فریدون عموزاده خلیلی

از ویکی‌ادبیات
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
فریدون عموزاده خلیلی

زمینهٔ کاری داستان‌نویسی، روزنامه‌نگاری، فعالیت‌های ادبی و فرهنگی
زادروز ۳۰ بهمن ۱۳۳۸
سمنان
پدر و مادر عذرا، عبدالرحمن
ملیت ایرانی
پیشه روزنامه‌نگار، فیلم‌نامه‌نویس، داستان‌نویس، پژوهشگر، مدرس داستان نویسی و فعال مدنی
کتاب‌ها «دو خرمای نارس»، «سفر به شهر سلیمان»، «خدای روزهای بارانی»، «زرد مشکی»، مجموعه «کلاغ‌های بلوار ساعت»، «اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود(نبود!)» و «کتاب کوچک داستان نویسی»
همسر(ها) فاطمه خرامان
فرزندان حمید، فرید، عرفان
مدرک تحصیلی کارشناسی ریاضی و علوم کامپیوتر، نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سال ۱۳۸۷
اثرپذیرفته از پابلو نرودا، ناظم حکمت، مارکز، هوشنگ گلشیری، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، صمد بهرنگی، نیما یوشیج، ابراهیم گلستان و نجف دریابندری
در جمع منتقدان و پژوهشگران
اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود/نبود!

فریدون عموزاده خلیلی نویسنده، پژوهشگر و از چهره‌های مهم و مطرح در روزنامه‌نگاری است.

* * * * *

فریدون عموزاده خلیلی از سال ۱۳۵۹ با حضور در حوزه هنری به طور جدی و حرفه‌ای وارد عرصه نوشتن شد. او در سال ۱۳۶۶ با راه‌اندازی مجله سروش نوجوان، فعالیت مطبوعاتی‌اش را در کنار داستان‌نویسی آغاز کرد. او تا امروز ده‌ها داستان، مقاله، نقد، یادداشت، فیلم‌نامه و پژوهش در زمینه ادبیات داستانی، ادبیات کودک، فیلم و سینما و... در قالب کتاب یا در مطبوعات منتشر کرده است و بابت آن‌ها چندین جایزه ملی و بین‌المللی دریافت کرده است. او همچنین از اعضای هیأت مؤسس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در سال ۱۳۷۷، دفتر ادبیات کودک و نوجوان در سال ۱۳۶۵، کتاب سال سروش نوجوان بوده است. خلیلی همچنین کارگاه‌های مختلف داستان‌نویسی و رمان نوجوان را برگزار کرده است.

از میان یادها

ماجرای نوشتن

آشنایی

علاقه من به کتاب به دوره کودکی‌ام در سمنان برمی‌گردد یعنی دهه ۴۰. کودکی من هم‌زمان شد با تأسیس کتابخانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. اوایل ما را از مدرسه‌‌مان در جنوب سمنان به مرکز کانون در شمال سمنان می‌بردند. در این دیدارها آشنایی با کتاب به شکلی در هاله‌ای از رویا و افسانه شکل گرفت. قبل از اینکه به کتابخانه کانون بروم تصور من از کتاب ورق‌هایی بود که رویشان مطالبی نوشته شده بود و کتاب‌های تصویری که از سوی کانون منتشر می‌شد و مفهوم تصویرگری به صورت کامل در آن‌ها خودش را نشان می‌داد، برای من بسیار جذاب و باورنکردنی بود و فکر می‌کردم در خواب این کتاب‌ها را می‌بینم و با خودم می‌گفتم مگر می‌شود کتابی اینقدر زیبا باشد، تصویر داشته باشد، رنگی باشد، بو داشته باشد و ...
همه کتاب‌ها نو بودند و من کتاب‌هایی که از کتابخانه می‌گرفتم در مسیر راه تا به خانه می‌رسیدم، بو می‌کردم. بوی رنگ و کاغذ تازه حسی رویایی به من می‌داد. در مسیر کتاب‌ها را ورق می‌زدم و از عکس‌هایشان لذت می‌بردم. خانه ما در جنوب سمنان بود و کانون در شمال سمنان. مسیر از کانون تا منزلمان برایم طولانی‌ترین مسیر بود و فکر می‌کردم خانه ما در آخر دنیا است. حسی وصف‌ناپذیر از کتاب‌ها دریافت می‌کردم به همین دلیل دیگر منتظر نمی‌ماندم که از سوی مدرسه ما را به کتابخانه کانون ببرند. به محض اینکه از مدرسه تعطیل می‌شدم به خانه می‌رفتم. لباس‌هایم را عوض می‌کردم، کتاب‌های درسی‌ام را در خانه می‌گذاشتم و به سوی کانون می‌رفتم تا کتاب جدیدی بردارم. در آن دوره‌ هر روز به کانون می‌رفتم.[۱]

غیررسمی

حدوداً ۱۲، ۱۳ ساله بودم، شروع به نوشتن کردم. با روزنامه دیواری‌هایی که در مدرسه درست می‌کردیم و روزنامه دیواری‌هایی که در کتابخانه کانون آماده می‌کردیم. همچنین با کاغذهایی که کاغذهای تلگراف بودند کتاب درست می‌کردم. کاغذهای تلگراف را می‌بریدم و روی هم می‌گذاشتم و لابه‌لای آن‌ها را کاغذ کاربن می‌گذاشتم و در شمارگان سه یا چهار نسخه کتاب داستان می‌نوشتم. یک نسخه که خودم می‌نوشتم و سه نسخه هم که با کاربن چاپ می‌شد و همیشه آخری خیلی کمرنگ بود. نقاشی هم برایشان می‌کشیدم، پشت جلد می‌نوشتم و برایشان اسم می‌گذاشتم، از همان اسم‌هایی که برای کودکان جذاب است مانند؛ کودک قهرمان. و بعد این کتاب‌ها را بین بچه‌های هم‌سن و سال خودم در فامیل یا مدرسه پخش می‌کردم و به آن‌ها می‌گفتم بیایید درباره این کتاب‌ها حرف بزنیم. درواقع نوشتن غیررسمی برای من از همان دوران با این کتاب‌های کپی شده آغاز شد. در همان دوران راهنمایی داستانی برای کیهان بچه‌ها فرستادم چند خط آن را چاپ کردند به نام فریدون عموزاده خلیلی ۱۲ ساله از سمنان. که در آن زمان برایم بسیار مهم بود.[۱]

