حبیب یغمایی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حبیب یغمایی
نام اصلی حاج سیدحبیب‌الله یغمایی
زمینهٔ کاری شعر، نویسندگی، تدریس، تحقیق و روزنامه‌نگاری
زادروز ۲۶آذر ۱۲۷۷شمسی
دهکده خور[۱]
پدر و مادر حاج میرزا‌اسدالله‌منتخب‌السادات آل‌داود خوری و فاطمه
مرگ ۲۴اردیبهشت ۱۳۶۳
بیمارستان آراد تهران
بنیانگذار مجله یغما
پیشه محقق ادبی و شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار‌، رئیس سازمان معارف و اوقاف‌، استاد ادبیات در دانش‌سرا و مدیرکل وزارت فرهنگ
سال‌های نویسندگی از سال ۱۳۰۰ تاآخر عمر
کتاب‌ها دخمه ارغنون، فردوسی در شاهنامه، خاطرات حبیب یغمایی، قصیده‌ معروف‌ خاقانی با مطلع و...
نوشتارها پژوهش‌های ادبی، کتاب‌‌‌شناسی‌ و نقد کتاب، سرگذشت‌ و وفیات معاصران، دشواری‌های مجله‌نگاری و...
دیوان سروده‌ها مدینه‌ پیغمبر (شهر پیامبر)، سرنوشت، سلام‌آباد، کارنامه‌ کرمان و دیوان‌ اشعار[خطی]
همسر(ها) تمیمه یغمایی، نصرت تجربه کار
فرزندان پرویز، اسماعیل، احمد، بدرالدین، پروین، پروانه، افسانه، پیرایه، مریم و مسیح
مدرک تحصیلی دیپلم از دارالمعلمین عالی. دکترای افتخاری ادبیات از دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی شعر و مجله‌نگاری
حبیب یغمایی با بزرگان هم‌عصر

حاج سیدحبیب‌الله یغمایی معروف به حبیب‌ یغمایی محقق ادبی، شاعر، روزنامه‌نگار و بنیان‌گذار مجلهٔ یغما.

* * * * *

نام‌خانوادگی حبیب، در اصل «آل‌داود خوری» بود.
نژاد وی از طرف مادر و مادرِ پدر به یغمای جندقی می‌پیوست. به همین سبب و به اصرار خویشاوندان نام‌خانوادگی یغمایی را برگزید و به حبیب یغمایی مشهور شد.[۲]

* * * * *


یغمایی در مقاله‌نویسی نیز متبحر بود. این شاگرد بافراستِ دکتر عباس اقبال آشتیانی در مکتب استاد، عشق به نویسندگی را یافت.[۳]
همین بود که بعد ها موجب شد برانگیزد و در چاپ مجله یغما موفق باشد. و با این هدف قدم بردارد که؛ مردم از خواندن داستان‌های بی‌اساس دست بکشند و از دیدن پر و پای شهوت انگیز ستارگان سینما دیده بردارند. و به سیمایِ جذاب بزرگان علم‌وادب بنگرند.[۴]


مهدوی دامغانی پس از مرگ وی در بخارا چنین می‌آورد:«حبیب مردی بسیار نیک‌نفس، خوش‌محضر، مهربان، متواضع، زیرک و مهمان نواز بود.》
دکتر اسلامی ندوشن او را این‌گونه وصف می‌کند:«هر بشری مخلوطی از عیب و حسن است و به نظر من در یغمایی حسن ها از عیب ها فراوان‌تر بود. او در تاریخ و ادب ایران پخته شده بود.»[۵]


