محمدکاظم کاظمی

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۴ توسط ذرّه (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدکاظم کاظمی

زمینهٔ کاری شاعر، مؤلف، منتقد ادبی، ویراستار
زادروز ۲۰ دی ۱۳۴۶
هرات
ملیت افغان
سبک نوشتاری هندی و خراسانی
شریک(های)
زندگی
زینب بیات
فرزندان ساره، مریم، نرگس
مدرک تحصیلی کارشناس مهندسی عمران
اثرپذیرفته از علی معلم، شفیعی کدکنی

محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسندۀ افغانستانی است.

* * * * *

کاظمی عضو گروه علمی برون‌مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی می‌باشد. وی در سال ۱۳۹۵ به عنوان دبیر علمی یازدهمین جشنوارۀ شعر فجر انتخاب شد. او برگزیدۀ نخستین دورۀ جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش فارسی‌زبانان در سال ۱۳۸۵ بود.
تجاوز ارتش سرخ به افغانستان موجب شد تعداد زیادی از مردم به جهت قرابت‌های دینی و زبانی به ایران مهاجرت کنند. از میان این مهاجران تعداد کمی که ذوق شعری داشتند بنا به ایجاد زمانه به سرودن شعر روی آوردند. اینان با سرمایه‌های ادبی و فکری خود سبکی را بنیان نهادند که به شعر مهاجرت افغانستان مشهور شد. زمینه اصلی شعرهایش عموما سختی‌ها و مرارت‌هایی است که کشورش به خاطر اشغال و جنگ پایان‌ناپذیر تحمل کرده است[۱]. آنچه که انتشار دومین کتابش را سا‌ل‌ها به تاخیر انداخت،‌انتشار سه گزیده شعرش با نام‌های گزیدهٔ ادبیات معاصر ۴۹، قصهٔ سنگ و خشت و کفران بود [۲]. شاعری از نسل دوم افغانستان است؛ تأثیر نقد ادبی و توزق آثار متعدد ادبی از شعر کلاسیک ایران به ویژه سبک هندی در آثار شعری او به خوبی قابل مشاهده است. استواری و ساختار شعر کاظمی با عاطفه شعری همراه می‌شود و در این‌جاست که کاظمی را به عنوان یک شاعر موفق معرفی می‌شود[۳]. بی‌شک او را باید یکی از طلایه‌داران و چهره‌های شاخص شعر اعتراض دانست. او و دیگر هم‌قطارانش در ابتدای جوانی با کاروان شعر انقلاب و سپس شعر دفاع مقدس همراه شدند و پس از آن به ایستگاه شعر عدالت‌خواه رسیدند[۴]. آنچه که انتشار دومین کتابش را سا‌ل‌ها به تاخیر انداخت،‌انتشار سه گزیده شعرش با نام‌های گزیدهٔ ادبیات معاصر ۴۹، قصهٔ سنگ و خشت و کفران بود [۲]. وی تاکنون دو مجموعه مستقل شعری به چاپ رسانده است. اولین مجموعه شعری او «پیاده آمده بودم» نام دارد. دفتر شعری دیگ او که بیست سال بعد سروده شد «شمشیر و جغرافیا» نام گرفت[۱].

عکس پدر و مادر و برادرش اسدالله. روز اعلام آزادی حجاب در زمان محمدظاهرشاه، حوالی سال ۱۳۴۰
دوران جوانی کاظمی
در جمع بعضی از اعضای تحریریۀ روزنامه قدس
کاظمی د رکنار همسر و فرزند کوچکش


داستانک

علامه بلخی

محفوظات شعری

داستانک استاد

داستانک شاگرد

خدمت سربازی

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

شعر روایت

و آتش چنان سوخت بال و پرت راکه حتی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه خاطراتتدلم گشت هر گوشه سنگرت را
و پیدا نکردم در آن کنج غربتبه جز آخرین صفحه دفترت را
همان دستمالی که پیچیده بودیدر آن مهر و تسبیح و انگشترت را
همان دستمالی که یک روز بستیبه آن زخم بازوی همسنگرت را
همان دست‌هایی که پولک نشان شدو پوشید اسرار چشم ترت را
سحرگاه رفتن زدی با لطافتبه پیشانی‌ام بوسه آخرت را
و با غربتی کهنه تنها نهادیمرا آخرین پاره پیکرت را
و تا حال می‌سوزم از یاد روزیکه تشیع کردم تن بی‌سرت را
کجا می‌روی ای مسافر؟ درنگیببر با خودت پاره دیگرت را

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی

در سال ۱۳۴۶ در هرات به دنیا آمد. محمدکاظم کاظمی در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از پایان دورۀ دبیرستان، کارشناسی خود را در رشتهٔ مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت. از سال ۱۳۶۵ فعالیت‌های ادبی‌اش را آغاز کرد. در سال ۱۳۶۷ به عضویت گروه شعر حوزۀ هنری مشهد درآمد و در سال ۱۳۶۹ به انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان پیوست؛ و آن را در تا دههٔ هفتاد ادامه داد. انتشار مثنوی «بازگشت» او در فروردین ۱۳۷۰ مایۀ شهرت او شد. در سال ۱۳۷۴ ازدواج كرده‌ است ‌، با كسی كه به قو خودش ‌به راستی قدر كارهايش را می‌داند و درک می‌كند، چون خودش هم تحصيل‌كرده و اهل قلم است.
او افزون‌بر سرایش شعر، در زمینه‌های آموزش شعر، برگزاری محافل انجمن‌های ادبی مهاجران افغانستانی در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتاب‌هایی در زمینۀ زبان و ادبیات فارسی فعالیت کرده‌است. همکاری با هنر و ادبیات روزنامهٔ قدس و مسئولیت صفحهٔ ادب این روزنامه و عضویت در هیئت تحریر فصلنامه‌های «دُرّ دری» و «خط سوم» و عضویت در مؤسسۀ فرهنگی دُرّ دری از دیگر فعالیت‌های او بوده‌است.
وی همچنین سابقۀ مسئولیت دفتر هنر و ادبیات افغانستان (۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵)، عضویت در هیئت تحریریۀ نشریه‌های هری و نینوا، مسئولیت جلسهٔ نقد و پژوهش شعر حوزهٔ هنری خراسان رضوی و مسئولیت جلسهٔ شعر آفتابگردان‌ها در مشهد را در کارنامۀ خود دارد.

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

در ٢٠ دی ۱۳۴۶ خورشیدی، در خانواده‌ای از اهل ادب و فرهنگ که در آن، سنّت شاعر و شعرپروری برپا بود، در شهر هرات به دنیا آمد. پدربزرگ‌اش حاج محمدکاظم نام داشت که بازرگانی بود، شاعر و صاحب دیوان. هرچند آن مرحوم‌، به شعر به صورت حرفه‌ای و انجمنی‌اش نپرداخت‌، آثار شعری قابل‌توجهی دارد. يكي از آن‌ها، كتابی است به نام جنگنامه كه در آن‌، وقايع جنگ جهانی دوم را به نظم درآورده‌است‌. شعرهای ديگری نيز از ايشان برجای مانده است‌، از جمله اين غزل‌:

ديدی دلا كه يار به حالم نظر نكرد؟
خون شد دلم ز درد، به جانش اثر نكرد
نخل اميد كاشتم‌، اندر ره وصال‌
آبش ز اشک ديده به دردم ثمر نكرد
دارم عجب ز نعرهٔ عاشق كه من چرا
وامانده‌ام ز خان و مرا كس خبر نكرد
بر حال خويش ناله كنم يا ز روزگار؟
كاندر حريم قرب مرا بابصر نكرد
دستم دراز نيست كه گيرم دو زلف او
او از طريق لطف به سويم گذر نكرد
سوزم ز آتش جگر اندر ره فراق‌
شمع وجود من ز شرارش حذر نكرد
بخت سياه من بنگر رخت برگرفت‌
ليكن به كوی دوست شبی را سحر نكرد

او که در دهۀ چهل درگذشت، مجموعه شعری از او با عنوان عشق و حماسه، در سالهای اخیر به نشر رسیده است. پدرش محمدعلی، یکی از فعالان سیاسی و اجتماعی هرات در حوالی دهه‌های چهل و پنجاه و از دوستان و همرزمان علامه سید اسماعیل بلخی بوده است. او شغل آزاد داشت و تجارت پیشه بود. گذشته از این، فردی بود اهل مطالعه و علاقه‌مند به ادبیات که چند قطعه شعری هم از وی باقی مانده است. از او کتاب خاطرات سیاسی‌اش که به صورت مصاحبه با وی تهیه شده است به جای مانده است، محمدعلی کاظمی، در زمستان ۱۳٨٧ خورشیدی در مشهد درگذشت.
وی دبستان را در زادگاه‌اش به پایان رساند و در سال ۱۳۵۴ باخانوادۀ خود به کابل، پایتخت افغانستان، کوچید و از سال ۱۳۶۳ به سبب وضعیت بحرانی کشور به ایران مهاجرت کرد. او بخشی از تحصیلات را در کابل دنبال کرد و بخشی دیگر را در شهر مشهد پی گرفت و سرانجام موفق به دریافت مدرک کارشناسی (لیسانس) در رشتۀ مهندسی عمران (راه و ساختمان) از دانشگاه فردوسی مشهد شد[۷].

