عناصر داستان
عناصر داستان بهمثابه یک ارکستر
داستان زیبا، سمفونی منسجمی است که در آن ساختار، موقعیت، شخصیت، ژانر و ایده پیوندی ناگسستنی دارند. نویسنده باید برای هماهنگ کردن این عناصر به مطالعهٔ عناصر داستان بپردازد چنانکه گویی این عناصر سازهای یک ارکسترند، نخست به صورت مجزا و سپس در کنار هم.[۱]
داستان در میان ملل جهان سابقهای طولانی دارد و در مسیر طولانی و پرفراز و نشیب خود، شاهد تحولات، تغییرات، پیشرفتهای زیاد و عمیق و نیز اشکال مختلف بوده است. داستان دارای بافت هندسی و ترکیب خاص و دارای عناصر ویژهای بود ه و هست بهطوریکه آن را از سایر اشکال و فنون ادبی متمایز میسازد و در این میان داستان هنری معاصر، علاوه بر دارا بودن عناصر عمومی و مشترک در داستان، دارای عناصر و اجزای خاصی است که همهٔ این عناصر در هماهنگی کامل و نظاممند در خدمت پیام و اندیشه داستان هستند.
داستان معمولاً با مقدمهای دربارهٔ اندیشهٔ اصلی آغاز میشود تا ذهن خواننده از ابتدا برای فهم بهتر و پیگیری آسانتر حوادث بعدی آماده شود. آنگاه اندکی پس از شروع داستان، در روند طبیعی آن، گره ایجاد میشود تا خواننده و شنونده تشویق شود و خود را در باز کردن گره ایجادشده سهیم و شریک بداند؛ بهعبارتدیگر، داستان با سرآغاز شروع میشود و سپس با حوادث و درگیریها پیش میرود. این تقابل به تضاد و نقطهای اوج یا بحران میرسد و مخاطب داستان در اوج احساسات و تأملات به سر میبرد و آنگاه گره ایجادشده آرامآرام گشوده میشود و کار داستانی از نقطه اوج، رو به نشیب مینهد و پایان مییابد. [۲]
داستان در مقایسه با اشکال هنری دیگر، با واقعیت ساختار وجودی انسان تناسب و ارتباط بیشتری دارد. انگیزهٔ حقیقتجویی در وجود انسان باعث میشود داستان بیش از هر اثر هنری دیگر در او تأثیر بگذارد. داستان اجزا و عناصری دارد که در قالب خاصی ریخته میشوند تا بهطور منظم و هم آهنگ و در راستای تأمین هدفی فکری حرکت کنند. [۳]
عناصر داستان
عناصر داستان اجزای بنیادین تشکیل دهنده داستان هستند. [۴] هر داستانی براي شكلگيری خود از ساختار و عناصری تشكيل میشود كه با هنرمندی و خلاقيت داستاننويس به صورت يک داستان کامل، ظهور و نمود میيابد و داستاننويس با كمک اين عناصر به آفرينش پيكرهٔ داستان میپردازد. [۵] داستان كوتاه از عناصر مختلفی تشكيل شده است كه عبارتاند از:
- طرح
- موضوع
- درونمايه
- شخصيت و شخصيتپردازی
- زاويهٔ ديد
- پيرنگ
- صحنه
- گفتوگو
- لحن
- فضا
- زبان
- زمان
- مكان
- حادثه
- سبک
- تكنيک
ارتباط بین عناصر داستان
ارکان داستان با یکدیگر رابطه متقابل دارند و در تعریف هر عنصر از بقیهٔ عناصر کمک گرفته میشود. عناصر داستان شبکه درهمتنیدهای با یکدیگر به وجود میآورند. شخصیت وقتی پیدا شود، بلافاصله به راه افتاده و شروع به انجام عمل میکند. در داستان نمیتوان شخصیتی آفرید و او را معطل گذاشت. لااقل این شخصیت فکر میکند و فکر خود نوعی عمل داستانی است و اگر در فکر خود خاطرات گذشته را مرور کند. اعمال گذشته را به خاطر خواهد آورد. هر شخصیتی بهمحض آفرینش نیاز به زمان و مکان دارد. شخصیت بدون زمان و مکان معنی ندارد؛ بنابراین هیچکدام از عناصر داستان را نمیتوان از دیگری جدا کرد و بهطور مجزا به آن نگریست. [۵]
هنری جیمز در مقاله خود تحت عنوان هنر داستان میپرسد:
- «مگر شخصیت چیزی است جز آنچه حادثه قصه تعیین میکند و مگر در حادثه چیزی جز تشریح و تصویر اشخاص قصه میتواند باشد؟ و رخداد چیست؟ مگر در تعریف شخصیت ما چه چیزی در آن میجوییم و مییابیم؟ زنی که دستهایش را روی میز گذاشته و به شما باحالتی خاص مینگرد یک رخداد است اگر نیست فکر میکنم مشکل بتوان گفت که چه چیز است؟» [۵]
کدامیک از عناصر داستانی مهمتر است؟
میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد و ترکیب عناصر بنیادین داستان اتفاق نظر وجود ندارد. به عنوان مثال:
داستان دربردارنده چند عنصر اصلی است: پیرنگ، شخصیت، معنا، روایت و زاویه دید.
