بیکتابی
بیکتابی | |
---|---|
«بیکتابی» معلم من در نوشتن شد | |
نویسنده | محمدرضا شرفی خبوشان |
ناشر | شهرستان ادب |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۹۵ |
شابک | ٩-۹۷-۶۸۸۹-۶۰۰-۹۷۸ |
تعداد صفحات | ۲۶١ |
موضوع | روایت تاریخ از منظر ادبیّات |
سبک | واقعگرایی |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
تصویرگر | مجید کاشانی |
بیکتابی رمانی در بستر تاریخ بهقلم محمدرضا شرفی خبوشان است که١٣٩۵منتشر و۱۳۹۶برندهٔ جایزهٔ ادبی جلال و جایزه کتاب سال شد. «بیکتابی» ۲۶١برگ دارد و انتشارات شهرستان ادب در پنجهزار نسخه آن را چاپ کرده است.[۱]
«بیکتابی» مرثیهای است در سوگِ دورهای شگفت از تاریخ سرزمین ایران. داستان فروریختن ناگهانی یک تمدن در پایانِ تاریخ خویش؛ زمانی که از سالها پیش، موریانههای خیانت و فریب و حرص و جهل و کاهلی، ایرانِ اواخر قاجار را از درون پوسانده و جز پوستهای پوک و در آستانه فروپاشی چیزی از آن باقی نگذاشته بود؛ نهیبی بر تصویر کارتپستالی و نوستالژیک قاجار در ذهن خواننده. رمانی درباره بیتوجهی ملتی به کتاب خود.[۲] سوژهٔ «بیکتابی»، کتاب است. این رمان که نثرش به ادبیات زمان خود بسیار شبیه است، شخصیتهایی را نشان میدهد که جذابیت کتاب را به ظاهرش میدانند، نه محتوای آن. هرچند خبوشان توجه به جلد و کاغذ کتاب و اهمیت به داشتنکتاب و نهخواندن آن را به دوران قاجار برمیگرداند؛ لیک روایتی است تعمیمپذیر به تمام تاریخ ایران، ازاینرو تلاش شرفی در این رمانش را «نقد به امروز با توسل به تاریخ» نیز مینامند. ادبیاتِ تاریخیاساطیری بیکتابی، آن را از نمونههای عامهپسند دور میکند و موضوعش، آن را متفاوت و دغدغهمند مینماید که نقبی تاریخی به فرهنگ ایرانزمین میزند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
پست ریأست کتابخانهٔ سلطنتیِ مظفرالدینشاه طی حکمی، به نام شخصی مهر میخورد که تا قبل از آن کتابداری ساده بود. لسانالدوله اما گویی به گنجی ناتمام رسیده، بخش اعظمی از این میراث غنی را به گودالی میاندازد که بوی متعفن کتابسازی از آن به مشام میرسد... .
بیکتابی در زمانهای مردانه روایت میشود
بسیاری معتقدند بیکتابی رمانی مردانه است. شرفی خبوشان در پاسخ به این ادعا گفته است: «من زیاد به مردانه و زنانه بودن ادبیات داستانی
معتقد نیستم؛ اگر حضور زنی در یک کتاب کم باشد نمیتوان گفت کتاب مردانه است، چون مبحث عمدهٔ رمان، انسان است. ادبیات مقولهای انسانی است و نگاه جنسیتی ندارد.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
با داستانهایم قهر میکنم
شرفی خبوشان از بهدامنیفتادن داستانهایش در ورطهتکرار، چنین میگوید:«من از وقتی داستانی را مینویسم تا قبل از چاپ کتاب، موضوع را رها نمیکنم. اما همین که داستان چاپ شد حالا دیگر موقعِ رهاکردن یا بهقول خودم قهرکردن با آن داستان است؛ چون باید وارد داستان دیگری شوم و اگر بخواهم در همان داستان بمانم نمیتوانم دنیای دیگری خلق کنم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
از فیگورگرفتن خوشم نمیآید
شرفی خبوشان پس از برندهشدن جایزه جلال از دلی گفت که قرصتر شده و قلمی که روانتر مینویسد: «جایزه کار مرا سختتر نمیکند. جایزه کار مرا تأیید میکند و میگوید بیکتابی توجهبرانگیز بوده است؛ پس همان مسیر را ادامه بده. جایزه برایم ارزشمند است و به آن افتخار میکنم امااز فیگورگرفتن خوشم نمیآید؛ چون هر چه دارم از پوست و گوشت و استخوان همین مملکت است و هر سازوکاری این مملکت دارد در جایگاه خودم سعی میکنم آن را ارتقاء ببخشم. در بیکتابی همین را میگویم که:خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست | از خود بهطلب هر آنچه که خواهی تویی |
بیکتابی در یک بند
