یوسف قوجق، داستان نویس و نویسنده ترکمن است.[۱]

یوسف قوجق

زادروز ۱خرداد۱۳۴۷
روستای اوخلی‌بالا، استان گلستان
ملیت ایرانی
پیشه نویسنده
کتاب‌ها کجاوه، نبرد در قلعه گوک تپه، هدیه‌ام آشیانه کبوتر است، پرنده‌ها دوباره اوج مي‌گيرند، نوزده افسانه از آسیای میانه، هفت برادر و یک خواهر، دنياي زيباي بچه‌ها، بادبادکها در شهر، چوبدست، اسب پرنده، مردان فردا، یاد یوسف، لالو، نردبانی رو به آسمان، لحظه‌ها جا می‌مانند، وقت جنگ، دوتارت را کوک کن، زندانی دو دیکتاتور، تاریخ با طعم زغال‌اخته[۱]
مدرک تحصیلی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی، کارشناسی ارشد ایرانشناسی
دانشگاه علامه طباطبایی
* * * * *

در اول خرداد ۱۳۴۷ در روستايی به نام «اوخلي‌بالا» از توابع «رامیان» استان گلستان به دنیا آمد. تحصيلات ابتدايی را در زادگاهش و راهنمايی و متوسطه را در شهر گنبدکاووس سپری نمود. در سال ۱۳۶۵ در رشته‌ی زبان و ادبيات فارسی دانشگاه علامه طباطبايی (تهران) پذیرفته شد و در سال ۱۳۷۰ فارغ‌التحصيل شد و بعدها در رشته‌ی مردم‌شناسی (کارشناسی ارشد) تحصيلات تکميلی خود را ادامه داد. در سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد و دو سال خدمت سربازی را در مجله نهال انقلاب (ارگان نيروی مقاومت بسيج سپاه پاسداران) در تهران سپری نمود و همزمان با آن، با بازنويسی خاطرات رزمندگان، به صورت نيمه‌وقت با انتشارات و تبليغات نيروی زمينی سپاه در تهران همکاری نمود که حاصل آن، چاپ ۴ عنوان کتاب بود که در جشنواره‌های مختلف ادبيات مقاومت، جوايزی را کسب نمودند.

قوجق نویسندگی را از دهه ی شصت به طور جدی آغاز کرده است و در نیمه همین دهه با انتشار داستانی در هفته نامه «کیهان بچه ها» به جرگه نویسندگان پیوسته است. انتشار نخستین مجموعه داستان او با عنوان «کجاوه» در آغاز دههٔ هفتاد، مقدمه‌ای بود برای نگارش و انتشار چندین مجموعه داستان و نیز آثار دیگری در زمینه ادبیات داستانی در حوزه کودک و نوجوان. وی اصالتاً ترکمن است و به همین دلیل، در اکثر آثار این داستان‌نویس، تاریخ، فرهنگ و باورهای ترکمن حضوری پُررنگ دارند. درونمایه اغلب آثار داستانی وی ـ که غالباً فضایی بومی دارند ـ دفاع مقدس، انقلاب اسلامی، موضوعات تاریخی، مشکلات نوجوانان و مسایل فرهنگی و اجتماعی جامعه است. آثاری که از وی به دیگر زبان ها ترجمه و در دیگر کشورها منتشر شده عبارتند از: نبرد در قلعه گوگ‌تپه (به زبان ترکمنی / ترکمنستانی)، لالو (به زبان انگلیسی)، نردبانی رو به آسمان (به زبان عربی).

از دیگر فرازهای زندگی این نویسنده ترکمن، عشق و علاقهٔ او به سرزمین ایران است که جلوه‌ای از این تعهد را می‌توان در رمان «نبرد در قلعه گوک تپه» به نظاره نشست. قوجق ستایشگر حماسه است و در مجموعه‌ داستان‌های «پرنده ها دوباره اوج می گیرند» و «هدیه‌ام آشیانه پرنده است» هشت سال دفاع مقدس را راوی بوده است. یکی دیگر از خدمات قوجق ، تلاش او در معرفی فرهنگ و ادبیات ترکمن است. نگارش چندین کتاب درباره آداب و رسوم، معرفی مشاهیر ادبیات ترکمن همانند «مختومقلی فراغی»، و همچنین دیگر ویژگی های فرهنگ ترکمن، در کنار فعالیت‌های اجرایی در ایران و ترکمنستان، موجب شده است تا در عرصهٔ «مردم شناسی» نیز نام این نویسنده در کنار چهره‌های ماندگار ثبت گردد.

یوسف قوجُق علاوه بر آن که نویسنده کودک و نوجوان است برای بزرگسالان نیز قلم زده، و در کنار نویسندگی از پژوهش نیز غفلت نورزیده، و در کنار تحصیل به امور اجرایی فرهنگی نیز پرداخته و سال ها نیز به عنوان روزنامه نگار در این عرصه خوش درخشیده و با دیگر رسانه ها نیز ارتباطی پویا داشته است. عضویت انجمن قلم ايران، عضویت انجمن نويسندگان کودک و نوجوان ايران، کارشناس ادبی مديريت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دبيری سرويس داستان در نشريات نهال انقلاب، اميدآينده و آينده‌سازان، مدير اجرايی جشنواره انتخاب کتاب سال کانون و داور مقدماتی آن جشنواره، همکاری ادبی با راديو سراسری، داوری بخش داستان در برخی از جشنواره‌های ادبی استانی و سراسری، مترجم و مشاور فرهنگی سفير جمهوری اسلامی ايران در ترکمنستان از جمله فعاليت‌های وی در طول اين سالهاست.

وی همچنين صاحب امتياز و مديرمسئول هفته‌نامه‌ای به نام «ياپراق» است که گستره‌ی سراسری و بين‌المللی دارد. اين نشريه در سال ۱۳۶۷ پروانه‌ٔ انتشار گرفت و تا سال ۱۳۸۸ به صورت فصلنامه چاپ و منتشر می‌شد اما در سال ۱۳۸۸ ترتيب انتشارش از فصلنامه به هفته‌نامه تغيير يافت.[۱][۲]

چهل‌و‌سومین عصرانهٔ ادبی فارس، ویژهٔ یوسف قوجق
مهمان کانون گلستان در هفتهٔ کتاب و کتابخوانی
کسب جایزه قلم زرین سال ۱۳۹۹

آیینه‌ای از یوسف قوجق

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

نام خانوداگی خاص

«قوجق» نام تیره‌ای از طایفه‌ی یموت مردم ترکمن است. درباره‌ی معنای «قوجق» چند نظر وجود دارد. برخی‌ها می‌گویند این واژه، ترکیبی از «قوچ» و «جیق» (پسوند تصغیر و تحبیب در زبان ترکمنی) است. قوچ در ایلات و عشایر، نماد باروری است. رهبر و سردسته‌ی گله است و بین ترکمن‌ها، نمادی از شجاعت و مردانگی است. سرستون خانه‌های روستاییان ترکمن، نمدهای‌شان و حتی سنگ‌های مزار ترکمن‌های قدیم، با شاخ قوچ تزیین شده‌اند. من از این نظر که نام خانوادگی‌ام خاص است و این معنی‌ها را دارد، خوش‌حالم.[۳]

ادبیات رنگارنگ

هر داستان‌نویسی اگر از چیزهایی بنویسد که تجربه کرده، موفق‌تر خواهد بود. زیبایی ادبیات به همین رنگارنگی آن است. فضای آثار ادبی اگر فقط محصول تهران و کلان‌شهرها بود، به نظرم هیچ جذابیتی نداشت. بیش‌تر آثار من، پس‌زمینه‌ای بومی و منطقه‌ای دارند. قوم ترکمن به مانند همه‌ی اقوام دیگر، از فرهنگی سرشار از انسانیت و معنویت و از آداب و رسومی مملو از معنا و ظرافت و زیبایی برخوردار است. من با بهره‌گیری از همین داشته‌های بومی، تلاش می‌کنم در داستان‌هایم به موضوعاتی بپردازم که فراگیر هستند و در همه‌ی انسان‌ها و در همه جا موضوعیت دارند.[۳]

افتخار به اصالت

من بین کسانی به دنیا آمدم و بزرگ شدم که پیران‌شان تا وقت پیدا می‌کردند و در جمعی می‌نشستند که کودک و نوجوان و جوان هم بودند و به قولی، تا گوش مفتی گیر می‌آوردند و علاقه‌ای می‌دیدند، شروع به تعریف افسانه می‌کردند و مَثَل و چیستان می‌گفتند. بین مردمی بزرگ شدم که خانواده‌ای اگر دست‌تنها بود، همه به کمکش می‌شتافتند بدون چشم‌داشت مالی و به اصطلاح «یاوار» می‌کردند. مردمی سلحشور و غیرتمند که گذشته‌‌ی‌شان سرشار از افتخار است و زندگی‌شان پر از روایت و داستان. اسب را حیوان نمی‌دانند، بلکه عضوی از خانه‌ی‌شان می‌دانند. مهمان را بسیار عزیز می‌دارند و به دنبال تجمل دنیوی اصلاً نیستند و به یک تعبیر، دلی صحرایی و بی‌تکلف دارند. دختران‌شان زنبورک می‌نوازند و پسران‌شان دیوانه‌ی شنیدن نوای دوتارند. زندگی در چنین جامعه‌ای، هم لذت‌بخش است و هم پر مشقت. طبیعی است که زاده‌ی چنین جامعه‌ای، وقتی در موقعیتی قرار بگیرد که توان نوشتن پیدا می‌کند، دست به آفرینش ادبی می‌زند. من بومی‌نویس هستم. از چیزی می‌نویسم که تجربه‌اش کرده‌ام و به آن عشق می‌ورزم.[۳]

به جبهه نرفتم

من به جنگ نرفتم. جرات این کار را هم نداشتم که به جنگ بروم! خیلی ها جرات داشتند و رفتند و جانشان را فدا کردند. پسردایی خود من از کسانی بود که با جرات رفت و شهید شد! چند باری ثبت نام هم کردم ولی نتوانستم که بروم![۴]

تاثیرپذیرفته

همه‌ی داستان‌نویسان تاریخ داستان‌نویسی کشورمان روی آثارم تأثیر داشته‌اند؛ چون به نظرم، هر اثری که در این حیطه چاپ می‌شود، عصاره‌ی تجربیات فنی و تکنیکی مؤلفش است و من با مطالعه‌ی هر کدام از آثار، در حقیقت چیزی آموخته‌ام و به صاحبین آن آثار، مدیونم و شاگردی‌شان را کرده‌ام. خوش‌شانس بودم که در طول زندگی‌ام، با افرادی دوست یا همکار شدم که در این زمینه تجربیات گران‌بهایی داشتند. از هر کدام، چیزی آموختم که در قصه‌نویسی به دردم خورد. از بنی‌عامری آموختم که نوع روایت و از همه مهم‌تر نثر داستان، نقش مهمی ایفا می‌کند. از شاه‌آبادی آموختم که نگاهم به موضوعات پیرامونی باید فراتر از معمول باشد. از جعفر ابراهیمی آموختم که ریزبین و نکته‌سنج باشم. از گروگان ـ مؤلف کتاب «دلیران قلعه آخولقه» ـ آموختم که داشته‌های تاریخی و فرهنگی سرزمین و ایلم می‌توانند دست‌‌مایه‌های خوبی برای خلق داستان‌های خوب باشند. از حسن ‌بیگی آموختم عناصر فرهنگی ایلم چه نقش مهمی می‌توانند در هویت داستان‌هایم ایفا کنند و...[۳]

سرآغاز نویسندگی

از سال ۶۵ برای قسمت آفرینش‌های ادبی حوزه، قصه و داستان می‌نوشتم و می‌فرستادم. آنها هم کارهای مرا نقد می‌کردند و برایم پست می‌کردند. وقتی سال ۶۵ به تهران آمدم، کم کم پایم به حوزه هنری باز شد و در آنجا با دوستانی مانند آقای محمدرضا سرشار آشنا شدم.[۴]

کیهان بچه‌ها

بعد از حوزه هنری، به «کیهان بچه ها» هم رفتم که مرحوم امیرحسین فردی آنجا بود. امیرحسین فردی به شدت برای منِ تازه از شهرستان آمده اهمیت قائل بود. ایشان به‌شدت تاثیرگذار بودند و خیلی به من که تازه از شهرستان آمده بودم امید دادند. هر هفته پیش ایشان می‌رفتم و ایشان هم به گرمی از من استقبال می‌کردند.[۴]

جلسات نقد کیهان بچه‌ها

در «کیهان بچه ها» هفته‌ای یک روز جلسات نقد داشتیم. خسرو باباخانی، شهرام شفیعی، داود غفارزادگان، حسین فتاحی و خیلی از بچه هایی که الان برای خودشان اسمی در این عرصه دست و پا کرده اند هر هفته در آن جلسات نقد شرکت می کردند. من خیلی از چیزها را از همین جلسات یاد گرفتم.[۴]