قدم زدن در شگفت‌انگیزترین دنیاها با پاهایِ برهنهٔ بی‌جوراب

من در ۱۰ سالگی‌‌ام برای شنیدن قصه‌های پدربزگ باید از خانه‌مان در خیابان ایستگاه که در جنوب شهر بود تا کتابخانه کانون در بالا شهر‌ترین خیابان سمنان که آن‌ وقت‌ها انگار تا آخر دنیا راه بود پیاده می‌رفتم به عشق امانت گرفتن یکی دیگر از کتاب‌‌های آن مجموعه شگفت‌انگیزی که اسمش قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب بود وقتی یکی از آن‌ کتاب‌ها را زیربغل می‌زدم که بچه‌های اتوکشیده و شیک روی جلدش داشتند دور هم کتاب می‌خواندند، در خیابان‌های ترس‌خورده بچگی‌ام حسرت می‌خوردم که من با آن کلّه ماشین شده با نمره ۲ و آن کت نیمدار کوچک شده با یقه سفید و آن شلوار دسته دوم که همیشه برایم گشاد بود و آن پاهای بی‌‌جوراب، نمی‌شد، هیچ وقت نمی‌شد که شبیه آن بچه‌های خوب روی کتاب باشم با این همه حسرتِ مانده بر دل، باز می‌دویدم، در خلسه می‌دویدم، پا به پای آن جوی باریک کنار پیاده‌رو که از استخر لیقبار بازیگوشانه راه می‌کشید و رو به جنوب می‌رفت. نمی‌دیدم، اطرافم را نمی‌دیدم، مغازه‌ها را نمی‌دیدم، آدم‌ها را نمی‌دیدم تا زودتر به خانه برسم و کتاب امانت گرفته را باز کنم و تا شب نشده نیمی از آن را حتی بیشتر، اگر می‌شد همه‌اش را تمام کنم و دیگر حسرت نخورم به آن عکس‌های شیک و پیکِ روی جلد و در عوض سرشار شوم از آن همه مهربانی، حکمت و زیبایی که بدون آن که بفهمم و بدانم از کجا خوردم از کتاب‌های پدربزرگ سرریز می‌کرد و به جانم می‌نشست. وگرنه من، و همه بچه‌های دبستان توکلی کِی می‌توانستیم با آن پاهایِ برهنهٔ بی‌جوراب به شگفت‌انگیزترین دنیاها قدم بگذاریم؟ دنیای سحرآمیز سندبادنامه یا دنیای حکمت‌آمیز مثنوی یا دنیای آسمانی قرآن یا دنیای شیرین کلیله و دمنه و مرزبان‌نامه و گلستان و ملستان و...

و ولع دانستنمان را سیراب کنیم از مهربانی و گرمیِ لحن پدربزرگ که انگار از اول پدربزرگ به دنیا آمده بود همیشه پدربزرگ زندگی کرده بود و آخرش هم پدربزرگ از دنیا رفته بود.[۲]

ماجرای عشق

خداحافظی با تئاتر

او قبل از سال ۱۳۵۹ دستی در داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی داشت و گاهی آن‌ها را تا مرحله اجرا می‌رساند. این کار را تا دوران دانشجویی هم ادامه داد. در همان روزها روزی در حال عبور از خیابان حافظ، چشمش به تابلوی حوزه هنر و اندیشه اسلامی و تابلوی «تئاتر حر» که در همان مکان اجرا می‌شد می‌خورد. پس از دیدن تابلوها به آنجا مراجعه می‌کند و از تجربه نمایشنامه‌نویسی خود می‌گوید که پس از آن به فرج‌الله سلحشور و آقای هنرمند معرفی می‌شود. فرج‌الله سلحشور به من گفت: تو باید اول بازیگری کنی بعد از آنجا به سوی نمایش بروی. آقای هنرمند هم فرمودند فردا بیا و با گروه نمایش تست بده. چون خیلی نمایشنامه‌ نوشتن را دوست داشتم، تصمیم گرفتم بروم. از من خواستند صحنه‌ای را بازی کنم. و افتضاح بازی کردم و از همان جا که برگشتم گفتم دیگر برنمی‌گردم. آنجا بود که من با تئاتر خداحافظی کردم.[۱]

نویسنده بزرگی از راه می‌رسد

درسال ۱۳۵۹ به حوزه هنر و اندیشه اسلامی مراجعه کردم و گفتم که یک داستان دارم و می‌خواهم با اینجا همکاری داشته باشم. مرا به محسن مخملباف معرفی کردند. اما آن روز به جای مخملباف، امیرحسین فردی آمد و داستانم را گرفت و گفت ما آن را بررسی می‌کنیم. دو روز بعد بیا نتیجه‌اش را بگیر. دو روز بعد که مراجعه کردم محسن مخملباف به من گفت خیلی داستان خوبی بود و تو می‌توانی با ما همکاری کنی. امیرحسین فردی هم گفت یکی از مسئولان اینجا به نام خانم رهنورد، نقدی بر داستان شما نوشته است. خانم رهنورد از مؤسسان حوزه هنری بود و با خودکار آبی نوشته بود «نویسنده بزرگی از راه می‌رسد این نام را به یاد داشته باشید و حتما از او دعوت به همکاری کنید.» که من هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. بعد از آن امیرحسین فردی گفت: روزهای سه‌شنبه جلسه داستان‌ داریم، در این جلسه شرکت کن و داستانت را بخوان.[۱]

ماجراهای مربوط به سخنرانی‌ها

فریدون عموزاده خلیلی طی سخنرانی‌ای در سمینار یک روزه ادبیات کودکان این‌گونه به ارتباط بین ادبیات کودک و گفت‌وگوی تمدن‌ها پرداخته و بیان کرده:
بحث گفت‌وگوی تمدن‌ها و ارتباطش باادبیات کودکان ممکن است کمی نامأنوس به‌نظر برسد اما اگر به مفهوم تمدن و فرهنگ و مفهوم گفت‌وگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها و همچنین بنیادهای اساسی ادبیات کودک فکر کنیم متوجه می‌شویم که نه تنها مرتبط هستند بلکه اصولا مناسب‌ترین زمینه برای گفت‌وگوی تمدن‌ها، ادبیات کودکان است.[۳]