«بیکتابی» رمانی در فضای اسطورهای، و در پسزمینۀ حوادث دوران مشروطه است و داستان مردی را روایت میکند که شغلش، فروختن نسخههای خطی و کتابهای نایاب قدیمی به سفیران و مستشاران فرنگی است. میرزا یعقوب خاصهفروش، که راوی اولشخص این داستان است با نثری ملهم از ادبیات غالب در دورانقاجار و در رفتوبرگشتهای زمانی بر اساس جریان سیال ذهن، روایتگر داستان است، درست در بحبوحۀ به توپبستن مجلسمشروطه و زمانی که تهرانقدیم در زیر سُم اسبان قزاقهای لیاخوف لگدمال شده است و خون آزادیخواهان در باغشاه بر زمین ریخته شده است، درگیر یافتن کتابی قدیمی است که ناخواسته به رسالهای دست مییابد که مدعی یافتن جایگاه ضحاک ماردوش در دماوندکوه است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
گزارشی از شخصیت حاضر در بیکتابی
میرزا یعقوب آنتیکهفروش، شخصیت اصلی رمان «بیکتابی» است که علاقه زیادی به نسخ خطی و چاپ سنگی کتاب دارد و برای دستیابی به کتابها، حاضر است خطرها کند و حتی از جانش بگذرد.[۳]
دلیل شهرت
بیکتابی رمان برگزیده جایزه ادبی جلال شد و توجه اهالی کتاب را برانگیخت و تنها پس از چندروز از جایزه جلال، بهچاپ سوم رسید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهاین رمان در برنامههای تلویزیونی، «کتابباز»[۴] و «برندهباش»[۵] بهعنوان اثر برگزیده، معرفی شد.
چرا باید بیکتابی بخوانیم
«بیکتابی» خواننده را وادار به تفکر میکند. بیکتابی، ورق نزدن آدمی است؛ فرصتی را فراهم میکند که خودمان را مطالعه کنیم و وقتی خودمان را ورق زدیم، گذشته و تاریخمان، اکنون و آیندهمان را تحلیل کنیم. نگاه به خویشتن، بسیار ضرورت دارد است؛ ما نیاز داریم که خودمان را ورق بزنیم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
از تقاص قرطاس تا بیکتابی
این رمان نخست «تقاص قرطاس»[۶] نام داشت که سپس با نام «بیکتابی» بهچاپ رسید.
برگی از شاهنامه نفیس در موزه هنر آمریکا
از جمله نسخ نفیس غارتشده در زمان قاجار، کتاب شاهنامه مشهوری است که تا زمان محمدعلی شاه قاجار در کتابخانه کاخ گلستان نگهداری میشد اما در آشفتگیهای آن سالها به خارج از کشور برده شد و به دست یکی از عتیقهفروشان پاریسی به نامِ دموت افتاد. برگهایی از نگارههای آن جداگانه فروخته شد و برگهای بدون نگاره را از بین بردند. از این دستنویس ارزشمند، ٧٧ برگ مینیاتوردار در موزههای جهان شناسایی شده است. اخیراً در موزه هنرِ شهر ووستر ماساچوست، در ایالات متحده آمریکا، نمایشگاهی برپا شده است با موضوع «هنرِ ساخت کتاب در ایران و هند» و برگهایی از نسخههای خطی در آن به نمایش درآمده است که ازقضا برگی از شاهنامه دموت در این نمایشگاه بهچشم میخورد که بهرام گور را در حال شکار گور نشان میدهد.[۷]
بازتاب در توئیتها و نوشتههای مجازی
محمدمهدی سیار از «بیکتابی» در صفحهٔ مجازی خود چنین نوشت: «نکند این کتاب را نخوانید! نکند این کتاب را چندبار نخوانید! این رمان تاریخی نیست، قصهٔ امروز است و تاریخ آینده»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مسعود بوربور، داستاننویس و مدرس در صفحه مجازیاش از بیکتابی اینگونه یاد کرد: «محمدرضا شرفی خبوشان را اصلاً نمیشناختم و این کتابش بهراستی شگفتزدهام کرد. برای خواننده کتابباز و دلداده به عوالم نسخخطی، اسطورهها و متون کهن، جزییات هنر قاجاری، وقایعمشروطه نقطهقوت کتاب است و میتوان حتی بعدتر باردیگر بازگشت و در این صفحات دقایقی را آرامید و به تماشا نشست.»[۸]
«بیکتابی» پیشنهاداهالی قلم
«بیکتابی» در لیستی که اهالی قلم از کتابهای خواندنی پیشنهاد دادند؛ رتبه نخست را بهدست آورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سالشمار کتاب
- ١٣٩۵: در زمستان نخستین بار چاپ شد.
