مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث | |
---|---|
ولیکن عزت آزادگی را نگهبانیم، آزادیم، آزاد[۱] | |
زمینهٔ کاری | سرایش، نویسندگی و نظریهپردازی ادبی |
در زمان حکومت | پهلوی و جمهوری اسلامی |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، انقلاب اسلامی ۵۷ |
کتابها | زمستان، ارغنون، آخر شاهنامه و... |
تخلص | م. امید |
اثرپذیرفته از | نیما یوشیج |
مهدی اخوان ثالث از پیشکسوتان شعر امروز فارسی بهویژه شعر حماسی و اجتماعی است. او را شاعر حماسههای شکست مینامند. شعر اخوان ریشه در ادبیات گذشته ایران دارد که هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون قوی و پربار است. او در شعرش کلمات زبان محاوره را بهراحتی در کنار کلمات ادبی فاخر مینشاند و از این حیث زبان غنی و خاص خود را داراست که در میان شاعران معاصر کاملاً مشخص است.[۲]
داستانک
تعارفهای کشکی
بهنقل از عماد خراسانی:
« | اوایل مسافرت بهتهران یک شب در خیابان منوچهری من و اخوان سر شبی قدم میزدیم که از دور، جاودانیاد هنرمند بزرگ صبا از دور پیدا شد... خودمان را به صبا رسانیدیم و اخوان را معرفی کردم و بعد با ایما و اشاره پرسیدیم که توی جیبهای کارتونک گرفتهمان جمعاً و معاً چهمقدار پول داریم، البته مقدار قابلتوجهی نبود، ولی میشد رستورانی رفت، از صبا خواهش کردیم که سرافرازمان کند، با خوشرویی قبول کرد به رستورانی رفتیم. صبا هی فرمان میداد. آقای گارسن باز هم کباب بیارید، لطفاً باز هم سودا، یاز هم فلان... . کمکم رنگوروی اخوان و لابد من تغییراتی پیدا میکرد و از سرخی به زردی میزد... از زیر میز دست اخوان را پیدا کردم و انگشتر خود را توی مشتش گذاشتم و اخوان هم ساعتش را ضمیمهٔ انگشتر کرد و پیش صاحب رستوران گرو گذاشت که بعداً برویم و از گرو دربیاوریم. بعد از ساعتی صبا نیز که مثل اخوان بهبهانهٔ دستشویی رفتهبود، رفت... صبا رفت و حساب میز را پرداخت. بعداً که خواستیم برویم صبا گفت که اگر اینجا حساب دارید، امشب را من حساب کردهام. شروع کردیم به تعارف که استاد ما از شما دعوت کردهبودیم، کملطفی فرمودید و از این حرفها که چشممان به چشم هم افتاد و هر دو از این تعارفهای کشکی خود خجالت کشیدیدم.[۳] | » |
مودونم اما نمیگووَم
نصرت رحمانی از دیدارش با اخوان میگوید:
« | در حقیقت اولینباری بود که او را میدیدم. نگاهش کردم و دستم را بهسویش دراز کردم و گفتم: خیلی خوشحالم. با شعر و نامتان دیریاست آشنایم. دستم را دستهایش فشرد، نگاهش لبریز از مهربانی شد و گفت: ولی من شما را دیدهبودم، اما این غرور شهرستانی من نگذاشت تا بیایم جلو و خودی نشان بدهم. «کوچ» را هم خواندهام، گرچه قبل از اینکه کتاب بشود بیشتر شعرهایش را در مجلهٔ فردوسی دیدهبودم، اما شعرها وقتی یکجا جمع میشوند حال دیگری پیدا میکنند، مخصوصاً با آن مقدمهٔ بیرودربایستی نیما. گفتم: رویهم رفته چهطور بود؟ گفت: بههمین زودی نایاب شد. همین برایتان در این روزگار کافی نیست؟ گفتم: اما من عقیدهٔ شخصی شما را میخواستم. به گویش غلیظ مشهدی گفت: مودونم، اما نمووَم![۴] | » |
شاید که ابله بود
یدالله قرایی از ابراهیم گلستان نقل میکند:
« | در میدان زندان پیش در منتظر ماندم، چندین نفر منتظر بودند هرکس برای زندانیش. کسی جلو آمد و پرسید که آیا در انتظار میم. امیدم؟ گفتم بله. گفت آیا شما آقای گلستاناید؟ گفتم بله بهخاک افتاد، زانویم را بغل گرفت و میبوسید و میگفت اخوان مراد اوست، استاد اوست. من ربطی میان این مریدی با زانوی خودم نمیدیدم. در صبح سرد زمستان برابر زندان برای من از حسنهای من میگفت. انگار خود خبر نداشتم از بعضی، هرچند از بعضی بهکلی بیخبر بودم. من پیش از آن هرگز او را ندیدهبودم و بعد از آن هرگز او را ندیدم. یادم درست نیست در جواب چه گفتم. پیداست ترغیبش نمیکردم و شکر ادای خندهآورش را نمیکردم و هنوز هم دلیل چنین کارش را نمیدانم. شاید که ابله بود، گویا هنوز هم هست.[۵] | » |
قرایی در ادامه توضیح میدهد:
این خاطره این ارزش را دارد که بگویم آنکس شادروان مهدی عنایتی بودهاست که از عاشقان اخوان بود و گمان میکرده آقای گلستان نجاتدهندهٔ اخوان از زنداناند. آن شادروان کمی در آخرهای عمر بهعلت فقر ناگزیری حالش بههمخوردهبود و خیالات واهی در او راه مییافت. او اخوان را خوب میشناخت، معلمی دربهدر و سوخته بود و اخوان در هیچ نشستی نبود که از او یاد نکند.[۵]
شاعر دهه ندارد
بهنقل از پرویز اتابکی:
« | پیرانهسر دیگربار بههم رسیدیم. من از سفرهای دوردست چندینساله بازگشتم و اخوان را پس از دیری جدایی ظاهری در مجلس بادبود مرحوم خدیوجم دیدم. گویی دیروز یا ساعتی پیش از هم جدا شدهبودیم. همان الفت دیرینه برقرار بود، همجنان یکدل و یکرنگ، طبعاً هردو از پیری و بیماریها نالیدیم. اخوان سخت ضعیف شدهبود، بیماری قند داشت، اما چشمانش همچنان فروزان و پرفروغ و زبانش پرطنز و مهر و عطوفتش سرشار و گرم و فراگیر بود. در این نوبت بیشتر یکدیگر را میدیدیم که وقت تنگ بود و آفتاب عمرمان بر لب بام. روزی مجلسی داشتیم، سخن از شاعران دوران بود. اخوان میگفت: این چیست که در مجلات ادبی مینویسند فلانی شاعر دههٔ فلان است، شاعر که دهه ندارد. کسی یا شاعر است یا نیست، اگرکه شاعر است که همیشه شاعر است، ولو اینکه چهارتا شعر خوب ماندگار گفتهباشد.[۶] | » |
بیداد رفت لالهٔ بربادرفته را
بهنقل از یدالله قرایی:
« | تلفن منزلم زنگ زد. گفتند اخوان است. گوشی را گرفتم شنگ؛ بهقول خودش مثل پلنگ! اخوان آرام گفت: ای عزیزجان، نمیدانی چه شده...رفتم به آدرسی که دادهبود.دیدم بوی عزا از در و دیوار و سیاهپوشان دم در میآید. اخوان چشمش به من افتاد. گفت برویم تو. در بین راه برایم نقل کرد که لاله(دختر اخوان) مرده و چگونه مردهاست. گفت به ایران(همسر اخوان) تلفن زدهام بیاید. و ساعت هشت بعد از ظهر به فرودگاه میرسد. برویم او را بیاوریم، ولی او خبر ندارد. از فرودگاه تا منزل آهسته برو و کمکم به او بفهمان که اگر ناگهان بشنود، ممکن است سکته کند. مأموریت دشواری بود. ایرانخانم را در فرودگاه سوار کردیم و راه افتادیم. من گفتم نگران نباشید. گفت نگران چه؟ گفتم هیچ! آخر لاله گرفتار حادثهای کوچک شده و در بیمارستان است. گفت چه حادثهای؟ حالش خیلی بد است؟ گفتم نه... گفت حالا چرا بهبیمارستان نمیروید و بیجهت میگردید؟ کمکم بهطرف منزل راه افتادیم. خود اخوان خونسرد حقیقت را پذیرفته بود، ولی نگران همسرش بود... ایران خانم را بهدرون فرستادیم. شیون بهپا شد... اخوان را از محل عزا خارج کردم. شب با تعدادی از دوستانش در منزل من جمع شدیم. اخوان را میدیدم که این حادثه را درست و بههوش و بههنجار پذیرفتهبود.[۷] | » |
