وضعیت بیعاری
وضعیت بیعاری | |
---|---|
نویسنده | حامد جلالی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۹۷ |
شابک | ۹۷۸-۶۰۰-۸۱۴۵-۴۰-۰ |
تعداد صفحات | ۳۲۷ |
موضوع | داستانهای فارسی، قرن ۱۴ |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
رمان وضعیت بیعاری اولین اثر داستانی بلند حامد جلالی که در سال ۱۳۹۸ در بخش داستان بلند و رمان در دوازدهمین دورهٔ جایزه جلال شایسته تقدیر شناخته شد.
نویسنده این اثر متولد ۱۳۵۴ دانشآموخته ادبیات نمایشی از دانشگاه صداوسیماست که از اواخر دهه ۷۰ خورشیدی با نوشتن داستان کوتاه وارد فضای ادبی شد. وی برای داستانهای کوتاهش جوایز متنوعی دریافت کرده است. وضعیت بیعاری محصول نخستین دوره مدرسهٔ رمان شهرستان ادب است که زیر نظر بلقیس سلیمانی از یک طرح به رمانی کامل تبدیل شد. نگارش کتاب از سال مهرماه ۹۲ شروع و بعد از حدود یک سال و نیم اولین نسخه آن آماده و در نهایت سال ۹۷ چاپ شد. جلالی نویسندهای است که برای نگارش آثارش به پژوهش بسیار اهمیت میدهد وی برای نگارش این رمان بارها به جنوب ایران مسافرت کرده است تا از نزدیک با آداب و رسوم و زندگی شخصیتهای داستان خود آشنا شود.
آنانی که تا کنون نخواندهاید
وضعیت بیعاری داستانی پر افت وخیز و پرماجراست. روایتی چند بعدی از عشق، جنگ، جغرافیای جنوب ایران، فرهنگ و رسوم مندائیان ساکن جنوب ایران و از همه مهمتر دینشناسی صابئین مندائی.
گذری در کتاب
«حلیمه» دختر مسلمانی که زندگی پر فراز و نشیبی داشته به روایت داستانش مینشیند. تعریف میکند از دل باختنش به «رام»، پسر یکی از بزرگان آیین «مندایی» که چشم همه به اوست تا جهان را پر از خیر و برکت کند. رام عاشق حلیمه میشود امّا دست تقدیر اجازه نمیدهد این دو به سادگی به هم برسند. امّا عشق واقعی آنها ماجراهای دیگری را برایشان رقم میزند. پایان داستان به جنگ تحمیلی ایران و عراق میرسد. اندوهی که این جنگ در دل حلیمه به پا میکند، دور از هرگونه تکرار و چندبارهگویی از زاویه تازهای به توصیف جنگ میپردازد. در تمام سطرهای کتاب عشق بیاندازه حلیمه و رام به یکدیگر و بعدتر عشق حلیمه به پسرانش، داستان را دارای لایههای عاطفی عمیقی میکند که مخاطب را با هنرمندی تمام با خویش همراه میسازد.
هزارتوی داستان
انتخاب شخصیتی «صبّی» که غالب ما خوانندگان آشنایی چندانی با آیینش نداریم، یک موقعیت شگفت برای نویسنده است تا به داستان عاشقانۀ خود، پیچوخمی هزارتووار ببخشد! از همان صفحۀ بیستوهشتم اینرمان، وقتی حلیمه، رام را در حال براخه (عبادتی همچون نماز آمیخته با غسل) کنار آب کارون میبیند، اینهزارتو آغاز میشود. اینجا نقطۀ آغاز هجرت ایدئولوژیک داستان است[۱].
یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب
وضعیت بیعاری از زبان ۱۱ راوی در ۶۸ فصل روایت میشود، البته فصلها شماره ندارند و هر کدام به نام راوی همان فصل نامگذاری شدهاند که داستان را از زبان اول شخص، هر چند با گشادهدستی در زاویه دید، تعریف میکنند و هر کدام به نحوی آن را پیش میبرند.
طرح داستان
من میخواستم رمان بنویسم و قرار نبود از کسی یاد کنم و یا دین و مذهب و اندیشهای را در کارم بگنجانم، چراکه اگر دنبال این کار میرفتم، به نظرم اصلاً رمان ننوشته بودم. مثل همه داستاننویسان طرحی داشتم و شروع کردم به نوشتن. جالب آنکه در طرح ابتدائی من چیزی به نام صابئین وجود نداشت، من در تحقیقاتی که برای رمانم در خوزستان انجام دادم، در متون تاریخی به آیینی به نام صابئین برخوردم. بنابراین فکر کردم اگر شخصیتی از جامعه صابئین در رمان من قرار بگیرد، بر جذابیت رمان افزوده میشود[۲].