فعاليت‌های ادبی و فرهنگی

از سال ۱۳۶۵ به فعالیت‌های ادبی خود افزود و آن را در دهه هفتاد ادامه داد. وی با سرودن مثنوی بازگشت در فروردین ۱۳۷۰ به شعر افغان درخششی تازه بخشيد. چنان که آفتاب، ماهنامه‌ٔ ادبی - اجتماعی - فرهنگی دانشجويان دانشگاه واترلو، زير عنوان شعر همسايه می‌نويسد: محمدکاظم کاظمی با سرودن مثنوی بازگشت در فروردين ٧٠ نگاه‌ها را به شعر افغان خيره ساخت و بخشی از غرور به تاراج رفته‌ٔ مردمش را بازگرداند. پس از آن در کنار تعميق مطالعات به جد به نقد ادبی روی آورد و به تربيت نسل تازه‌ای از شاعران جوان افغان همت گماشت.او خود می‌گويد: فعلا عضو موسسه‌ٔ فرهنگی "درّ دری" هستم و به فعاليت‌های ادبی و فرهنگی اشتغال دارم.او تاكنون مسئول دفتر ادبیات افغانستان در حوزه هنری مشهد. مسئول صفحه ادبی روزنامه قدس و عضو هیئت تحریریه نشریه خط سوم بوده است. همچنین همكاری‌هایی با نشریات سوره، شعر، فصلنامه دُرّ دری و روزنامه اطلاعات داشته است. او در نمایشگاه كتاب تهران (سال ۸۲) به‌عنوان شاعر برگزیده انتخاب شد[۸]. از کارنامه‌ی ادبی و فرهنگی او به‌طور کوتاه می‌توان چنين نام برد:

  • عضويت در گروه شعر حوزۀ هنری مشهد (١٣٦٧ تا اواسط دهۀ هفتاد)
  • عضويت در انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان (١٣٦٩ تا اواسط دهۀ هفتاد)
  • مسئوليت دفتر هنر و ادبيات افغانستان (١٣٦٩ تا ١٣٧۵)
  • همكاری با سرويس هنر و ادبيات روزنامۀ قدس و مسئوليت صفحۀ ادب اين رونامه (اواسط دهۀ هفتاد)
  • همكاری با كانون شاعران و نويسندگان آموزش و پرورش خراسان
  • عضويت در هيئت تحرير فصلنامۀ در دری و سپس خط سوم (از ١٣٧٦ تا كنون)
  • عضويت در هيئت تحرير نشريه‌های هری و نينوا (اواخر دهۀ هفتاد)
  • داوری بعضی مسابقات و جشنواره‌های شعر مثل «شهر بهشت»، «فلک‌الافلاک»، «آینۀ آفتاب هشتم»، «ملکوت هشتم»، «جشنوارۀ بین‌المللی شعر نبوی»، «جشنوارۀ حرفی از جنس زمان» و...

شخصیت و اندیشه

از آرزوهای قدیم من این بوده است كه این قلمرو جغرافیایی ـ سیاسی دوباره یک كشور بشود، از نظر جغرافیایی كه این امر در حال حاضر ممكن نیست، پس باید سوء‌تفاهمات فرهنگی را از بین برد تا از نظر فرهنگی یكپارچگی حاصل شود[۶].

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

حسن دلبری
نقد آثار کاظمی را به دلیل اینکه خود شاعر موفقی بوده است را پیشنهاد می‌کنم، شاهر باید آن‌قدر مطالعه و معلومات داشته باشد که منتقد اول و آخر شعرش خودش باشد[۹].
حسن انوشه
شعرهای کاظمی بیشتر در قالب‌های کهن و از جمله غطل و مثنوی می‌سراید و شعرهای وی دارای حال و هوای سبک هندی و متأثر از نازک‌خیالی‌های این شیوه است، اما با طنزی تلخ همراه است[۱۰].
رضا اسماعیلی
محمدکاظم کاظمی نیز از شاعرانی ست که در حوزه شعر آیینی دغدغه‌های ارجمندی دارد. دیدگاه‌های او در این حوزه - به‌عنوان یک منتقد و پژوهشگر برخوردار از دانش و بینش ادبی - قابل‌تأمل و راهگشاست. در جان و جهان شعرهای کاظمی «اندیشه» از جایگاه رفیعی برخوردار است. او زمانی گام در وادی شعر می‌گذارد که «حرفی برای گفتن» داشته باشد[۱۱].
حسن صنوبری
اگر یک شاعر پس از علی معلم در سرودن مثنوی اوزان بلند توانا بوده باشد و بتوان گفت پیروی او در این شیوه، از تقلید گذشته و به اجتهاد و شگردی نو رسیده است یقینا آن یک نفر محمد کاظم کاظمی است.» او امروز درخشان‌ترین چهره شعر و ادبیات افغانستان است و از درخشان‌ترین‌های شعر معاصر. او با میراثِ معلم خوش گذرانی نکرد، این میراث را به کار برد، افزون کرد و توسعه داد. شعرهایش هم آشکارا روایت لحظه به لحظه تاریخِ افغانستان است هم انگار روایتِ تاریخ اسلام است. تفاوت شعرش با علی‌ معلم یکی التفات او به طنز است که حضورش در شعر علی معلم بسیار کمرنگ‌تر از این حرف‌هاست. دیگری ساده‌تر شدن زبان شعر است. سه دیگر: ملموس‌تر شدنِ اشارات تاریخی است[۱۲].

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

بیش از همه خود را وامدار علی معلم دامغانی می‌داند که بیشترین تحول را در شعرش ایجاد کرده است و دیگری محمدرضا شفیعی کدکنی است که عمیق‌ترین تاثیر را بر بینش ادبی‌اش گذاشته است[۲].

تفسیر خود از آثارش

خود می‌گوید: «بسیاری از سروده‌هایم با مسائل دو دهه اخیر کشور افغانستان پیوند دارد و در پاره‌ای از آن‌ها با اشخاص، وقایع و یا جریان‌های سیاسی اشاره‌هایی شده است[۲]». سعی کرده‌ام مسائل فنی در راستای محتوا قرار دهم یعنی بعضی از تكنیكهای فنی كه از لحاظ صوری در شعر مؤثر است، بنده بیشتر به آنها توجه كردم كه آنها در ارتقای محتوا می‌توانست مؤثر باشد، ویژگیهای فنی كه در شعرهاست، به تعبیری مهارتهای زبانی یا بیانی یا هنرمندیهای شعری، بعضی از اینها خودشان محتواساز نیستند. مثلاً تناسبهای لفظی، آدم تكنیك‌گرایی نبوده‌ام و بیشتر تلاشم بر این بود كه محتواگرا باشم ولی در عین حال شعر شاعرانی كه از لحاظ تكنیك قوی هستند را می‌خواندم، این خیلی مؤثر بوده یعنی درست است كه بنده بیشتر به محتوای شعر توجه می‌كردم، مثلاً در شاعران قبل از انقلاب، شعر شاعرانی را كه از لحاظ فكری با من هم‌سویی نداشته‌اند خوانده‌ام، از تكنیكشان می‌خواستم استفاده كنم، مثلاً من شعر ایرج میرزا را بسیار خواندم و یك‌مقدار كه زبان شعرم نرم‌تر شد كه كلمات راحت‌تر كنار هم قرار می‌گیرند و نوعی بیان نسبتاً محاوره‌ای همراه با ضرب‌المثلها این رقم بیان را بیشتر متأثر از ایرج میرزا هستم؛ و هیچگاه شعرم مربوط به شخص خودم نبوده و چیزی که درباره خودم اتفاق افتاده حدیث نفس نکرده‌ام چیزی بوده که برای مردم و جامعه اتفاق افتاده است[۶].

