غلام‌حسین ساعدی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غلام‌حسین ساعدی

زمینهٔ کاری داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس،فیلمنامه نویس، مترجم
زادروز ۲۴دی۱۳۱۴
تبریز
پدر و مادر علی اصغر ساعدی،طیبه
مرگ ۲آذر۱۳۶۴
پاریس
لقب گوهرِ مراد
بنیانگذار مجله‌ الفبا(چاپ پاریس)
پیشه نویسنده
سال‌های نویسندگی از۱۳۳۱ تا۱۳۶۴
کتاب‌ها عزاداران بیل، آشفته حالان بیدار بخت، واهمه های بی نام و نشان و...
نمایشنامه‌ها آی بی‌کلاه آی باکلاه، چوب به دست‌های ورزیل،
بهترین بابای دنیا و...
فیلم‌نامه‌ها ما نمی‌شنویم، فصل گستاخی و عافیت‌گاه
همسر(ها) بدریِ لَنکَرانی
فرزندان نداشت
مدرک تحصیلی پزشکی
دانشگاه دانشکده‌ی پزشکی تبریز
اثرپذیرفته از جلال آل‌احمد

غلامحسین ساعدی معروف به گوهر مراد داستان‌نویس ، شاعر، نمایشنامه‌نویس ، روزنامه‌نگار ، فعال سیاسی و پزشک معاصر بود. [۱]

* * * * *

غلام‌حسین ساعدی در شانزده سالگی فعالیت سیاسی خود را آغاز کرده بود، در شلوغ بازی‌های دبیرستانی و خیابانی نه فقط دست داشت که سلسله گردان هم بود. انگیزه‌ای قوی‌تر، رهبری و تعلیم دیگران، او را به نوشتن و روزنامه‌نگاری کشاند. پیش از آنکه دیپلم بگیرد در هفده سالگی او را می‌بینیم که در سه روزنامه ی وابسته به حزب توده قلم می‌زند. در آنها داستان و مقاله می‌نویسد و حتی به عنوان سردبیر ، نشریه‌ی جوانان آذربایجان را می‌گرداند. سال بعد به زندان می‌افتد، وقتی از زندان در می‌آید تجربه‌های تازه‌ای آموخته است. در همین سال داستان بلند « نخود هر آش » را می‌نویسد که هنوز هم در یک دفتر، تمیز و پاکنویس شده در اختیار برادرش اکبر ساعدی است. بعدها پس از اینکه به دانشکده‌ی پزشکی می‌رود برای مجله‌ی هنر و ادبیات امروز « سخن » داستانی می‌فرستد که چاپ می‌شود، مرغ انجیر در سال ۱۳۳۵.

در حول و حوش انقلاب به بیماری مسری آن ایام که روزنامه‌نویسی و بقیه‌ی قضایا باشد دچار شد. همزمان در کیهان ، اطلاعات ، آیندگان ، آزادی ، رهایی و نام‌های مخفی و آشکار آن روزگار مقالات فراوانی در باب حوادث و مسائل روز نوشته است. درست است که ربط عمیق ساعدی با مسائل سیاسی میهنش در آثار او بازتاب درخشانی داشته و کارهای هنری او را در ابتدا سمت و سوی معقولی بخشیده است اما آدم‌های افراطی تعادل نمی‌‌شناسند گاهی از یک قطب به قطب دیگر اسباب‌کشی می‌کنند ، از هنر به سیاست یا از اصلی به اصل دیگر.

پربارترین سال‌های عمر ساعدی از سال‌های ۴۳-۴۲ به بعد شروع می‌شود. او برای نوشتن تک‌نگاری‌ها به حوالی تبریز و جنوب بوشهر و جزایر سفر می‌کند، تک نگاری‌های ایلخچی ، خیاو ، اهل هوا و قراداغ زمینه را برای خلق داستانه‌های ترس و لرز، عزاداران بیل ، واهمه‌های بی‌نام و نشان و دندیل ، نمایشنامه‌ی چوب به دست‌های ورزیل و فیلمنامه‌ی عافیتگاه فراهم می‌کند.

