احمدرضا احمدی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
احمدرضا احمدی

ساده می‌نویسم.[۱]
زادروز ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹
کرمان
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران
سال‌های نویسندگی ۱۳۴۱-
نوشتارها ٰ
همسر(ها) شهره احمدی (حیدری)
فرزندان ماهور احمدی


آلن‌دلونِ عزت‌الله انتظامی [۱]
وقتی رویاها، واقعیت می‌یابند[۲]
تولدت مبارک هنرمند[۳]
احمدرضا احمدی و علاقه‌مندانش[۳]
کاروان شعر و موسیقی در نمایشگاه نقاشی[۴]
اهدای پُرتره احمدی به خودش در پایان نمایشگاهش [۵]
دیوارنوشته کیمایی بر دیوار منزل احمدرضا در کرمان[۶]

احمدرضا احمدی شاعر، نویسنده، منتقد هنری، دکلمه‌‌خوان و کارمند بازنشسته کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان است.

* * * * *


احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آن‌ها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد. آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیمایی دستمایه‌ای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز کند.وی از بیست سالگی بطور جدی به سرودن شعر پرداخت و نخستین مجموعه شعری‌اش را به نام «طرح» در سال ۱۳۴۱ منتشر کرد


داستانک

گروه ادبی طرفه

در اوایل دههٔ چهل احمدرضا احمدی به‌همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری‌علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کردند. آرم این گروه یک خروس بود و اعضای آن را اغلب دانشجویانی تشکیل می‌دادند که سودای انقلابی ادبی را در سر داشتند. اعضاء در این جمع گرد هم می‌آمدند و آثار یکدیگر را در نشست‌هایی نقد و بررسی می‌کردند. با سرمایه گروه، شماری از آثار نسل جوان نیز به نشر رسید. اکبر رادی از نادر ابراهیمی به‌عنوان محور گروه طرفه یاد می کند و او را وفادارترین فرد به حلقهٔ طرفه می‌داند که سال‌ها پس از کم رنگ شدن فعالیت آن جمع، ابراهیمی همچنان آثارش را با نام طرفه منتشر کرد.


درباره جایزه هانس کریستین اندرسن

احمدرضا احمدی در مراسم بزرگ‌داشت خود در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در باره‌‌ٔ دریافت جایزه اندرسن گفت: چه این جایزه را دریافت کند و چه نکند، همیشه احمدرضا احمدی خواهد ماند و امیدوار است.

درباره کتاب طرح

احمدی می‌گوید «در کلاس ششم ابتدایی بودم که کتاب «طرح» را با کمک دوستانم کیمیایی و فرامرز قریبیان چاپ کردم. شمارگان کتاب ۵۰۰ عدد بود. این کتاب هیاهو آفرید. علی‌اصغر حاج سیدجوادی که سردبیر «کتاب هفته» بود، از این کتاب استقبال کرد. سال ۴۱ کتاب «طرح» من چاپ شد، ۵۰۰ عدد چاپ شد. مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان، [قبلش] نصف آن را در ادارات به‌عنوان آب معدنی فروختند.[در واقع پیش‌فروش کردند!] مرتضی ممیز یک شعر از این کتاب را در «کتاب هفته» چاپ کرد، مرتضی ممیز پدر تعمیدی این شعر بود. همیشه او را به یاد دارم... مهرداد صمدی این کتاب را برای فروغ فرخزاد برد»

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

احمدی در دوران پرهیجان سیاسی تهران و پویایی شعر نو فارسی در تهران بزرگ شد. روزگاری که خاطره هایش برای او زنده است: «روزهای خیلی وحشتناکی بود، سرما، غربت، غریبی. 1327- همان سالی که شاه تیر خورد، مدرسه ای که من در تهران می رفتم، پشت مسجد سپهسالار به اسم ادب بود. در آن زمان، هر روز در جلوی مجلس تظاهرات و بزن بکوب بود. جلوی چشم ما ملت را می گرفتند و می‌بردند. تنها زیبایی اش این بود که کنار مدرسه ما کلاس سنتور ابراهیم سلمکی بود. ظهرها که از مدرسه مرخص می شدیم، می ایستادیم و از صدای ساز لذت می بردیم.» برای دوران دبیرستان به قدیمی ترین مدرسه یعنی دارالفنون رفت. و به گفته خودش با بسیاری از نوجوانانی همدوره شد که بعدها از پیشگامان ادب و هنر زمانه خود شدند. دوستی او با افرادی مانند پرویز دوایی و مسعود کیمیایی و بعدها اسفندیار منفردزاده و فرامرز قریبیان به همان زمان بر می گردد

شخصیت و اندیشه

فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

هنگامی که کانون پررورش فکری کودکان پایه گذاری شد، فیروز شیروانلو و سپس سیروس طاهباز به نویسندگان و شاعران باتجربه و جوان کار سفارش می دادند.ر این میان کاری نیز به احمد رضا احمدی سفارش داده شد. نتیجه کار داستان «من حرفی دارم که فقط شما بچه ها باور می کنید» بود که در سال ۱۳۴۹ منتشر شد. احمدرضا احمدی در مهر۱۳۴۹ به استخدام کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان درآمد و تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید نشر آثار موسیقی برای کودکان و از آن زمان تا سال ۱۳۷۳ (زمان بازنشستگی) در بخش انتشارات کانون در مقام ویراستار فعالیت می‌کرد.

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)




برای مسعود کیمیایی هم آشنایی با یکی از بهترین شاعران نسل سوم شعر امروز خاطراتی بجا گذاشته است: «احمدرضا احمدی در سال های سی و پنج و سی و هفت در جوانی من طلوع کرد. تنها بودم و می خواستم سیاست جهان را دو قسمت کنم. وقتی احمدرضا باور کرد، رفیق من شد. احمدرضا شعر گفت و نوشت. از کویری آمد که جاده نداشت. نه شاعر کرمانی بود و نه شاعر تهرانی، حتی شاعر جهان سومی هم نشد! احمدرضا شاعر بود که آمد. نیما و شاملو و فروغ را می خواند. اخوان را گاهی دوست داشت. اما حتی بعد از پنجاه سال شعر هنوز هیچ شعری از او شبیه دیگران نیست. احمدرضا با دانسته های قلب و تنش جهان را باور دارد. احمدرضا دیوانه ای پر از شعف و تنهایی است. این را از اول داشت. احمدرضا یکی از تنهایان کمیاب زندگی است.»