زندگی و یادگار

سال‌شمار

  • ۱۳۶۸: برنده جایزه بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی برای کتاب «سفر به شهر سلیمان»
  • ۱۳۷۸: برنده جایزه نویسنده برگزیده یونیسف به خاطر توجه ویژه به حقوق کودکان در کتاب‌ها
  • ۱۳۷۸: یکی از ۲۰ نویسنده برگزیده ۲۰ سال اول انقلاب در زمینه کودک و نوجوان
  • ۱۳۸۷دریافت نشان و گواهی‌نامه درجه یک هنری در زمینه ادبیات داستانی برای یک عمر تلاش در این حوزه
  • ۱۳۸۱: برنده جایزه قلم زرین در نهمین جشنواره مطبوعات
  • ۱۳۷۶: سردبیر برگزیده نشریات کودکان و نوجوانان ایران برای حضور در کنفرانس بین‌المللی سردبیران نشریات کودک ژاپن
  • ۱۳۷۷: انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
  • ۱۳۶۵: دفتر ادبیات کودک و نوجوان
  • ۱۳۶۷: کتاب سال سروش نوجوان
  • ۱۳۸۲: دوچرخه طلایی انتخاب کتاب توسط نوجوانان
  • ۱۳۶۷: نهاد داوری کودکان و نوجوانان در جشنواره بین‌المللی فیلم اصفهان
  • ۱۳۷۵: جشن سبز همایش کودکان و نوجوانان دوستدار محیط زیست
  • ۱۳۷۴: باشگاه و اردوهای آموزشی خبرنگاران نوجوان
  • ۱۳۸۲: همایش و باشگاه بچه‌های زمین، کودکان و نوجوانان دوستدار گفت‌و‌گوی تمدن‌ها، صلح و محیط زیست.
  • ۱۳۶۶: راه‌اندازی سروش نوجوان به همراه قیصر امین‌پور و بیوک ملکی
  • ۱۳۷۲: تأسیس نخستین روزنامه کودکان و نوجوانان ایران، «آفتابگردان»
  • ۱۳۸۲: نشریه دوچرخه
  • ۱۳۸۰: هفته‌نامه چلچراغ
  • ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷: سردبیر برنامه نوجوان رادیو
  • ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۲: پایه‌گذار و عضو شورای سردبیری مجله سروش نوجوان
  • ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶: پایه‌گذار و سردبیر نخستین روزنامه نوجوانان ایران، «آفتابگردان»
  • ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۳: دبیر سرویس ادب و هنر روزنامه همشهری در بدو تأسیس
  • ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹: مدیر مسئول و سردبیر نشریه مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها با عنوان بچه‌های زمین
  • ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹: صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه آفتاب امروز
  • ۱۳۶۵: داور انتخاب کتاب سال جمهوری اسلامی
  • ۱۳۸۱: داور جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودک و نوجوان اصفهان
  • ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۲: پایه‌گذار و سردبیر نشریه دوچرخه، روزنامه همشهری
  • ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳: سردبیر هفته‌نامه پندار، متعلق به سازمان دانش‌آموزی
  • ۱۳۸۰ تا کنون: صاحب امتیاز و مدیر مسئول هفته‌نامه چلچراغ
  • ۱۳۹۰ تا کنون: کارگاه‌های متفاوت رمان نویسی برای نوجوانان با عنوان اتاق تجربه رمان نوجوان. خروجی این کارگاه‌ها چاپ حدود ۳۰ عنوان کتاب بوده است که برخی از آن‌ها در جشنواره‌های کانون، لاکپشت پرنده و کتاب اول ارشاد جایزه دریافت کردند.
  • ۱۳۹۳: کارگاه کتاب تصویری، ۴ دوره به همراه کیانوش غریب‌پور
  • ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۶: دبیر شورای ادبیات حوزه هنری
  • ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۶: مدیر واحد کودک و نوجوان حوزه هنری و مسئول کتاب‌های سوره بچه‌های مسجد
  • ۱۳۷۸: دبیر نخستین کنفرانس بین‌المللی ادبیات کودک با عنوان جهان کودکان، جهان قدسی
  • ۱۳۹۴ تا کنون: دبیر جایزه سپیدار، برای کتاب‌های زیست‌محیطی کودک و نوجوان.

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

فریدون عموزاده خلیلی، در بهمن ماه ۱۳۳۸ در سمنان متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در سمنان گذراند. در آن سال‌ها با نوشتن نمایشنامه و داستان در سمنان، فعالیت مقدماتی خود را در زمینه نوشتن آغاز کرد. در سال ۱۳۵۷ برای تحصیل در رشته ریاضی دانشگاه تهران، وارد تهران شد و تا مقطع کارشناسی ارشد درسش را ادامه داد. او از زمان ورود به دانشگاه نخستین نوشته‌های خود را در نشریات منتشر کرد و از سال ۱۳۵۹ با حضور در حوزه هنری به طور جدی و حرفه‌ای وارد عرصه نوشتن شد.[۴] عموزاده خلیلی در سال ۱۳۶۶ با راه اندازی مجله سروش نوجوان، به همراه قیصر امین‌پور و بیوک ملکی فعالیت مطبوعاتی خود را در کنار داستان‌نویسی آغاز کرد. تأسیس و راه اندازی نشریات آفتابگردان، نخستین روزنامه ویژه کودکان ونوجوانان در ایران، دوچرخه، بچه‌های زمین، آفتاب امروز، سیب، پندار و چلچراغ تداوم فعالیت‌های مطبوعاتی عموزاده خلیلی است. وی تا سال ۱۳۸۷ که نشان درجه یک هنر، معادل مدرک دکتری، را در زمینه ادبیات داستانی دریافت کرد تا امروز ده‌ها داستان، مقاله، نقد، یادداشت، فیلم‌نامه و پژوهش در زمینه ادبیات داستانی، ادبیات کودک، فیلم و سینما و... در قالب کتاب یا در مطبوعات منتشر و بابت آن‌ها چندین جایزه ملی و بین المللی دریافت کرده است.[۴]

