غزاله علیزاده

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۴ توسط آزاده (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزاله علیزاده

غزاله نشسته در اندیشه‌
نام اصلی فاطمه علیزاده
زمینهٔ کاری نویسندگی
زادروز ۲۷بهمن۱۳۲۷
مشهد
پدر و مادر منیرالسادات سیدی
مرگ ۲۱اردیبهشت۱۳۷۵
جواهرده، روستای در رامسر مازندران
محل زندگی تهران
علت مرگ خودکشی
جایگاه خاکسپاری امامزاده طاهر، البرز
نام(های)
دیگر
فاطمه
پیشه نویسنده
سال‌های نویسندگی ۱۳۴۰تا۱۳۷۵
کتاب‌ها خانهٔ ادریسی‌ها، شب‌های تهران، چهارراه و...
نوشتارها ٰ
همسر(ها) بیژن الهی تا ۱۳۵۴ و محمدرضا نظام‌شهیدی از ۱۳۶۲
فرزندان سلمی الهی
مدرک تحصیلی دکترای ناتمام فلسفه
دانشگاه دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی رمان دوجلدی خانهٔ ادریسی‌ها
اثرگذاشته بر ناتاشا امیری
اثرپذیرفته از همینگوی، چخوف و به‌ویژه هنری جیمز


فاطمه علیزاده مشهور به غزاله علیزاده، در خانه‌ای از اهالی مشهد چشم به دنیا گشود که مادر، منیرالسادات سیدی شاعر شناخته می‌شد. نویسندهٔ رمانِ مشهور خانهٔ ادریسی‌ها خود نیز برندهٔ جایزهٔ بیست‌ سال نویسندگی از سوی وزارت‌ فرهنگ‌و‌ارشاد‌ بود.

* * * * *

غزاله پس از آنکه رشتهٔ علوم‌انسانی را در دبیرستان مهستی مشهد به‌پایان بُرد، در کنکور ادبیات فارسی دانشگاه مشهد و کنکور حقوق و فلسفه دانشگاه تهران پذیرفته شد، وی دومی را برگزید. در همان دوران بود که با سید‌مرتضی آوینی آشنا شد. آوینی در دانشکده‌ای دیگر تحصیل می‌کرد و بین همگنانش به کامران معروف بود. آشنایی‌ بین این دو که به‌رغم نبود گزارشی دقیق و جزئی از آن، ظاهراً به پیوندی مستحکم می‌ماند، آنچنان که در سال‌های پس از خروج هر دو از عرصه حیات، سخن از آن بسیار بر زبان‌ها رفته است.

غزاله برای ادامهٔ تحصیلات عالی، راهی سوربن فرانسه شد و در آنجا رشتهٔ خود را از حقوق به فلسفهٔ اشراق تغییر داد تا بتواند رساله‌اش را دربارهٔ مولانا بنویسد؛ اما ازآنجاکه پدر در ایران بدرود حیات گفته بود، به‌ناچار تحصیل را نیمه‌کاره رها کرد و به وطن بازگشت.

علیزاده طی تجربهٔ اولش در ازدواج، با بیژن الهی که خود هنرمند بود، پیوند تأهل بست و از او صاحب دختری به نام سلمی شد. دختری که تا پایان عمر با او همراه بود. او همچنین دو دختر را که از زلزلهٔ سال ۱۳۴۱ بوئین‌زهرا به‌جا مانده بودند، سرپرستی می‌کرد. در ۱۳۵۴ از بیژن جدا شد و چند سال بعد، یعنی ۱۳۶۲ با محمدرضا نظام‌شهیدی زناشویی کرد که البته آن هم به جدایی انجامید.