کارهایم را بارها و بارها می‌خوانم

من روی نثرهایم خیلی کار می کنم، تمامی کارهایم را قبل از چاپ، بارها و بارها می خوانم و آنها را می کاوم. ریتم کار خیلی برای من اهمیت دارد.[۴]

روستا‌زاده ام

من روستا زاده ای هستم که با فرهنگ ترکمن رشد کرده‌ام و سال ۱۳۶۵برای تحصیل به تهران آمدم. هر نویسنده‌ای در نگارش به تجربیات شخصی خود باز می‌گردد و من هم که بیشتر عمر خود را در روستا زندگی کرده‌ام نوشته‌هایم رنگ و بوی روستایی می‌گیرد و خیلی نمی‌توانم آپارتمانی و شهری بنویسم. البته ژانر ادبیات بومی هم رنگ و بوی خاص خودش را دارد و به نویسنده این شانس را می‌دهد تا از مفاهیم منطقه‌ای نهایت استفاده را بکند.[۵]

یاپراق

جای خالی مجله‌ای که به ادبیات ترکمن بپردازد بسیار محسوس بود. از سال۱۳۷۳ مجوز فصلنامه را گرفتم. اما فصلنامه‌ای که مختص ادبیات ترکمن باشد مخاطب خاص خودش را دارد. ما مشکلات زیادی در مسیر تولید و توزیع آن داشتیم البته امروز این فصلنامه تبدیل به یک هفته‌نامه شده و به کار خود ادامه می‌دهد اما دیگر آن رنگ و بوی ادبیات ترکمن را ندارد.[۵]

بومی‌نویس

بين مردمي بزرگ شدم که سلحشور و غيرتمندند، گذشته‌ شان سرشار از افتخار و زندگي‌ شان پر از روايت و داستان است. مهمان را بسيار عزيز مي ‌دارند و به دنبال تجمل دنيوي اصلاً نيستند، دلي صحرايي و بي‌تکلف دارند. من بومي نويس هستم. از چيزي مي نويسم که تجربه ‌اش کرده‌‌ام و به آن عشق مي‌ورزم. زندگي مردم ترکمن، دفاع مقدس و انقلاب اسلامي موضوعاتي هستند که در داستان‌هايم به آن‌ها پرداخته‌ام.[۲]

فرهنگ ترکمن

فرهنگ قوم ترکمن زیبایی‌های خاصی دارد که شنیدن و دیدنش برای دیگران خالی از لطف نیست و من نویسنده، از ظواهر این فرهنگ و رسوم و هنر خاص، به عنوان عناصری مهم برای زیباسازی بستر داستانی و از معانی عمیق مردم‌شناسانه در هر کدام از رسوم و سنن، برای عمق‌‌بخشی معانی زیرپوستی در داستان‌هایم بهره می‌برم.[۶]

علاقه به ادبیات

به خاطر علاقه زیادی که به ادبیات داشتم. من از همان دوران راهنمایی به شدت به کتابهای داستان علاقه مند بودم. آن زمان سری کتابهایی با عنوان «کتابهای طلایی» چاپ می شد که من تمامی آنها را خواندم، یا کتاب «امیر ارسلان نامدار». به شعر زیاد علاقه نداشتم ولی عاشق داستان و رمان بودم.[۴]

دانشگاه

در کنکور سراسری سال ۶۵ در رسته ادبیات دانشگاه علامه قبول شدم. همین سالها که در دانشگاه پذیرفته شدم، جنگ نیز در اوج خودش در جبهه ها جریان داشت. متاسفانه من جبهه نرفتم! ولی اعضای خانواده ام به جبهه رفتند. عمویی داشتم به نام «تایتی» که با شصت سال سن به جبهه رفت. در خیلی از کتابهای جبهه از عمویم اسم برده شده است. عمویم چهار سال از عمرش را در جبهه‌ها گذراند. در خیلی از کتاب‌های من شخصیت تایتی وجود دارد که همین عمویم است. ایشان یکی از چشم‌هایش را در جبهه از دست داد![۴]

دوران دانشجویی

در دوران دانشجویی دست به قلم بودم و یک سری کارهای جسته گریخته داشتم. در جشنواره‌های گوناگون هم شرکت می‌کردم. یکی از کارهایی که در آن سال‌ها پیگیری کردم این بود که در بخش جهاد دانشگاهی دانشگاه، کلاس‌های قصه نویسی برگزار کردیم و جمعی از دوستان که علاقه‌مند به ادبیات داستانی بودند در این کلاس‌ها حاضر می‌شدند. از جمله افرادی که در آن جلسات می‌آمدند خانم مهناز بهمن، خانم مرجان فولاد وند بودند.[۴]

اساتید دانشگاه

استاد حسن احمدی گیوی، دکتر اصغر دادبه، کوروش صفوی، دکتر کزازی، محمود عبادیان، سیروس شمیسا و... از جمله اساتیدی بودند که در محضر آنها تلمذ کردم.[۴]

زندگی و یادگار

مروری بر زندگی یوسف قوجق

کودکی تا جوانی

محلی‌ها به روستای محل تولدم، جنگل می گفتند! البته اسم اصلی روستا «آوخلی» بود. اوخلی به معنای محلی است که در آن تیرهای زیادی وجود دارد. قدیمی‌های روستا تعریف می‌کردند که اینجا در گذشته جنگل بوده است. زمین‌های پدرم را به خاطر قرض، بالا کشیدند. هشت سال در آن‌جا زندگی کردیم بعد به گنبد رفتیم. پدرم کارمند شرکت «ایران گاز» بود. البته قبل از اینکه به گنبد برویم پدرم کشاورزی می کرد. در همان سال‌های کودکی من مریض شدم و پدرم برای مداوای من مجبور شد که از فردی که جزو ملاکان منطقه به شمار می رفت مقداری پول قرض بگیرد. مدتی بعد از مداوایم، پدرم پول آن مرد را جور کرد و به سراغش رفت تا قرضش را ادا کند ولی او از پدرم بهره پول را هم خواسته بود. پدرم از شنیدم این حرف به شدت عصبانی شده بود و با او درگیر شده بود و در نهایت آن فرد به جای بهره پولش زمین‌های پدرم را گرفت. بعد از تملک زمین، پدرم برای کار به گنبد رفت و ما نیز بعد از مدتی به گنبد رفتیم. من از شش سالگی به همراه برادرم به صورت مستمع آزاد به مدرسه رفتم و تا کلاس دوم ابتدایی را در دبستان روستایمان خواندم. بعد از آنکه به گنبد آمدیم، پدرم اسمم را در دبستان «جعفر بای» گنبد نوشت. دوران راهنمایی را در مدرسه «ناصر خسرو» و دوران دبیرستان را بعد از انقلاب، در دبیرستان «شریعتی» گذراندم و در سال ۱۳۶۵دیپلم اقتصاد اجتماعی گرفتم.[۴]

دیدگاه و اندیشه

ابزار ارزیابی نویسنده

در داوری آثار به‌نظر می‌رسد بیشتر توجه جامعه ادبی و مخاطبان کتاب‌ها در بیشتر جشنواره‌ها به رمان است. جامعه ادبی نیز برای نوشتن رمان تمایل بیشتری دارند. منتقدان می‌گویند مهم‌ترین، فنی‌ترین، بهترین و درست‌ترین و کامل‌ترین قالب ادبیات داستانی، داستان کوتاه است. باید برای ارزیابی یک نویسنده، داستان کوتاه را معیار قرار دهیم. یک نویسنده خوب در ادبیات داستانی حوزه داستان کوتاه به حاشیه نمی‌رود و اتفاقات و روند داستان را مفید به مخاطب ارائه می‌کند. باید در حوزه ادبیات داستانی به آموزش داستان‌های کوتاه و کوتاه‌نویسی بپردازیم.[۷]

نوشتن داستان کوتاه آسان نیست

عده‌ای نوشتن داستان کوتاه را آسان می‌دانند اما قالب داستان کوتاه بسیار مشکل است و ادبیات روایی بهترین قالب این داستان محسوب می‌شود. هنرمندانه‌ترین قالب ادبیات داستانی نیز داستان کوتاه است، چراکه ساختار آن حساب شده و دارای طرح مشخص است و یک شخصیت اصلی در داستان وجود دارد که وقایع این داستان با محوریت شخصیت اصلی صورت می‌گیرد. اگر ساختار داستان کوتاه از نظر روایی و تکنیکی به درستی پیش برود، نویسنده با روایت و خلق شخصیت می‌تواند تاثیر واحدی بر روی مخاطب داشته باشد. داستان کوتاه یک هدف را دنبال می‌کند و در انتها هدف را به پایان می‌رساند، داستان‌نویس داستان کوتاه باید شخصیت‌ها، لحن و طبقه اجتماعی افراد را قبل از اینکه نوشته را به تحریر درآورد در ذهن خود پرداخت کند، چراکه بسیاری از نویسنده‌ها می‌خواهند وقتی شروع به نوشتن کردند، شخصیت‌پردازی کنند که این درست نیست.[۷]

جايگاه ادبيات داستاني گلستان

به طور کلي دو جريان کلي در ادبيات داستاني استان قابل اشاره است. يکي از اين جريان‌ها، نسل نويسندگان متقدمي است که نوشتن را از پيش از انقلاب آغاز کرده و کماکان مي نويسند که معروف‌ترين آنها حسين ميرکاظمي است. گروه ديگر نويسندگاني هستند که کار خود را پس از انقلاب آغاز کردند و رفته رفته به موضوعات و مضامين متفاوتي غير از جنگ نيز پرداختند. بديهي است که هر کدام از اين گروه‌ها به ويژه نويسندگان متقدم پيش از انقلاب و نويسندگان چند دهه اخير، در درون خود نيز از تنوع و تفاوت‌هاي فرمي و محتوايي برخوردارند و همين نيز باعث شده تا به اين نظر برسيم که استان به لحاظ وضعيت ادبيات داستاني در حال حاضر وضعيت نسبتاً خوبي دارد. از نويسندگان مهم استان که مربوط به اين چند دهه مي‌شوند و در سطح کشور خوش هم درخشيده‌اند، مي‌توان به کساني نظير ابراهيم حسن‌بيگي، داريوش عابدي اشاره کرد.[۲]

وضعیت اجتماعی و فرهنگی استان گلستان

استان گلستان علی‌رغم پتانسیل خوبی که به لحاظ تنوع اقوام دارد، از نظر فرهنگی و اجتماعی نارسایی‌های فراوانی دارد. در این استان، فرهنگ کتابخوانی در مقایسه با دیگر استان‌ها پایین‌تر است. روستاها که اصلاً کتابخانه ندارند و حتی برخی شهرهای کوچک نیز فاقد کتابخانه و کتابفروشی هستند. این موضوع برای جامعه در حال رشد ایران یک فاجعه است. دلیل این امر، بی‌توجهی مسئولان و متولیان فرهنگی استان است.[۸]

شاعران ترکمن

اگر بخواهم از نقش شاعران و نویسندگان قوم ترکمن در ترویج زبان و ادبیات ترکمن بگویم، مسلماً به شاعران این قوم، عالی‌ترین نمره را خواهم داد. تحقیقاً عرض می‌کنم که تمامی شاعران ترکمن به زبان مادری شعر می‌سرایند، اما قصه‌نویسان این قوم، که من هم یکی از آنها هستم، علی‌رغم اینکه موضوعات داستان‌هایشان فضای بومی ترکمن است، اما به زبان مادری نمی‌نویسند. این موضوع لابد دلایل زیادی دارد، اما یکی این می‌تواند باشد که اگر به ترکمنی بنویسند، آثارشان مخاطبان کمتری خواهند داشت.[۸]

=رنگین‌کمان اقوام ایرانی

لذت هنر و ادبیات در یک کشور، به تنوع فضاهایی است که از سوی پدیدآورندگان مطرح می‌شود. همچنان‌که اقوام در ایران‌زمین، رنگین‌کمانی را می‌مانند که رنگ‌های مختلفی دارند، مطرح کردن فرهنگ بومی اقوام در ادبیات هم می‌تواند جلوه‌ای زیبا را مقابل دید خوانندگان قرار دهد.[۶]

ارتقای ادبیات با استفاده از فرهنگ اقوام

استفاده هوشمندانه از فرهنگ و سنن اقوام در داستان، می‌تواند در انتقال هنری مفاهیم و به یک معنی در ارتقای سطح ادبیّت اثر کمک شایانی کند. این را کمابیش در آثار بسیاری از نویسندگان خوب کشورمان می‌توان دید. این‌که چرا پدیدآورندگان آثار ادبی کمتر به این موضوعات بومی و قومی می‌پردازند، به نظرم به عدم آگاهی از پتانسیل موجود در مطالعات مردم‌شناسانه این موضوعات در خلق اثر برمی‌گردد. البته مسلماً درجه ادبیت و زیبایی یک اثر داستانی بستگی به پرداختن به موضوعات بومی و فرهنگ و سنن ندارد، اما بر این عقیده‌ام که استفاده هوشمندانه از این داشته‌های بومی و فرهنگی می‌تواند در خلق آثاری با رنگ و بویی متفاوت‌تر کمک کند.[۶]