زمینه فعالیت

عموزاده بارها در جشنواره‌های مختلف کتاب، فیلم، نمایش و مطبوعات عضو هیات داوران بوده ‌و آثارش در جشنواره‌های متعدد داخلی و خارجی برگزیده شده‌اند. او همچنین مدتی کوتاه در مرکز ملی گفت‌وگوی تمدن‌ها مسئول بخش جوانان و نوجوانان و دبیر همایش بین‌المللی «بچه‌های زمین سلام» بود و کتاب کلاغ‌های بلوار ساعت او برگزیده سال از سوی کتابخانه مونیخ شناخته شد. او همچنین یک بار جایزه یونیسف را هم دریافت کرده و نکوداشت‌هایی برایش برگزار شده است. [۵] [۶] عموزاده خلیلی در سال ۱۴۰۰ به عنوان نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن ۲۰۲۲ از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان انتخاب شد.[۷]

از نگاه دیگران

هوشنگ مرادی کرمانی

«زرد مشكی» اثر كتاب عموزاده، از كارهای استثنايی حوزه نوجوان طی سال‌های اخير است، زمانی كه كسی درباره احساسات دوچرخه‌ای بنويسد دست به كاری بزرگ زده است. ما خودمان دست به قلم هستيم و مي‌دانيم كه نوشتن در اين سطح تا چه اندازه دشوار است. عموزاده آدم «دست ‌و دل بازي» است. من دو جايزه‌اي كه از دست بچه‌ها و با سليقه آنها گرفتم به سبب خدمات ايشان در سروش نوجوانان بود. اكنون سال‌ها از آن روز مي‌گذرد و من اميدوارم ايشان همچنان به فعاليت‌های ارزنده خود در حوزه كودک و نوجوان ادامه دهد.»[۸]

مهدی حجوانی

«علاقه‌ای كه خليلی برای فعاليت برای كودكان و نوجوانان دارد در كمتر كسی ديده مي‌شود، او سال‌های زيادی از عمرش را صرف خدمت به اين قشر حساس كرد و اولين روزنامه ويژه نوجوانان را راه‌اندازي كرد. من در مقاله‌اي كه در ويژه‌نامه نكوداشت انجمن نویسندگان کودک آمده، از عموزاده با عنوان «غول بزرگ مهربان» ياد كرده‌ام. او عضو هيات موسس انجمن نويسندگان كودك و نوجوان و رييس برخی دوره‌های اين تشكل است.»[۸]

غلامرضا امامی

«عموزاده خلیلی در کتاب «دو خرمای نارس» به زیبایی، درد و رنج را به تصویر کشیده است.درد و رنجی که توسط نویسنده آن درک و لمس شده است. عموزاده خلیلی اگر چه آثار درخشانی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان دارد اما اندیشه بزرگی دارد و از این رو آنجا که برای بزرگسالان نیز می‌نویسد، شعله‌ای از کودکی بی‌پیرایه نیز در آثار وی موج می‌زند. عموزاده خلیلی اگر چه از سمنان برخاسته اما شهروند ایران زمین است و در طول چند دهه فعالیت ادبی خود منشاء خدمات شایانی در کشور بوده است.»[۹]

روح‌الله مهدی‌پور عمرانی

«سال‌های آغازین انقلاب تصور می کردم که دیگر دوره نویسندگان شاخص ادبیات کودک و نوجوان همچون صمد بهرنگی تمام شده است اما «دو خرمای نارس» یکی از آثار موفق و درخشان ادبیات کودک و نوجوان در بعد از انقلاب بوده است. جوهره این کتاب، درد و رنج است. درد و رنجی که مصداق آن در جامعه وجود دارد. قصه داستان قصه‌ای واقعی و رئالیسم است که نویسنده در آن قالبی را برای نگارش انتخاب کرده که محتوا را تاب می‌آورد.»[۹]

محمود برآبادی

«فریدون عموزاده خلیلی همواره دموکراتیک عمل می‌کند و احترامی که به نظرات دیگران می‌گذارند، قابل تقدیر است. چندین‌بار هیئت‌مدیره‌ انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان پیشنهاد کردند که او کاندیدای جایزه‌ «هانس کریستین اندرسن» شود، اما عموزاده خلیلی نپذیرفت. قدرت بی‌نظیر در سازمان دادن کارها و میدان دادن به دیگران هم از دیگر ویژگی‌های اوست.»[۱۰]

نظرات فرد در مورد خودش و آثارش

اگر نویسنده نمی‌شدم معلم بودم! قبل از اینکه نویسنده شوم، معلم بودم و تقریبا نویسندگی‌ام با معلمی‌ام همزمان شد. سال ۱۳۵۷ که دانشگاه تهران بودم یکی از همکلاسی‌های ما گفت که مدرسه‌ای در جنوب شهر هست که بچه‌های سال آخر دبیرستان که پول کلاس کنکور رفتن را ندارند در آنجا درس می‌خوانند. و از من پرسید که آیا می‌توانم به آن‌ها درس بدهم. من هم به دلیل گرایشاتی که برای یاری رساندن به دیگران داشتم پذیرفتم و معلم ریاضی کلاس دخترانه‌ای شدم که برای کنکور درس می‌خواندند. پس از آن از سال ۱۳۵۹ هم در مقطع راهنمایی و دبیرستان در آموزش و پرورش هندسه و جبر و مثلثات تدریس می‌کردم؛ تا زمانی که درگیر کارهای حوزه شدم و دیگر فرصتی برای تدریس نداشتم.[۱]

چرا نویسنده؟ نويسنده شدم چون نمی‌توانستم فوتباليست شوم يا معلم يا كارگردان سينما كه هميشه عاشق آن بودم؛ عشق اصولا چيز خوبي نيست و من عاشق كارم هستم.[۸]