پیرنگ، یا خط داستانی، اغلب به عنوان یکی از عناصر بنیادین ادبیات داستانی برشمرده میشود. [۴]
در میان عناصر داستان دو عنصر نقش کلیدی و اساسی دارند و آن دو شخصیت و عمل است. اهمیت این دو بعد به حدی است که گاهی اوقات داستانها را بر اساس اهمیتی که به هرکدام از این دو دادهشده تقسیم میکنند.
بسیاری از صاحبنظران شخصیت را مهمترین عنصر داستان دانستهاند. یونسی معتقد است:
- «مهمترین عنصر منتقلکننده تم داستان و مهمترین عامل طرح داستان شخصیت داستانی است.»
ویرجینیا وولف میگوید:
- «من معتقدم که سروکار همه رمانها فقط با شخصیت است. برای طرح و ترسیم شخصیت است که قالب رمان را طرح افکندهاند و پرورش دادهاند؛ و چه قالبی بهتر از رمان برای طرح و ترسیم شخصیت که خود قالبی است هم ناشیانه و پرگوی و غیر نمایشی و هم پرمایه و سرشار از انعطافپذیری و تحرک و زندگی.»[۵]
لارانس پراین معتقد است که یک خواننده خوب بیشتر به شخصیتها که اعمال را انجام میدهند توجه میکند تا به اعمالی که شخصیتها انجام میدهند و براهنی عقیده دارد که عامل شخصیت، محوری است که تمامیت قصه برمدار آن میچرخد. کلیه عوامل دیگر؛ عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودی خود را از عامل شخصیت کسب میکنند؛ و مگر قصهای میتوان یافت که در آن دگرگون شدن شخصیت موجبات دگرگونی حوادث، جدالها، طرح و توطئه و سایر عوامل دیگر را فراهم نیاورد؟ آیا قصه میتواند چیزی جز رشد و تکامل شخصیت قهرمان در طول زمان باشد؟ آیا میتوان قصهای پیدا کرد که در آن شخصیتی واقعی یا مستعار یا تمثیلی نباشد. [۵]
پیرنگ یا شخصیت؟ کدام مهمتر است؟ این مشاجره عمری به درازای عمر هنر دارد. ارسطو پس از سنجش هر دو به این نتیجه رسید که داستان در مرتبهٔ اول اهمیت و شخصیت در مرتبهٔ دوم است. اندیشهٔ او اندیشهٔ غالب بود تااینکه با ظهور رَمان، آونگ تفکر به سوی دیگر نوسان کرد. در رن نوزدهم عقیدهٔ بسیاری بر این بود که ساختار صرفاَ وسیلهای برای نمایش شخصیت است و چیزی که خواننده طلب میکند شخصیتۀای جذاب و پیچیدهآند. امروز هر دو جناح همان بحث قدیمی و بینتیجه را ادامه میدهند و دلیل بینتیجه بودن آن هم روشن است: بحث از اساس غلط است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ما نمیتوانیم بپرسیم ساختار مهمتر است یا شخصیت زیرا ساختار، همان شخصیت است وشخصیت، همان ساختار.» آنها یک چیزند و لذا یکی نمیتواند از دیگری مهمتر باشد: اما این بحث تا زمانی که دو جنبهٔ بنیادی نقش داستانی از هم تفکیک نشود ادامه خواهد داشت؛ یعنی تفاوت میان شخصیت و شخصیتپردازی خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
واقعیت امر این است که در داستاننویسی امروز، اگر عنصری مورد بیتوجهی قرار گیرد، عنصر دیگری جانیشین آن میشود. چنین نیست که عنصری به کلی ساقط شود و به جای آن، عنصر دیگری نیاید، مثلاَ اگر عنصر پیرنگ که در داستاننویسی گذشته از ارزش و اعتبار بسیاری برخوردار بود، امروز احیاناَ مورد بیتوجهی قرار گیرد، امروز عنصر دیگری چون عمل داستانی، لحن، فضا و رنگ ، حقیقت مانندی یا مفهوم جنبی روشنفکرانه و نمادینی به جای آن مینشیند و این جابهجایی فقدان آن را توجیه میکند. یا کیفیت شعرگونه و نثر شاعرانه در داستاننویسی امروز، اغلب جانشین بعضی از عناصر داستاننویسی میشود و کمبود آنها را جبران میکند، چنانکه در یولیسیز جیمز جویس چنین عملی انجام گرفته است؛ بنابراین عناصر مرسوم ادبیات داستانی، کمابیش هنوز به قدرت و اهمیت خود باقی است و نویسندگانی که با زیرپا گذاشتن این عناصر، آثار بهنسبت خوب و موفقی بهوجود آوردهاند، انگشتشمارند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
درونمایه؛ مضمون Theme
درونمایه یا مضمون، فکر اصلی و مسلط در هر اثر هنری است، خط یا رشتهای که در خلال اثر کشیده میشود و عناصر آن را به یکدیگر پیوند میدهد؛ به بیانی دیگر، درونمایه را بهعنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کردهاند که نویسنده در داستان اعمال میکند. درونمایه تمام عناصر داستان را انتخاب میکند. این عناصر عبارتاند از «موضوع»، «شخصیت»، «عمل» و نتیجه حاصل از «پیرنگ» و هر عنصر دیگری که نویسنده برای عرضه داشت کل معنا و ساختار داستانش به کار میگیرد. [۶]
جمال میرصادقی معتقد است در میان عناصر داستان، پنج عنصر، نقش تعیینکنندۀ بیشتری از عناصر دیگر دارند و آنها عبارتاند از: درونمایه، شخصیت، پیرنگ، صحنه و شیوۀ نگارش.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصيت و شخصيتپردازی
اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. مخلوق ذهن نویسنده ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان و شی و طبیعت یا چیزهای دیگری را نیز شامل شود. شخصیت، در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است کـه کیفیت روانی و اخـلاقی او، در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزهٔ داستان تقریباً مثل افرادی واقعی جلوه میکند، شخصیتپردازی میخوانند.[۶]
شخصیتپردازی یعنی حاصلجمع تمام خصایص قابل مشاهدهٔ یک فرد انسانی، هر آنچه که بتوان با دقت در زندگی شخصیت از او فهمید: سن و میزان هوش؛ جنس و تمایلات جنسی؛ سبک حرف زدن و ادا و اطوار؛ علایق دربارهٔ خانه، ماشین و لباس؛ میزان تحصیلات و شغل؛ وضعیت روحی و عصبی؛ ارزشها و نگرشها یعنی تمام وجوهی از انسان که میتوان با بررسی روزبهروز زندگی یک فرد دانست. این خصاصی در کنار هم هویت منحصربهفرد هر انسان را میسازند زیرا هر یک از ما ترکیب خاصی از دادههای ژنتیکی و تجربیات عملی هستیم. این مجموعهٔ یگانه و منحصربهفرد از خصایص انسانی شخصیتپردازی است... اما شخصیت نیست. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سادهترین تعریفی که برای کاراکتر ارایه شده، که با تعریفهای کهن از کاراکتر وجوه مشترکی دارد، بدین صورت است: [۷]
- «شخصیت، شبیه شخصی است تقلید شده از اجتماع که بینش جهانی نویسنده بدان فردیت و تشخیص بخشیده است.» [۸]
پیرنگ
پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان میدهد. به عبارت دیگر، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب میکند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست، بلکه مجموعهٔ سازمان یافته حوادث یا وقابع است؛ در حقیقت پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان میدهد هر حادثه به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نیز چه حوادثی و به چه دلیل اتفاق میافتد. بدین معنا که پیرنگ وابستگی و ضابطهای است که نویسنده براساس آن وقایع را نظم میدهد. گذشته از این، پیرنگ، بسته به ذوق و خواست نویسنده، حوادث را از نظر زمانی جابهجا میکند و داستانهای غیرخطی را به وجود میآورد.پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان می دهد. به عبارت دیگر ، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب می کند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست، بلکه مجموعه سازمان یافته حوادق یا وقابع است؛ در حقیقت پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان می دهد هر حادثه به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نی زچه حوادثی و به چه دلیل اتفاق می افتد. بدین معنا که پیرنگ وابستگی و ضابطه ای است که نویسنده براساس آن وقایع را نظم میدهد. گذشته از این، پیرنگ، بسته به ذوق و خواست نویسنده، حوادث را از نظر زمانی جابه جا می کند و داستان های غیرخطی را به وجود می آورد.[۶]