تجربه اول نویسندگی
چیزی که من به آن اهمیت دادهام شناختن خلأهای داستاننویسی و از بین بردن آنها در اثر خودم بوده است. رسیدن به این شناخت ساده است و آن مشاهده کردن است. خیلیها میگویند نویسنده باید فلان تعداد رمان بخواند و عددهای عجیب هم میگویند. مطالعهکردن اهمیت دارد امّا مشاهده و پژوهش، به معنای دقیق، مهمتر است. من سعی کردم اینطور باشم. به تحقیقات کتابخانهای بسنده نکردم با آنکه همهچیز در اینترنت هست امّا مستقیم به سفر رفتم و همه لوکیشنهایی که در کتاب وجود دارد را از نزدیک دیدم؛ نمونه آن مطالعهٔ دین صابئین و برخورد با پیروان این دین بود چون قرار بود در کتابم حضور داشته باشند. اگر به نظر میآید این کتاب موفقیتی کسب کرده، این موفقیت مرهون مشاهدات مستقیم و ملموس است[۳].
هرکس از ظن خود همراه این داستان میشود
این رمان در خلال عشق به برههای حساس از تاریخ معاصر ایران میپردازد؛ باید بگویم دغدغه اصلی من پرداختن به مسائل اجتماعی است؛ اینکه حتّی در آن زمان مهم مردم زندگی میکردند، چگونگیِ این زندگی برایم مهم بود. آداب، رسوم و اعتقاداتشان، عشق و نفرتشان، کنش و واکنششان و ... را دوست داشتم بررسی کنم و به مخاطب منتقل کنم. با انتخاب روایتهای موازی این اجازه را به رمان دادم تا اقشار مختلف را در دو دورهٔ انقلاب و جنگ واکاوی کند. بیشتر میخواستم آینه باشم و بدون هیچ قضاوتی آنچه را بود، نشان بدهم. به اعتقاد خودم رمان، روایت بایدها و نبایدها نیست، بلکه روایت هستها و نیستهاست. البته انتخاب این روایت و نشاندادن هست و نیست باید آگاهانه و هنرمندانه باشد تا بشود به اثر گفت رمان. امیدوارم توانسته باشم این کار را بهخوبی انجام داده باشم[۴].
وحدت ادیان
در جایجای اثر، ایدئولوژی خودش را مبنی بر «وحدت ادیان» به مخاطب عرضه میکند. اینعرضه، گاهی دلچسب است؛ چون خود ایدۀ وحدت و یکپارچگی تمام موحدین دنیا و باور آنها به یگانهای واحد دلچسب است؛ امّا گاه دلآزار است؛ چون خواهینخواهی، ما بهعنوان یکخوانندۀ مسلمان که به برترین و کاملترینبودن دین خود یقین داریم، با رام صبّی و باورهای او دربارۀ دین مواجه میشویم. گرچه نویسنده کوشیده خود و باورهایش را از دهان شخصیتها بیرون بکشد و بگذارد آنها مانند خودشان رفتار کنند، امّا از آنجا که خود نیز مسلمان است، در نهایت رام به برتری دین مبین اسلام یقین پیدا میکند. رسیدن به این یقین، زمان بسیار و فراز و نشیب بسیارتر دارد و با انکار و فرار از مواجهه با حقیقت همراه است. کار تا آنجا پیش میرود که در میانۀ اثر، ما به سبب باورهایمان به شریعت بزرگمان، از دست داستان کلافه میشویم و توضیحات رام قانعمان نمیکند؛ تو گویی ما هم با حلیمه در دوراهی امن و آتش میمانیم، امّا در نهایت، حق در کمال منطق و زیبایی رخ نشان میدهد[۱].
اسم
در دوران جنگ هر روز این جمله را میشنیدم: «علامتی که هماکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است». در کتاب هم عنصری داشتم به نام «بیعار» که تقریباً از آن عناصری است که هم به قول تئاتریها اکساسوار صحنه است و هم پراپ است و هم شخصیت. جدای از اینها نشانه و نماد هم هست. این عنصر و آن اعلام وضعیت و فضای غالب رمان، من را به سمت این عنوان برد[۵]. در کل وضعیت بیعاری اسم هوشنمدانهای است انگار کل مجموعه میگوید ما در یک وضعیت خاصی هستیم. در ابتدا شاید اسم رمان برای خریدار کتاب و مخاطب شاید خیلی جذاب نباشد امّا وقتی مخاطب داستان را میخواند تایید میکند که اسم مناسبی برای این رمان انتخاب شده است[۶].
