ملکوت

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۱ توسط غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ملکوت
نویسندهبهرام صادقی
ناشرزمان
محل نشرتهران
تاریخ نشرچاپ اول، ١٣۴٠
شابک٩٧٨-٩۶۴-۶٣٨-٠-١٧٢
تعداد صفحات١١٢ صفحه
موضوعداستان فارسی
نوع رسانهکتاب
بهرام صادقیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
«ملکوت» نخستین‌ بار در کتاب هفته منتشر شد[۱]
خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
فیلمی که تنها یک بار اکران شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
اقتباس سینمایی از ملکوتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
بازسازی صحنه‌ای از ملکوتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
اقتباس نمایشی از ملکوتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
صحنه‌ای از تئاتر ملکوتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ملکوت تنها داستان بلند به‌جامانده از بهرام صادقی در شش فصل است که نخستین بار در شمارهٔ ١٢ کتاب هفته، یک‌شنبه سوم دی ماه ١٣۴٠ منتشر شد[۲] و به زبان‌های عربی[۳] و انگلیسی[۴] ترجمه شده است.

* * * * *

درون‌مایهٔ ملکوت رابطهٔ مرگ و زندگی است که به شرح تقابل مرگ و زندگی می‌پردازد. انسان در داستان ملکوت اسیر سرپنجه‌های مرگ است ولی درعین‌حال مرگ برای زندگی معناسازی می‌کند. انسان ملکوتی در هراس دائم از مرگ است ولی با همه‌ ترسش میل به زندگی در او فوران می‌کند. او می‌داند که مرگ روزی او را درهم می‌کوبد ولی همین فهم ناخشنود وی را به تلاش و زندگی وا می‌دارد و می‌خواهد علی‌رغم خوفناکی مرگ به حیات ادامه دهد و عشق، کورسوی امیدی است برای نجات انسان ملکوتی. در چارچوب رعب‌ناک مرگ، بارقه‌هایی از حیات پیش روی انسان ملکوتی گشوده‌اند. او دست و پا می‌زند، تقلا می‌کند، عشق می‌سازد اما با این همه حقیقت مرگ تمام مفاهیم را پلید و پلشت می‌کند. انسان ملکوتی اسیر مرگ است و سرانجام مغلوب مرگ می‌شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد عنصر اصلی داستان كه تمام شخصيت‌ها را به هم گره می‌زند و در سراسر آن حضوری پررنگ دارد، مرگ است كه مطابق با غريزهٔ مرگ و ويرانگری فرويد است. دكتر حاتم و م.ل هر دو فرانمودی از مرگ هستند با اين تفاوت كه م.ل مرگ را برای خود می‌خواهد و دكتر حاتم آن را برای ديگری. دكتر حاتم كه روح شيطانی در او حلول كرده، دچار عقدهٔ اختگی است و از عقيم‌بودن خود در رنج است. او با اساطير پيوند خورده است و مرگ و نيستی در او راهی ندارد. از ديد دكتر حاتم همه گنا‌هكار هستند پس مستوجب عقوبت و مرگ هستند. به‌طوركلی ملكوت داستان آلام و رنج‌های م.ل است و ديگر شخصيت‌های داستان به جز دكتر حاتم نقش حاشيه‌ای دارند؛ اما سرنوشت آن‌ها نيز با سرنوشت شخصيت‌های اصلی گره خورده است. ملكوت راهی به‌سوی ناسوت و راهی به عالم لاهوت دارد و انسان در ميانهٔ راه گرفتار اسـت؛ از سـويی وسوسـه‌هـای شـيطانی به او امـان نمی‌دهد و از سوی ديگر خيال پيوستن به عوالم بالاتر را دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد تأثیر بوف کور بر هدایت نیز از موضوعات بحث‌برانگیز در ملکوت است. ملکوت با این که گاهی به عنوان شاهکاری در ادبیات داستان ایران مطرح شده است اما به گمان بعضی از منتقدان متنی با روایت متشتت و شخصیت‌پردازی ناهمگون است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند

ملكوت، مشهورترين اثر بهرام صادقی و داستانی نمادين و وهمناک است که حول شخصيت مرموز و فعاليت‌های عجيب گذشتهٔ پزشکی به نام «دکتر حاتم » می‌چرخد. ملکوت شامل شش فصل است؛ فصل (حلول جن)، فصل دوم (اكنون او سخن می‌گوید)، فصل سوم، فصل چهارم (آخرين دیدار، پيش از صبحدم)، فصل پنجم (آخرين دیدار، پس از صبحدم) و فصل ششم (زمين) است.[۵]

چرا باید ملکوت بخوانیم؟

ملکوت به‌سبب دید فلسفی، انسان‌شناختی، آفرینش انسان، تفسیر فلسفهٔ اسلامی و اندیشه‌های عمیق بسیار تأمل‌برانگیز است.[۶]

پیشانی‌نوشت

هر فصل از ملکوت با آیه‌ای از یک متن مقدس یا یک کلام عارفانه شروع می‌شود که معنایش با محتوای آن فصل مطابقت دارد که عبارتند از:خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ. قرآن کریم
سر من از ناله من دور نیست. مولوی
و عقابی را دیدم و شنیدم که در وسط آسمان می‌پرد و به آواز بلند می‌گوید: وای وای وای بر ساکنان زمین. انجیل، مکاشفات، باب هشتم ١٣
گر نبودت زندگانی منیر، یک‌دوم مانده است مردانه بمیر! مولوی

برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند

خلاصهٔ مفصل‌تر کتاب

طرح بنیانی ملکوت داستان مرد بیوهٔ ثروتمندی به نام م.ل است که وقتی متوجه می‌شود پسر جوانش جذب یک فیلسوف ناشناس تازه‌وارد شده و تحت‌تأثیر او از خانواده و زندگی عادی فاصله گرفته است، تلاش می‌کند پسرش را به زندگی برگرداند اما چون موفق نمی‌شود شبانه به اتاق او رفته، پسرش را به طرز فجیعی می‌کشد و مثله می‌کند. تنها شاهد این ماجرا، شکو، نوکر خانه‌زاد اوست. م.ل زبان او را حلقومش بیرون می‌کشد. او در اقدام دیگری خانه و املاک پدری‌اش را به آتش می‌کشد. جنازهٔ پسرش را دفن نمی‌کند و او را مقابل چشمانش نگه می‌دارد. م.ل به مکافات این رفتار شروع به قطع‌کردن اعضای بدنش می‌کند و هر عضو را در یک شیشه‌ی الکل نگه می‌دارد. پس از مدتی به‌دنبال فیلسوف ناشناس همراه شکو، به سفر می‌رود و سرانجام او را در شهری می‌یابد که با نام مستعار دکتر حاتم طبابت می‌کند. هر دو همان ابتدا هم‌دیگر را می‌شناسند اما به روی خود نمی‌آورند. م.ل از دکتر حاتم می‌خواهد که جایی در پانسیونش به او بدهد و پرستاری برایش استخدام کند. همچنین از او می‌خواهد که اعضای باقی ماندهٔ بدن او را نیز قطع نماید. دکتر حاتم موافقت می‌کند و اتاقی آیینه‌کاری و اسرارآمیز به او می‌دهد. خانه‌ای که بر سردرش نوشته شده: «هرکس وارد این‌جا می‌شود، باید هیچ چیز نداند.» دکتر حاتم زنش ساقی را نیز به عنوان پرستار م.ل انتخاب می‌کند. شکو، اخبار بیرون را برای اربابش می‌آورد و ساقی از او مواظبت می‌کند. م.ل به ساقی دل می‌بندد و تحت‌تأثیر او تصمیم می‌گیرد که به زندگی برگردد. ساقی آخرین همسر دکتر حاتم، زن جوان و زیبایی است که از خانواده‌اش بریده و به دنبال دکتر حاتم روان شده است. اما از آن‌جایی که از زندگی با دکتر راضی نیست با شکو وارد رابطه می‌شود. در شب سیزدهم اقامت م.ل در پانسیون دکتر حاتم، چهار نفر به او مراجعه می‌کنند که یکی از آن‌ها، به نام آقای مودت، جن‌زده شده و دکتر او را معالجه می‌کند. ما از خلال معالجه و گفت‌وگوهایش با یکی از همرا‌هان، که یک منشی جوان است، با شخصیت دکتر حاتم آشنا می‌شویم. دکتر حاتم مرد عقیمی است که در کسوت‌های مختلف به شهرهای گوناگون سفر می‌کند و اهالی آن‌جا را نابود می‌کند. در شب آخر اقامتش در هر شهر، تمام کارمندها و آخرین همسرش را نیز می‌کشد و به عنوان مأمور مرگ به شهر بعدی می‌رود. او اندامی جوان و سر و گردن و صورتی بسیار پیر دارد. دکتر حاتم به مردم شهر و از جمله دو نفر از همراهان مودت آمپول تقویت قوای جنسی می‌زند که در واقع یک سم کشنده است که بعد از یک هفته باعث مرگ‌شان خواهد شد. در شب سیزدهم اقامت م.ل که در واقع آخرین شب حضور دکتر حاتم در شهر است، دکتر حاتم به قصد کشتن ساقی وارد اتاق او می‌شود. دکتر حاتم ساقی را در آغوشش خفه می‌کند و بعد که متوجه رابطهٔ او با شکو می‌شود برمی‌گردد و یک‌بار دیگر او را خفه می‌کند و در نارنجستان خانه‌اش مدفون می‌سازد. بعد به سراغ م.ل می‌رود. وقتی از تصمیم م.ل مبنی بر انصراف از قطع تنها دستش و تمایل او به ادامهٔ حیات مطلع می‌شود او را نیز با تزریق همان آمپول به قتل می‌رساند. شکو فرار می‌کند و دکتر حاتم به باغ آقای مودت می‌رود و به آن‌ها می‌گوید که فقط یک هفته مهلت دارند زندگی کنند. پس بهتر است زندگی را بفهمند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
فصل اول: داستان از حلول جن در بدن آقای مودت شروع می‌شود. مودت به‌همراه دوستانش (منشی جوان, ناشناس و مرد چاق) راهی مطب دكتر حاتم در شهر می‌شوند. در جريان معالجه، دكتر حاتم از راز بزرگی پرده بر می‌دارد و برای منشي از مردی به نام م.ل صحبت می‌كند كه مدت چهل سال است بدنش را جراحی می‌كند. دكتر حاتم موفق می‌شود جن را از بدن مودت خارج کند. جن به دكتر حاتم يادداشتی می‌دهد مبنی بر اين‌كه، مودت به سرطان معده از نوع گل‌كلمی دچار است. هنگام خداحافظی دكتر حاتم به منشی جوان و مرد چاق دو نوع آمپول كشنده تزريق می‌کند و ناشناس را از جنايت‌های خود باخبر می‌کند.
فصل دوم: اين فصل از زبان م.ل به‌صورت حديث‌نفس روايت می‌شود. م.ل از خاطرات دوران كودكی، رؤياهايش، سفر به مغرب، از قتل پسرش به دست خويش به‌سبب معاشرت با دكتر حاتم و بريدن زبان شكو؛ خدمتكار وفادارش حرف می‌زند؛ اما در پی خوابی كه می‌بيند، تصميم می‌گيرد دكتر حاتم را كه عامل اصلی مرگ پسرش است ببخشد و از جراحی آخرين عضو باقی‌مانده اجتناب کند.
فصل سوم: حديث نفس م.ل روایت می‌شود.
فصل چهارم: دكتر حاتم ساقی را به‌دليل اين‌كه به خانواده‌اش پشت كرده و آن‌ها را ترك کرده است، مستحق عقوبت می‌داند. از طرف ديگر، نسبت به عشق ساقی ترديد دارد، در نتيجه وی را خفه می‌كند و متوجه می‌شود كه همسرش نيز به او خيانت کرده و با شكو ارتباط داشته است.
فصل پنجم: م.ل از تصميمش برای بازگشت به زندگی و انصراف از قطع آخرين عضو بدنش دكتر حاتم را باخبر می‌كند؛ اما دكتر حاتم از همان آمپول‌های مرگ‌آور به م.ل تزریق می‌كند.
فصل ششم: دكتر حاتم به‌همراه شكو و م.ل برای ملاقات مودت و دوستانش به باغ می‌رود و به منشی جوان و دوستش مرد چاق اعلام می‌كند آمپول‌های تزريق‌شده مرگ‌آور است و تا یک هفته بيشتر زنده نيستند. مرد چاق با شنيدن خبر سكته می‌كند. وقتی علت جنايت را از دكتر حاتم جويا می‌شوند، او به ناشناس اشاره می‌كند و از باغ دور می‌شود.[۷]