اینقدر که من درگیرش شده‌ام ضربه می‌زند
دو نکته جدا از هم وجود دارد که هردو آن‌ها می‌تواند هم اثر مثبت بر نویسندگی داشته باشد و هم اثر منفی. شامل نهادسازی و روزنامه‌نگاری. درباره روزنامه‌نگاری معتقدم هرنویسنده‌ای لازم است دوره‌ای روزنامه‌نگاری انجام دهد. اگر بتواند وارد عرصه روزنامه‌نگاری شود کاملا حساب شده و در متن باشد و وارد خبرنگاری و نوشتن شود خیلی کمک می‌کند که نویسنده‌ها پایشان روی زمین قرار بگیرد و دقیق‌تر ببینند و بتوانند ابعاد زندگی را وارد دنیای داستانشان کنند. اما اینقدر که من درگیرش شده‌ام ضربه می‌زند و فرصت برای نوشتن فراهم نمی‌شود. از طرفی نویسندگی هم اثر مثبتی بر روزنامه‌نگاری دارد. نویسنده‌هایی که از عرصه ادبیات وارد روزنامه‌نگاری شده‌اند، روزنامه‌نگاران عمیق‌تری هستند و می‌توانند تحلیل بنویسند و تمایز دارند و نوشته‌شان امضا دارد. لذا آمدن نویسندگان به عرصه روزنامه‌نگاری هم می‌تواند برای خودشان خوب باشد و دیدشان را واقعی‌تر ‌کند و کمک ‌کند با عینیت جامعه کنار بیایند و به نویسندگی‌شان هم کمک می‌کند. از آن طرف نویسندگان هم می‌توانند سطح روزنامه‌نگاری ما را افزایش دهند.[۱]

فوتبال و داستان‌نویسیبه نظر من رمان و فوتبال نسبت نزدیکی دارند و عناصر مشترک زیادی دارند. مثلا تعلیق که مهم‌ترین عنصر داستان است در فوتبال هم مهم‌ترین عنصر جذابیت است. حتی در تکنیک، بین فوتبال و داستان اشتراک وجود دارد. معلم‌های داستان‌نویسی معتقدند داستان نوشتن مثل آشپزی یا رانندگی است و همانطور که با خواندن کتاب آشپزی تا زمانی که آشپزی نکنید آشپز نمی‌شوید یا تا زمانی که رانندگی نکنید راننده نمی‌شوید، تا زمانی هم که داستان ننویسید داستان‌نویس نمی‌شوید. ولی به نظر من خیلی این نسبت معنا ندارد. داستان‌نویسی خیلی شبیه فوتبال است. در فوتبال به اندازه بازیکنانی که وجود دارد می‌توان تکنیک و روش خاص داشت. درست است که آموزش‌های یکسانی می‌بینند اما هیچکدام آنها مثل هم دریپ نمی‌کنند. در داستان هم شخصیت‌ها هرکدام تکنیک خودشان را دارند و مثل هم نیستند.[۱]

تفسیر خود از آثارش

خاطره بازی

خاطره‌بازی با «سه ماه تعطیلی» و «دوچرخه آقاجان»

«خاطره‌بازی من بیشتر با دو عنوان از کتاب‌هایم به نام‌های «سه ماه تعطیلی» و «دوچرخه آقاجان» است که الان دیگر نیستند و خیلی هم مطالعه آن را به افرادی که می‌خواهند من یا آثارم را بشناسند، توصیه نمی‌کنم چون بیشتر خاطره‌های کودکی من است و احساس می‌کنم به لحاظ داستانی خیلی قوی نیستند و از سویی ماجراهای الان نیستند ولی برای من خاطره‌انگیز است.[۱]

ورود به دنیای کودک و نوجوان

با اینکه در ابتدای ورودم به حوزه هنر و اندیشه اسلامی، داستان بزرگ‌سال می‌نوشتم اما همیشه میل درونی‌ام به سوی داستان کودک و نوجوان بود. بعد از چهار پنج ماهی که در حوزه هنر و اندیشه اسلامی بودم، دل به دریا زدم و داستانی در حوزه کودک و نوجوان نوشتم به نام «سفر چشمه کوچک». داستان را که به سایر دوستان در حوزه دادم تا بخوانند. همه متعجب شده بودند و محسن مخملباف به من گفت که «چرا در حوزه بزرگسال مانده‌ای، بهتر است در حوزه کودک و نوجوان بنویسی.» و خودش نقدی بر «سفر چشمه کوچک» نوشت. بعد از آن تشویق‌ها من در طول شش ماه سه داستان کودک دیگر نوشتم و به من پیشنهاد دادند که مسئول بخش کودک و نوجوان حوزه هنر و اندیشه شوم. از آن زمان که سال 59 بود بر حوزه ادبیات کودک و نوجوان متمرکز شدم و گاهی به صورت تفننی مطلبی برای بزرگسالان می‌نوشتم.[۱]

موضع‌گیری‌های او درباره دیگران

همیشه پدربزرگ

بعضی‌ها انگار پدربزرگ به دنیا می‌آیند، پدربزرگ زندگی می‌کنندو پدربزرگ از دنیا می‌روند. آذریزدی یکی از همین پدربزرگ‌ها بود. پدربزرگ را باید از سال 43 یا 44 یا کمی زودتر یا دیرتر شناخته باشم که دانش‌آموز کوچکی بودم در دبستان توکلی یا مدرسه راهنمایی داریوش سمنان. یادم هست از همان وقت‌ها هم پدربزرگ بود با قصه‌هایش که شبیه پدربزرگ‌ها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.»[۲]

بیانیه‌ها

نیاز ادبیات کودک و نوجوان به نگاه و پرداخت نو فریدون عموزاده خلیلی: «فکر می‌کنم خانه تکانی به همان نسبتی که برای زندگی ضروری است، برای مطبوعات و ادبیات کشورمان نیز امری واجب و الزامی است؛ اگر خانه تکانی به معنای زدودن گردوغبار از داشته‌های فعلی و اندیشیدن به تغییر و تحول در فضای داخلی و چیدمان زندگی به وسیله افزودن یا به کنار گذاشتن اسباب و وسایلی باشد، بی‌تردید تمامی بخش‌ها و اجزای فعالیت‌های زندگی انسان از جمله مسایل فرهنگی نیازمند خانه‌تکانی است. چون اعتقاد دارم که ادبیات موجودی پویا و زنده است و موجود زنده نیز بی‌شک نیازمند غبارزدایی و فراهم کردن امکانات جدید برای زیست بهتر است، پس به خانه‌تکانی نیازمند است و بی‌تردید ادبیات و مطبوعات نیز به پاس زنده بودن و ضربان نبض شریان حیاتش، به طور حتم به خانه‌تکانی، غبارروبی، نوگرایی و تحول‌بخشی نیازمند است و در این میان احساس می‌کنم که ادبیات ما در تمامی حوزه‌های اندیشه‌ورزانه، خلاقانه و تولید محورش، امروز بیش از هر زمانی نیازمند خانه‌تکانی است.[۱۱]

دیدگاه

انتخاب میان فعالیت در عرصه ادبیات و مطبوعات: فریدون عموزاده خلیلی: دل من ادبیات را انتخاب می‌كند و حسرتی كه مدام با من همراه است آن است كه در این سال‌ها نتوانسته‌ام آن گونه كه احساسم راضی باشد در فضای ادبیات حضور داشته باشم، باور كنید وقتی یك داستان یا كتابی در زمینه ادبی را به رشته تحریر در می‌آورم جان من از درون به پرواز در می‌آید. اما در مورد مطبوعات واقعا می‌گویم كه دل من آن را انتخاب نكرده و شاید عقل من و یا ضرورت هایی كه در جامعه می‌بینم اما حركتی به سمت آنها شكل نگرفته، من را وادار می‌كند كه زمان و انرژی بیشتری را در فضای مطبوعات سپری كنم.[۱۲]

بنیان‌گذاری‌

عموزاده خلیلی در راستای فعالیت نهادسازی‌اش، سال 1372 روزنامه آفتابگردان که اولین روزنامه ویژه نوجوانان به مفهوم روزنامه بود را تأسیس کرد و به مدت چهار سال روزانه یک نشریه برای بچه‌ها منتشر می‌کرد شامل ۸ صفحه روزهای معمولی، و ۱۶ صفحه روزهای پنجشنبه. و در همین روزنامه همایش زیست محیطی جشن سبز را راه انداخت و ۱۵ هزار نفر از بچه‌های طرفدار محیط زیست از سرتاسر ایران برای او مطلب فرستادند که ۵۰۰ نفر آن‌ها را انتخاب کرد و به تهران دعوت کرد و در سال ۱۳۷۴ اردویی برای آن‌ها برگزار کرد. سپس در مؤسسه گفت‌وگوی تمدن‌ها بخش ادبیات کودک و نوجوانش را راه انداخت. در سال ۱۳۷۷ که دفتر ادبیات کودک و نوجوان به خاطر اختلاف نظرهای عموزاده خلیلی با رضا رهگذر منحل شد، عموزاده خلیلی با همکاری تعدادی از دوستانش انجمن نویسندگان کودک و نوجوان را در سال ۱۳۷۷ تأسیس کرد. سپس طرح نشریه دوچرخه را در سال ۱۳۸۲ به مدیرعامل روزنامه همشهری آقای عطریان‌فر داد و نشریه دوچرخه به‌عنوان ضمیمه همشهری راه افتاد. در دوچرخه برای اولین بار جشنواره انتخاب کتاب از سوی بچه‌ها به نام «دوچرخه طلایی» برگزار شد و جایزه آن یک دوچرخه طلایی بود.[۱] عموزاده خلیلی، همچنین ریاست شورای کتاب کودک انتشارات علمی و فرهنگی را نیز در کارنامه دارد.[۱۳]

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

در مهر ماه سال ۱۳۷۹ گیسو فغفوری طی مصاحبه‌ای با فریدون عموزاد خلیلی که هم رئیس هیأت مدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بود و هم یکی از نامزدهای رشته داستان جشنواره درباره مسائلی چون؛ علت برگزاری جشنواره، رابطه هیأت داوران و هیأت مدیره، نقاط ضعف جشنواره، نحوه انتخاب داوران و انتقادهای مطرح شده درباره جشنواره و داوران به گفت و گو پرداخته بود که بخشی از آن مصاحه بدین شرح است:

لزوم برگزاری جشنواره را باید بیش از هرچیز در ضرورت و مفهوم الگوسازی جست‌وجو کرد. اصولا پیشرفت و توسعه و رشد در گرو مطلوب‌گرا بودن است. یعنی اینکه دنبال یک کمال مطلوب بگردیم. این کمال مطلوب در همه عرصه‌ها قابل جستجو است... خشنود بودن نسبت به وضع موجود هیچ‌وقت نمی‌تواند منجبر به جهش، کشف و اختراع شود. در زمینه ادبیات هم همینطور است. ما اگر به رشد و توسعه فکر می‌کنیم حتما باید به نمونه‌های برتر فکر کنیم که به گام‌ایمان و بال‌هایمان انرژی می‌دهد. اگر بااین نگاه به جشنواره‌ای که هدفش معرفی برگزیدگان است نگاه کنیم آشکار می‌شود که یکی از نتایج این نوع جشنواره‌ها می‌تواند ترسیم قله‌ها و الگوها و مثال‌هایی از کمال مطلوب باشد.[۱۴]

ایستایی عموزاده خلیلی

برای من ایستایی معادل شکست است، به تعبیر دیگر ایستایی برای من برابر با نوعی فروپاشی درون است. به عنوان مثال وقتی که ماهنامه چلچراغ در سال ۱۳۸۹ برای ۲ ماهی تعطیل شد، در آن زمان شرایطم به گونه‌ای بود که هیچ زمینه کاری دیگر برای ادامه فعالیت‌هایم وجود نداشت و خیلی خودمانی اینکه هیچ کار دیگری نداشتم که بتوانم آن را انجام دهم. به همین خاطر روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم...روزهای سختی که از آن نام بردم به این معنا نبود که چرا نمی‌توانم کار دیگری انجام دهم؛ بلکه رسیدن به همان ایستایی بود، چون آن توقف و توقیف بار دیگر به من نشان داد که چه میزان کار انجام نشده به خصوص در زمینه فعالیت‌های فرهنگی در حوزه کودک و نوجوان وجود دارد که شخصی از آنها سراغ نگرفته است. در حقیقت معنای ایستایی برای من کارهای فراوانی است که وجود دارد.[۱۱]