حبیب یغمایی در شهرک خور ناحیه جندق‌ و بیابانک زاده شد. وی سومین پسر منتخب‌السادات بود.
حاج سیدحبیب‌الله، پدرش حاج میرزااسدالله منتخب‌السادات آل‌داود خوری. مادرش فاطمه دخترزاده احمد صفائی دومین فرزند یغمای جندقی بود. صفائی شخصی متشرع و مذهبی و شاعری مرثیه‌سرا بود.
سید -داود- امام‌زاده‌ای که نژاد حبیب به او می‌پیوندد از نبیرگان امام کاظم(ع) در خور مدفون است.
نیای پدری و مادری حبیب هر دو فقیه، دانشمند و عالمان دین بودند. او راه اجداد را دنبال کرد.[۲]


حبیب نخستین اثر مستقلش را در سال۱۳۰۴ با نام جغرافیای جندق و بیابانک به چاپ رساند. وی این اثر را به توصیه استاد خویش، عباس اقبال آشتیانی تالیف کرد. و نخست در چند شماره مجله ارمغان به چاپ رساند. مقدمه رساله مذکور به قلم آشتیانی است.[۶]


داستانک

نشر

یغمایی با مرحوم فروغی و مولفین کتب درسی همکاری‌های متعددی داشت. اما علاوه بر این‌ها کتاب‌هایی را به صورت مستقل انتشار داده است که عبارتنداز:«گرشاسب‌نامه حکیم اسدی، هفت جلد ترجمه تفسیرطبری، قصص‌الانبیاء و...»
مؤثرترین اثر او در زمینه انتشارات مجله ادبی یغما است که از سال۱۳۲۷تا۱۳۵۷ مرتبا منتشر شده است.[۷]

ولایت عشق

۶۱سال سپری شد؛ دلش هوای روزگار کودکی کرده و بهانه‌ی پدر و مادر و آبادی را می گرفت.
پنداری، نیمی از خود را در آن‌جا -زادگاهش- جا گذاشته بود. چندی در فراق خور سخت گذشت. سرانجام هجران را پایان داد و پا به خاک‌عشق گذاشت.
از سال۱۳۴۸ تا پایان عمر هر سال، سالش را آن‌جا نو می کرد. سرپناهی کنار کتاب‌خانه و آرامگاهش داشت. هم ولایتی هاآغوش‌باز و محفل‌گرم او را دوست می‌داشتند.
گذر روزهای دل‌انگیز خور را به تحریر درمی‌آورد. به بهانه‌های مختلف دست به قلم می‌شد و وصف وطن می‌کرد.حتی گاهی مرگ برزگران، دهقانان و روستاییان را در یغما درج می‌کرد، شماتت استادان و همکاران را نیز به جان می‌خرید.
در اشعار متعددی که از نوجوانی تا پیری سروده عشق خود را به این ناحیه هویدا کرده. در جوانی مسمطی سروده که فقط بندهایی از آن در مجله به چاپ رسیده و با این بیت آغاز می شود:
یاد آن روزی که از ده سال کمتر بود مرا
هم پدر بر سر و هم مهربان مادر مرا...[۸]

مدیر یاسائی

مدیر مدرسه (عبدالله یاسائی مدیر مدرسه ناظمیه در دامغان) تنبیهی سخت برای شاگردان در نظر گرفت. به کف دست‌شان شلاق می‌زد! ساعت آخرکلاس بود. با ترس و اضطرابی که وجودم را فراگرفته بود چند بیتی سرودم (از اشعار نخستین) شکر خدا مؤثر افتاد![۹]

ای حضرت صدر،ای که دیگرنارد چو تو مام دهر فرزند
ای آن‌که موقران به پیشتکاه‌اند به پیش کوه الوند
امروز کلاس ما تمامیعاصی و گناه‌کار باشند
دانیم سزای ماست شلاقاما تو روا مدار و مپسند
هر چند به قول شیخ سعدی"بی بند نگیرد آدمی پند"
لیکن گنه و خطا ز بندهعفو و کرم است از خداوند