ارتباط شناخت اقوام و تحکیم امنیت ملی

کشور ما در طول تاریخ، همیشه مورد هجوم بیگانگان بوده و به گواه تاریخ، نقش اقوام ساکن در مرزهای این سرزمین در دفاع از کشور همواره باعث فخر همگان بوده است. قوم ترکمن با داشتن فرهنگی غنی در شمال این سرزمین، با همزیستی مثال زدنی که با دیگر اقوام همجوار خود دارند و طبق آموزه‌های دینی که سخت به آن معتقدند، دفاع از سرزمین را بخشی تفکیک‌ناپذیر از خُلقیات خود می‌دانند. مهم‌ترین نکته در بحث اقوام، عدم شناخت کافی با روحیات و فرهنگ و سنن یکدیگر است.[۶]

حساس بودن به مسائل روز رسالت نویسنده است

نویسنده مدام باید به مسائل جامعه خود آگاه باشد. به‌نظرم غیرممکن است که نویسندگان جامعه ما به یک موضوع خاص توجه کنند. اگر آسیب‌های اجتماعی در یک جامعه وجود داشته باشد، به‌عنوان مثال یک نویسنده داستان‌های بومی آن موضوع را از زاویه دید خودش نگاه می‌کند، نویسنده جنوبی یا تهرانی هم با توجه به دغدغه‌های شهری خودش آن درد و مشکل را مطرح می‌کند. هر نویسنده براساس بوم‌زیست و تجربیات مطالعاتی خودش مسائل جامعه را مطرح می‌کند. نویسنده موظف نیست که درمان درد را مطرح کند. او فقط می‌تواند مخاطب را قلقلک دهد. این قلقک توجه مخاطب را به موضوع جلب می‌کند. رسالت یک نویسنده حساس بودن نسبت به جامعه و ایجاد حساسیت نسبت به مسائل روز جامعه است.[۹]

هنر مردمی را جدی نگرفته‌ایم

در ادبیات داستانی ما نیز کارهای درخوری در حیطه اقلیم نویسی یا بومی نویسی صورت نگرفته است. علاوه بر حوزه ادبیات داستانی، در حوزه مردم نگاری هم کار خاصی در این حوزه ها انجام نشده است! ما هیچ گاه در زمینه مردم شناسی، تیمی تشکیل ندادیم تا سراغ افراد مختلف بروند و دنیای تجربیات و آداب و رسوم‌های آنها را ثبت کنند. من خیلی جای دوری نمی روم و همین ترکمن ها را مثال می زنم؛ ترکمن ها قومی هستند که مانند تمامی اقوام این کشور پر از آداب و رسوم مختلف هستند!

واقعیت تلخ این است که ما هنر مردمی را جدی نگرفته‌ایم. مثلا هیچ کسی تا به حال سراغ آواهایی که در ترکمن‌ها وجود دارد و یا همین دخترانی که ساز دهنی یا اُوپوز می‌نوازند، یا تک تک نوازندگان و مرثیه سراهایی که در اقلیم ترکمن وجود دارند، نرفته است. یا آداب و رسوم آنجا که خودش چندین جلد کتاب می شود! امروزه در جامعه این سوال مطرح می شود که چرا خانواده های ما تجمل گرا شده اند؟ به نظرم دلیل اصلی این رخداد، به عدم انتقال تجربیات نسل قدیم به نسل کنونی برمی گردد.

اگر شما همین امروز سراغ مردم ترکمن بروید مشاهده خواهید کرد که رفتار و کردار نسل جدید ترکمن به طور کامل با قدیمی ها تفاوت دارد. به نظرم این انقطاع فرهنگی میان نسلها ایجاد شده است. ما سراغ پیرهایمان نرفتیم و تجربیات و نگرش آنها را ثبت و ضبط نکردیم. یکی از آداب جالب زنان ترکمن این است که آنها تا هنگام پیری هم از بزرگترهای خودشان رو می گیرند و همیشه این روبنده را بر سر دارند![۴]

ارزیابی‌ مدیریت فرهنگی

"در اواخر دهه ۶۰، وقتی دانشجوی ادبیات دانشگاه علامه بودم، استادی داشتیم که سیر تحولی رویدادها و پدیده‌های اجتماعی در دوره‌های مختلف تاریخ را در لابه‌لای ابیات شاعران بررسی می‌کرد و عقیده داشت که آثار ادبی، معیار خوب و مطمئنی برای رصد اندیشه‌ورزی جوامع است. به نظرم این حرف درستی است. به نظرم نویسندگی ازجمله اصنافی است که کم‌تحرکی و غیرفعال بودن در آن، نتایج مخربی دارد و تبعاتش در جامعه در درازمدت بروز می‌کند. دیگر اصناف این‌گونه نیستند و بروز اشکال در فعالیت اصناف دیگر، نتیجه‌اش سریعاً محسوس است و مشخص می‌شود که در ارائه فلان اقلام مورد نیاز برای مردم، چنین خللی ایجاد شده اما در موضوع فرهنگ و اقلام فرهنگی، چنین کمبودی در کوتاه‌مدت قابل مشاهده و رصد نیست تا دولت بتواند سریعاً برای رفع موانع آن اقدام کند.[۱۰]

توصیه به دولت

اگر حوزه کتاب در دولت جدید به درستی مدیریت شود و نقاط قوت‌ها و ضعف‌های دولت‌های پیشین به خوبی شناسایی شود، می‌توان از تمامی ظرفیت‌ها و امکانات موجود برای دست‌یابی به اهداف مورد نظر بهره برد. در جهان امروز سرعت تغییر و تحول در ساختارهای مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از چنان سرعت چشمگیری برخوردار است که نیاز به مدیریت‌ مطلوب و استفاده از ابزارهای لازم جهت اداره هدفمند در حوزه کتاب دارد و انتخاب مدیران نیز باید کارشناسانه باشد..[۱۰]

نویسندگان در رنج

هم‌قلم‌های ما در کشور، همیشه از بی‌برنامگی دولت‌ها در حمایت و کمک به معیشت نویسندگان در رنج هستند. نوع رفتار متولیان فرهنگی کشور با کتاب و پدیدآورندگان آثار ادبی در دولت‌ها از آن جهت اهمیت دارد که یکی از ماموریت‌های اساسی آن‌ها در حوزه کتاب، حمایت از اصحاب قلم و گسترش کتابخوانی در جامعه است. موضوع حمایت و کمک مالی البته مختص کشورمان نیست و این کار معمولاً در بسیاری از کشورها صورت می‌گیرد. اختصاص بودجه‌های کلان برای حمایت از نویسندگان و ناشران مخصوصاً در شرایطی نظیر شرایط کرونایی و مانند آن که به تبع آن، نویسندگان و ناشران و فروشندگان کتاب متضرر می‌شوند، موضوعی بدیهی است. این‌که در کشور ما در دو دولت اخیر، صندوق اعتباری هنر و خانه کتاب (دو نهادی که من می‌شناسم)، تا چه اندازه در این شرایط به نویسندگان کمک کرده‌اند، اطلاع چندانی ندارم اما بعید می‌دانم کسانی از اصحاب قلم که تحت حمایت این دو نهاد هستند، مشکلات معیشتی‌شان تقلیل یافته و یا رفع شده باشد! کمکی که این صندوق به اعضای خود کرده، عودت وجوهی است که اعضای صندوق به عنوان حق بیمه در ایام کرونا پرداخت کرده‌اند. فقط در همین حد!.[۱۰]

کتابخوانی و کتاب‌رسانی به مردم نقاط دورافتاده

غیر از برخی فعالیت‌های نهاد کتابخانه‌های عمومی که ـ معمولا جنبه تنفنی و غیرسیستماتیک و تصادفی داشته ـ کارهای موثر و مستمری به گمانم صورت نگرفته . در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که مدت‌ها پیش اقدام به‌ تاسیس کتابخانه‌های سیار روستایی کرده بود، در دو دوره اخیر دولت، به قدری شاهد تغییر مدیریت‌ها بودیم، که بسیاری از این برنامه‌ها عملاً غیرفعال و یا کم‌فعال شدند و به نظرم با آمدن دولت جدید، نیاز به برنامه‌ریزی جدی و ریشه‌ای است. البته این‌گونه فعالیت‌ها نباید مختص نهاد خاصی باشد و برای توسعه کتابخوانی و کتاب‌رسانی (چیزی شبیه به آب‌رسانی) باید کارهای زیادی انجام داد..[۱۰]

بنگاه‌های ترجمه و حمایت از آثار برتر ادبی

یکی از موضوعاتی که در حوزه کتاب و حمایت از نویسندگان می‌توانست به خوبی مورد توجه قرار بگیرد و نتایج خوبی داشته باشد، استفاده از ظرفیت‌های بنگاه‌های ترجمه آثار برجسته ادبی ایران از سوی بنگاه‌های نشر بین‌الملل بود. این کار البته در دولت‌های اخیر، کمی رونق یافت اما متاسفانه به نام نویسندگان ولی به کام ناشران کتاب‌هایی بود که حق کپی‌رایت آثار نه به پدیدآورندگان آثار، بلکه به خود ناشران پرداخت شد! نمونه‌اش اثری بود از خودم که مبلغ قرارداد ارزی آن، به ناشر (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) پرداخت شد! اگر بخواهیم آثار خوب ایرانی را در سطح وسیع به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم و آن‌ها را به گونه‌ای ارائه دهیم که با استقبال خوبی روبه‌رو شوند، باید در نظر بگیریم که راهی طولانی در پیش داریم. مسائل و مشکلات نشر بین‌الملل و راهکارهای حل آن و نقش دولت در این‌باره، تربیت مترجمان آثار ادبی فارسی، استفاده از پتانسیل جشنواره‌ها برای انتخاب کتاب‌های منتخب براساس ضوابط مشخص و اولویت‌بندی متون قابل ترجمه و بازاریابی و ناشریابی و ورود به شبکه جهانی نشر کتاب و موضوعات نظیر آن، ازجمله موضوعات مهمی است که متولیان حوزه کتاب در دولت جدید، باید به این کار مهم و بزرگ توجه بیشتری کنند..[۱۰]

استفاده از دیپلماسی فرهنگی در کنار دیپلماسی سیاسی در دولت جدید

فرهنگ و سازمان‌های فرهنگی پس از انقلاب اسلامی ایران همواره با نگاهی هزینه‌ای و نه سرمایه‌ای مورد توجه قرار گرفته‌اند و این در حالی است که فرهنگ به عنوان ابزاری مهم در کنار دیپلماسی سیاسی می‌تواند ایفای نقش کند و می‌تواند همواره از جایگاهی راهبردی برای نظام جمهوری اسلامی ایران برخوردار باشد. به نظرم آن‌چه امروز در روابط فرهنگی بین کشورها اهمیت بسیار دارد، استفاده از نخبگان فرهنگی و ادبی برای نشان دادن قدرت فرهنگی با هدف تعامل فرهنگی با دیگر کشورها است. ایران دارای تمدنی درخشان و فرهنگی گرانسنگ است و منتخبین فرهنگی و چهره‌های ادبی می‌توانند سفیران فرهنگ و ادب کشور باشند و در تعامل با دیگر کشورها به دیپلماسی سیاسی کمک کنند. البته در بسیاری از کشورهای دیگر نیز به تجربه ثابت شده که نخبگان ادب و فرهنگ توانسته‌اند چهره‌ای شایسته از کشورشان را به مردم سایر کشورها منعکس کنند. در دیپلماسی فرهنگی، وجود برنامه و هدف در پس همه کارهایی که دستگاه سیاست کشور آن‌ها را طراحی کرده، اهمیت زیادی دارد..[۱۰]

استفاده از نخبگان

از این رو در شرایط کنونی و در دولت جدید، استفاده از نخبگان ادب و هنر کشور به عنوان عامل تأثیرگذار در شرایط فعلی جهانی در قالب دیپلماسی فرهنگی، می‌تواند به ارتقای سطح روابط متقابل و افزایش آگاهی نسبت به فرهنگ غنی در ارتباط با سایر کشورهای جهان، برنامه‌ای بسیار خوب ارزیابی شود. به این ترتیب در صورت داشتن رویکرد استفاده از نخبگان فرهنگی و ادبی در دیپلماسی فرهنگی می‌توان از ظرفیت‌های موجود درجهت تحقق منافع ملی استفاده کرد، که این البته قدرت فرهنگی کشور را به وجود می‌آورد. با این توضیح به نظر می‌رسد با توجه به این‌که ارتباط کلامی باعث ارتباط فرهنگی می‌شود، بنابراین از ظرفیت نخبگان ادب و فرهنگ اقوام نیز می‌توان بهره برد.[۱۰]