آیدین آغداشلو نیز در همان در سالهای ۴۰ در مجله اندیشه و هنر نوشت یک شاعر ولادت پیدا کرد. آیدین، دوست احمدی است و درباره‌اش می گوید: «از راه خواندن شعرهای احمدرضا می شود دید و دریافت که چه خلوت درونی شگفت انگیزی داشته است در همه عمر چه ساده زندگی کرده، و هرجا که حرفی و کلامی و پیامی داشته، با صراحت بیان کرده است. احمدرضای دهه ۴۰، شاعری بود با اشعاری چالش برانگیز. شاعر دوران نابغه های موج نو بود دیگر...»

نظرات منتقدان درباره احمدرضا احمدی

رضا ناقد در شماره ۱۷ دوهفته نامه آیت می نویسد: اولین منتقدی که متوجه شباهت‌ها و تفاوت‌های اشعار احمدرضا احمدی و بیژن الهی شد دکتر رضا براهنی بود: «اگر اصالت بینش و اصالت استفاده از کلام، یعنی وسیلهٔ ارائهٔ جهان‌بینی را پایگاه‌های اساسی پیدایش یک شاعر بدانیم دلیلی نیست که چشم به آیندهٔ احمدرضا احمدی و بیژن الهی ندوزیم و به‌ویژه نام اولی را سرآغاز فعل خودبه‌خود نویسی شعر معاصر ندانیم.» (طلا در مس، رضا براهنی، چاپ دوم، ۱۳۴۷، ص ۵۹۶) ولی دکتر براهنی اشاره نمی‌کند که این شاعر سطرهای درخشان که از همین ابتدا چنین دل‌بستهٔ کلام می‌نماید، حتی اگر شده فقط در سطح بازی‌های کلامی و سطرهای درخشان آن‌هم به روزگاری که هنوز کاریکلماتورهای پرویز شاپور نیامده بود تا بخشی از این بار را بر دوش گیرد و همه‌اش به‌پای شعر گذاشته نشود، آری چنین شاعری نمی‌توانسته تماماً تحت تأثیر احمدی باشد. حالا که قریب پنجاه سال از آن تاریخ می‌گذرد و اشعار دورهٔ شعر دیگر بیژن الهی به نام «دیدن» (نشر بیدگل، ۱۳۹۳) و اشعار دورهٔ موج نوی‌اش به نام «جوانی‌ها» (نشر بیدگل، ۱۳۹۴) منتشرشده دیگر لازم نیست به تک شعرهای پراکنده‌اش رجوع کنیم؛ اما در اشعار جزوه شعر یا همان دوره موج نویی الهی نوعی فراروی از آن قالب هست که او را به شعر دیگر می‌رساند. بیان الهی از مسائل سیاسی حتی در همان اشعار دورهٔ موج نو غیرمستقیم‌تر و استعاری‌تر است و گویی بیشتر سعی کرده شعر را با کلماتی بیان کند که حدس و تخیل خواننده را برانگیزند. بیان احمدی از درون‌مایه‌ها و مضامین آرکائیک و باستانی هم با الهی متفاوت است. برای مثال می‌توان به دو شعر «اگر قطب‌نماها گل‌های یاس را نشان می‌داد» (وقت خوب مصائب، ص ۱۵۸) و «تراخم» (جوانی‌ها، ص ۱۵۷) نگاه کرد تا متوجه تفاوت واژگان، نحو، جهان‌بینی و سبک شعری به‌رغم تشابهات صوری مثل عدم داشتن وزن شد. ولی زبان هر دو شعر زبان معاصر و مدرن شعر فارسی است و فراروی الهی از چنین زبانی بعدها او را به‌کلی از موج نو جدا می‌کند و تصویرسازی بیشتر نقاشانه تا عکاسانه‌اش و وجود چندصدایی و دیالوگ در شعرش تشخص و نمود بارزی می‌یابد. الهی در همان اشعار دوره موج نو در یک شعر دیالوگی خاص و کودکانه با خورشید دارد و این با ذهنیت بچگانه‌ای که براهنی به احمدی نسبت داده بود و او را به جنینی در الکل یا «در احمدی معصومیت یک شاعر چینی منتهی بچه‌سال نهفته است.» فرق دارد. شعر «زمانی که هر دو دل ما می‌شکند» (همان، ص ۶۹) که این‌گونه شروع می‌شود: زمانی که دوستم مرا ترک گفت/ به خورشید نگاه کردم/ تا اشک‌هایم را خشک کند.

تفسیر خود از آثارش

احمدرضا احمدی درباره خود و آثارش چنین می‌گوید: کلام من هرچه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود. من از کسی تقلید نکردم. به گمانم حتا از خودم هم تقلید نکردم. نقادان و خصمان شعر من در این حسرت ماندند که من در جاده ای قدم گذارم که قبل از من دیگران آن را طی کرده باشند. نقادان و خصمان من نمی دانند شعری که خمیر مایه اش رنج و مصیبت آدمی است تقلید نمی پذیرد. حتا اگر در زمهریر تنهایی شاعر جان ببازد.

احمدی اذعان می‌دارد که فارغ از تمامی آرا و نظرات و ژست‌های روشنفکری، گاهی پیش آمده که اصلاً حس سرودن شعر را هم نداشته است؛ اما با شنیدن موسیقی، قریحه سرایش شعر او به‌جوش آمده است.