نوروز ۱۳۹۵، تاجیکستان کنار تندیس امیراسماعیل سامانی به همراه بانو حمیرا نکهت

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

قیصر امین‌پور
شعر قیصر علاوه بر تنوع مضمونی، در قالب و طرز بیان متنوع است؛ هم کهنه دارد و هم نو و در میان اشعار سنتی به قالب مهجور مثنوی نیز اقبال دارد: قیصر شاعری نیست که فقط در یک زمینه و موضوع، شعر سروده باشد، از دین و آیین تا جنگ و دفاع مقدس و همچنین عشقق و تغزل و ... همه در سرودهای او موجود است اعتدال سبکی از ویژگی بازر او بود، همین نکته باعث اقبال عام به شعرهای او گشت[۱۳].
محمود کیانوش
اولین برخورد من با نام «محمود کیانوش» در کودکی بود، در مجلات و کتاب‌های درسی دبستانی که از ایران می‌آمد یا در سفرهایی که داشتیم تهیه می‌کردیم. محمود کیانوش از نام‌های پرتکرار در آن کتاب‌ها و مجلات بود، با شعرهایی که بسیار دوست داشتم. بسیار خونگرم و مهربان بود و نسبت به من که شاید نیمی از سن او را داشتم بسیار با احترام برخورد می‌کرد[۱۴].
سید حسن حسینی
شعر او به قیصر نزدیک است هم‌سو در قالب و محتوا و سرشار از تعهدات ایدئولوژیک و این امر البته شدت و حدت افزون‌تری از شعر سید داشت. نوعی نگاه نوین در شعر سید پیداست و البته نوعی غیرت دینی که موجب رویارویی و تعارض با شبه روشنفکران می‌گردد[۱۳].
سلمان هراتی
خلاق‌ترین شاعر نسل انقلاب بود. او بسیار مستعد و رشد شتابانی داشت: بدان سان که تنها در عرض دو سال از سطح یک شاعر مبتدی به چکاد شعر انقلاب برکشیده شد. گرایش‌های آرمان‌خواهانه و معنوی سلمان کم‌مانند است و خلاف سید حسن حسینی و قیصر در آن سال‌ها، به امور باطنی نیز علاقه نشان می‌داد که از برخی جهات با مسائل اجتماعی و عاطفی گره می‌خورد. سلمان را از برخی جهات از جمله همین‌ درون‌گرایی‌ها، شبیه سهراب می‌دانند و گاهی او را سلمان سپهری یا سهراب هراتی می‌خوانند. او از پیشگامان شعر اعتراض بود که پیش از دیگران پا به عرصه گذاشت. در مجموع او را می‌توان نوپردازی طراز اول قلمداد کرد[۱۳].
حمیرا نکهت
دستگیرزاده شاعر نام‌آور افغانستان، در شصت سالگی در هلند درگذشت. شاعری بود توانا، پرکار، مسلط بر قالب‌های کلاسیک و نو، صاحب مطالعه و صاحب‌نظر و بسیار فعال در فعالیت‌ها و مجامع ادبی. روحیه‌ای شاد و سرزنده داشت، با اعتماد به نفس و همت و پشتکار، و مهربانی و حسن معاشرت[۱۵].
علیرضا سپاهی لائین
یکی از مردمی‌ترین شاعران امروز است، هرچند بسیاری از مردم از «سپاهی شاعر» بی‌خبر باشند. یکی از ویژگی چشمگیر شعرش برخورداری از زبان محاوره، همان که آن را «مردم‌گرایی در زبان شعر» می‌تواند خواند. دیگر هنرمندی سپاهی که از این هم ارزشمندتر بود، آزمودن طرح‌های روایی در شعر استد[۱۶].
احمد عزیزی
شعر احمد عزیزی تا حدود خوبی از زبان محاورۀ مردم برخوردار است. چیزی که آن را «مردم‌گرایی در زبان» می‌توان نامید و منظور از آن استفاده از ضرب‌المثل‌ها، تکیه کلام‌ها و تعبیرهای خاص محاوره در شعر است. این مردم‌گرایی، ضمن ایجاد صمیمت در زبان، به سبب آشنایی‌زدایی خاصی که دارد، یک کار هنری هم می‌کند. خواننده وقتی ناگهان در پیکرۀ زبان فاخر و رسمیِ یک شعر تعبیری محاوره‌ای را می‌بیند، لاجرم نسبت به آن دقیق و حساس می‌شود، هر چند ممکن است خود همان تعبیر یا نظایر آن را در گفتارهای روزمره به کار برد و احساس لذت نکند. عزیزی در سیر نوگرایی در شعر کلاسیک ما بسیار مؤثر بود؛ هرچند خودش به آن شیوه بسیار وفادار نماند. شعر او، با آنکه تبش فرونشسته است، هنوز بسیار چیزها برای یادگرفتن دارد، به‌ویژه هنرمندی‌هایی که در شعر دیگران یا غایب است یا بسیار کم‌رنگ[۱۷].
پانته‌آ صفایی
شعرهای صفایی شاید همه حسن مطلع خوب نداشته باشد، ولی غالباً پایان‌بندی زیبا دارند. یعنی بیشتر غزل‌ها به گونه‌ای‌اند که دم به دم اوج می‌گیرند و در مقطع به یک نقطهٔ انفجاری می‌رسند. بیاد خلاقیت، هوشمندی، عاطفهٔ قوی، تعادل و سرزندگی شعر صفایی را ستود و امیدوار بود که این شاعر با اندکی عمیق‌تر نگریستن و برخورداری از پشتوانهٔ غنی فرهنگی خویش، بتواند در مرتبه‌ای رفیع‌تر از اقران خویش بایستد، چون نشان داده است که توان هنری این کار را دارد[۱۸].
روح‌الامین امینی
شعر کلاسیک امینی طرز جدیدی از شعر کلاسیک افغانستان است، به ویژه در داخل کشور. امینی هم در شعرهای مدرن روشن‌فکرانه و هم در شعرهای مردمی موفق است. هرچند این شعرها از نظر هنری و فضاسازی، ‌آن کیفیت را نداشته باشند و مخاطب خاص و روشن‌فکر ما، آن‌ها را به عنوان شعر ناب قبول نداشته باشد[۱۹].
سید عبدالجواد موسوی
ترانه‌ها و نیمایی‌های شاعر را در مرتبهٔ اول است البته به وجود اطناب و گاه صریح‌گویی در بعضی شعرهای نیمایی هم معترفم. پس از آن غزل‌ها خواهد بود و دست آخر، ترکیب‌بندها و ترجیعات و قالب‌هایی از این دست که متاسفانه شاعر در آن‌ها نوآوری محتوایی یا مضمونی خاصی نکرده است و به ویژه ترکیب‌بندها چنان به نظر می‌رسانند که گویا شاعری از دویست، سیصد سال پیش زنده شده و برای ما شعر می‌سراید[۲۰].
سید حمیدرضا برقعی
خلاقیت و نوجویی برقعی، غیرقابل انکار است. او گاهی مضامینی تازه و ابتکاری می‌آورد که نشان از دقت‌نظر او در جوانب مختلف واژگان و اشیاء دارد. برقعی با ید جنبه آموزندگی شعرش را تقویت کند او اکنون فقط می‌ستاید[۲۱].
مهدی فرجی
یکی از وجوه شعر فرجی که نشانی از شهر کهن ما پدیدار می‌کند، روانی بیان اوست. او بسیار راحت شعر می‌گوید. جملات شعرش بسیار طبیعی و بدون شکست و ریخت ساخته می‌شود و ابهامهایی که ناشی از ضعف تألیف و نارسایی زبان باشد در کارش بسیار نیست. در مجموع شاعری «زبان‌آور» به حساب می‌آید نه «تصویرگر» و چنین است که شعرش بیش از تخیل بر زبان متکی است[۲۲].

مخالفت‌های سیاسی

فارسی افغانستان و چالش‌های پیش‌رو

به نظر من بزرگ‌ترین تهدید برای زبان فارسی افغانستان، ضعف دانش عمومی مردم و به ویژه باسوادان ما در مورد زبان است. رکود نظام آموزشی، از هم گسیختن حلقه‌های ادبی، وضعیت نابسامان چاپ و نشر و کم‌توجهی رسانه‌ها به این موضوع، سبب شده است که اهالی زبان فارسی در کشور ما در کاربرد صحیح و سالم زبان دچار مشکل باشند. غلط‌های بسیار گفتاری و نوشتاری که اکنون هم بر زبان مردم جاری است و هم در نوشته‌های نویسندگان ما به ویژه در مطبوعات و دنیای مجازی رواج دارد، همه نشانگر این حقیقت است[۲۳].

ما اتباع بیگانه نیستیم

ترکیب «اتباع بیگانه» همیشه من را آزار داده است. مهاجران، اتباع بیگانه نیستند، ما هم نیستیم. از سال‌های دور تا به حال، انواع و اقسام اسامی بر مهاجران اطلاق می‌شده، حتی اسم نهادی که متولی امور مردم افغانستان بود، اسمش شورای هماهنگی امور افاغنه بود که بعدا تغییر کرد و تبدیل شد به شورای هماهنگی اتباع بیگانه. افاغنه یک نوع جمع بستن است و در دوره هایی یک جور برای تحقیر مردم افغانستان استفاده می‌شد، بار منفی دارد و خوشایند نیست برای مردم ما. زمانی من یک شعری گفته بودم: «نفرینی زمینیم، پس بی سبب نبود، هم وزن با فراعنه آمد افاغنه.» این تعابیر برای ما ناخوشایند بوده، حتی خود اتباع بیگانه، خودش مفهوم بیگانگی را می‌رساند در حالی که ما خودمان را با جامعه ایران، همزبان و هم کیش و هم دل و همراه می‌بینیم[۲۴].