استاد بهار

نظم محمدتقی

به مناسبت صدمین سال وفات پوشکین، شاعر بزرگ روس، وزارت معارف از ترجمه داستانهایش کتابی انتشار داد. ترجمه سه قطعه از اشعارش را بهار،وحید دستگردی و حبیب یغمایی به نظم در آوردند. مضمون قطعه منظوم بهار اقتضای انتشار نداشت. وزیر معارف مرا خدمت بهار فرستاد که در آن نظم تجدیدنظر فرماید.
آشفتگی بهار را شرح نمی‌توانم داد. می‌گفت:«مضمون از دیگری است من نمی‌توانم و نباید آن را تغییر دهم» بالاخره، با التماس، اندک تغییری داد. اما باز هم مورد قبول نبود و آمد وشد من تکرار شد. بالاخره فرمود:«هر تغییری که می‌باید خودت بده و از این بیش زحمت مده!» من در مراجعت از منزل استاد، آن نظم را به هم ریختم و مثلا به جای کلمات انقلاب و انتقام و آزادی، کلمات عشق و بوس و کنار گذاشتم و البته پسند افتاد!
سالها بعد، بهار، در یکی از مجلات فریادها کرد که یغمایی نظم مرا درهم‌ ریخت و خراب کرد ولی آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. چون آن قطعه با اصلاحات بسیار مناسب بنده به چاپ رسیده بود.[۱۰]

حبیب شعر مرا خراب کرد!

دیوان بهار در سه مجلد مدتها در دست من بود. اوایل که مجله یغما را تاسیس کردم، اشعاری از دیوانش برای نوشتن در مجله انتخاب می‌کردم. در مرثیه مرحوم عارف قزوینی قطعه‌ای دارد به این مطلع:


دعوی چه‌کنی داعیه‌داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند


به او عرض کردم مصراع اول قطعه راخوب است عوض کنید. فرمود خودت عوض کن. عوض کردم و گفتم:
«از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند» و با تلفن به ایشان عرض کردم. پسندید. اما وقتی چاپ شد، اعتراض‌ها کرد که شعر مرا خراب کردی، همان که خودم گفته‌ام بهتر است. با اینکه وجه صحیح و اصیل را درمجله تپضیح دادم، بی‌اثر ماند. اعتراض دیگر این بود که چرااین قطعه را زیر خبر وفات علامه محمد قزوینی چاپ کرده‌ای و توضیح نداده‌ای که در رثاء مرحوم عارف قزوینی ساخته شده.[۱۱]


داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

محضر حق

برخلاف ظاهرش مرد معتقدی بود، در انجام فرائض دقت و وسواس نداشت! حضور قلبش بیش بود! پس از سفر حج باور دینی او افزون شد، که در برخی از آثارش هویداست. مثنوی «سلام آباد» را در اواخر عمر سرود. در این اثر نشانه های فراوانی از علایق مذهبی حبیب نمایان است.

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

وداعِ دارفانی

دیدگانش یاری نمی‌رساند. به توصیه پزشکان رخت سفر لندن را بست. در بیمارستان ولینگتون بستری و معالجه را آغاز کرد. پس از درمان به ایران بازگشت.
شتاب زمان و ناتوانی حبیب! به دلیل کسالت چندباری در بیمارستان بستری شد. اواسط بهار ۶۳ بیماریش شدت گرفت. شب هنگام ۲۳اردیبهشت به بیمارستان آراد منتقل شد وهمانجا بامداد ۲۴اردیبهشت ۶۳درگذشت. در ۸۶سال جسمی سالم و نیرومنداو را همراه بود.

دارایِ ندار

خانه محقری در خیابان صفا وجود داشت! دفتر یغما بود و سرپناه یغمایی.

ارث رایگان

زمینی بود پهناور و مرغوب در مرکز خور. به حبیب ارث رسیده بود. با خیالی خوش نقشه ها بهر زمین کشید! که آرامگاهی برای خود و کتابخانه‌ای عمومی بنا کند. زمین را حصار کشید و مقدمات احداث ساختمان را فراهم نمود. دیوار کتابخانه و مقبره برافراشته شد. از بخت بد معلوم شد که زمین در طرح شهرداری قرار دارد و قرار است فلکه مرکززی خور در آنجا احداث شود. شهرداری زمین را به رایگان خواست و او هم بدون گرفتن بها آن را بخشید.