از قبای پیر، مدد
بهنقل از نویسندهٔ وبلاگ کارورز:
« | اخوان بهمراسم یادبود غلامحسین ساعدی آمدهبود. با قبایی بر دوش. همه بهاحترام او یا دور صحن نشستهبودند یا پشت سر او. انگار نماز جماعتی بود که پیشنمازش با سر پایینانداخته داشت دعا میخواند. وجود معنویش هرگز از یادم نمیرود. اخوان، حتی اگر «پیر» و «مراد» هم نمیخواست باشد، هیبت پیران را داشت. کسانی که در آن لحظه در کنار کفشکَنی مسجد بودند و همزمان با اخوان از صحن بیرون آمدند، از جمله یکی دو تا از دوستانم، بهیاد دارند که بعضی از کسانی که از کنار اخوان رد میشدند، دستی بهپشت عبایش میکشیدند و بر صورتشان میمالیدند. انگار پیری، مؤبدی، یا یکی از کبریاست. تازه فراموش نکنید که مراسم ختم نویسندهای لائیک بود و آن جمعی که آنجا آمده بودند، چندان مسجدبرو نبودند و اهل عرفان و مکتبی هم نبودند. عدهای از نویسندگان و مترجمان بودند که به احترام غلامحسین ساعدی جمع شدهبودند. با این حال، دستبهعباکشیدنی را که در آنجا دیدم فقط هنگامی دیدهبودم که در قم، مردمی که پشت سر آیتالله مرعشی نجفی نماز میخواندند، بعد از نماز، بهعبای او دست میکشیدند و دستشان را بر چهره میمالیدند. اما اخوان نه پیشنماز بود و نه مؤبد. بهنظرم اندیشهٔ اخوان تلفیقی از اندیشههای فردوسی و خیام و هدایت و باورهای شخصی خود او بود.[۸] |
» |
خون پاش و نغمه ریز
روزی مرتضی کاخی برای اخوان نواری از دوتار نوازی غلامحسین سمندری، همراه با خوانندگی ابراهیم شریفزاده آوردهبود. روزهای آغازین بهار ۱۳۶۳ بود و باران میبارید. نوار را توی ضبط صوت گذاشت و دکمهٔ «پلی» را فشار داد. «غمش در نهان خانه دل نشیند/ بنازی که لیلی به محمل نشیند...» غلامحسین سمندری دوتار میزد و ابراهیم شریفزاده میخواند. نوار کاست که بهآخر رسید، پهنای صورت اخوان خیس بود. بیاختیار قلم و کاغذش را برداشت و سیاهه کرد:
قربان زخمههای تو، خون پاش و نغمه ریز!
«سبز پری»ست اینکه زنی یا «شتر خجو»؟
تو با دو سیم محشر کبری بهپا کنی
ششتار خویش من شکنم یا نه؟ هان بگو...
پایان شعر هم در بخشی از یادداشتش که دربارهٔ علت سرودن این قطعه بود، نوشت «برای استاد بزرگ حسین سمندری خوافی و حضرتآقای شریفزاده همراه سازش، که هنوز هیچکدامشان را ندیدهام، اما ساز و آوازشان را شنیدم.»[۹]
پیغمبر بر خویشتن مبعوثشده
بهنقل از منصور اوجی:
« | سال ۶۲ بود، اخوان به شیراز آمد. در چند جلسهای که با او بودم صدرنشین بود و مجلسآرا. در شب اول چند غزل خواندم تأیید کرد و گفت اگر کسی مردش باشد هنوز هم میشود غزل گفت. بعد گفت اوجی یادت هست میخواستی اسم کتاب اولت را «رسالت» بگذاری؟ گفتم ها! گفت پس بگذار تعریفی برایت بکنم. و بعد رو بههمه کرد و گفت در زندان که بودم بهعلت سبلتین و گیس بلندم یکی از زندانیان خیال میکرد در خط عرفان و درویشبازی هستم، مرتب بهسراغم میآمد و عاقبت روزی پرسید بهچه فرقهای وابستهام؟ گفتم به هیچ فرقهای و او رفت. ولی دست از سرم برنمیداشت و بهطرق مختلف پیجوی مسئله میشد. بالاخره روزی طاقتم طاق شد، به او گفتم پدرجان دست از سرم بردار، اگر نمیدانی بدان من پیغمبرم. طرف چشمهایش باز شد و من اضافه کردم بله، پیغمبری که بر خودش نازلشده و جز خودش امتی ندارد و بدین ترتیب طرف را دک کردم. من بهدنبال حرف اخوان گفتم که این حکم بعضی از شاعران امروزی را دارد که آیه صادر میکنند، منتها برای خودشان، چراکه جز خودشان پیروی ندارند و اسمی را بردم که او تأییدکرد...[۱۰] | » |
در وطن خویش غریب
پرویز پرستویی خاطرهای را از عباس کیارستمی نقل می کند:
« | در فرودگاه مهرآباد، اخوان ثالث شبیه هر مسافر تازهکار و بیتجربه گویا اشکالاتی در باب اسباب و اثاثیهٔ سفر داشت. قصد سفر به لندن داشت... به مسئول گمرک گفتم: این آقا، مهدی اخوان ثالث است. مواظبش باش. خیلی عزیز است. مسئول گمرک از من پرسید: کی؟ همین آدم؟ گفتم بله. همین آدم. به او نگاهی کرد، ولی انگار او را بهجانیاورد. بهدادش رسیدم و گفتم او شاعر است. اما باز هم افاقه نکرد. از پهلوی او که رد شدم به او سلام کردم. با خضوع و تواضع روستایی جواب سلام مرا داد. ظاهراً انتظار نداشت که کسی در چنین صحرای محشری او را بشناسد. توی هواپیما یک بار دیگر از کنارم رد شد. بهمسافری که پهلویم نشسته بود گفتم این آقا مهدی اخوان ثالث است. پرسید کیه؟ گفتم شاعر است. سری تکان داد و تظاهر کرد که او را میشناسد. ولی نشناختهبود. چون پرسید در تلویزیون کار می کند؟ بهنظرم آمد اگر بخواهی جزو مشاهیر باشی باید صورتی آشنا داشتهباشی نه نامی آشنا.[۱۱] | » |
برسلطه یا باسلطه
بهنقل از رهبر انقلاب، آیتالله سیدعلی خامنهای:
« | در اوایل انقلاب، یکوقت سراغ یکی از همین معاریف را - که با بنده آشنایی داشت و حالا از دنیا رفته است - گرفتم.(من در همان اوایل، این فکر را داشتم که با بعضی از رفقا یا آشناهای قدیمی، حداقل تماس تلفنی برقرار کنم و سراغی از آنها بگیرم.)... در همان گرفتاریها، گاهی از فرصتی استفاده میکردم و به وسیلهٔ تلفن، از این افراد احوالی میپرسیدم؛ به تصور اینکه شاید برای انقلاب، کاری شدهباشد. باری؛ به آن آشنای معروف تلفن زدم که «آقا، چطوری؟ رفیق، کجایی؟ انقلاب شده. خبر داری، نداری؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده.» و از این حرفها. ناگهان با لحن خیلی بدی شروع کرد بهحرف زدن و گفت: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه!» گفتم: «اولاً بنای بسیار غلطی است! مگر سلطه همیشه بد است که شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و «با سلطه» باشید. ثانیاً شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ خیلی خوب؛ سلطهٔ آمریکا دارد پدر ما را درمیآورد. (سال ۵۸ بود.)میبینید سلطهٔ آمریکا که بالاتر از همه است، چه کار میکند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت میخواهد، بگو!» اِن و اون کرد؛ گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم. البته او بعدها - یعنی این سالهای اخیر - آمد که دیگر اجل محتوم مهلتش نداد و به آن دنیا رفت.[۱۲] | » |
زندگی و تراث
نگاه تند به زندگی لولیوش
- ۱۳۰۷: تولد در توس، مشهد.