جدا ساختن فارسی‌زبانان افغانستان از پیکره کلی زبان فارسی

یکی از کارهایی که فارسی‌ستیزان کشور ما کردند و تا حدودی هم در انزوای این زبان مؤثر بود، جدا ساختن فارسی‌زبانان افغانستان از پیکره کلی زبان فارسی و حتی جداساختن آن‌ها در داخل کشور از همدیگر بود. آن‌ها در دهه چهل شمسی، نام «فارسی» را از رسمیات افغانستان حذف کردند و کلمه‌ی «دری» را که نام دیگر این زبان است و البته اصالت کهن هم دارد، جایگزین آن ساختند. این در حالی بود که همه مردم افغانستان این زبان را فارسی می‌نامیدند؛ اهل شعر و ادب ما کلمه‌ی «فارسی» را به کار می‌بردند و حتی نویسندگانی پشتون‌تبار همچون محمود طرزی و عبدالله افغانی‌نویس هم این زبان را «فارسی» نامیده بودند.
«دری» نامیده شدن زبان به تنهایی مشکلی نداشت، ولی مشکل ازآنجا بروز کرد که «فارسی» و «دری» دو زبان مستقل با ریشه‌هایی متفاوت وانمود شد. چیزی که از اساس غلط و بی‌پایه است. حاصل کار این شد که فارسی‌زبانان افغانستان که بخشی از جمعیت یکصد میلیونی فارسی‌زبان دنیا هستند، به یک اقلیت چند میلیونی در داخل کشور به عنوان «دری‌زبان» بدل شدند. مسلماً وقتی ما «دری‌زبان» باشیم و «فارسی‌زبان» نباشیم، همه مفاخر و پشتوانه‌های ادبی زبان «فارسی» از دسترس ما خارج می‌شود و به فارسی‌زبانان خارج از افغانستان تعلق می‌یابد. ما دیگر نمی‌توانیم خود را از نظر زبانی وارث فردوسی و سعدی و حافظ بدانیم و لاجرم بخشی از تاریخ و متون ادب فارسی از دست ما خارج خواهد شد [۲۵].

حوزه تمدنی ایران
در ایران غالبا جغرافیا و مرزهای ایران قدیم با ایران کنونی یکی دانسته می‌شود، یعنی از یک طرف یک ادعای کاملا درست مطرح می‌شود که همهٔ این مناطق در حوزهٔ تمدنی ایران قرار داشته و این مسأله‌ای غیرقابل انکار است اما در مرحلهٔ بعد، این حوزهٔ فرهنگی ایران با ایران کنونی هم‌مرز دانسته می‌شود. یعنی این گونه تصور می‌شود که آن‌چه ما در حوزهٔ کنونی ایران داریم، در داخل مرزهای کنونی ایران قرار داده می‌شود! این تفاوتی که بین مرزهای ایران قدیم و ایران کنونی به وجود آمده، یک مقداری برای مردم ایران مجهول است و این سبب می‌شود که همهٔ مردم ایران در انتساب و تصاحب این مفاخر فرهنگی و متون ادبی، خودشان را مخق بدانند، در حالی‌که ایران این بخت را داشته که نام حوزهٔ فرهنگی قدیم را حفظ کند و سایر کشورها این بخت را نداشته‌اند. اما آیا نمی‌شود ایران کنونی از تمدن باستانی جدا شود یا آن تمدن را با نام دیگری بشناسیم،‌ مثلا تمدن قلمرو زبان فارسی؟[۲۶].

احمدشاه مسعود

افکار و نظریات دکتر شریعتی در میان روشنفکران مذهبی افغانستان طرفداران زیادی داشت. مسعود تحصیلکرده رشته مهندسی از دانشگاه کابل بود. این دانشگاه مرکز تلاقی گرایش‌های سیاسی آن زمان بود. گروهی چپ بودند مثل کارمل و نجیب. گروهی هم مسلمان بودند که از میان آن‌ها می‌توان به پروفسور نیازی، برهان‌الدین ربانی و حکمتیار و احمدشاه مسعود اشاره کرد. مسعود حاصل محیط دانشگاهی کابل بود. دانشجویان بسیار فعال بودند. مسعود بسیار جوان بود که وارد فعالیت‌های سیاسی شد و خیلی زود راه خودش را یافت و مبارزات مسلحانه را هم آغاز کرد. نفوذ و قدرت حزبی که مسعود به آن تعلق داشت باعث شد به او لقب «قهرمان ملی» بدهند. با همه این‌ها مسعود مردی مبارز و علاقه‌مند فرهنگ و هنر بود، مردی که بر نفس خود غلبه کرد و برای حفظ استقلال افغانستان بیشتر سال‌های عمرش را به مبارزه پرداخت. زمانی که طالبان موزه کابل را به ویرانه تبدیل کردند و آثارش را تخریب کردند یا به سرقت بردند، مسعود گفته‌بود که ای‌کاش آن آثار را از موزه خارج کرده‌بودیم. او بسیار کتابخوان بود و تاثیر زیادی در حفظ آثار مکتوب افغانستان‌داشت[۲۷].

«هفتاد و دو تیغ»/ شهریور ۱۳۶۸

آی دوزخ‌سفران‌! گاه‌ِ دریغ آمده‌است‌
سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمده‌است‌
طعمه تلخ جحیمید، گلوگیرشده‌
چرک‌ِ زخمید ـ که کوفه است ـ سرازیر شده‌
فوج فرعونید یا قافله قابیلید؟
ننگ محضید، ندانم ز کدامین ایلید
ره مبندید که ما کهنه‌سواریم ای قوم‌!
سرِ برگشت نداریم‌، نداریم ای قوم‌!
حلق بر نیزه اگر دوخته‌ شد، باکی نیست‌
خیمه در خیمه اگر سوخته‌ شد، باکی نیست‌
خیمه تشنه است‌، غمی نیست‌، گلاب‌آلوده است‌
سجده بیمار، نه بیمار، شراب‌آلوده است‌
آب‌ِ این بادیه خون است که وانوشد کس‌
زهر باد آن آب کز دست شما نوشد کس‌
شعله گر افسرد، خاکستر ما خواهد رفت‌
تن اگر خفت به صحرا، سر ما خواهد رفت‌
راه سخت است‌، اگر سر برود نیست شگفت‌
کاروان با سر رهبر برود نیست شگفت‌
تن به صحرای عطش سوخته‌، سر بر نیزه‌
برنمی‌گردیم زین دشت‌، مگر بر نیزه‌
تشنه می‌سوزیم با مَشک در این خونین‌دشت‌
دست می‌کاریم تا مرد بروید زین دشت‌
آی دوزخ‌سفران‌! گاه‌ِ سفر آمده‌است‌
سر بدزدید که هفتاد و دو سر آمده‌است
تجلیل از کاظمی
مراسم بزرگداشت کاظمی

زبان شعری امروز

باید پذیرفت که شعر کهن فارسی در نظام آوایی و موسیقیایی خود، بیشتر با گویش امروز افغانستان و تاجیکستان نزدیک است، تا گویش امروز ایران، و مسلما دریافت ما از موسیقی این سخن، وقتی کاملتر می‌شود که آن را با لهجهٔ خود شاعر بخوانیم. شاعران کهن ما در روزگار یکپارچگی قلمرو زبان فارسی می‌زیسته‌اند و به همین لحاظ، شعرشان از مجموعهٔ وااژگان غنی بوده است. وقتی شاعر واژگان را از دیگر حوزه‌های زبانی خودش را بشناسد دست او برای انتخاب باز می‌شود و شعرش از قدرت بیشتری برخوردار می‌شود[۲۸].

شعر شطرنج، مشهد اردیبهشت ۱۳۸۲

در کمتر سروده‌ای از سروده‌های او اندوه و تاسف شاعر از مشکلات هم‌وطنانش و فضای مسلط بر جامعه افغانستان احساس نمی‌شود:‌ «او در تمام اشعارش شاید کلمه درد و رنج و کلمات مترادف آن را با بسامد بالا نیاورده باشد ولی موضوع اصلی تمام اشعارش، درد و رنج است: درد شخصی، درد اجتماعی و درد مردم و درد خوب شناخته نشدن عقاید و نظریات و ... [۲۹].