در فاصله‌ی آزادی از زندان تا رفتن ساعدی به آمریکا و سپس لندن ، او کارهای نیمه تمامی را تمام می‌کند. چند اثر مینویسد. هنگامه آرایان ، غریبه در شهر ، گور و گهواره ، نوشتن فیلمنامه‌ی دایره‌ی مینا ، آخرین جلد الفبا که بسیاری از آنها از جمله تاتار خندان که فصل به فصل آن را از زندان به بیرون می‌فرستاد ، روی چاپ نمی‌بیند. به دعوت ناشران آمریکایی که قرار است ترجمه‌ی آثار او را منتشر کنند سفری به نیویورک می‌کند ، در واقع دوستان او را می‌برند تا دوباره گرفتار حبس و بند نشود.

داستانک

عضو علی البدل کانون نویسندگان ایران

نطفه‌ی برپایی کانون نویسندگان ایران در کنار جلال آل احمد، احمد شاملو و به‌آذین در اوایل دهه‌ی ۴۰ در مطب دلگشا‌ی غلامحسین ساعدی بسته می‌شود. منع سانسور و پاسداری از آزادی قلم و بیان از هدف‌های اصلی این کانون محسوب می‌شدند. هدفی که بعدها توفیق وصال نیافت. نگاه منتقدانه‌ی او به عملکرد دولت در برابر اهداف کانون در مصاحبه‌ی سال ۵۷ ساعدی در نیویورک به وضوح گویای این نگاه است: « ... این شوخی نیست، حقیقت است که وقتی صدای کانون نویسندگان ایران در تمام پهنه‌ ی مملکت طنین انداخت، روزنامه‌های وابسته خبر دادند که به هفتصد و خرده‌ای یا هشتصد و خرده‌ای نویسنده و شاعر این انجمن‌ها جایزه داده شد! راستی این همه اهل قلم در کدام قاره‌ی دنیا پیدا می‌شود تا چه رسد به مملکتی که تعداد کتاب‌های چاپ شده در آن در هر سال به ششصد عنوان نیز نمی‌رسد؟

با وجود مخالفت صریح دولت، کانون نویسندگان به طور غیر‌رسمی، و نه غیر‌قانونی، به حیات خود ادامه می‌دهد و امیدوار است که پشتیبانی هرچه بیشتر متفکرین و نویسندگان و ناشرین آزادی‌خواه جهان، دولت ایران را وادار به پذیرش درخواست‌های کانون بکند... »


سکوت شعر

بسیار اندکند افرادی که می‌دانند غلامحسین ساعدی شاعر نیز بوده است. او اهمیت فراوانی برای شعر قائل بود و از شدت این علاقه و احترام هم بود که هرگز در فصلنامه‌ی الفبایش شعری به چاپ نرساند. اشعاری که سروده بیش از سی و چهار قطعه‌اند و برخی به غزل و اکثرا نیمایی. تنها سه شعر او عنوان دارند و مابقی در حسرت هویت یافتن از سمت خالقشان در گور کاغذ آرمیده‌اند. به گفته‌ی دوستانش این اشعار تنها پس از مرگ او بود که روی مخاطب به خودشان دیدند، او چون گنجی از آنها تا پایان عمر محافظت نمود. آنچه در زیر آمده است نمونه‌ای از این گنج است:

هر دایره خطی بسته است

بسته است سخت

سختی دایره

بسیار مضحک است

مثل حباب در آب

مثل حباب در باد

هر لحظه در تمایلِ

پاشیدن و رها شدن از وجود مرده‌ی خویش است.

و مرگ

مرگ دایره‌ای بسته است

بسته شدن به هرچه که بسته است

یک خط بی‌نهایت در خود دویدن است

بله

این خط دایره.


متن کارت دعوت عروسی هم نوشته است

ساعدی در کنار دوستان و نزدیکان خود فردی بسیار شوخ و طناز شناخته می‌شد، به طوریکه برای متن کارت دعوت عروسی برادرش اکبر ساعدی و همسرشان فیروزه جوادی چند متن مختلف بر روی کاغذ آورد تا از خشکی و یکنواختی این دست نوشته‌ها بکاهد و آنها را از حالتی رسمی به حالتی صمیمانه تبدیل کند:

۱

فیروزه جوادی و علی اکبر ساعدی

به همدیگر کاراته زده و کانون مستقلی می‌خواهند روبراه کنند، تشریف بیاورید تا به ریش هر دو ( که هر دو ریش دارند ) اندکی بخندیم.