- ١٣٩۶: برنده جایزه ادبی جلال آلاحمد، برنده داستان سال انقلاب، برنده جایزه شهید غنیپور شد و در نمایشگاه کتاب پاریس شرکت کرد.
- ١٣٩٧: به چاپ پنجم رسید.
بیکتابی را مفصلتر بخوانیم
«بیکتابی» ماجرایی تاریخی از دوران قاجار را دستمایه کرده که عموم مردم از آن بیخبرند. مظفرالدینشاه کتابداری به نام لسانالدوله را به ریأست کتابخانهسلطنتی منصوب میکند؛ اما او با خیانت در امانت، بخش عظیمی از این میراث غنی، شامل هزاران نسخ نفیسخطی را میفروشد و این ماجرا با بهتوپ بستن مجلس تنیده میشود. شخصیت اصلی دلالی است که به کتابسازی، کتابداری و صحافی و برخی هنرهای مرتبط با کتاب میپردازد و مخاطب را از زوایای دیگر از تاریخ کتابپردازی مطلع میکند. نویسنده، با بهرهگیری از جریان سیال ذهن، و در رفتوبرگشتهای زمانی از زبان میرزا یعقوب، جبریمسلکی مردم و ناامیدی به تغییر شرایط و بهت و سرگردانی همگانی را که در بسیاری از اعصار تاریخی، گریبان ملت ایران را گرفته است، بیان میکند. در بخش ابتدایی کتاب، راوی، ایران را به حمامی تشبیه میکند که در کودکی به آن میرفته. حمامی که:«بهخلاف حمامهای دیگر، سربینۀ نمزده و سردی داشت. استاد حمامش یکچشم و قوزی بود. جامهدارش یک دست نداشت و دست دلاکش پر از میخچه بود. تونتاب دیوانهای داشت... هیچکس سر جایش نبود و همهچیز روبه ویرانی بود و حمامکردن به ادا درآوردن میمانست و همه ناراضی بودند و فحش میدادند اما دوباره مینشستند سر جایشان و منتظر میشدند که حنا به ریششان رنگ بگیرد».
گرچه شاید در توصیف جزئیات کشتار مشروطهخواهان بهدست عمال لیاخوف و سرکردههای روس و دستنشاندههای محمدعلی شاه، بهنظر آید که آنچه فریاد آزادی را در گلو خفه کرد، توپ روسیه و سرنیزۀ قزاق اجیرشده بود تا تاجوتخت آخرین مستبدِ قاجار را برای چند صباحی بیشتر حفظ کند و خط تاراج مملکت ادامه یابد. درونمایۀ بیکتابی، به جهل و جبری عجینشده در ذهنتاریخی مردم اشاره دارد که یا به وضع موجود خو گرفتهاند یا اعتقادی ندارند که میشود چیزی را دگرگون کرد: «با چکمه روی زمیننشستن خوب نیست، با قبایدراز و لبادهبلند هم نباید روی صندلی نشست. این منقل و وافور را هم نمیشود روی میز گذاشت. نمیشود چهار زانو قاشق و چنگال دست گرفت... یا باید کلاً وضع را تغییر داد یا باید هیچکاری از کارهای این فرنگیها را قبول نکرد. این مجلس به این میمانست که ما منقل و وافورمان را بگذاریم روی میز و بنشینیم روی صندلی. مضحک است. باعث تمسخر است. باید جمع میشد این بساط».
