آذریِ غریب
آذری غریب | |
---|---|
نویسنده | صادق زیباکلام |
ناشر | نشر بیدگل |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۸۷ |
شابک | ۹۷۸-۶۰۰-۵۱۹۳-۲۰-۶ |
تعداد صفحات | ۴۷ |
موضوع | زندگی افضل یزدان پناه |
زبان | فارسی |
طراح جلد | سیاوش تصاعدیان |
آذریِ غریب داستان کوتاهی است به قلم صادق زیباکلام که ماجرا آن مبتنی بر یک روایت حقیقی نوشته شده است.
آذریِ غریب ، حکایت مرگ ناگهانی یکی از دانشجویان بااستعداد زیباکلام در دانشکدۀ علومسیاسی دانشگاه تهران به نام افضل یزدان پناه است؛ شرح دلبستگی استاد به شاگرد و آینده درخشانی که او برای افضل پیش بینی میکرد و هرگز بهتحقق نپیوست.
این اثر، داستان کوتاهی است که برای نخستینبار در مقدمۀ یکی از آثار زیباکلام با عنوان «مجموعۀ گفتوگوهای سیاسی» در سال ۱۳۷۹ انتشار پیداکرد.
اصل اثر به عنوان کتابی مستقل، بهاهتمام نصیر عبادپور در سال ۱۳۸۷ روانه بازار کتاب شده است.
آذریِ غریب از نمای نزدیکتر
روایت آذریِ غریب
سال ۱۳۷۲ آغاز حکایت افضل آذری زبان است؛ افضل که به لحاظ هوش و استعداد از دانشـجویان کمنظیر آن زمان محسوب میشد، به حق میبایست در جرگۀ بزرگان و سرآمدان علم سیاست قرار میگرفت؛ اما دست حادثه پایان غمانگیزی برای او رغم زد.
آذریِ غریب با این عبارات آغاز میشود:
هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکدهٔ حقوق و علومسیاسی میشوم و از پلههای قدیمی که از زمان رضاشاه تا به حال خمبهابرو نیاوردهاند بالا میروم، بیاختیار احساس میکنم که افضل را دومرتبه میبینم.[۱]
و در فراز و نشیب زمان، خواننده را بهدرستی همراه با زیباکلام به دنبال افضل میکشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ، در جادهای که او برای آمدن به تهران و به کلاس درس طی میکرد.
غصۀ غربتِ افضل، غصۀ غربت تمام آنهایی ست که در اثر ناکارآمدی سیستم و ضعف آموزش عالی در جذب و به کارگیری نخبگان این کشور، مورد غفلت و سستی قرار گرفتهاند.
نقش نصیر عبادپوردر جاودانگی افضل یزدان پناه
صادق زیباکلام در مقدمهی آذری غریب درخصوص عبادپور این گونه مینویسد:
نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری تبارم که همدوره افضل بود و شباهتهایی نیز با او دارد، از کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن» که داستان افضل برای نخستینبار در مقدمه آن به چاپ رسیده بود، بارها و بارها پیشم آمد و دربارهٔ افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را به صورت کتاب چاپ نماییم. من همواره به او میگفتم که: عبادپور من داستاننویس نیستم. بهعلاوه نمیشود که کتاب داستان ده یا پانزده صفحهای را چاپ کرد. عبادپور هم چیزی نمیگفت و میرفت، اما چند هفته بعدش مجددا به بهانهای باز سر و کلهاش در دانشگاه پیدا میشد. بدوناینکه به روی خودش بیاورد که من قبلا به او چه گفتم، میپرسید که خوب استاد در مورد سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم به او میگفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتاً وا دادم و عبادپور پیروز شد. روزی بالاخره گفتم که «عبادپور من دقیقاً در خصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمیداری و کوتاه میآیی؟» او هم که از مدتها قبل پاسخ این سؤال را آماده کرده بود، گفت: استاد، یک مقدمه برای آن بنویسید و باقیاش با من.[۲]
در تمام این رد و بدل شدنهای طولانی یک نکته ظریف نهفته بود: تعلق خاطر من به افضل. نکتهای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت آن را دریافته بود. بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش است، بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفهناپذیر نصیرعبادپور است.[۳]
چرا باید آذری غریب را خواند
دکتر صادق زیباکلام در مقامِ مدرسِ علوم سیاسی و پژوهشگر مسائلِ سیاسی، چهره و نامی آشنا دارد و هر علاقهمند به چنین مباحثی، آثارِ این تحلیلگر را دنبال میکند.