درخت بیعار
قبل از سفر هیچ اطلاعی در مورد این درخت نداشتم. چون جزء شخصیتهای من نبود. طرح رمان کامل بود، اما درخت بیعار را آنجا دیدم. همان زمان تحقیقات من در مورد این درخت شروع شد. درواقع کلمۀ «بیعار» و اصلاً عنوان کتاب آنجا ساخته شد[۷].
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
پیرنگ
پیرنگ داستان به خوبی پیش میرود؛ اصلی ترین پیرنگ داستان در وضعیت بیعاری عشق است، عشق حلیمه و رام که با وجود پذیرفته نشدن توسط خانوادههای هر دو طرف ادامه مییابد. عشقی که در نظر اول ناممکن برای وصال و با گرهافکنیهای بعدی نویسنده بینتیجه و در نهایت محکوم به فراق تصور میشود، در نهایت سرنوشت هر دو را به خیر و نیکی گره میزند[۸].
راوی
نویسنده بهواقع این زحمت را به خود داده و برای ۱۱ شخصیت، زبان و لحن و پیشینه و پیرنگ ساخته است و این نمونه نسخۀ دیگری در ادبیات معاصر ما ندارد. بر سردر هر فصل، نام شخصیت راوی حک شده تا مخاطب به اشتباه نیفتد[۱]. گرچه که از یکسوم ابتدایی کتاب به بعد، بدون این سردرها هم میتوان از روی تکیهکلامها، لحن و زاویۀ دید، راوی را شناخت[۱].
از حلیمه تا رام و رکسانا که واسطۀ عشق این دو است گرفته تا بیبیاحلام، پیرزن روشنضمیری که یاور حلیمه است تا رود، دختری عربزبان در آن سوی شط تا شیخابوالقاسم، نمونهای کمتر دیده شده از روحانیون و شیخ بزرگ جنوبی، شیخحمود! این ملغمه را ببینید و گستردگی لحنها و دشواری شخصیتپردازی را تصور کنید[۱]. در کل شما میتوانید هماهنگی زبان و شخصیت در مورد همه شخصیتها در جای جای اثر مشاهده کنید برای نمونه: [۸].
- بیبی احلام که زنی جاافتاده خوزستانی است با لهجه کامل صحبت میکند و گفتوگوهای او کاملاً شکسته آمده است: یعنی پیر که میشی، انگار حرفات دیگه برو نداره. یعنی با ئی حساب باید یهکم چاشنیِ زور قاطی حرفام کنم، ها؟ تو دیوونه شدی، اما مُو هنوز عقلُم سرجاشه[۹]. .
- خاله سُکینه هم که مدتی همسر مردی انگلیسی از انگلیسیهای ساکن جنوب بوده فارسی آمیخته به انگلیسی و لهجه جنوبی را صحبت میکند. ئومدن ئیجا، یعنی بیبی احلام ئووردشون. استُریشون شنیدم. تلخ بود، تلختر از قهوه آبودان[۱۰].
- صاحب برادر حلیمه که از جوانان فعال انقلابی مذهبی است با کمی لهجه جنوبی و با تکهکلامی برآمده از همان دهه ۴۰ (بهاصطلاح) صحبت می کند: نگرانش بودم. دختری با آن بهاصطلاح سنوسال را کنار کارون رها کردم و رفتم دنبال شبنامه پخشکردن[۱۱].
چرخش راویها در داستان به قدری زیاد است که گاهی اسامی را ممکن است فراموش کنیم و ندانیم راوی چه نقشی در داستان داشته است؟ این تعدد راویها گاهی خستهکننده میشود و حتی نقش آنها در داستان روشن نیست زیرا حرفی قرار است در پایان زده شود که هرکدام موظفاند بخشی از مقدمه آن را بچینند و به همین خاطر نویسنده شخصیتهایی را وارد داستانش میکند که هرکدام نقش خود را بازی کنند و از صحنه داستان خارج شوند[۱۲].
هممچنین تعدد راویان به شکست خطی زمان و روایت کمک کرده است. در کنار این موضوع با رفت و برگشتهای زمانی مواجه هستیم این موضوع میتواند به گم شدن روایت اصلی کمک کند امّا راویان و خرده روایتها هر کدام در یک پلات کلی در خدمت کل رمان قرار میگیرند و انسجام کار از دست نمیرود. تعدد راویان کارکرد دیگری هم دارد آدمها گاهی در دام توهم نظر و برداشت دیگران نسبت به خودشان میافتند نمایش این برداشتهای خطا به همین شیوه امکان پذیر است و اتفاقاً همین ماجرا هم طنز ظریفی را در داستان ایجاد کرده است[۱۳].