- ۱۳۲۶: دیپلمهٔ هنرستان فنی مشهد.
- ۱۳۲۷: سفر به تهران برای قرعهکشی خدمت وظیفه، گرفتن دوسال معافی، استخدام ادارهٔ آموزش روستایی تهران، آغاز کار معلمی در کریمآباد ورامین.
- ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۰: ادامهٔ کار معلمی در پلشت ورامین.
- ۱۳۲۹: سکونت در تهران. ازدواج با دخترعمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث.
- ۱۳۳۰: نشر اغنون. شروع بهکار در تهران، معلمی در لویزان و سلطنتآباد.
- ۱۳۳۱: شروع زندگی مشترک با همسرش ایران.
- ۱۳۳۲: اردیبهشت: مدال طلای مسابقهٔ شعر فستیوال جوانان دموکرات به او تعلق گرفت و قراربود به فستیوال جهانی بخارست رود، اما نرفت. در اواخر سال، شروع خدمت سربازی. ۱۵ روز بعد، با پرداخت ۵۰۰ تومان معاف شد.
- ۱۳۳۳: زندان بهعلت فعالیت سیاسی. تولد لاله، اولین فرزندش.
- ۱۳۳۴: انتظار خدمت (وابسته به وزارت کار)
- ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۵: کار ادبی با نشریات جهان، ایران ما، آژنگ و بامشاد. ادیتور ادبی در گلستان فیلم.
- ۱۳۳۵: نشر زمستان.
- ۱۳۳۶: تولد دخترش، لولی، ادیتور ادبی رادیو ایران.
- ۱۳۳۸: تولد پسرش توس (فرزند سوم)، نشر آخر شاهنامه
- ۱۳۴۲: تولد دخترش تنسگُل، فرزند چهارم.
- ۱۳۴۴: نشر از این اوستا، زندان بهمدت ششماه. تولد فرزند پنجمش زردشت.
- ۱۳۴۵: چاپ اول منظومهٔ شکار
- ۱۳۴۸: نشر عاشقانهها و کبود، نشر در حیاط کوچک پاییز در زندان، نشر بهترین امید. عزیمت به خوزستان.
- ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳: کار ادبی در تلوزیون آبادان.
- ۱۳۵۰: چاپ اول مجموعهٔ مقالات، تولد ششمین فرزند مزدکعلی،
- ۱۳۵۳: غرقشدن دخترش لاله در رودخانهٔ کرج. مراجعت و اقامت در تهران. شروع بهکار در تلوزیون ملی ایران.
- ۱۳۵۴: نشر «مرد جنزده». نشر «آوردهاند که فردوسی».
- ۱۳۵۵: نشر «درخت پیر و جنگل».
- ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷: تدریس ادبیات دورهٔ سامانی و ادبیات معاصر در دانشگاه تهران، ملی و تربیت مدرس.
- ۱۳۵۷: نشر دوزخ اما سرد، نشر «بدعتها و بدایع نیما یوشیج».
- ۱۳۵۸: کار در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق).
- ۱۳۶۱: نشر «عطا و لقای نیما».
- ۱۳۶۸: نشر تو را ای کهن بوم و بر دوستدارم.
- ۱۳۶۹: سفر به اروپا بهدعوت «خانهٔ فرهنگ آلمان»، مراجعت در ۲۹ تیرماه و بدرود زندگی در ساعت ده و سی دقیقهٔ شب یکشنبه ۴ شهریور در بیمارستان مهر. در ۱۲ شهریور، انتقال پیکر وی بهتوس خراسان و دفن در جوار آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی.
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
... من اصلاً سرگذشت و شرححال ندارم. حتی همین اسم و شناسنامه هم زیادی است. من نه خانوادهٔ چنین و چنانی و نه حسب و نسب فلان و بهمان دارم، نه ماجراهای عجیب و غریب بر من گذشته، نه سفرنامه به دیارهای دور و نزدیکدست دارم، نه تحصیلات منظم و غیرمنظم در دانشگاههای خارج و داخل داشتهام، نه اقدامات و فعالیتهای درخشان و پرتاب و تب داشتهام و نه هیچ هیچ هیچ. بهجای تمام این حرفها و ستونهای خالی بگذار در دائرةالمعارف زمان ما بنویسند: هیچ پسر هیچ که هیچ جا نرفت و هیچکاری هم نکرد و هرچه هم بر سرش کوبیدند هیچ نگفت، هیچ درسی نخواند، هیچ دوستی نگرفت و خلاصه هیچستان محض. حالا خوب شد؟
مهدی اخوان ثالث در نامهای به سیروس طاهباز، دفترهای زمانه: بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م. امید، صفحات ۲۴۲ و ۲۴۳
مهدی اخوان ثالث، معروف به «امید»، در ۱۰ اسفند ۱۳۰۷، در توس در استان خراسان بهدنیا آمد.[۱۳] از آنجایی که تولد او مصادف با ولادت حضرت مهدی(ع) بود، خانواده نام مهدی را برای او برگزید. پدر اخوان از عطاران معروف گذشته بود که در مشهد به «حاج علیآقای عطار» مشهور شدهبود. خانوادهٔ او اصلاً اهل «فهرج» در استان یزد بودند که به خراسان کوچیده و در همانجا پرورش یافتهبودند.[۱۴] پدر اخوان مثل بسیاری از ایرانیان در آن دوره نام «اخوان» را برای خانواده برگزید و چون این نام مورد توجه بسیاری بود، با افزودن «ثالث»، نام خانوادگی خود را متمایز ساخت.[۱۵] مادر مهدی، «مریم» نامداشت ه اخوان در رابطه با ایشان چنین میگوید:
از ذوقیات من هر چه دارم از مادرم است.[۱۴]
اخوان پیش از آنکه به شعر و شاعری بگرود، موسیقی را بسیار میپسندید و بهشکل خستگیناپذیری در یادگیری آن کوشش میکرد. او دور از چشم پدر برای خود تاری دستوپا میکند و پیش استادی مشق و تمرین میکند و در نوازندگی به آنجا میرسد که میتواند ترانههای آن روزها را تا حدی که بتوان شنید، از آب درمیآورد. همچنین او با بعضی از دستگاههای موسیقی ردیفی آشنا میشود و بهقول خود به آنجا نزدیک میشود که امروز و فردا کارش از کنج پستو و اتاق و خانه به سالن و تالارهای بیرون از خانه کشیدهشود. تا اینکه پدر که بهشدت موسیقی را برای آیندهٔ فرزندش خطرناک میدیدهاست، او را از این کار برحذر میدارد و بسیار او را نصیح میکند تا اینکه اخوان نوجوان نیز دست از کار موسیقی میکشد؛ هرچند که تأثیرات آن همیشه در زندگی و شعر او باقی میماند. پس از آن اخوان بهتشویق پدر و با حمایت کامل او، بهشعر روی میآورد.[۱۶]
اخوان تخصیلات متوسطهٔ خود را در رشتهٔ آهنگری در هنرستان مشهد در سال ۱۳۲۶ بهپایان رساند و در همین سال برای دورهٔ ششم ادبی، در دبیرستان «شاهرضا» نامنویسی کرد. همچنین در همین سال اخوان برای اولینبار به «انجمن ادبی خراسان» رفت و توسط افرادی همچون فرخ خراسانی و علیاکبر گلشن تشویق شد. این اتفاق شوق اخوان را در مسیر ادبیاش دوچندان کرد.[۱۴] بهگفتهٔ خود اخوان، تخلص «امید» را نیز برای اولینبار توسط عبدالحسین نصرت در «انجمن ادبی خراسان» در نامیدن او بهکار میرود و اخوان این نام را میپسندد و تا پایان عمر از آن بهره میگیرد.[۱۷]
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
نثرنویسی
