غزاله علیزاده
غزاله علیزاده | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|
![]() غزاله نشسته در اندیشه | ||||||
نام اصلی | فاطمه علیزاده | |||||
زمینهٔ کاری | نویسندگی | |||||
زادروز | ۲۷بهمن۱۳۲۷ مشهد | |||||
پدر و مادر | منیرالسادات سیدی | |||||
مرگ | ۲۱اردیبهشت۱۳۷۵ جواهرده، روستای در رامسر مازندران | |||||
محل زندگی | تهران | |||||
علت مرگ | خودکشی | |||||
جایگاه خاکسپاری | امامزاده طاهر، البرز | |||||
نام(های) دیگر |
فاطمه | |||||
پیشه | داستان و رماننویس | |||||
سالهای نویسندگی | ۱۳۴۰تا۱۳۷۵ | |||||
کتابها | خانهٔ ادریسیها، شبهای تهران، چهارراه و... | |||||
همسر(ها) | بیژن الهی تا ۱۳۵۴ و محمدرضا نظامشهیدی از ۱۳۶۲ | |||||
فرزندان | سلمی الهی | |||||
مدرک تحصیلی | دکترای ناتمام فلسفه | |||||
دانشگاه | دانشگاه تهران | |||||
دلیل سرشناسی | رمان دوجلدی خانهٔ ادریسیها | |||||
اثرگذاشته بر | ناتاشا امیری | |||||
اثرپذیرفته از | همینگوی، چخوف و بهویژه هنری جیمز | |||||
|
فاطمه علیزاده مشهور به غزاله علیزاده خالق اثر ماندگار خانهٔ ادریسیها و برندهٔ جایزهٔ بیست سال نویسندگی است.
غزاله علیزاده در خانهای از اهالی مشهد چشم گشود که مادرش، منیرالسادات سیدی شاعر بود.
نویسندهٔ رمانِ مشهور خانهٔ ادریسیها خود نیز برندهٔ جایزهٔ بیست سال نویسندگی از سوی وزارت فرهنگوارشاد شد.
از میان یادها
ماهنامهٔ آدینه
« | ویژهنامهٔ نوروز۷۵، پاسخ غزاله به سؤال: «سالی را که گذشت چگونه ارزیابی میکنید؟»:
رؤیای خانه و کابوس زوال
ما همیشه دیر میرسیم. رسم داریم که دیر برسیم. ملتی دیریایم. به ضیافت فرشتگان نیز اگر دعوت شویم، زمانی میرسیم که بقایای سرور را بادهای مسموم شیاطین به این سو و آن سو میبرند. بازمیگردیم با کاغذهای شکلات و تهبلیطهای نمایش در جیب و تکههایی از اعلانهای پاره در دست، تا تاروپود آنچه از دست رفته، در رؤیا ببافیم. رؤیاهای بیخریدار.
|
» |
شعری نمایشی با اجرای دوستانم
« | ناصر زراعتی تعریف میکند:
آن روز، نه خودش و نه هیچیک از ما هفت تن، مطمئنم که از ذهنمان هم نمیگذشت چندی بعد، غزاله خودکشی خواهد کرد...، امّا در چند «کلوزآپ» که از غزاله گرفتیم، حسی در خطوطِ چهره و نگاهِ آن چشمها دیده میشود که غریب است... .
|
» |
یاد مرگ و لحظهٔ بازتابش
چهرهٔ مرگ پیش چشم مادر و دختر
در یک بعدازظهر وقتی همهٔ مردم از عزاداری بازمیگشتند، غزاله و سلمی در خیابان مرگ را میبینند در صورت پسرکی سیاهپوش و زیبا. غزاله به سلمی میگوید شاید مرگ هم همین شکلی باشد! بههمین زیبایی و جوانی. چندی بعد وقتی او خودش را دار میزند همه با صورتی دیگر از مرگ روبهرو میشوند. مرگی که گرچه جوان، با خشونت و بیرحمیِ آزردهندهای رخ مینماید.