ملکوت و تجربهٔ زیسته صادقی

ارتباط عمیق و غیرقابل‌انکار بین داستان‌های شاخص با شخصیت نویسنده، موضوعی است که به‌عنوان گام اول در تحلیل ملکوت ضروری به‌نظر می‌رسد. ملکوت آیینهٔ تمام‌نمای زمانه و زمینهٔ زیستی بهرام صادقی است. نویسنده، روانپزشکی است از قشر مرفه اجتماع که علاقه‌اش به مولانای رومی مثال‌زدنی است. در دورهٔ دانشجویی تحت‌تأثیر جریان‌های اگزیستانسیالیستی حاکم بر جمع روشن‌فکران دههٔ چهل قرار می‌گیرد و در این میان تأثیر یک معلم فلسفه به نام «ایرج پورباقر» و افکار او که در تضادی آشکار با مولاناست، را نمی‌شود نادیده گرفت. ملکوت محصول بریدن صادقی از جهان نهیلیستی و قصد او به بازگشت به دنیای شورانگیز و شرقی مولوی است. بازگشتی که خود می‌داند بر اثر اعتیاد شدنی نیست. م.ل، بهرام صادقی است و دکتر حاتم همان معلم فلسفه که پسرش را یعنی جوانی‌اش را از او گرفته است و به خود مشغول کرده است. این روح صادقی است که در جریان این همه تضاد و تزاحم مثله می‌شود و در آخر تنها دست راستش می‌ماند برای نوشتن.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سبک کتاب

ملکوت آغازی غیرمنتظره دارد. از همان ابتدا خواننده را غافلگیر می‌کند و بدون هیچ مقدمه‌ای به اصل ماجرا می‌پردازد. صادقی معتقد است که شروع داستان باید تکان‌دهنده باشد و او را وادارد که قصه را رها نکند. او این الگو را در تمامی داستان‌هایش به کار می‌گیرد و قالب‌های معمول را در زمینهٔ مقدمه داستان درهم می‌ریزد. صادقی زیاده‌گو نیست و نوشته‌هایش را شاخ و برگ نمی‌دهد. سبک نوشتاری او روزنامه‌نگارانه است. ضرب‌آهنگی تند دارد. راحت حرف می‌زند. تکلف در قلمش نیست. همان‌طور می‌نویسد که حرف می‌زند. از ساده‌ترین عبارات و کلمات بهره می‌گیرد. گاه به نظیره‌نویسی روایت‌های عامیانه و فولکلوری روی می‌آورد تا در خلال هجو قالب‌های رایج افسانه‌نویسی به بیان دغدغه‌ای ذهنی همیشگی‌اش بپردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

عنصر مکان و زمان

در ملکوت با یک خوانش نيز می‌توان دریافت که نگرش آزادانه‌ای به زمان و مکان وجود دارد. نمونه‌های زیادی برای تأیيد این جمله وجود دارد به‌طوری‌که به‌نظر می‌رسد کل داستان در بی‌زمانی و بی‌مکانی خاصی اتفاق می‌افتد: «در این‌جا بيش از هر محل دیگر پوسيده و فرسوده شده‌ام. پيش از این در شهرهای و سرزمين‌ها و آبادی‌های دیگری بوده‌ام، بسيار دور از این‌جا.» این جمله‌ها از دکتر حاتم این دریافت را تقویت می‌کند که مکان‌ها بيشتر جنبه‌ای سمبليک دارند؛ چراکه اگر پاره‌ای از عوامل نظير شخصيت‌ها، خط و زبان داستان تغيير کند، نمی‌توان گفت اثر در چه جغرافيایی اتفاق می‌افتد و دليل این امر موضوعیت و اهميتی است که نویسنده می‌خواهد به معنای داستان بدهد؛ بدین مفهوم که رابطه معنایی اثر، معطوف به جغرافيای خاصی نيست و همين ویژگی باعث بی‌مرزبودن جریان معناباختگی می‌شود. در این داستان، مثل بسياری دیگر از آثار ادبيات معناباخته، کنش زمان داریم و از زمان رئاليستی فاصله می‌گیریم به اندازه‎‌ای که وقتی از دکتر حاتم پرسيده می‌شود چند سال دارد؟ پاسخ می‌دهد: «خیلی زیاد. بهتر است بگویی معلوم نیست.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

پیرنگ

این داستان، پيرنگ منسجمی دارد و در اغلب آثار داستانی که در آن می‌توان اصول معناباختگی را مشاهده کرد، انسجام پيرنگ حفظ می‌شود. وجود و یا نبودن پيرنگ منسجم یکی از وجوه اختلاف در معناباختگی ادبيات‌ نمایشی و داستانی است. نبود انسجام پيرنگ بيشتر مربوط به سبک نویسندگان می‌شود به طوری‌که در آثار نمایشی موارد متعددی وجود دارد که اثر، پيرنگی قوی دارد و در مواردی در ادبيات داستانی به‌طور مثال در آثار داستانی بکت، این پيرنگ چندان قوی نيست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

شخصیت‌پردازی

راوی در فــصل اول و دوم بــا اســتفاده از زاويــه ديــد دانــای كــل اطلاعــات لازم از شخصيت‌های فرعی داستان را كه به‌عنوان سياه‌لشكرهای قصه هستند، ارائه می‌دهد آشنایی خواننده با آن‌ها محدود به معرفی ظاهری است؛ اما نويسنده برای نماياندن بيشتر شخصيت‌هـا به‌خصوص شخصيت‌های اصلی داستان از تكنيک گفت‌وگوی متقابل سود می‌جويـد. قهرمانـان يـا شخصيت‌های اصلی داستان دكتر حاتم و م.ل هستند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی داردهر کدام از شخصیت‌های ملکوت نمایندهٔ قشری از جامعه هستند. مرد چاقی که فقط نگران این است که مبادا به یبوست دچار شود، آقای مودت آدم نسبتاً باسوادی که باغ دارد و اهل ذوق، منشی جوانی که زلال است و کمیاب، دکتر عقیمی که همه را عقیم می‌خواهد و شکو که نمایندهٔ توده‌ی مردم است و بی‌هیچ تشخص و هویتی به زحمت خود زنده است و اتفاقاً راه و رسم زندگی را بلد است و از همین رو دل ساقی را می‌برد و او را از چنگ دکتر حاتم قدرتمند و م.ل روشن‌فکر می‌رباید.[۸]