نثر اخوان ثالث، بهسبب درخشش شعرش کمتر موردتوجه قرار گرفتهاست. وی در نثر نیز چون شعر میان کهن و نو پیوند برقرار ساختهبود. در نثر او رگههایى از نثر بیهقى، سعدی و قائم مقام فراهانى، آمیخته بهویژگیهایى از نثر هدایت و دهخدا در چرند و پرند و همراه با مایههایى از طرز بیان نقالان وجود دارد. واژههای نثر کهن در کنار کلمات و اصطلاحات عامیانه قرار مىگیرد و حاصل این تناقض همچون طنزی گسترده در نثر او جاری مىشود. افزون بر این، حالتآفرینیهای توأم با نقالى، بهویژه در مؤخرهٔ «از این اوستا» بر جاذبهٔ نثر او مىافزاید. آنچه در سراسر آثار منثور اخوان بهوضوح مشهود است، چنانکه گفتهشد، زبان پر از طنز اوست. این طنز که از ویژگیهای روحى و اخلاقى او بود، حتى در مواردی که دربارهٔ مطلبى بهجد سخن مىگفت، نیز آشکارا ظاهر مىشد. نمونه این جد آمیخته بهطنز در نقدی که بر اشعار سهراب سپهری نوشت، دیدهمىشود.[۱۸]
یادمان و بزرگداشتها
شب مهدی اخوان ثالث
عصر سه شنبه، پنجم بهمن ماه سال ۱۳۹۵، شب ۲۷۹ مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و نشر زمستان به مهدی اخوان ثالث اختصاص یافت. این جلسه با حضور محمدرضا شفیعی کدکنی، محمود دولت آبادی، بهرام پروینگنابادی، مرتضی امیری اسفندقه، زردشت اخوان ثالث و علی دهباشی بهعنوان سخنران و با حضور محمد استعلامی بهمناسبت رونمایی از کتاب مجموعۀ کامل اشعار اخوان ثالث که توسط نشر زمستان منتشر شده بود، برگزار شد. همچنین نمایشگاه آثار خوشنویسی علی پسندیده از اشعار مهدی اخوان ثالث، بخشی دیگر از این شب بود.[۱۹]
بزرگداشت در خانهٔ هنرمندان
مراسم بزرگداشت مهدی اخوان ثالث با سخنرانی محمد بقایی (ماکان)، اصغر دادبه، قدمعلی سرامی، اردشیر خورشیدیان، بهرام پروینگنابادی، بهادر باقری و زردشت و مزدک اخوان ثالث روز جمعه، پانزدهم شهریور ماه ۱۳۹۸ در خانهٔ هنرمندان ایران توسط انجمن فرهنگی افراز و انتشارات زمستان برگزار شد. این مراسم با اخوانخوانی فرنگیس طوسی، نسرین ارمکان، زینب دریسمحافی، چیستا سلامتی و فرزانه زمانی همراه شد.[۲۰]
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
ایرج افشار
« | از همان روز اولی که اخوان تهراننشین شد، با او آشنا شدم و از شعرخواندن او به لحجهٔ باملاحت خراسانیوارش لذت بردم و در خیالم میگذشت که عطار و سنایی و سیف باخزری هم بههمین لحن و شیوه شعر میخواندهاند. دیدارمان بیشتر در کتابفروشی نیل و ابنسینا و مخصوصاً چایخانهها و خانهٔ دوستان ادبی و فرهنگی و دوسهباری در دفتر مجلهٔ یغما بود. حرفمان اغلب بهمطالبی میکشید که بهقول خودش «قدمایی» بود. اگرچه شاعر استخواندار نوپردازان و از فحول این طبقهٔ بهنام بود، همیشه در جستجو و کنجکاوی آن بود که از «مفیدهای کهنه» بر افق وسیع نگرش خود در زمینهٔ شعر و ادب کهن پرتوی تازه ببخشد. این بود که برخلاف بسیاری از نوپردازان گریزان از متون کهن، با رغبت و میل و حوصله و تساهل از شنیدن آگاهیهایی از نسخههای خطی و نوشتههای رنگورورفتهٔ پیشینیان که خواستار کمی داشت، لذت میبرد. تن نمیزد و خسته نمیشد.[۲۱] | » |
ابراهیم گلستان
« | ... او را بردم و میدیدم راه به بیغوله میرود. جایی که روشنی نبود و راه نبود و سکوت بود و خانهها، اگر خانهای بودند در شب، زواردررفته حس میشد. بهچشم نمیدیدی که او با آنجا که بیشتر بیابان بود آشنایی داشت، راهنماییم میکرد. اگر میشد این را راهنمایی گفت، در ظلمات میرفتیم. ساکت بود، شاید اندیشههای مرا میخواند و خاموش ماندهبود و من کشیدهبودن اعصاب را در سکوت درک میکرد و هیچ نمیخواستم که سخت بگذراند. تا اینکه گفت نگه دارم. یککم نشسته ماند، بعد هم گفت: «عزیزجان اینیم!» اینی که گفت پیشم نفی درخشندگیها بود؛ تسلیم تلخ که پیوسته نابهجاست. پیاده شد، دیدم که در سیاهیهاست.[۲۲] | » |
محمدرضا شفیعی کدکنی
« | دو خصوصیت برجسته، شعر «اخوان ثالث» را از دیگر شاعران معاصر جدا میکند: نخست زبان غنی و پرطنین او و دیگر جنبهٔ اجتماعی شعرش که تصویرهایی از زندگی و تاریخ معاصر دارد. شاعران دیگری هستند که شعرشان از نظرگاههای دیگر ارزش فراوان دارند، اما از این دو نقطهٔ دید بیهیچ گمان شعر اخوان برجستهترین نمونه است. توفیق اخوان در ایجاد یک زبان مشخص و شیوهٔ بیان فصیج و مستقل- نه یاوهگویی و هرزهدرایی تکروانه- از مهمترین خصایص هنر او بهشمار میرود. باید او را پیشوای سبک خراسانی جدید در شعر معاصر فارسی نامید.[۲۳] در این عرصهٔ پهناور که از هرسوی کوششی و کششی بهجانبی ـ دانسته یا نادانسته ـ هست، و هرکسی با اندک آگاهی، یا بی هیچآگاهی، یا بیهیچ آگاهی، از رمزهای زبان، باافزودن حرف اضافهای بر صفتی، دعوی آوردن شیوهای خاص دارد و میگوید: مرا شیوهای خاص و تازه است و داشت/ همان شیوهٔ باستانی عنصری ـ در این چو هنری آشفته، از این دعویهای کودکانه که بگذریم، پس از نیما، م. امید را با اسلوبترین شاعر زبان فارسی خواهیمیافت. زیرا تنها اوست که با پذیرفتن اصولی در زمینهٔ موسیقی شعر و قالب آن و عناصر پیوند معنوی در شعر(چه آنها که خود بهوجودآورده و چه آنها که از میراث گذشتگان بوده و او دگرباره در شعر امروز احیا کرده)اسلوبی بهوجود آوردهاست که از همهٔ اسلوبهای شعر امروز بهنیروتر و پرتأثیرتر است.[۲۴] |
» |
هوشنگ گلشیری
« | مهدی اخوان ثالث، م. امید، بیشک رندی است از تبار خیام، با زبانی بیشوکم میانهٔ شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. تعلق خاطر او را به ادب کهن هم در التزام بهوزن عروضی و قافیهبندی، ترجیع و تکرار میتوان دید و هم در تبعیت در همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره. مهمتر اینکه شعر شکل بیشتر اشعار او متکی بر نقل یک قصه است و گاه حتی از ساخت قصه در قصه مألوف ادب شرق سود میبرد... آبشخور بینش او از همان سرچشمهای است که نیما از سال ۱۳۱۶ یا ۱۳۱۷ بهبعد دستیافت، که اصطلاحاً «مترقی» خواندهمیشد، و اصول آن را اخوان گاه بهصراحتی بیشتر از نیما اعلام داشتهاست.[۲۵] | » |
اسماعیل خویی
« | م. امید شاعر «اینجا» و «اکنون» است. سروکار شعر او با همین وجب از خاک خدا در همین روزگار است. و اصالت او نیز چون یک شاعر اجتماعی، در همین محدودبودن زمینهٔ مکانی - زمانی شعر اوست. امید با آنکه «مرثیهخوان» است، هیچگاه مثلاً برای لومومبا یا چه، سوگنامهای نسرودهاست و من این را بزرگترین دلیل اصالت و صمیمیت او میدانم؛ زیرا برآنم که شاعر این سرزمین پیش از آنکه شاعر جهان، یا حتی جهان سوم باشد، شاعر این سرزمین است.[۲۶] | » |