آنکه آزادی را منکوب و مردم را تاراج میکند، ماردوشی نیست که شاید در هیأت شاه قجری یا لیاخوف روسی درآمده است. دشمن آزادی و سعادت کشور، تکتک آن آدمهایی هستند که چیزی جلوتر از منفعت شخصی و لحظهای خود را نمیشناسند و نمیبینند. شاهی که دغدغههای حکومتداریاش در حرمخانهاش میگذرد، کتابداری که مقراضی در کیف دارد و مفاخر فرهنگی یک ملت را برای پشیزی مثله میکند تا خرج وافور و تریاکش کند، عتیقهفروشی که به جستجوی گنجی موهوم است، قزاقی که دشنه میکشد و خون میریزد تا غنیمتی و غارتی نصیبش شود، و مردمی که حتی اگر دل بهامید مشروطهخواهان بستهاند، ترجیح میدهند در خانه بمانند و سر زیر لحاف مخفی کنند تا صدای توپ و تفنگ به پایان رسد. ماردوش در هیأت تمام این مردمان است. مردمی که چون ناآگاهاند، و چون کتاب نمیخوانند، باید سرتاسر تاریخ را دوبارهودوباره تجربه کنند؛ «مردم چنان عادت به مظلومیت کردهاند، که تصور نمیکنند که ظلم چیزی است که آن را دفع میتوان کرد».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سبک کتاب
بیکتابی رمانی واقعگراست. روایت داستان، خطّی و من راوی است، با فلشبکهایی در بنمایههای رئالیستی با موضوعی تاریخی با شاعرانگیها و نثر متون کهن و خیالبافیهای جادویی.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زمان و مکان کتاب
داستان از شبِ بهتوپبستن مجلس مشروطه در زمان محمدعلی شاه قاجار، توسط لیاخوف روسی؛ سرکرده نیروهای قزاق تا دو هفته بعد از آن را شامل میشود. دو هفتهای که پُر از ماجرا و تعقیب و گریز است. مکان داستان شهر تهران است که بیشتر وقایع اطراف مدرسه و مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس و کوچهها اطراف و بازار گلوبندک تهران رخ میدهد. محلهها و بناهایی که مربوط به خاندان عریض و طویل قاجار است. البته نویسنده آنجا که به ترور ناصرالدین شاه قاجار میرسد از شاهعبدالعظیم و بازار و بقعههای اطراف بهقدر ضرورت داستان میگوید.[۹]
پیشینهٔ کتاب
بیکتابی غارت نسخههای خطی ایرانی در زمان قاجار را روایت میکند که چگونه در آشفتگی آن سالهااین نسخ خطی ارزشمند بهسرقت برده شد. شرفی خبوشان برای نوشتن این کتاب، به سراغ نسخههای خطی رفته است و سرانجام پس از دوسال پژوهش، رمانش را قلمزده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پیرنگ
عنصر اصلی «بیكتابی» بینامتنیت و تعلیق زمان است. یعنی زمان و مكان و متون و آدمها با هم درمیآمیزد و ماجرایی پر فراز و نشیب و معماگونه رقم میخورد. خواننده باید سر نخ داستان را پیدا كند و قدمبهقدم پیش برود تا بفهمد بیچارگیها و بیارزشیها و بیهویتیها و تمام «بی»های جامعه، زیر سر«بیكتابی» است. [۱۰]
شخصیتپردازی
شخصیتها با وسواس پرداخته شدهاند و کاملاً قابل تفکیک هستند.[۱۱]جایگذاری شخصیّتهای خارجی این داستان جای بحث دارد. این شخصیتها، مثل کلنل لیاخوف، شاپشالخان (لَهله محمّدعلی شاه)، مسیوها و مسترها و دیگران، در هالهای از ابهامِ ذهن خیالپرداز راوی قرار میگیرند و هیچ شناخت واقعی از آنها تعمداً در اختیار مخاطب قرار نمیگیرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مشروطه را گیر انداخته بودیم. ما آنجا بودیم، مشروطه را گیر انداخته بودیم. مشروطه از ترس میلرزید و لابد آن گوشه با دیدن ما خودش را خراب کرده بود. این اولین شکار یوم التوپ ما بود. حرف نزدیم. از جا بلند شدیم. شوشکهها را طرفش گرفتیم. نزدیکش رفتیم. مشروطه پشتش را فشار داد به سه کنج دیوار. تصور کردیم با همان کمر نحیف میخواهد دیوار را ویران کند، تار را به هم بریزد، از چنگالمان فرار کند.بعد دیدیم چیزی درخشید. مشروطه همانطور نشسته و مچاله، لولۀ تفنگش را به طرف ما گرفت. دستار سیاه باریکی دور سرش بسته بود، محاسن تُنُکی داشت. بلند شد ایستاد، عبایش از دوشش سُر خورد، افتاد پشت پایش. میتوانستم لرزیدن آن دو پا را که مثل چوب خشک به هم میخورد، حس کنیم.مشروطه میلرزید. مثل دوک لاغر بود. همه بیاینکه به هم بگوییم، میدانستیم یوم التوپ اگر تمام شود و قزاقها و سربازها درِ اتاق را باز کنند، ما را که مخفی شدهایم، ببینند، ننگ بزرگی است. (ص: ١٢۴ک)