دیدگاه او دربارهٔ دیگران

فروغ فرخزاد

اولین دیدار من و فروغ دقیقاً یادم هست. وقتی به دبیرستان دارالفنون می‌رفتم با آقایی به اسم امیرعباس حامد که الآن در امریکاست و کار سینما می‌کند، همکلاس بودم. او دوست مهرداد صمدی بود. کتاب من که درآمد مهرداد گفت امیرعباس حامد از کتاب تو خیلی خوشش آمده. یک شب با حامد به کانون فیلم رفته بودیم و فروغ هم آمده بود. امیر رفت سلام و علیک کرد و آشنایی داد. فروغ آدرس خانه‌اش را داد. خانه‌اش خیابان بهار، مزین‌الدوله بود. بالایش هم جایی بود که خانه فرخ تمیمی شد. من و مهرداد صمدی و حامد رفتیم. فروغ تازه آنجا را اجاره کرده بود و تابلویی از سپهری به دیوار زده بود و یک گلیم، خیلی ساده. من کتاب را به او دادم و خواند و خیلی خوشش آمد. من و فروغ اصولاً در نامه‌هایمان شعر می‌نوشتیم یا من از سربازی می‌گفتم. یکی از کسانی که من را به سربازی رفتن تشویق می‌کرد فروغ بود. می‌گفت اینجا زندگی یکنواخت و احمقانه است؛ به چه دردی می‌خورد. در یکی از نامه‌هایش هم برایم نوشت: «مرا فراموش نکن و...» آخرین باری که فروغ را دیدم هم خانه بهمن محصص بود که با ابراهیم گلستان آمده بودند تابلو ببینند و مرگ پدرم را به من تسلیت گفت. سه روز قبل از فوتش هم شب خانه مهرداد صمدی بودیم و با آن جیپ معروفش من را که آن زمان خانه‌مان «ژاله» بود رساند و دیگر ندیدمش. تا اینکه به کتابفروشی نیل رفته بودم که همه آنجا جمع می‌شدیم و خبر آوردند که فروغ دیشب تصادف کرده و مرده است. این آخرین دیدارها بود. دوستان نزدیک و آنهایی که فروغ را می‌دیدند، من و مهرداد صمدی و فریده فرجام بودیم. بیژن صفاری و گلستان هم از دوستانش بودند. سیروس طاهباز و زنش هم جزو دوستان فروغ به حساب می‌آمدند. شب‌های جمعه هم آنهایی که در خانه‌اش جمع می‌شدند و من می‌دیدم، یدالله رویایی، ایرج پزشک‌زاد، جلال خسروشاهی، بیوک مصطفوی، آقایی به اسم سپهری که پسرعموی سهراب بود، خود سهراب، فریده فرجام و خانم بهجت صحت بودند. این جلسه‌ها همراه با جدال و دعوا بود و یک جا هم آورده‌ام. مثلاً یک شب «میم. آزاد» به بیژن جلالی پیله کرد و گفت که تو شعرت اجتماعی نیست و.... خلاصه برعکس جلساتی که در خانه گلستان برگزار می‌شد، جلسات خانه فروغ پر از جنجال و بزن‌بزن و... بود. به‌هر صورت مرگ فروغ مسیر زندگی من را عوض کرد. همیشه قدردان او هستم. حدود 21-22 سالم بود و فروغ با جسارت شعر من را در کتاب «از نیما تا بعد» در کتاب کنار شاملو، نادرپور و اخوان گذاشت. مردم ما همیشه با شایعه زنده هستند و چیزهایی هم که درباره‌ مرگش گفته‌اند همه چرت و پرت است. فروغ بد رانندگی می‌کرد. عصبی بود. مثل داستان‌هایی که درباره گلستان از خودشان درمی‌آوردند.

احمدرضا احمدیُ موسیقی و ضبط آثار شاعران در حضور در کانون و بعد از آن

یکی از روش‌های نوآورانه احمدی در ضبط صدای شاعر استفاده از موسیقی متناسب با فضای شعر شاعران بود. از این حیث او از آهنگسازان بی‌شماری برای ساخت موسیقی برای این آثار بهره می‌گرفت. بسیاری از آهنگسازان یا کار نخست خود را با این دست‌کارها آغاز کردند و اسم‌ورسمی یافتند یا اساساً با این دست‌کارها شخصیت دیگری یافتند. به‌عنوان نمونه می‌توان از ضبط صدای اخوان ثالث یادکرد که هنوز آن صدا و موسیقی در اذهان مانده. صدای فریدون مشیری و بهترین ضبط از آثار وی که به‌حق زبده آثار او بود. همچنان مرجع در این حوزه قلمداد می‌شود. یا ضبط صدای شهریار و ... باید در نظر داشت که این ضبط این آثار در کانون به چهل سال پیش می‌گردد. احمدی دقت فکری و هوش سرشار موسیقی در ضبط و تدوین آثار داشت. برای تولید یک اثر که هم وجه موسیقی و ادبیاتی داشته باشد. پویش و کندوکاو فراوانی انجام می‌داد. او نخست درصدد آن برآمد که زبده رباعیات خیام را ضبط کند که برای این مهم با توجه به ضبط (اشعار مولوی و حافظ) توسط شاملو، خوانش این رباعیات را با دقت فراوانی که هم خود و هم شاملو داشت، به ثمر رساند؛ اما به این فکر افتاد که با توجه به فضای هر رباعی قطعه‌ای ساخته شود که برای این مهم فریدون شهبازیان را انتخاب کرد. به‌حق شهبازیان توانست بر هر رباعی یک مومان را در نظر بگیرد و درنهایت توانست پیوستگی بین آن قطعات بیابد. برای چند رباعی، نیاز به خواننده پیدا شد که شهبازیان و احمدی هر دو شجریان را انتخاب کردند که او نیز تا آن زمان یکی از بهترین آوازهای خود را ارائه کرد. سبک شهبازیان در بخش‌های آوازی تلفیقی از موتیفهای آوازی و ملودیک بود که شجریان با تکنیک هرچه‌تمام‌تر از پس ارائه این کار برآمد. باز تکرار می‌کنیم که این آلبوم که ابتدا صفحه بود و سپس تبدیل به نوار شد یکی از آثار فاخر موسیقی ایران شد.

یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد احمدی، باور به اعجاز و ایجاز «ترانه» است. او بر این باور بود که ترانه یکی از ژانرهای مهم شعر معاصر محسوب می‌شود که برای شناخت ادبیات معاصر می‌تواند نشانه خوبی محسوب شود. ضمن این‌که آثار شاخصی در تاریخ ترانه عرضه‌شده که برای ادبیات معاصر، ایجاد شخصیت کرده است. احمدی البته هیچ‌گاه ترانه‌ای نساخت؛ زیرا معتقد بود که ترانه دارای یک تخصص و هنر خاصی است که هر شاعری نمی‌تواند به این عرصه گام بنهد؛ اما احاطه او به تاریخ ترانه و تصنیف شگفت‌آور است. حتی یک‌بار گفتند که موسیقی کلاسیک مغرب زمین دارای ژانرهای مختلف باسابقه‌ای بس دراز است. هر بخش از این موسیقی کافی است که انسانی را دگرگون می‌کند؛ اما موسیقی ایران به‌رغم فقدان وجود تنوع ژانر، «ترانه» یکی از برگ‌های برنده موسیقی ایرانی محسوب می‌شود. ایشان همیشه از غفلتی که در این چند سال موجب شده که قلمرو ترانه مورد بی‌مهری قلمداد شود، با حسرت یاد می‌کند. توجه او به ترانه باعث شد که پرونده‌ای را در کانون موردبررسی و پژوهش قرار دهد؛ با این زمینه فکری که آثار شاخص قلمرو ترانه مورد معرفی و بازسازی صورت بگیرد. او بر این اعتقاد بود که ترانه در ایران چند دوره مهم داشت؛ اما وجه عام‌تر و مؤثر ترانه را به دهه بیست و سی ارجاع می‌داد. آثار کسانی چون مجید وفادار، مهدی خالدی و ... به همراه کلام ترانه‌سرایانی چون نواب صفا، پرویز خطیبی، پرویز وکیلی، رهی معیری و ... . از این حیث او چند کار بسیار مفید کرد. ترانه‌های مهدی خالدی با کلامی از نواب صفا، رهی معیری و... را با تنظیم و ارکستراسیون جدید توسط فرهاد فخرالدینی منتشر کرد. همیشه احمدرضا احمدی می‌گفت یکی از آرزوهای من این بود که به ثبت و ضبط آثار ترانه‌سرایان دیگر بپردازم. به‌ویژه یک‌بار که از ویژگی‌های ترانه‌سازی و ملودی‌سازی مجید وفادار گفتم. می‌گفت: درصدد چنین کاری هم بودیم اما شرایط فرصت این کار را نداد. در مورد آثار خالدی، یاحقی، تجویدی و... او فقط به کانون اکتفا نکرد که پس از تغییر سمت او در کانون (سال ۵۸)، خود به‌صورت شخصی به ثبت و ضبط آثار و خاطرات آن هنرمندان پرداخت. آن‌هم در دوره‌ای که قدر و جایگاه هنر موسیقی افول کرده بود. ایشان در آن دوره گفت‌وگوهای طولانی با نواب صفا، مهدی خالدی، فرامرز پایور، علی تجویدی، محمدرضا شجریان، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، حسین دهلوی، هوشنگ ظریف، فریدون ناصری، همایون خرم و ... داشت. یکی از خدمات دیگر احمدی در آن دوران تشویق و ویرایش متون مرجع در قلمرو موسیقی بود. آثار مرجع موسیقی به تشویق ایشان در آن دوره ترجمه شد. علاقه ایشان به موضوع «ترانه» باعث شد در یک مورد حتی مشوق انتشار نت آثار خالدی نیز باشد. ایشان می‌گفت پس‌ازاینکه از تصدی موسیقی به بخش دیگری در کانون منتقل شدم. فعالیتم در کانون بسیار کمتر از گذشته شده بود، نمی‌توانستم کم‌کار باشم. یکی از کارهای خود را مصروف ضبط خاطرات هنرمندان کردم.


وزارت فرهنگ و هنر در عرصه موسیقی کارهای بی‌شماری می‌کرد؛ اما متأسفانه غیر از پخش آن از رادیو و تلویزیون، یا نشر بسیار محدود، به‌صورت ارگانیک انتشار نیافت. یکی از خدمات احمدی این بود که ارکستر سازهای سنتی به رهبری فرامرز پایور را به کانون آورد و آثار بی‌شماری را ضبط و منتشر کردند. همان آثار یکی از آثار شاخص موسیقی ایرانی بشمار می‌آید. اگر نبود این آثار چه‌بسا پایور و ارکستر بسیار خوب او به این صورت معرفی نمی‌شدند. تمامی ضبط آثار پایور و ارکستر فرهنگ و هنر با طرح و ایده دقیق بود. مثلاً تمام دستگاه‌های موسیقی را به‌صورت بی‌کلام منتشر کردند. یا آثاری بود که برای شناسایی جایگاه تک‌نوازی در موسیقی ایران، فقط به‌صورت تک‌نوازی صورت می‌گرفت. یا دو نوازی و غیره. در این اثنا حتی برای نخستین‌بار برای تمبک نیز ارزش و اعتبار قائل بودند تا جایی که چند اثر به‌صورت تک‌نوازی تمبک منتشر شد. یکی از کارهای ماندگار احمدی این بود که آثار آهنگسازان به همان صورت گذشته اما به شکل نوین ضبط و منتشر شود که اجرای اثر فاخر مجموعه آثار درویش‌خان توسط پایور و ارکستر سازهای سنتی از آن جمله بود. ازجمله کارهای ماندگار احمدی طرح و ضبط آثار محلی به‌صورت آواز کلاسیک بود که مینو جوان و پری زنگنه ازجمله خوانندگان خوب آن بودند که برای این امر انتخاب شدند و قواعد آواز کلاسیک را می‌دانستند. ازجمله کسانی که به تنظیم و آهنگسازی آثار پرداختند زنده‌یاد وروژان، کامبیز روشن‌روان و فریدون شهبازیان بودند.

  • قسمتی از مقاله فرید دهدزی در دو هفته نامه آیت شماره ۱۷

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نامه ها

نامه سهراب سپهری به احمدرضا احمدی

سهراب سپهری در نامه‌ای که از نیویورک برای احمدرضا احمدی نوشته به او می‌گوید:

