مرتضی سرهنگی
مرتضی سرهنگی | |
---|---|
زادروز | ۱۲آذر۱۳۳۲ [۱] تهران |
پدر و مادر | بیوکخان و مریم خوشپی |
محل زندگی | تهران |
پیشه | نویسنده، روزنامهنگار و پژوهشگر |
سبک نوشتاری | دفاع مقدس |
کتابها | اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، روزهای خرمشهر، روشنای خاطرهها و... |
همسر(ها) | فریده محرابی |
فرزندان | ریحانه و راحیل |
دلیل سرشناسی | فعالبت مداوم و مژثر در حوزه ادبیات پایداری |
امضا |
مرتضی سرهنگی روزنامهنگار و پژوهشگر ادبیات پایداری است.
راهاندازی و فعالیت در دفتر ادبیات و هنر مقاومتِ حوزهٔ هنری، کار بر روی خاطرات اسارت و اسرای عراقی و نیز سردبیری هفتهنامهٔ کمان با انتشار دویست شماره در هشت سال، نام مرتضی سرهنگی را در ردیف برجستهترین چهرههای عرصهٔ ادبیات پایداری ایران قرار داده است.[۲]
سرهنگی فعالیت حرفهای خودئ را با نوشتن گزارش و مصاحبه در روزنامهٔ جمهوری اسلامی شروع کرد. در تیرماه۱۳۶۷ با همراهی هدایتالله بهبودی دفتر ادبیات و هنر مقاومت را در حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی بنیانگذاری کردند. این دفتر در زمینهٔ گردآوری و تدوین خاطرات و آثار ادبی دوران دفاع مقدس فعالیت میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در سال۱۳۷۵ نیز عضو شورای سردبیری روزنامهٔ ایران بود.[۳] وی اکنون مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت و مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سرهنگی نقشی مهمی در مورد حضور زنان در ادبیات دفاع مقدس دارد و بر این باور است که با ورود زنان به عرصهٔ خاطرهنگاری، صدای جنگ بلندتر شنیده خواهد شد. او میگوید خاطراتی که زنان و همینطور کودکان و نوجوانان از جنگ دارند، قیمت تمامشدهٔ جنگ را برای ملت ما آشکار میکند. او به ادبیات اسارت که انسانیترین گونهٔ ادبیات جنگ است نیز توجه ویژهای دارد.[۴]
برخی مرتضی سرهنگی را استاد نگارش خاطرات جنگ مینامند.[۵] سرهنگی برای رشد ادبیات جنگ میکوش، نگاهش به این ادبیات است و همچون باغبانی دلسوز، از این باغ مراقبت میکند.[۶]
سرهنگی در سال۱۳۹۳ بهعنوان چهرهٔ برتر هنر انقلاب اسلامی معرفی شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و کتاب اسرار جنگ تحمیلی بهروایت اسرای عراقی او نیر به عنوان کتاب سال دفاع مقدس انتخاب شدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از میان یادها
چهارنعل تا دوراهی قلهک
شبی که قرار بود پاهای کوچکش را توی این دنیای بزرگ بگذارد؛ برف میبارید. بیوکخان با درشکه مریم را با آن شکم بزرگ و سنگینش از خانیآباد تختی به بیمارستانی در دوراهی قلهک رساند و انعام خوبی به درشکهچی داد که قبول کرده بود چهارنعل این راه طولانی را در آن شب سرد برفی طی کند.[۷]
تیلههای رنگی
عیدهای خانهٔ مادربزرگ پر از شادی و خنده بود. وقتی با عموها و زنعموها با آن صورتهای گُلانداخته پای سفرهٔ هفتسین مینشستند و عمو اسکناسهایِ قهوهایِ دوتومانی را به بچهها میداد؛ مرتضی میتوانست با آن دوتومانی بیستتا تیله بخرد. وقتی قِلخوردن آن تیلههای رنگی را میدید و صدای جیرجیرِ بههمخوردنشان را میشنید انگار همهٔ دنیا برای او بود و سوار بر قالیچهٔ حضرت سلیمان به آسمانها سفر میکرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پسگردنیِ پدرانه
پدرش شبکار بود، صبحِ زود که آمد خانه؛ مرتضی لباسهایش را میپوشید تا به مدرسه برود. کلاس سوم بود. ایستاده بود و شلوارش را میپوشید. پدر پسگردنی نسبتاً محکمی به او میزند و به زبانِ تُرکی میگوید: «این رو زدم که یادت نره دیگه رو به قبله شلوار نپوشی!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ملحفههای لاجوردی
وقتهایی که مادر ملحفههای سفید را با لاجورد میشست و روی بند پهن میکرد، مرتضی خودش را توی ملحفهها گُم میکرد تا مادر پیدایش کند و او بپرد توی آغوشِ مادر و از خنده ریسه برود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تارزان توی ابرها
مرتضی مجلهٔ «کیهان بچهها» را میخرید و همهٔ مطالبش از قصههای تصویری تارزان گرفته تا زندگینامهٔ دانشمندان را میخواند. بعد با کاغذهای مجلههای خواندهشده پاکت تخمه درست میکرد و به تخمهفروش جلوی مدرسه میداد، او هم یک استکان تخمهٔ شور توی جیباش خالی میکرد. تابستانها نیز با همان کاغذها بادبادک درست میکرد، از هواکردنش لذت میبُرد و با خودش فکر میکرد الآن تارزان توی ابرها دارد راه میرود، دانشمندان هم موهایشان ژولیده شده است و آن همه درسخواندن و معدل ۲۰ گرفتن دیگر به دردشان نمیخورد. آخر مرتضی همیشه زورش میگرفت و تعجب میکرد که آن دانشمندان چطور این همه درس میخوانند و معدلشان ۲۰ میشود، مگر معدل۲۰ هم داریم؟!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نمرههای ناپلئونی