شخصیتهای اصلی
راوی که شخصیتی است خاکستری و امیال خیروشر در وجودش به پیکار مشغولند، خود را کتابدوستی میداند که گرچه در دادوستد نسخههای خطی با اجنبی است، اما اگر کتاب ارزشمندی بیابد آن را برای خودش نگه میدارد تا «بهدست نامسلمان نیفتد.» جبریمسلکی که در وجود شخصیت راوی نهفته است از انتقاد او به مشروطهخواهان و ناامیدیاش از تغییر وضع موجود نمایان میشود وقتی میگوید: «این وطن را میخواهم چکار وقتی دست یکعده دزد و عملۀ جهال و سفاک است؟ مگر از دست اینها میشود ایران را خلاصی داد؟ کی خلاصی دهد؟ یک مشت جهال دیگر بیایند جای یک مشت جهال دیگر را بگیرند، بدتر از قبلیها؟ کی دانشاش را دارد که این مملکت را اداره کند؟ کو دانایی؟ کو عشق به کتاب؟ کتابدار ما که دزد باشد، قضیه معلوم است...».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصیتهای فرعی
شگرد مؤلف برای روایت از شخصیتهای فرعی، سخننگفتن از آنهاست. او آنها را در پسزمینه روایتش از وقایع دیگر مینشاند و با خونسردی و طمأنینه، از زبان دیگران شرح ماجرای محاصرهشدن، گلولهبارانشدن، بهتوپ بستهشدن، شکنجهشدن، سلاخیشدن، مثلهشدن و در نهایت فروشکستن موجوداتی غریب و بیگانه به نام مشروطهخواه را نقل میکند. او آنها را نمیآفریند. مواد لازم برای آفرینششان را در اختیار مخاطب قرار میدهد تا خود دست به خلق تصویر راستین آنها بزند؛ مبارزان شجاع و آرمانخواهی که از دل حجره مدارس و شبستان مساجد و دکان بازارها بیرون آمدهاند تا آخرین قربانی ماران این تاریخ ضحاکصفت باشند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نثر کتاب
نویسنده زبان تاریخی را برای روایت داستانش بهکارگرفته است. زبانی که لازمهاش پژوهش و تسلط بر نثر و منشآت دوره قاجار است. ضربآهنگ در ریتم کلمات مشهود است و حتی جاهایی برخی اسامی و کلمات در معنایی تازه بازسازی میشود. کلماتی مانند «بمباردمان» که کلمهای فرانسوی است را بهجای «بمباران» استفاده میکند و یا از کلمه «یوم التوپ» برای یادآوری روز به توپ بستن مجلس بهره میبرد. او بهجای «قمه» در کتاب از «شوشکه» که از کلمه روسی «شاشکار» به زبان فارسی آمده است استفاده میکند. نویسنده با این شگرد نشان میدهد که اجانب و فرنگیان فقط کتابها را به تاراج نمیبرند بلکه حتی زبان فارسی را هم مورد هجوم کلمات بیگانه قرار میدهند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
شرفی خبوشان درباره نثر این کتاب گفته است: «این زبان ابداعی است و معتقدم که نویسنده باید بگردد و ببیند که چه زبانی میتواند آن حس و فضا را القاء کند تا مخاطب بپذیرد آن چیزی که میخواند، واقعیت و حقیقت است. یکی از اهداف من این بود که بیاییم و داد نثر را از این تاریخی که با نثر ترجمه، رمان را به ما قالب کرده بستانیم و بگوییم که ما نثری داریم که این توانایی را دارد که خودش روایتگر باشد. قابلیت نثر فارسی آنقدر بالاست که ما از آن غفلت کردیم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بیکتابی از منظر اسطورهشناسی
شرفی خبوشان در «بیکتابی» اسطوره ضحاک را بازآفرینی کرده است و بهصورت نمادین در کنار یک واقعه تاریخی به آن پرداخته است. «بیكتابی» پیوند تاریخ و ادبیات و اساطیر است که نویسنده اعتقاد دارد هر انسان، ضحاکی درون خویش دارد. حتی روح ناپدری بهظاهر فاضل و کتابخوان میرزایعقوب خاصهفروش هم در آینه مارهای سرشانه دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بیکتابی از نگاه روانشناختی
این رمان هشدارِ طبیب، به جامعهای پر از گسل است. «بیکتابی» نام یک بیماری شایع در ملت ماست؛ از مدیر و مسئول تا استاد و کارمند و کارگر و کارخانهدار و خانهدار و غیره، که اگر بهزودی علاج نشود، ما را به نابودی و فروپاشی خواهد کشاند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه بیکتابی جامعهای «کتابنخوان» را نشانمان میدهد که در آن کتاب تنها متاعی برای خرید و فروش است و مشتری اصلی آن فرنگیان شرق و غرب عالم هستند. نویسنده همچون جراح، اجتماع بهظاهر سالم را پیش چشمان خواننده، میدرد. این اجتماع فقط منحصر در زمان قاجار و متعلق به جغرافیای خاصی نیست و تمام گستره انسانی در هر زمان و مکانی را شامل میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بیکتابی و ارجاعات تاریخی