«در این شهر نعنا پیدا می شود ولی باید آن را صادقانه خورد . اینجا رسم نیست کسی امتداد بدهد. نباید فکر آدم روی زمین دراز بکشد. در این جا از روی سیمان به بالا برای فکر کردن مناسب تر است و یا از فلز به آن طرف. احمدرضای عزیز تنبلی هم حدی دارد. این را می‌دانم. ولی باور کن فکر تو هستم و سپاسگزاری نامه‌هایت. من به شدت در این شهر تنها ماندم. آن هم در این شهر بی پرنده و نادرخت. هنوز صدای پرنده نشنیده‌ام (چون پرنده‌ای نیست صدایش هم نیست). در همان امیر آباد خودمان توی هر درخت نارون یک خروار جیک جیک بود. نیویورک و جیک جیک توقعی ندارم. من فقط هستم و گاهی در این شهر گولاش می‌خورم. مثل اینکه تو دوست داشتی و برایت جانشین قورمه سبزی بود... غصه نباید خورد گولاش باید خورد و راه رفت و نگاه کرد به چیزهای سر راه. مثل بچه‌های دبستانی که ضخامت زندگی شان بیشتر است. می‌دانی باید رفت یه طرف و یا شروع کرد. من شروع می‌کنم. ولی همیشه نمی‌شود. هنوز صندلی اتاقم را شروع نکرده‌ام وقت می‌خواهد. عمر نوح هم بدک نیست ولی باید قانع بود و من هستم. مثلا یک چهارم قار قار کلاغ برای من بس است. یادم هست به یکی نوشتم: سه چهارم قناری را می‌شنوم. می‌بینی قانع شده‌ام. راست است که حجم قار قار بیشتر است ولی در عوض خاصیت آن کمتر است. مادرم می‌گفت قار قار برای بعضی‌ها خاصیت دارد. من روزها نقاشی می‌کنم. هنوز روی دیوارهای دنیا برای تابلوها جا هست. پس تندتر کار کنیم. ولی نباید دود چراغ خورد. این جا دودهای زبرتر و خالص‌تری هست، دودهای بادوام و آب‌نرو. در کوچه که راه می‌روی گاه یک تکه دود صمیمانه روی شانه‌ات می‌نشیند و این تنها ملایمت این شهر است و گرنه آن جرثقیل که از پنجره اتاق پیداست، نمی‌تواند صمیمانه روی شانه کسی بنشیند. اصلا برازنده جرثقیل نیست اگر این کار را بکند به اصالت خانوادگی خود لطمه زده است. توی این شهر نمی‌شود نرم بود و حیا کرد تهنیت گفت. نمی شود تربچه خورد. میان این ساختمان‌های سنگین تربچه خوردن کار جلفی است. مثل اینکه بخواهی یک آسمان خراش را قلقلک بدهی. باید رسوم اینجا را شناخت. در اینجا رسم این است که درخت برگ داشته باشد. در این شهر نعنا پیدا می‌شود ولی باید آن را صادقانه خورد. اینجا رسم نیست کسی امتداد بدهد. نباید فکر آدم روی زمین دراز بکشد. در این جا از روی سیمان به بالا برای فکر کردن مناسب‌تر است و یا از فلز به آن طرف. من نقاشی می‌کشم ولی نقاشی من نسبت به گالری‌های اینجا مورب است. نقاشی از آن کارهاست پوست آدم را می‌کند و تازه طلبکار است. ولی نباید به نقاشی رو داد چون سوار آدم می‌شود. من خیلی‌ها را دیده‌ام که به نقاشی سواری می‌دهند. باید کمی مسلح بود و بعد رفت دنبال نقاشی. گاه فکر می‌کنم شعر مهربان‌تر است ولی نباید زیاد خوش خیال بود. من خیلی‌ها را شناخته‌ام که از دست شعر به پلیس شکایت کرده‌اند. باید مواظب بود. من شب‌ها شعر می‌خوانم. هنوز ننوشته‌ام خواهم نوشت. من نقاشی می‌کنم. شعر می‌خوانم و یکتایی می‌بینم و گاه در خانه غذا می‌پزم و ظرف می‌شویم و انگشت خودم را می‌برم. و چند روز از نقاشی باز می‌مانم. غذایی که می‌پزم خوشمزه می‌شود به شرطی که چاشنی آن نمک باشد و یک قاشق اغماض. غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ایراد هم می‌گرفتم که رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمایل به کبودی است. آدم چه دیر می‌فهمد... من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتا ... ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بد و دشت‌های دلپذیر... و همین ...»



نامه فروغ فرخزاد به احمدرضا احمدی

خیلی خوشحالم که رفته ای به جایی که نشانی از این زندگی قلابی روشن فکری تهران ندارد.برای تو که ذوق و هوش فراوانی داری و همچنین معصومیت و پاکیزگی فراوان و همچنین ذهنی پاک و تاثیرپذیر،یک دوره زندگی مستقل و دور از جریان های مصنوعی و کم عمق،بهترین زمینه و پشتوانه تکامل می تواند باشد.

سعی نکن زیاد شعر بگویی.فریفته هیجان نشو.بگذار همه چیز در ذهنت ته نشین شود.آن قدر ته نشین شود که فکر کنی اصلا اتفاق نیفتاده.زندگی کن تا از یکنواختی بیرون بیایی.آدم وقتی خودش را در جریان زندگی بگذارد،هر روز استحاله ای در او صورت می گیرد و این استحاله است که انسان را لحظه به لحظه و روز به روز می سازد و وسعت می دهد.وقتی دیدی که داری یک ایده مشخص را تکرار میکنی ،اصلا قلم و کاغذ را کنار بگذار.مثل من که لا اقل برای یک سال کنار خواهم گذاشت. زندگی می کنم و صبر می کنم تا باز دوباره شروع کنم.اصل،ریشه است که نباید گذاشت از میان برود.حالا بگذار دیگران بگویند که"دیدی،این یکی هم تمام شد."اگر کسی این حرف را زد و تو شنیدی،نمی خواهد جوابش را بدهی،فقط در دلت و به خودت بگو من که کارخانه شعر سازی نیستم و دنبال بازار هم نمی گردم.من گمان میکنم که انسان وقتی واقعا به حد خلاقیت رسید،تنها وظیفه اش این است که این نیرو را دور از هر انتظار و قضاوتی بروز دهد.حالا چه اهمیت دارد که ساکنان"ریویرا" یا "کافه نادری" در مجلس ختم آدم،برای آدم دلسوزی کنند.آدم برمی گردد،مثل مرده ای به مجلس ختم خودش برمی گردد و با موجودیتی تازه و جوان و خیره کننده.اوضاع ادبیات همان شکل است که بود،مقدار زیادی وراجی و حرف مزخرف زدن و مقدار کمی کار...من که دلم به هم می خورد و تا آنجا که بتوانم سعی می کنم خودم را از شعاع این مقیاس ها و هدف های احمقانه و مبتذل کنار نگه دارم.من به دنیا فکر می کنم هرچند امید دنیایی شدن خیلی کم و تقریبا صفر است،اما خوبی اش این است که آدم را از محدودیت این محیط چهار در دو و این حوض کرم ها نجات می دهد و دیگر از اینکه در مراکز حقیر هنری این مملکت مورد قضاوت قرار گرفته است و بدبختانه رد شده است ،وحشتی نخواهد کرد.حتی خنده اش خواهد گرفت."