تاریخ شفاهی دفاع مقدس تکمیل شود

باید ایثارگری ها و جوانمردانی ها و اتفاق هایی که در آن زمان افتاده است را به نسل جدید بگوییم. این به من نویسنده و کسانی که شهدا را درک کردند برمی گردد. در موزه عبرت ایران جمله مهمی نوشته شده است که خیلی با معناست که می گوید «انقلاب و آزادی به رایگان داده نمی شود». برای آزادی و استقلال خون های زیادی ریخته شده است و برای حفظ آن خیلی ها جان خود را از دست دادند. از وظایفی که هر مومن و هر کسی که در کشور زندگی می کند این است که از تمامیت ارضی کشور دفاع کند، متذکر شد: وظیفه ما ادامه راه افرادی است که در جنگ شرکت کردند. باید ایثارگری ها و جوانمردانی ها و اتفاق هایی که در آن زمان افتاده است را به نسل جدید بگوییم. این به من نویسنده و کسانی که شهدا را درک کردند برمی گردد. خانواده های شهدا باید با بیان خاطراتی که از شهدای عزیز دارند، به تاریخ شفاهی جبهه و جنگ اضافه کنند.[۱۱]

داستان و رمان دینی نیاز به پوست‌اندازی دارد

خلق آثار داستانی در موضوع پیامبر اکرم (ص) در سال‌های اخیر به تناسب جریانات تکفیری و تغییر رویکرد نظام سلطه به ایجاد تشکیک در ماهیت دین اسلام، به نظرم نیاز به یک پوست‌اندازی را به خوبی درک کرده است. بر همین اساس، به نظرم نویسندگانی که در این موضوع قلم می‌زنند، به روشنی درک کرده‌اند که دیگر نمی‌توان با بازنویسی زندگی‌نامه چهره‌ها و بزرگان دین، آثاری بیافرینند که مخاطبان گریزپا و آشنا به آثار خوب و ممتاز ادبی ایران و سایر کشورها را بنشانند سر کتاب‌هایشان تا بخوانند و لذت هم ببرند. این مساله حتی آثار ادبیات کودک و نوجوان نیز خود را نشان داده و تلخ است این واقعیت را بپذیریم که کمتر اتفاق می‌افتد آثاری که شخصیت محوری‌شان پیامبر (ص) و ائمه اطهار (س) هستند، فاقد جذابیت‌های نوشتاری برای این گروه سنی هستند.[۱۲]

ضعف در داستان‌نویسی انقلاب

هرچند در سال‌های گذشته بارقه‌های امیدوارکننده‌ای درخشیده است، اما آسمان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی همچنان کم‌فروغ است. باوجود آنکه چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشته، اما اثری هم‌سنگ «دن آرام» یا «گذر از رنج‌ها» و ... باشد. گاهی برخوردهای احساسی و جناحی با موضوع انقلاب داشته‌ایم و فضایی ایجاد نکرده‌ایم تا نویسندگان بتوانند فارغ از دغدغه‌ برخوردهای احساسی، از فضای بسته و شکنجه‌ آن زمان بنویسند.[۱۳]

نویسنده در جامعه امروز

یکی از عوامل عدم توفیق در نگارش آثار فاخر، عدم رسمیت شغل و حرفه نویسندگی است. نویسنده در جامعه امروز، نمی‌تواند حرفه‌ای کار کند. نمی‌تواند برای امرار معاش، به هنری که دارد، اکتفا کند. معمولاً شغل دیگری غیر از نویسندگی دارد و نگاهش به نویسندگی، از سر تفنن است. مادامی‌ که وضعیت نویسندگی این‌گونه باشد، نمی‌توان انتظار داشت اثری فاخر خلق شود.[۱۳]

نقد ادبی

مقوله نقد ادبی در جامعه ما، به درستی جا نیفتاده و متاسفانه رشد خوبی نداشته است. ضعف نقد ادبی در جامعه ما، منافاتی با عدم وجود آثار ادبی فاخر ندارد. در ادبیات داستانی کشورمان، آثار ارزشمند به اندازه‌ای داشته‌ایم که بهانه‌ای برای رشدنیافتگی مقوله نقد ادبی نداشته باشیم. گاهی وقتی در مجله‌ای دانشگاهی، نقدی به برخی از آثار نویسندگان خارجی می‌خوانم که بر اساس شاخص‌ها و نظریه‌های قدیم یا جدید نظریه‌پردازان نوشته شده، لذت زیادی می‌برم. نگاه‌های سیاسی، چه دانشگاهی و چه غیردانشگاهی در مقوله نقد ادبی، به نظرم آفتی برای رشد و بالندگی ادبیات‌مان است. البته منظورم، نقد محتوایی آثار نیست. منتقد ادبی که دست به نقد فنی و ساختاری اثر می‌زند، علاوه بر احاطه‌اش به نظریات مطرح نظریه‌پردازان، به نظرم باید از هر نوع جانبداری سیاسی پرهیز کند.[۱۳]

توصیه‌ای به نوجوانان

نوجوانان کشورم باید وطن خودشان را دوست داشته باشند. نسل جدید در کنار تحصیل و کار، باید هم‌چون پدران‌شان، از این آب و خاک در مقابل هر سلطه‌گر و متجاوزی دفاع کند. در عصری که عصر ارتباطات نام گرفته، تلاش برای زدودن این غیرت‌مندی‌ها و ارزش‌های ملی بالا گرفته و به نظر می‌رسد نوک پیکان این هجوم فرهنگی و ارزشی، نوجوانان ماست. به همین خاطر، نوشتن درباره‌ی این‌گونه موضوعات، برای تربیت نسل نوجوان و جوان این کشور، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. حذف کتاب و نوشتن از زندگی برای من غیرقابل تصور است. گاهی وقتی به صرافت این می‌افتم که آمار کتاب‌های داستانی نخوانده‌ام به مراتب بیش‌تر از خوانده‌هایم است و این موضوع با گذشت زمان بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود، غم عمیقی سرتاسر وجودم را می‌گیرد.[۳]

قصه، افسانه، بازی

قصه و افسانه از ابتدای آفرینش بشر وجود داشته است و شاید نخستین قصه، قصه‌ی آدم و حوا باشد و نخستین قصه‌گو، حضرت آدم(ع)، که ماجرای بهشت و فریب خوردنش از ابلیس و رانده شدنش از آن‌جا را برای فرزندانش تعریف کرد. قصه‌ها و افسانه‌های دیروز، به مرور زمان، جای خودشان را به حکایت و بعد هم به داستان و رمان زمانه‌ی ما داده‌اند. گویی پدران ما به خوبی می‌دانسته‌اند که یکی از راه‌های آموزش غیرمستقیم و بسیار مؤثر، استفاده از بازی و عنصر جادویی قصه است. مثلاً بازی «گل یا پوچ»، باعث تقویت روحیه‌ی کنجکاوی و روان‌شناختی کودکان می‌شود. «قایم باشک» علاوه بر تحرک فیزیکی، نوعی آموزش غیرمستقیم اختفا در برابر دشمن فرضی است. در قصه‌ها و افسانه‌های کهن نیز چنین آموزش‌های غیرمستقیمی وجود دارد. غیرممکن است افسانه‌ای پیامی غیرمستقیم نداشته باشد. طرح وقایع پُر هیجان، عجیب و غریب و غیرطبیعی در قصه‌ها و افسانه‌ها، باعث ایجاد لذت در کودکان می‌شود و به دنبال آن، انگیزه‌ی یادگیری پیام‌های پنهان در آن‌ها را بیش‌تر می‌کند. داستان و رمان در عصر کنونی هم، حامل پیام و آموزش است.[۳]

از مشکلات مولف و ناشر

مشکلات مولف و ناشر با فرهنگ مطالعه ارتباط نزديکی دارد. برای اين‌که اثری نوشته شود، ماه‌ها و بلکه سال‌ها طول می‌کشد و تا منتشر و به دست مخاطبین برسد، اين مدت طولانی‌تر هم می‌شود. شمارگان چاپ يک کتاب هم، اکثراً ۵۰۰ نسخه است و فقط برخی نهادهای دولتی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که شمارگان کتاب‌هايش ۱۰ هزار نسخه است. يعنی شمارگان يک عنوان کتابی که چاپ می‌شود، حتی به تعداد دانش‌آموزان يک مدرسه هم نمی‌رسد. اين يعنی فاجعه. وقت آن رسيده که مدارس ما با کتاب‌های غيردرسی آشتی کنند. اگر ساختار آموزش و پرورش به گونه‌ای باشد که کتاب‌های غيردرسی نيز مطالعه بشود، هم سرانه مطالعه بالا می‌رود و هم شمارگان کتاب‌ها و این به نفع نويسنده، ناشر، مخاطبين و کل جامعه است. متاسفانه متوليان آموزش و پرورش به اين مهم توجهی ندارند.[۱۴]

پیشنهاد نویسنده به متولیان فرهنگی و مسئولین

که هر کتابی نوشته و منتشر می‌شود و به کتابخانه‌های عمومی می‌رسند و آنها توسط مخاطبان خوانده می‌شود به ازای هر کتاب مبلغ خیلی کمی برای مولف قائل شوند. این کار هم باعث حمایت از نویسندگان می‌شود هم سبب تولید آثار با کیفیت‌تر می‌شود. با این وضعیتی که بازار نشر و کتاب دارد یک مقداری باید از نویسنده حمایت شود. تعجیل و شتاب‌زدگی در آثار دیده می‌شود چون سعی می‌کنند کار را زود به اتمام برسانند و زودتر به پول برسند. آژانس‌های ادبی باید کتاب‌های برگزیده جشنواره‌های معتبر را ترجمه کنند. ادبیات ایران تنه به ادبیات و فرهنگ کشورهای همسایه می‌زند و ظلم به نویسنده، اثر، فرهنگ و مخاطبان تشنه خواندن است که آثار خوب فقط در یک مراسم تقدیری بشود و تمام شود. دنیاهایی که ما در کتاب‌های کودک و نوجوان مطرح می‌کنیم در واقع تاریخ و فرهنگ و سبک زندگی خودمان را در داستان مطرح می‌کنیم اینها با ترجمه یک ارتباط فرهنگی را کشورهای دیگر ایجاد می‌کند.[۱۵]

یوسف قوجق و آثارش از نگاه دیگران

اکبر خلیلی

وقتی به یوسف قوجق نگاه می‌کنم، چهره‌اش من را به سال‌های انقلاب می‌برد و از آن لحظه که وی را دیدم فکر می‌کنم که او شبیه چه کسی است. ما در سال‌های انقلاب در روزنامه جمهوری اسلامی همکاری داشتیم به نام گردی‌عادل که او یک انسان علاقمند به انقلاب بود. گردی عادل فردی بود که با عشق برای انقلاب کار می‌کرد و چهره قوجق من را به یاد او می‌اندازد و از این دیدار مشعوف شدم. او فردی سنی‌مذهب بود ولی در عمل شیعه و من امروز به یاد او افتادم.[۱۶]

جعفر ابراهیمی

کتاب «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» نثر ساده و روانی داشته و در مسیر داستان دست‌اندازی وجود ندارد، همچنین از واژه‌های بومی نیز به‌جا استفاده شده و نویسنده آنها را درست به کار برده است. قوجق با توجه به اینکه در زمان جنگ یک نوجوان بوده، اما کارهای خوبی در ارتباط با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نوشته است.[۱۶]

علی‌محمد مؤدب، مدیرعامل مؤسسه شهرستان ادب

به برکت گسترش فضای مجازی، امروز شاهدیم که ادب و اخلاق در حال زیرپا رفتن است، ولی حضور افرادی مانند یوسف قوجق به ما یادآوری می‌کند که اخلاق و رفتار اخلاقی همچنان ارزشمند است.یک فرد مؤلف لازم نیست که پیگیر ورزش و یا چهره‌های سیاسی باشد، ولی اگر سایرین چهره‌های فرهنگی و یا ادبی را فراموش کنند، زندگی را فراموش خواهند کرد، زیرا ادبیات هسته اصلی زندگی ما است و چهره آن به شمار می‌رود.[۱۶]