تصویر جامانده از غزاله در خاطر زراعتی
« | زراعتی سال۱۳۹۵ برای مراسم یادبود غزاله:
پس از گذشتِ بیست سال، هنوز هم هر بار یادِ غزاله میافتم، تصویری که ندیدهام؛ امّا بیش از بسیاری تصویرهایِ دیدهشده در ذهنم نشسته، جلوِ چشمانم پدیدار میشود، انگار فیلمی گرفته باشی و بعد آن را بر پرده یا صفحهٔ تلویزیون بهنمایش بگذاری.
|
» |
خدا در پایان نویسنده
گرچه غزاله زنی مدرن و مرفه بود، وجود مادری منضبط و دایهای پرهیزگار میتوانست درعین روشنفکری، ذهنش را با برخی الگوهای مذهبی آذین بندد و شاید ازاینرو بود که برای آخرین لحظات عمرش یک قبلهنما میخرد. طناب تهیه میکند، شب را در خانهٔ پیرزنی میگذراند و مبلغ درخور توجهی به آن زن میدهد. وصیتنامهای مینویسد که کمتر خطخوردگی دارد؛ مگر در جایی که باید تمام کند و وصیت بر برگزاری مجلس ترحیم میکند. سپس طناب را به شاخهٔ قطوری میآویزد و گرهای مردانه میزند و درآخر هم خود را حلقآویز میکند و بدرود.
یادداشت قبل از خودکشی
«آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز:
- رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یکونیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گموگور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچکس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام. نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»
میپریدیم روی دوچرخه
«روی دوچرخه میپریدیم، کوچهها را دور میزدیم، فکر میکردیم به معضلات انسانی و هستی. «چنین گفت زرتشتِ» نیچه را بهتازگی خوانده بودم. تنها جملهای که از این کتاب در آن مقطع زندگی به یادم مانده، این است: «من زمینی را که در آن، کره و عسل فراوان باشد، دوست ندارم».
- با این تعبیر میخواست بگوید از راحتی میگریزد و به پیشواز خطر میرود.[۳]
لذت کتابخوانی در چمن و گلخانه
اغلب دراز میکشیدم روی چمن مرطوب و خیره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند. بااشتیاق و حیرت نوجوانی بیقرار، میدمیدم به آسمان.
در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نویسندگان و شاعران بزرگ را تاحد تقدیس، میستودم. از جهان روزمرگی، تقدیس گریخته است و این بحران جنبهٔ بومی ندارد. پشت مرزها هم تقدیس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسیت و پول گریزنده، اقیانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سیمون دوبوار
یادم میآید روزی در حال کتابخواندن از خيابان میگذشتم تا وارد دانشگاه شوم. چند پسر سر راهم سبز شدند. سراپایم را نگاه کردند و گفتند: «میدانی به کی شبیه است؟» انتظار داشتم چهرهای زيبا را بگویند؛ اما بیتردید، رأی دادند: «سیمون دوبوار».
زندگی و یادگار
سوانح عمر
غزاله از آغاز تا پایان
زادهٔ اواخر سال۱۳۲۷ بود، بیستوهفتم بهمنماه. در خانوادهای مشهدی و در دامن مادری شاعر که توانایی دخترش در خلق اثر را اگر نمیستایید، بیتردید پرورش میداد و از همان دوازهسیزدهسالگی برای انتشار داستانهایش میکوشید.
غزاله پسازآنکه رشتهٔ علومانسانی را در دبیرستان مهستی مشهد بهپایان بُرد، در کنکور ادبیات فارسی دانشگاه مشهد و کنکور حقوق و فلسفه دانشگاه تهران پذیرفته شد. وی دومی را برگزید. در همان دوران بود که با مرتضی آوینی آشنا شد. آوینی در دانشکدهای دیگر تحصیل میکرد و بین همگنانش به کامران معروف بود. آشنایی بین این دو بهرغم نبود گزارشی دقیق و جزئی از آن، ظاهراً به پیوندی مستحکم میماند، آنچنانکه در سالهای پس از خروج هر دو از عرصه حیات، سخنان بسیاری بر زبانها رفته است.