به ۲کیلومتری خور در مسیر مهرجان و یزد برفراز تپه‌ای به نام «گچ» رفت. سه ساختمان جداگانه، یکی برای کتابخانه (که دارای دو سالن وسیع بود) یکی برفرازش گنبدی بنا شده بود، برای آرامگاه! و ساختمان کوچکی هم برای سکونت احداث کرد.

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

حبیب آرامید

پس از مرگ پیکر مرا در آرامگاهی که در خور بیابانک برای خویش ساخته‌ام دفن کنید.
به رهبری یار دیرین یغمایی، ایرج افشار، کاروانی فرهنگی مرکب از استادان دانشگاه، ادیبان، شاعران و تعدادی از خویشان در روز ۲۵اردیبهشت از تهران حرکت کردند. روز ۲۶اردیبهشت گروه مذکور وارد خور شدند. دانشمند روحانی، عبدالله نورانی‌نیشابوری استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران بر پیکر حبیب نماز خواند. پیکر یغمایی تا آرامگاه تشییع و به خاک سپرده شد.

تعریف ندوشن

نکته‌سنج، شوخ طبع و دقیق بود. بزرگ‌ترین معشوقش مجله‌اش بود. با کوشش بسیاری آن را منتشر می‌کرد.


زندگی و تراث

سالشمار زندگی حبیب یغمایی

۱۳۱۶ق[سوم شعبان موافق سال۱۲۷۷ش]: تولد درشهرک خور مرکز بخش خور و بیابانک.
۱۲۸۵ش: تحصیلات مقدماتی نزد پدر و مکتب‌داران خور.
۱۲۹۵ش: سفر به دامغان از راه کویر و تحصیل در مدرسه سعادت و مدرسه ناظمیه دامغان به مدیریت عبدالله خان یاسائی.
۱۲۹۸:سفر به شاهرود و اقامت در آن شهر و ادامه تحصیل.
۱۳۰۰: حرکت به تهران و اقامت در مدرسه دارالشفاء و ادامه تحصیل در مدرسه آلیانس.
۱۳۰۱: آغاز تحصیل در دارالمعلمین مرکزی[عالی].
۱۳۰۲: عضویت در انجمن ادبی ایران.
۱۳۰۳: شروع همکاری با روزنامه«طوفان» به مدیریت فرخی یزدی.
۱۳۰۶: تحصیل در مدرسه حقوق و علوم سیاسی به مدت یک سال.
۱۳۰۷: ریاست اداره ثبت احوال خور، مدتی کوتاه.
۱۳۰۸: رساست معارف و اوقاف سمنان.
۱۳۰۹: آغاز تدریس در مدرسه دارالفنون و چند مرکز آموزشی دیگر.
۱۳۰۹: همکاری با محمد پرفسور اسحاق هندی در تالیف کتاب «سخنوران ایران در عصر حاضر» چاپ کلکته در ۲مجلد.
۱۳۱۰[دی ماه]: مرگ پدرش اسدالله منتخب السادات.
۱۳۱۱: درگذشت مادر[فاطمه دخترزاده احمد صفایی فرزند دوم یغما].
۱۳۱۲: آغاز همکاری با محمدعلی فروغی در تصحیح و چاپ کلیات سعدی آثار دیگر.
۱۳۱۳: عضویت اداره انطباعات وزارت معارف.
۱۳۱۶:همکاری در انتشار مجله آموزش‌وپرورش به مدت ۳سال[دوره‌های ۱۴،۱۵،۲۳].
۱۳۲۷: ریاست فرهنگ کرمان[سه ماه].
۱۳۲۷: تاسیس مجله یغما و انتشار مداوم آن به مدت سی‌ویک سال.
۱۳۲۸: انتقال از کرمان به تهران با عنوان بازرس وزارت فرهنگ.
۱۳۳۱:ریاست اداره کل نگارش وزارت فرهنگ[در دوره وزارت دکتر آذر].
۱۳۴۱-۴: تدریس صناعات‌ادبی، قافیه و برخی دروس دیگر در دانش‌سرای عالی و مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجی.
۱۳۴۹: تاسیس کتابخانه عمومی خوروبیابانک و احداث دو سالن برای آن.
۱۳۵۵: دریافت درجه دکترای‌‌افتخاری ادبیات‌ و علوم‌انسانی از دانشگاه‌تهران.
۱۳۵۷: [اسفندماه] تعطیل دائمی مجله‌یغما.
۱۳۶۰: سفر به کرمان و اقامت یک‌ساله در آن‌جا.
۱۳۶۳: [۲۴اردیبهشت ماه] درگذشت در بیمارستان‌ آراد تهران.
۱۳۶۳: [۲۶اردیبهشت] حمل پیکر یغمایی به خوربیابانک و خاک‌سپاری در آرامگاه احداثی وی برفراز تپه گچ.
۱۳۶۴: تجدید چاپ دورکامل مجله یغما توسط انتشارات ایران.