زیباکلام تنها یکبار در حوزه داستاننویسی تجربهای داشته و داستان کوتاهی با موضوعِ سرنوشتِ یکی از دانشجویانش در کتابی کمحجم (چهلوهفت صفحه) روانهٔ کتابفروشیها کرد تا ضمن اشاره به نُخبهکُشی فردی یا نسلی، به اصرار شاگرد دیگرش، نصیر عبادپور،که چاپ این داستان با پیگیریهای او صورت گرفت، زندگی «افضل یزدانپناه» دانشجوی متوفی در تیرماه هفتاد و نُه را روایت بکند و به این ترتیب دیگران نیز بدانند چگونه پرونده زندگی یکی از نوابغِ ملی آینده، بهدلیل عدم حمایت مسئولانِ وقت، برای همیشه بسته شد و کسی از این بابت نه خَم به اَبرو آوَرد و نَه مسئولیتی بر گردن گرفت.
انگار قصهی افضل، بهانهای بوده برای پیشکشیدن حرفهای بسیار. در حقیقت این کتاب، فرصتی است تا استاد، در فرصتی مختصر و مفید به نقد وضعیت دانشگاه و دانشجو بپردازد. پیشگفتار کتاب نیز به قلم عبادپور، معرفِ محتوای کتاب است؛ اینکه ضعف در سیستم آموزشی مناسب جهت تحصیل یا نبودِ وضعیتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث میشود افراد در آغاز زندگی از تحصیل محروم بشوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به دنیا بگذارند، مانند افضل یزدانپناه یا در وضعییتی بدتر، این شرایط نخبگان را برای همیشه از کشور فراری میدهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشتهی مورد علاقه، آنها را در جایی ناهماهنگ با رشتهی تحصیلی به کار میگُمارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اندکی کاوش در داستان آذری غریب
بازتاب مجازی اثر
دیدگاهها و نظرات پیرامون اثر را (در فضای مجازی) بهخوبی می توان در گزاره ی زیر خلاصه کرد:
- بعضی روایتها باید ماندگار شوند. بعضی روایتها برشی از زمانه هستند که بسیاری از ویژگیهایِ آن زمانه را در خود دارند. این روایتها ممکن است در یک وبلاگ کمخواننده، در ستون یک روزنامه کمتیراژ، در یک شبکه اجتماعی یا در مقدمهٔ یک کتاب دانشگاهی منتشر شوند. خودشان بهتنهایی شاید آن قدر درخشش ادبی نداشته باشند؛ اما به طرز درخشانی نمایندهٔ زمانهٔ خودشان هستند. این كتاب زیباکلام هم در زمرهٔ همین آثار است. آن پست وبلاگی و آن یادداشت کوتاه و پیام شبکههای اجتماعی ممکن است به فراموشی سپرده شوند و تاریخ از دستشان بدهد؛ ولی زیباکلام کار خوبی کرد و مقدمۀ یکی از کتابهایش را به کتابی جداگانه تبدیل کرد تا روایت منتخبش از زمانه را ماندگار کند. از این منظر خوشم آمد. ولی خب این کتاب بهتنهایی درخشان نیست. اگر مجموعهای از روایتهای اینچنینی میبود درخشان میشد؛ روایتهایی از هرزرفتن دانشجویان بااستعداد این بوموبر[۴]
سالشمار کتاب
- ۱۳۷۹: نگارش کتاب و چاپ آن در مقدمۀ کتاب «مجموعه گفتوگوهای سیاسی»
- ۱۳۸۷: نخستین چاپ کتاب (نشربیدگل)
- ۱۳۹۲: چاپ سوم کتاب (نشر بیدگل)
- ۱۳۹۴: چاپ چهارم کتاب (نشر میانه)
سبک کتاب