غزاله برای ادامهٔ تحصیلات عالی، راهی سوربن فرانسه شد و در آنجا رشتهٔ خود را از حقوق به فلسفهٔ اشراق تغییر داد تا بتواند رسالهاش را دربارهٔ مولانا بنویسد؛ اما ازآنجاکه پدر در ایران بدرود حیات گفته بود، بهناچار تحصیل را نیمهکاره رها کرد و به وطن بازگشت.
علیزاده طی تجربهٔ اولش در ازدواج، با بیژن الهی که خود هنرمند بود، پیوند تأهل بست و از او دختری بهدنیا آورد که نامش را سلمی نهاد. سلمی تا پایان عمر و در تمام لحظههای حس تنهایی ماد را همراهی میکرد. غزاله همچنین دو دختر را که از زلزلهٔ سال۱۳۴۱ بوئینزهرا بهجا مانده بودند، سرپرستی میکرد. در ۱۳۵۴ از بیژن جدا شد و چند سال بعد، یعنی ۱۳۶۲ با محمدرضا نظامشهیدی زناشویی کرد که البته آن هم به جدایی انجامید.
از علیزاده مجموعهداستانهای سفر ناگذشتنی و چهارراه و نیز رمانهای دو منظره، ملک آسیاب، شبهای تهران و خانهٔ ادریسیها بهجا مانده است. بهگفتهٔ خودش، اولین داستانش را [که قریب به ۶۰ صفحه است] در سیزدهسالگی نوشته که با درایت مادرش آن را در یک نشریهٔ پرطرفدار آن روزها بهچاپ رسانید و مایهٔ حیرت و تحسین اعضای تحریریه شده بود.
مشهورترین اثرش، رمان دو جلدی خانهٔ ادریسیهاست که به بیان برخی نظیر آیدین آغداشلو رمانی سختخوان است، آنچنانکه او نتوانسته بیش از ۷۰ صفحه با رمان همراه شود.
غزاله شاید بهدلیل درگیری با بیماری سرطان در حالی آثار پایانی خود را آفرید که تمرکز و توان تحریر نداشت و آن را با کمک دو منشی املا میکرد. شالی به چشمهایش میپیچید و طاق باز در بستر دراز میکشید و یکنفس میگفت تا بنویسند. کاری که خود آن را ملهم از تقریرات مولانا به حسامالدین چلپی درحال سماع میدانست با این قید که هرگز خود را در مقام مقایسه با مولانا نمیداند.
غزاله علیزاده زنی ثروتمند و بینیاز بود که بهشدت به میهمانی و دورهمی با دیگرانی از اهالی هنر علاقمند بود و ساعتها وقت خود را به این فعالیتها میگذراند، چنانکه مسعود کیمیایی علت نبود فرصت این زن برای نقش آفرینیِ جدی و اساسی در سینما را همین شلوغبودن زندگی میداند و آیدین آغداشلو در یادنویس خود شرح مختصری از آن میهمانیهای شلوغ را که خود از مدعوینش بود، ارائه میدهد.
شاید ازهمینروست که منیر سیدی مادر غزاله رابطهای صمیمی با تنها دخترش نداشت. دختری که بهقول او اوقاتش را با آدمهای لشولوش سپری میکرد. دختری که در کودکی، تنهاییاش در خانوادهای تکفرزند را با داستانسازی و خلق شخصیتهای خیالی بهفراموشی میسپرد و در بزرگسالی بیکسیاش را با کسان بسیار نیز تاب نمیآورده و بعد از همهٔ آن شلوغیها بازهم به دخترش گله میکرده که تنهاست؛ خیلی تنها! آن کسان بسیار که زینت سروریان، دایهٔ غزاله از آنان به نام دوست یاد میکند و با خشمی سرشار میگوید: «لعنت به دوست!»