فروغ فرخزاد
« | م. امید، اخوان بههرحال در ردیف نیما و شاملوست. یکی از آن آدمهایی است که هم دیگر شعر نگوید، به حد کافی گفته. شعر اخوان بهشکل صمیمانهای هم مال این دوره است و هم مال خود اخوان. زبانی که اخوان در شعرش بهوجودآورده برای من همیشه حالت زبان سعدی را دارد. مشکل است که آدم کلمات خیلی رگوریشهدار زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمات زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچکس نفهمد. یعنی اینکار را آنقدر ماهر و صمیمانه انجام بدهد که آدم بیآنکه متوجه بشود بگذرد. مثل شعر سعدی و کاری که او با کلمات عربی میکرد. اما این ظاهر شعر اوست. اصل کار حرفی است که با این کلمات زدهمیشود. حرفهای اخوان حرفهای کوچکی نیستند. از غزلها و قصیدههایش که بگذریم، انقدر به ما نزدیک است که انگار دارد در خودمان حرف میزند. بهنظر من او کامل است، یعنی شعرش هم فرم دارد و هم زبان جاافتاده و شکلگرفته، هم محتوای قابل تعمق و هم فضای فکری و دید. فقط بهنظرم که بعضی وقتها او خودش هم فریفتهٔ مهارتها و تردستیهایش در بازی با کلمات میشود. البته این جزو خصوصیات شعر اوست. بههرحال او در جایی نشستهاست که دیگران باید سعی کنند به آن برسند. [۲۷] | » |
منوچهر آتشی
« | شعر اخوان، در قطعات درخشان زمستان، حضوری سازنده و سرنوشتساز در این دوران داشت و از رکود مکتب نیمایی پیشگیری میکرد. یعنی شعر اخوان توانست ظرفیتهای تازهتر مکتب نیمایی را پیش روی شاعران جوانتر بگذارد و بهدوران کلیشهها پایان دهد. شعر اخوان البته حاوی جمالشناسی پیشرفتهتری از نیما نبود، سهل است، در قفای آن قرار داشت، با این همه به شاعران جوانتر کمک کرد تا عرصههای تازهتری از زیبایی در طبیعت و قلمروهای عاطفه جستجو کنند و شعر سترگ دههٔ چهل با چهرههای نمایانش را بهوجود آورند. اخوان خود نیز سه دهه بهحضور بزرگ و استادانهٔ خود ادامهداد. اوج آثار اخوان را «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» تشکیل میدهد؛ سه کتابی که برای جاودانیکردن نام او کافی هستند، دیگر اینکه ما همه وامدار او هستیم و سپاس خود را از او و اندیشه و روان فرخندهاش با صدای بلند اعلام میداریم.[۲۸] | » |
محمد مختاری
« | در فضای اندیشهٔ اخوان دو منحنی «نفی» و «اثبات» هست که مجموعاً حوزهٔ جهانشناسی و مختصات نگرش او را بهانسان و هستی ترسیم میکند. اگر «نفی»، برآمدی در دل تنهایی و شکست و تباهی و پوکی کلی حیات است، این سمت «اثبات»، نشان میدهد که دربرابر «نفی کل» چهچیزی اثباتشدنی است. چهچیزی در دل مرگ و تیرگی و آلودگی و فساد و قضا و قدر و بیپناهی جمعی، باز هم شاعر را بهزندگی، در آنگونه که میاندیشد و میخواهد وامیدارد. این جهت «اثبات» را میتوان در سه نمود اصلی بازیافت:
از نگاه اخوان اگر آدمی بتواند این سه را در دل شکست و تباهی جمعی و کلی دریابد و صیانت کند، بههستی خویش مفهومی بخشیدهاست. و جالب توجه است که این هر سه، بهمنزلهٔ درک و اثبات «فرد» است دربرابر «جمع» و درک و اثبات «جزء» است در برابر «کل». اخوان در آن نفی گفتهاست که جهان عبث است، و ما جز پری در معرض باد نیستیم؛ که هربار ما را بهگونهای میگرداند؛ و با سر بهزمینمان میکوبد. اما در «اثبات» از اینجا آغاز کردهاست که پس آیا باید بربادرفت؟ و راه خویش را برای همین زندگی و زمان و انسان برگزیدهاست. و در همین گزینش است که میان خیام و هدایت، بهراه خیام میرود.[۲۹] |
» |
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
اخوان و گرایش به شعر
بهگفتهٔ خود او:
« | آنچه مرا در ابتدا به شعر کشاند، یک مقدار ناتوانی بود... آدم نمیتواند حرف خویش را از زبان دیگران بگوید، مثل لالها و گنگها، و یک کلام از این و یک کلام از آن... افتادم به خط شعر و این دنیای معنوی را برای خودم کشف کردم... وقتی یککمی پیش خودم زبان باز کردم، کمکم سرمشقهایی برایم پیدا شد؛ این سرمشقها طبعاً عبارت بود از مقداری شعر که در کتابها یا مطبوعات وقت و انجمنهای ادبی خراسان میخواندم. یکوقت دیدم بهکلی دارم برای خودم غزل میگویم... حرفهایم برای خودم زمینه پیدا کرد و بعد کمکم فکرم متوجه بعضی مسائل اجتماعی شد، یعنی هدف از مسائل فردی کشیدهشد به موضوعات دیگر.[۳۰] | » |
تفسیر خود از آثارش
از نگاه اخوان
دربارهٔ نیما یوشیج
« | نیما، به این اعتبار که شعرش در قلمرو شعر ناب و بری از آمیختگی و آلودگی است و سرشار از عصمت و صفای روستایی، به «باباطاهر» میماند؛ مخصوصاً حساسیت و سوز سخنش. و به این اعتبار که در کنه اعراض تصاویر و تماثیل و واقعیات عینی، جوهر شعرش متکی به قائمهٔ فکری و عمق دردهای بشری است و جهان بینی دارد، به «خیام» میماند. البته بیقاطعیت و صراحت خیام که از لطایف هنر اوست، بلکه با ابهامی غالباً معتدل. و این ابهام زاییده همان بیان تمثیلی و تویهدار و عینی اوست.[۳۱] اما از حیث استقلال سبک در گزینش الفاظ و شیوه جملهبندی و برشها و فصلها و عطفها و نحوهٔ آوردن صفت و قید و خلاصه آنچه مربوط بهجنبهٔ لفظی کارهای اوست، بیشبیه است. فقط از لحاظ تشخص و شبهت ناپذیری و ممتاز و بارزبودن سبک، اگر بخواهیم بنا بهجهاتی در بزرگان و اساتید گذشته برای او مانندی بیابیم، من گاهی «ناصرخسرو» را(با ستایش میگویم) و غالباً «خاقانی» را(بی ستایش) بهخاطر میآورم. شعر نیما از حیث لفظ اغلب هیچ پخ و پهلوی ملایمی ندارد. درشتناک، مضرس و خشن است و گاهی نسبت بهبعضی گذشتههای زمان خود، بدوی می نماید.[۳۱] |
» |
دربارهٔ احمد شاملو