شخصیت‌ دکتر حاتم

دكترحاتم مرگ را فقـط بـرای ديگری می‌خواهد و بس؛ اما م.ل با مرگ به ستيز مرگ می‌رود. از ديـد دكتـر حاتم همه گنا‌هكارند و با رشته‌های گناه مشترک به يكديگر پيوسته‌اند؛ لذا مـستوجب عقوبـت و مرگ هستند. او حتی همسرش ساقی را به‌دليل اين‌كه به خانواده خويش خيانت كـرده و شهر و ديار خود را به خاطر عشق به دكتر حاتم ترک کرده است سـزاوار مـرگ می‌داند. دكتر حاتم همچون «دكتر فاسـتوسِ» رمـان تومـاس مـان كـه در آن شيطان در هيئت مردی از طبقـه متوسـط پـا بـه صـحنه مـی‌گـذارد، در نقـش پزشـكی كـه وظيفه‌اش نجات جان انسان‌هاست ظاهر می‌شود و آنها را به كـام نيـستی و فنـا مـی‌فرسـتد. سقوط دكتر حاتم به‌عنوان كسی كه نهاد او تحت‌كنترل من و فراخود نيست و اهـريمن يـا روح شيطانی در او حلول كرده، سقوط از عرش ملكوت به درون دوزخ اسـت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

شخصیت م.ل

م.ل انسان سوگواری است كه با مثله‌كردن خويش سـربار نـوكر باوفـايش شـكو شـده است؛ شكویی كه فاسق ساقی است. اگر ناشناس از همه چيز آگاه است و نقش خودآگاه دكتر حـاتم را دارد، شكو نيز جنبهٔ خودآگاه م.ل است و اربابش را در جريان آنچه می‌بيند و می‌شـنود، می‌گذارد. م، ل با بريدن زبان شكو سعی می‌كند آنچه را كه به‌صورت خودآگاه است، نـابود كنـد و آن را به اعماق ناخودآگاه واپس بزند تا حقيقت برای هميشه مدفون شود. م.ل به كفارهٔ گنـاه فرزندكشی كه بازتابی از گناه پدركشی است، خود را مستحق مرگ تدريجی می‌داند؛ همچون اديپ كه پدرش را كشت و با مادرش ازدواج كرد. شايد او نيز پدرش را در خيال كشته و گناه مادرهمسری در نهاد او خفته بـوده اسـت. م.ل گویی به تأثير از انجيل، قائل به گناه ازلی است. گناه نخستين عقدهٔ اديپ است كه ريشه در كودكی دارد. هراس و تنفر از پدری تندخو که به اين مسئله دامن می‌زند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ملکوت و مؤلفه‌های معناباختگی

در سراسر داستان ملکوت به صورت‌های مختلف می‌توان مؤلفه‌های معناباختگی را مشاهده کرد. مؤلفهٔ اول بدبینی است. در جای‌جای داستان، شخصيت‌ها نگاه عميق بدبينانه‌ای به زندگی، انسان‌ها و فعاليت‌های آنان دارند. مولفهٔ دوم بی‌هدفی است. شخصيت‌های داستان ضمن نقد سبک زندگی و آرزوهای انسان‌ها، وجود معنایی غایی را در زندگی زیر سؤال می‌برند و به سؤالی بی‌پاسخ می‌رسند. عنصر بعدی درماندگی و معناباختگی زندگی است. با وجود اشتراکات محتوایی در مؤلفه‌های معنایی به دلایلی شاید بتوان گفت این مؤلفه‌ها مهم‌ترین مشخصهٔ معنایی آثار معناباخته است. درماندگی و معناباختگی به این دليل در انتهای این فرآیند قرار دارند که نقطهٔ درماندگی پایان همهٔ تلاش‌های منجر به شکست در جست‌وجوی معناست و این‌جا آغاز خلأ معناباختگی است. جمله‌های «م.ل» مصداق مناسبی برای قرارگرفتن در وضعيتی معناباخته است؛ آنجا که یادآوری می‌کند چگونه فرزندش را به قتل رسانده است: «من دیگر چه می‌توانستم بکنم؟ درونم غير از سياهی چيزي نبود و غير از خلأ و مطمئن بودم که در این دم خدا فرسنگ‎‌ها از من دور است.» مولفهٔ دیگر که در اغلب آثار نمایشی و داستانی معناباخته وجود دارد کنش‌هاست که براساس عقل‌جمعی توجيه‌پذیر نيست. داستان با این جمله آغاز می‌شود: «ساعت یازدهٔ شب چهارشنبهٔ آن هفته، جن در آقای مودّت حلول کرد.» نکتهٔ دیگر طنز است. در ادبيات معناباخته طنز به صورت‌های مختلفی نظير موقعيت‌های ویژه و کنش‌های فيزیکی و لفظی شخصيت‌ها خود را نشان می‌دهد. در این ویژگی نيز همان جنبهٔ بدبينانه و معناباختهٔ اثر حفظ می‌شود و جنبهٔ کمدي اثر در خدمت متن است. مولفهٔ دیگر مشخصهٔ زبانی است. این ویژگی در آثار معناباخته بيشتر شامل گفت‌وگوهای صریح و تکراری و بی‌معناست. گفت‌وگوهایی که گاهی می‌تواند به جنبهٔ کمدی‌گونه در این آثار کمک کنند.[۹]