از غزاله علیزاده مجموعه داستان‌های سفر ناگذشتنی و چهارراه و نیز رمان‌های دو منظره، ملک آسیاب، شب‌های تهران و خانهٔ ادریسی‌ها به‌جا مانده است. به‌گفتهٔ خودش، اولین داستانش را [که قریب به ۶۰ صفحه است] در سیزده‌سالگی نوشته که با درایت مادرش آن را در یک نشریه پرطرفدار آن روزها به‌چاپ رسانید و مایهٔ حیرت و تحسین اعضای تحریریه شده بود.

مشهورترین اثرش، رمان دو جلدی خانهٔ ادریسی‌هاست که به بیان برخی نظیر آیدین آغداشلو رمانی سخت‌خوان است، آنچنان که او نتوانسته بیش از ۷۰ صفحه با رمان همراه شود.

غزاله شاید به‌دلیل درگیری با بیماری سرطان در حالی آثار پایانی خود را آفرید که تمرکز و توان تحریر با دست خویش را نداشت و آن را به کمک دو منشی املا می کرد. شالی به چشم‌هایش می‌پیچید و طاق باز در بستر دراز می‌کشید و یک‌نفس می‌گفت تا بنویسند. کاری که خود آن را ملهم از تقریرات مولانا به حسام‌الدین چلپی در حال سماع می‌دانست با این قید که هرگز خود را در مقام مقایسه با مولانا نمی‌داند.

غزاله علیزاده زنی ثروتمند و بی‌نیاز بود که به‌شدت به میهمانی و دورهمی با دیگرانی از اهالی هنر علاقمند بود و ساعت‌ها وقت خود را به این فعالیت‌ها می‌گذراند، چنانکه مسعود کیمیایی علت نبود فرصت این زن برای نقش آفرینی جدی و اساسی در سینما را همین شلوغ‌بودن زندگی می‌داند و آیدین آغداشلو در یادنویس خود شرح مختصری از آن میهمانی‌های شلوغ را که خود از مدعوینش بوده ارائه می‌دهد.

شاید از همین‌روست که منیر سیدی مادر غزاله رابطهٔ صمیمی با تنها دخترش را نداشت. دختری که به‌قول او اوقاتش را با آدم‌های لش‌ولوش سپری می‌کرد. دختری که در کودکی، تنهایی‌اش در خانواده‌ای تک‌فرزند را با داستان‌سازی و خلق شخصیت‌های خیالی به فراموشی می‌سپرد و در بزرگسالی بی‌کسی‌اش را با کسان بسیار نیز تاب نمی‌آورده و بعد از همهٔ آن شلوغی‌ها بازهم به دخترش گله می‌کرده که تنهاست؛ خیلی تنها! آن کسان بسیار که زینت سروریان، دایهٔ غزاله از آنان به نام دوست یاد می‌کند و با خشمی سرشار می‌گوید: لعنت به دوست!

خالق رمان دوجلدی خانهٔ ادریسی‌ها که به عقیدهٔ برخی رمانی سیاسی است، عاقبت پس از دو بار تلاش ناموفق برای خودکشی، روزی قبله‌نمایی می‌خرد و راهی جواهرده رامسر می‌شود. طنابی تهیه می‌کند و نیمه‌شب ۲۱اردیبهشت یا به‌روایتی ۱۸اردیبهشت۱۳۷۵ در یادداشت خداحافظی کارهای ناتمامش را به رضا براهنی و هوشنگ گلشیری و منصور کوشان می‌سپارد و با دخترش وداع کاغذی می‌کند. به‌سوی درختی در همان حوالی رفته و آن‌گونه که پیداست خود را از آن، حلق می‌آویزد و منظره‌ای می‌آفریند که به تعبیر سلمی شبیه نقاشی‌های کلاسیک می‌شود.