لهجه
در این رمان لهجه حضور قدرتمندی دارد. لهجه جنوبی به سان یک شخصیت مستقل به درک فضا و جغرافیای خوزستان کمک شایانی کرده است. علاوه بر این باید اذعان کرد که نویسنده لهجه ساکنین خوزستانی را بسیار درست روایت کرده است[۱۳]. نحوهٔ نگارش و اعرابگذاری متن نیز به ملموس شدن بیشتر این لهجه کمک میکند به صورتی که خواننده اگر یک بار این لهجه را در جایی شنیده باشد میتواند بدون درنگ با خوانش کتاب مکالمههای کتاب و لهجه روایت را در ذهن خود تصور کند. گرچه خواندن آن را برای خوانندۀ مبتدی اندکی دشوار است[۱].
گفتوگوها
گفتوگوهای میان شخصیتها، درست طبق هماناصل پینگپونگی، پیشبرنده و هنرمندانهاند. کم پیش میآید که جملهای از گفتوگوها به دلمان ننشیند یا به دهان شخصیت اندازه نباشد. آدمهای حاضر در وضعیت بیعاری، درست مثل خودشان رفتار میکنند و همین کتاب را بسیار خوشخوان و دلپذیر کرده است[۱].
واژگان ناهمخوان
با وجود همه دقتی که جلالی در همخوانی زبان شخصیتها با دیگر خصوصیات آنها کرده گاه واژههای ناهمخوانی دیده میشود، البته که بسامد آنها خیلی کم است[۸].
زاویه دید
زاویۀ دید این اثر البته منظری تازه است که شاید در آثار متداول دفاع مقدسی، کمتر به آن پرداخته شده باشد. این اثر تلاش دارد به مقولۀ جنگ، نه از چشم رزمندگان و مجاهدان و نه حتی خانوادههای ایشان، بلکه از منظر یکی از مخالفان آن، از بین مردم عادی و خانوادههای آسیبدیده و دور از جنگ، نگاه کند. همین زاویۀ دید متفاوت، به نویسنده این اجازه را میدهد تا بنا به همان رویکرد اندیشهای خود، به طرح برخی از پرسشها و مسئلههای ذهنی اقشاری از مردم جامعه در خصوص جنگ بپردازد و فرصت اندیشیدن به آنها را نیز در اختیار مخاطب قرار دهد. با اینهمه، مسیر روایت از جنگ در این اثر به نحوی است که همان شخصیت منکر و عاصیِ لطمهدیده از جنگ نیز در پایان ماجرا و در سیری داستانی و فرایندی دراماتیزهشده، به موقعیت عاطفی دیگری میرسد و در یک بستر توصیفی تأملبرانگیز، کنش متفاوتی از خود بروز میدهد[۱۴].
ویژگیهای مهم کتاب
- او از سر کلمات، بیملاحظه نگذشته و جغرافیای رمانش را سرسری انتخاب نکرده است. اشارات متعدد به رفتارهای خرافی برخی از جنوبیان و تقابل آنها با آموزههای لطیف دین اسلام، جنسیتزدگی نگاه مردان جنوبی در سالهای پیشین و رنجی که به همینسبب به زنان تحمیل کردند و مواجهۀ ظریف ایننگاه با رفتار شیخابوالقاسم در کسوت یک مسلمان حقیقی و شرح زندگی بیبیاحلام، موسپید داستان در کنار سمیعه و خلیل که از نسل معاصرند، همه شاهدند بر اینمدعا[۱].
- این اثر اما با ارائۀ دادههای دقیق و کامل، تصویر کمنظیری از مناسبات و ارتباطات صبّیها و همچنین عادات و خلقیات و فرهنگ جاری در میان آنها ترسیم میکند. مهمتر از همه، نزدیک شدن به باورهای مذهبی مندائیان است؛ چنانکه میتوان مؤلف این اثر را در کنار نویسندگی، متخصص مذهب مندائی هم دانست. و به اعتبار قوم دانستن مندائیان خوزستان، به معنی واقعیکلمه یک قومنگاری است[۱۴].
- نویسنده گاه در ارائۀ اطلاعات از این فرقۀ مذهبی دچار افراط شده و بخشهایی از کتابش را با نقل متعدد «بوثه»های منداییان (معادل ذکر و دعا در دین اسلام)، آن هم به زبان مندایی که زیرشاخهای است از زبان زرتشتی، ملالآور کرده است. پدر رام یک شیخ مندایی است و بر آموزههای دینی رام تأکید فراوان دارد. خود رام هم در بخش مهمی از زندگیاش، سرگشتۀ باورها و پابند آموزههای پیشین خود است. این توجیه پیرنگی، ما را به تحمل حضور بوثههای متعدد و طولانی در کتاب قانع میکند، اما باز هم از آنها سرسری میگذریم و ترجیح میدهیم داستان، داستانوار پیش برود. اینضعف کوچک اما بهراحتی قابل چشمپوشی است[۱].