ریحانه و راحیل کارنامههای بابا را پیدا کرده، نمرههای ناپلئونی او را دیده و کلی خندیده بودند که این دیگر چه نمرههایی است؛ ۴، ۷، ۹ و...؟ بابامرتضی هم خندیده و گفته بود: «از دبستان تا دبیرستان خوب درس بلد نبودم و معمولاً کتک میخوردم. با بچههای دیگر همیشه منتظر بودیم زنگ آخر بخورد و خودمان را از بندِ مدرسه آزاد کنیم. وقتی کلاس دهم بودم با دوستهایم به تماشای تئاتر میرفتیم و بعد از تمامشدنِ نمایش، آن را تحلیل میکردیم، داستان میخواندیم، رمان میخواندیم و مجله میخواندیم ولی علاقهای به درس نداشتیم و گاهی اوقات بعضی از معلمها دعوایمان میکردند. آخر همهچیز که درس نمیشود دخترهای بابا!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پایینافتادن از روی ابرها
وقتی مرتضی سرباز بود، پدرش را بهدلیل بیماری سختی از دست داد و شیرینی پایان خدمت برایش تلخ شد. مادرش را هم یک سال بعد از دست داد. خودش میگوید: «تا وقتی پدر و مادرم بودند خوشحال بودم و روی ابرها بودم، ولی وقتی آنها را از دست دادم؛ انگار از ابرها روی زمین افتادم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بارقههای کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
وقتی جنگ شروع شد، به جبهه رفت. اولین زمستان جنگ را در بیابانهایِ گِلآلود شهر کوچک هویزه سپری کرد. مثل همهٔ روزنامهنگاران یک دفترچهٔ کوچک همراه خودش داشت و آنچه را که میدید مینوشت؛ ولی در بارش گلوله و آتش فرصت برای نوشتن کم بود. پس از چند ماه به تهران بازگشت و زندگی عادیاش را در روزهای جنگ از سر گرفت. اندوهِ از دست رفتن کشور، دوران خوش جوانی را از او گرفته و ششدانگ حواسش را جمع کرده بود به طرف خبرهایی که از جبهههای جنگ به دفتر روزنامه میرسید. او که جنگ را از نزدیک لمس کرده بود، میدانست که این خبرها نمیتواند حسوحال جبههها را به مردم انتقال بدهد. به فکر افتاد جنگ را چگونه بیان کند تا همه آن را درک کنند. وقتش را صرف خواندن کتابهایی دربارهٔ جنگهای جهانی کرد. در میانهٔ همین مطالعات، دانست سربازان اشغالگر وقتی وارد شهری میشوند مثل شاهانِ بیتاجوتختی هستند که همهٔ درها به رویشان باز است، پس قسمتی از خاطرات جنگ را میتوان از زبان آنها شنید. به اردوگاه نگهداری از اسیران عراقی رفت و از صبح تا شب خاطرات تجاوزها و کشتارهای آنها را با ضبط صوت کوچکش ضبط میکرد و در دفترش مینوشت. در روزنامه ستونی به نام اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی را به آنها اختصاص داد. اسیرانِ عراقی حرفهای تازهای میزدند، حرفهایی که تابهحال کسی نشنیده بود. حتی از چگونگی مقاومتها و رشادت سربازان ایرانی سخن میگفتند. برخی از اسیران عراقی که تحصیلکرده بودند، کاغذ و قلم میخواستند و خاطرات خودشان را مینوشتند. سرهنگی بعدها کتابی به همین نام اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی منتشر کرد.[۸]
تقدیمیهٔ عجیب
به اتاقِ کارش که رسید دو جزوهٔ قطور روی میز دید. با خودش گفت با اینهمه کار، این دیگر چیست؟ آن را برداشت، ورق زد، وقتی به تقدیمیهٔ کتاب رسید؛ مکث کرد و دیگر نتوانست ورق بزند. این جزوهها خاطرات یک اسیر ایرانی بود که کتاب خاطراتش را به گروهبان عراقی که او را شکنجه میکرد تقدیم کرده بود! خواندن جزوه را کمکم شروع کرد و یک ماه طول کشید.[۹]
طرحِ دفتر ادبیات و هنر مقاومت
سالهای جنگ کمکم به نیمهاش نزدیک میشد و هر روز حادثهٔ تازهای در دل خود داشت. در تحریریهٔ روزنامه تصمیم بر این شد صفحهٔ ویژهای به نام «جبهه و جنگ» به حوادث جنگ اختصاص پیدا کند. خاطراتی که رزمندگان مینوشتند، در این صفحه چاپ میشد؛ و برخی از آنها که قلم خوبی داشتند، نویسندگان ثابت این صفحه شدند. جنگی که بهآسانی شروع شده بود، با سختی به پایان رسید. روز اعلان پایان جنگ، سرهنگی در تحریریهٔ روزنامه نشسته بود. همکاران با او شوخی میکردند که جنگ تمام شد و شما هم بیکار شدید، بهتر است به خانه بروید و استراحت کنید. با تجربهٔ چندینسالهاش به فرمول تازهای رسید که ادبیاتِ جنگ با شلیک اولین گلوله به دنیا میآید، در زمان جنگ رشد میکند و بعد از جنگ به بلوغ میرسد.
یک شب با هدایتالله بهبودی طرحِ دفتر ادبیات و هنر مقاومت را نوشتند و به سرپرستِ وقتِ حوزهٔ هنری تحویل دادند، او هم موافقت کرد و آنها دفتر کارشان را در نبش خیابان سمیه، خیابان نجاتاللهی (ویلا) به کار انداختند و برنامههای خود را به مرور زمان عملی کردند. وقتی مبادلهٔ بزرگ اسیران ایرانی و عراقی شروع شد؛ نوشتهها شکل تازهای به خود گرفتند و زندگی سخت اردوگاهی در خاطرات اسیران ایرانی بازتاب پیدا کرد.