« | در میان جوانانی که امروز در مملکت ما با کار شعر سرگرمند، کمتر کسی را میتوان سراغ گرفت که بهاندازهٔ این مرد جوان با بیپروایی و بیهراس از حرف این و آن دل بهدریا زده و در جهات مختلف آزمایش کردهباشد. این خصوصیت اگرچه بهتنوع و رنگینی آثارش میافزاید البته، و گاهگاه شاعر از خوض و غواصی خود نتیجه خوب میگیرد و گوهر برمیآورد، ولی همین سیاحت بیپروا مانع آن شده که وی در یک جهت خاص یا در یک زمینه بهکمال بهرسد و بنیاد استواری بگذارد یا بهاصطلاح دنیایی خاص خود بیافریند که هرکس در آن گام میگذارد، با تمام احساسش دریابد که اینجا با دنیاهای دیگر که آفریدگاران دیگر بهوجود آوردهاند، این تفاوتها را دارد، مثلاً شهرهایش، مردمانش، زبان مردمش، رودها و کوههایش، شبها و روزهایش، فصولش و همهچیزش دنیای دیگری است. از این جهت من معتقدم که احمد شاملو در کارهای شعریش هنوز پرش و جهش خود را آغاز نکرده و آنچه از او دیدهام، همه نشانهٔ دورخیز اوست یا جهشهای موقت و کوتاه. اما باید بهاین نکته توجه داشت که هنوز بر نخستین پلههای جوانی برآمده و آنچه نوید میبخشد این است که وی کوشا و پیگیر است و راه دیگری در زندگی پیشنگرفته جز هنرش.[۳۲] | » |
اخوان ثالث و سیاست
مهدی اخوان ثالث که مدتی در شهر مشهد عضو باشگاه جوانان حزب توده بود و با مفاهیمی مانند اختلاف و تضاد طبقاتی، عدالت اجتماعی، فقر و... آشنا شدهبود و بههمراه سایر هممسلکیهایش بهدنبال ایجاد دگرگونی در سطح جامعه بودند، در ۱۳۲۷ راهی تهران میشود و در آموزش و پرورش بهدبیری مشغول گردید. در زمان حضور در تهران است که با اوجگیری مبارزات ملی و حزب چپ در سال ۱۳۲۸، مهدی جوان وارد نبردهای اجتماعی میشود و در نتیجه بهزندان میافتد و به کاشان تبعید میشود. اشعار این دوره او که جنبهٔ رئالیسم حزبی دارد، بیشتر در روزنامهها و مجلههای حزب چپ بهچاپ رسیدهاست. اخوان در ۱۳۴۵ در اثر منازعهای خصوصی، بهزندان قصر فرستاده میشود و ۹ ماه در زندان میماند. بهباور مجتبی عطارزاده، این ماجرا هر چه بوده از لحاظ کار شعر بر اخوان تأثیر فراوان داشتهاست، زیرا دفترهای «پاییز در زندان» و «زندگی میگوید» یادگار این ایام است. [۳۳]
ارزش و اهمیت شعر اخوان در عرصهٔ سیاسی - اجتماعی زمانی نمود مییابد که او دفتر شعر زمستان را منتشر میکند. اگرچه ارزش و اهمیت زمستان را نباید صرفاً بهلحاظ کارکرد نوپردازانهٔ این مجموعه دانست، بلکه بی؛مان بیشترین ارزش زمستان را باید بهلحاظ تولد این مجموعه در دورهای دانست که بهلحاظ تاریخی یکی از مهمترین دوران سیاسی ایران بهشمار میرود. دورانی که بسیاری از روزنامهها توقیف میشوند و بسیاری از شاعران و نویسندگان که گرایش سیاسی به یک حزب خاص داشتند، بهزندان افکنده میشوند. مهمتر از همهٔ این نکات باید از تأثیر ساختار سیاسی ایران بر شعر اخوان و علیالخصوص شعر زمستان او یاد کرد. زمستان بهنوعی محصول زمانهای است که شاعران برای ترسیم خفقان و رعب و وحشت مردم از سرنوشت سیاسی خود، روی بهاستعاره، کنایه و تمثیل آوردهبودند و بهتعبیری دیگر ارزش کار شاعرانی چون اخوان نه صرفاً بهلحاظ جایگله ادبیشان، بلکه بهلحاظ زیست خود و آثارشان در دورهای از تاریخ بوده که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در فضای سیاسی و ادبی ایران حاکم میشود. بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث. ۵۸ و ۵۹.
اخوان پس از آزادی از زندان از امور سیاسی دوری جست و در روزنامهٔ «ایران ما» بهفعالیت پرداخت. اجرای برنامههای ادبی در تلویزیون پیش از انقلاب اسلامی و اشتغال در «سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی» بعد از سالهای ۵۷ از دیگر مشاغل وی محسوب میشود.[۳۴]
بهباور سیمین بهبهانی:
« | اخوان یک شاعر سیاسی است، بیآنکه به سیاست چندان گرایشی یا از آن چندان اطلاعی داشتهباشد، یا صریحاً به آن تظاهر کند. (زیرا که شعر جای اینگونه تظاهرات نیست) شعر او مدام از وقایع و حوادث سیاسی که در کشور میگذرد بارور میشود. شور و هیجان مردم و دستهها و احزاب قبل از کودتای ۲۸ مرداد، حالت انتظار و بهتزدگی بعد از آن، تصور اینکه دستهای بیگانه در کارها دخیلند: پوشیده میخندید با هم پیر فرزینان |
» |
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
سه دورهٔ شاعر
کار شعری اخوان را به سه دوره میتوان تقسیم کرد. دورهٔ نخست دورهٔ اشعار «ارغنون»وار اوست که جامعهٔ سختگیر و متعصب ادبی خراسان را بهتحسین و تمجید وامیدارد. در این دوره اخوان زیر تأثیر شاعران مکتب خراسانى است، و توانایى خود را در سرودن شعر بهشیوههای کهن مىآزماید. غزلهای نخستین اخوان، متأثر از شعر شهریار و سرشار از شور و احساس است.[۱۸] برای نمونه غزلی بهنام «حجت بالغ» با مطلع «برده دل از کف من آن خط و خالی که توراست»، یا قصیددهای که بهنام «عصیان» با مطلع «برخیزم و طرح دیگر اندازم» که بهترتیب در هجده و بیستویکسالگی اخوان سرودهشدهاند، کافی بود که همهٔ سنتگرایان ادبی خراسان را به آیندهٔ این شاعر جوان امیدوار کنند.[۳۶]با اینهمه، چون ابتدا توفیق چندانى در غزلسرایى نیافت، بهقصیدهپردازی رویآورد. نظر منتقدان دربارهٔ این قصاید متفاوت است. برخى برآنند که این قصاید در عین تقلید از گذشتگان، نشان از استقلال و قدرت خلاقیت وی دارد و برخى دیگر ابیات این قصاید را دارای «مضامینى معمولى و سطحى» و فاقد «استواری و سنگینى قصاید خوب فارسى» دانستهاند. همچنین اخوان در این دوره چنانکه خود نیز مىگوید، با مکتب نیمایى مخالف بود، اما اندکاندک شناخت او نسبت بهشیوهٔ نیمایى بیشتر شد و آن مخالفتها بهطرفداری و پیروی از این روش انجامید.[۱۸]
دورهٔ دوم از ۱۳۳۱ بهبعد است که اخوان با شعر نیما آشنا میشود و مهمترین و بهترین آثار شعر نیمایی را بهوجود میآورد.[۳۶] این دوره با طبع آزماییهایى در قالب چارپاره آغاز مىشود و تا كتابهای «دوزخ اما سرد» و «زندگى مىگوید...» ادامه مىیابد. اخوان پس از شناخت شیوهٔ نیمایى، ابتدا بهشكستن اوزان عروضى و طرح مضامین و موضوعات نو پرداخت و سپس با حفظ صلابت و استواری زبان شعر قدیم خراسانى و درآمیختن آن با تحولاتى كه مكتب نیمایى پدید آوردهبود، شعر جدید فارسى را متحول ساخت و سبكى خاص خویش ایجاد كرد.اوج این دوره را در دفتر شعر «زمستان» میبینیم[۱۸]؛ همچنین حاصل این دوره، شش دفتر شعر اوست.[۳۶]