- از حیث کندوکاوهای فکریاش باید یک اثر «اندیشهای» نیز دانست. این اثر در برابر عادات و خمیازههای فکری مخاطبان خود پرسشهای مهمی قرار میدهد و آنها را به درنگ و جستجو در عمق اعتقادات خود وامیدارد[۱۴].
ویژگی اصلی کتاب
از دیدگاه جلالی در این کتاب وقتی آدمها از هر طایفه، گروه و دینی که باشند در مسیر حق، تسلیم حق شوند، میتوانند متحد باشند و با هم علیه ظلم و اجنبی بجنگند و در نهایت با همدیگر شهید شوند. اینگونه آدمها شهادتشان به این معناست که شاهد حقاند. از جنبه ادیانی و معرفتی ویژگی اصلی کتاب این است که هیچوقت سعی نکنید صاحب حق شوید بلکه تسلیم حق شوید؛ زمانی که تسلیم حق شدید، با هیچ موحدی در روی زمین مشکل نخواهید داشت[۲].
موعود
در این رمان موعود به نوعی در فرزند رام و رود (فرجام) نشان داده شده است و سرنوشت او به داستان حضرت یحیی (علیهالسلام) که مندائیان پیروان او هستند[۸].
اتفاقات سیاسی داستان
برای حلیمه حفظ آشیانه و فرزندش از هر جنگی مقدستر است این مادر با همه میجنگد که اینها را حفظ کند و هر چه خارج از این باشد خارج از دنیای اوست. برای همین دفاع ایران در برابر حمله عراق برایش جنگ دو قدرت است او از انقلاب و آرمانهایش از محمدرضا شاه و امام خمینی (ره) و از تقابل دو تفکر چیزی نمیداند، او فقط میداند که جوانی صابئی را دوست داشت که عشیره و دین مانع از ازدواجشان بود[۱۳].
شخصیتپردازی
دو شخصیت اصلی رمان این نکته را تشریح میکنند که وقتی رام به ساختار دینی که در آن رشد کرده اعتراض میکند و خارج میشود، تازه شخصیتش شکل میگیرد. از طرف دیگر حلیمه در وضعیت عشیره قرار دارد و باید در ساختاری که عشیره برای او چیده است، زندگی کند. زمانی که حلیمه با همه رنج و مشکلات پیشرو از عشیره خارج میشود، تبدیل میشود به فردی که میتواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد و از زندگیاش لذت ببرد. حرف اصلی کتاب این است که باید شجاعت داشت و از وضعیت بیعاری خارج شد[۲].
خلق شخصیت شیخ ابوالقاسم بهعنوان شخصیت سپید کتاب و روحانی جوانی که برای تبلیغ از قم به خوزستان آمده، یکی از چشمگیرتریننقاط قوت اثر است. لحن این روحانی، نحوۀ مواجهۀ او با خانوادهاش و محبت بیشائبهای که به همسرش دارد و رفتار او در قبال فرزندش، لحظات بسیار زیبایی را در اثر رقم زده است[۱].
برادر حلیمه شخصیتی که تمثال واقعی یک «کلهخراب جوشی» و بزرگترین مانع ازدواج حلیمه و رام است و در طول رمان، چنان دچار پستی و بلندی و امتحانات دشوار میشود که گویی آهنی گداخته در تنور است! همینکلهخرابی که بهشدت اسیر اعتقادات و خرافات قومی قبیلهای است، در یک سیر تکاندهنده، به یک مبارز انقلابی تمامعیار تبدیل میشود که در گوشۀ زندان ساواک، پوستاندازی میکند و با دلی روشن و ذهنی روشنتر، گویی دوباره متولد میشود. در روایت همین تولد دوباره است که از نزدیک با گوشهای از ماجراهای انقلاب اسلامی و پس از آن، جنگ تحمیلی همراه میشویم[۱].
تحلیل شکل و فرم داستان گویی
دو اتفاق در رمان میافتد. اول اینکه این نوع روایت که یکی از پایههای اصلی روایت وضعیت بیعاری است، نسبیتی دارد با قصهگوییهای کهن فارسی مخصوصاً هزار و یک شب. در وضعیت بیعاری قصهگویی بخشی از هویت و زندگی شخصیتهاست. اتفاق بعدی «روایت تئاتری» این رمان است. در رمان شاهد روایتی تئاتری هستیم. گویی در سالن تئاتر نشستیم و روایت یک راوی را گوش میکنیم که هر طور میخواهد داستان را روایت میکند. قصه زمانمند و مکانمند است اما راوی خیلی مقید نیست که پیوستگی زمان را رعایت کند یا آنکه اطلاعات را پیوسته و مرتب به ما بدهد[۶].