ملکوت از منظر ادبیات گوتیک

داستان ملكوت سرشار از حوادث عجيب و غريب و ناملموس مثل حضور جن است كه در فرهنگ ما از مسائل رمزآميز است. اگر از منظر ادبیات گوتیک ملکوت را بررسی کنیم تاريكی و سكوت از عنصرهای اصلی داستان‌های گوتيگ است و در این داستان هم بيشتر اتفاقات ترسناک در تاريكی شب اتفاق می‌افتد. در آغاز داستان ملكوت می‌خوانيم: «در يک شب مهتابی، زمانی كه چهار دوست؛ منشی جوان، ناشناس، مرد چاق و آقای مودت به عيش مشغول‌اند، ناگهان جن در آقای مودت حلول می‌كند.» یكی ديگر از ويژگی‌های اين نوع داستان مطرح‌كردن حوادث عجيب و درعين‌حال ترسناک است، به گونه‌ای كه مخاطب را به اعجابی آميخته به ترس وا می‌دارد. در داستان ملكوت دكتر حاتم از بيمار عجيبی سخن می‌گويد كه در خانهٔ او به خواب رفته است: «او به ميل خودش می‌خواهد يكی از اعضای بدنش را قطع كنم.» شخصيت‌ها در داستان‌های گوتيک اغلب عصبی و روانی هستند، يا در انديشهٔ كشتن ديگری هستند و يا ترس از مرگ را يدک می‌كشند. اغلب انسان‌هایی تنها و منزوی‌اند كه سؤالی در ذهن آن‌هاست كه نمی‌توانند به آن پاسخ دهند. در فصل اول داستان ملكوت خواننده ابتدا می‌انگارد كه آقای مودت نقش مهمی در داستان ايفا می‌كند، اما در آخر فصل اول متوجه می‌شود كه دكتر حاتم كه خود را دلسوز مردم و پزشكی درستكار معرفی می‌كند، در واقع ديوانه‌ای بيش نيست كه همه را آزار می‌دهد و نمی‌تواند فاصلهٔ بين خود و دنيای بيرون را پر كند. پوچ‌گرایی، درگير‌ی‌های ذهنی بين دنيای درون و بيرون و ناتوانی انسان، تم اصلی این‌گونه داستان‌هاست و شخصيت‌های اين داستان‌ها خود را افرادی قوی می‌دانند، اما بسيار ضعيف هستند. به‌طورکلی از ويژگی‌های داستان گوتيک زمان‌كشی، طرح حوادث دهشتناک و وهم‌انگيز، پيشگویی آينده، پوچ‌گرایی، درگيری ذهنی، آموزش غيرمستقيم فضايل اخلاقی، واقعی جلوه‌دادن مطالب غيرواقعی، دگرگونه‌نمایی، وجود مكان‌های متروک و ترسناک همچون قصر، طرح شخصيت‌های شرور، عصبی و روانی، طرح خواب و رؤيا، صداهای مبهم و ترسناک، سؤالات بی‌پاسخ و قتل و خون و فرياد و ... را می‌توان نام برد كه در داستان ملكوت از بهرام صادقی به‌خوبی نمود يافته است.[۱۰]

ملکوت و رئالیسم جادویی

مهم‌ترين نشانه‌هایی كه عناصر رئاليسم جادویی را در ملكوت بروز داده است و بعضی از آن‌ها خود عنصر مهمی در اين سبک به‌شمار می‌روند عبارت‌اند از: جن، اعمال شگفت‌انگيز دكتر حاتم و م.ل، آمپول‌های زهرآلود، قطع عضو و كشتن پسر و حمل جنازهٔ او. اولين نشانه و عنصر رئاليسم جادویی در اين داستان وجود جن است كه ردپای آن را می‌توان در مذهب، اسطوره، جادو، قصه‌های پريان و افسانه‌ها، عقايد عامه و سرانجام به شكلی مدرن در داستان‌های رئاليسم جادویی يافت. «آمپول‌های دكتر حاتم» مانند طبل اعجاب‌انگيز و جادویی اسكار ماتزراث در طبل حلبی گونترگراس از آغاز تا پايان داستان جايگاه خاصی دارد. آمپول‌ها در كنار شخصيت اصلی داستان از عناصری هستند كه در پروراندن موضوع و فضای داستان سهم به‌سزایی دارند و بی‌آن‌ها داستان فاقد طرح خواهد بود. با توجه به شخصيت شيطان در نقش دكتر حاتم می‌توان گفت اين آمپول‌ها نماد اسطوره‌ای دو میوهٔ ممنوعهٔ تورات در داستان آدم و حوا هستند.[۱۱]

سوژه و سوژگی در ملکوت

سوژه و سوژگی یا سوبژکتیویته، یکی از مؤلفه‌هایی است که به داستان مدرن اختصصاص دارد. از این‌رو در بسیاری از داستان‌های مدرنیستی، شخصیت‌هایی وجود دارند که به خود می‌اندیشند. زندگی و افکار این شخصیت‌ها در مرکز توجه داستان قرار دارد. دکتر حاتم در ملکوت، نگاهی سوبژکتیو خود را در اندیشه‌های خود در تنهایی نشان می‌دهد و این خصوصیت در او به‌صورت اظهارنظرهای شخصی نمود پیدا می‌کند. او بیش از هر چیز در مورد خودش می‌اندیشد و زندگی‌اش را مرور می‌کند و به تفاوت‌های عمیقی که میان خود و دیگران وجود دارد توجه می‌کند. دکتر حاتم، اختیار و آزادی دارد و از آن برای شکنجه‌کردن و کشتن مردم استفاده می‌کند و لذت می‌برد.[۱۲]