شرفی خبوشان از بهتوپبستن مجلس یا «یوم التوپ» از زبان یک نیروی قزاق حاضر در سرکوب مشروطهخواهان بهتفصیل در بیکتابی روایت میکند. روایتی از رخدادهای روز شومی که به یوم التوپ میشناسیم؛ اتفاقهایی نظیر بهتوپبستن مسجدسپهسالار و قتلعام مشروطهخواهانِ پناهگرفته در مسجد و اعدامها و خونریزیهای باغشاه.[۱۲]وقایع اتّفاقافتادۀ سیاسی در این کتاب مشروحاً در کتاب «انقلاب» ادوارد براون البتّه نه با پیچیدگیهای داستانی بیکتابی، بهوضوح آمدهاست. جغرافیای مکانی شهر تهران در زمان مشروطه (خیابانها، کوچهها، عمارتها، مساجد، باغستانها و نگارستانها) همۀ محیط داستان را بهصورت ملموس بهتصویر میکشاند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
گزارشی از فروش کتاب
رمان «بیکتابی» از نخستین چاپ در زمستان١٣٩۵تا زمستان١٣٩٧در پنجنوبت و هرنوبت، یکهزار نسخه بهچاپ رسیده است و تاکنون پنجهزار نسخه از آن روانه بازار نشر شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بیکتابی ترجمهمیشود
مذاکراتی برای ترجمه «بیکتابی» در نمایشگاه کتاب پاریس، به زبانهای آلبانیایی، هندی و عربی صورت گرفته است. [۱۳]
نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب
محمدرضا شرفی خبوشان و جمعی از داستاننویسان مطرح اردبیل همچون رضا کاظمی، محمود مهدوی و امیر رجبی «بیکتابی» را نقد میکنند.[۱۴]
نقد «بیکتابی» با جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگ در شهرستان ادب انجام شد.[۱۵]
محمدرضا شرفی خبوشان در کنار ابراهیم زاهدی که از نویسندگان و منتقدان ادبی است، در نشستی حاضر شدند که کتابخانه پیروزی تهران برگزار کرد تا اعضایش از فرصت نقد و بررسی «بیکتابی» بیبهره نمانند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جلسه نقد و بررسی «بیکتابی» در مرکز تبادل کتاب تهران با جضور نویسنده و محمد حنیف بهعنوان کارشناس برگزار شد.[۱۶]
نقد بیکتابی در دانشکدهادبیات دانشگاه الزهرا(س) با حضور نویسنده و مرتضی کربلاییلو منتقد و جمعی از دانشجویان برگزار شد.[۱۷]
اظهارنظرها
حمیدرضاشاهآبادی
« | توانایی نویسنده در توصیف تاریخ و فضاسازی آن و دمیدن روحی متمایز از زمان، مهمترین نکتهٔ قوی این رمان است. درواقع عرقریزان نویسنده در سطرسطر اثر دیده میشود. نویسنده شناخت خوبی از لباسها، ابزارها و صحنه دارد و حوادث را بهخوبی روایت میکند. من دوست داشتم در این رمان ردی از امروز آقای خبوشان هم میداشتیم که این رخ نداد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
ابراهیم زاهدی مطلق
« | نویسنده برای بیان ماجرا و نقد اجتماعی از زبانی مناسب و نثری پرکشش استفاده کرده تا ما را بهصورت عریان روبهروی خودمان قرار دهد. نویسنده تا کلمه آخر کاملاً بر متن مسلط بوده و کلمات را بهخوبی در دست دارد، طوریکه زبان متن از ابتدا تا انتها کوچکترین تغییری نمیکند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
امیر رجبی
« | گاهی در جزئیات این کتاب افراط شده و بهنظر میرسد از کلمههای ناآشنا زیاد استفاده شده است؛ اما رویهمرفته بعد از فصل اول، خواننده بر مدار نویسنده قرار میگیرد و بالذت داستان را دنبال میکند. داستان مشروطه و بهتوپبستن مجلس از یکسو و غارت کتابهای نفیس از کتابخانه ناصری و مظفری از سوی دیگر توانسته داستان پرکششی را خلق کند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
علیاصغر عزتی پاک
« | وقتی برای اولین بار این جمله را (حرف نشخوار نیست؛ قیکردن فساد است. شاهدماجرا باید حرف بزند...» در «بیکتابی» خواندم رمان نامدار «جنایت و مکافات» داستایفسکی یادم آمد که آدمهایش یکبند حرف میزنند؛ چه آنکه بویی برده از واقعهای؛ و چه آنکه خود عامل واقعه بوده.[۱۸] | » |
یعسوب محسنی