اسطوره آدم و حوا
آدم و هوا وقتی سیب را از درخت چیدند از بهشت رانده شدند. پسر و دختر این داستان نیز در رویکردی استعاری اسطورهای به دلیل مخالفت خانواده اما به خاطر عشقشان به هم ناچار میشوند به اصطلاح سیب ممنوعه را از درخت بچینند. آنها با اینکار سرگشته خوزستان میشوند و بلاهایی زیادی بر سرشان میآید. به روایت داستان هیچ سرزمینی بیشتر از یک هفته پذیرای آنها نمیشود. این نوعی عینیت دادن به یک اسطوره مذهبی و دینی است و البته روی خوش ندیدنشان در تمام داستان نیز پیامی دارد[۱۵].
اظهارنظرها
نقدهای مثبت
ابراهیم اکبری دیزگاه
اسم این کتاب وضعیت بیعاری است امّا به نظرم این کتاب، کتابی است علیه وضعیت بیعاری؛ وضعیتی که همیشه ممکن است انسانها دچارش شوند. در حال حاضر انسان ایرانی بیشتر با این وضعیت مواجه است و نویسنده تمام تلاشش را در این کتاب میکند تا ما را از وضعیت بیعاری در بیاورد یا تذکر بدهد. مسئله دیگر در این کتاب برمیگردد به موضوع دین و دینورزی و البته دال مرکزی آن که شدت حب است. نویسنده میگوید اگر ما از مناسک و عقاید فاصله بگیریم و به ایمان نزدیک شویم، مشکلات حل میشود، چراکه وقتی آدمها موحد میشوند، متحد میشوند و آنچه انسانها را از هم دور میکند، آن عرضیاتی است که در قالب عقاید ظهور میکند[۲].
پرستو علیعسگرنجاد
حامد جلالی، پیش از آنکه وارد عرصۀ ادبیات شود، سالها خاک صحنه خورده و تئاتری بوده، مطمئن شدم اولین رمان او، وضعیت بیعاری، حتماً اثری خواندنی است و هست. در دل این رمان حقانیت دین شریف اسلام عاشقانه به زیبایی و پوشیدگی اثبات شود، هنری است که هرکسی بهراحتی از عهدۀ آن برنمیآید. به عقیدۀ من، خود این یک مؤلفه کافی است تا وضعیت بیعاری را اثری بهشدت موفق و چالشبرانگیز بخوانیم؛ آن هم در میانۀ انبوه رمانهای بیمایه یا آثار مثلاً مذهبی آببندیشدهای که به جای خدمت به اسلام، ناشیانه آن را تخریب میکنند[۱].
محمدرضا وحیدزاده
کتاب ارزشمند و البته خوانشپذیری است که با وجود روانی و جذابیتهای ظاهری فراوان و کممثالش برای مخاطبان عام، میتواند برای نخبگان و متخصصان حوزۀ ادبیات داستانی هم اثری در خور تأمل و کشفکردنی تلقی شود. کتاب وضعیت بیعاری، کتابی نوجوانانه یا حتی مناسب مخاطبان جوان و کمتجربه نیست. این اثر، به لحاظ نحوۀ طرح مسائل جنسی و شرح روابط دو جنس مخالف، لحن بیپروایی دارد و چون اقلیمی که داستان در آنجا میگذرد، دارای طبعی گرم و پرتپش است. اما به جرئت میتوان گفت به جز یکی از این موارد، همۀ توصیفات و صحنهپردازیهای موجود در داستان، جایگاه قابل پذیرشی دارد[۱۴].
آزاده جهان احمدی
یکی از نقاط ضعف این رمان این است که عشق حلیمه و رام به همدیگر از تنانگی فراتر نمیرود و فاقد عمق است. در سرتاسر داستان دلیلی فراتر از جسم برای این محبت بین این دو مشاهده نمیشود. قاعدتاً این میزان از همدلی و محبت در طول زمان با آن همه آوارگی باید دلیلی فراتر از شهوت و جسم داشته باشد اما رمان در این باره سکوت کرده است[۱۳].
محمدقائم خانی
رمان با وجود غنای درونی خویش، جذابیت روایی خود را از دست نداده است. با اینکه کار در یک بعد محدود نمانده و جنبههای متنوع ادبی، فکری، دینی و ملی را در کنار هم قرار داده، اما از تعلیق و کشمکشهای جهان داستان غافل نبوده و با قدرت ماجراها را پیش میبرد. اثر تکهپارههایی از رشتههای مختلف علمی و فکری را به هم نچسبانده، بلکه کلی واحد را ارائه کرده است که ابعاد مختلف انسان را گامبهگام در مسیر روایت پیش میبرد. مهارت نویسنده باعث شده که هر یک از ابعاد مختلف مسأله بتوانند از جهتی به تعلیق داستانی کمک کرده و کشمکشها را در موقعیتهای مختلف با قوتهای گوناگون پیش ببرند[۱۶].