این پیاده می‌شود، آن وزیر می‌شود،
صفحه چیده می‌شود، دار و گیر می‌شود...
این یکی فدای شاه‌، آن یکی فدای رُخ‌!
در پیادگان چه زود مرگ و میر می‌شود
فیل کج ‌روی کند، این سرشت فیلهاست‌!
کج‌ روی در این مقام دلپذیر می‌شود،
اسب خیز می‌زند، جست‌ وخیز کار اوست‌،
جست‌وخیز اگر نکرد، دستگیر می‌شود ...
آن پیادهٔ ضعیف ،راست راست می‌رود،
کج اگر که می‌خورَد، ناگزیر می‌شود!
هرکه ناگزیر شد، نان کج بر او حلال‌!
این پیاده قانع است‌، زود سیر می‌شود...
آن وزیر می‌کُشد، آن وزیر می‌خورد!!!
خورد و برد او چه زود چشمگیر می‌شود!
ناگهان کنار شاه خانه‌ بند می‌شود،
زیر پای فیل‌، پهن‌، چون خمیر می‌شود!
آن پیاده ی ضعیف عاقبت رسیده است‌!!
هرچه خواست می‌شود، گرچه دیر می‌شود ...
این پیاده‌، آن وزیر… انتهای بازی است!
این وزیر می‌شود، آن به‌ زیر می‌شود!.

بنیان‌گذاری

شعر مقاومت افغانستان

چهره هنری استان خراسان رضوی در سال ۱۳۹۷

نظرسنجی سالانه اصحاب رسانه خراسان رضوی به همت سازمان بسیج رسانه استان و با شرکت قریب به ۲۵۰ نفر از خبرنگاران و دست‌اندرکاران رسانه‌های خراسان رضوی برای انتخاب چهره‌های سال ۹۷ در عرصه‌های مختلف فرهنگی و هنری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره که بیشترین تعامل را با اصحاب رسانه و افکار عمومی داشتند، به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه هنری خراسان رضوی، براساس نتایج این نظرسنجی، محمد کاظم کاظمی عضو گروه علمی برون‌مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مسئول جلسه نقد و پژوهش شعر حوزه هنری انقلاب اسلامی خراسان رضوی به‌عنوان یکی از چهره‌های سال خراسان رضوی در عرصه فرهنگی و هنری معرفی شد[۳۱].

پاسداشت محمدکاظم کاظمی در نخلستان اوج در سال ۱۳۹۲

هشتمین نشست شب شاعر با موضوع پاسداشت فعالیت‌های ادبی محمدکاظم کاظمی در سازمان هنری ـ رسانه‌ای اوج با حضور حدادعادل، سعید جلیلی، سیدعباس صالحی، آیت‌الله حائری شیرازی، قنبرعلی تابش، سفیر افغانستان و شاعرانی چون قزوه، مودب، رضا اسماعیلی، اسماعیل امینی و... برگزار شد. در این مراسم از چندین دهه فعالیت و تلاش کاظمی برای توسعه و ترویج ادبیات انقلاب اسلامی و شعر فارسی‌زبانان با حضور و سخنرانی جمعی از شاعان انقلاب اسلامی در مراسمی با عنوان «شمشیر و جغرافیا» تجلیل شد[۳۲].

آثار و کتاب‌شناسی

کاظمی که چهره‌ای نام آشنا در ادبیات امروز افغانستان است، نقش برجسته‌ای در رشد و بالندگی شعر مقاومت داشته است. مجموعه آثار او عبارتند از:

  • شعر مقاومت افغانستان، گردآوری، با همكاری محمدآصف رحمانی، تهران‌، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، ١٣٦٩ (اين كتاب به چاپ دوم رسيد)
  • صبح در زنجير، حاصل مسابقۀ ادبی صبح در زنجير، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، تهران‌، ١٣٧٠
  • پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت (مجموعۀ شعر)، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، ١٣٧١ (اين كتاب در سال ١٣٧۵ به چاپ دوم رسيد)
  • روزنه‌، (مجموعۀ آموزشی شعر، در سه جلد)، مشهد، كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتی خراسان‌، جلد اول‌، ١٣٧٠، جلد دوم‌، ١٣٧٢ و جلد سوم‌، ١٣٧۴. چاپ بعدی (ويرايش تازه‌ای از جلد اول و دوم با عنوان چاپ اول‌): مشهد، ١٣٧٧، چاپ دوم‌، مشهد، ١٣٨٦
  • گزيدۀ شعرهای محمدكاظم كاظمی، از سلسلۀ گزيدۀ ادبيات معاصر (شمارۀ ۴٩)، كتاب نيستان‌، چاپ اول‌: تهران‌، ١٣٧٨، (چاپ دوم‌: ١٣٨٠)
  • گزیدهٔ ادبیات معاصر، مجموعه شعر ۴۹؛ کتاب نیستان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸؛ (چاپ دوم، ۱۳۸۰)
  • گزیدهٔ ادبیات معاصر، مجموعه شعر ۴۹؛ کتاب نیستان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸؛ (چاپ دوم، ۱۳۸۰)
  • همزبانی و بی‌زبانی، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران‌، ١٣٨٢
  • قصۀ سنگ و خشت‌، گزينۀ شعر، كتاب نيستان‌، (چاپ اول و دوم‌: تهران‌، ١٣٨۴ و چاپ سوم‌: تهران‌، ١٣٨۵ و چاپ چهارم‌: تهران‌، ١٣٨٦)
  • دیوان خليل‌الله خليلی (گردآوری)، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران‌، ١٣٨۵
  • گزيدۀ غزليات بيدل‌، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران‌، ١٣٨٦
  • کلید در باز، رهیافتهایی در شعر بیدل؛ انتشارات سوره مهر، تهران، ١٣٨٧
  • رصد صبح، خوانش و نقد شعر جوان امروز؛ انتشارات سوره مهر، تهران، ١٣٨٧
  • کفران (گزیده اشعار)، (چاپ دوم، نشر تکا، تهران، ۱۳۸۸)
  • این قند پارسی، فارسی دری در افغانستان امروز، عرفان، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۹
  • ده شاعر انقلاب، چاپ اول، سورۀ مهر، تهران، ۱۳۹۰
  • رصد صبح، خوانش و نقد شعر جوان امروز، (چاپ دوم، سوره مهر، تهران، ۱۳۹۰)
  • قصهٔ سنگ و خشت (گزیده شعر)، (چاپ ششم، کتاب نیستان، تهران، ۱۳۹۰)
  • شمشیر و جغرافیا، مجموعه شعر؛ سپیده‌باوران، چاپ اول، ۱۳۹۲؛ (چاپ دوم،۱۳۹۳)
  • شعر پارسی، كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتی خراسان‌، مشهد، ١٣٧٩
  • مرقع صدرنگ، صد رباعی از بیدل (چاپ سوم، سپیده‌باوران، مشهد، ۱۳۹۸)
  • گزیدهٔ رباعیات بیدل، چاپ اول، سپیده‌باوران، مشهد، ۱۳۹۸
  • شعر پارسی (چاپ پنجم، سپیده‌باوران، مشهد، ۱۳۹۸) [کتابی است که هم شعر قدیم و هم شعر جدید را در خود دارد]
  • علاوه بر اینها می‌توان از گردآوری دیوان خلیل‌الله خلیلی و ویراستاری کتابهایی چون افغانستان در پنج قرن اخیر میر محمدصدیق فرهنگ، نقد بیدل صلاح‌الدین سلجوقی، آثار هرات خلیل‌الله خلیلی، اخلاق نیکوماخوس صلاح‌الدین سلجوقی، تجلی خدا در آفاق و انفس صلاح‌الدین سلجوقی، افغانستان در قرن بیستم ظاهر طنین، هزاره‌ها حسن پولادی و شناسنامه افغانستان بصیراحمد دولت‌آبادی نام برد. به‌علاوه، مقالات وی در نشريات گوناگون از جمله: فصلنامۀ "درّ دری"، مجلۀ "شعر" و مجلۀ "سوره" به نشر رسيده است.