دورهٔ سوم کار اخوان، دورهٔ گرایش بیشتر او به قالبهای سنتی شعر فارسی است، و آخرین دفتر شعری او را بهنام «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» تشکیل میدهد.[۳۶]دراین ذفتر شعر ناهماهنگیهای آشكاری دیدهمىشود. شاعر گاه بهزبان ساده و روان ایرج میرزا نزدیك مىشود و گاه به شیوهٔ پرصلابت شاعران خراسان روی مىآورد. استعمال واژههای مهجور و اسامى خاص در این اشعار آن قدر فراوان است كه شاعر ذیل بسیاری از صفحات را بهتوضیح آنها اختصاص دادهاست.[۱۸]
معانی و مفاهیم شعری در دورهٔ نخست و سوم چندان اهمیتی ندارد و شاعر بیشتر با استفاده از قدرت زبان، همان مطالب کهن را در قالبهای قدیم ریختهاست. اما شعر دورهٔ دوم هم از محتوی و هم صورت اهمیت بسیار دارند.[۳۶]
تکملهای بر تحلیل سبک اخوان
بهغیر از آن گروه شعرهای اخوان که در مرز میان «عینیت» و «ذهنیت» شکلگرفته، مثل شعر «سبز»، فضایی که شعر او محیط به آن است، فضایی است انحصاری که از ابتدا تا امروز حفظ شدهاست و آن را میتوان نشاندادنیترین فضای شعر معاصر دانست. زیرا اخوان در این شعرهایش، صاحب نگاهی است که نه حرکت به عمق که حرکتی چندجانبه در سطح دارد. او از ابتدا نگاهش را بهگردش در پیرامون خود و آنچه در سطح چشمانداز میگذرد، عادت داده و بهعبارت دیگر کمتر نگاه عمودی داشتهاست. چنین است که شیوهٔ نگاه او و لاجرم آن شعرهایی که حاصل این نگاه خاص اوست، از زمرهٔ نزدیکترین شعرها بههنرهای نمایشی و بهویژه سینما است. [۳۷]
بهباور یدالله قرایی:
اخوان برخلاف شعرای کلاسیک و حتی بسیاری معاصران نوپرداز، حالات روحی خود را با کلمات کلی توصیف نمیکند، نمیگوید خوشحالم، شادم، خشمگینم. بلکه او با توصیف آن حالات مانند یک نقاش جلوههای شادی و خوشحالی و خشمگینی را بهپرده میکشد تا خواننده در مزمزهٔ آن حالت سهیم گردد، خود او در مورد نیما، در «بدعتها و بدایع نیما» به آن اشاره کردهاست. اما چیزی که در او بدیع است، آن است که حالت روحی گنگی را که حس میکند و برای آن کلمه ندارد. با آفریدن و درهم ریختن کلماتی خاص در کام خواننده میریزد تا خواننده آن را بچشد.[۳۸]
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
شعر «زمستان»
«زمستان» نام یکی از اشعار بسیار رمزآلود اخوان است که میتوان آن را بهعنوان مانیفست یا آیینهٔ تمامنما از هنر شاعری و اندیشههای «امید» بهشمار آورد. این شعر که تاریخ سرودن آن دیماه ۱۳۳۴ است، بنابر باور بسیاری نمودار برخورد شاعر است با فضای کشور پس از کودتای ۲۸ مردار ۱۳۳۲ و آنچه او را میآزردهاست، محیط تنگ و بسته و خاموش، نبودن آزادی بیان و قلم، نابودی آرمانها، تجربههای تلخ، پراکندگی یاران و همفکران، بیوفاییها و پیمانشکنی و سرانجام کوشش هرکسی برای گلیم خویش از موج بهدربردن و دیگران را بهدست حوادث سپردن.[۳۹]
بخشی از این شعر:
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلورآجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است.[۴۰]
«مرداب»: درک قافیه پردازی اخوان
مرداب در سال ۱۳۳۵ نوشتهشدهاست. شعری که براساس آن میتوان میزان تربیت ذهنی اخوان را در پایان دهسالهٔ آغاز شاعریاش دید و به چگونگی تجاذب کلمات در ذهن او اندیشید. تجاذب هم از نظر «تناسب» بهاصطلاح بدیع در شعر کهن و هم بهاعتبار ذهن نوجویانهٔ او در دایرهٔ تشکل صوری «مرداب»، و در نهایت پیدایی چهرهٔ شاعر و تبلور اندیشهٔ او در آیینهٔ شعر.[۴۱]
قافیه در شعر اخوان چه از نظر موسیقی کلام و چه از لحاظ تقسیم بندها و خاصه قافیههای دوبهدو در فواصل مختلف، وظیفهای بسیار مهم را متعد است. در بند اول شعر، قافیهٔ «چاک» و «آتشناک» با سه مصراع فاصله، در بند دوم قافیههای «خواب» و «مرداب» و «مردابی» و «گردابی» و در بند سوم «دشنام» و «پیغام»، همه با یک سطر فاصله و نیز «عمر اوبار» و «غار» و «ماهیخوار» و «منقار» به همچنین. اما قافیه در مصراعهای سوم، چهارم و پنجم و هم دو قافیهٔ «بنیاد» و «صیاد» و «شورانگیز» و «آتشخیز» نیز پشتسرهم میآیند. و در بند آخر که آخرین دو سطر شعر با قافیه «شاید» و «برباید» پایان میپذیرد.[۴۲]
بهباور محمد حقوقی، کاربرد درست این قوافی را وقتی درست درک میکنیم که شعر مرداب را با صدای بلند بخوانیم. وی معتقد است که ممکن است همهٔ این قافیهها ناخودآگاه بهکاررفتهباشد، زیرا کلمات از نظر بار و موسیقی و معنی، بر مدار ذهن شاعری که چنین حد از تربیت ذهن و آشنایی و اخت با کلام و کلمات رسیدهباشد، هنگامی که به حرکت آغاز میکنند، با نیروی متجاذب همدیگر میچرخند تا آنگاه که در جای خود بنشینند. انگار که شاعر در حین سرایش شعر بهچگونگی کار خود از نظر انتخاب و استخدام کلمات سخت آگاه بودهاست.[۴۳]
بخشی از شعر مرداب:
این نه آن آبست کآتش را کند خاموش
با تو گویم، لولی لول گریبان چاک!
آبیاری میکنم اندوه زار خاطر خود را؛
زآن زلال تلخ شورانگیز؛
تاکزاد پاک آتشناک.
در سکوتش غرق،
چون زنی عریان میان بستر تسلیم، اما مرده یا در خواب،
بیگشاد و بستلبخندی و اخمی، تن رها کردهست
پهنهور مرداب.
بی تپش، و آرام،
مرده یا در خواب مردابیست.
و آنچه در وی هیچ نتوان دید،
قلهٔ پستان موجی، ناف گردابیست.
من نشستهم بر سریر ساحل این رود بیرفتار،
وز لبم جاری خروشان شطی از دشنام.
زی خدای و جمله پیغامآورانش ، هر که وز هرجای
بسته گوناگون پل پیغام.
سرودهٔ «نادر یا اسکندر»
شعر «نادر یا اسکندر»، اولین سرودهٔ کتاب «آخر شاهنامه» است. هم نام کتاب و هم نام سروده بهگونهای نمادین و معنادار انتخاب شده و بهطور بارزی با بینش شاعر و دیدگاههای او نسبت بهپیامد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در ارتباط است. چراکه، بهگفتهٔ نجف دریابندری، کودتای ۲۸ مرداد و برای نسل اخوان، بیش از یک شکست، سرآغاز یک دورهٔ طولانی وهن و خفت اخلاقی بود که بسیاری از افراد نسل اخوان در معرض آن قرار گرفتند.[۴۴]
بهباور محمد ناصر، اخوان روزهای زندانیبودن و شکست سیاسی و اهانت را هیچگاه فراموش نمیکند. در سراسر مجموعهٔ آخر شاهنامه یأس و نومیدی و سرگشتگی را میبینیم که درواقع معرفینامهٔ نسل نگران و مضطرب است. همین یأس و نومیدی اجتماعی، ویژگی بارز دفتر شعر «آخر شاهنامه» است که در شعر «نادر یا اسکندر» به اوج خود میرسد [۴۵] و شاعر آرزو میکند:
- نادری پیدا نخواهدشد امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود.