هادی عبدالوهاب
رمان را یک زاویه دید جدید میبینم نسبت به جنگ. البته اگر ما بخواهیم صحنه به صحنه نگاه کنیم به صورت یک بریده جداگانه از رمان، میتوانیم جاهایی از آن را برجسته کنیم که اینجا دارد چنین حرفی میزند. ولی وقتی که کل بسته رمان را میبینیم و پایان بندیاش را میخوانیم، متوجه میشویم که این آدم فقط جزو آن دستهای است که در طول سی ساله تولیدات ادبیات دفاع مقدس، به او پرداخت نشده است[۱۷].
نقد منفی
محمدحسن شهسواری
ایراد برخی منتقدان به وضعیت بیعاری وارد کردهاند، وجود یک فصل در داستان است که به روابط خصوصیتر حلیمه و رام میپردازد؛ در حالیکه ضرورتی هم ندارد و در اثر پیشبرنده نیست و شاید اصلا قابل حذف هم باشد. وجود همین فصل باعث می شود وضعیت بیعاری از اثری قوی با ملاحظات دینی از جمله توجه به موعود، مبارزات انقلابیون، روزهای سخت جنگ در خوزستان و حتی باور دینی دو شخصیت اصلی و توجه آنها به مناسک و شعائر در دین خود، به اثری معمولی تبدیل شود که در جامعه مذهبی و معتقد ایران امروز کمتر به آن اقبال نشان داده میشود[۸].
احمد شاکری
شاکری نامهای سرگشاده خطاب به مدیر شهرستان ادب در رابطه با چاپ این کتاب مینویسد و بهطور ویژه در ۸ بند ایراداتی بر این رمان وارد می داند: که از جمله میتوان به عامهپسندبودن، طغیان علیه دین و قیام علیه چارچوبها، اروتیسم، مقابله با نمادها و شخصیتهای دینی و انقلابی و فرینبده روایتهای انسانی از انقلاب و جنگ برای تهی کردن انسان انقلابی و رزمنده دفاع مقدس اشاره کرد[۱۸].
رضا رسولی
رمان وضعیت بی عاری در مهم ترین جایزه ادبی کشور جایزه گرفت. گذشته از توصیف های اروتیک آن، صراحتا کتابچه تبلیغ آیین مندایی است، ناشر آن شهرستان ادب، موسسهای حکومتی است که سخت ادعای انقلابگری دارد. معلوم نیست این وضعیت بیعاری، تا کی در دستگاههای فرهنگی باقی خواهد ماند[۱۹].
اصالت سود
شخصیتهای بیعار این رمان شعارشان اصالت سود است؛ «دیگی که برای من نجوشد، سر سگ درآن بجوشد»، این شعارشان است. حلیمه هم رسماً با رفتار و گفتارش این را میگوید. میگوید چه کار دارید به من؟ ولم کنید؟ یک زندگی میخواستم این گوشه، یک آدمی میخواستم از این دنیا، با او رفتیم یک گوشه از این جهان را پیدا کردیم تا در آن زندگی کنیم، من دیگر هیچ وظیفهای ندارم. به هر چیزی که میخواستم رسیدم، میخواهم الان زندگیام را بکنم. ولی خوب دنیا دار تزاحم است. تو نمیتوانی کنار بنشینی. باید وسط بازی باشی. حالا که با ورود ماشینیزم این تزاحمات دنیای مدرن بیشتر هم شده، درگیری آدمها بیشتر شده، خیلیها ترجیح میدهند تبدیل به پیچ و مهرههای این ماشین بزرگ بشوند در عوض آسوده باشند. خاصیت ماشین این است که بیعارها را در خود فرو میبرد. این مطلب، بُعد معاصر بودن رمان است. با وجود این که چهل، پنجاه سال پیش را روایت میکند، اما به مسأله انسان امروزی میپردازد[۱۷].