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

ثمر عمر

می‌گویند که محصول عمر من در ادب و فرهنگ کشور قابل توجه است، اما خودم خوب درمی‌یابم که این همه بی‌ارزش است، و باری از نتیجه رنجی که در مدت زندگانی به دست آمده سخت ناراضی و ناخشنودم و به طور قطع اگر به راهی دیگر رفته بودم بهره‌ای سزاوارتر می‌بردم، ولی چه می‌توان کرد. جف‌القلم بماهو کائن الی‌یوم‌الدین.
چند می‌گوئی که این کارست نیک، آن کار زشت
کار زشت و نیک نبود جز به حکم سرنوشت

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. یغمایی، حبیب (۱۳۹۰). سرنوشت و دیگر اشعار. تهران: بهین. ص. ۱۹.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ارج نامه حبیب یغمایی. ص. ۲۰و۲۱.
  3. ارج‌نامه حبیب یغمایی. ص. ۲۷.
  4. برین خوان یغما. ص. ۱۴.
  5. ارج‌نامه حبیب یغمایی. ص. ۵۱و۵۲.
  6. ارج‌نامه حبیب یغمایی. ص. ۸۲.
  7. برین خوان یغما. ص. ۱۰و۱۱.
  8. ارج نامه حبیب یغمایی. ص. ۴۱و۴۲.
  9. یغمایی، حبیب (۱۳۹۰). سرنوشت و دیگراشعار. تهران: بهین. ص. ۴۷۸و۴۷۹. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۱۰۲۹-۵-۲.
  10. یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برین‌خوان‌یغما. دوم. تهران: مُگستان. ص. ۲۴۳و۲۴۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.
  11. یغمایی، پرویز (۱۳۸۹). برین‌خوان‌یغما. دوم. تهران: مُگستان. ص. ۲۴۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۳۲-۸.

منابع

  • آل داود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارج نامه حبیب یغمایی. میراث مکتوب. ص. ۲۰و۲۱. تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • آل داود، سیدعلی (۱۳۸۵). ارج نامه حبیب یغمایی. میراث مکتوب. ص. ۲۷. تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • برین خوان یغما. اول. مگستان. ۱۳۸۷. ص. ۱۴. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۸۱۶-۲۳-۶. از پارامتر ناشناخته |نام‌ خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک); تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  • ارج‌نامه حبیب یغمایی. میراث مکتوب. ۱۳۸۵. ص. ۵۱و۵۲. از پارامتر ناشناخته |نام‌ خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک); تاریخ وارد شده در |تاریخ بازبینی= را بررسی کنید (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)

پیوند به بیرون