در شناسنامۀ کتاب، نوشتۀ زیباکلام بهعنوان «داستانهای کوتاه فارسی» معرفی شده است؛ اما «آذریِ غریب» بیشتر یا شاید کاملاً شکلی از خاطرهنویسی یا شبهزندهگینامه است تا اثری داستانگو. زیباکلام سرگذشتِ افضل را به شیوایی تمام روایت کرده و حاصل کار را با متنی خواندنی در اختیار مخاطب گذاشته؛گرچه زیباکلام در مقدمه، خطاب به نصیر عبادپور و عمومِ خوانندهگان، تاکید میکند «من داستاننویس نیستم» و سرگذشتِ افضل باید بهعنوان مقدمهای در آغاز کتابِ «گفتن یا نگفتن» از دیگر آثار سیاسیتحلیلی استاد باقی میماند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اگر بخواهیم کتاب زیباکلام را در قیاس با هرگونه اثر داستانی دیگر بررسی کنیم، به چند دلیل آن را از مقوله داستان خارج میدانیم:
- الف) فاقد عنصر تخیل است. به عبارتی این اثر بیشتر گزارشی است از تعدادی برخورد میان فردی به نام افضل یزدانپناه و صادق زیباکلام که البته رابطه استاد و شاگردی قابل تحسینی را بیان میکند.
- ب) فاقد هر گونه صناعت روایی است. هیچ نشانی از روایتگونگی(narrativity) ندارد.
- ج) فاقد صناعات ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و هرگونه شگرد بلاغی ادیبانه و صناعات معنایی و بدیعی است.
اگر قرار باشد این نوشته را در زمره ادبیات بگذاریم، شاید بتوان گفت به خاطرهنویسی تعلق دارد، اما نه از نوعی که ادبیت (literariness) داشته باشد. اگر از حیث گونهشناسی به این نوشته نگاه کنیم، شاید تنها چیزی که به ذهن برسد «واقع داستان» (faction) یا داستان مستند باشد؛ اما واقع داستان باید ترکیبی از واقعیت (fact) و داستان (fiction) باشد.
نوشته زیباکلام واقعیت است؛ ولی عاری از عنصر تخیل یا ذهنساختگی است. این نوشته از حیث پهنه و درازا نه در مقوله رمان میگنجد که تقریبا کوتاهترین نمونهٔ آن را میتوان «شازدهاحتجاب» هوشنگ گلشیری دانست و نه داستان کوتاه است، به دلایلی که در بالا ذکر شد.[۵]
کتاب زیباکلام به زبان ساده و روان نوشته شده، با روایت خطی و زاویه دید اول شخص، حول محور شخصیت اصلی داستان در گردش است. «آذریِ غریب» تا حدودی تشخصِ داستانی و فرم ادبیاتی را در پیشبردِ سرگذشت قهرمان حفظ کرده و در لحظاتی خواننده را با ویژگیهای شخصیت اصلی، موقعیت مکانی و زمانی آشنا کرده تا او تنها پیگیرِ صِرف احساساتِ شخصی و تعلقِ خاطرِ یک استاد دانشگاه به دانشجوی نابغه نباشد اما یک اِشکال اساسی مانع از تاثیرگذاری لازم به لحاظ حسی با رویداد پایانی و همذاتپنداری با کاراکتر اصلی میشود. طی داستان، دکتر زیباکلام از هر فرصتی بهره برده تا به نقد فضای دانشگاهها و تفکرِ گمراه، بیهویت و بیهدایتِ دانشجوها بپردازد و کمتر به خصوصیات فردی افضل اشاره داشته تا با او و آنچه این دانشجو را از سایر همکلاسیها متمایز میکند، آشنا بشویم و بدانیم کدام ویژگیاش غیر از سماجت در تحقیقات علمی و ذهن خلاقش، سبب شیفتهگی استاد به شاگرد میشود. اگر زیباکلام کمی بیشتر به تنهایی و روابط فردی افضلِ غریبمانده در شهر بیرحمی مثلِ تهران میپرداخت، میتوانستیم غربت او را بهتر درک بکنیم و بدانیم کدام عوامل،گریز او از پایتخت و بازگشت به زادگاهش «رَشِ بزرگ» را رقم زده تا برای امرارِ معاش، به اشتغال در مقامِ کمکممیزِ دارایی تبریز تن بدهد. البته مواردِ گذرایی