صحنه
زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، صحنه میگویند. این صحنه ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانهای داشته باشد و هر نویسندهای صحنه را برای منظور خاصی بهکار گرفته باشد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زمینۀ جسمانی (فیزیکی) و فضایی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، صحنه میگویند. این صحنه ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانهای داشته باشد. هر نویسندهای صحنه را برای منظور خاصی به کار میگیرد.[۹]
واژهٔ صحنه از تئاترآمده است و حادثهای را میرساند که در یک مکان و زمان خاص اتفاق میافتد. صحنه زمانی شروع میشود که شخصیتها وارد جایی شوند یا جایی را ترک کنند. یا حادثه ممکن است در یک جای واحد رخ دهد و مهم هم نیست که چه تعداد شخصیت در حال رفت و آمد به آن مکان باشند.[۱۰]
سبک، اسلوب، شیوۀ نگارش
واژهٔ سبک در زبانعربی به معنای گداختن و به قالب ریختن زر و نقره است و معادل آن در زبانهای دیگر اروپایی Style است که از اصل لاتینی Stilus گرفته شده و به معنی نوعی قلم فلزی است که در زمان قدیم به کمک آن حروف و کلمات را بر لوحهای مومی نقش میکردهاند. [۶]
برای سبک یا اسلوب ف تعریفهای متعددی وجود دارد. برحسب سادهترین تعریفها، سبک شیوهٔ خاصی است که نویسنده برای بیان مفاهیم خود به کار میبرد. بهعبارت روشنتراینکه نویسنده آنچه را میخواهد بگوید چگونه بیان کند. از این نظر سبک، به رسم و طرز بیان اشاره دارد و تدبیر و تمهیدی است که نویسنده در نوشتن به کار میگیرد؛ بدین معنا که انتخاب کلمه، ساختمان دستوری، زبان مجازی، تجانس حروف و دیگر الگوهای صوتی در ایجاد سبک دخیل هستند. بهترین سبک برای ارائه هر منظوری، آن است که تقریباً تطبیق کاملی میان زبان و افکار هر کس به وجود آورد. درواقع سبک ترکیبی از دو عنصر است: فکری که باید بیان شود و فردیت نویسنده. در مباحث جدیدتر سبک را انحراف یا تمایزی دانستهاند که در شیوۀ بیان هر کس، نسبت به دیگر شیوههای بیان وجود دارد. به عبارت دیگر، سبک یعنی انحراف از نُرم یا هنجار بیان دیگران، به این معنا که سبک هر اثر با سنجش و در تقابل با اثر دیگر درک و مشخص می شود. سبک با مکتب فرق دارد.[۹]
طرح، داستانواره
به هر قطعهای که به توصیف شخصیتی، صحنهای و حادثهای واحد میپردازد، طرح یا داستانواره میگویند. طرح، خصوصیت و خصلتی خاص خود دارد که آن را از داستان جدا میکند. اختلاف اساسی طرح با داستان این است که طرح از کیفیت اوضاع و احوال حرف میزند و داستان از وقوع وقایع و وضعیت و موقعیتها، طرح تأکیدش بر چگونگی چیزی و مکانی و شخصی است و واقعه، صحنه یا شخصیت واحدی را توصیف میکند، داستان برآنچه وقوع یافته یا اتفاق خواهد اتفاد تأکید میورزد. از این رو، طرح به طور مشخصی جنبهٔ توصیفی دارد و داستان رشتهٔ حوادثی را دنبال میکند.[۹]
موضوع
موضوع، شامل مجموعهٔ پدیدهها و حادثههایی است که داستان را میآفریند و درونمایهٔ داستان را تصویر میکند. [۹]
موضوع قلمرویی است که در ان خلاقیت میتواند درونمایهٔ خود را به نمایش بگذارد. مثلاَ موضوع داستان [داش آکل]]، عبارت است از تکلیفی که بر عهدهٔ داش اکل میگذارند و این تکلیف را داش آٖکل تا نابودی خودش طبق سنت جوانمردی و عیاری به انجام میرساند و در این راه خود را به کشتن میدهد.