علی‌اصغر عزتی پاک

هر کس با قوجق از نزدیک زیسته است او را می شناسد و به پاک و منزه بودن وی معترف است و می‌توان او را به عنوان یک دوست مثال زد. وی فردی سالم و اخلاقی است که همنشینی با او برای افراد خوشایند است. قومیت ترکمن جزو معدود قومیت‌هایی است که در ادبیات زبان گویایی دارد و از صدای بلندی بهره‌مند است و می‌توان گفت که این قوم یک قوم الکن در ادبیات نیست و ویژگی که ترکمن‌ها دارند این است که در ارتباط با خودشان می‌نویسند و نویسندگان ترکمن، جدی و حرفه‌ای به نویسندگی مشغول هستند و از تأثیر نوشتن آنها، من بوم ترکمن را خوب شناخته‌ام. قوجق به ترکمن‌صحرا در آثارش می‌پردازد اما این بخش از کشور را جدا از سرزمینش نمی‌کند. این قوم خود را تافته جدابافته نمی‌داند و به مسائل حاشیه‌ای توجهی ندارند. کارهای قوجق با قومیت شروع می‌شود و به ملیت ختم می‌شود و این مسئله قابل تسری به آثار دیگر نویسندگان ترکمن است. حرفه‌ای بودن و حرفه‌ای نوشتن، ویژگی دیگر قوجق است و کمتر نویسنده‌ای هست که به توانمندی او اثر خلق کند و دیده نشود.[۱۶]

محمد حنیف

رمان «لحظه‌ها جا می‌مانند» اثری است که نویسنده در آن توانسته از دریچه روح زمانه حاکم به وقایع تاریخی می‌نگرد. رمانی که هرچند گاه مقهور جنبه پژوهشی خود شده و از ارزش افتاده و به گزارش‌نویسی تمایل پیدا کرده، اما همچون دو فصل آغازین و پایانی آن، توانسته با جادوی قلم، مخاطب را به دنیای راز گذشته شهرزاد قصه‌گو ببرد. این اثر یک اثر بسیار تاریخ، موشکافانه، واقع‌گرایانه و ... که در مجموع می‌توان آن را نمونه‌ای برجسته از رمان انقلاب اسلامی خواند. تمام مظاهر داستان انقلاب اسلامی در کار قوجق وجود دارد، همچنین عناصر داستان و نکات فنی نیز در رمان لحظه ها جا می‌مانند رعایت شده است و من به خاطر انتشار این کتاب به انتشارات شهرستان ادب تبریک می‌گویم زیرا کار خوبی را در حوزه انقلاب اسلامی برای انتشار انتخاب کرده‌اند.[۱۷]

هادی خورشاهیان

من و یوسف قوجق اهل یک زادبوم هستیم، یوسف قوجق یک نویسنده بومی‌نویس است و من وی را دوست دارم. قوجق فرد شریفی است و همین مسئله وی را دوست داشتنی می‌کند واین نکته در آثار وی نیز مشهود است. این نویسنده در جایگاه اصلی خودش قرار ندارد، در حالی که چیزی از نویسنده‌ای چون خالد حسینی که یک نویسنده افغانستانی است کم ندارد و تنها تفاوت او با این نویسنده در این است که انگلیسی نمی‌نویسد و به مملکتش خیانت نمی‌کند. قوجق در جایگاه واقعی‌اش تاکنون دیده نشده و کمتر اجازه داده شده قدرش شناخته شود. او فرد نازنینی است و ادبیات او مانند خودش است. وی به سرزمین و زادبومش عشق می‌ورزد و به این سرزمین تعلق دارد.[۱۷]

محمدرضا اصلانی

۵ سالی می‌شود که یوسف قوجق را از نزدیک می‌شناسم، ولی با آثار او از سال ۶۵ آشنا هستم. او دارای ۲۵عنوان رمان و مجموعه داستان است و حدود ۱۳ سال نیز به عنوان مشاور فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ترکمنستان مشغول به فعالیت بوده است. البته حضور در کشور ترکمنستان موجب نشده که وی از فضای اجتماعی کشورش دور شود و آثار او گواه بر زیست پیوسته او در این فضا دارد. آخرین اثر او با عنوان «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» که از سوی انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده، نیز اثری شایسته توجه است. قوجق یک نویسنده بومی‌نویس است و در سبک واقع‌گرایانه اثر خلق می‌کند، برای اینکه یک اثر جهانی شود، نیاز است که آن اثر بومی یک منطقه باشد و به تعبیری بوی همان منطقه را بدهد و در کارهای قوجق ما این بو را استشمام می‌کنیم. کارهای قوجق بدون پشتوانه نبوده و پشت اثر یک تحقیق قرار دارد. آثار او سرشار از ارزش‌های قومی، ملی و مذهبی است و هر جا در کارهایش به آداب و سنن اشاره می‌کند، رسومات غلط را نیز نقد می‌کند.[۱۷]

محمدعلی گودینی

در سال های ۵۸ و ۵۹ و شاید سال ۶۰ در یکی از روزنامه‌ها می‌خواندم که خبرنگار آن روزنامه به منطقه‌ای از مناطق ترکمن‌نشین رفته بود و دیده بود هم عکس امام خمینی(ره) و هم عکس شاه روی دیوار است و وقتی سوال کرده بود، پاسخ شنیده بود که ما درست نمی‌دانیم که واقعاً انقلاب شده یا خیر، و این نشان می‌دهد که رژیم طاغوت تا چه میزان بر مردم ترکمن‌صحرا ظلم کرده است. در سال‌های ۶۰ قوجق و آقای پاک و عونق به حوزه هنری آمده بودند و حوزه از این نویسندگان ترکمن حمایت می‌کرد و این حمایت از این نویسندگان که حکومت قبل آنها را در ناآگاهی نگه داشته بود یک اتفاق مثبت به شمار می‌رفت. بدون حاشیه بودن و نه تندرو و نه کندرو بودن، دو ویژگی شخصیتی قوجق است، کارهای قوجق نه تکرار بوده و نه کار فوق‌العاده‌ای بوده است و این نشان از رویکرد وی دارد. اگر می‌گویم کارهای او فوق‌العاده نبوده به خاطر این است که تحت‌تأثیر آتش بدون دود نادر ابراهیمی هستیم.[۱۷]

محمد کاظم مزینانی در نشست نقد رمان «لحظه‌ها جا می‌مانند» گفت:

این رمان با فضایی مرده و کلماتی سخت آغاز می‌شود که بر‌خلاف رمان‌های بزرگ جهان است. در این دست رمان‌ها نویسنده تلاش می‌کند از ابتدا به مخاطب قلاب بیاندازد و اجازه ندهد خواننده از موضوع رها شود. این رمان با فضایی مرده و کلماتی سخت آغاز می‌شود که این شیوه بر‌خلاف رمان‌های بزرگ جهان است. در این دست رمان‌ها نویسنده تلاش می‌کند از ابتدا به مخاطب قلاب بیاندازد و اجازه ندهد خواننده از موضوع رها شود. البته در سطر سوم صفحه آغازین رمان نویسنده حرکت را شروع کرده که اگر این حرکت به سطر اول رمان می‌آمد بهتر بود. این اثر برای فیلم شدن نوشته شده نه برای رمان. چراکه سبک او بیش از اندازه تابع مستند است. نویسنده در رمان علاقه‌ای به نزدیک شدن به شخصیت‌هایش ندارد در حالیکه وظیفه رمان نقب زدن به عمق جان افراد است چه شیخ باشند چه شاه. این داستان به شدت رئالیستی است که نویسنده در آن تلاش می‌کند به شرح و بسط تجربی جزئیات بپردازد. این رمان فاقد قهرمان‌های چند شخصیتی و چند وجهی است. همچنین هیچ حقیقت وارونه‌ای در آن وجود ندارد تا در فرایند کشف آن اثری مدرن خلق شود. رمان «لحظه‌ها جا می‌مانند» تنها با رسوب واقعه ای تاریخی نوشته شده است و نویسنده امکان جدیدی در اثر خود نسبت به واقعه تاریخی ایجاد نکرده است. البته نباید فراموش کنیم با رسوب، واقعه تاریخی شکلی عوام‌پسندانه پیدا می‌کند.[۵]

ابراهيم حسن‌بیگی در نشست نقد رمان لحظه‌ها جا می‌مانند گفت:

اینکه نویسنده‌ای که از واقعه تاریخی به عنوان بستر نگارش داستان استفاده می‌کند کار مشکلی پیش‌رو نخواهد داشت، کار قوجق اینطور نیست چرا که او هم خواسته داستان بنویسد و هم از وقایع مستند استفاده کند. پیش از خواندن این اثر فکر می‌کردم قوجق با خلق این اثر کار خطرناکی کرده است چراکه در این داستان نام ۹۰درصد از شخصیت‌ها و حتی خیابان‌ها را نیز تغییر نداده است در عین حالیکه شخصیت اصلی داستان (شاهین) کاملاً خیالی است. امروزه حتی نویسنده‌های بزرگ‌تر از وی نیز این ریسک را نمی‌کنند اما قوجق این کار را کرد و موفق هم بود. این اثر شاخصه‌های ادبیات بومی را ندارد، شاخصه‌هایی نظیر رعایت زبان، ادبیات فولکلور (افسانه‌های محلی) و به دنبال قهرمان منطقه‌ای بودن را در خود ندارد. ای کاش نویسنده زیست بوم اثر را به جایی مانند گنبد یا بندر ترکن می‌برد که در آن شرایط اوضاع کاملاً متفاوت می‌شد.[۵]

مجید محبوبی

«نردبانی رو به آسمان» رمان نوجوان است. رمانی با ساختاری متفاوت از رمان بزرگسال. ساده، شیرین، خوشخوان و در عین حال با ویژگی‌های ادبی که از یک داستان انتظار می‌رود.نردبانی که زمین را به آسمان پیوند می‌دهد. نردبانی که ما با آن می‌توانیم به پشت بام خاطرات زمان برویم و از آنجا به تاریخ پرافتخار گوشه‌ای از کشور نگاه بکنیم و ببینیم یک ترکمن، یک زن ترکمن چه مردانی می‌زاید و حتی خودش وقتی در خطر تجاوز اجنبی قرار می‌گیرد، چگونه مثل یک شیرمرد سوار بر اسب غیرت می‌شود و توفنده به قلب دشمن می‌تازد و آنها را از پای درمی‌آورد.[۱۸]

نظر نویسنده دربارهٔ دیگران

احمد گیوی

یکی از خاطرات جالبی که از ایشان در ذهنم مانده این است که آن سالی که ایشان به ما درس می داد آخرین ترمی بود که ایشان تدریس می کردند و بعد از آن بازنشسته شد. انسان بسیار شوخ طبع و وارسته ای بودند.[۴]

علی اصغر دادبه

استاد حافظ شناسی، تسلط خیلی خوبی به اشعار حافظ داشت.[۴]

سیروس شمیسا

هم شاعر و منتقد بودند. درس ادبیات معاصر و انواع ادبی را با ایشان گذراندیم. یکی از خاطرات دیگری که از ایشان در ذهنم ته نشین شده، سیگارهای متعددی بود که مدام می‌کشید. ایشان هم بسیار پخته و اهل علم و ادب بودند. یکی از ویژگی‌های ایشان در کلاس‌ها این بود که در دو سه جلسه اول معمولا میزان علاقه و سطح علمی دانشجویان را می‌سنجید و متناسب با علاقه و سطح دانشجویان، با آنها کار می‌کرد.[۴]

کزازی

شاهنامه را هم که با دکتر کزازی گذراندم. یکی از ویژگی‌های ایشان بیان لغات فارسی سره و صریح در کلامشان بود. بسیاری از هم دوره ای های من نیز امروز جزو بزرگان شعر و ادب این سرزمین شدند. آقای رشید کاکاوند با ما هم کلاس بود، یا آقای محمدی نیکو همین طور و خیلی از دانشجویان دیگر.[۴]

نظر نویسنده دربارهٔ آثارش

لحظه ها جا مي مانند

موضوع مهمي همچون واقعه ۵ آذر گرگان، موضوعي نيست که بشود به راحتي درباره آن نوشت. يک ضرورت مرا به اين کار کشاند. متاسفانه خيلي از مردم به ويژه جوانان هيچ اطلاعي از واقعه ندارند و تنها چيزي که مي شناسند، نام بيمارستان و بلواري بود که نام ۵ آذر را دارد. اين يعني فاجعه! معتقدم براي آشنايي نسل جوان با اين واقعه مهم تاريخي، نوشتن و خواندن کتاب هاي صرفاً تاريخي، هيچ جذابيتي براي مخاطبين بزرگسال ندارد، چه برسد به نوجوانان و جوانان. تجربه نشان داده که در اين گونه مواقع، استفاده از زبان و قالب ادب و هنر، هميشه راهگشاست.اين کتاب علي‌رغم دريافت جايزه‌های متعدد از جمله جايزه کتاب فصل وزارت فرهنگ و ارشاد و قلم زرين در گلستان جنجال‌های زيادی به وجود آورد، وقتي هر کس با هر تخصصي به خودش اجازه مي‌دهد که درباره اثر داستاني اظهارنظر کند، نتيجه‌اش همين مي‌شود. مثل اين مي‌ماند که يک مورخ که حوزه کارش تاريخ است از حافظ ايراد بگيرد که چرا سمرقند و بخارا را به يک خال هندوي ترک شيرازي بخشيده است! يا يک کسي که اصلاً جنس ادبيات را نمي‌شناسد و نمي‌داند که اغراق و تشبيه و صور خيال لازمه ادبيات است. در گرگان، هجمه‌هاي ناجوانمردانه زيادی به من و رُمانم شد اما معيار ارزيابي يک اثر داستاني، نظر متخصصين حوزه ادبيات داستاني است که بحمدا… تاکنون به خاطر همين در بسياري از جشنواره‌های معتبر ادبي کشور تقدير شده است.[۲]