سید مهدی فهیمی طرح تدوین فرهنگ جبهه را به دفتر آورد و این فرهنگ قدمهای اولش را در این دفتر برداشت. مرتضی سرهنگی میگوید:
« | جنگهای مردمی همانطور که فرماندهان خود را پیدا میکنند، به نویسندگان خود هم دست مییابند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
بوی باروت و شعر
در سال۱۳۶۰ دشمن شهرهای آبادان و خرمشهر را گرفته بود، مرتضی سرهنگی با قیصر امینپور، سید حسن حسینی و پرویز بیگی حبیبآبادی به مناطق جنوب سفر میکردند، در همین سفرها اشعار زیبایی به ذهن شاعران خطور میکرد. مثلاً وقتی که آقای بیگی روی خاکهایی که بوی خون و باروت میداد، قدم میزد؛ شعر معروف «یاران چه غریبانه» را سرود.[۱۰]
آشنایی با هدایتالله بهبودی
سرویس فرهنگی روزنامهٔ جمهوری اسلامی یک صفحهٔ جبهه و جنگ داشت که هدایتالله بهبودی در این صفحه قلم میزد. مرتضی هم یکی از روزنامهنگاران بود. یک روز که یکی از نوشتههای هدایتالله را در صفحهٔ جبهه و جنگ دید، خوشش آمد. این مطالب زیبا سببِ اولین آشناییِ سرهنگی و بهبودی شد. مرتضی هم به صفحهٔ جبهه و جنگ آمد، علاقهاش به ادبیات بهبودی بیشتر شد، کنار او ماند و کمکم ادبیات جنگ را پیش بردند. سرهنگی در توصیف دوستیشان میگوید:
« | تقریباً مثل یک گلولهٔ برفی که آرامارام روی برف قِل میخورد، رفیق شدیم تا الآن.[۱۱] | » |
جَستِ ادبیات
سال۱۳۷۰ بود، مرتضی در دفتر کارش نشسته بود. تلفن زنگ خورد، گوشی را برداشت؛ رئیس حوزهٔ هنری بود و گفت: سرهنگی آب و آتش دستت است، بگذار زمین و بیا اتاق من. وقتی رفت مدیر به او گفت: «این فکس را میبینی، از دفتر [آیتالله] خامنهای آمده است.» مرتضی فکس را نگاه کرد و دید اسم کتابهایی در فکس نوشته شده و از نویسندگانِ کتابها از جمله خودش و هدایتالله بهبودی دعوت شده است. وقتی نویسندهها در مجلس حاضر شدند؛ آقا فرمودند:
« | این جنگ یک گنج است. به قول ما خراسانیها این ادبیات جَستی زده. جست یعنی جوانه. اینها را شما نباید رها کنید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
مینیدوکوهه
در حیاط حوزهٔ هنری یک کانکس بهرنگ کرمقهوهای بود. نویسندههای زیادی مهمانِ این کانکس میشدند؛ مثل احمد دهقان، گلعلی بابایی، حسین بهزاد، داوود امیریان و... . حسین بهزاد اسم این کانکس را گذاشته بود مینیدوکوهه. مرتضی آوینی هم قبل از شهادتش به این کانکس رفتوآمد میکرد.[۱۲]
ابوحیدر
مرتضی سرهنگی یکی از اسیران عراقی را به حوزهٔ هنری آورد و او را همانجا مشغول به کار کرد. به او ابوحیدر میگفتند. اسم کاملش منقذ عبدالوهاب الشریده است. او در جنوب عراق به دنیا آمد و برای ادامهٔ تحصیل به دانشگاهی در ایتالیا رفت. وقتی به عراق بازگشت باید به جبهههای جنگ میآمد. یک سال در خانهٔ مادربزرگش در بصره پنهان شد؛ ولی دستِ آخر مجبور شد به جنگ با ایران بیاید. در بمباران شیمیایی حلبچه بههمراه تعدادی از نیروهای عراقی بهاسارت درآمد. او را به اردوگاهِ اسرای عراقی در تهران آوردند. ابوحیدر مهارت زیادی در کشیدنِ نقاشی و مجسمهسازی داشت. در زمان اسارتش نقاشیهای زیادی از بمباران شیمیایی حلبچه تصویر کرد. رییس حوزهٔ هنری نامهای حاویِ شرح حال ابوحیدر به رهبری نوشت و خواستار آزادی او شد. رهبری موافقت نمود و ابوحیدر آزاد شد. سرهنگی او را به حوزهٔ هنری بُرد. ابوحیدر هم در آنجا طرحِ جلد برای کتابها میکشید. بعد از چند سال ابوحیدر نزد برادرش به کانادا رفت و همانجا درگذشت.[۱۳]
زندگی و یادگار
زماننگار زندگی
- ۱۳۳۲ زادهٔ ۱۲آذر در تهران
- ۱۳۶۲ ازدواج با فریده محرابی
- ۱۳۶۷ بنیانگذاری دفتر ادبیات و هنر مقاومت با هدایتالله بهبودی
- ۱۳۷۵ گماشتن بهعنوان عضو شورای سردبیری روزنامهٔ ایران؛ انتشار نخستین شمارهٔ دوهفتهنامهٔ ادبی کمان در ۳۰مرداد
- ۱۳۸۳ پایاندادن به انتشار دوهفتهنامهٔ ادبی کمان در اواسط شهریور
- ۱۳۸۷ شناختهشدن بهعنوان مدیر علمی برتر در هفتهٔ کتاب
- ۱۳۹۳ معرفیشدن بهعنوان چهرهٔ برتر هنر انقلاب اسلامی
- ۱۳۹۵ دریافت نشان درجه یک هنر
گریزی بر زندگی
سرهنگی در خانیآباد تهران چشم به این جهان باز کرد. پدرش، بیوکخان سرهنگی، در سیلوی تهران کارگری میکرد؛ دستهای ضَخیم و بزرگش نشانهٔ نان حلالی بود که برای سفرهٔ خانهاش میآورد. مادرش، مریم خوشپی، از زنان مهاجر بود که از باکو آمده بود. ادبیات را کمی میدانست و فهیم بود. خانهداری میکرد و با شوهر و نُه بچهٔ قَدونیمقدش زندگی خوبی داشت. وقتی مرتضی هفتساله شد؛ همراهِ خانواده به چهارصددستگاهِ نازیآباد نقلِمکان کردند. الفبای نوشتن را در دبستان «شبلی» آموخت، دیپلمِ طبیعی را از دبیرستان «هدف» گرفتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و سپس به خدمت سربازی رفت.