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

تکیه‌کلام‌ها

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تأثیرپذیری‌ها


علت شهرت

شعر موج نو

فیلم ساخته‌شده براساس

حضور در فیلم مستند بلند (شب شیدایی) دربارهٔ تاریخ ترانه در ایران معاصر ساخته ناصر صفاریان

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

  • وقت خوب مصایب ساخته ناصر صفاریان
  • بانو مرا دریاب ساخته ناصر صفاریان

نام جاهایی که به اسم این فرد است

روز ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ (کاشی ماندگار) از سوی شهرداری تهران بر سردر منزل احمدرضا احمدی که از سال ۱۳۶۶ در آن سکونت دارد نصب شد.


ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را به یاد دارم که در غروب آنها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب اما این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت می‌گفتند از کودکی به ما که زمان باز نمی‌گردد اما نمی‌دانم چرا این بعدازظهرهای جمعه بازمی‌گشتند

کارنامه و فهرست آثار

برای بزرگسالان

آثار منتشره در ۱۳۹۶ در نشر چلچله

  • «جای پای عاشقان در برف مانده‌است شعر و نقاشی»
  • «نمایشنامه‌های شاعر در چهار جلد»
  • «به سوی تو می‌آیم»، ۱۳۹۵ سرزمین اهورایی
  • «دری به سوی دریا»، ۱۳۹۵، کتاب‌سرای نیک

آثار منتشره در ۱۳۹۵ در نشر چلچله

  • «بدون دریا از قایق مینویسم»
  • «قطار از ریل خارج شد»
  • «آوازخوان آوازش را در باران تا سپیده ادامه داد»
  • «بر دیوار کافه»، ۱۳۹۴، نشر ثالث
  • «به خاطر غنای این اندوه دستان ما را بگیر»، ۱۳۹۳، نشر مشکی
  • «میوه‌ها طعم تکراری دارند، ۱۳۹۳، نشر ثالث
  • «می‌گویند بیرون از این اتاق برف می‌بارد»، ۱۳۹۲، نیماژ
  • «یادگار عشق و حرمان مدام»، ۱۳۹۲، نشر ثالث

آثار منتشره در ۱۳۹۱ در نشر ثالث

  • «از بارانی که دیر بارید»
  • «میوه‌ها طعم تکراری دارند»

آثار منتشره در ۱۳۹۱ در انتشارات کتاب نشر نیکا

  • «دفترهای واپسین، دفتر هفتم/به رنگ آبی نیلی»
  • «دفترهای واپسین، دفتر ششم/به رنگ آبی دریا»
  • «دفترهای واپسین، دفتر پنجم/به رنگ آبی آسمان»
  • «دفترهای واپسین، دفتر چهارم/به رنگ سبز»
  • «دفترهای واپسین، دفتر سوم/به رنگ زرد»
  • «دفترهای واپسین، دفتر دوم/به رنگ پرتقالی»
  • «دفترهای واپسین، دفتر اول/به رنگ آبی»

آثار منتشره در ۱۳۸۹ در نشر چشمه

  • «دفترهای سالخوردگی (دفتر هفتم)، می‌خواستم روزی گریه کنم: سیب سرخ»
  • «دفترهای سالخوردگی (دفتر ششم)، روزی که ما سوار قطار شدیم: هوا ابری بود»
  • «دفترهای سالخوردگی (دفنر پنجم)، در انتهای کوچه در باران شمع را روشن می‌کنیم: تنهایی»
  • «دفترهای سالخوردگی (دفتر چهارم)، به درخت انار رسیدم انارها شکسته بودند: عشق»
  • «دفترهای سالخوردگی (دفتر سوم)، پس از فراغت‌های مدام: نیستی»
  • «دفترهای سالخوردگی (دفتر دوم)، چترهای کهنه در باران باز نمی‌شدند: حرمان»
  • «دفترهای سالخوردگی (دفتر یکم)، در این کوچه‌ها گُلِ بنفشه می‌روید: باران»
  • «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، نشر چشمه (چاپ اول، نشر ماهریز)

آثار منتشره در ۱۳۸۹ در نشر نظر

  • «احمدرضا احمدی از ایوان خانه‌شان فرار کرد»
  • «مژدگانی به یابنده احمدرضا احمدی»
  • «پسرکی به نام احمدرضا احمدی گم شده‌است»
  • «در به در به دنبال احمدرضا احمدی»
  • «بهاریه»، ۱۳۸۸، حوض نقره
  • «همه شعرهای من»، ۱۳۸۸، نشر چشمه
  • «روزی برای تو خواهم گفت»، ۱۳۸۷، نشر ثالث
  • «چای در غروب جمعه روی میز سرد می‌شود»، چ.اول۱۳۸۶ و چ.دوم ۱۳۸۷، نشر ثالث
  • «ساعت۱۰ صبح بود»، چ.اول:۱۳۸۵ و چ.دوم:۱۳۸۶ و چ.سوم:۱۳۸۷، نشر چشمه
  • «عزیز من»، چ.اول:۱۳۸۳و چ.سوم:۱۳۹۰، نشر افکار
  • «یک منظومهٔ دیریاب در برف و باران یافت شد»، ۱۳۸۱، نشر ماه‌ریز
  • «عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود»، چ.اول:۱۳۷۸، نشر سالی و چ.دوم:۱۳۸۷، نشر افکار
  • «از نگاه تو زیر آسمان لاجوردی»، ۱۳۷۶، سازمان همگام
  • «ویرانه‌های دل را به باد می‌سپارم»، ۱۳۷۳، نشر زلال
  • «لکه‌ای از عمر بر دیوار بود»، ۱۳۷۲، نوید شیراز
  • «قافیه در باد گم می‌شود»، چ.اول:۱۳۶۹، پاژنگ و چ.دوم:۱۳۸۶، نشر افکار
  • «هزار پله به دریا مانده‌است»، چ.اول:۱۳۶۴، نشر نقره و چ.دوم:۱۳۸۲، نشر فانوس
  • «نثرهای یومیه»، چ.اول:۱۳۵۹، ناشر: احمدرضا احمدی و چ.دوم:۱۳۸۲، نشر فانوس