آثار و منبع‌شناسی

تعدادی از آثار نویسنده

فریدون عموزاده خلیلی بیش از ۳۰ کتاب مستقل و تعدادی کار مشترک گردآوری و منتشر کرده‌ که برای او تعدادی جایزه داخلی و خارجی، به ارمغان آورده است که ازجمله آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
کتاب‌های نظری: تألیف ۳ جلد کتاب در تئوری و نقد و تحلیل ادبیات داستانی، فرهنگ توصیفی شخصیت‌های داستانی نوجوان، دوجلد، کتاب کوچک داستان نویسی. فرهنگ توصیفی شخصیت‌های داستانی نوجوان، ۲ جلد، انتشارات آفتابگردان، ۱۳۸۱ کتاب کوچک داستان‌نویسی، کانون پرورش، ۱۳۹۴

اولین اثر

نخستین کتاب عموزاده خلیلی با عنوان «فریاد کوهستان» در ۱۳۶۱ خورشیدی منتشر شد. او در فاصله سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۶ مسئولیت‌های مختلفی همچون دبیر شورای ادبیات، مسئول واحد قصه، مسئول واحد کودک و نوجوان، مسئول جُنگ سوره و... را در حوزه هنری به عهده داشت. او از پایه‌گذاران و دبیر شورای مدیریت دفتر هنر و ادب کودک و نوجوان در ۱۳۶۵ خورشیدی بود. عموزاده خلیلی سال ۱۳۶۷ ماهنامه سروش نوجوان را به همراه قیصر امین‌پور و بیوک ملکی تأسیس کرد و تا ۱۰ سال عضو شورای سردبیری این مجله بود. او از اعضای مرکزی و مؤسسان روزنامه همشهری نیز به شمار می‌رفت.[۵]

سبک و لحن و ویژگی آثار

تولید رمان‌های متفاوت در اتاق تجربه فریدون عموزاده خلیلی: « اغلب افراد وقتی برای اولین بار می‌خواهند نوشتن را تجربه کنند هراس دارند و از این‌که وارد عرصه نوشتن شوند، می‌ترسند. در این اتاق فکر تلاش کردیم ترس شرکت کنندگان از نوشتن بریزد، جرات تجربه کردن و جسارت غوطه خوردن در ایده‌های تازه و متنوع را بیابند و مربی فقط نقش تسهیل کننده و کاتالیزور داشته باشد تا فعل و انفعالات داستانی بهتر انجام شود. در این کارگاه تلاش کردیم فضا را باز کنیم و به شرکت کنندگان کمک کنیم تا ایده‌های نو و تازه‌ای را که در ذهنشان وجود دارد پرورش دهند و ذوق و شوق نوشتن در وجودشان تقویت شود. من ایده‌های آن‌ها را با هم‌فکری، گفت‌وگو و استفاده از تجربه خودشان پالایش می‌کردم. این امر سبب شد که خروجی دوره‌ها منجر به تولید رمان‌هایی با ساخت، روایت، نشر، زبان، نگاه و موضوعاتی متفاوت باشد.[۱۵]

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که درباره آثار فرد نوشته شده است)

بررسی موردی چند اثر

سفر به شهر سلیمان

«سفر به شهر سلیمان» کتابی از فریدون عموزاده خلیلی است که در سال ۱۳۶۸ منتشر و در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان کتاب برگزیده معرفی شد. در این کتاب داستان دخترک تک و تنهایی روایت می‌شود که برای کارگاه قالی بافی حشمت خان قالی می‌بافد. حشمت خان مرد سنگدلی است و کارگاهش سرد و نمدار و تاریک است. دخترک دلش می‌خواهد قالیچه‌ای مانند قالیچه حضرت سلیمان ببافد تا با آن بتواند به شهر سلیمان پرواز کند. این کتاب با تصویرگری محمدعلی بنی‌اسدی برای نخستین بار در سال ۱۳۷۳از سوی انتشارات امیرکبیر برای بچه‌های سال‌های آخر دبستان منتشر شد.

خدای روزهای بارانی

«خدای روزهای بارانی» عنوان مجموعه داستانی از فریدون عموزاده خلیلی برای نوجوانان است که برای نخستین بار در سال ۱۳۷۹ از سوی نشر روزگار منتشر شده و برنده قلم بلورین در جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شده است. «آن سوی صنوبرها» ، «آفتاب» و «خدای روزهای بارانی» مجموعه سه داستانی هستند که در این کتاب، فراهم آمده‌اند. نویسنده در داستان نخست، از علایق وافر دخترکی اسکیمویی به نام توم یاد می‌کند که علاقه زیادی به پدربزرگش دارد. در این داستان که روزهای سخت زمستانی در پیش است، پدر توم ناگزیر پدربزرگ را مطابق سنت اسکیمویی باید به محلی به دور از دهکده ببرد تا در تنهایی و گرسنگی به کام مرگ برود، اما توم وقتی که درمی‌یابد پدربزرگ به نقطه‌ نامعلوم رفته تصمیم می‌گیرد کاری انجام دهد.

کلاغ‌های بلوار ساعت

مجموعه پنج جلدی «کلاغ های بلوار ساعت» اثر دیگری از فریدون عموزاده خلیلی است که با تصویرگری نداعظیمی از سوی نشر افق در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است. این مجموعه شامل پنج داستان است که در یک بلوار اتفاق می‌افتد و شخصیت پنج داستان را هم یک کلاغ تشکیل می‌دهد. «تخم این هیولا مال کدام کلاغه»، «کی گفته نینا اسم یک کلاغه»، «یک دایره با چهار تا خط وسطش»، «کلاغ‌ها آنفلوانزای مرغی نمی‌گیرند» و «شیلا اسم یک کلاغه؟» به صورت طنز نوشته شده و کودکان و نوجوانان را با زندگی کلاغ‌های بلوار ساعت و اتفاق‌های جالب و هیجان‌انگیزی که برای کلاغ‌ها به وقوع می‌پیوندد، آشنا می‌کنند. این کتاب از آثار برگزیده فهرست کتابخانه بین‌المللی مونیخ است.