در نام این سروده، دو شخصیت تاریخی، یکی ایرانی که آشفتگیهای پس از دوران صفویه و حملهٔ افغانها را آرام کرد و دیگری شخصیتی که در دیگاه ایرانیان باستان گجستک یا ملعون خواندهشدهاست. یعنی تقابل یک منجی با یک ویرانگر.[۴۴]
این شعر در قالب چارپاره سرودهشدهاست و از بیست رباعی نو بههمپیوسته تشکیل شدهاست که تنها مصراعهای دوم و آنها دارای قافیه است. هم رباعی بههمپیوستهٔ اول، گزارش تأثیر وضعیت کودتا بر جامعهٔ ایران، هفت رباعی بعد گزارش زندانیشدن شاعر، راوی یا قهرمان سروده، ملاقات مادر شاعر با او، مکالمه و ردوبدلشدن اشارات بین آنها و شش رباعی آخر در حکم نتیجهگیری موضوع است. [۴۴]
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ اخوان ثالث، مهدی. زمستان. ص. ۸۳.
- ↑ «سبک شعری اخوان».
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان. ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). صص. ۵۲۱ و ۵۲۲.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان. ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). صص. ۵۲۶.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ قرایی، یدالله. چهل و چند سال با امید. ص. ۲۱۵.
- ↑ کاخی، مرتضی. باغ بیبرگی. ص. ۸۷.
- ↑ قرایی، یدالله. چهل و چند سال با امید. صص. ۸۱ و ۸۲.
- ↑ «سه خاطره(از بیستمین سالمرگ مهدی اخوان ثالث)».
- ↑ «زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت».
- ↑ کاخی، مرتضی. باغ بیبرگی. ص. ۱۲۰.
- ↑ «خاطرهٔ کیارستمی از مهدی اخوان ثالث در فرودگاه لندن».
- ↑ «دشمن انقلاب می گوید:ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!».
- ↑ طاهباز، سیروس. دفترهای زمانه: بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م. امید. ص. ۲۴۳.
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ احمدپور، علی. شهریار شهر سنگستان. ص. ۱۸.
- ↑ احمدپور، علی. شهریار شهر سنگستان. ص. ۴۰.
- ↑ پژوم، جعفر. نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث. صص. ۱۱ و ۱۲.
- ↑ کاخی، مرتضی. باغ بیبرگی. ص. ۳۹۸.
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ «درباره شعر و نثر اخوان».
- ↑ «کلیات دیوان اشعار مهدی اخوان ثالث با حضور دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و محمود دولت آبادی رونمایی شد».
- ↑ «مراسمی برای بزرگداشت مهدی اخوان ثالث».
- ↑ کاخی، مرتضی. باغ بیبرگی. ص. ۸۷.
- ↑ قرایی، یدالله. چهل و چند سال با امید. ص. ۲۱۴.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان. ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). ص. ۳۰۹.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان. ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). ص. ۶۵.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان. ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). صص. ۱۸۱ و ۱۸۲.
- ↑ طاهباز، سیروس. دفترهای زمانه: بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م. امید. ص. ۲۰۷.
- ↑ و نگاهی دیگر: بررسی آراء و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث. ۲۵.
- ↑ کاخی، مرتضی. باغ بیبرگی. ص. ۷۴.
- ↑ کاخی، مرتضی. باغ بیبرگی. ص. ۳۵۶.
- ↑ احمدپور، علی. شهریار شهر سنگستان. ص. ۲۰.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ فصولی پراکنده دربارهٔ اینکه نیما مردی بود مردستان.
- ↑ اخوان ثالث، مهدی. مقالات. صص. ۷ و ۸.
- ↑ اخوان؛ نماد امید در نمود یاس سیاسی. ۱۴۹ و ۱۵۰.
- ↑ اخوان؛ نماد امید در نمود یاس سیاسی. ۱۵۰.
- ↑ مجموعهٔ نویسندگان. ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). صص. ۲۰۰ و ۲۰۱.
- ↑ حقوقی، محمد. شعر زمان ما ۲. ص. ۹۹.
- ↑ قرایی، یدالله. چهل و چند سال با امید. ص. ۱۷۶.
- ↑ احمدپور، علی. شهریار شهر سنگستان. ص. ۶۰.
- ↑ حقوقی، محمد. شعر زمان ما ۲. ص. ۹۹.
- ↑ حقوقی، محمد. شعر زمان ما ۲. ص. ۳۷۹.
- ↑ حقوقی، محمد. شعر زمان ما ۲. صص. ۳۷۹ و ۳۸۰.
- ↑ حقوقی، محمد. شعر زمان ما ۲. ص. ۳۸۰.
- ↑ ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث.
- ↑ معانی در شعر مهدی اخوان ثالث. ۹۷.
منابع
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۴۸). زمستان. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۲۰۰۲۶۵.
- احمدپور، علی (۱۳۸۸). شهریار شهر سنگستان. تهران: کلهر. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۸۳۵۷۰۳.
- حقوقی، محمد (۱۳۷۰). شعر زمان ما ۲. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۷۳۶۹۲۴.
- کاخی، مرتضی (۱۳۸۵). باغ بیبرگی. تهران: زمستان. شابک ۹۶۴۶۲۰۰۱۵ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: length (کمک). - پژوم، جعفر (۱۳۸۱). نامی و نامهای از مهدی اخوان ثالث. تهران: سایه. شابک ۹۶۴۵۹۱۸۳۸۳.
- طاهباز، سیروس (۱۳۷۰). دفترهای زمانه: بدرودی با مهدی اخوان ثالث و دیدار و شناخت م. امید. تهران: گردآورنده.
- قرایی، یدالله (۱۳۷۰). چهل و چند سال با امید. تهران: بزرگمهر.
- اخوان ثالث، مهدی (۱۳۴۹). مقالات. تهران: توس.
- مجموعهٔ نویسندگان (۱۳۷۰). ناگه غروب کدامین ستاره...(یادنامهٔ مهدی اخوان ثالث). تهران: بزرگمهر.
- «و نگاهی دیگر: بررسی آراء و نقدهای گوناگون دربارهٔ شعر اخوان ثالث». نشریهٔ آزما، ش. ۳۲ (مهر ۱۳۸۳).
- «معانی در شعر مهدی اخوان ثالث». نشریهٔ نامهٔ پارسی، ش. ۲۴ (مهر ۱۳۸۳).
- «تحلیل و بررسی سرودهٔ «نادر یا اسکندر» اخوان ثالث». نشریهٔ شعرپژوهی، ش. ۱ (بهار ۱۳۸۸).
- «فصولی پراکنده دربارهٔ اینکه نیما مردی بود مردستان». اندیشه و هنر، ش. ۹ (۱۳۳۶).
- «اخوان؛ نماد امید در نمود یاس سیاسی». نشریهٔ زیباییشناسی ادبی، ش. ۹ (۱۷ خرداد ۱۳۹۷).
- «بازتاب تحولات سیاسی جامعه در شعر حماسی اخوان ثالث». فصلنامهٔ مطالعات فرهنگی هنری خراسان، ش. ۴۸ (۹ دی ۱۳۹۶).
پیوند به بیرون
- «سه خاطره(از بیستمین سالمرگ مهدی اخوان ثالث)». وبلاگ کاروند، ۲۰۱۰/۸/۲۶. بازبینیشده در ۲۸ مهر۱۳۹۸.
- «خاطرهٔ کیارستمی از مهدی اخوان ثالث در فرودگاه لندن». وبگاه باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۹ تیر ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۸ مهر۱۳۹۸.
- «زخمههایی که اخوان ثالث را گریه انداخت». وبگاه ایلنا، ۴ دی ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۸ مهر۱۳۹۸.
- «کلیات دیوان اشعار مهدی اخوان ثالث با حضور دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و محمود دولت آبادی رونمایی شد». وبگاه مجلهٔ بخارا، ۶ بهمن ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۹ مهر۱۳۹۸.
- «مراسمی برای بزرگداشت مهدی اخوان ثالث». وبگاه ایسنا، ۱۱ شهریور ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۹ مهر۱۳۹۸.
- «سبک شعری اخوان». وبلاگ شاعر معاصر مهدی اخوان ثالث، ۱۸ مرداد ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۴ آبان۱۳۹۸.
- «درباره شعر و نثر اخوان». وبگاه تبیان، ۲۲ اسفند ۱۳۸۷. بازبینیشده در ۴ آبان۱۳۹۸.
- «دشمن انقلاب می گوید:ما میخواهیم علیه سلطه باشیم!». وبگاه دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، ۲۲ تیر ۱۳۷۳. بازبینیشده در ۴ آبان۱۳۹۸.