اگرچه برخی همچون بهرام بیضایی علیرغم تأیید افسردگی علیزاده و دلایل موجود بسیاری برای خودکشی باور ندارند که او توانسته باشد با آن دستان ظریف گرهی به طناب دار خود زده باشد و مندنی‌پور که معتقد است در آثار او هیچ اثری از چنین خودکشی خشنی دیده نمی‌شود. اما کیمیایی در تعلیل این نحوهٔ خودکشی معتقد است انسان‌های ترسو پس از افسردگی و در انتهای راه ممکن است به جایی برسند که بتوانند دست به یک عمل متهورانه بزنند! اگرچه باید دید دلیل ترسو خواندن غزاله از سوی کیمیایی چیست.

برخی مرگ او را مرتبط با قتل‌های زنجیره‌ای دانند. اشاره‌ای که در یادداشت آیدین آغداشلو دربارهٔ علیزاده در دست است و از قطع ارتباطش با وی به‌دلیل امضای نامه‌ای خطاب به واسلاو هاول، رهبر انقلاب چک سخن می‌گوید، تأییدی بر این مدعاست؛ ولی عدهٔ کسانی که مرگش را یک خودکشی خودخواسته دانسته‌اند پرتعدادتر و مطمئن‌تر است. همچون دایه‌ و دخترش سلمی و نیز دخترخاله‌ٔ غزاله. هرچه بود او که به باور محمد ایوبی دغدغهٔ آزادی و زندگی مرفه برای همگان داشت، فارغ از نگاه‌های مردانه یا زنانه و به‌طورکلی با دیدگاهی مطلق انسانی، این‌چنین راه پایان گرفت.


داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ماه‌نامهٔ آدینه

داستانک‌های دشمنی

شعری نمایشی با اجرای دوستانم


داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک‌های نحوهٔ مرگ و بازتابش

چهرهٔ مرگ پیش چشم مادر و دختر

در یک بعدازظهر وقتی همهٔ مردم از عزاداری بازمی‌گشتند، غزاله و سلمی در خیابان مرگ را می‌بینند در صورت پسرکی سیاه‌پوش و زیبا. غزاله به سلمی می‌گوید شاید مرگ هم همین شکلی باشد! به‌همین زیبایی و جوانی. چندی بعد وقتی او خودش را دار می‌زند همه با صورتی دیگر از مرگ روبه‌رو می‌شوند. مرگی که گرچه جوان، با خشونت و بی‌رحمیِ آزردهنده‌ای رخ می‌نماید.

تصویر جامانده از غزاله در خاطر زراعتی

پایان نویسنده

گرچه غزاله زنی مدرن و مرفه بود؛ وجود مادری منضبط و دایه‌ای پرهیزگار می‌توانست درعین روشنفکری، ذهنش را با برخی الگوهای مذهبی آذین بندد و شاید ازاین‌رو بود که برای آخرین لحظات عمرش یک قبله‌نما می‌خرد. طناب تهیه می‌کند، شب را در خانهٔ پیرزنی می‌گذراند و مبلغ درخور توجهی به آن زن می‌دهد. وصیت نامه‌ای می‌نویسد که کمتر خط‌خوردگی دارد؛ مگر در جایی‌که باید تمام کند و وصیت بر برگزاری مجلس ترحیم می‌کند. سپس طناب را به شاخهٔ قطوری می‌آویزد و گره‌ای مردانه می‌زند و درآخر هم خود را حلق‌آویز می‌کند و بدرود.

یادداشت قبل از خودکشی

«آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز: رسیدگی به نوشته­‌های ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار می‌­کنم. ساعت یک‌ونیم است. خسته­‌ام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم‌وگور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمی­‌گویم بسوزانید. از هیچ‌­کس متنفر نیستم. برای دوست‌داشتن نوشته­‌ام. نمی­‌خواهم، تنها و خسته­‌ام برای همین می­‌روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه­‌ای تاریک. من غلام خانه­‌های روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی می­‌کنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام می‌گذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»