ضعف‌های ملکوت

بهرام صادقی در بیست‌وپنج‌سالگی ملکوت را نوشته است. برخی از منتقدان بر این باورند که می‌توان تصور کرد که نویسنده در این سن هنوز به پیچیدگی‌هایی روایی در داستان دست نیافته است. اگرچه بهرام صادقی در داستان کوتاه دست به خلق روایات بدیع زده است ولی در رمان ملکوت با نویسنده‌ای روبه‌رو هستیم که چندان اشرافی بر روایت ندارد. این ناآگاهی باعث شده ملکوت در زاویه‌ دید، زمان روایی، گسترش شخصیت‌ها در زمان روایی و شخصیت‌پردازی چندان حرفی برای گفتن نداشته باشد. اگر زمان روایی ملکوت را در نظر بگیریم تمام داستان در چند ساعت خلاصه می‌شود. از زمانی که در جسم آقای مودت جن حلول می کند تا وقتی که آقای مودت و دوستانش مطب دکتر حاتم را ترک می‌کنند و به باغ برمی‌گردند. آنجاست که دکتر حاتم و آقای م.ل به جمع اضافه شده و رمان در همان‌جا خاتمه می‌یابد. این زمان روایی کوتاه، محدودیت‌هایی برای روایت ایجاد می‌کند که نویسنده برای شکستن این محدودیت‌ها باید به شگردهای زمان روایی دیگری چنگ بزند تا عرصهٔ زمان در رمان گسترش یابد و شخصیت‌ها را در یک گردش زمانی طولانی‌تر مشاهده کنیم. در ملکوت شخصیت‌ها همه گذشته‌ای دارند و لزوم داستان بر این است که مخاطب از گذشته دو شخصیت اصلی یعنی دکترحاتم و م.ل آگاهی پیدا کند. صادقی برای پرداخت به گذشته شخصیت‌ها با مشکل روبه‌رو بوده است زیرا زمان روایی داستان را کوتاه در نظر گرفته است. به‌طورکلی زمان روایی رمان سه چهار ساعت بیشتر نیست. برای رفع این مشکل نویسنده در ابتدای رمان دست‌به‌دامان یکی از ابزارهای پرکاربرد داستان یعنی دیالوگ می‌شود. وقتی ابتدا در جسم آقای مودت جن حلول می‌کند دوستان برای یافتن دکتر، مودت را به شهر می‌آورند. دراین صحنه، طی دیالوگ کوتاهی بین دوستان مودت، مخاطب آگاه می‌شود که دکتری به نام حاتم در شهر وجود دارد که شایعات هولناکی درباره‌ی او بر سر زبان‌ها افتاده است. حالا چرا با تمام این شایعه‌ها و ظاهر خطرناک دکتر حاتم، دوستان مودت تصمیم می‌گیرند بیمار را نزد او ببرند چندان مشخص نیست. مخاطب طی این صحنه و دیالوگ‌های اندک شناختی از دکترحاتم پیدا می‌کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اظهارنظرها

جمال ميرصادقی ملکوت را داستانی تمثيلی اسطوره‌ای دانسته كه خدا و شيطان در آن به مقابله برمی‌خیزند. حسن میرعابدینی و محمدعلی محمودی به پيروی از هوشنگ گلشیری اسطوره‌ای‌بودن ملكوت را ضعيف می‌دانند حال آن‌كه حسن محمودی بررنگ اساطیری داستان تأکید می‌ورزد. حسن بیات و محمدعلی محمودی ملکوت را سیال‌ذهن می‌دانند.

حسن میرعابدینی

جمال میرصادقی

محمد صنعتی

نظر نویسنده

صادقی در گفت‌وگو با آیندگان ادبی بیان می‌کند که به ادبیات روسیه بسیار علاقه‌مند است و خود را بیش‌تر از همه تحت‌تأثیر نویسندگان روسی مانند چخوف، تولستوی، داستایوفسکی، آندریف و گوگول می‌داند و می‌گوید نخستین نویسنده‌ای که بر او اثر گذاشته است، داستایوفسکی بوده است. وی در مورد تأثیرپذیری از نویسندگان ایرانی می‌گوید: «هیچ کدام. چراکه در کار نویسندگان ایرانی ساختمان و تکنیک‌های به آن غنای مفهوم نمی‌یابم. تا حدودی البته کار گلشیری را می‌پسندم.»[۱۳]

محل نوشته‌شدن ملکوت

ضیا موحد، شاعر و منتقد ادبی به نقل از منوچهر بدیعی در مجلهٔ اندیشه پویا نوشته است: «بهرام موقع نوشتن این رمان در پریشان‌ترین حالات روحی‌اش بوده و برای نوشتن به روستای محل سکونت خواهرش، ورپشت، رفته بود و در همان حال پریشان در آنجا رمان را تمام کرده بود.»[۱۴]

داستان انتشار کتاب

داستان بلند ملکوت نخستین‌بار در سال ۱۳۴۰ در شمارهٔ ۱۲ کتاب هفته و سپس در مجموعه داستان «سنگر و قمقمه‌های خالی» در سال ۱۳۴۹ و در نهایت به‌عنوان یک کتاب مستقل در همان سال از سوی انتشارات کتاب زمان چاپ شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ترجمهٔ ملکوت

ترجمهٔ انگلیسی «ملکوت» به انضمام شماری از داستان‌های کوتاه او با ترجمهٔ «کاوه باسمنجی» در آمریکا منتشر شده استخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد و همچنین ترجمهٔ عربی آن توسط احمد موسی، نویسنده و مترجم مراکشی تحت‌عنوان «جن ایرانی» از سوی انتشارات دارالربیع‌العربی در قاهره منتشر شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اقتباس سینمایی از ملکوت

خسرو هریتاش در سال ۱۳۵۵ از ملکوت فیلمی ساخت که جز در پنجمین جشنوارهٔ فیلم تهران، هرگز در جای دیگر به نمایش درنیامد و کمتر کسی آن را دیده است. هریتاش در فیلم، حلول جن را به مسمومیت تغییر داده و با این کار، رمز و راز اصلی رمان صادقی را از بین برده است. به اعتقاد اغلب منتقدان، هریتاش نتوانسته فضای وهمناک، رمزآلود و ذهنی داستان صادقی را به زبانی سینمایی تبدیل کند. به اعتقاد عباس بهارلو (مورخ و پژوهشگر سینمای ایران)، هریتاش با دنیای ذهنی صادقی بیگانه نبود اما فیلم ملکوت، اقتباس مناسب و وفادارانه‌ای از رمان صادقی نیست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اقتباس نمایشی از ملکوت

تئاتر «ملکوت» به کارگردانی «رامتین روشوند» در بهمن و دی ١٣٩٨ به نمایش در آمد.[۱۵]