۲

زندگی مشترک، لولایی است که آزادی را از آدمیزاد سهل است که از جسم و جان نیز می‌گیرد، منتهی فیروزه جوادی و علی اکبر ساعدی به این اصل معرفت پیدا نکرده‌اند و می‌خواهند خلاف این قضیه را ثابت کنند، لطفا تشریف بیاورید و قیافه‌‌ی این دو فیلسوف را ببینید!

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

ساعدی در مراسم یادبود

زندگی و تراث

۱۳۲۹: ورود به دبستان «منصور»‌
۱۳۳۰: آغاز فعالیت سیاسی همزمان با نهضت ملی‌
۱۳۳۱: مسئولیت انتشار روزنامه‌های «فریاد» و «صعود» و «جوانان آذربایجان» و انتشار مقالات و داستان در این سه روزنامه و همچنین «دانش‌آموز» چاپ تهران.
۱۳۳۲: بعد از کودتای ۲۸ مرداد به مدت دو ماه مخفی می‌شود. شهریور سال ۳۲ دستگیر و چند ماه در زندان بسر می‌برد.
نوشتن داستان بلندی به نام «نخود هر آش» که چاپ نشده است.
۱۳۳۴: ورود به دانشکده‌ی پزشکی تبریز.
۱۳۳۵: همکاری با مجله‌ سخن و انتشار داستان «مرغ انجیر» چاپ و انتشار «پیگمالیون» (داستان و نمایشنامه) در تبریز.
۱۳۳۶: انتشار داستان «خانه‌های شهر ری» در تبریز. نمایشنامه «لیلاج‌ها» در مجلهٔ سخن.
۱۳۳۷: رهبری جنبش‌های دانشجویی و اعتصابات دانشگاه تبریز، آشنایی و دوستی با صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، مفتون امینی، کاظم سعادتی و مناف ملکی.
۱۳۳۸: نمایشنامهٔ تک‌‌پرده‌ای «سایه‌های شبانه».
۱۳۳۹: انتشار نمایشنامهٔ «کار با فک‌ها در سنگر» ناشر کتاب‌فروشی تهران ـ تبریز.
ا انتشار مجموعه داستان‌‌‌‌های کوتاه «شب‌نشینی باشکوه» در تبریز و نمایشنامهٔ سفر مرد خسته (۴ پرده) چاپ نشده.
۱۳۴۰: فارغ التحصیل دانشکدهٔ پزشکی و گذراندن پایان‌نامه‌ای به نام «علل اجتماعی پسیکونوروز‌ها در آذربایجان» که بعد از ماه‌ها بحث و جدل بااکراه پذیرفته می‌شود.
انتشار نمایشنامهٔ «کلاته گل» به‌صورت مخفی در تهران.
۱۳۴۱: مسافرت به تهران و اعزام به خدمت سربازی ـ طبیب پادگان سلطنت‌آباد به صورت سرباز صفر، نوشتن داستان‌های کوتاه دربارهٔ زندگی سربازی که چند داستان به نام‌های«صداخونه»، «پادگان خاکستری» و «مانع آتش» در مجلهٔ کلک چاپ شده است (بعد از مرگش).
افتتاح مطب شبانه‌روزی به اتفاق برادرش دکتر علی‌اکبر در دلگشا، همکاری با کتاب هفته و مجلهٔ آرش، آشنایی و دوستی با احمد شاملو، جلال آل‌احمد، پرویز ناتل خانلری،رضا براهنی، محمود آزاد تهرانی، سیروس طاهباز، محمدتقی براهنی، رضا سید حسینی، بهمن فرسی، به‌آذین، اسماعیل شاهرودی، جمال میرصادقی...
۱۳۴۲: انتشار ده لال‌بازی (پانتومیم) که پانتومیم «فقر» توسط جعفر والی در تلویزیون اجرا شد.
ورود به بیمارستان روانی «روزبه» جهت اخذ تخصص بیماری‌های اعصاب و روان.
آشنایی و همکاری با دکتر مسعود میربها و دکتر حسن مرندی.