مبتنی بر این دلایل در کتاب آمده. برای نمونه لهجهی غلیظ آذری افضل که مورد تمسخر یکی از اساتید دانشگاه واقع میشود یا ناتوانی افضل و حتی دکتر زیباکلام در یافتن شغل مناسب برای یک دانشجوی کارشناسی ارشد. این موارد، اشارههای خوبیاند؛ ولی کافی نیستند. با اینحال، پایانبندی کتاب و سوگواری پدر افضل، کاربردیترین فصلِ کتاب است که نشان از توانایی زیباکلام در توصیف فضاهای حسی دارد: «پدرش وقتی مرا دید به اشک و ناله به تُرکی گفت: افضلجان، برای ما بلند نمیشوی، لااقل برای استادت بلند شو، آن استادت که همیشه از او حرف میزدی، از تهران آمده. پسرم پاشو نگاهش کن»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آذری غریب در یک بند
«افضل یزدان پناه»، دانشجویی از دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران، همان آذری غریبی است که زیباکلام ماجرایش را شرح داده. جوانی خجالتی که از روستایی حوالی مراغه در آذربایجان به تهران و مهمترین دانشگاهش، آمده، شاگرد صادق زیباکلام شده است و به مانند خیلی دیگر از افرادی که از نقاطی دورتر به مرکز میآیند، با مسئله جاافتادن و پذیرفته شدن در مرکز روبهروست. زیباکلام در «آذری غریب»، شرح آشنایی و ارتباطش با افضل را به دست داده و اشاره کرده که او جزو بهترین دانشجویانی بوده که در همه این سال ها در کلاسهای درسش حضور داشتهاند. افضل پس از گذراندن دوره کارشناسی، در مقطع ارشد هم در همان دانشگاه تهران پذیرش میشود و قرار بوده تا پایاننامهاش را با صادق زیباکلام بگذراند. زیباکلام از اینکه بهعنوان استاد راهنمای این پایاننامه انتخابشده، راضی و خرسند بوده است افضل یک روز قبل دفاع رسالهٔ خود در راه بازگشت به تهران در یک حادثه جان خویش را از دست میدهد و داغ خود را بر دلهای دوستان و نزدیکان میگذارد.
نگاهی به کتاب از منظر اجتماعی
کتاب پُر است از بررسیهای تحلیلی، تاریخی و ارجاعات گلایهآمیز اما منطقی به گذشته پُرافتخار ایرانیان و آیندهی تاریکی که با داشتن چنین دانشگاه و دانشجویی از آن برخوردار خواهند بود. نقد موشکافانهی پیشینه و حالِ بچههای تهران و مقایسه با آذریها یا به تعبیر زیباکلام،«تُرکها»، ریشهیابی بدبختی ایرانیها در عملکردِ خودیها و توهمزدایی از دخالت بیگانگان، تعریف صحیح و اصولی از محیط دانشگاه و شخص استاد، انتقاد به رسانهی تلویزیون و نقد انتظار دانشجویانی نظیر افضل از دولتمردانِ وقت و تشبیه وضعیت به نمایشنامهی «در انتظارِ گودو» ساموئل بکت و از همه مهمتر، کشف نقطهضعف تولیدنشدن فکر و اندیشه در سابقهٔ هفتادساله دانشگاهها و تقاضای انجامِ آن توسطِ «افضل»ها بهعنوان «رسالت فردی» که در این فرصت زمانی مطرح شدند. از این منظر، نوشتهی کوتاه استاد، اندیشهی خفتهای را بیدار میسازد که با شوقِ افضل یزدانپناه شعلهور شده بود؛ ولی با مرگ او هرگز خاموش نشد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اظهارنظرها
نصیر عبادپور