موضوع با درونمایه تفاوت دارد. درونمایه از موضوع بهدست میآید و در واقع، برآیندی است از موضوع داستان و هماهنگکنندهٔ موضوع با شخصیت، صحنه و عناصر دیگر داستان است. [۶]
زاويهٔ ديد
زاویه دید، یا نظرگاه ، یا کانون روایت نمایش دهندۀ شیوهای است که نویسنده به وسیلهٔ آن، مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند و درواقع رابطه نویسنده را با داستان نشان میدهد. هر داستانی باید گویندهای داشته باشدکه موضوع را نقل میکند؛ این نقل موضوع ممکن است به شیوهٔ اول شخص یا دوم شخص یا سوم شخص صورت بگیرد.[۹]
هر داستانی باید گویندهای داشته باشد که موضوعی را نقل میکند، این نقل موضوع ممکن به شیوهٔ اول شخص (من ، ما) یا دوم شخص (تو، شما) یا سوم شخص (او یا آن، آنها) صورت بگیرد. [۶]
زاویه دید بر داوری خوانندهها تأثیر میگذارد و احساس آنها را نسبت به شخصیتها و اعمال آنها برمیانگیزد. گذشته از این، انتخاب زاویه دید، بر عناصر دیگر داستان، چون صدا (لحن و کلام) و شخصیتها و درونمایه اثر میگذارد. درواقع، پایهٔ زاویه دید بر اساس درونمایه بنا میشود، البته بسته به آن است که خواننده از داستان چه انتظاری دارد. [۱۱]
گفتوگو
دیالوگ هر واژهای که شخصیت به دیگری گوید. در تعریف مرسوم،دیالوگ را صحبت میان شخصیتها میدانند. صحبتهای شخصیت در سه مسیر مجزا و متفاوت پیش میرود: آنچه به دیگران میگوید، آنچه به خود میگوید و انچه برای خواننده یا تماشاگر بازگو مینماید.[۱۲]
گفتوگو به معنای مکالمه و صحبت کردن با هم و مبادلهٔ افکار و عقاید است و در شعر، داستان، نمایشنامه و فیلمنامه به کار میرود؛ به عبارت دیگر، صحبتی که در میان شخصیتها یا به طور گستردهتر، آزادنه در ذهن شخصیت واحدی در هر اثر ادبی صورت میگیرد، گفتوگو نامیده میشود.
از ویژگیهای گفتوگوی کامل این ست که سه خصوصیت را در خود به نمایش گذارد: خصوصیت جسمانی، روانی و اجتماعی.[۱۳]
لحن
لحن در اثر ادبی، طرز برخورد نویسنده را نسبت به موضوع نشان میدهد و آن را میتوان با لحن صدای گوینده در موقع حرف زدن مقایسه کرد؟ بدینگونه که لحن نویسنده در نوشته میتواند محزون، جدی، طنزآمیز، احساساتی، ریشخندآمیز یا مانند آنها باشد که هرکدام از اینها نشانهٔ طرز برخورد نویسنده با موضوع است.[۶]
فضا
اصطلاح فضا و رنگ از علم هواشناسی به وام گرفته شده است و برای توصیف تأثیر فراگیر اثر خلاقهای از ادبیات یا نمونههای دیگری از هنر به کار برده میشود. فضا و رنگ با حالت مسلط مجموعهای که از صحنه، توصیف و گفتوگو آفریده میشود سروکار دارد. [۹]
زبان و نثر
نثر زبان مقالهها، سفرنامهها، قصه، داستان کوتاه و رمان است. قدما برای نثر انواع مختلف قائل بودند و آن را به نثر خطابه، نثر مُرسل و نثر فنی تقسیم میکردند. نثری که امروز در داستاننویسی به کار میرود، به دو نوع نثر گفتاری و نثر نوشتاری تقسیم میشود.[۶] {سخ}}قاعدهٔ طلایی در نثر داستانی این است که هیچ قاعدهای وجودندارد، جز قاعدهای که هر نویسنده برای خودش وضع میکند. تکرار و سادهنویسی برای مقاصد هنری ارنست همینگوی کارساز بود. تنوع و تزیین برای مقاصد هنری ولادیمیر نابوکوف کارساز بود.[۱۴]
زمان
عمل زمانی، رابطهای است مابین زمان ساری بر روایتگر (راوی) و زمان جاری در آنچه روایت میشود. عمل در زمان واقع میشود. حرکت واقعه از نقطهای در زمان به نقطهای دیگر صورت میگیرد، اما رایت، یک واحد زمانی است که در نفس خود کامل باشد.