همهٔ خاطرات کودکیاش در خیابانها و کوچههای چهارصددستگاه نازیآباد گذشته است. گُلکوچیکهایی که آخرش صدای همسایهها را درمیآورد، دکهای که در فلکهٔ بازار دوم نازیآباد بود و با پنجریال «کیهان بچهها» میخرید، همانجا بین راه تا خانه؛ قصههای تارزانش را میخواند و عکسهای دانشمندان بزرگ را میدید. برای اینکه خرج خودش را دربیاورد، تا زمان دیپلمگرفتن در مغازهٔ تعمیرات رادیو و تلویزیون برادر بزرگش کار میکرد. از اینکه در جیبش پول داشت، لذت میبرد و با همان پولها برای خودش «دیوان حافظ» و «لغتنامهٔ کاوه» خرید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
چارچوب
مرتضی سرهنگی برای خودش یک چارچوب مشخص دارد و سالهاست بههمینمنوال مینویسد، نیرو تربیت میکند و خروجی بیرون میدهد. مشخصهٔ اصلی این چارچوب، چرخیدن همهٔ امور بر مبنای عمل و فعالیت است. او سی سال است که بر همین مبنا کار میکند.[۱۴] وی گاهی اوقات در ساعات پایانی شب در حوزهٔ هنری، بیادعا و بدون جنجال و هیاهو به کارهایش میپردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فعالیتهاخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نویسندهٔ ۳۶عنوان کتاب دربارهٔ دفاع ۸ساله
کارشناسی و نظارت بیش از ۷۰۰عنوان کتاب و آثار منتشرهٔ دفتر ادبیات و هنر مقاومت
محقق و نویسندهٔ گفتار متن ۴۵ فیلم مستند دربارهٔ دفاع ۸ساله
سردبیری ۲۰۰ شماره نشریهٔ کمان به مدیر مسئولی هدایتالله بهبودی
مشاور فیلمنامهٔ مزرعهٔ پدری به کارگردانی رسول ملاقلیپور
یکی از مشاوران فیلمنامهٔ اتوبوس شب به کارگردانی کیومرث پوراحمد
مدیر علمی برتر در هفتهٔ کتاب به سال۱۳۸۷
داور در دو جشنوارهٔ فیلم مستند شهید آوینی به سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۹۰
داور تئاتر مقاومت در سال۱۳۹۴
داور بخش مستندنگاری جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد در سال۱۳۹۶
تدریس مستندنگاری در کارگاههای آموزش خاطرهنویسی به سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۹۶
کارشناسی و نظارت کتابهای کنگرهٔ بزرگداشت شهدای استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان
یادمانها و بزرگداشتها
- تکریم و تجلیل از مرتضی سرهنگی در مراسم رونمایی از مستند پرترهٔ متولد آذرخطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- بزرگداشت مرتضی سرهنگی با عنوان راوی عشق در پنجاهمین عصرانهٔ ادبی خبرگزاری فارس با رونمایی از عکس پرتره و تمبر یادبود نمادینِ وی[۱۵]
از نگاه دیگران
اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطرهسازان و خاطرهانگیزان قصیده میساختم؛ حقیقتاً جا دارد؛ چون کار بسیار بزرگ و بااهمیتی است... . اخیراً از آقای بهبودی و آقای سرهنگی مصاحبهای میخواندم، که واقعاً هم همینطور است. این آقایان معتقدند که قضایای دورهٔ دفاع مقدس را بایستی مستند کرد، تبیین کرد، مستدل کرد تا بر اساس اینها آثار هنری بهوجود بیاید، که کاملاً درست است. اعتقاد من این است که ما هرچه برای دورهٔ دفاع مقدس سرمایهگذاری و کار کنیم، زیاد نیست؛ چون ظرفیت هنری و ادبی کشور برای تبیین این دوره، خیلی گسترده، وسیع و عمیق است و از این ظرفیت تاکنون استفادهٔ خوب و درخوری نشده، البته کتابهای خوبی نوشته شده است، لیکن این رشته باید استمرار پیدا کند.[۱۶]
غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی
« | کتابهایی که بههمّت آقایان سرهنگی و بهبودی تألیف شده؛ آماری است افتخارآمیز. بیان این دو دوست بهقدری واقعی، منطقی و پرمحتواست که موجب افتخار همهٔ بچههای انقلاب شد. آقایان بهبودی و سرهنگی در کربلای جبهههای ایران کار زینبی کردند.[۱۷] | » |
محسن مؤمنیشریف، رییس حوزه هنری
« | سرهنگی فرزند زمانهٔ خود است. او هم زمان خود را شناخت و هم زمانهٔ خود را شناساند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
هدایتالله بهبودی
« | مرتضی سرهنگی به مصالح ملی میاندیشد. نگاه او به همهٔ امور از جمله کارش، سلیقهای، صنفی و طایفهای نیست و چتری جز مصلحت کشور بالای سر ندارد. او نگاهی جهانی دارد. همواره در تعابیر و تعاریف خود از ادبیات پایداری با عنوان ادبیات انسانی، یعنی نوشتههایی که مورد پذیرش فطرت آدمی است، یاد میکند. وی نگاهش دوجهانی است و هر دو جهان اول و آخر را با همهٔ ایمانش پذیرفته است. یعنی کردار کاری او از نگاه گذرا به جهان اول و نگاه ماندنی به جهان آخر ناشی میشود.[۱۸] | » |
احمدرضا درویش، کارگردان سینما
« | آقای سرهنگی سال۱۳۳۲ یعنی سال کودتا بهدنیا آمده و گویی زندگیاش از آغاز عجین با بحران بوده است. همانطور که ما در پی کشف رازورمز و معارف گذشتگان بهدنبال منابع مکتوب هستیم؛ آیندگان هم برای درک امروز ما منابعی را میجویند که حاصل کار آقای سرهنگی خواهد بود. از نویسندگان و فیلمسازان همه در آینده به این منابع نیاز خواهند داشت. دفاع مقدس در بخشها و لایههای مختلف اجتماع ما نفوذ کرده و بهنوعی ملک مشاع ما ایرانیهاست. از این نظر آقای سرهنگی مشغول موزهداری است. اینها ذخایر بزرگی است که ایشان در حال حفاظت از آن است. برای من مرتضی سرهنگی مانند دهخداست. برای امثال بنده هم که افتخار داریم ریشه در آن دوران داشته باشیم، وقتی از ادبیات جنگ سخن میگوییم لازم است تا روایت خود را با فرهنگنامهٔ مرتضی سرهنگی مطابقت دهیم و اصلاح کنیم. او عیار ادبیات امروز و ذخیرهٔ بزرگ ادبیات جنگ است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
محسن یزدی، سرمایهگذار مستند «متولد آذر»؛ مدیر مرکز فیلم مستند سوره
« | راضیکردن آقای سرهنگی برای ساختن مستند متولد آذر کاری طولانی بود، ولی خدا را شکر که این اتفاق بهواسطهٔ ما رخ داد. ایشان یک مورد عجیب است، چون در این زمانه که آدمهای زیادی پس از نشستن بر کرسی مدیریت تغییر ماهیت میدهند، او وقتی که در یک سمت از اتاق کارش مینشیند؛ هنوز حواسش هست که چراغهای سمت دیگر خاموش باشد. خدا را شاکرم که امروز در مجموعهای نفس میکشم که آقای سرهنگی در آن نفس کشیده و میکشد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
رضا امیرخانی، نویسنده
« | من در قوارهای نیستم که بخواهم دربارهٔ مرتضی سرهنگی صحبت کنم. میخواهم دربارهٔ حوزهٔ هنری سخن بگویم. حوزهٔ هنری امروز برندی است که برای اثبات و ثبت اعتبار خود به امثال مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی نیاز دارد. اینها هستند که به یاد ما میآورند این حوزه چه جایگاهی داشت که همه به آن پناه میآوردیم. برای حفظ نامواره و اصالت حوزهٔ هنری به امثال سرهنگی نیاز داریم.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
علیرضا قزوه
علیرضا قزوه بهپیروی از کلام رهبر که فرموده بود: «اگر شاعر بودم قصیدهای برای ایشان میسرودم.»؛ در آستانهٔ ۶۳سالگیِ مرتضی سرهنگی قصیدهای ۶۳ بیتی در وصف وی سروده استخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد:
در ابتدا هماره از خدا بگو | نه از هوس بگو نه از هوی بگو | |
شروع هر قصیده نام پاک اوست | ز کبر درگذر ز کبریا بگو... |
مسعود دهنمکی، کارگردان سینما و پژوهشگر تاریخ جنگ
« | کار بزرگی است پُرترهکردن کسی که خود پرترهساز است، آن هم فردی که دیگران را قاب میگیرد. درست است که برخی در حوزهٔ فرهنگ از سرهنگبودن ابا دارند، اما مرتضی سرهنگی در میدان فرهنگ به معنای واقعی کلمه سرهنگی کرد؛ با این تفاوت که سرهنگها معمولاً روی مین نمیروند و سربازها را پیش میفرستند، اما در میدان فرهنگ این سرهنگها بودند که روی مین رفتند و مسیر را باز کردند و جرأت قلمبهدستگرفتن را به بچههای جنگ دادند. آقای سرهنگی به ما راهرفتن روی مین را یاد داد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
دیدگاه مرتضی سرهنگی دربارهٔ دیگران
امیرحسین فردی
« | فردی یکی از اساتید برجستهٔ ادبیات داستانی در کشور است. او شجاعت آموختن به خود و دیگری را داشت و امروز در آثارش ما آموزههای قابلتوجهی در حوزهٔ ادبیات داستانی و ادبیات انقلابی را مشاهده میکنیم. ضروری است روحیهٔ متعهد، مطّلع و مجاهد فردی در بین نویسندگان جوان ترویج شود. هرچند او دیگر در میان ما نیست، ولی اندیشه و منش وی باقی خواهد ماند.[۱۹] | » |
هدایتالله بهبودی
« | آقای بهبودی میل به یاددادن دارد. ایشان خستگی ندارد. من احساس خوشبختی میکنم و خدا من را دوست دارد که کسی مثل آقای بهبودی را سر راه زندگیام قرار میدهد. یک بار آقای بهبودی گفت: «مرتضی من نمیدانم داریم چهکار میکنیم، ولی میدانم امام راضی از این کار است. امام راضی باشد؛ امام زمان هم راضی است و این فرمولی است برای اینکه ما بتوانیم کار کنیم. برای استراحت و خوابیدن وقت هست، ولی برای کارکردن برای این مملکت دیگر تمامِ بیستوچهار ساعت هم کم است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
خلقیاتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دخترش راحیل میگوید:
« | بابامرتضی همهٔ لحظههای زندگیاش پر از احساسات است. اصلاً این شاعرانگیها برایش روزمره است. | » |
این شاعرانگیها را میشود از شعرهایی که برای دخترها و نوهاش سروده است فهمید.
” | برای ریحانه: زودتر از توتهای تابستان آمدی من که پاییز دیده بودم، اندوه باستانیام شیرین شد تو را به یاد میآورم ای سنگنوشته ییلاق نیلوفرها ای آبشار شعرهای شهریار در ایوان خانهٔ جنوبی تو را به یاد میآورم ای پرستوی کوچههای جمالزاده ای ترانهٔ زیبای شهرآرا در آهنگی قدیمی ای مریموارهٔ پدر! دستانت گاهوارهٔ خوابها، خواب شیرین توتهای تابستان است. |
“ |
” | برای راحیل: چراغ چشمانت درهها و گدارهای پربرف را روشن میکند و من شال بافتهٔ مادرم را به گردن آهوبَرهای میاندازم که در یخبندان بهمن چراغی به خانهام میآورد با دو چشم روشن. |
“ |
برای نوهاش:
با صدای تو به شب شعری دعوت میشوم که انار گونههایت قافیهٔ شاعران است. کِی حرف میزنی شهربانوی اقلیم شعر من تا وَأنیَکادی به بازوی تو سنجاق کنم.
سفرها
سفر به بوسنی: مرتضی سرهنگی در سفری که به همایش دستاوردهای جنگ بوسنی و هرزهگوین با موضوع ادبیات جنگ داشته، مقالهای را با عنوان سربازان جنگ بیستسالهاند ارائه نموده است. او میگوید بهاینسبب سرباز را بیستساله نام نهاده است که خاطراتش مربوط به حال نیست، بلکه متعلّق به زمانی است که آن سرباز در بیستسالگی در جنگ بهسر میبرده است. در کتاب دا هم سخن از یک خانم پنجاهساله نیست، بلکه شرح احوالات یک دختر هفدهساله در دوران جنگ است.[۲۰]
سفر به روسیه:
مرتضی سرهنگی در سفری که به روس داشته؛ متوجه شده است روسها بر این باورند که روسیه بدون ادبیات جنگش، فقط یک خاک پهناور است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سفر به ژاپن: او به هیروشیما برای بزرگداشت سالگرد انفجار بمب اتم در این شهر، سفر کرده است.[۲۱]
مستندی دربارهٔ زندگی و آثارش
مستند متولد آذر با کارگردانی و تهیهکنندگی سیدرضا حسینی به شخصیت ادبی، فرهنگی و اجتماعی مرتضی سرهنگی میپردازد. این اثر از سوی مرکز مستند سوره حوزه هنری به بخش جایزه شهید آوینی، شانزدهمین جشنواره فیلمهای مستند «سینماحقیقت» راه یافت و در این جشنواره بهنمایش درآمد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و منبعشناسی
فهرست آثار
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، ۸ جلد، ۱۳۶۳تا۱۳۷۰
- اسم من پلاک است، ۱۳۸۰، در ۱۶ صفحه
- اسم من چفیه است، ۱۳۷۲، با ۲۲ صفحه
- اسم من خاکریز است، ۱۳۸۰، در ۲۴ صفحه
- پابهپای باران: دو گزارش از خرمشهر، با هدایتالله بهبودی، ۱۳۶۹، در ۴۳ صفحه
- حرف ما: گزیده سرمقالههای کمان، ۱۳۸۷، با ۱۳۲ صفحه
- خانه کوچک، زندگی بزرگ: گفتوگو با پروین داعیپور، همسر سردار شهید حسن باقری، ۱۳۸۲، در ۳۲ صفحه
- خرمشهر کو جهانآرا: گفتوگو با صغرا اکبرنژاد، همسر سردار شهید سیدمحمد جهانآرا، با هدایتالله بهبودی، ۱۳۷۹، در ۳۰ صفحه
- خرمشهر، خانه رو به آفتاب: گفتوگو با صدیقه زمانی، همسر سردار شهید عبدالرضا موسوی، با هدایتالله بهبودی و احد گودرزیانی، ۱۳۸۶، در ۳۰ صفحه
- ده روز محاصره در قله ویزان: خاطرات یک افسر عراقی، ۱۳۶۹، با ۶۱ صفحه
- روزهای خرمشهر، ۱۳۷۶، در ۲۴ صفحه
- سفر به قلهها: پنج گزارش جنگی، با هدایتالله بهبودی و سیدیاسر هشترودی، ۱۳۶۷، در ۹۵ صفحه
- محرم در اسارت: گزیده خاطرات آزادگان، ۱۳۸۶، با ۲۴ صفحه
- مرتضی آیینه زندگیام بود: گفتوگو با مریم امینی، همسر شهید سیدمرتضی آوینی، با هدایتالله بهبودی، ۱۳۷۹، در ۳۵ صفحه
- نماز، ولایت، والدین، ۲ جلد، ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸، در ۹۵ و ۸۸ صفحهخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - تا پیروزی، مشترک با حمید گروگان، مهدیرضا بدلی، سلمان هراتی و مهدی شجاعی، ۱۳۶۷، ۱۲۴ صفحه
- باغ انگور، باغ سیب، باغ آیینه: گفتوگو با صفیه مدرس همسر سردار شهیدمهدی باکری، با احد گودرزیانی، ۱۳۷۹، در ۲۸ صفحه
- یادهای زلال: خاطرات جنگ، با هدایتالله بهبودی، ۱۳۶۹، در ۲۲۴ صفحه
- سفر به مدار مهتاب، با هدایتالله بهبودی
- قطعههای پابرهنه (نثر ادبی)، با هدایتالله بهبودی
- منظومه هشتساله (نثر ادبی)، با هدایتالله بهبودی
- همسفر شقایق: خاطرات همسران فرماندهان شهید استان کرمان، جلد ۱، ۱۳۷۸، در ۲۹۴ صفحه
- همهچیز درباره جنگ، جلد ۱: دانستنیهای جنگ، ۱۳۸۷، با ۶۳ صفحه
- پارههایی از آنچه اتفاق افتاد؛ نظامیان عراقی، ۳ جلد، ۱۳۸۹
- هیچکس سرباز به دنیا نمیآید! رسول ملاقلیپور؛ طرح و تحقیق از مرتضی سرهنگی، ۱۳۸۷، ۹۶ صفحه
- روشنای خاطرهها، ۱۳۹۸، با ۲۹۶ صفحه
- نظامنامهٔ حرب: یکصدوده فرمان آیتالله بلادی بوشهری برای مبارزان تنگستانی در جنگ جهانی اول، ۱۳۹۵، در ۳۶ صفحه
سبک، لحن و ویژگی آثار
مرتضی سرهنگی در نوشتن آثار دفاع مقدس صاحب ابتکارات ویژهای است. او برای نخستین بار خاطرات رزمندهها را در صفحهٔ «جبهه و جنگ» روزنامهٔ جمهوری اسلامی منتشر کرد. صفحهٔ «جبهه و جنگ» آغازی است بر کارهای فرهنگی و دفاع مقدسی او. پس از آن سرهنگی از رزمندگان نویسنده ساخت و خاطرات و حرفهای آنها را در کتابهای مختلف بهچاپ رساند. او همچنین برای نوشتن خاطرات اسرای عراقی اقدام کرد تا رشادتهای ایرانیان را از زبان اسرای عراقی بشنویم. در قدم بعدی سرهنگی به موضوع خانوادهها پرداخت و پای صحبت مادران، همسران و خانوادههای رزمندگان و شهدا نشست و بازتاب آن حرفها را در کتابهای مختلف منتشر کرد. ابتکار دیگر او معرفی نمادهای جنگ از جمله چفیه، پلاک و... برای نوجوانان بود. در کنار همۀ اینها، کار اصلی و بزرگ او، کادرسازی برای ادبیات دفاع مقدس بود؛ یعنی خیلی از کسانی که در فکرشان هم نمیآمد شاید روزی نویسنده شوند سرهنگی به آنها کمک کرد، روحیه داد و از آنها نویسنده ساخت.[۲۲]
جوایز و افتخاراتخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- کسب عنوان مدیر علمی برتر در هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر درهفتهٔ کتاب از سوی خانهٔ کتاب
- چهرهٔ برتر هنر انقلاب اسلامی در سال۱۳۹۳
- دریافت نشان درجه یک هنر در سال۱۳۹۵
- کسب مقام اول گزارش برای کتاب پابهپای باران؛ این کتاب را بهطور مشترک با هدایتالله بهبودی نوشتهاند.
- کسب مقام اول انتخاب کتاب سال دفاع مقدس برای کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
- گزارش هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر به قلم الهه رجبیفر
- خردنامهٔ همشهری، شمارهٔ۱۴۸، سال۱۳۹۴
- درود بر سرهنگیها در مجلهٔ شیرازهٔ کتاب، شمارهٔ۳، سال۱۳۹۴
بررسی موردی چند اثر
سه اثرِ اسم من چفیه است، اسم من پلاک است و اسم من خاکریز است
این سه کتاب برای گروه سنی کودک و نوجوان است. نویسنده در این آثار تلاش کرده از قوّهٔ تخیّل خود استفاده کند و به عناصر مختلف جبهه و جنگ جان بدهد که خود را معرفی کنند و مخاطب با کاربردهایشان آشنا شود. این کتابها زبانی ساده و روان دارند و جذاب و خواندنیاند.[۲۳]
روشنای خاطرهها
این کتاب را برای نخستین بار انتشارات سورهٔ مهر در سال۱۳۹۸ منتشر کرده است. در این کتاب چهل خاطره از خاطراتی که در همهٔ سالهای فعالیت نویسنده بهچاپ رسیدهاند در کنار یادداشتی از او آورده شده است. خاطرات منیژه لشکری همسر خلبان شهید حسین لشکری در کتاب روزهای بیآینه صفحههای آغازین روشنای خاطرهها را به خود اختصاص داده است و در ادامه خاطراتی از دا، فرنگیس، گزارش به خاک هویزه، نگاه شیشهای، زیتون سرخ، ۱۰سال تنهایی، کوچه نقاشها، باغ ملکوت، آشیان، ۶۴۰۱، واقعیتهایی از جنگ و... آورده شده است.
نویسنده در مقدمهٔ کتاب چنین نگاشته است:
« | گفتن ندارد؛ ناگزیرم بنویسم. بنویسم همهٔ این سالهایی که روی این صندلی نشستهام و رفتوآمد خاطرههای کوچک و بزرگ را روی میز کارم میبینم، به یکیشان دل میبندم. غریبه که نیستید، وقتی چشمتوچشم میشویم، نمیتوانم بروم به صفحهٔ بعد. تصویر همان چند صفحه را که دلبری کرده است، کنار میگذارم، دوباره و چندباره میخوانمش و یادداشت کوچکی برایش مینویسم. حالا همهٔ آن خاطرهها را یکجا در این کتاب روشنای خاطرهها میگذارم پیش رویتان، خودش قصهای است و قصهٔ کوتاهی هم من برایش نوشتهام که میخوانید.[۲۴] |
» |
انتشاراتی که آثار سرهنگی را چاپ کردهاند
انتشارات سروش، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی؛ حوزهٔ هنری؛ دفتر ادبیات و هنر مقاومت، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات، انتشارات برگ، انتشارات کنگره بزرگداشت سرداران و هشت هزار شهید استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ لشکر ۴۱ثارالله، انتشارات محراب قلم و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و انتشارات سورهٔ مهر.
چاپها و تجدید چاپها
سه اثر اسم من پلاک است، اسم من چفیه است و اسم من خاکریز است که در سال۱۳۸۰ توسط انتشارات سورهٔ مهر چاپ شده بودند پس از ۱۶ سال یعنی در سال۱۳۹۶ با طراحی جدید دوباره منتشر شدند.[۲۵]
نوا، نما و نگاه
-
تصویر روی جلد آخرین شماره از کمان -
یک ورق از کمان
پانویس
- ↑ رجبیفر، گزارش هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر، ۵۴.
- ↑ «آقا مرتضی آینهٔ مکتوبات دفاع مقدس». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸.
- ↑ «پُرترهای از آقای نویسنده».
- ↑ «سربازان پنهان». جامجم، ش. ۵۲۸۰.
- ↑ «طُلّاب خاطرات دوران تبلیغ خود را به نگارش درآورند».
- ↑ «درود بر سرهنگیها». شیرازه کتاب، ش. ۳.
- ↑ «برنامهٔ اجتماعی شبکه۳، مستند متولد آذر».
- ↑ «آتش و ادبیات». دوهفتهنامه مهر (فرهنگی، هنری، اجتماعی)، ش. ۱۷.
- ↑ «اقتراحی برای یک کتاب جنگی».
- ↑ «ارزشهای ناب دفاع مقدس بهترین منبع الهام شاعران جوان است».
- ↑ «بهبودی؛ از روزنامهنگاری تا نویسندگی».
- ↑ «سرهنگی در مینیدوکوهه». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸.
- ↑ «مرتضی و ما». جامجم، ش. ۵۲۸۰.
- ↑ «بوفالوی فرهنگ». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- ↑ «تعبیر ویژهٔ علامهٔ جعفری دربارهٔ مرتضی سرهنگی».
- ↑ «کسی که رهبر انقلاب دوست داشتند در وصفش شعر بگویند». جامجم، ش. ۵۲۸۰.
- ↑ «باغبان ادبیات جنگ». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸.
- ↑ بهبودی، هدایتالله. «ادیب مؤسس». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- ↑ «روحیهٔ داستاننویسی امیرحسین فردی ترویج شود».
- ↑ «ادبیات جنگ بیمرز است».
- ↑ «سفر هنرمندان و جانبازان ایرانی به هیروشیما».
- ↑ «کار اصلی و بزرگ مرتضی سرهنگی کادرسازی برای ادبیات دفاع مقدس بود».
- ↑ «تجدید چاپ سه اثر مرتضی سرهنگی برای نوجوانان».
- ↑ «مرتضی سرهنگی «روشنای خاطرهها»ی جنگ».
- ↑ «انتشار کتابی از مرتضی سرهنگی پس از ۱۶سال».
منابع
- رجبیفر، الهه (۱۳۸۸). گزارش هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر. تهران: مؤسسه خانه کتاب. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۵۰۵-۲۱-۴.
- عباسنژاد. «پدر معنوی دفتر ادبیات». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- سرهنگی، مرتضی. «آتش و ادبیات». دوهفتهنامه مهر(فرهنگی، هنری، اجتماعی)، ش. ۱۷ (۱۳۸۲).
- کرملو. «باغبان ادبیات جنگ». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- محمدی. «سرهنگی در مینیدوکوهه». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- «مرتضی و ما». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- علیزاده. «بوفالوی فرهنگ». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- عزیزی. «سربازان پنهان». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- آقامیرزایی. «آقا مرتضی آینهٔ مکتوبات دفاع مقدس». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- امجدیان. «درود بر سرهنگیها». شیرازه کتاب جدید، ش. ۳ (۱۳۹۴).
- «کسی که رهبر انقلاب دوست داشتند در وصفش شعر بگویند». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- بهبودی، هدایتالله. «ادیب مؤسس». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
پیوند به بیرون
- «طُلّاب خاطرات دوران تبلیغ خود را به نگارش درآورند». خبرگزاری مهر، ۱۷اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳۰بهمن۱۳۹۷ (۱۹فوریه۲۰۱۹).
- محمد صابری. «پُرترهای از آقای نویسنده». خبرگزاری مهر، ۲۶آذر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۷بهمن۱۳۹۷.
- «برترین چهرهٔ هنر انقلاب اسلامی در سال۱۳۹۳». سایت هنر مقاومت، ۱۹فروردین۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۷بهمن۱۳۹۷.
- «برنامهٔ اجتماعی شبکه۳، مستند متولد آذر». آپارات. بازبینیشده در ۱۵شهریور۱۳۹۸.
- «اقتراحی برای یک کتاب جنگی». پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای.
- محمد صابری. «ارزشهای ناب دفاع مقدس بهترین منبع الهام شاعران جوان است». خبرگزاری مهر، ۲۳مهر۱۳۹۶.
- «بهبودی؛ از روزنامهنگاری تا نویسندگی». خبرگزاری مهر، ۴بهمن۱۳۹۵.
- محمد صابری. «تجلیل سینماییها از سرهنگ میدان ادبیات». خبرگزاری مهر، ۲دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۶بهمن۱۳۹۷ (۱۵فوریه۲۰۱۹).
- «تعبیر ویژهٔ علامهٔ جعفری دربارهٔ مرتضی سرهنگی». خبرگزاری فارس، ۱۹آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸ (۸ژوئیه۲۰۱۹).
- «روحیهٔ داستاننویسی امیرحسین فردی ترویج شود». خبرگزاری مهر، ۲۵مهر۱۳۹۶.
- حمید نورشمسی. «ادبیات جنگ بیمرز است». خبرگزاری مهر، ۱۷خرداد۱۳۹۶.
- «سفر هنرمندان و جانبازان ایرانی به هیروشیما». خبرگزاری ایسنا، ۱۵مرداد۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۵دی۱۳۹۸ (۵ژانویه۲۰۲۰).
- «کار اصلی و بزرگ مرتضی سرهنگی کادرسازی برای ادبیات دفاع مقدس بود». سایت حلقهٔ وصل، ۲۲فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).
- حمید نورشمسی. «تجدید چاپ سه اثر مرتضی سرهنگی برای نوجوانان». خبرگزاری مهر، ۱۶آبان۱۳۹۶.
- «مرتضی سرهنگی «روشنای خاطرهها»ی جنگ». انتشارات سورهٔ مهر، ۱۱اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).
- «انتشار کتابی از مرتضی سرهنگی پس از ۱۶سال». خبرگزاری تسنیم، ۴اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).