تأثیرپذیرفته از

برخی از منتقدان ملکوت را تاثیرگرفته از رمان «یکلیا و تنهایی او» اثر می‌دانند. در «يکلیا و تنهايی او» و «ملکوت» بی‌اختیاری شیطان در اجرای وظیفه‌اش، همراهی او در هدف از پیش‌تعیین‌شدۀ پروردگار، محضوری در عین مهجوری، گله‌مندی شیطان از سرنوشتش، بی‌توقع‌بودن او از اجرای وظیفه‌اش، دلتنگی او برای موقعیت پیشین خود و عشق او به پروردگار تأمل‌برانگیز است. شخصیت شیطان در هر دو داستان شباهت‌های توجه‌برانگیزی دارد. جذابیتی که در شخصیت شیطانِ داستان مدرسی وجود دارد به نوعی در شخصیت دکتر حاتم نیز مشاهده می‌شود. هر دوی آن‌ها فیلسوف‌مآب و باتجربه‌اند. مصداق‌های اين مضمون در دو رمان يکلیا و تنهايی او و ملکوت يادآور دفاع تلويحی شیطان از خود در متون عرفانی است. محتوای اين مطالب به‌گونه‌ای است که جدای از مسائل اجتماعی تأثیرپذيری نويسندگان اين دو رمان را از مضمون‌های متون عرفانی کهن محتمل می‌سازد. البته باتوجه به اشاره‌های که خود صادقی در رمان ملکوت به داستان يکلیا می‌کند بی‌شک شباهت‌های مفهومی در میان اين دو داستان پیدا خواهد شد. «دکتر حاتم از میان قفسۀ کتاب‌هايش کتاب کوچکی بیرون کشید و نشان داد و گفت: اخیراً اين را می‌خوانم. مطالب جالبی برای من در آن وجود دارد. يکلیا و تنهايی او، دیده‌اید؟(ص، ١٦)»[۱۶]
برخی دیگر از منتقدان نیز معتقدند ملکوت از بوف کور تأثیر پذیرفته است. گذشته از درون‌مایهٔ مشترک یعنی مرگ‌اندیشی افراطی، به‌طورمشخص از چند نمونه نمی‌توان گذشت: ساقی ملکوت همان زن لکاته و اثیری بوف کور است که دکتر حاتم نمی‌تواند با او وارد رابطه شود. شخصیت‌های مشترک مثل سورچی و قاری پیر، باغبان مرموزی که پدر شکو است و پیرمرد خنزر پنزری بوف کور و از همه مهم‌تر دیالوگ‌های مشترک. این دو داستان خصوصیات سوررئالیستی دارند و این تکنیک از غرب گرفته شده است، آنچه در محتوای این داستان‌ها می بینیم دوگانگی و دو نیم‌شدگی است که در فرهنگ ما غلبه دارد. این دو نیم‌شدگی را هم در ملکوت و هم در بوف کور، هم در لکاته و هم یک جنبهٔ دیگرش که زن اثیری است می‌بینیم. راوی همان خنزر پنزری است درحالی‌که به‌نظر می‎‌رسد در مقابل هم قرار می‌گیرند؛ در عالم فرازمینی و زمینی. این داستان‌ها تحت‌تأثیر فضای عرفانی هستند. در ملکوت از کلمات عرفانی بسیار بهره گرفته شده است. خود راوی هم به‌وضوح به آن‌ها اشاره می‌کند درحالی‌که این جنبهٔ زمینی تخریب‌شده هم در این داستان و در گریز از واقعیت آن وجود دارد.[۱۷]

تأثیرگذاشته بر

بهرام صادقی با داستان ملکوت یک جریان داستان‌نویسی با ساختار پیجیده و معماگونه را ایجاد کرد که در نسل‌های بعدِ داستان‌نویسانی که امروز از تکنیک‌های پست‌مدرن استفاده می‌کنند تأثیرگذار بوده است. در واقع او جریانی ایجاد کرد که این جریان در نویسندگان نسل‌های بعد ادامه پیدا کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

جمله‌های ماندگار کتاب[۱۸]

  • در ساعت یازده شب چهارشنبهٔ آن هفته، جن در آقاى مودت حلول کرد.
  • اگر زندگى کلاف نخى باشد… من آن‌ را باز کرده مى‌بینم. کاملاً گسترده و صاف. پیچ و تابش نمى‌دهم و رشته‌هایش را به دست و پایم نمى‌بندم. براى همین است که عده‌اى را دوست مى‌دارم و عده‌اى را دوست نمى‌دارم. اما به کسى کینه ندارم. آماده‌ام که به دیگران کمک کنم، زیرا دلیلى نمى‌بینم که از این کار سرباز زنم. هوا و آفتاب و عشق و غذا و علم و مرگ و حیات و کوه‌ها را مى‌پسندم و به آنها دل مى‌بندم. به هرچیز قانعم، اما آن قناعتى که نتیجهٔ تصور خاص من از زندگى است.
  • من اغلب اندیشیده‌ام که آن دوگانگى که همیشه در حیاتم حس کرده‌ام نتیجهٔ این وضع بوده است. یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگى مى‌خواند و گوشهٔ دیگرى به مرگ. این دوگانگى را در روحم کشنده‌تر و شدیدتر حس مى‌کنم.
  • این زمین بی‌گناه نیست و مادر گناهکاران است و گاهوارهٔ همهٔ آتش‌ها و گلوله‌ها و خون‌ها و شلاق‌ها است و من او را نمى‌بخشم زیرا ریشه‌هاى درخت من از خاک سیاه او غذا مى‌گیرند و از چشمه‌هاى زهرآلود او آب مى‌نوشند و سرانجام در بستر او خواهند پوسید و من شکایت زمین را به آسمان‌ها و به ملکوت‌ها خواهم برد.
  • کجا است، کجا است آن روز گرامى که بیاید و روح مرا بشوید؟ زیرا که من مى‌خواهم زنده باشم و زندگى کنم و دوست بدارم و ببینم و بفهمم و حرف بزنم و از مرگ مى‌ترسم و مى‌گریزم که مرا پست مى‌کند و خاک مى‌کند و به دهان کرم‌ها و حشرات مى‌اندازد.
  • اگر کسى ادعا کند جیبش پر از پول است خیلى ساده مى‌توان تحقیق کرد و یا به اثبات رساند: کافى است که پول‌ها را در جیبش به صدا دربیاورد اگر سکه باشد و با بیرون بکشد و نشان بدهد. اما آیا ممکن است که کسى قلبش را دربیاورد و به محبوبش ثابت کند که مالامال از عشق اوست؟