داستانک‌های زندگی شخصی

می‌پریدیم روی دوچرخه

«روی دوچرخه می‌پریدیم، کوچه‌ها را دور می‌زدیم، فکر می‌کردیم به معضلات انسانی و هستی. «چنین گفت زرتشتِ» «نیچه» را به‌تازگی خوانده بودم. تنها جمله‌ای که از این کتاب در آن مقطع زندگی به یادم مانده، این است: «من زمینی را که در آن، کره و عسل فراوان باشد، دوست ندارم». با این تعبیر می‌خواست بگوید از راحتی می‌گریزد و به پیشواز خطر می‌رود.[۳]

لذت درازکشیدن روی چمن و نشستن در گلخانه و کتاب‌خواندن

اغلب دراز می‌کشیدم روی چمن مرطوب و خیره می‌شدم به آسمان. پاره‌های ابر گذر می‌کردند، اشتیاق و حیرت نوجوانی بی‌قرار می‌دمیدم به آسمان.
در گلخانه می‌نشستم، بی‌وقفه کتاب می‌خواندم، نویسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقدیس می‌ستودم. از جهان روزمرگی، تقدیس گریخته‌ است و این بحران جنبه‌ٔ بومی ندارد. پشت مرزها هم تقدیس و آرمان‌گرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسیت و پول گریزنده، اقیانوس‌های عظيم را در حد حوضچه‌هایی تنگ فروکاسته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

را به چشم سیمون دوبوار می‌دیدند

یادم می‌آید روزی در حال کتاب‌خواندن از خيابان می‌گذشتم تا وارد دانشگاه شوم. چند پسر سر راهم سبز شدند. سراپایم را نگاه کردند و گفتند: «می‌دانی به کی شبیه است؟» انتظار داشتم چهره‌ای زيبا را بگویند؛ اما بی‌تردید، رأی دادند: «سیمون دوبوار».

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارائه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزئیات آن

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

سوانح عمر

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

غزاله از نگاه دیگران

هوشنگ گلشیری

«او یک سیلی به همه ما زد و رفت.»

محمد ایوبی

شهریار مندنی‌پور

باتوجه‌به تصویری که از او داشتم، تا ماه‌ها پس از شنیدن خبر، سؤالم این بود که او چگونه می‌توانسته به مغازه برود، طناب بخرد و به جنگل بزند و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند. در آثار او هیچ ردی از این نوع خودکشی خشونت‌بار دیده نمی‌شود و همیشه برای من این سؤال وجود دارد که او چرا درخت را به‌عنوان قاتل خود انتخاب کرد.

نیره توکلی

توکلی دکتری جامعه‌شناس و پژوهشگر مسائل زنان، طی مصاحبه‌ای با شیرین جزایری درباره آثار غزاله علیزاده و شخصیت زنان در داستان‌هایش، با نقد اظهارات عابدینی چنین می‌گوید: برای من که خودم نیز به نوشتن علاقه داشتم [علیزاده] شخصیت جذابی داشت. بخشی از این جذابیت‌اش شاید مربوط می‌شد به این مسئله که از زندگی نامتعارفش، دست‌کم [آنچه] برای من تعریف می‌کرد، مربوط می‌شد به تجربه‌هایش در پاریس، شرکتش در انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه، جدایی از همسر اولش و ازدواج مجدد و اینکه دختری بازمانده از زلزلهٔ بویین‌زهرا به فرزندی پذیرفته بود. بعدها که آثارش چاپ شد و ما دیگر باهم همکار نبودیم، با خواندن آثاری نظیر رمان «خانه‌ٔ ادریسی‌ها» یا داستان کوتاه «گردوشکنان» این تصور به من دست داد که همواره می‌خواهد شخصیت زنی زیباو اثیری و غیرزمینی را بازآفرینی کند که مثل «ومدیوس» خوشگله‌ٔ رمان صد سال تنهایی به مرگی زودرس و غیرعادی می‌میرد.


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

نگاه و نظر غزاله دربارهٔ شخصیت و آثار دیگران و نیز جهان پیرامون.