تک‌داستان‌هایی منتشره در مجموعهٔ «همهٔ آن سال‌ها»، به ۱۳۷۱ و به‌همت نشر مرکز

  • «ما روی زمین هستیم»، چ.اول:۱۳۵۲، انتشارات زمان
  • «من فقط سفیدی اسب را گریستم»، چ.اول:۱۳۵۰، دفترهای زمانه
  • «وقت خوب مصائب»، چ.اول:۱۳۴۷،انتشارات زمان
  • «روزنامهٔ شیشه‌ای»، چ.اول:۱۳۴۳، انتشارات طرفه
  • «طرح»، چ.اول:۱۳۴۱، ناشر: احمدرضا احمدی

برای کودکان و نوجوانان

آثار منتشره در ۱۳۴۹ در نشر نظر

  • «ناگهان چراغ‌ها روشن شدند» با تصویرگری احسان عبداللهی
  • «عروس و داماد زیر باران» با تصویرگری نگین احتسابیان

آثار منتشره در ۱۳۸۹

  • «در یک شب مهتابی که شب چهاردهم ماه بود»
  • «کبوتر سفید کنار آینه» با تصویرگری علیرضا گلدوزیان و گرافیک کورش پارسا نژاد.
  • «باز هم نوشتم صبح، صبح شد» با نقاشی لیلا یوسفی، ۱۳۸۶، نشر شباویز

آثار منتشره در ۱۳۸۵

  • «بهار بود» با نقاشی شراراه خسروانی، نشر شباویز
  • «شب روز اول و صبح روز هفتم»، با نقاشی محمدرضا لواسانی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
  • «پسرک تنها روی برف» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر

آثار منتشره در ۱۳۸۵

  • «برف هفت گل بنفشه را پوشاند» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر
  • «نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی علی مفاخری، نشر شباویز
  • «نشانی» با نقاشی شراره خسروانی
  • «روزی که مه بی‌پایان بود» با نقاشی شراره خسروانی
  • «رنگین‌کمانی که همیشه رخ نمی‌داد» با نقاشی محمدعلی بنی‌اسدی

۱۳۸۲ - «در باغچه عروس و داماد روییده بود» با نقاشی مرجان وفاییان

۱۳۸۰ - «اسب و سیب و بهار» با نقاشی کریم نصر

۱۳۷۶ - «شب یلدا قصهٔ بلندترین شب سال»، با نقاشی فرح اصولی

۱۳۷۳ - «خواب یک سیب، سیب یک خواب» با نقاشی ابوالفضل همتی آهویی

۱۳۷۰ - «در بهار خرگوش سفیدم را یافتم» با نقاشی نفیسه ریاحی

۱۳۷۰ - «حوض کوچک، قایق کوچک» با نقاشی نفیسه شهدادی

۱۳۶۹ - «خرگوش سفیدم همیشه سفید بود» با نقاشی فرح اصولی

۱۳۶۹ - «در بهار پرنده را صدا کردیم، جواب داد» با نقاشی فرح اصولی

۱۳۶۹ - «روزهای آخر پاییز بود» با نقاشی فرح اصولی

۱۳۶۹ - «عکاس در حیاط خانه ما منتظر بود» با نقاشی نسرین خسروی

۱۳۶۸ - «نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی فردوس ابراهیمی‌فر

۱۳۶۸ - «تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری» با نقاشی فردوس ابراهیمی‌فر و مینا ضرابی

۱۳۶۴ - «هفت روز هفته دارم» با نقاشی محمدرضا دادگر

۱۳۶۴ - «هفت کمان هفت‌رنگ» با نقاشی هوشنگ محمدیان

۱۳۴۸ - «من حرفی دارم که فقط شما بچه‌ها باور می‌کنید»، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

۱۳۹۴ - «مزرعه گل‌های آفتابگردان»، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

۱۳۹۰- «ناگهان چراغ‌ها روشن شدند»، نشر نظر

۱۳۹۰- «مسافران هواپیمای سفید رنگ»، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان

۱۳۹۰- «دخترک ماهی تنهایی»، نشر نظر

۱۳۹۵ - «پسرک و دوازده ماه سال»، نشر نظر

۱۳۸۹ - «پسرک دریا را نگاه کرد و گفت»، نشر نیستان

۱۳۸۹ - «دیگر در خانه پسرک هفت صندلی بود»، تصویرگر: راشین خیریه، نشر چشمه

۱۳۸۹ - «قصه‌های پدربزرگ»، تصویرگر: عطیه مرکزی، افق

۱۳۸۷ - «در باغ بزرگ باران می‌بارید»، افق

۱۳۹۰- «دخترک ماهی تنهایی»، تصویرگر: نازنین عباسی، نشر نظر

۱۳۹۰- پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، نشر نظر

۱۳۹۲ - سفر، تصویرگر: ناهید کاظمی، نشر ثالث

۱۳۹۰- پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، تصویرگر: لیدا طاهری، نشر نظر

۱۳۹۳ - باران دیگر نمی‌بارید، تصویرگر: ماهی تذهیبی، نشر نظر

۱۳۹۳ - این همه بادکنک‌های رنگی، نشر نظر

جوایز و افتخارات

در سال ۱۳۷۸ سومین جایزه شعر خبرنگاران با مراسمی متفاوت و خصوصی در خانه احمدرضا احمدی برگزار شد. همان سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مراسم بزرگداشت احمدرضا احمدی، تندیس مداد پرنده را به او اهدا کرد. در سال ۱۳۸۵احمدی به عنوان شاعر برگزیده، پنجمین دوره‌ اهدای جایزه‌ شعر بیژن جلالی انتخاب شد. احمدرضا احمدی در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه‌ هانس کریستین اندرسن شد. در سال ۱۳۹۱ نیز در جشنواره شعر فجر جایزه بهترین مجموعه شعری به وی اعطا شد.