سبک و لحن و ویژگی آثار

در اصل جهان‌بینی او با تأثیرپذیری مستقیم از اندیشهٔ امام، ‌آثار شهید مطهری و مفاهیم انقلاب اسلامی شکل گرفته است. از قدیم هم نوعی آرمان‌خواهی در او وجود داشته است؛‌همچنین یکی از آثاری که در نوع نگاه و خط سیر فکری او تأثیر گذاشت آثار اقبال لاهوری بوده از او غرب‌ستیزی، بازگشت به خویشتن، اتحاد اسلامی و جهان وطنی اسلامی را آموخت. برای نمونه می‌توان کفت: شعرهایی مثل دارکوب، پیوند و احد به طور کامل با توجه به مسائل افغانستان و انحرافات مجاهدین پس از اخراج شوروی و اختلافات داخلی آنها سروده شد، اما شعر ابوذر رویکردی عام دارد و در حال و هوای شعرهای اعتراضی داخل ایران سروده شد؛ شعر کفران برای بوسنی بود که البته انتقادی عمومی است از وضعیت جامعهٔ مسمانان[۴]. او تاریخ سلطه استعمارگران را به عنوان تجربه تلخ جهان سوم و جغرافیایی اسلام، به گونه‌ای عبرت‌‌آمیز در شعر خود مرور کرده است. او انحراف جامعه از آموزه‌های اصیل اسلامی را عامل اصلی دوام سلطه، ایجاد احساس حقارت، عقب‌‌‌ماندگی و اسارت در تمامی عرصه‌های فکری و عملی دنیای اسلام می‌داند[۳۳].
در اشعار دهه اول بسامد کلماتی از قبیل «ره، گر، همره، نهید، بهل، هلا و ...» که به هر روی کاربردشان از فصاحت کلام می کاهد بیشتر و مشخص‌تر است[۳۴] و هر چه به پایان این دهه و شعرهای دهه هفتاد می‌رسیم از این نقیصه و رنگ آن کاسته شده تا جایی که کاملا رفع می‌شود. در مورد زیباشناسی شعر مهاجرت حضور بعضی نمادهای شخصی است درخت در شعر کاظمی بارها به عنوان نماد میهن استفاده شده است. کاظمی در طنزپردازی از شیوهٔ حافظ پیروی می‌کند، نه عبید و ایرج. یعنی استیزه‌نما، استعاره تهکمیه و ذم شبیه به مدح، شبکه‌ای هماهنگ ایجاد می‌کند و در نهایت ظرافت و گزندگی حرف خود را به گوش مخاطب می‌رساند. نکته قابل مداقه و صد البته قابل الگو برداری در شعر کاظمی، بهره برداری شاعر از دیدگاه‌های منتقدانه خویش است که کاری است بسیار صعب و گاه دست نیافتنی و از آنجا که ملاک نقدهای کاظمی را در یک جمله باید میزان نزدیکی به فنون فصاحت و بلاغت زبان فارسی دانست، بنابراین شعر کاظمی را وقتی در محور زمان به دست نقد و نظر می سپاریم آن را روز به روز نزدیک تر به مفهوم کلام فصیح و بلیغ می یابیم و این روندگی و راه پیمایی کلام به سمت این هدف را حرکتی قابل رصد و مشاهده می بینیم. یکی از مواردی که کاظمی بر آن اصرار دارد، به کارگیری واژگان افغانی در شعر خود است. او سعی می‌کند که بیشتر این واژگان را به صورت مفرد - نه ترکیب - مورد استفاده قرار دهد، واژگانی که آن‌ها را می‌توان در دو دستهٔ آسان فهم و دیرفهم قرار داد. او همچنین از واژگان و ترکیبات نو استفاده می‌کند هرچند، گاه این واژگان و ترکیبات جایگاهی مناسب نمی‌یابند. بهره‌گیری او از واژگان مذهبی - گاه تلمیح‌ساز - نسبت به دیگر کاربردهای آشنازدا بیشتر است؛ به نحوی که تشخص ویژه‌ای در اشعارش ایجاد کرده است، هرچند که او گاه با این واژگان با دیدی طنزآلوده برخورد می‌کند. بعد از واژگان مذهبی، واژگان عامیانه و سپس واژگان محلی بیشترین بسامد را در شعر او دارند این بسامدها منجر نشده که همهٔ آشنازدایی‌ها به «برجسته‌سازی» معطوف گردد[۳۵].

«انواع تلمیحات در اشعار کاظمی[۳۶] »
اقسام تلمیح بسامد درسد
دینی
۱۴۹
۵۶ درصد
اسطوره‌ای
۵۳
۲۰ درصد
ادبی
۲۲
۸ درصد
تاریخی
۸
۳ درصد
فولکوریک
۳۴
۱۳ درصد


پرونده:پشت کتاب شعر پارسی.jpg
پرونده:پشت کتاب شعر پارسی.jpg

غالب شعری

نمونه‌های از مثنوی – غزل را می‌توان در مجموعه‌های شعری او دید که از یک مثنوی بلند استفاده کرده است که گاه به ضرورت محتوا، قالب به غزل تغییر می‌کند و دوباره به مثنوی باز می‌گردد. در مجموعه شعری پیاده آمده بودم در شعرهای «چلچراغ»، «روایت»، «بازگست»، «از دهان تفنگ» و در شعر «قبیله آتش‌نژاد» از مجموعه شمشیر و جغرافیا مود استفاده شاعر قرار گرفته است[۱]. مثنوی‌های او اغلب کوتاه هستند تا جایی که می‌توان گفت او در این قالب، ساتار طولی مثنوی و یا حتی در مواردی ساختارغرل را رعایت کرده است. چنانکه مثنوی‌های «۷۲ تیغ»، «تا دورترین ستاره واحد»، ۱۲ بیت و «مثنوی‌های غدیر و برگردید»، ۱۴ بیت و «مثنوی احد ۲»، ۶ بیت را دربرمی‌گیرد[۱].

روایت

بهره‌گیری از تکنیک روایت از مشخصات شعری کاظمی است. استفاده از عنصر گفتگو، شعر کاظمی را به مرزهای درام نزدیک کرده است. این ویژگی به خصوص در مجموعه شعر و جغرافیا نمونه‌های بیشتری را به خود اختصاص داده است[۱].

تکرار

به صورت‌های مختلفی می‌توان تکرار در کلمه، عبارت یا جمله مشاهده کرد. گاهی او کلمه یا عبارت را به صورت عمودی در چند بیت متوالی نیز تکرار کرده است که موجب فصاحت کلام و ارتقای معانی و انتقال عواطف و احساسات او بیار مؤثر واقع شده است[۱].

بیمناکم که بد حادثه تکرار شود
در برگشت به روی همه تکرار شود
بیمناکم که در این کوچه بمانم تا مرگ
و غزل‌های غریبانه بخوانم تا مرگ
ردیف

کاظمی به کاربرد ردیف‌های طولانی تمایل نشان داده است. در نمونه‌هایی نیز ردیف یک جمله طولاتی را در برمی‌گیرد[۱].

سواره غرق خیالات خویشتن بوده
پیاده غرق خیالات خویشتن بوده
اوزان طولانی

کاظمی به کاربرد اوزان طولانی در اشعار خود توجه نشان داده است. این ویژگی به خصوص در غزل‌های مجموعه شمشیر و جغرافیا به عنوان یکی از شاخصه‌های سبکی سروده‌های شاغر نمود بارزی دارد. در این مجموعه، غزل‌های «دین و ترازو» با مصراع آغازین «نه می‌خواهم از جام و ساغر نویسم نه می‌خواهم از چشم جادم بگویم» ۱۶ رکن در وزن متقارب و غزل «پهلوانان ۱۳۹۰» با مصرع آغازین «پهلوانان شهر جادوییم گام بر آهن مذاب زدیم» در وزن ۲۰ سیلابی ارائه شده‌اند[۱]. از نظر تخیل، تکنیک‌های بیانی همچون تشبیه، استعاره، تشخیص، نماد و کنایه در اشعار او فراوان است اما کاظمی کمتر توانسته است در آفرینش تصاویر نو و خلاقانه توفیقی به دست آورد[۱].

زبان شعر

کوشش برای رسیده به زبانی غنی و سرشار از طریق ساخت واژگان و ترکیبات جدید به عنوان یکی از ویژگی‌های زبانی شعر کاظمی مطرح است. این نوآوری در سه قلمرو واژگان مستق، مرکب و مشق – مرکب می‌توان دید. بخش قابل توجهی از واژه‌های شاعر از فرهنگ دینی اخذ شده است. این ویژگی در اشعار کاظمی به حدی است که شعر او را از این جهت در بین اکثر آثار معاصر تشخّص می‌بخشد. بهره‌گیری از افغانی در زبان شعر مهاجرت افغانستان به صورت چشمگیر خودنمایی می‌کند[۱]. توجه ویژه شاعر به امکانات زبان محاوره و استخدام لغات ساده و رایج برای تبیین احساسات شاعرانه نیز از دیگر عواملی است که هم از سویی موجب غنای زبان اشعار کاظمی شده و هم فضایی صمیمی را بر اشعار او گسترانده است. در رساتای زبان محاوره، ضرب‌المثل‌های رایج در زبان نیز مجال حضور در شعر کاظمی را می‌یابند تا اندازه‌ای که این مسأله می‌تواند آن را به عنوان یکی از شاخصه‌های سبکی آثار کاظمی شمرد[۱]. اشعار کاظمی در برخی موارد تصرفات بی‌سابقه او را در قوانین حوزه زبان نشان می‌دهد اما متأسفانه این تصرفات، در برخی موارد ناهمواری‌ها و نارسایی‌هایی را در زبان وی به وجود آورده‌ است[۱].