خالق رمان دوجلدی «خانهٔ ادریسیها» که به عقیدهٔ برخی رمانی است سیاسی، پس از دو بار تلاش ناموفق برای خودکشی، عاقبت روزی قبلهنمایی میخرد و راهی جواهرده رامسر میشود. طنابی تهیه میکند و نیمهشب ۲۱اردیبهشت یا بهروایتی ۱۸اردیبهشت۱۳۷۵ در یادداشت خداحافظی، کارهای ناتمامش را به رضا براهنی و هوشنگ گلشیری و منصور کوشان میسپارد و با دخترش وداعِ کاغذی میکند. بهسوی درختی در همان حوالی رفته و آن گونه که پیداست خود را از آن، حلق میآویزد و در بهار و لابهبهلای شکوفهها منظرهای میآفریند که به تعبیر سلمی شبیه نقاشیهای کلاسیک میشود.
اگرچه برخی چون بهرام بیضایی بهرغم تأیید افسردگی علیزاده و دلایلی متعدد برای خودکشی، باور ندارند که او توانسته باشد با آن دستان ظریف، گرهای به طناب دار خود بزند و نیز مندنیپور که معتقد است در آثار او هیچ اثری از چنین خودکشیِ خشنی دیده نمیشود، نظری دال بر تأیید این اقدام نیز شنیده میشود؛ همچون نظر کیمیایی که در سببشناسیِ این نحوهٔ خودکشی، معتقد است: «انسانهای ترسو پس از افسردگی و در انتهای راه ممکن است به جایی برسند که بتوانند دست به یک عمل متهورانه بزنند!» البته بیآنکه دلیلی برای ترسوخواندن غزاله مطرح کند!
برخی مرگ او را مرتبط با قتلهای زنجیرهای میدانند. یادداشتی که از آیدین آغداشلو دربارهٔ علیزاده در دست است و از قطع ارتباطش با وی بهعلت امضای نامهای خطاب به واسلاو هاول، رهبر انقلاب چک سخن میگوید، تأییدی بر این مدعاست؛ ولی عدهٔ کسانی که مرگش را یک خودکشی خودخواسته دانستهاند پرتعدادتر و مطمئنتر است؛ همچون دایه و دخترش سلمی و نیز دخترخالهٔ غزاله. هرچه بود او که به باور محمد ایوبی دغدغهٔ آزادی و زندگی مرفه برای همگان داشت، فارغ از نگاههای مردانه یا زنانه و بهطورکلی با دیدگاهی مطلق انسانی، اینچنین راه پایان گرفت.
شخصیت و اندیشه
« | بهاعتقاد آیدین آغداشلوشخصیت علیزاد چنین بود:
|
» |
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
غزاله از نگاه دیگران
هوشنگ گلشیری
«او یک سیلی به همه ما زد و رفت.»