کتاب کوچک داستان‌نویسی

«کتاب کوچک داستان‌نویسی» از دیگر آثار فریدون عموزاده خلیلی است که برای نخستین بار در سال 1391 از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده و برنده جایزه لاک‌پشت نقره‌ای شده است. این کتاب برای نوجوان‌ها و جوان‌هایی که می‌خواهند راه نوشتن را یاد بگیرند، مناسب است و به آن‌ها می‌آموزد چگونه با صبوری وقدم به قدم نوشتن را یاد بگیرند و در هر قدم راهی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد تا سختی‌های نوشتن را با شیرینی طی کند. عموزاده خلیلی در این کتاب مهم‌ترین چیزها را از پیدا کردن سوژه گرفته تا پایان داستان را ساده و کامل اما فشرده برای مخاطب بیان می‌کند. او نمی‌خواهد نویسنده‌های یک شکل تولید کند، برای همین، هر مسئله را به شکل‌های مختلف و با مثال‌های متفاوت توضیح می‌دهد و مخاطب را درگیر سبک‌ها و گونه‌های نوشتن نمی‌کند.

دو خرمای نارس

«دو خرمای نارس» مجموعه داستانی از فریدون عموزاده خلیلی است که در سال ۱۳۷۴ از سوی نشر قدیانی چاپ شد. این کتاب دربردارنده سه داستان به نام‌های غربتی، دو خرمای نارس و پدربزرگ برای نوجوانان است. عمو زاده خلیلی در این کتاب به زیبایی، درد و رنج را به تصویر کشیده است. درد و رنجی که توسط نویسنده آن درک و لمس شده است. درد و رنجی که مصداق آن در جامعه وجود دارد. قصه داستان قصه‌ای واقعی و رئالیسم است که نویسنده در آن، قالبی را برای نگارش انتخاب کرده که محتوا را تاب می‌آورد. در دو خرمای نارس عموزاده خلیلی داستان پدری را می‌گوید که می‌خواهد پسر نوجوانش را بفروشد.

زرد مشکی

رمان «زرد مشکی» اثر دیگری از فریدون عموزاده خلیلی است که با تصویرگری علیرضا گلدوزیان در سال 1388 از سوی انتشارات کانون پرورش فکری برای گروه سنی «د» و «هـ» منتشر شده و داستان دوچرخه‌ای به همین نام و خاطرات و وقایعی است که از زبان دوچرخه بیان می‌شود. هر کدام از این حوادث بخشی از کتاب را شامل می‌شود و در مجموع ۴۶ بخش را شامل می‌شود که در ۲۱۵ صفحه آمده است. زرد مشکی یا سمندر، دوچرخه سیرک است که روزگار او را از سیرک بیرون می‌اندازد و سروکارش به یک اوراقی می‌افتد. در آنجا دوستانی پیدا می‌کند که به او برای بازگشت به سیرک کمک می‌کنند اما نقشه فرار شکست می‌خورد و گذر سمند و دوستش سونامی به هند می‌افتد. در هند، اقبال سمندر و دوستش را با یک گروه فیلم‌سازی آشنا می‌کند و سمندر به هنرپیشه اول یک فیلم هندی تبدیل می‌شود و برای آموختن تکنیک‌های هنری سختی‌هایی را متحمل می‌شود.

اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود(نبود!)

«اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات بود/ نبود» از آثار جدید فریدون عموزاده خلیلی است که از سوی غزاله بیگدلو تصویرگری شده و انتشارات علمی فرهنگی آن را در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده است. این کتاب، با هدف ترغیب کودکان به صلح و دوستی در مجموعه‌ای به نام صلح نوشته شده است. در این کتاب، ژدوکا اژدهایی است که از خانه رانده می‌شود چون مثل بقیه‌ اژدهاها بدجنس و مردم‌آزار نیست و در پنج مرحله و در طول هفت شب و هفت روز آزموده می‌شود. کتاب «اژدهای بدجنسی که چشم‌هایش آستیگمات ... بود/ نبود» از نظر ساختاری افسانه‌ نو محسوب می‌شود. افسانه‌ نو قالب و ساختار افسانه را دارد اما محتوای تازه‌ای در آن ریخته شده است و از نظر درون‌مایهشخصیت‌پردازی و صحنه‌پردازی، گفت‌وگوها و پایان‌بندی شبیه افسانه نیست، بلکه از نظرساختار کلی به افسانه شباهت دارد.

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدید چاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما و نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی

پانویس

  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ «نویسندگان ایرانی روز خود را چگونه می‌گذرانند». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ «همیشه پدربزرگ برای مهدی آذریزدی». 
  3. «ادبیات کودکان و گفتگوی تمدن‌ها/ فریدون عموزاده خلیلی/ کتاب ماه کودک و نوجوان/ مهر ۱۳۷۸/ شماره ۲۴». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ «زندگی‌نامه فریدون عموزاده خلیلی». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ مهدی‌پور عمرانی، کاشفی خوانساری، چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان(ش۷).
  6. «بزرگداشت عموزاده خلیلی». 
  7. «به فریدون عموزاده خلیلی می‌بالیم». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ «نویسنده شدم چون نمی‌توانستم فوتبالیست شوم». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ «فریدون عموزاده خلیلی در زادگاهش تجلیل شد». 
  10. «اژدهای بد جنسی که چشمانش آستیگمات نبود». 
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «فریدون عموزاده خلیلی نویسنده پرکار و تاثیرگذار ادبیات کودک». 
  12. «بیشتر از نوشتن به خلق یا تالیف اعتقاد دارم». 
  13. «مراسم تولد عموزاده خلیلی برگزار شد». 
  14. «داوران پاسخگوی نویسندگانند نه هیأت مدیره/ فریدون عموزاده خلیلی/ کتاب ماه کودک و نوجوان/ مهر ۱۳۷۹/ شماره ۳۶». 
  15. «خروجی بیشتر کارگاه‌های داستان‌نویسی مشابه است». 

منابع