مشخصات کتاب‌شناختی

ملکوت نخستین بار در سال ۱۳۴۰ در شمارهٔ ۱۲ کتاب هفته و سپس در مجموعه داستان «سنگر و قمقمه‌های خالی» در سال ۱۳۴۹ و در نهایت به‌عنوان یک کتاب مستقل در همان سال از سوی انتشارات کتاب زمان چاپ شد و در سال ١٣۵١ به چاپ سوم رسید. علیرغم آن‌که انتشار آن متوقف شد نسخهٔ آفست آن در بازار کتاب موجود است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

پیشینه پژوهش دربارهٔ ملکوت

در تبيين پيشينهٔ پژوهش درباره ملکوت بايد گفت كه منتقدان با رويكردهای مختلفی اين داستان را تحليل و بررسی كرده‌اند. پژوهش‌هایی همچون:
YesY داستان‌نویس‌های معاصر ايران(١٣٨١) تأليف ميرصادقی كه در آن به معرفی بهرام صادقی همراه با اثر ممتاز وی، ملکوت، پرداخته است.
YesY تأويل ملكوت: قصه‌ای اجتماعی سياسی (١٣٨٦) نوشتهٔ محمدتقی غیاثی که با دیدی اجتماعی به اين اثر پرداخته و گاهی نمادهای اجتماعی آن را نيز معرفی كرده است.
YesY خون آبی بر زمین نمناک (١٣٧٧) نوشتهٔ حسن محمودی كه به تحليل مضامين ملکوت پرداخته است.
YesY مسافری غريب و حيران (١٣٧٩) تأليف روح‌الله مهدی پورعمرانی كه شخصيت بهرام صادقی را در آثارش معرفی كرده است.
YesY سير تحول ادبيات داستانی و نمايشی به قلم حسن میرعابدينی (١٣٧٨ ) كه ملكوت را اثر برتر بهرام صادقی خوانده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
همچنين مقاله‌هایی چون:
YesY تبلور شیطان اسطوره‌ای در ملکوت بهرام صادقی؛ اسحاق طغیانی و محمد چهارمحالی؛ ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی سال دهم پاییز ۱۳۹۳ شمارهٔ ۳۶
YesY بررسی سوژهٔ مدرن در بوف کور صادق هدایت و ملکوت بهرام صادقی؛ محمدمهدی ابراهیمی فخاری و مریم شریف‌نسب؛ نقد و نظریهٔ ادبی سال چهارم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شمارهٔ ۲ (پیاپی ۸)
YesY نوشتار پست‌مدرن در دو رمان ملکوت اثر بهرام صادقی و صورت‌جلسه اثر ژان‌ماری گوستاو لوکلزیو؛ مریم شیبانیان و الهام نیک‌روش؛ پژوهش ادبیات معاصر جهان دورهٔ ۲۴ پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شمارهٔ ۲
YesY بررسی نمودهای مشابه و متمایز رئالیسم جادویی در داستان ملکوت اثر بهرام صادقی و «پیرمردی فرتوت با بال های عظیم» اثر مارکز؛ محمد مرادی و فاطمه طوبایی؛ پژوهش‌های ادبیات تطبیقی دورهٔ پنجم تابستان ۱۳۹۶ شمارهٔ ۲ (پیاپی ۱۲)


نوا، نما و نگاه

مریم سعیدپور در یکی از عکس‌های مجموعه «از میان حروف سیاه» که سال نودوچهار به نمایش گذاشته شد، صحنه‌ای از رمان «ملکوت» را این‌گونه بازسازی کرده بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

کتاب صوتی ملکوت

کتاب صوتی ملکوت با صدای امیراردلان داودی در سایت «شنوتو» قابل‌بارگیری و شنیدن است.[۱۹]

پانویس

منابع

  • صادقی، بهرام (۱۳۴٠). ملکوت. تهران: زمان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۳۸-۰-۱۷۲.

پیوند به بیرون

  1. «دربارهٔ صورت دومِ بهرام صادقی: شاعری». ایران آرت، ١۴تیر۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  2. «تئاتر ملکوت». تیوال، ۴بهمن١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  3. «مروری بر رمان ملکوت». مینرواسان. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  4. «ملکوت بهرام صادقی در مصر منتشر شد». ایبنا، ۶آبان۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  5. «ملکوتِ بهرام صادقی به زبان انگلیسی». خوابگرد، ۲۳فروردین۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  6. «تحليل ملكوت با تكيه بر مكتب روان‌تحليلی». پرتال جامع علوم انسانی، ١٣بهمن۱۳۹٠. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  7. «هزارتوی ملكوت». وینش، ١٨آذر۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  8. «سفر قهرمانی کهن‌الگویی». پرتال جامع علوم انسانی. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  9. ««بوف کور» نبود «ملکوت» نمونه نداشت». ایلنا، ١٨بهمن۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  10. «دربارهٔ بهرام صادقی». ایرنا، ١۵آذر۱۳۹٨. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  11. «معناباختگی در ملکوت». پرتال جامع علوم انسانی، زمستان١٣٩٩. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  12. «مشخصه‌های ادبيات گوتيک در ملكوت بهرام صادقی». پرتال جامع علوم انسانی، اردیبهشت١٣٩۴. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  13. «ملكوت نقطهٔ عطف رئاليسم جادویی ايران». پرتال جامع علوم انسانی، زمستان١٣٩٣. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  14. «بررسی سوژهٔ مدرن در بوف کور و ملکوت». پرتال جامع علوم انسانی، آذر١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  15. «زندگی عجیب یک نویسنده». دنیای اقتصاد، ١۵دی١٣٩٩. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  16. «بازتاب مضمون اعتذارِ ابلیس در رمان فارسی». پرتال جامع علوم انسانی، ١۵آذر١٣٩٨. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  17. «بررسی مرگ‌اندیشی در دو اثر مهم ایرانی؛ بوف کور و ملکوت». برترین‌ها، ۱دی۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  18. «جملات ماندگار ملکوت». کافه بوک. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠. 
  19. «کتاب صوتی ملکوت». شنوتو. بازبینی‌شده در ٢٧تیر١۴٠٠.