« | از شاخصههای منفی این کتاب، ناسزاگوییهای مداوم در دیالوگها، حرّافیهای پیرانه، خشونت، کتککاری و مثلهکردن، بیحرمتیهای گزافه، ارائۀ چهرۀ مردمی بیفرهنگ و لاابالی، شکمچرانیهای اشرافی، بساطنشینی و منقل و حبّه و نئشگی و لواط؛ بهطوریکه شاید بشود گفت خواندن این کتاب برای گروههای سنّی زیر هجده سال توصیه نمیشود. دیالوگها واقعاً در بعضی از فصلها خستهکننده، بیربط و بیراه است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
محمد قائمخانی
« | بیکتابی اثری است نمایشی و هرچند زبانآوریهای شگفتانگیزی دارد اما راوی از مخاطب فاصله میگیرد و هیچگاه نمیگذارد تصاویر متراکمش زیر آوار روایت نابود شود. برعکس، زبان برای انتقال هرچه کاملتر تصاویر خاص و بکرِ صد سال قبل، رسانهای شده است . کتاب سراسر توصیف است و جای خالی تجویز، کاملاً مشهود است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
نظرات داوری در مراسمهای گوناگون
داوران جایزه ادبی جلال از رمان اینگونه تجلیل کردند: « بیکتابی بهدلیل استفاده از نثری شیوا در خدمت خلقِ شخصیتها و فضای داستان، نگاه نقادانه به جامعه امروز در گستره تاریخ و آفرینش فضایی رازآلود و پررمز و در عینحال داستانگویی قدرتمند و تصویرسازی بکر بهعنوان اثری برگزیده،انتخاب میشود.»[۱۹]
کتابداری از بیکتابی میگوید
- «بیکتابی رمانی که آخرین روزهای سال بههمراه بنفشهها، شکوفهها و نسیم بهاری آمد. گاه حس میکنم من و راوی یکی شدیم، برای یک کتابدار چیزی لذت بخشتر از کتاب و کتابخانه نیست، از اینرو فکر میکنم «بیکتابی» محمدرضا شرفی خبوشان واقعاً یک اتفاق خوب و تازه است، نویسندهای ظهور کرده که برای ظلمهایی که به کتاب شده وقت گذاشته است.»
شرفی خوبشان و کلاس درس «بیکتابی»
« | در نوشتن این کتاب حکم شاگردی را داشتم که آموختم و بر این باورم که هر رمان فرصتی است برای یادگیری بیشتر نویسنده. در «بیکتابی» من بیشترین نیرو را برای انتخاب واژهها و جملهها گذاشتم و سعی کردم به موقعیت تاریخی روایت نزدیک شوم و یک نثر خاص را بهوجود بیاورم. من در نگارش «بیکتابی» نوددرصد محقق بودم و دهدرصد نویسنده. نوشتن صرفاً بیان چیزی که حس میکنیم نیست؛ بلکه ارادهای است برای شناخت بهتر پیرامون و تلاش برای درک آن.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
جایزه جلال کتابم را پرفروش کرد
« | بیکتابی پس از آنکه در جایزه جلال برگزیده شد به چاپهای متعدد رسید و خوانده شد. جایزه کمک میکند اگر کتابی قابلیتهای خاص خود را دارد، دیده شود. [۲۰] | » |
بیکتابی | |
---|---|
جملههای ماندگار کتاب
«این وطن را میخواهم چهکار وقتی دست یک عدّه دزد و عملۀ جهّال سفّاک است؟ مگر از دست اینها میشود ایران را خلاصی داد؟ کی خلاصی دهد؟ یک مشت جهّال بیایند جای یک مشت جهّال دیگر را بگیرند، بدتر از قبلیها؟ کی دانشش را دارد که این مملکت را اداره کند؟ کو دانایی؟ کو عشق به کتاب؟... ما فقط سرمان به الفیّه و شفیّه گرم است. خاک بر سرمان، خاک بر سرتان، خاک بر سر من که بیوطن شدهام...» (ص: ۵٣)
«همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفرالدین میرزای بیشعور بیدرک خفیفالعقول مریض که نمیدانست کتاب چیست و پسر کله پرگوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشی دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقهفروشدزد و عملهدزد و کنیزدزد و نوکردزد و حتی منِ دزد! این تقاص تکتک ماست. قرطاس آمد و نفرینش را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: «بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده.»
آنچه تاکنون برنده شده
برگزیدهٔ دهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد
برنده سیوپنجمین دورهٔ جایزه کتاب سال در سال ۱۳۹۶
برگزیدهٔ هفدهمین دورهٔ انتخاب کتاب سال شهید حبیب غنیپور
در تارنماها بیشتر بخوانید
- «بیکتابی در گهوارۀ تاریخ» نوشتهٔ مرتضی شمسآبادی منتشرشده در روزنامهٔ جوان مورخ ۳مرداد۱۳۹۸.[۲۱]
نوا، نما و نگاه
برگهایی از بیکتابی
از بیکتابی بشنویم و ببینیم
پانویس
- ↑ «پیشنهاداهالیقلم».