مقدمهٔ داستانی آقای دکتر زیباکلام درباره نحوه ی زندگی افضل یزدان پناه که از جهتی شباهتهای زیادی نیز با زندگینامهای دارد که ژان ژاک روس و متفکر فرانسوی قرن ۱۸ در شرح وصف زندگی خود در قید حیات نوشته است را بلافاصله بعد از چاپ اثر در سال۱۳۷۹ مطالعه کردم. تصور نمیکردم که ایشان در نگارش چنین سبک از نوشته هایی نیز بدین گونه ماهرانه عمل نماید. چه آثاری که پیش از این دیده بودم، بیشتر در زمینهٔ تجزیه و تحلیل و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عمدتا هم بهشیوه علمی و آکادمیک بوده است. اما جذابیت اثر و ارزش و اعتبار آن چه از بعد علمی و چه بهلحاظ نوع سبک و نگارش باعث شد طی این چند سال پس از چاپ اول، بارها و بارها مطالعه کنم؛ اما به نحو اولیتر اگر از سبک و سیاق نگارش و ارزش ادبی اثر حاضر بگذریم، مهمترین ویژگی این داستان به نظرم به نوع بازخوانی و تجزیه و تحلیل بنیادین و عمیق از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازمی گردد که جای تامل بسیاری از این حیث دارد. از دید من شاید دکتر زیباکلام در هیچیک از آثار و کتاب های قبلی خود همانند «ما چگونه ما شدیم»، «سنت و مدرنیته»، «انقلاب ایران» و... و آنچه به زعم خود مدت ها وقت خود را صرف ریشه یابی علل عقب ماندگی ایران کرده تا پاسخی برای این سؤال اساسی خود بیابد که«ما چگونه ما شدیم؟»، شاید به طور ناخواسته و از قضایای روزگار در لابلای همین نوشته و داستان کوتاه خود بدان رسیده باشد که: «ما اینگونه ما شدیم.»
رضا امیرخانی
غریبِ آذری را صادق زیباکلام نوشته است؛ فقط در ۴۷ صفحه و توسط انتشارات بیدگل منتشر کرده است. کتاب را شاید ملانقطی اگر نگاه کنیم و با اصولِ داستاننویسی بسنجیم، اصالتا داستان نباشد. خاطرهای باشد که به شکل داستانی نوشته شده است. یا حتی خاطرهای باشد که در یک تلاش نافرجام عاقبت به لحنِ داستانی دست نیافته باشد. اما در همین خاطره صفا و صداقتی هست که به صد داستان میارزد. زیباکلام گوشهای از خاطرات آکادمیک خود را، راجع به یک دانشجویِ مستعد شهرستانی بیان میکند. این که چهگونه به دانشگاه آمد، چهگونه فارغالتحصیل شد، چهگونه کار گیر نیاورد و چهگونه مرد! خواندم و گریستم...[۶]
روزنامه شرق
در بین آثار صادق زیباکلام، بهجز کتابهایی مثل «ما چگونه ما شدیم؟»، «عکسهای یادگاری با جامعه مدنی»، «هاشمی رفسنجانی و دوم خرداد»، «سنت و مدرنیته» و...، کتاب دیگری هم دیده میشود که میتوان آن را متفاوتترین کار او دانست. «آذری غریب» عنوان کتابی کم حجم از زیباکلام است که به تازگی توسط نشر بیدگل به چاپ سوم رسیده است؛ اما «آذری غریب» از این بابت میتواند متفاوتترین کار زیباکلام باشد که نه یک تحلیل سیاسی که گزارشی است از ماجرایی واقعی و شخصی که برای یکی از دانشجویان زیباکلام اتفاق افتاده. هرچند که در «آذری غریب» هم میتوان نظرات سیاسی زیباکلام را دید؛ اما این کتاب گزارشی است کاملاً مستند که زیباکلام از اتفاقی که سخت تحت تأثیرش بوده نوشته است.[۷]
سعید سبزیان
این مقاله انتقادی با بهرهگیری از تجربه زیباکلام در تدریس دانشگاهی و اندیشه جامعهشناختی بر نکات مهمی از وضعیت آموزشی دانشگاههای ایران انگشت نهاده است.