همکاری با موسسهٔ تحقیقات و مطالعات اجتماعی و انتشار تک‌نگاری «ایلخچی» توسط همان موسسه و چاپ مقالات علمی در مجلهٔ روان‌‌پزشکی.
ترجمهٔ کتاب «شناخت خویشتن» (آرتور جرسیلد) با دکتر محمدنقی براهنی، چاپ تبریز.
ترجمهٔ کتاب «قلب و بیماری‌های قلبی و فشار خون» (ه. بله کسلی) با دکتر محمدعلی نقشینه، چاپ تبریز، همکاری با کتاب هفته.
۱۳۴۳: سفر به آذربایجان و حاصلش نوشتن تک‌نگاری «خیاو یا مشکین‌شهر»؛ ترجمهٔ فیلمنامهٔ «آمریکا، آمریکا» الیاکازان با دکتر محمد نقی براهنی. چاپ لال‌بازی در «در انتظار» در مجلهٔ آرش.
انتشار هشت داستان پیوسته به نام «عزاداران بیل» توسط انتشارات نیل تهران
۱۳۴۴: انتشار نمایشنامهٔ «چوب بدست ‌های ورزیل» انتشارات مروارید ـ تهران که به کارگردانی جعفر والی در تالار سنگلج روی صحنه آمد. انتشار تک‌نگاری «خیاو یا مشکین‌شهر» توسط موسسهٔ تحقیقات و مطالعات اجتماعی.
انتشار نمایشنامهٔ «بهترین بابای دنیا» انتشارات شفق ـ تهران که به کارگردانی عزت الله انتظامی در تالار سنگلج روی صحنه آمد.
نوشتن داستان بلند «مقتل» که دو فصل آن در مجلهٔ نگین سال ۱۳۴۹ چاپ می‌شود.
سفر به جنوب و حاشیهٔ خلیج فارس برای بررسی و مطالعهٔ وضع اجتماعی و آداب و سنن بومی آن خطه.
۱۳۴۵: انتشار تک‌نگاری «اهل هوا» توسط موسسهٔ تحقیقات و مطالعات اجتماعی.
انتشار مجموعه داستان «دندیل» انتشارات جوانه ـ تهران.
انتشار «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت» انتشارات اشرفی ـ تهران.
نمایشنامه‌های «بام‌ها و زیر بام‌ها» و «از پا نیفتاده‌ها» به کارگردانی جعفر والی در تلویزیون و «ننه انسی» در تئاتر سنگلج اجرا شد.
نمایش «گرگ‌ها» و نمایش «گاو» در تلویزیون به کارگردانی جعفر والی اجرا شد.
۱۳۴۶: انتشار مجموعه داستان «واهمه‌های بی‌نام و نشان» انتشارات نیل ـ تهران، که داستان «آرامش در حضور دیگران» از این مجموعه توسط ناصر تقوایی به‌صورت فیلم درآمد.
انتشار نمایشنامهٔ «آی بی‌کلاه، آی باکلاه» انتشارات نیل ـ تهران، که به کارگردانی جعفر والی در تالار سنگلج به روی صحنه آمد.
انتشار «خانه روشنی» شامل پنج نمایشنامه ـ انتشارات اشرفی ـ تهران که نمایشنامهٔ «خانه روشنی» توسط علی نصیریان و نمایشنامهٔ «دعوت» توسط جعفر والی، کارگردانی و به روی صحنه رفت.
نمایشنامهٔ «دست بالای دست» به کارگردانی جعفر والی. نمایشنامهٔ «خوشا به حال برد باران» به کارگردانی داوود رشیدی در سال ۱۳۴۶ در تلویزیون اجرا شده است.
مذاکره با دولت وقت به اتفاق جلال آل‌احمد، رضا براهنی و سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات.
۱۳۴۷: همکاری با مجله‌های جهان‌نو، فردوسی، خوشه، نگین و جنگ‌های ادبی.