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

غلامرضا صراف در مقاله ای تحت عنوان(چشم اندازهایی پراکنده از حیات شعری احمدرضا احمدی)در دو هفته نامه آیت (شماره۱۷) مینویسد:

... با شعر جمعهٔ خواب که برای مرگ فروغ فرخزاد سروده شده کوچک‌ترین شباهتی با اشعار شاملو، اخوان، سپهری، کسرایی و م. آزاد برای فروغ ندارد. هرچند در آغاز شاید به خاطر واژه نام تداعی خفیفی با پایان شعر شاملو پیدا کند: نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی آسمان می‌گذرد!/ متبرک باد نام تو! (مرثیه‌های خاک) و شعر احمدی: شفا به‌آسانی دانست که تدبیر نامت چیست/ نامت/ تحقیرشده‌ها/ و له‌شده‌ای آوار خبرها را شفا داد/ اکنون کسی به کوچه می‌آید که تو را به نام می‌خواند. (وقت...، ص ۲۰) و باز دیالوگی که با یکی از اشعار فروغ در «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» دارد، شعر فروغ: آن شب اصفهان پر از طنین آبیِ کاشی بود و سطر پایانی شعر «کمبود تجربه‌های مشترک»: و تنها سؤال می‌کنم/ آیا اصفهان هنوز بوی کاشی دارد؟ (ص ۹۶) و پاسخ یا دیالوگی که با یکی از اشعار خودش در «وقت خوب مصائب» ایجاد می‌کند. با همان شعر آغاز در تدفین. با جایی در شعر «پدر فردای کوچه‌ها» که می‌گوید: در فصل قتل بودیم/ گفتند: بگوئید/ پاسخ رسید که: انسان می‌گوید نه. (همان، ص ۲۶) و اینجا به‌صراحت شاعر اعلام می‌کند که مقصودش از پرنده انسان است، انسانی تنها ایستاده در برابر شهری که فریاد می‌زند آری و کبوتری تنها که می‌گوید نه.


قسمتی از همان مقاله:

به نظر می‌رسد اگر دکتر براهنی در اواسط دهه ۴۰ توانست ۱۹ سطر از ۱۹ شاعر انتخاب کند و تنها یک سطر از احمدی «در آن لحظه، در میان جاده‌های ابریشم/ تصادفاً صبح شد» را با آن‌ها برابر بداند و بگوید این سطر را با کل آن اشعار عوض نمی‌کند (طلا در مس، چاپ دوم، کتاب زمان، ۱۳۴۷، ص ۶۱۱) حالا دیگر قادر به تفکیک یک سطر از میان انبوه سطرهای شبیه و گاه یکسان اشعار احمدی نباشد که خیلی خاص و ویژه باشد. چون احمدی چنان به تکرار مضامین و درون‌مایه‌های موردعلاقه‌اش همت گمارده که امکان تشخص شعرش را تا حد زیادی سلب کرده. به یکی از اشعار خوب احمدی از آغاز تا امروز، شعر «آغاز در تدفین» از دفتر «وقت خوب مصائب» (کتاب زمان، ۱۳۴۷) نگاه می‌کنیم، آغاز شعر از کوبنده‌ترین آغازهای شعر معاصر است. تقابلی سفت‌وسخت و بنیادین میان آری و نه. میان پذیرش و تن زدن. میان رفتن و ماندن. اینجا باید به صفت تصویری «تنها» توجه کنیم. شاعر خیلی راحت می‌توانست بگوید «کبوتری خسته» یا «کبوتری غمگین» (به سیاق شعر فروغ) ولی خسته و غمگین صفات توضیحی‌اند نه تصویری؛ یعنی کبوتری تنها از منظر دیداری برای هر بیننده‌ای یکسان است؛ اما خستگی و غمگینی صفاتی‌اند که اعتبارشان از این بیننده تا آن بیننده متغیر است و توافقی بر سر دریافتی که از حالت ظاهری آن مراد می‌کنند وجود ندارد. در پاراگراف دوم: «بهار، از تنهایی زبانی دیگر دارد» گویی تنهایی کبوتر را به فصل پیوند می‌دهد. «گل ساعت/ مرگ روزها و اطلسی‌ها را می‌گوید» اینجا ساعت کاربرد نشان دادن زمان را ندارد، بلکه برای اعلام مرگ به‌کاررفته. یک‌جور علت غایی و انسانی شدهٔ ساعت که یادآور یکی دیگر از اشعار احمدی است که در آن سوژهٔ شعر با تغییر کارکرد قطب‌نما، خواست یا آرزوی نهایی خود را بیان می‌کند: «اگر قطب‌نماها گل‌های یاس را نشان می‌داد/ دستان شاهزادگان را با بوسه‌های هراسان می‌بستم.» این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟/ که آواز/ در پشت دروازه‌های گمان/ خواهد مرد... که تناظر دارد با یک شعر دیگری از احمدی که مضمونش رسیدن به اعتمادبه‌نفس برای هنرمند شدن است: هر آن‌کس که آواز را در خود بند کرد/ به خویشتن بی‌اعتماد بوده است. اینجا یقین شاعر به باور سیاسی‌کاری که دارد می‌کند خودش را نشان می‌دهد و در زمانه‌ای که به گفته شاملو «دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم» باید با خواب به شهر درامد تا او از پشت چشم‌ها مخفی بماند. شاعر توصیه به بداری نمی‌کند بلکه خواب را سلاحی برای پوشاندن آواز می‌داند تا مخفی بماند و لو نرود؛ و بندپایانی که سراسر امید به فردا و صبح‌های دیگر است و قرار را در پایتخت آوازهای صبح می‌گذارد که به‌خودی‌خود ترکیب بدیعی است.

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

منابع

پیوند به بیرون

  1. «ماندگاری سعدی به سادگی اوست!». صدای ایران، ۹اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸. 
  2. «وقت خوب مصائب!». وبگاه IMV. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸. 
  3. «کامنت توییتری». @HSetareh، ۲۹خرداد۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸. 
  4. «گزارش تحلیلی از آثار احمدی». وبگاه دوشنبه، هنرآنلاین، ۲۶بهمن۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸. 
  5. «تولد احمدی به‌روایت تصویر». وبگاه رکنا، ۶خرداد۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸. 
  6. «فروش تمامیِ آثار در نخستین ساعت افتتاح نمایشگاه». خبرگزاری شبستان، ۸اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸. 
  7. «هوادران زیره به کرمان بردند.». Pinterest. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸. 
  8. «کیمیایی در منزل پدری احمدی». سینماسینما، ۱۲مرداد۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.