محمد ایوبی
« | غزاله علیزاده مانند خیلی از نویسندهها همواره دغدغهٔ آزادی بیان و اندیشه داشت و بیشتر در این راه قلم میزد. درست است که او داستان مینوشت؛ اما در همین داستان نوشتنش هم باز تلاشی برای رسیدن به آزادی و دغدغهٔ طرح این موضوع بهچشم میخورد. آنچه مسلم است علیزاده زن را بهتر میشناخته و بدونآنکه مثل سیمین دانشور و اغلب دیگر نویسندگان مرد و زن، جبههگیریِ خاصی کند، نقش زنان را در داستانهایش پررنگتر میکرد. | » |
آیدین آغداشلو
غزاله استعداد هوشربایی داشت؛ اما هالهٔ درخشانی را که بههمراه و به یمن آن هدیه میشد با بیاعتنایی و بازیگوشی به اینسو و آنسو پرتاب میکرد و میخندید و من نمیخندیدم. حیف! که چنان سخت بیمار شد و چنین کمطاقت بود و کمحاصل ماند. اما مگر حد درست و لازم طاقت دیگران را چطور میشود تعیین کرد؟ حیف! او با همان شوق و شیدایی مرگ را طلبید که زندگی را. کلک زد و راه دراز خراسان تا مازندران را با شتاب طی کرد. جایی را در جنگلی جست و یافت که چشماندازی گشوده به نزهت و پاکی دریا و درختان سرسبز و آسمان آبیِ پوشیده از ابرهای پنبهای داشت. لابد وقتی داشت طناب را از لای شاخههای درهمپیچیدهٔ درختان اریبِ سرِ بهسویهمخمکرده میگذراند آرامش از کفرفتهای را جستوجو میکرد که از آن چیزی به ما نگفته بود؛ اما داشت لمسش میکرد و درحال رسیدن به آن بود؛ مثل «مهدیِ» کتاب دومنظرهاش که در سکرات مرگ... منظرهای میدید، دشتی سبز... با خورشیدی در آسمان فیروزهگون و نوری چون سیلان انگبین مذاب، روبه دشت سبز جاری... دریچه گشوده بود و آسمان آبی صبح با لمعانی زرین میدرخشید... .خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شهریار مندنیپور
باتوجهبه تصویری که از او داشتم، تا ماهها پس از شنیدن خبر، سؤالم این بود که او چگونه میتوانسته به مغازه برود، طناب بخرد و به جنگل بزند و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند. در آثار او هیچ ردی از این نوع خودکشیِ خشونتبار دیده نمیشود و همیشه برای من این سؤال مطرح است که او چرا درخت را بهعنوان قاتل خود انتخاب کرد.
نیره توکلی
توکلی دکترای جامعهشناس و پژوهشگر مسائل زنان، طی مصاحبهای با شیرین جزایری دربارهٔ آثار غزاله علیزاده و شخصیت زنان در داستانهایش، با نقد اظهارات حسن میرعابدینی چنین میگوید: برای من که خودم نیز به نوشتن علاقه داشتم [علیزاده] شخصیت جذابی داشت. بخشی از این جذابیتش شاید مربوط میشد به این مسئله که از زندگی نامتعارف او، دستکم [آنچه] برای من تعریف میکرد، مربوط میشد به تجربههایش در پاریس و شرکت در انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه، جدایی از همسر اولش و ازدواج مجدد و اینکه دختری بازمانده از زلزلهٔ بویینزهرا به فرزندی پذیرفته بود. بعدها که آثارش چاپ شد و ما دیگر باهم همکار نبودیم با خواندن آثاری نظیر رمان «خانهٔ ادریسیها» یا داستان کوتاه «گردوشکنان» این تصور را به من دست داد که همواره میخواهد شخصیت زنی زیبا، اثیری و غیرزمینی را بازآفرینی کند که مثل «ومدیوس» خوشگلهٔ رمان صد سال تنهایی به مرگی زودرس و غیرعادی میمیرد.
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
نگاه و نظر غزاله دربارهٔ شخصیت و آثار دیگران و نیز جهان پیرامون.
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
چند جملهٔ دوستداشتنیِ از آثارش
«بازمیگردیم با کاغذهای شکلات و تهبلیطهای نمایش در جیب و تکههایی از اعلانهای پارهدردست، تا تار و پود آنچه از دست رفته، در رؤیا ببافیم. رؤیاهای بیخریدار.» آخرین اثر چاپشده در مجلهٔ آدینه، نوروز
«ما همیشه دیر میرسیم. رسم داریم که دیر برسیم. ملتی دیریایم. به ضیافت فرشتگان نیز اگر دعوت شویم، زمانی میرسیم که بقایای سرور را، بادهای مسموم شیاطین به اینسو و آنسو میبرند.»
«ما طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ گذشتهای نداریم. هر روز متولد میشویم، هر شب میمیریم»
مصاحبه با مجلهٔ «گردون» شماره۵۱، مهر۱۳۷۴
«احساس غربت، در هر شرایطی تسکینناپذیر بود. چه در سرزمین خودم و چه در آن سوی مرزها.»
دربارهٔ مدت اقامت تحصیلی در فرانس
«با سپاس از داوران جایزه و بانیان آن، از گرداب گذر، انتظار برنامهریزی برپایهٔ جایزه نداشته باشید. دستاویز من برای ادامه زندگی ، ساختن جهانی است منظم، دنیای رمان یا داستان، به امید گرفتن ضرب هرج و مرج جهان بیرون.»
«جدایی بسیار پیش از آن که مسجل شود روی میدهد».آدینه: ۱۰۸و۱۰۹
«ما نسلی بودیم آرمانخواه که به رستگاری اعتقاد داشتیم. هیچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا، حیرت میکنم. تا این درجه وابستگی به مادیت، اگر هم نشانه عقل معیشت باشد، باز حاکی از زوال است. ما واژههای مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی»
از مصاحبه با گردون
«خستهام برای همین میروم، دیگر حوصله ندارم، چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه تاریک، من غلام خانههای روشنم.»
وصیتنامه غزاله
«ما طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ گذشتهای نداریم. هر روز متولد میشویم، هر شب میمیریم. تغییر طبیعی است اما تا این حد سر به بیماری میزند.»آخرین نوشته
«دستاویز من برای ادامهی زندگی، ساختن جهانی است منظم، دنیای رمان یا داستان، به امید گرفتن ضرب هرجومرج جهان بیرون».آخرین نوشته
«تعداد اتاقهای بیقاعدهای که بساز و بفروشها در ساختمانهای بدقوارهشان علم می کنند چندین برابر خانههای بیحافظهی مغز آنهاست. شور دلالها، معنای زندگی را با حیوانیت سرشت انسان برابر میکند.»آخرین نوشته
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
استادان و شاگردان
علت شهرت
انتشار خانهٔ ادریسیها رمانی که برندهٔ لوح زرین و دیپلم افتخار «جایزه بیست سال ادبیات داستاننویسی» شد و در پوشش قصهٔ خانهای اشرافی با ساکنانی در حسرت عشق واقعی، انتقاد تندش به مردسالاری، خشونت و فقر را بیان کرد.
مستند محاکات
مستندی به کارگردانی پگاه آهنگرانی که با تصمیم ادارهكل نظارت و ارزشیابی از حضور در جشنواره «سینما حقیقت» محروم شد. جذابیتهای شخصیتی غزاله علیزاده و تناقضات رفتاری او در زندگی خصوصی، گفتوگو با خانواده و دوستانش، چون بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، محمدعلی سپانلو، جواد مجابی و سلمی الهی (یگانه فرزندش) و همچنین تصاویری که از وی بهجای مانده، همگی در کنار هم، مضمون دیدنیِ این مستند است.
این فیلم در فهرست ۴۰ اثر برگزیده مستند خانه سینما قرار داشت و در برنامهٔ اکران جشنوارهٔ «سینما حقیقت» نیز گنجانده شد؛ اما اکرانش را ممنوع کردند. پس از ابلاغ محرومیت، کارگردانش با انتشار نامهای اعتراضآمیز نوشت:
- «... این فیلم در بخش مسابقه فیلمهای مستند كوتاه شركت كرد. چند نسخه از فیلم را خواستند كه برایشان بردم. با من مصاحبه كردند تا در بولتن جشنواره چاپ كنند. نام فیلم در برنامه آمد و زمان نمایش آن مشخص شد. نمیگویم چرا فیلم در جشنواره نیست. میگویم چرا اگر قرار بود نباشد زودتر اعلام نشد؟ اشكالش چه بود؟ چرا برای نمایش در جشن خانهٔ سینما بیمسئله است؛ ولی در «سینما حقیقت» مسئله دارد؟ این كپیها و این وقتی كه از من برای مصاحبه تلف كردید كجا رفت؟...»[۵]
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
کارنامه و فهرست آثار
- بعد از تابستان (۱۳۵۵)
- مجموعهٔ سفر ناگذشتنی، مجموعه داستان (۱۳۵۶)
- دو منظره (۱۳۶۳)
- خانهٔ ادریسیها (۱۳۷۰)
- شبهای تهران
- ملک آسیاب
- چهارراه، مجموعه داستان (۱۳۷۳)
- با غزاله تا ناکجا (۱۳۷۸)
- تالارها، مجموعه داستان (۱۳۸۲)
- کشتی عروس
- رویای خانه و کابوس زوال
سبک و لحن و ویژگی آثار
« | محمد ایوبی رماننویس و منتقد ادبی، باور دارد که:
|
» |
مندنیپور نثر علیزاده را نثری پاکیزه، منضبط و بدون غلط دانسته و محیط داستانهایش را برخلاف آثار دیگر نویسندگان بهدور از فقرزدگی برشمرده است و میرعابدینی ویژگی بارز نثر علیزاده را سرهگرایی که نشان از علاقه و اشتیاقش به گذشته دارد. نثری دارای توالی صفات و قیود و اضافات پیاپی با رنگی از شعر رمانتیک و لبریز از دغدغهٔ آزادی و خواست زندگی مرفه برای همه، فارغ از نگاههای مردانه یا زنانه.
« | حسن میرعابدینی او را نویسندهای رویابین معرفی کرده که حس خودش را در پردهپردهٔ وصفهایی رنگین بروز میدهد و معتقد است که شخصیتهای داستانهای غزاله، چه در «بعداز تابستان» و چه در «سفر ناگذشتنی» بیشتر زنهایی هستند که برای فرار از دلتنگیهای تسکینناپذیر به سیروسلوک اشراقی برای رسیدن به خوشبختی روی میآورند و میخواهند با طبیعت آغازین و سرچشمههای جادویی حیات پیوند داشته باشند که این سبقهٔ عرفانی به داستانهایشان میدهد و درضمن، زنان شخصیتهایش را آدمهایی میدانند که مدام در رویا بهسر میبرند، عمری در خیال میزیند؛ اما در برخورد با واقعیت از توهم بهدر میآیند و فرومیریزند و در لاک تنهایی انزوا میخزند. درواقع میرعابدینی معتقد است که این سرنوشت برای اغلب زنان علیزاده تکرار میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد«در داستانهای علیزاده به همه چیز از ورای تخیلی مهآلود نگاه میشود. پیوندهای متعارف بین اشیا، حوادث و آدمها از هم میپاشد تا از طریق پیوندی تازه، جهانی شگرف آفریده شود. برای آفریدن چنین جهانی، نویسنده زبانی شاعرانه و مبهم را بهکار میگیرد؛ زبانی که برای نمودن درون نامتعارف قهرمان داستان، با زبان متداول متفاوت باشد. هر داستاننویس مدرنیست برخورد خاصی با زبان دارد. خصوصیت نثر علیزاده سرهگرایی اوست. او نویسندهای وصاف است که توالی صفتها، قیدها و اضافههای پیاپی را با رنگی از شعر رمانتیک و لغاتی برگرفته از فارسی سره، درپی هم میآورد تا اشتیاق خود را به گذشته بنمایاند.»[۶] |
» |
فرخنده آقایی که توانسته رمان از شیطان آموخت و سوزاند خود را برندهٔ دورهٔ هفتم جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی کند، داستانهای غزاله را تأثیرگرفته از دو داستاننویس آمریکایی و نیز یک داستاننویسان روسی میداند:
- علیزاده خیلی تحت تأثیر ارنست همینگوی، آنتون چخوف و بهویژه هنری جیمز است و در داستانهایش از آنها یاد میکند. شخصیت اصلی رمان «شبهای تهران» به نام آسیه بسیار شبیه شخصیت دِیزی میلر از رمانی به همین نام نوشته «هنری جیمز» است.[۷]
تعهد، جایگزین میهندوستی
جوایز و افتخارات
بررسیِ خانهٔ ادریسیها
علیزاده داستانی نگاشته است که گویی ذهن و ضمیرش از دیرباز با آن پرورش یافته. رمانی در چهار بخش با ۵۵ فصل که وصف حال درگیریِ خانوادهای اشرافی با آشوبهای انقلاب بلشویکی است. قصه با دستوپازدن بین واقعیبودن و نبودن، بهبهانه توزیع ثروت بین فقرا به گردافشانی فقر بین ثروتمندان میپردازد و شکافی که اگر تا قبل از هجوم انقلابیون صرفاً صورت مادی و ارزش ریالی داشت، به مرزهای درگیریهای خانوادگیِ و افشای فقر عاطفی میکشد. ماجرای در خانهای با حوزهٔ جغرافیایی خاصی میگذرد. بین شکاف چوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند.