انتشار داستان «ترس و لرز» (۶ داستان پیوسته) انتشارات زمان ـ تهران.
انتشار نمایشنامهٔ «دیکته و زاویه» (۲ نمایشنامه) انتشارات نیل ـ تهران که به کارگردانی داوود رشیدی در تالار سنگلج به اجرا درآمد.
سفر به آذربایجان و منطقهٔ «قراداغ» جهت تدارک تک‌نگاری «قراداغ» که قسمت‌هایی از آن به نام «کَلیبَر» و «مرند»، «اهر»، «خوی» و «رضائیه» در مجلهٔ «پیک جوانان» سال ۱۳۵۱ به چاپ رسید.
۱۳۴۸: انتشار رمان «توپ» انتشارات اشرفی ـ تهران.
انتشار نمایشنامهٔ «پرواربندان» انتشارات نیل ـ تهران که به کارگردانی محمدعلی جعفری در تهران و شهرستان‌ها به روی صحنه آمد.
انتشار فیلمنامهٔ «فصل گستاخی» انتشارات نیل ـ تهران و «گم‌شدهٔ لب دریا» داستان کودکان که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است.
۱۳۴۹: انتشار نمایشنامهٔ «وای بر مغلوب» انتشارات نیل ـ تهران که به کارگردانی داوود رشیدی در تالار سنگلج اجرا شد.
انتشار نمایشنامهٔ «جانشین» انتشارات نیل ـ تهران.
فیلمنامهٔ «ما نمی‌شنویم» (سه فیلمنامهٔ کوتاه) انتشارات پیام ـ تهران.
نمایشنامهٔ «ضحاک» که به دلیل سانسور وقت منتشر نشده است.
۱۳۵۰: انتشار فیلمنامهٔ «گاو» بر اساس قصه‌ای از کتاب عزاداران بیل که در سال ۱۳۴۸ توسط داریوش مهرجویی به‌صورت فیلم درآمد.
انتشار نمایشنامهٔ «چشم در برابر چشم» انتشارات امیرکبیر ـ تهران که در سال ۱۳۵۱ به کارگردانی «هرمز هدایت» به روی صحنه رفت.
۱۳۵۳: انتشار مجلهٔ الفبا با همکاری نویسندگان معتبر آن روزگار، ناشر امیرکبیر که مجموعا ۶ شماره به چاپ رسید.
نوشتن نمایشنامهٔ «مار در محراب» که به خاطر سانسور وقت در سال ۱۳۷۲ تحت عنوان «مار در معبد» توسط انتشارات به‌نگار به چاپ رسید.
چاپ داستان «بازی تمام شد» در کتاب اول الفبا.
در اردیبهشت‌ماه سفر به «لاسگرد» در اطراف سمنان جهت تهیهٔ تک‌نگاری راجع به شهرک‌های نوبنیاد، دستگیری توسط ساواک و انتقالش به زندان «قزل‌قلعه» و بعد به زندان «اوین» که مدت یکسال را در سلول انفرادی گذراند و شکنجه شد. پیش از این بارها توسط ساواک و شهربانی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود که یک‌‌بار منجربه بستری شدنش در بیمارستان جاوید شد.
نگارش رمان «تاتار خندان» که در زندان نوشته شده است.
در دهه‌ٔ ۵۰ ضمن فعالیت سیاسی گسترده‌ای با طیف وسیعی از مبارزان راه آزادی ارتباط دارد که تا پایان عمرش ادامه پیدا می‌کند.
انتشار کتاب «کلاته نان» داستانی برای کودکان، ناشر امیرکبیر ـ تهران.
۱۳۵۴: آزادی از زندان.
انتشار «عاقبت قلم‌فرسایی» (۲ نمایشنامه) انتشارات آگاه ـ تهران.
فیلمنامهٔ «عافیتگاه» که بعد از مرگش توسط انتشارات «اسپرک» در سال ۱۳۶۸ به چاپ رسید.
سفر به شمال و نوشتن نمایشنامهٔ «هنگامه آرایان» که هنوز چاپ نشده است.