حادثه
حادثه، واقعه، رویداد، رخداد و پیشآمد، واحدی است از عمل داستانی. خادثه از برخورد یا جابهجایی دستکم دو چیز یا دو نیرو یا اتحاد و تعییر دو چیز و دو نیرو با هم به وجود میآید، به بیانی دیگر، حادثه چیزی است که اتفاق میافتد، چیزی که میتوان آن را در یک فعل یا عمل خلاصه کرد. حادثه از اجزای ترکیبکنندهٔ پیرنگ است و برای آشکار کردن خصوصیتهای شخصیت ، پیرنگ را به پیش میبرد.[۶]
حادثه یعنی تغییر. اگر خیابان پشت پنجرهتان خشک باشد و شما بعد از خواب قیلوله ببینید که خیس شده، تصوری که به شما دست میدهد تصور وقوع یک حادثه است، حادثهای به نام باران. دنیا از خشک به خیس تغییر کرده است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تكنيک
جنبهٔ فنی یا تکنیک، همهٔ روشها و تمهیدهایی است که نویسنده برای ایجاد ساختار ادبی داستان به کار میگیرد که شامل تنظیم پیرنگ، مفاهیم، شخصیتپردازی، برقراری و اداره زاویهدید، کاربرد صحنه، ایجاد فضا و رنگ، بهرهگیری از گفتوگو، ابداع شیوههای تمثیل یا نماد و سبک است.[۹]
پانویس
- ↑ مککی، داستان ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی.
- ↑ بستانی، اسلام و هنر.
- ↑ پروینی، خلیل. «نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن». مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «عناصر داستان چیست؟». سایت رادیو فرهنگ.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «رابطه عناصر داستان با یکدیگر». سایت دریچه.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ ۶٫۷ ۶٫۸ میرصادقی، واژهنامه.
- ↑ قادری، آناتومی ساختار درام.
- ↑ مجتبایی، ارسطو/ هنر شاعری (بوطیقا).
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ ۹٫۵ ۹٫۶ میرصادقی، چگونه میتوان داستاننویس شد.
- ↑ آیستفلد، صحنهپردازی در رمان.
- ↑ میرصادقی، زاویه دید در داستان.
- ↑ مککی، دیالوگ هنر کنش کلامی بر صفحه، صحنه و پرده.
- ↑ میرصادقی، ادبیات داستانی.
- ↑ لاج، هنر داستاننویسی.
منابع
- مککی، رابرت (۱۳۸۲). داستان ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی. تهران: هرمس. شابک ۹۶۴۳۶۳۰۴۳۹.
- مککی، رابرت (۱۳۹۷). دیالوگ هنر کنش کلامی بر صفحه، صحنه و پرده. تهران: افراز. شابک ۹۷۸۶۰۰۳۲۶۳۰۸۶.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). عناصر داستان. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۷۶۳۵.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). چگونه میتوان داستاننویس شد؟. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۷۵۰۵.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۵). واژهنامهٔ هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۵۳۸۲۶۰.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۱). زاویه دید در داستان. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۸۳۹.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۱). ادبیات داستانی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۷۶۴۲.
- بستانی، محمود (۱۳۷۱). اسلام و هنر. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
- پروینی، خلیل. «نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن». مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی.
- مجتبایی، فتحالله (۱۳۳۷). ارسطو/ هنر شاعری (بوطیقا). تهران: بنگاه نشر اندیشه.
- قادری، نصرالله (۱۳۸۶). آناتومی ساختار درام. تهران: کتاب نیستان. شابک ۹۶۴۶۸۸۲۱۴۵.
- آبستفلد، ریموند (۱۳۹۳). صحنهپردازی در رمان. تهران: سورهٔ مهر. شابک ۹۷۸۰۰۱۷۵۵۵۲۱ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: length (کمک). - لاج، دیوید (۱۳۹۷). هنر داستاننویسی. تهران: نشر نی. شابک ۹۷۸۹۶۴۱۸۵۱۰۲۸.
پیوند به بیرون
- «رابطه عناصر داستان با یکدیگر». سایت دریچه.
- «عناصر داستان چیست؟». سایت رادیو فرهنگ.