نویسنده هم طرز نگاه خود و هم منظرههای اصلی روایت را معین میکند. از سویی دیگر به ساخت صلیبیِ داستان دست میزند تا تصویر اصلی رمان را برای تعمیم به جامعهٔ جهانی فراهم آورد. البته این آغاز، خود یادآور جملهٔ آنا کارنین در خانه ابلونسک است: «همهٔ خانوادههای خوشبخت بههم شبیهاند؛ اما تیرهبختی یک خانواده بدبخت مخصوص به خود اوست.»
رمان که علیزاده در آن با شمایل واقعگرا و فراواقعگرا به شرح اختلافات طبقاتی بارز و حقوق پایمالشدهٔ زنان میپردازد بستری است برای بازنشر نقدهای تند اجتماعی و بیان دغدغههای بیپایان عدالتجویان تاریخ بشری که در کنار تقدیرهای بسیار، نقدهایی را نیز بهدوش میکشد. آغداشلو در روزنامهٔ شرق نوشته:
- «کتاب «دو منظره»اش که منتشر شد خاطرم جمع شد که صاحب نویسندهای شدهایم. اما «خانه ادریسیها»ی پرحجمش را نتوانستم بیشتر از ۷۰ صفحه بخوانم. قصهای بود انباشه و پیچیده که انگار خواسته بود آن انبارِ گردآمده طی سالها را یک کاسه کند و درجا بیرون بریزد. از کجا میدانست عمرش اینقدر کوتاه است؟ این سالهای آخر را قهر بودیم ظاهراً بهدلیل امضایی که پای اعلامیهٔ خطاب به واسلاوهاوال گذاشته بود؛ اما در باطن برنمیتابیدم تداوم رفتار آدمی چنان هوشمند و بااستعداد را که چنان منظم و یکسره در کار ویرانی و انهدام خود بود. قهر نماندیم؛ اما دور ماندیم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد»
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ «ارزیابی غزاله از سال قبل از مرگ».
- ↑ «غزاله بهروایت سایرین».
- ↑ «غزاله از زبان غزاله».
- ↑ «یادی از غزاله بهقلم آغداشلو». سیمرغ، ۲۳بهمن۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۷بهمن۱۳۹۸.
- ↑ «پرستو پرکشید؛ امید درانتظار پگاه است!».
- ↑ «به همه سیلی زد و رفت».
- ↑ «نقد اشرافیت فسیلشده».
منابع
پیوند به بیرون
- «غزاله بهروایت سایرین». تریبون زمانه، ۳۰بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «ارزیابی غزاله از سال قبل از مرگ». کافه دلستان. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «در سایه روشن کلام». وبگاه کلام بهنقل از مجلهٔ ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهر۱۳۷۴). بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «به همه سیلی زد و رفت». ایسنا، ۲۷بهمن۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «پرستو پرکشید؛ امید درانتظار پگاه است!». پیکنت. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «نقد اشرافیت فسیلشده در آثار غزاله علیزاده». ایبنا، ۲۷بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «یادی از غزاله بهقلم آغداشلو». سیمرغ، ۲۳بهمن۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۷بهمن۱۳۹۸.