پرونده:شمشیر و جغرافیا.jpg220px

بررسی چند اثر

پیاده آمده‌ بودم پیاده خواهم رفت

اولین چیزی که در تصاویر شعر مهاجرت افغانستان جلب نظر می‌کند، تابیدن طیف لطیفی از ظرافتهای سبک هندی بر آثار نسل‌های مختلف شاعران افغانستان است. این رنگ و بو در بعضی از ابیات مجموعه شعر پیاده آمده بودم دیده می‌شود[۳۴]. کاظمی در همان نخستین شعر مجموعه از فضایی سیاه و دل غربت کشیده سخن می‌گوید. او خود را دردمندی بی‌پناه معرفی می‌کند که توسط غم لگدمال می‌شود و در همان حال ضربه‌های تازیانه بر دوشش فرود می‌آید. درد و غم او دردی اجتماعی و مقدس است. او به خاطر کشورش می‌سراید. تاثیر این شعر بر شاعران و مخاطبان شعر معاصر شگفت بود. که در حدود چهل شاعر از شاعران ایرانی و افغان برای این شعر پاسخ نوشتند که معروف‌ترین آن پاسخ محمدعلی بهمنی است[۳۷]. مثنوی بازگشت در دههٔ ۷۰ به شعر افغان درخششی تازه داد.
«مثنوی بازگشت، مشهد ۲۱ فروردین ۱۳۷۰»

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شدو سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه‌!صدای گریه نخواهی شنید، همسایه‌!
همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت‌و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت‌
منم تمام افق را به رنج گردیده‌،منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده‌
منم که نانی اگر داشتم‌، از آجر بودو سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است‌به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است‌
اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌تمام مردم این شهر، می‌شناسندم‌
من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شدنماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شدو سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
چگونه باز نگردم‌، که سنگرم آنجاست‌چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌
چگونه باز نگردم که مسجد و محراب‌و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست‌
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بودقیام‌بستن و الله اکبرم آنجاست‌
شکسته‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست‌کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست‌
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارممگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست‌
شکسته می‌گذرم امشب از کنار شماو شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم‌شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌
تو هم به‌سان من از یک ستاره سر دیدی‌پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی‌
تویی که کوچه غربت سپرده‌ای با من‌و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من‌
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم‌تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
اگرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت‌و چند بته مستوجب درو هم داشت‌
اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تاناگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان‌
اگرچه متهم جرم مستند بودم‌اگرچه لایق سنگینی لحد بودم‌
دم سفر مپسندید ناامید مراولو دروغ‌، عزیزان‌! بغل کنید مرا
تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت‌
به این امام قسم‌، چیز دیگری نبرم‌به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان‌و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌
همیشه قلک فرزندهایتان پر بادو نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد

روزنه و کتاب شعر پارسی

کتاب روزنه او که یکی از نخستین مراجع آموزش شعر، به‌ویژه برای دانش‌آموزان است، که تا حد زیادی برگرفته از آموزه‌های کتاب «موسیقی شعرِ» دکتر شفیعی‌کدکنی است. او توانسته در کتاب روزنه، مباحث سخت و آکادمیک حوزه شعر را با زبانی روان و به‌دور از تکلف برای علاقه‌مندان به شعر بیان و همین موضوع، کتابش را با اقبال روبه‌رو کند. مقدمه بسیار ضروری برای فعالیت در حوزه شعر و به‌واقع مانند عنوانش که به‌درستی انتخاب شده، روزنه‌ای به شعر پارسی است و در حقیقت برای کسی که خوب از آن بهره‌برداری کند، مثل نردبانی است که او را به بام شعر پارسی می‌رساند. کسی که از این روزنه به شعر ورود پیدا کند، می‌تواند در پهن‌دشت ادبیات فارسی به تفرج بپردازد[۳۸]. کتاب شعر فارسی گزیده‌ای از شعر فارس مکمل شعر روزنه باشد. در روزنه سبک‌های شعری را مطرح کرده بود و در شعر پارسی گزیده‌ای از اشعار منطق بر آن سبک‌ها را در دسترس شاعران قرار داده است که نمونه‌های برتر شعر فارسی را بشناسند[۳۹].

هم‌زبانی و بی‌زبانی

در این کتاب به یگانگی ماهیت پارسی و دری پرداخته و شواهد عینی ارائه کرده‌ است. این قلم درصدد است ریشهٔ تاریخی تعبیر پارسی و دری را بکاود و نشان دهد که هر دو تعبیر به یک حوزهٔ فرهنگی و سرزمینی پیوست دارد و به یک زبان اطلاق می‌شده است. و نیز به این پرسش پاسخ دهد که چرا در شرق کویر نمک [اَئیریَنِم وئیجه و خراسان] به درس مشهور است و در غرب کویر یعنی مدیا [عراق عجم و مازندران] به پارسی شهرت یافته است؟[۴۰]
کاظمی به یافتهٔ جدیدی در تاریخ زبان پارسی دری دست یافته است که زبان پارسی دری را به گونهٔ مستقیم گرفته شده از زبان اوستایی می‌داند که زبان اوستایی و پارسی دری را که زبان اوستایی و زبان پارسی دری از یک حوزهٔ سرزمینی و فرهنگی یعنی حوزه سرزمینی ائیرینم وئیجه و خراسان برخاسته است. این یگانگی خاستگاهی و شواهد زبان شناختی، یگانگی هویتی این دو یگانه را نشان می‌دهد. در ایت کتاب زبان مادهد و پهلوی در امتداد هم دانسته شده که مربوط به حوزهٔ فرهنگی و جغرافیایی غرب کویر است[۴۰].

شمشیر و جغرافیا

مجموعه همه اشعار کاظمی در ۲۰ سال اخیر بوده است، هرچند می توان گفت که مجموعه اشعارش در ۲۰ سال فقط در یک کتاب به معنای کم بودن آثارش است، اما خودش در پاسخ به این پرسش می‌گوید: «من به دلیل مسائل کاری دیگر و نویسندگی فقط توانسته‌ام همین یک کتاب شعر را بنویسم»[۴۱]. کتاب شمشیر و جغرافیا شامل پنجاه ویک قطعه ادبی در قالب‌های غزل ، مثنوی ، رباعی، قطعه و غزل مثنوی است که این خود نمایانگر این مطلب می‌باشد که شاعر در گزینش آثار این مجموعه خود را در یک قالب خاص محدود نساخته و تقریبا از تمامی وزن‌های شعری و قالب‌های ادبی بهره برده است.
عنوان این را از نام یکی از قصاید اثر اقتباس کرده است. قصیده‌ای که به تجزیه ایران و جدا شدن افغانستان از خاک ایران توسط استعمار و به تبع آن جدایی فرهنگی انجامیده است. شاعر در برخی از اشعار این کتاب، شاعری است اعتراضی که صدای اعتراض و گلایه مردمی که سال‌ها در تاریخ صدایشان شنیده نشده را روایت می‌کند[۳].
«شمشیر و جغرافیا'»

بادی وزید و دشت سترون درست شدطاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دویداین‌سان برای ما و تو میهن درست شد‏
یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌یک خاکریز بین تو و من درست شد‏
بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌بین من و تو آتش و آهن درست شد‏
یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد‏
یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌یک سو من ایستادم و دشمن درست شد‏
یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدندیک سو همه دگرمن و تورَن‌ درست شد
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد‏
آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد‏
آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌بندی که می‌نشست به گردن درست شد
آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌هادر دستگاه ما و تو شیون درست شد
دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـشاید پلی برای رسیدن‌، درست شد
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌با کاروان حلّه بیاید به سیستان
‌وقت وصال یار دبستانی آمده استبویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان
سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»
ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیستباری دگر شکوفه بیاریم توأمان
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ رادر حوضهای کاشی گلدار باستان
‌بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیماز کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران
تیر و کمان به دست من و توست، هموطنلفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