- ↑ «مرثیهای سهمگین».
- ↑ «میرزا یعقوب آنتیکهفروش».
- ↑ «بیکتابی در کتابباز».
- ↑ «بیکتابی در برنده باش».
- ↑ «تقاص قرطاس».
- ↑ «شاهنامه نفیس».
- ↑ «بیکتابی و نسخ خطی».
- ↑ «وحشتناکاماخواندنی».
- ↑ «همه چیز از بیکتابی است».
- ↑ «شخصیتها در بیکتابی».
- ↑ «یوم التوپ».
- ↑ «ترجمه بیکتابی».
- ↑ «بررسی و نقد در اردبیل».
- ↑ «نقدبیکتابی».
- ↑ «خشونت بیکتابی».
- ↑ «بیکتابی در الزهرا».
- ↑ ««جنایت و مکافات»».
- ↑ «داوران جایزه جلال».
- ↑ «بیکتابی پرفروش شد».
- ↑ «بیکتابی در گهواره تاریخ».
منابع
- شرفی خبوشان، محمدرضا (۱۳۹۷). بیکتابی. تهران: شهرستان ادب. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۸۸۹-۹۷-۹.
پیوند به بیرون
- «رتبه نخست بیکتابی در لیست پیشنهادی اهالی قلم». شهرستان ادب، ۲۱اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ٣مهر۱۳۹٨.
- «واقع گرایی بر مرثیهای سهمگین». شهرستان ادب، ۱۷خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «معرفی رمانبیکتابی». وطن امروز. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «شعار «شاه باید برگردد» به خاطر نخواندن تاریخ است». خبرگزاری فارس، ٣بهمن۱۳۹٧. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «وقتی ماردوش تکثیر میشود». شهرستان ادب، ۲۳فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- ««بی کتابی» آیینه پیش روی هر انسان». شهرستان ادب، ۲۸تیر۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «معرفی «بی کتابی» در برنامه کتابباز». آپارات. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «معرفی «بی کتابی» در برنامه برنده باش». آپارات. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «کتابدار دزد کتابخانه سلطنتی مظفرالدینشاه را بشناسید». خبرگزاری فارس، ٢٠خرداد۱۳۹۴. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «غارت نسخههای خطی ایرانی در زمان قاجار». شهرستان ادب، ۲۱دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «مسعود بوربور: «کتابی که شگفت زدهام کرد»». پایگاه مجازی مسعود بوربور، شنبه۲۲تیر ۱۳۹۸. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود». شهرستان ادب، ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود». شهرستان ادب، ۸خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٠مهر۱۳۹٨.
- «همهچیز زیر سر کتابهاست!». شهرستان ادب، ۲۵اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «میرزا یعقوب از قهرمانی تا ضحاک بودن». شهرستان ادب، ۱۱خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «عظیمترین غارت تاریخ دستمایه نگارش «بیکتابی»». پایگاه اطلاع رسانی کتابخانههای عمومی کشور، ۱خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- ««بیکتابی» از کدام بیماری سخن میگوید». وطن امروز، ٣٠اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- ««یوم التوپ» به روایت «محمدرضا شرفی خبوشان» د». شهرستان ادب، ۱۴مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «ترجمه «بیکتابی» به آلبانی، هند و الجزایر». ایلنا، ٢۶مرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «من نویسندهای هستم که برای ایران مینویسم، برای مردمانی که با نَقل خو گرفته اند.». حوزه هنری، ٢۴بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- ««بیکتابی» معلم من در نوشتن شد». خبرگزاری مهر، ۹اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «خشونت در «بیکتابی» به صورت آشکار بیان شده است». نبض هنر، ۴اردیبهشت۱۳۹٧. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «نقد بیکتابی در دانشکده ادبیات دانشگاه الزهرا (س)». شهرستان ادب، ۱۳ تیر ۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «جملهای در «بیکتابی» مرا بهیاد رمان نامدار «جنایت و مکافات» داستایفسکی انداخت». شهرستان ادب، ۱۴ دی ۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «شرفی خبوشان داور دهمین دوره جایزه ادبی جلال شد». جایزه ادبی جلال آلاحمد، ۱۳۹۶. بازبینیشده در ١٢مهر۱۳۹٨.
- «جایزه جلال کتابم را پرفروش کرد». تسنیم، ۱۴مهر۱۳۹۸. بازبینیشده در ٢٠مهر۱۳۹٨.