افق دید بلند نویسنده در دشمنشناسی
وضعیت بیعاری بر خلاف عموم آثار ارزشمندِ دفاع مقدسی، هشت سال جنگ را صرفاً به نبردی ناخواسته با حزب بعث عراق محدود نمیکند. او با ترسیم ریشههای جنگ هشتساله در تاریخ این سرزمین و کنار زدن نقاب از روی چهرۀ مستشاران غربی به عنوان نمایندگانی از غرب در ایران و افشای واقعیت حضور آنها در این کشور و نوع نگاهشان به خاک این مرز و بوم و در عین حال با نمایش پیوندهایی که میان دو ملت ایران و عراق بر قرار است، حقیقت این جنگ تحمیلی را نیز برای مخاطبان خود بازگو میکند. گذشته از آن مستشار اروپایی، نشانۀ شگفت و پرمعنای دیگری که جلالی برای بیان این بخش از دیدگاههای خود از آن مدد میجوید، درخت بیعاری است؛ درختی بیحاصل و پیشرونده که به دست انگلیسیها وارد خاک این کشور شده و برکت را از زمینهای مردم برده است؛ درختی که به سرعت رشد میکند و جای درختان پربار دیگر را میگیرد؛ درختی که به گفتۀ نویسنده، البته در خاک شهری چون قم امکان روییدن ندارد[۱۴].
طرحی از یکی از صحنههای کتاب
مینشستم کنار رود کارون و نگاه مردها و زنهایی میکردم که توی رود داشتند وضو میگرفتند و همانجا کنار رود به سمت شمال نماز میخواندند. همهشان به نظرم آدمهای نامردی میآمدند. انگار دست به دست هم داده بودند تا من را عاشق کنند و بعد هم عشقم را توی شط غرق کنند. خیلی روزها زودتر از خانه بیرون زدم و آمدم لب شط و تا آخرین نفر هم نشستم اما دیگر رام را ندیدم. انگار آب شده بود و رفته بود توی زمین. خدا خودش از دل من خبر داشت که اصلا دنبال گناه نبودم و فقط میخواستم از دور نگاهش کنم. هیچ نشانی هم از او نداشتم، فقط یک اسم؛ رام. اسمی که به نظرم زیباترین اسم جهان بود. اسمی که من را انگار رام کرده بود و آرام شده بودم دیگر از نخل بالا نمیرفتم با بچهها بازی نمیکردم. مادر نگران بود و مدام سوالپیچم میکرد: «چت شده تو دختر؟ عزیزُم، سیچه ئیطو میکنی؟»
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ «عشق در «وضعیت بیعاری»». تسنیم، ۲۱ آبان ۱۳۹۸.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ «کتاب «وضعیت بیعاری» نقد شد». حوزه، ۸ دی ۱۳۹۸.
- ↑ «دیده شدن حس خوبی برای من داشت». قدس، ۲۵ آذر ۱۳۹۸.
- ↑ «هجمهها به «وضعیت بیعاری» ناعادلانه است». خبرگزاری کتاب ایران، ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰.
- ↑ ««دوست داشتم از زاویۀ دیگری به جنگ نگاه کنم» : حامد جلالی در گفتوگو پیرامون کتاب «وضعیت بیعاری»». شهرستان ادب، ۲۲ مهر ۱۳۹۸.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ««وضعیت بیعاری» در قم بررسی شد». مشرق، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸.
- ↑ «به منطق روایی رمان عمل کردم». شهرستان ادب، ۳ مهر ۱۳۹۹.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ««وضعیت بیعاری»؛ داستانی بهکمال، گرفتار گردابهای از زوال». ایرنا، ۹ تیر ۱۳۹۹.
- ↑ جلالی، وضعیت بیعاری، ۱۳.
- ↑ جلالی، وضعیت بیعاری، ۱۹.
- ↑ جلالی، وضعیت بیعاری، ۴۵.
- ↑ «وضعیت بیعاری در جایزه جلال!». مهر، ۱۸ آذر ۱۳۹۸.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ««وضعیت بیعاری» یا از کفر من تا دین تو». آفتاب، ۲۰ خرداد ۱۳۹۸.
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ ۱۴٫۴ «در شرح مظلومیتهای کتاب «وضعیت بیعاری»». صدای زنجان، 21 آذر ۱۳۹۸.
- ↑ «حامد جلالی در گفتوگو با مهر: «وضعیت بیعاری» روایتی اسطورهای از سرگشتگی و عشق است». مشرق، ۱۹ آذر ۱۳۹۸.
- ↑ «چند مساله حیاتی برای خوانش «وضعیت بیعاری»». مهر، ۴ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ «میخواستم قصهای بگویم که مردم از خواندنش لذت ببرند / این رمان علیه «اصالت سود» و «بیعاری» است/ «وضعیت بیعاری» با دهه ۹۰ مناسبت دارد». مشرق، ۲۰ مهر ۱۳۹۹.
- ↑ «نامه ای خطاب به مدیر موسسه شهرستان ادب». وبسایت رسمی احمد شاکری، ۲۱ اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ «خاموشی ادبیات داستانی درجایزه ملی: حواشی جایزه جلال». صبح اقتصاد، ۲۴ آذر ۱۳۹۸.
منابع
جلالی، حامد (۱۳۹۷). وضعیت بیعاری. تهران: موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب.