فرزانه طاهری
فرزانه طاهری | |
---|---|
زمینهٔ کاری | ترجمه |
زادروز | ۱۶آبان۱۳۳۷ تهران |
محل زندگی | تهران |
بنیانگذار | جایزهٔ گلشیری |
پیشه | مترجم |
همسر(ها) | هوشنگ گلشیری[۱] |
فرزندان | غزل و باربدخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
فرزانه طاهری مترجم زبان انگلیسی و مدیر بنیاد گلشیری است که پس از درگذشت همسرش مدیریت جایزهٔ گلشیری را نیز بهدست گرفت.
از میان یادها
وقتی کتاب، تنها پناهت باشد
فرزانه طاهری چهارساله بود که مادرش را از دست داد و دورماندن از خانوادهٔ مادری این غم را برای فرزانه سختتر مینمود. تابستانها که برای دیدن اقوام مادری به شمال میرفت با خواندن کتابهایشان خود را تسکین میداد. آنجا همه کتابخوان بودند و کافی بود دست دراز کند و از قفسه کتابی بردارد و بخواند تا هم غمش سبک شود هم ذهنش پربار. تااینکه به دبیرستان رفت و حالا میتوانست خودش کتاب انتخاب کند.[۲]
به اقیانوس رسیده بود!
با پولتوجیبیهایش کتاب میخرید و میخواند. دلش قرص بود که کتابخانهای دارد و میخواند و میخواند. وقتی زندگی با گلشیری را شروع کرد و کتابهایش را به خانهٔ مشترک برد دید که اندوختهاش قطرهای بود در برابر دریا و اصلاً اقیانوس. این بار مثل تشنهای که به سرچشمه برسد بیمحابا شروع به خواندن کرد. فضای خانه و آدمهایی که میدید، تبادل خواندهها و همهوهمه در ساختنِ فرزانهٔ مترجم بسیار مؤثر بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کتاب آشپزی پیامش بود!
طی سالهای بسیار آثار فراوانی البته گاه بهضرورت نان ترجمه کرده است. کارهای ارزشمندی که البته ربطی به او و علایقش نداشت. برایاینکه پیامی به وزرات ارشاد بفرستد دست به ترجمهٔ کتاب آشپزی برد. میخواست به آنها بگوید حرفشان را میفهمد و میداند که شاید به نظرشان بهتر است امثال فرزانهها کنج مطبخ بنشینند! اما او نهتنها کنج مطبخ ننشست که ترجمهٔ حرفهای و تخصصی را با همهٔ سختیها و فرازونشیبهایش ادامه داد.[۳]
از من جوانتر بود!
سال سوم دانشگاه بود که با گلشیری آشنا شد و این آشنایی سالهای پس از آن را به یغما برد. در خانهٔ استادش شگفتانگیزترین ملاقاتش را تجربه کرد و عشق رخ داد و به ازدواج در ۲۱سالگی با مردی ۴۲ساله انجامید. دختری عاشق خواندن، جرقهٔ عشقی عظیم را در نویسندهای دیده که شاهکارش را در ۳۰سالگی خلق کرده بود. خودش هنوز هم بیمحابا میگوید:
- «تأثیری که من از همسرم گرفتم بهدلیل اختلاف سنی نبود؛ بلکه بهدلیل دانش و پویاییاش بود. او جاهایی خیلی جوانتر از من بود؛ به این معنی که مدام جستوجو میکرد، در حوزههای مختلف میخواند و روحیهٔ جوانی داشت. او از من جوانتر و مثبتاندیشتر بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
«داوران» استاد واقعیِ طاهری بود
علاقهٔ بیاندازه به ادبیات بهطورجدی از دوران دانشجویی در طاهری شکل گرفت. البته دانشجوبودن تنها مسبب عشق به ترجمه نبود؛ بلکه استادی در آن دوران، آتش این عشق را شعلهور کرد. داوران، استاد دانشگاه تهران، چشم طاهری را به ادبیات جدی گشود و باعث شد طاهری بهجای تحصیل در رشتهٔ زبان انگلیسی بهسمت خواندن ادبیات انگلیسی برود و این آغاز راه ادامهدار زندگی حرفهای شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دو واحد، هم جرقه شد و هم ضربه
« | در دانشگاه استادان آمریکایی داشتیم. در یک درس با چهار غول ادبیات جهان آشنا میشدم. دو واحد هم ترجمه گذراندم و همان دو واحد باعث شد جرقهٔ علاقهمندی من به ترجمه زده شود و دیدم چقدر برایم مهم است که آنچه میخوانم، ترجمه کنم تا دیگران هم بتوانند بخوانند. در همان سالهای اول دانشگاه، با این بخش از وجودم ارتباط برقرار کردم. انگار همان دو واحد ترجمه با ضربهای به نقطهٔ خاموش وجودم آن را بیدار کرد. هنوز هم بعد از اینهمه سال همین شوق در من بیدار است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
نتیحهٔ تغییرات خُرد در بدنهای فربه
تابستان۱۳۸۳ بود که خبر آمد: «کارگاه داستان و کلاسهای ادبی بنیاد گلشیریبهعلت نبود محلی برای برگزاری کلاسها بهکل تعطیل میشود.» فرزانه طاهری این کلاسها را از تابستان سال پیش در فرهنگسرای دانشجو (شفق) آغاز کرده بود. کارگاه ویرایشونگارش و مکتبها و سبکهای ادبی با تدریس احمد سمیعی گیلانی، حسین سناپور و فرهاد فیروزی که بعد از دو دوره، دیگر برگزار نشد. طاهری با علم به این که تغییرات بهوجودآمده در سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران، مانع فعالیت بیناد است، دست از تلاش نکشید و پیگیر برگزاری کلاسها در فرهنگسراهای وزارت ارشاد شد.[۴]
پوستم کنده شد تا این خانه را خریدم
« | اوضاعْ هیچ خوب نبود. دههٔ ۶۰ بود. دخترم ۱۳۶۰ به دنیا آمد و پسرم درست یک سال بعد. اجارهنشین بودیم و من و گلشیری هر دو بیکار. با حقوق ۳هزارو۴۰۰تومانی در سال۱۳۶۲ کارم را شروع کرد. ۳۳۵۰ تومانش هم بابت کرایهخانه میرفت. زمان کار خودم اغلب شب بود با اینکه باید ساعت یکربع به هشت سرکار میبودم. همهٔ حسرتم این بود که نمیتوانستم برای بچهها وقت بگذارم. گاهی احساس گناه میکردم.[۵] در مرکز نشر دانشگاهی کار میکردم و ظاهراً تعدادی خانه میدادند که بین کارمندان تقسیم کنند. هیچ پولی نداشتیم و من گفتم که یکخوابه میگیریم برای اینکه باید ۱۰۰هزار تومان پیش میدادیم. گفتند یکخوابه و دوخوابه مال خدماتیهاست و شما سهخوابه و چهارخوابه میتوانید بگیرید. کوچکترین سهخوابه را گرفتم. هر بار باید ۱۸۰هزار تومان میدادیم و ۳۰۰هزار تومان جلو داده بودیم. روزهایی بود که سه جا کار میکردم. در مرکز نشر حقوقم ۷هزار تومان بود در سال۶۷. تدریس خصوصی کردم، کتابم را قرارداد بستم و تا سه صبح کار کردم. هرچه داشتیم فروختیم و بالاخره تمام شد. یک میلیونوصدهزار تومان پول نقد داده بودیم و ۶۰۰هزار تومان وام گرفته بودیم و ماهی ۵۸۰۰ تومان قسط وام میدادیم و سرانجام تابستان سال۷۰ به اینجا نقل مکان کردیم و یک کانتینر کتاب و قفسه به این خانه آوردیم که طی این سالها مدام زیادتر شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
زندگی زیر سایهٔ آفتاب
زندگی مشترک با گلشیری نه ساده است نه بیحاصل و اگر فرزانه طاهری باشی هرگز در سایه نمیمانی؛ بلکه در آفتابی از جنس گلشیری میدرخشی:
- «من در تجربهٔ ۲۱سالهٔ زندگی مشترک با گلشیری هرگز در سایه نبودم؛ همهوقت در زیر آفتاب او بودم. او بر زندگی من تابید و من در آفتاب حضور او چون گیاهی بالیدم. در تمام این سالها ما باهم کتاب میخواندیم و متون ادبی دوره میکردیم و من اولین خوانندهٔ داستانهایش بودم.»[۶]
تجدیدچاپی که ۵ سال درانتظار مجوز بود
«راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟» سال۱۳۸۰ درآمده بود و چاپ دوم آن سالها درانتظار مجوز دوباره، مانده بود در ارشاد تا اینکه سال۱۳۸۵ با ویرایش جدید و تغییراتی اساسی مجوز گرفت. این موضوع برای طاهری مترجم بیشتر از این جهت مسئله است که اعتقاد دارد وقتی در هر حوزهای از فرهنگ مجوزی میدهند لازم است پشتش بایستند. برای همین دلش میخواهد مسئولیت ممیزی به اهل قلم سپرده شود تا نه ناشر درگیر باشد و نه ارشاد و اهل قلم با تشخیص خودشان کارهایشان را منتشر کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و یادگار
از تولد تا مدیریت
فرزانه طاهری اولین روز نیمهٔ دوم آبان۱۳۳۷ در تهران زاده شد. پدرش پرویز طاهری افسر شهربانی و مادرش اقدس خیرالدین از اهالی کتاب و ادبیات بود. اهالی خانهٔ پدریِ فرزانه بیشتر سمتوسوی تحصیلات بودند تا کتاب. در بچگی کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» و کتابهای طلایی و بعد بالزاک را میخواند؛ اما چندان موقعیت استثنایی یا خاصی از باب کتاب و کتابخوانی نداشت. تااینکه به سنی رسید که خودش به دنبال کتاب رفت. خانوادهٔ مادری که در چهارسالگی از دستش داد بهواقع در کتابخوانشدن او نقش بسزایی داشتند.
طاهری پس از پایان مدرسه، تحصیل را تا اتمام لیسانس ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران ادامه داد. هوشنگ گلشسیری را در سخنرانیهای شبهای شعر گوته دیده بود و همواره دنبال میکرد تااینکه بهواسطهٔ یکی از استادانش با با گلشیری بیشتر آشنا شد و دو سال بعد، با او ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای ««باربد» و «غزل» است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پسرش باربد در ایران است و در زمینهٔ هنرهای تجسمی، پرفورمنس، اینستالیشن و... فعالیت میکند. دخترش غزل دکتری شیمی گرفته و در فرانسه، روزنامهنگار است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
طاهری از زمان تحصیل به کار ترجمه میپرداخت. پس از آن نیز مدتی در حوزهٔ علوم مرکز نشر دانشگاهی به ویراستاری مشغول شد و مدتی نیز در مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازیمعماری ایران هم ویراستار بود و هم مترجم. اما حرفهٔ ترجمه را بهطور جدی و تخصصی درپیش گرفت و خیلی زود در محافل فرهنگی، مترجمی دقیق و آگاه شناخته شد. او اکنون هم داستان ترجمه میکند و هم متون روانشناسی، سیاسی، شهرسازی و معماری. طاهری پس از درگذشت همسرش در سال۱۳۷۹، مدیریت بنیاد گلشیری و نیز سرپرستیِ جایزهٔ گلشیری را برعهده گرفت.[۷]
شخصیت و اندیشه
فرزانه طاهری کتابهایش را با وسواس انتخاب میکند و برای زود رسیدن به بازار عجلهای بهخرج نمیدهد. بهگفتهٔ خودش از اولین سالهای دانشگاه، شوقِ این را داشته تا آثاری که خودش بهزبانی دیگر میخواند دیگران نیز بتوانند بخوانند و همین شوق بود که او را بهسمت کارِ ترجمه سوق داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
از نگاه دیگران
« | در بخشی از یادداشت ابوتراب خسروی آمده است:
|
» |
نظرات فرد دربارهٔ خودش
نمیتوانم ادعا کنم که برنامه مدونی برای ترجمههایم دارم یا داشتهام. هرگز. بعضی وقتها یک تصادف بوده است؛ منتها اینکه تصمیم بگیرم که کاری را ترجمه کنم شاید مسائلی خودآگاه یا ناخودآگاه تأثیر داشته است.[۸]
تفسیر خود از آثارش
هرگز در ترجمه بهدنبال کتابی که نویسنده آن فرد شاخصی باشد نبودهام؛ بلکه شاخصهای من برای انتخاب کتاب بیشتر وضعیت زمانی و کشش موضوع آن کتاب برای خواننده است و صادقانه بگویم تا کتابی را خودم دوست نداشته باشم ترجمه نمیکنم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
درواقع اگر نتوانم با کتابی ارتباط برقرار کنم آن کتاب را ترجمه نمیکنم و بدون اغراق بگویم که عاشقانه کتابهایم را ترجمه کردهام. مترجم نباید به بهانه نیافتن واژهٔ فارسی معادل با واژهای از زبان دیگر طفره برود و باید دامنهٔ لغات خود را گسترش دهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
من بیشتر بهسمت ترجمهٔ نظریه و نقد رفتهام؛ چون خیالم راحت است که کار منتشر میشود بیآنکه بخواهد تکهپاره شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جملهای از ایشان
من کتاب خودم هم چاپ میشود معمولاَ نمیخوانم؛ چون کتاب را که باز میکنم، میگویم اینجا باید این را میگذاشتم و آنجا باید این کار را میکردم. بااینکه معمولاً اشتباه مهلکی نداشتهام. اشتباه لپی ممکن است بوده باشد. سالهای اخیر که دیگر گمان نکنم اشتباهی مهلک داشتهام؛ ولی همیشه میشود کار را بهتر کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منزلی که در آن زندگی میکند
طاهری اکنون در خانهاش واقع در شهرک اکباتان زندگی میکند. همان خانهای که سالها با هوشنگ گلشیری در آن زندگی کرده و خاطرات زیادی را از او میتوان بر در و دیوار خانه یافت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بنیانگذاری
فرزانه طاهری پس از درگذشت هوشنگ گلشیری، سرپرستی بنیاد گلشیری را عهدهدار شد و جایزهای به نام او پایهگذاری کرد تا بهاینترتیب به یکی از آخرین خواستههای عمرِ پرثمر و سرشار از خلق و تلاش و تکاپوی گلشیری برای اعتلای ادبیات داستانی ایران را جامهٔ عمل بپوشاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و کتابشناسی
کارنامهٔ طاهری[۹]
- «مسخ فرانتس کافکا»: دربارهٔ مسخ ولادیمیر ناباکوف (۱۳۹۷)
- «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» (۱۳۹۷)
- «سیلویا بیچ و نسل سرگشته»: تاریخچهای از حیات ادبی پاریس در دههای ۲۰ و ۳۰ میلادی (۱۳۹۷)
- «سرود کریسمس» (۱۳۹۵)
- «داستانکوتاه، مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری» (۱۳۹۵)
- «مرد صدسالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» (۱۳۹۵)رمان
- «خانم دلوی»، اثر ویرجینیا وولف (۱۳۹۵)
- «هنر و جهانیشدن»: دورنمایههای هنر معاصر/۷ (۱۳۹۴)
- «استعاره، مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری» (۱۳۹۴)
- «درسگفتارهای ادبیات روس»، نابوکف (۱۳۹۳)
- «درسگفتارهای ادبیات اروپا»، ناباکوف (۱۳۹۳)
- «عناصر داستان» (۱۳۹۳)
- «داستانهای شکسپیر» (۱۳۹۴)
- «کلیسای جامع»، نوشتهٔ ریموند کارور (۱۳۹۳)
- «نظریههای ادبی» (۱۳۹۳)
- «مردی برای تمام فصول»: نمایشنامه خارجی/۴۱ (۱۳۹۳)
- «درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات» (۱۳۹۳)
- «مبانی نقد ادبی» (۱۳۹۱)
- «طراحی شهرها»: تحول شکل شهر از آتن باستانی تا برازیلیای مدرن (۱۳۹۱)
- «اکسپرسیونیسم»: مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری (۱۳۹۰)
- «گروتسک»: از مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری(۱۳۹۰)
- «ژانر (نوع ادبی) (۱۳۸۹)
- «مسخ کافکا»؛ نسخه انتقادی نورتن، پیشینه و زمینه نقد (۱۳۸۹)
- «پیکارسک» مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری (۱۳۸۹)
- «سن ژون پرس»: نویسندگان قرن بیستم فرانسه/۳۱ (۱۳۸۵)
- «در دل گردباد» (۱۳۸۵)
- «راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟»، نوشته بلیک ماریسن (۱۳۸۵)
- «کلود سیمون»: نویسندگان قرن بیستم فرانسه/۲۹ (۱۳۸۴)
- «زنان، جنون و پزشکی» (۱۳۷۵)
- «ایوان تورگنیف»، نوشتهٔ ولادیمیر ناباکوف (۱۳۷۱)
- «مردی دیگر»: مصاحبه با گراهام گرین، نوشته ماری فرانسواز آلن (۱۳۶۹)
- «عطش آمریکایی»، نوشته ریچارد رایت (۱۳۶۴)
پانویس
- ↑ «آشناییِ مختصر با هوشنگ گلشیری».
- ↑ «گلشیری از من جوانتر بود».
- ↑ «آشپزی ترجمه کردم تا با ارشاد حرف بزنم».
- ↑ «شهرداری تهران نگذاشت کلاس برگزار کنیم».
- ↑ «سلبریتی نیستم و کشتهمرده ندارم».
- ↑ «در زندگی با گلشیری هیچوقت در سایه نبودم».
- ↑ «ترجمه در ایران آشفتهبازار غریبی است».
- ↑ «جهان برای نویسندگان ما واقعاً کوچک شده است».
- ↑ «کتابشناسی آثار فرزانه طاهری».
منابع
- ولیزاده، محمد. «پروندهٔ فرزانه طاهری در کتاب هفته». هفتهنامهٔ کتاب هفته.
پیوند به بیرون
- «آشناییِ مختصر با هوشنگ گلشیری». سیتیتومپ. بازبینیشده در ۲۰خرداد۱۳۹۸.
- «گلشیری از من جوانتر بود». ایسنا، ۱۶آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۰خرداد۱۳۹۸.
- «آشپزی ترجمه کردم تا با ارشاد حرف بزنم». ایلنا، ۲۶مهر۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۰خرداد۱۳۹۸.
- «شهرداری تهران نگذاشت کلاس برگزار کنیم». گویا، ۲۸مرداد۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۵خرداد۱۳۹۸.
- «سلبریتی نیستم و کشتهمرده ندارم». ایرانآرت، ۱۶فروردین۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۵خرداد۱۳۹۸.
- «در زندگی با گلشیری هیچوقت در سایه نبودم». همشهریآنلاین، ۲۴آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۵خرداد۱۳۹۸.
- «اینجا ادبیات جدی گرفته نمیشود». دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۴تیر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۵خرداد۱۳۹۸.
- «جهان برای نویسندگان ما واقعاً کوچک شده است». سایت آفتاب، ۷اردیبهشت۱۳۸۹. بازبینیشده در ۲۸خرداد۱۳۹۸.
- «ترجمه در ایران آشفتهبازار غریبی است». ایرنا(گیلان)، ۲۷مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۷خراداد۱۳۹۸.
- «کتابشناسی آثار طاهری». روزآهنگ. بازبینیشده در ۲۰خرداد۱۳۹۷.