این کتاب حاصل سه سال زحمت من است. انگیزه اصلی آغاز پژوهش برای نگارش این اثر به پروژه‌ای برای ساخت یک سریال باز می‌گردد. در آغاز، طرح کوتاهی را به صدا و سیما دادم که به تصویب رسید و قرار شد سریالی ۱۳ قسمتی درباره وقایع «۵ آذر» ساخته شود، در مسیر تحقیقات و مطالعات این اثر با ۳۰۰ نفر مصاحبه کردم همچنین ۲۰ کتاب نیز در این زمینه مطالعه کردم اما در نهایت طرح ساخت سریال به نتیجه نرسید و همان تحقیقاتی که قرار بود به سریال تبدیل شود را در قالب رمان نوشتم.[۵]

تاریخ با طعم زغال اخته

در این رمان، تاریخ پهلوی اول، به عنوان پس‌زمینه‌ خط داستانی، مطرح است و تلاش کردم تا از طریق دو دانش‌آموز (نماد نسل نوجوان و کنجکاو بعد از انقلاب اسلامی) و به واسطه‌ پدربزرگ و مادربزرگ همان دو دانش‌آموز (نماد نسل پرتجربه قدیم) روایت را پیش ببرم. تلاش کردم اطلاعات جامعی درباره مقاطعی از سرگذشت رضاخان و برخی از وقایع تاریخ پهلوی اول، سیاست‌های مداخله‌گرانه انگلیس در کودتای رضاشاهی را مطرح کرده و در خطی داستانی به اکثر شبهات مطرح برای نوجوانان و نسل کنونی پاسخ دهم. در مجموع تلاش کردم خودم را به نسل نوجوان امروز نزدیک‌تر کنم؛ امروز نوجوانان متفاوت فکر می‌کنند، دلیل و منطق‌های محکم می‌خواهند و قبول نمی‌کنند یک شخصیت سیاهِ سیاه و یا سفیدِ سفید باشد. برای پیشبرد خط داستانی از دو پیرمرد و پیرزن استفاده کردم و به جنبه‌های مثبت و منفی پهلوی پرداختم. در واقع تاریخ را از یک منظر نگاه نکردم و جنبه‌های مثبت و منفی را طوری نوشتم که باورپذیر باشد و مخاطب گریزپا را پای روایت نگه دارد.[۱۹]

وقت جنگ، سازت را کوک کن

صرف‌نظر از بحث‌هایی که درباره انواع ژانرهای رمان به لحاظ ساختار و محتوا مطرح است، من به این رمان، از این جنبه نگاه می‌کنم که این اثر، هم‌چنان که علیرغم داشتن موضوعی تاریخی، یک رُمان صرفاً تاریخی نیست، با توجه به این‌که به موضوع مقاومت ملی و دینی در برابر نیروهای متخاصم و اجنبی پرداخته، در بین متداولترین تقسیم‌بندی‌های موجود درباره رمان از نظر موضوع و محتوا، می‌توان آن را از منظری، در زیرمجموعه «ادبیات مقاومت» قرار داد.

اگر بخواهیم این اثر را دسته‌بندی کنیم و اگر منظور از رُمان جنگ، رُمانی در تبلیغ و توصیف صرفاً جنگ و کشتار باشد، این رُمان، رُمان ضد جنگ است. این رُمان، جنگ و تاریخ را بهانه‌ای قرار داده تا پلشتی‌های جنگ فیزیکی و کشتار سلطه‌گر و مقاومت شجاعانه ملی و مذهبی قوم ترکمن را نشان دهد و هم بگوید که جنگ نرم (منظورم جنگ از طریق زبان هنر) چقدر موثرتر و زیباتر است. در رُمان، علاوه بر مردم ترکمن، حتی کهنه سرباز روس (ماکسیم) و افسر عالی‌رتبه تزار هم در قبال فرهنگ و هنر ترکمن سر تعظیم فرود می‌آورند. در رُمان، خنجر و تفنگ از یک طرف و دوتار و ترانه از طرفی دیگر، مدام در تضاد با هم مطرح می‌شوند. در خلال جنگ، جشن عروسی مطرح است و به عبارتی، جشن و ماتم مرتب و پشت هم و مانند روز و شب در کنار هم مطرح می‌شوند.

در رُمان، همان مقدار به جنگ توجه می‌شود، که به صلح؛ اما نه صلحی از سر ضعف، یک‌جانبه و تحمیلی. پیروزی اجنبی در رُمان، پیروزی مطلق و دائمی نیست و جنگی که زمانی با جنگ‌افزارهای پیشرفته تزار به پیروزی آن‌ها و شکست ترکمن‌ها انجامیده، در ادامه داستان در قالب هنر ادامه می‌یابد و این‌بار، این ترکمن مغلوب و مهمان‌دوست که مزه شکست را در جنگ نابرابر چشیده، مجبور است تمام نفرتش از دشمن را در قالب هنر موسیقی بیان کند و این است که تارهای دوتار را به خدمت می‌گیرد. این جنگ فرهنگی در کلیت رُمان، با جیغی بنفش شنیده می‌شود. به این معنی که، جنگ، مطابق آنچه در تاریخ رُخ داده، ظاهراً به شکست ترکمن‌ها و پیروزی تزارهای اجنبی می‌انجامد، اما از منظری دیگر، انعکاس آن حماسه در موسیقی ترکمن، تأثیرش در روح و روان «یاش‌بخشی» که با گذشت زمان، «یاشولی‌بخشی» (یعنی پیرمرد نوازنده) شده و به خاطر رفتارهای نامتعارف حاصل از یادآوری جنگ، به «دَلی‌بخشی» یا «نوازنده دیوانه» شهرت یافته، متبلور است.

در این رُمان، خواننده داستان به این نتیجه می‌رسد که نه تنها ترکمن‌های غیور و مسلمان در آن جنگ نابرابر مغلوب نشده‌اند، که پیروز شده‌اند. به نظر من، اگر در جنگ مطرح شده در رُمان، پیروزی با ترکمن‌ها بود، این همه تأثیر در هنر موسیقی این مردم نداشت که مقامی از مقامات موسیقی ترکمن به این نام باشد. ترکمن و غیرترکمن ندارد. مردم سرزمین‌مان در طول تاریخ هیچ‌گاه جنگ‌افروزی نداشته‌اند و در عوض، همواره در مقابل هجوم بیگانگان، سرسختانه و از سر غیرت جنگیده‌اند و حماسه آفریده‌اند.

مرز خیلی باریکی بین هنر و ادبیات وجود دارد. وجه مشترک هر دو، زیبایی و خلاقیت و هدف غایی هر دو، لذت روحی است. بنا به گفته سالخوردگان و آثار مکتوب و شفاهی به جای مانده از پیشینیان، کمتر از یک قرن پیش، دوتارزن‌ها در بین قوم ترکمن علاوه بر نواختن دوتار و ترانه‌خوانی، نقش نقالان محلی را نیز ایفا می‌کرده‌اند. به این معنی که در مراسم‌ها، اوزان‌ها و بخشی‌ها، به کمک دوتار و قیچک (کمانچه)، داستان‌هایی به نظم و نثر را روایت می‌کرده‌اند. من در این رُمان، گوشه‌چشمی نیز به این رسم کهن داشته‌ام. کل وقایع جنگ به کمک نوازنده‌ای محلی و در خلال نواختن یک مقام از مقامات موسیقی ترکمن شرح داده می‌شود. سعی کردم با تمهیداتی، حس و حال نوازنده محلی را در نواختن دوتار، و البته حس و حال شنوندگان دوتار را چنان شرح کنم که مخاطب را درگیر نماید. تأثیر عجیب موسیقی فقط مختص موسیقی ترکمن نیست. مونولوگ یاشولی‌بخشی در بخشی از رُمان درباره آثار چایکوفسکی ـ که سال‌ها بعد از جنگ نیز در قید حیات بوده ـ نیز موید همین نکته است. افسر تزار روس که از آثار چایکوفسکی لذت می‌برد، مسلماً می‌تواند از دوتار ترکمن نیز لذت ببرد. ادبیات هم می‌تواند باعث این علاقه‌مندی شود و من تلاش کرده‌ام، با برجسته کردن نقش موسیقی محلی در این رُمان، به این هدف برسم.

در خلال سال‌هایی که در سفارت کشورمان در ترکمنستان مشغول فعالیت بودم، در برخورد با مردم و مشاهده موزه سلاح‌های به کار رفته در آن جنگ و لباس مردم آن برهه تاریخی و فرهنگ مادی و معنوی آن‌ها در آن برهه زمانی، اطلاعات مورد نیازم برای نگارش رُمان را جمع‌آوری کردم. به همین خاطر، در توصیف مکان‌ها و دیگر مواردی که ممکن بود تصورش برای مخاطب رُمان مشکل باشد، تلاش نمودم از مطالعاتم و شنیده‌ها و دیده‌هایم بهره ببرم. که به نظرم این مشکل در دل داستان حل شده است. مضافاً این‌که تصاویری نیز از جامعه آن دوره و جنگ صورت گرفته از منظر دو گروه متخاصم در پایان کتاب ضمیمه شده که می‌تواند به مخاطب رُمان کمک کند.[۶]

کجاوه

در مجموعه داستان «کجاوه» چهار داستان وجود دارد که پیش از چاپ در کتاب، در سوره و یا جاهای دیگری چاپ کرده بودم. این کتاب در آن سالها خیلی بازتاب خوبی پیدا کرد. چون داستان‌های بومی ترکمن صحرا بودند و درد دل دختری را مطرح می کرد که پر از حرف بود و حرف‌هایش را روی قالی پیاده می‌کرد. محمدرضا سرشار به شدت از کتاب خوشش آمد و وقتی که سوره نوجوان چاپ شد، در یکی از شماره‌ها دو سه صفحه به همین داستان کجاوه اختصاص داده شد.[۴]

نردبانی رو به آسمان

دلاوری و شجاعت قهرمان داستان، شاخصه‌ی اصلی یک اثر حماسی است و در این رُمان، همین شاخصه را در شخصیت زنی ترکمن به نام آلتین و جوانی به نام آیدین می‌بینیم که اولی در مبارزه با روس‌های اجنبی در گذشته‌ای نه چندان دور در دشت ترکمن و دومی در جنگ با متجاوزین بعثی در جنگ هشت ساله در دشت عباس به شهادت می‌رسند. حرف اصلی من در این رُمان، در این ضرب‌المثل خوابیده که می‌گوید: «گیاه روی ریشه‌اش سبز می‌شود!» آیدین که در جنگ تحمیلی شهید می‌شود، اصل و نسبش به خانواده‌ای برمی‌گردد که زمانی با روس‌های متجاوز جنگیده‌اند. در این رُمان، روس‌ها به روستایی ترکمن می‌آیند و به زور، مالیات می‌گیرند و در این درگیری، شوهر آلتین که زمانی پیش از آن، به خاطر خصلت جوان‌مردی که دارد، جان همان سربازان را نجات داده، بی‌حرمتی آن‌ها به زنان قبیله و هم‌آبادی‌هایش را برنمی‌تابد و با آن‌ها درگیر می‌شود. زنش آلتین هم در هیبتی مردانه، به آن‌ها می‌تازد و... همه‌ی این‌ها مفاهیم و ارزش‌هایی نظیر وطن‌دوستی و غیرتمندی در مقابل هر متجاوز را به نوجوانان گوشزد می‌کند. مفاهیمی که برای تربیت نسل جوان کشورمان، بسیار ضروری است. رُمان «نردبانی رو به آسمان»، در حقیقت دو داستان دارد که در دل هم روایت می‌شوند. در بخشی از داستان، قالکان از فاصله‌ای دور، مار را با تفنگ می‌زند و این در حالی‌ است که ما هیچ شواهدی از مهارتش در نشانه‌گیری، در گذشته‌ی او نمی‌بینیم. یا درباره‌ی آلتین، نمی‌بینیم که او در اسب‌سواری مهارت دارد؛ اما در بخشی از داستان، با مهارت تمام، اسب می‌تازد و در هیبتی مردانه با روس‌ها می‌جنگد.[۳]

زندانی دو دیکتاتور

این رمُان، 13 فصل دارد. هر فصل از رمان، راوی مختص خودش را دارد که البته در انتخاب راوی‌ها، دقت کرده‌ام که نماینده طیف‌های متفاوتی باشند از دوست و دشمن. هر کدام از این راوی‌ها، بر اساس جایگاه اجتماعی خود، از موضوعاتی سخن می‌گویند که شخصیت محوری رُمانم در آن حضور داشته است. به عبارتی، روایت هر فرد در هر فصل، همچون تکه‌ای از پازل عمل می‌کند که بخشی از چهرۀ شخصیت محوری رمانم را تکمیل می‌کنند. به عبارتی، حرف‌های هر کدام، مثل چراغ‌قوه‌ای عمل می‌کند که روی بخشی تاریک از اتفاقات ریز و درشت زندگی و خلق و خوی شخصیت می‌تابد. وجه تمایز این اثر با دیگر آثاری که در حوزۀ ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نوشته شده و می‌شود، انتخاب فرم روایت و انتخاب شخصیت محوری رمان باشد. شهید «حسن حسین‌زاده» کم‌سن‌ترین زندانی قبل از انقلاب است، به اعتبار این‌که به خاطر فعالیت‌های سیاسی خودش در ۱۵ سالگی از سوی ساواک بازداشت شده، نه به واسطه فعالیت‌های سیاسی دیگران. در تمام روایت‌های این رمان، حضور فردی (یا افرادی) کنجکاو به دانستن ماجرا، به شکلی نامحسوس اما قابل درک، وجود دارند. در این رمان، سعی کرده‌ام در حد توان و بضاعت مطالعاتی‌ام، در بخش مربوط به قبل از انقلاب، اطلاعات مربوط به وقایع تاریخی را از منظر راوی(دوست یا دشمن) به صورت قطره‌چکانی، به مخاطب برسانم تا با علم به وقایع و رخدادهای همان دوره، درباره شخصیت محوری رمانم به قضاوت بپردازد.[۱۳]

برخی از جوایز

  • نبرد در قلعه گوک‌تپه (رمان)/ تقدیر در جشنواره انتخاب کتاب سال شهيد غنی‌پور (۱۳۷۷)
  • مردان فردا (داستان بلند)/ تقدير در بخش ويژه، نخستين جشنواره ملی انتخاب کتاب سال کودک و نوجوان (۱۳۹۰)
  • دو کتاب «لالو» و «مردان فردا» / راه يافته به مرحلة نهايی داوری بيست و نهمين دوره جايزه کتاب سال جمهوری اسلامی در زيرگروه داستان تأليفی بخش کودک و نوجوان (۱۳۹۰)
  • «ياد يوسف» زندگينامه‌ی داستانی شهيد کامبيز (يوسف) ملک‌شامران / تقدير در پانزدهمين جشنواره‌ي انتخاب كتاب سال دفاع‌مقدس در سال ۱۳۹۰
  • لحظه‌ها جا می‌مانند / تقدیر در پنجمین دوره‌ی جشنواره‌ داستان انقلاب (سال ۱۳۹۱)، تقدیر در بیست‌وششمین دوره جایزه‌ی کتاب فصل (سال ۱۳۹۲)/ تقدیر در دوازدهمین دوره جشنواره قلم زرین (سال ۱۳۹۳)
  • نردبانی رو به آسمان/ تقدیر در سیزدهمین جشنواره کتابهای رشد (۱۳۹۵)
  • کسب جایزه قلم زرین با کتاب «تاریخ با طعم ذغال اخته» (۱۳۹۹)[۱]

آثار و کتابشناسی

مروری کوتاه بر کارنامهٔ یوسف قوجق

نخستين داستانش در باره‌ٔ رفاقت اسب با يک نوجوان ترکمن بود. رابطه‌اي که منجر به شکست خان و زورگويي‌هايش مي‌شود. آن داستان با عنوان «چاپار» در سال ۱۳۶۸ در مجله‌ٔ کيهان بچه‌ها چاپ شد. در سال ۱۳۷۰ داستان «کجاوه» را نوشت در باره‌ٔ دختری ترکمن که از ابتدا تا انتهاي داستان، هيچ نمي‌گويد و خنده‌های مردانی را که دارند در باره‌ی او تصميم مي‌گيرند، در تار و پود قالي گره مي‌زند و با شانه‌ٔ قاليبافی، بر روي آنها می‌کوبد و فکر مي‌کند همه‌ی آن خنده‌ها را خفه کرده. «کجاوه» که در آن سال‌ها در مجله‌ی سوره چاپ شد، بعدها نام نخستين مجموعه داستان وی شد که در سال ۱۳۷۱ از انتشارات برگ منتشر گرديد.

وی در رمان «نبرد در قلعه‌ي گوک تپه» ـ که در سال ۱۳۷۶ از حوزه‌ٔ هنری چاپ شد ـ نبرد زنان و مرداني از ترکمن را به تصوير کشيد که براي دفاع از کيان ايران زمين، در سال ۱۸۸۱ ميلادی مردانه در مقابل روس‌های تزاری جنگيدند و حماسه آفريدند ولي به خاطر عدم کمک قشون قاجار، شکست خوردند. شکستی که با امضای قراردادی ننگين به نام قرارداد آخال، شمال کشور به عنوان بخشي از امپراطوري روسيه، جدا شد.

وی در کتاب «پرنده‌ها دوباره اوج مي‌گيرند» (مجموعه داستان) که در سال ۱۳۷۳ از حوزه‌ٔ هنری و کتاب «هديه‌ام آشيانه‌ي پرنده است» (مجموعه داستان) که در سال ۱۳۷۵ از انتشارات پيدايش چاپ شد، از منظر نويسنده‌ای از قوم ترکمن در خصوص انسان و مقاومت، به موضوع جنگ تحميلی پرداخت.

در کتاب «بادبادک‌ها در شهر» (مجموعه داستان) که در سال ۱۳۸۰ از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد، وی تلاش کرده تا گوشه‌ای از نقش روستانشينان ترکمن در پديد آمدن انقلاب اسلامي را نشان بدهد.

«چوبدست» (مجموعه داستان) عنوان کتابی است که وی برای مخاطب بزرگسال نوشته و در سال ۱۳۸۸ از سوی انتشارات تکا چاپ و منتشر شده است.

«ياد يوسف» که زندگينامه‌ٔ داستانی شهيد کامبيز (يوسف) ملک‌شامران (نويسنده‌ی ادبيات کودکان و نوجوانان) است، «اسب پرنده»، «مردان فردا» و «لالو» عنوان چهار کتاب است که به قلم وی در سال ۱۳۸۹ از کانون پرورش فکری چاپ و منتشر شدند.

«سنجاقک‌ها روی آب»، «کوه زير پای من است»، «کربلای پنج»، «زاويه و اضطراب» از جمله‌ی مجموعه خاطرات رزمندگان است که با بازنويسی وی در سالهای مختلف از سوی انتشارات سپاه پاسداران به چاپ رسيده و در جشنواره‌های مختلف ادبی ادبيات پايداری جوايزی را به خود اختصاص داده است.

«دنياي زيباي بچه‌ها» نخستين کار وی در ترجمه‌ٔ شعرهای همرا شيروف شاعری ترکمنستانی است که در سال ۱۳۷۶ از سوي حوزه‌ٔ هنری چاپ شد.

«۱۹افسانه از آسياي ميانه» ، «هفت برادر و يک خواهر» از ديگر آثار ترجمه‌‌ای وی از زبان ترکمنی به فارسی است که در سال‌هاي ۱۳۷۹-۱۳۷۵از سوی انتشارات قديانی چاپ شد.

«فهرست توصيفي نسخ خطي فارسي کتابخانه ملي عشق آباد» که در سال ۱۳۸۰ مشترکاً از سوي مرکز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه و کتابخانه‌ي بزرگ حضرت آيت‌ا... مرعشي نجفي (ره) چاپ شد، کتابي است که وی در حوزه‌ي تحقيقات ادبي تأليف نموده است. وی تاکنون چند کتاب نيز در باره‌ي فرهنگ و ادبيات ترکمن نوشته و تدوين کرده است.[۲]


معرفی تعدادی از آثار

=کجاوه

مجموعه داستان «کجاوه» شامل چهار قصه با نام‌های «کجاوه»، «دوتار»، «نی‌سواران» و «چاپار» است. همگی این داستان‌ها حال و هوای مردمان ترکمن صحرا و واقعیت‌های زندگی‌شان را به خوبی روایت می‌کند. به همین دلیل مجموعه داستان «کجاوه» را می‌توان در زمره‌ی ادبیات اقلیمی قرار داد. ادبیاتی که زائیده‌‌ی شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. کجاوه نخستین قصه‌ٔ این مجموعه که عنوان کتاب نیز برگرفته از آن است. شاید بتوان گفت «کجاوه» ترجمه‌ی داستانی از ترانه‌ی محلی مردمان ترکمن است. در این قصه نویسنده با اشاره‌ی داستانی به برخی تعصبات و رسوم محلی در ترکمن صحرا، آن رسوم را به چالش می‌کشد.

 Yدر بخشی از این قصه آمده است:

«پدرش بود؛ اما دیگر برای مرگن فرقی نداشت که او چه کسی هست و چه می‌خواهد. این بار فریاد کشید: «خواهر... خواهرم...!» و باز تکرار کرد و نالید و گریه کرد. پدرش جمعیت را کنار زد و به طرف کجاوه دوید. کلاه پوستی بزرگش را در آورده بود و پیشانی به عرق نشسته‌اش، زیر نور آفتاب می‌درخشید. از عصبانیت، رگ‌های پیشانی‌اش هم ورم کرده بود. سریع به دست‌های مرگن چسبید و با دست دیگرش افسار را کشید. افسار از دست‌های مرگن لغزید و دست‌هایش را سوزاند. پدر به این هم راضی نشد. با خشم، مرگن را به عقب هل داد و روسری را هم به سویش پرت کرد. مرگن روی خاک‌ها افتاد و چند بار غلتید. در حالی که اشک می‌ریخت، همانجا نشست و به کجاوه چشم دوخت. کجاوه مارال حرکت کرده بود و اسب‌ها همراهی‌اش می‌کردند. از آلاچیق‌های آبادی که گذشتند، مرگن پشت سرشان دوید. بچه‌های آبادی، هر کدام از گوشه‌ای بیرون آمدندو با خشم به طرف کاروان کجاوه و اسب‌سوراها سنگ انداختند.»

این مجموعه داستان که نخستین بار در سال ۷۱ منتشر شده است. این اثر به مانند بیش‌تر آثار نویسنده، ترکیبی از واقعیت‌ها و افسانه‌های قوم ترکمن است و خواننده را با حال و هوای زندگی این قوم ساکن در شمال ایران آشنا می‌کند. در قصه‌ی دوم این مجموعه با نام «دوتار» یوسف قوچق، روایت‌گر ماجرای پسرکی است که بعد از مرگ مادربزرگش تنهاست و در این تنهایی به ساز روی می‌آورد.

 Yدر بخشی از داستان دوتار می خوانیم:

«امروز صبح درست و حسابی نتوانسته بود صبحانه‌اش را بخورد. پدرش مثل همیشه، داد و فریاد کرده بود که گاوها را به مرتع ببرد. سرش نعره کشیده بود. این کار همیشگی‌اش بود. به یاد مادر بزرگ افتاد. اگر مادر بزرگ زنده بود، حتما او را دلداری می‌داد. برایش داستانی تعریف می‌کرد و آرامش می‌کرد. به سختی لقمه نان را قورت ‌داد. متوجه گوساله شان شد. از گله عقب مانده بود. رو به جلو کرد. داد زد: هی! صبر کنین، کمی یواش تر!»