منبع‌شناسی

منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ بسمل، محبوبه. «بررسی سبکی اشعار محمدکاظم کاظمی». زیبایی شناسی ادبی، ش. ۳۲ (تابستان ۱۳۹۶): ۹۵ - ۱۱۴. 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ کاظمی، شمشیر و جغرافیا، مقدمه کتاب.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ «شکایتی از دل تاریخ در "شمشیر و جغرافیا"». تسنیم، ۱۲ شهریور ۱۳۹۲. 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ کاظمی، محمدکاظم. «آرمانخواهی و عدالت‌طلبی». زمانه، ش. ۹۶ (بهمن ۱۳۸۹): ۸۰. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «زندگی‌نامه محمدکاظم کاظمی». خبرگزاری صدای افغان، ۷ مهر ۱۳۸۷. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ مصاحبه کننده: خالقی، محمد مهدی، مصاحبه شونده: محمدکاظم کاظمی. «دوست دارم شعرم معترض باشد؛ دیداری با محمدکاظم کاظمی». سوره اندیشه، ش. ۱۳ (دی ۱۳۸۳): ۸ - ۱۷. 
  7. «محمدکاظم کاظمی». کتاب نیستان. 
  8. «زندگی محمدکاظم کاظمی». بانگ هندوکش، ۳۰ بهمن ۱۳۹۲. 
  9. «آفت شعر امرروز، فقدان نقد سالم و حذف خلاقیت است». باشگاه خبرنگاران جوان، ۷ شهریور ۱۳۹۸. 
  10. انوشه، افغانستان در غربت، ۳۵۱.
  11. [روزنامه اطلاعات، (ویژه‌نامه عید غدیر خم) ««غدیر» و غدیریه‌سرایی در ادب پارسی»]. ۱۶ شهریور ۱۳۹۶؛ شماره ۲۶۸۱۳، صص ۶ و ۷. 
  12. «درآمدی بر شعرِ محمدکاظم کاظمی». شهرستان ادب، ۲۴ دی ۱۳۹۲. 
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ مجاهدی (پروانه)، محمدعلی. «مشعله‌داران شعر مشعشع شیعی». زمانه، ش. ۸۸ و ۸۹ (تیر و خرداد ۱۳۸۹): ۳۹. 
  14. «پیرمرد موقری که هربار می‌شد چیزی از او یاد گرفت». عصر فرهنگ، ۲۵ دی ۱۳۹۹. 
  15. «محمدکاظم کاظمی: حمیرا نکهت بانوی شعر امروز افغانستان بود». فرهنگ امروز، ۷ تیر ۱۳۹۴. 
  16. «یکی از مردمی‌ترین شاعران ایران به روایت محمد کاظم کاظمی». فرهنگ امروز، ۱۵ شهریور ۱۳۹۹. 
  17. کاظمی، ده شاعر انقلاب.
  18. کاظمی، محمدکاظم. «شعر جوان ۵: همین مطلع در یادها می‌ماند». شعر، ش. ۱۶ (تابستان ۱۳۸۸): ۶۱ - ۶۴. 
  19. کاظمی، محمدکاظم. «گوشه‌هایی از انقلاب غزل: نقدی بر کتاب «در خواب‌هایم کودک غمگینی‌ست»؛‌ سروده‌های روح‌الامین امینی». شعر، ش. ۷۰ (پاییز ۱۳۹۲): ۱۱۱ - ۱۲۲. 
  20. کاظمی، محمدکاظم. «زیر آسمان پرغبار پلنگی (نگاهی به مجموعه شعرهای سید عبدالجواد موسوی)». شعر، ش. ۶۵ (بهار ۱۳۸۸): ۱۴۴ - ۱۱۷. 
  21. کاظمی، محمدکاظم. «ستایش محض». شعر، ش. ۶۳ (آذر ۱۳۸۷): ۳۲ - ۳۳. 
  22. کاظمی، محمدکاظم. «شعر جوان ۶: با تکیه بر سنت». شعر، ش. ۶۲ (آبان ۱۳۸۷): ۳۱ - ۳۴. 
  23. «فارسی افغانستان و چالش‌های پیش‌رو». وبلاگ محمدکاظم کاظمی، ۱۳۹۳. 
  24. «محمدکاظم کاظمی شاعر افغان: ما اتباع بیگانه نیستیم». عصر ایران، ۲۸ دی ۱۳۹۵. 
  25. کاظمی، این قند پارسی: فارسی دری در افغانستان امروز، مقدمه کتاب.
  26. کاظمی، محمدکاظم،‌ محمدجعفر یاحقی، هادی زرقالی، جواد رسولی، محسن بابایی، مهدی سیدی، شکوفه اکبرزاده. «چالش‌های هم‌گرایی فارسی‌زبانان». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش. ۱۶۲ (آبان ۱۳۹۰): ۳ - ۱۰. 
  27. «محمدکاظم کاظمی در زادروز احمدشاه مسعود: او یک چریک بود». شهرآرا، ۱۱ شهریور ۱۳۹۹. 
  28. کاظمی، محمدکاظم. «دریچه‌های روبرو». شعر، ش. ۳۲ (تابستان ۱۳۸۲): ۴۴ - ۴۹. 
  29. گرجی، مصطفی؛‌ افسانه میری. «دردهای نهفته، بررسی اهمیت و مفهوم درد و رنج دراشعار محمدکاظم کاظمی». کتاب ماه ادبیات، ش. ۱۴۹ (اسغند ۱۳۸۸): ۱۱ - ۲۱. 
  30. یزدانی، حسین؛‌ صالح محمد خلیق. «جست و جوی رگه هایی از شاهنامه ی فردوسی در شعر دو تن از شاعران مقاومت افغانستان: محمدکاظم کاظمی و عبدالسمیع حامد». ادبیات پایداری، ش. ۱۴ (بهار و تابستان ۱۳۹۵): ۳۲۹ - ۳۵۳. 
  31. «تجلیل از شاعر «شمشیر و جغرافیا»؛ روزی می‌رسد که ایرانی‌ها و افغان‌ها، برای هم اتباع بیگانه نیستند». تسنیم، ۱۸ دی ۱۳۹۲. 
  32. ««محمدکاظم کاظمی» چهره هنری استان خراسان رضوی شد». خبرگزاری فارس، ۲۱ اسفند ۱۳۹۷. 
  33. موسوی، سیداصغر؛ شعبانی، اکبر؛ فخراسلام، بتول؛ مشهور، پروین دخت. «تحلیل مفهوم مبارزه با سلطه در شعر محمدکاظم کاظمی و عبدالقهارعاصی شاعران پایداری افغانستان». ادبیات دفاع مقدس، ش. ۶ (بهار و تابستان ۱۳۹۹): ۶۹ - ۸۴. 
  34. ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ نیکوبخت، ناصر، رضا چهرفانی برچلویی. «صورت و مضمون شعر مهاجرت افغانستان». نشریه علمی - پژوهشی گوهر گویا، آبان ۱۳۷۸، ۸۷ - ۱۱۳. 
  35. بقایی، محمدحسین. «آشنازادیی در شعر محمدکاظم کاظمی». رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش. ۱۲۵ (زمستان ۱۳۹۷): ۴۲ - ۴۵. 
  36. چهرقانی، رضا؛ قاسم‌زاده، سیدعلی؛ ذوالقدر، محبوبه. «تحلیل بینامتنی تلمیحات در شعر محمدکاظم کاظمی». کاوش‌نامه زبان و ادبیات فارسی، ش. ۴۱ (تابستان ۱۳۹۸): ۱۹۵ - ۲۱۹. 
  37. «پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت». جماران، ۲۴ مرداد ۱۳۹۱. 
  38. «غلام‌عباس ساعدی از ویژگی‌های کتاب «روزنه» محمدکاظم کاظمی می‌گوید». شهرآرا نیوز، ۸ دی ۱۳۹۹. 
  39. «کاظمی:‌ تمام دانشم از کتابهای شعر فارسی را در تدوین "روزنه" به کار بردم». تسنیم، ۴ اردیبهشت ۱۳۹۷. 
  40. ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ محمدی، علی. «نظریه ی تمدن پارسی یا ایران فرهنگی». بلاغ، ش. ۴۴ و ۴۵ (پاییز و زمستان ۱۳۹۲): ۲۲۳ - ۲۴۳. 
  41. «اشتراکات فرهنگی ایران و افغانستان می تواند به تکمیل ادبیات فارسی بینجامد». خراسان، ۱۶ آبان ۱۳۹۴. 

منابع

  1. انوشه، حسن؛‌ سحر شریعتی (۱۳۸۲). افغانستان در غربت. تهران: نسیم بخارا. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۵۰-۵۰۰-۸.
  2. کاظمی، محمدکاظم (۱۳۹۳). ده شاعر انقلاب. تهران: سوره مهر. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۰۹۹-۱.
  3. ـــــــــــــ (۱۳۹۵). این قند پارسی: فارسی دری در افغانستان امروز. تهران: موسسه انتشارات عرفان (ح ن بین الملل). شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۵۸-۰۱۹-۷.
  4. ـــــــــــــ (۱۳۹۴). شمشیر و جغرافیا: مجموعه شعر (۱۳۷۰ – ۱۳۹۱). سپیده باوران. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۹۵-۷۷۲-۳.

پیوند به بیرون