- شکاف میان آنچه در نظام آموزش و پرورش تحت عنوان تاریخ به دانشآموزان داده میشود و آنچه خود دانشجویان در دانشگاه میآموزند.
- نخبهکشی و ضعف هدایت و برنامهریزی برای سرمایههایی (فارغالتحصیلانی) که بهمحض اتمام درس و دانشگاه به حال خود رها میشوند. مثال خوبی که ایشان ذکر کردهاند، بهکارگیری یک فوقلیسانس علوم سیاسی در اداره دارایی است؛ اشاره به تفکر پایگان محوری کذب در ذهنیت افرادی که قومیتها را تحقیر میکنند؛ ستیز پیدا و پنهان فرهنگی در میان متعصبان، که در این مورد خاص از یک استاد علوم سیاسی نیز مثال آورده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نگاه آفریننده آذریِ غریب به اثر
صادق زیباکلام مفرد، نویسنده و پژوهشگر متولد تهران و فارغالتحصیل رشته علوم سیاسی در مقطع دکتری از دانشگاه برادفورد انگلستان و عضو هیات علمی دانشگاه تهران است.
گفتوگوی تهران امروز با «صادق زیباکلام» درباره «آذری غریب» با این بند آغاز می شود:
زیباکلام را اینروزها همه خوب میشناسند، با کتابِ «ما چگونه ما شدیم» و با «سُنت و مُدرنیته» یا حتی «توهمِ توطئه»اش اما «آذری غریب» را کمتر کسی میشناسد، آنقدرکه خود دکتر هم وقتی فهمیدند بهعلت چاپ اثر داستانیشان سراغ ایشان رفتیم، تعجب کردند؛ اما بههرحال چاپ نخستین اثرِ داستانی این استاد علومسیاسی بهانهای شد برایاینکه از دریچهٔ نگاه یک سیاستمدار به نقدِ وضعیت ادبیات کشورمان بپردازیم. «آذری غریب»، اولین اثر داستانی دکتر صادق زیباکلام است؛ ولی بهگفته خودش، آخرین اثر داستانیشان نیست.[۸]
در مقدمه کتاب، دلیل نوشتنش آمده. شاید تا حالا خیلیها از چند و چون آن باخبر شده باشند؛ اما چیزی که فکر میکنم خیلی از خوانندگان این کتاب و حتی کسانی که این مصاحبه را میخوانند ندانند،این است که بعد از آذری غریب چه شد. بعد از این کتاب، خیلیها گفتند: «فکر نمیکنید کسی که میتواند با این قلم بنویسد، حیف نیست وقتش را صرف مهملات سیاسی کند؟این نوشتهها خیلی شیرینترند!» حقیقتش خودم هم مدتهاست به این نتیجه رسیدم اگر عمری باقی بماند، یکروز همه مسائل سیاسی را کنار بگذارم، کنج خلوتی اختیار کنم و داستان بنویسم.منتها یک اشکال کوچک وجود دارد؛پس از این همه سال نوشتن و گفتن از دنیای سیاست،هر وقت اراده میکنم، یادداشتی درخصوص فلان مسئله سیاسیاجتماعی مینویسم و همان میشود سرمقاله خیلی از روزنامهها اما دربارهٔ داستان «افضل» این اتفاق نیفتاد.این داستان را بعدها خودم بارها خواندم اما میخواهم همینجا برای اولینبار اعتراف کنم که خودم بعد از هربار خواندن تعجب میکردم.میگفتم: «واقعاً تو نوشتی اینهارو؟!» آنوقت هرچه فکر میکنم باز هم قلم به دست بگیرم و داستانی مثل افضل بنویسم که هم مخاطب و هم خودم را تا این حد میخکوب کند، میبینم زهی خیال باطل! نمیشود که نمیشود.از من برنمیآید؛ یعنی اصل مطلب درست که آقاجان این مهملات سیاسی را بگذار کنار و برو سراغ دنیای نویسندگی، ولی آنچه نتوانستم بفهمم و مدام از خودم سؤال میکنم این است که: «تو اصلاً عُرضه داری نویسنده بشوی؟»
خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
افضل تجربهای تکرارناپذیر. زیباکلام میگوید:
« | نوشتهای مثل افضل یکبار اتفاق افتاد. هربار خواستم تکرار کنم، نشد. معتقدم نویسندگی به انتخاب من و شما نیست. مثل نقاشبودن، خطاطبودن یا بازیگربودن. فکر میکنم آدمها نقاش و خطاط و... متولد میشوند. | » |
خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
چند خط همراه صادق زیباکلام
« | شاید هم من و عبادپور یک جورهایی مصداق انسانهایی هستیم که همیشه در گذشتهشان فرورفتهاند یا با گذشتهشان زندگی میکنند. آدمهایی که سروته زندگیشان خلاصه میشود در مشتی قاب عکسهای کهنه و انبوهی خاطرات رنگ و رو رفته گذشته. خاطراتی نیمهمحو، نیمهمبهم، نیمهتاریک، نیمهواقعی که در کنار پنجرهٔ دیوار بلند میان رویا و واقعیتهایشان تلنبار شدهاند. آدمهایی که شخصیتهای جالب زندگیشان یا در سینه قبرستان خفتهاند یا دیگر نیستند یا رفتهاند یا آنکه بدتر از همه اساساً معلوم نیست که از اول وجود داشتهاند یا نه؟ آدمهایی که به تعبیری با یادها و آدمهایی که نیستند، زندگی میکنند و فقط صدای گذشتهها را میشنوند. آدمهایی که به تعبیر «فروغ» که گفت: «فقط صداست که می ماند.»، برایشان فقط صداهاست که باقی مانده، صداهای مبهم گذشته هایشان. | » |
« | دلم میخواست من هم یک جمله روی سنگ مزارش اضافه میکردم: اینجا محل به زیر خاک رفتن امید و آرزوهای یک استاد است که چند صباحی فکر میکرد گمشدهاش و شاگردش را پیدا کرده است." | » |
مشخصات کتابشناختی
- انتشارات بیدگل برای نخستین بار این کتاب را در ۴۷ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه بهچاپ میرساند و تا سه نوبت آن را تجدید چاپ میکند.[۱۱]
- چاپ چهارم آذری غریب توسط نشر میانه و در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است.[۱۲]
طرح جلد
نکتهای که نباید بیاعتنا از کنارش گذشت، طراحیِ جلدِ کتاب توسط «سیاوش تصاعدیان» است. آن سنگ قبرِ معلق میان زمین و هوا که به لوح تاریخی ارزشمندی شباهت دارد گویای غربت و بیتکلیفی در وضعیتی دشوار است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نوا، نما و نگاه
پانویس
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱۶و۱۷.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱۸.
- ↑ «کتاب آذری غریب».
- ↑ «نکتهای دربارهٔ کتاب «آذری غریب» نوشتهی دکتر صادق زیباکلام».
- ↑ «غریبِ آذری».
- ↑ «صدای مبهم گذشته».
- ↑ «غریب آذری و مرگی غریب».
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱۸و۱۹.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ص ۴۷.
- ↑ «آذری غریب(انتشارات بیدگل)».
- ↑ «آذری غریب(نشر میانه)».
منابع
- زیباکلام، صادق (۱۳۸۷). آذری غریب. تهران: میانه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۶۰۳۳-۰-۵.
پیوند به بیرون
- احمدرضا حجارزاده. «نگاهی به کتاب «آذریِ غریب»، نخستین اثر داستانیِ دکتر صادق زیباکلام/آغازی بر پایان». روزنامۀ وقایع استان، ۱۷خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- سعید سبزیان. «نکتهای دربارهٔ کتاب «آذری غریب» نوشتهی دکتر صادق زیباکلام». ویستا. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- «صداي مبهم گذشته». روزنامۀ شرق، ۳۰دی۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- رضا امیرخانی. «كتابهاي كه اين روزها (ارديبهشت 88) ميخوانم».
- زهره سمیعی. «غریب آذری و مرگی غریب». تبیان، ۲۵تیر۱۳۹۱. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- «آذری غریب». بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- «آذری غریب». سازمان استاد و کتابخانه ملّی ایران.
- «آذری غریب». سازمان استاد و کتابخانه ملّی ایران.