۱۳۵۵: سفر به تبریز و نوشتن رمان «غریبه در شهر» که بعد از مرگش در سال ‍۱۳۶۹ توسط انتشارات اسپرک منتشر شد.
۱۳۵۶: انتشار «گور و گهواره» (سه داستان) انتشارات آگاه ـ تهران. بر اساس داستان «آشغالدونی» از این مجموعه فیلمنامه‌ای به اسم «دایره‌ی مینا» نوشته شد که توسط «داریوش مهرجویی» به صورت فیلم درآمد.
انتشار نمایشنامهٔ «ماه عسل» انتشارات امیرکبیر ـ تهران.
چاپ نمایشنامهٔ تک‌پرده‌ای «رگ و ریشهٔ دربدری» در کتاب ۶ الفبا.
ترجمهٔ برخی از آثارش به زبان‌های روسی، انگلیسی و آلمانی.
سخنرانی در شب‌های شعر انجمن گوته، تحت عنوان «شبه هنرمند» که در سال ۱۳۵۷ توسط انتشارات امیرکبیر در کتاب «ده شب» به چاپ رسید.
۱۳۵۷: سفر به آمریکا بنا به دعوت انجمن قلم آمریکا و ناشرین آمریکایی. ایراد سخنرانی‌های متعدد و عقد چند قرارداد برای ترجمهٔ کتاب‌هایش با ناشر معروف Random house «راندم هاوس».
سفر به لندن در پاییز همان سال و همکاری با احمد شاملو در انتشار روزنامهٔ فرهنگی ـ سیاسی «ایرانشهر».
بازگشت به ایران در اوایل زمستان سال ۱۳۵۷.
انتشار «کلاته‌کار» داستان کودکان، انتشارات امیرکبیر ـ تهران.
۱۳۵۸: انتشار مقالات سیاسی و اجتماعی در روزنامه‌های کیهان، اطلاعات، آیندگان و تهران مصور و نشریات دیگر.
انتشار داستان «واگن سیاه» در کتاب جمعه شمارهٔ اول.
۱۳۵۹: نوشتن قصه‌ها و نمایشنامه‌هایی که هنوز منتشر نشده است از جمله داستان‌های «اسکندر و سمندر در گردبار»، «بوسهٔ عذرا»، «خانه باید تمیز باشد»، «جوجه تیغی» و نمایشنامه‌های: «خرمن سوزها»، «باران»، «پرندگان در طویله» و تعدادی داستان و نمایشنامه که ناتمام و بدون عنوان برجای مانده است.
داستان بلند و به هم پیوستهٔ «سفرنامهٔ سفیران خدیو مصر به دیار امیر تاتارها» که از سال‌ها قبل شروع به نوشتن کرده و چند قسمت آن در مجلهٔ «آرش» به چاپ رسیده است.
داستان «شنبه شروع شد» در مجلهٔ آرش چاپ شده و نمایشنامهٔ تک‌پرده‌ای «خیاط جادو شده» و داستان «میهمانی»، «ساندویچ» و «آشفته حالان بیدار بخت» در مجله‌های آدینه، دنیای سخن و کتاب به‌نگار و آرش چاپ شده است.
۱۳۶۰: سفر به پاریس در اواخر سال ۱۳۶۰.
ازدواج با خانم بدری لنکرانی.
۱۳۶۴-۶۱: در خلال این سال‌ها قدام به انتشار مجلهٔ الفبا (چاپ پاریس) کرده و چند نمایشنامه به نام‌های «اتللو در سرزمین عجایب» و «پرده‌دران آینه افروز» و چند فیلمنامه به نام‌های «دکتر اکبر» و «رنسانس» و با همکاری داریوش مهرجویی فیلمنامهٔ «مولوس کورپوس» براساس داستان «خانه باید تمیز باشد» را نوشته است و بسیاری مقالات و داستان و نمایشنامه‌ها که ناقص مانده است.
۱۳۶۴: فوت در روز دوم آذرماه، دفن در گورستان پرلاشز پاریس.