در این قصه نویسنده به دوتار - یکی دیگر از عناصر سنتی زندگی مردمان ترکمن صحرا - می‌پردازد، با این تفاوت که این بار دو تار، نجات بخش پسرک از تنهایی است. پسرکی که گویی نماینده‌ی مردمان تنهای ترکمن است.[۲]

نبرد در قلعه گوک تپه

وقايع اين رمان، مربوط به دوره ناصرالدين شاه است. پس از شکست ايران در جنگ‌های ايران و روس و انعقاد معاهده‌های ننگين ترکمنچای و گلستان و انضمام منطقه شمال غرب کشور به تزار روسيه، لشکريان تزاری سرمست از پيروزی‌های خود در منطقه قفقاز، به شمال شرق ايران نيز حمله نمود که ترکمنها در مقابل اين حمله، سرسختانه مقاومت کردند و لشکر تزار روسيه در طول توسعه طلبی‌های خود، نخستين بار، طعم شکست را از جانب ترکمن‌ها چشيد، اما سرانجام، با احضار لوماکين به مرکز و گسيل نمودن لشگری عظيم به فرماندهی اسکوبلوف، مقاومت ترکمنها در قلعه گوک تپه به شکست انجاميد و ناصرالدين شاه که در جنگ قفقاز از روسيه شکست خورده بود، عليرغم تقاضای کمک ترکمن‌ها، از آن‌ها حمايت نکرد و در پی شکست مقاومت ترکمن‌ها، ناصرالدين شاه تن به امضای قرارداد ننگين «آخال» داد و به اين ترتيب، بخش شمال شرقی کشور نيز همچون منطقه قفقاز به امپراطوری تزار روسيه منضم شد. اين رمان، بازگو کننده همين وقايع است.[۲]

وقت جنگ دوتارت را کوک کن

در این اثر که دفتر نشر فرهنگ اسلامی آن را منتشر کرده، نویسنده به مقاومت و رشادت مردمان ترکمن صحرا در برابر تهاجم روس اشاره کرده و خواننده را با غارت ناموس و مال ایرانی روبرو کرده است. نویسنده با تلفیق فرهنگ و تاریخ ایرانی اثری را به خواننده ارائه می‌کند که لذت خواندن آن را فراموش‌ نخواهد کرد. راوی این رمان، «یا‌ش‌بخشی» دو تار نواز مشهور ترکمن است که در ماجرای حمله روس‌ها کودک است و آن اتفاقات را برای خواننده روایت می‌کند. او که در نواختن دو تار مشهور است هنگام نواختن دو تار این ساز افسانه‌ای از خود بی‌خود می‌شود و عنان از کف می‌دهد و شیدا می‌شود. نویسنده با تلفیق این موضوع هم تاریخ و هم هنر اصیل ایرانی را به خواننده معرفی می‌کند و سعی دارد به واسطه این اثر آنها را در زمان جاودانه کند.

همچنین نشان می‌دهد که اقوام ایرانی در شکل‌دادن به ایران نقش مهمی دارند و حضور هرکدام از آنها در گوشه‌ای از این سرزمین در افزایش امنیت ملی نقش بسیاری دارد. این رمان به نوعی پاسخ کسانی است که می‌گو‌یند روزگار جنگ تمام شده و باید امروز سخن از صلح و دوستی گفت. نویسنده به خوبی این مسئله را نشان می‌دهد که همیشه تهدید دشمن وجود دارد و عوامل داخلی باید هوشیاری داشته باشند و نسبت به دشمن خوش گمان نباشند.

این رمان یوسف قوجق در حالی نوشته شده که باید آن را در پازل سیاست فرهنگی کشور دانست و تاکید کرد که نویسنده با خلق این رمان کمک می‌کند تا یکی از مظاهر فرهنگی کشور به واسطه ادبیات حفظ شود و خوانندگان با آن آشنا شوند. این رمان را می‌توان یک رمان هویتی خواند که نویسنده در صدد است با کمک آن هویت فراموش شده یکی از اقوام ایرانی را به خواننده نشان دهد و در یک نگاه فراتر بخشی از هویت ایرانی را به او نشان دهد.[۲۰]

نردبانی رو به آسمان

«نربانی رو به آسمان» رمانی در حوزه دفاع مقدس است که از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به انتشار رسید. نویسنده در این اثر به بهانه‌ گردآمدن مردم یک روستا در خانه‌ یک شهید دفاع مقدس، پیرمرد ریش‌سفیدی را راوی داستانی می‌کند تا از زبان او قصه‌ دفاع سه نسل از مدافعان میهن را در مقابل اشغالگران روایت کند. نام شهید دفاع مقدس، «آیدین» است که پیکرش کنار سه قبر دیگر مربوط به اجدادش که در دفاع از کشور به دست قزاق‌های روس کشته شده‌اند به خاک سپرده می‌شود و پیرمرد، نصب سه نردبان بر مزار این شهدا و مدافعان میهن را زمینه‌ نقل این داستان‌ها قرار می‌دهد. این رمان با داستان پسر بچه هشت ساله‌ای به نام «یاشار» آغاز می‌شود که پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده است. او با برادر بزرگتر خود آیدین که در حال حاضر روزهای پایانی خدمت سربازی را سپری می‌کند، در خانه عمه‌ ‌خود که فرزندی ندارد، در روستایی زندگی می‌کند. یک روز صبح یاشار متوجه می‌شود که اخلاق و رفتار همسایه‌ها و مردم روستا نسبت به او تغییر کرده و همه مهربانانه و دلسوزانه با وی رفتار می‌کنند و فردای آن روز هنگامی که صبح از خواب بیدار می‌شود زنان و مردان بسیاری را می‌بیند که در حیاط و بیرون خانه‌شان جمع شده‌اند، وقتی از اتاق بیرون می‌آید متوجه عکس آیدین می‌شود که روی ستون خانه نصب شده و زیر آن نوشته شهید آیدین. از همین جاست که نویسنده، جریان رمان را به سمت نقل روایت ماجرای زندگی و مبارزات پدربزرگ، مادربزرگ و دایی این شهید از زبان پیرمرد ریش‌سفید روستا برای افرادی که در منزل این شهید جمع شده‌اند، سوق می‌دهد.[۲۱]

زندانی دو دیکتاتور

رمان «زندانی دو دیکتاتور» که از سوی موزه عبرت ایران منتشر شده است و موضوع محوری این رُمان، زندگی و مبارزات شهید «حسن حسین‌زاده موحد» است. یوسف قوجق این رُمان را گرته‌برداری مناسب و شایسته‌ای از زندگی و شخصیت این شهید می‌داند و معتقد است از آن‌جا که اغلب زندگی‌نامه‌ها به لحاظ ماهیت و ویژگی این گونه ادبی، تنها به یک بُعد از زندگی شخصیت نظر دارند و به اصطلاح، روایتی تخت و خطی دارند، علی‌رغم ارزشمندی، به لحاظ ویژگی‌های ادبی اثر، قادر نیستند در ردیف ادبیات(به مفهوم خاص) قرار بگیرند و به همین خاطر، زندگی شهدا به خاطر داشتن بسیاری از نکات مهم مورد نیاز نویسندگان مجرب برای خلق اثری ادبی، می‌توانند مورد استفاده بهینه در نگارش رُمان قرار بگیرند.

 Yدر بخشی از این رُمان می‌خوانیم:

یکی پیراهن سرمه‌ای تنش بود با کراوات سفید و کت سیاه، اما بدون عینک. دیگری عینک دودی به چشم داشت، با پیراهن یقه خرگوشی و کاپشنی تنگ، که هفت‌تیر از بغلش قلمبه زده بود بیرون. پیزری می‌‌نمود و لابد خوش نداشت کسی بداند که هست. همین بود که تا رسید به چند قدمی‌مان، معطل نکرد. هفت‌تیرش را کشید و نشانه رفت سمت ما.
«ح‌...ح...‌حرکت اضافی کنین، ر...ر...رفتین اون دنیا!»
نفهمیدم چرا، اما زبانش می‌گرفت. پشت عینک سیاهش مخفی بود و معلوم نبود چرا این‌طوری حرف می‌زند.
آن‌که عینک نداشت، جاافتاده‌تر، باتجربه‌تر و دنیادیده‌تر بود به گمانم.
گفت: «شما دو نفر بازداشتین! باید همراه ما بیایین!»
به نظرم، آزرده نباید می‌گفت: «خبرنگارم!». تا حرف مرد بی‌عینک را شنید، سریع دست به جیب شد و کارتش را درآورد. کارت خبرنگاری روزنامه بود به گمانم.[۲۲]

تاریخ با طعم زغال اخته

«تاریخ با طعم زغال اخته» که از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شد. قوجق در این رمان به داستانی در دل تاریخ پهلوی و به ماجراهای دوران رضا شاه می‌پردازد. جرقه نگارش این داستان، از علاقه یک زن و مرد به هم آغاز می‌شود؛ زن و مردی که دو روحیه متفاوت داشتند؛ زن که «آنا» صدایش می‌زنند، از مخالفان رضاشاه است اما مرد از قزاق‌ها و کهنه‌سربازهای او. این اثر برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است. نویسنده تلاش دارد تا با استفاده از نثری شیرین، شخصیت‌‌پردازی و با استفاده از گفت‌وگوهای متعدد خواندن این اثر را برای مخاطب خود شیرین کند. قوجق در کتاب تازه خود از زوایای مختلف به ماجراها پرداخته است؛ از این جهت صداهای گوناگونی از این کتاب تازه به گوش می‌رسد.

 Yدر بخشی از داستان دوتار می خوانیم:

داستان‌‏نویس بودم و می‌‏دانستم عشق و عاشقی موضوعی نخ‌‏نماست. حکایتی کهنه به قدمت بشریت است. چون همه شنیده‌‏ایم، دیده‌‏ایم یا لااقل حسش کرده‌‏ایم؛ یعنی به شکل‏‌های مختلف سرمان آمده. اما چیزی که فرهاد آن روز از پدربزرگش گفت، خیلی کنجکاوم کرد.
فرهاد گفت: «بعد از این‏‏‌همه سال، هنوز نفهمیده‏‌ام عشقِ پیری بلای جان بابابزرگم شد یا شعارهایی که آن روز روی در و دیوار دیده بود، یا شنیدن ماجراهایی از دوره رضاشاه. ماجراهایی که یادم است فکرش را به‏‏‌شدت درگیر کرده بود.»
فهمیدم با قصه‌‏ای طرفم که موضوعش هم عشق بود و هم سیاست. با کنجکاوی پرسیدم: «داستان پدربزرگ مرحومت چیست؟!»
نفس عمیقی کشید و گفت: «ماجرای مفصلی دارد. در یک‏ کلام اگر بخواهم بگویم، خدابیامرز به‌‏شدت طرفدار رضاشاه بود؛ تا اینکه عاشق شد!»
وقتی فهمید داستان می‏‌نویسم، برقی در چشمانش نشست. گفت: «عه، چه خوب!»

و اشاره کرد به پشت قاب عکس و گفت: «‏همین می‏‌تواند سوژه خوبی باشد برای نوشتن.»[۲۳]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ «یوسف قوجق ، داستان نویس و نویسنده نامی ترکمن صحرا - اولین پایگاه اطلاع رسانی دانشجویان ترکمن». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ «یوسف قوجق». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ «گفت‌وگو با یوسف قوجُق، نویسنده‌ی قصه‌های جنگ». 
  4. ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ «هنر مردمی را جدی نگرفته‌ایم/ از جلساتِ نقد «کیهان بچه‌ها» چیزهای زیادی یاد گرفتم». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «تلاش«لحظه‌ها جا می‌مانند» برای به قلاب انداختن مخاطبانش - خبرگزاری مهر». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «این رمان ضد جنگ است/ موسیقی محلی را برجسته کردم/ تعظیم افسر عالی‌رتبه روس در مقابل دوتار ترکمنی». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ «قوجق: هنرمندانه‌ترین قالب ادبیات داستانی، داستان کوتاه است». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ «قاصد تجربه‌های همه تلخ – انسان‌شناسی و فرهنگ». 
  9. «نویسندگان از معضلات اجتماعی خبر ندارند». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ «بایدها و نبایدهایی برای ادبیات و کتاب». 
  11. «تاریخ شفاهی دفاع مقدس تکمیل شود - خبرگزاری حوزه». 
  12. «مصاحبه با یوسف قوجق - جشنواره خاتم». 
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ «قوجق: نقدهای سیاسی، رمق ادبیات انقلاب را می‌گیرد». 
  14. «برگ‌های تقویم به دهم آذر نرسیده، همه چیز فراموش می‌شود». 
  15. «معرفی نشدن آثار برتر جشنواره‌های ادبی ظلم به نویسنده، اثر و مخاطب است - خبرگزاری آنا». 
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ ۱۶٫۳ «عزتی‌پاک: آثار قوجق با قومیت شروع و به ملیت ختم می‌شود/ حکایت یک دوستی عجیب از زبان جعفر ابراهیمی». 
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ «حنیف: «لحظه‌ها جا می‌مانند» نمونه برجسته رمان انقلاب است/ خورشاهیان: قوجق چیزی از خالد حسینی کم ندارد». 
  18. «یادداشتی بر کتاب "نردبانی رو به آسمان" نوشته یوسف قوجق». 
  19. «برگزیده جشنواره قلم زرین: تلاش کردم تاریخ را طعم‌دار کنم». 
  20. «حکایت شیدایی دوتار نواز خراسانی». 
  21. «مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی». 
  22. «یوسف قوجق «زندانی دو دیکتاتور» را به کتابفروشی‌ها آورد- اخبار فرهنگی تسنیم». 
  23. «داستانی متفاوت از کهنه‌سرباز رضا شاه- اخبار ادبیات و ن - اخبار فرهنگی تسنیم».