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

استادان و شاگردان

علت شهرت

مستند محاکات

مستند مُحاکات(غزاله علیزاده) به کارگردانی پگاه آهنگرانی که به تصمیم اداره‌كل نظارت و ارزشیابی از حضور در جشنواره «سینما حقیقت» محروم شد. جذابیت‌های شخصیتی غزاله علیزاده و تناقضات رفتاری او در زندگی خصوصی، گفت‌وگو با خانواده و دوستانش، از جمله بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، محمدعلی سپانلو، جواد مجابی و سلمی الهی (یگانه فرزندش) و همچنین تصاویری که از وی به‌جای مانده، همه در کنار هم، مضمون صوتی و تصویری فیلم مستند پگاه آهنگرانی از غزاله علیزاده است.
این فیلم در فهرست ۴۰ اثر برگزیده مستند "خانه سینما" قرار داشت و حتی در برنامه اکران جشنواره "سینما حقیقت" نیز گنجانده شده بود که پس از ابلاغ محرومیت، کارگردانش با انتشار نامه‌ای اعتراض‌آمیز نوشت:

«... این فیلم در بخش مسابقه فیلم‌های مستند كوتاه شركت كرد. چند نسخه از فیلم را خواستند كه برایشان بردم. با من مصاحبه كردند تا در بولتن جشنواره چاپ كنند. نام فیلم در برنامه آمد و زمان نمایش آن مشخص شد. نمی‌گویم چرا فیلم در جشنواره نیست. می‌گویم چرا اگر قرار بود نباشد زودتر اعلام نشد؟ اشكالش چه بود؟‌‏ چرا برای نمایش در جشن خانهٔ سینما بی‌مسئله است؛ ولی در "سینما حقیقت" مسئله دارد؟ این كپی‌ها و این وقتی كه از من برای مصاحبه تلف كردید كجا رفت؟...»[۴]

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

مندنی‌پور نثر علیزاده را نثری پاکیزه، منضبط و بدون غلط دانسته و محیط داستان‌هایش را برخلاف آثار دیگر نویسندگان به‌دور از فقرزدگی برشمرده است و میرعابدینی ویژگی بارز نثر علیزاده را سره‌گرایی که نشان از علاقه و اشتیاقش به گذشته دارد. نثری دارای توالی صفات و قیود و اضافات پیاپی با رنگی از شعر رمانتیک و لبریز از دغدغهٔ آزادی و خواست زندگی مرفه برای همه، فارغ از نگاه‌های مردانه یا زنانه.

فرخنده آقایی که توانسته رمان از شیطان آموخت و سوزاند خود را برندهٔ دورهٔ هفتم جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی کند، داستان‌های غزاله را تأثیرگرفته از دو داستان‌نویس آمریکایی و نیز یک داستان‌نویسان روسی می‌داند:

علیزاده خیلی تحت تأثیر ارنست همینگوی، آنتون چخوف و به‌ویژه هنری جیمز است و در داستان‌هایش از آن‌ها یاد می‌کند. شخصیت اصلی رمان «شب‌های تهران» به نام آسیه بسیار شبیه شخصیت دِیزی میلر از رمانی به همین نام نوشته «هنری جیمز» است.[۶]

تعهد، جایگزین میهن‌دوستی

کارنامه و فهرست آثار

  1. بعد از تابستان (۱۳۵۵)
  2. مجموعهٔ سفر ناگذشتنی، مجموعه داستان (۱۳۵۶)
  3. دو منظره (۱۳۶۳)
  4. خانهٔ ادریسی‌ها (۱۳۷۰)
  5. شب‌های تهران
  6. ملک آسیاب
  7. چهارراه، مجموعه داستان (۱۳۷۳)
  8. با غزاله تا ناکجا (۱۳۷۸)
  9. تالارها، مجموعه داستان (۱۳۸۲)
  10. کشتی عروس
  11. رویای خانه و کابوس‌ زوال

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

منابع

پیوند به بیرون