دیگران ساعدی را چه‌طور شناختند؟

دیدگاه اریک رولو

رولو خبرنگار روزنامه‌ی فرانسوی « لوموند » است که در اوایل پاییز ۱۹۷۵ به تهران آمده بود و در بازگشت از این سفر، سه مقاله درباره‌ی ایران نوشت. عنوان مقاله‌ی دوم او « رضا ر...، شاعر آزاد شده از زندان » است که در آن از تجربه‌های واقعی غلام‌حسین ساعدی در زندان های ساواک در پشت نقاب چهره‌ی تخیلی فردی به نام رضا ر. قلم زد. در بخشی از این مقاله رولو اینچنین از اولین ملاقاتش با ساعدی که در منزل او صورت پذیرفته بود می‌نویسد:

« اتاق کوچک است و روی زمین تشکی پهن افتاده است و دسته دسته کتاب‌های فارسی و فرانسوی و روزنامه‌های فرنگی که در اثر گذشت زمان به زردی گراییده‌اند و میزی کوتاه و روی میز اوراق دستنوشته‌ای با خط خوردگی و یک بطری نیمه خالی ودکا.‌ »

رضا ر. که بر بالشتی تکیه داده، دیگر آن شادابی و زنده‌دلی را نداشت که در سال‌های تحصیل در پاریس در او سراغ داشتیم. حیرت زده از دیدار نا به هنگام ما در میانه‌ی شب، فوری پرسید که آیا « کاملا مطمئن » هستیم که تعقیبمان نکرده‌اند؟

رضا ر.، در آغاز با تردید، با لحنی غیر مشخص به شرح « درگیری‌های » خود با مقامات دولتی می‌پردازد. می‌گوید: « مورد من هیچ چیز استثنایی ندارد، هزاران روشنفکر ایرانی، با کمی تغییر، به همین سرنوشت من دچار شده‌اند. »

دیدگاه جلال آل‌احمد

آل احمد شیفته‌ی نمایشنامه‌ٔ «ورزیل‌» می‌شود و پس از دیدن نمایشی از همین نمایشنامه برای ساعدی این‌ طور می‌نویسد: «اینجا دیگر ساعدی یک ایرانی برای دنیا حرف زننده است. بر سکوی پرش مسائل محلی به دنیا جستن یعنی این. من اگر خرقه بخشیدن در عالم قلم رسم بود و اگر لیاقت و حق چنین بخششی می‌یافتم خرقه‌ام را به دوش دکتر غلام‌حسین ساعدی می‌افکندم... .»
و در جایی دیگر می‌افزاید: «به هر صورت من «ورزیلی‌ها» را بهترین نمایشنامه‌ فارسی دیدم که تاکنون دیده‌ام و پذیرفتمش به عنوان کفاره‌ٔ گناهانی که در «تئاتر حکومتی سنگلج» شده است چرا که در آن جرگه سنگلج از نظر تحریک اندیشه‌ٔ تماشاچی این یکی مقام اول را داشت.»

دیدگاه محمدعلی سپانلو

سپانلو واقعیت موجود در آثار ساعدی را اینگونه تشریح می‌کند : « ... فراموش نکنیم که در اینجا یک پزشک اعصاب و روان تخصص خود را با هنرش تلفیق کرده و به کشف رویه‌های تاریک واقعیت رفته است اما به هرحال او ملزوم نیست که این روابط را عریان برای ما توضیح دهد. او روزی ۸ ساعت در روز می‌نویسد و در این عرق‌ریزان شاق روح، خود نیز دستخوش اوهام است این چیزی جز تزریق واکسن مکشوفه به خود کاشف نیست، یک تزریق داوطلبانه برای آزمایش نتایج کار اما در پس این تراش ارادی روح یکی از کارآمدترین نویسندگان ما لحظات شوم سال‌های ما را که هیچ‌گاه به دقت و علاقه ندیده‌ایم، در موارد تاثیرش نشان می‌دهد، چیزی که با کلید نقد، نقدی که بر واقعیت استوار باشد چهره عمومی زندگی ماست و شناخت ما را نسبت به دردها و سقوط‌هایی که همه علل مادی دارند کامل می‌کند. »

پانویس

  1. مجابی، جواد (۱۳۷۸). شناخت‌نامهٔ ساعدی. تهران: نشر قطره. شابک ISBN ۹۶۴-۳۴۱-۰۵۰-۱ مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک).

منابع

پیوند به بیرون