پاییز فصل آخر سال است
رمان پاییز فصل آخر سال است به قلم نسیم مرعشی در سال ۱۳۹۳ منتشر و سال ۱۳۹۴ برگزیدهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد شد. این رمان بلافاصله به چاپهای بعدی رسید و تاکنون بیش از پنجاه بار تجدیدچاپ شده است.
پاییز فصل آخر سال است | |
---|---|
نویسنده | نسیم مرعشی |
ناشر | چشمه |
محل نشر | تهران |
شابک | ٩٧٨-۶٠٠-٢٢٩-۴٨٢-١ |
تعداد صفحات | ١٨٩ |
موضوع | داستان فارسی |
سبک | واقعگرای مدرن |
پاییز فصل آخر سال است از سه روایت تشکیل شده است که آن را از زبان هر سه دختر میخوانیم و نیمی از داستان در تابستان و نیم دیگرش در پاییز رخ میدهد. این رمان از آدمهایی حرف میزند که در فضای تلخ و مأیوسکننده و سرد جهانی که از آن ناگزیرند، ادامه میدهند تا فقط با ایستادن و وقفهها بجنگند. انتخاب برای آنها دیگر معنایی ندارد و هر عملی که به آن دست میزنند، در واقع به دست نامرئی سرنوشت رخ داده است و این اراده فقط یک توهم است. یکی بیهیچ دلخوشی زندگی میکند و حالا وقت انتخاب است؛ یا ادامهدادن به زندگی مثل مردهٔ متحرک یا مهاجرت برای همیشه و زندگی در غربت تا آخر. یکی میخواهد که حق خود را از اجتماع بگیرد و به اندازهای که تلاش کرده از جامعهاش پاداش بگیرد؛ اما با جریان رودخانهای از سیاهی مواجه میشود و تا چشم به هم میزند، میبیند که سیاهی تمام دور و برش را احاطه کرده است. یکی منجی خود را در لباس عشق جستوجو میکند و تمام چیزی که میخواهد، همراهی خانواده است. این سه دختر نماد تنهایی یک اجتماع متحد از زنان هستند که در سه قشر نویسنده آن را تبدیل به نماد میکند؛ اما حرفهای نویسنده در اینجا تمام نمیشود و لابهلای این رنجهای زنانه و آرزوهای کودکانه، مفاهیم مهمتری را دنبال میکند که به دیگر جنسیت در آن نقشی ندارد.[۲]این رمان روایتهای چندگانه دارد و از فرم دایرهای در نگارش آن بهره برده شده است. فصلهای رمان کاملاً با هم برابر هستند. این از وسواس نویسنده ناشی شده است. او نمیخواسته هیچکدام از سه شخصیت از دیگری پررنگتر به نظر برسند. مرعشی فصل لیلا را با توجه به شخصیت او و دغدغههایش با شاعرانگی نگاشته است. او میگوید در مصاحبهای خوانده بوده که گلی ترقی داستانهایش را بلند میخواند و بعد بازنویسی میکند. او هم از ترقی تقلید کرده، داستانش را بلند خوانده و صدایش را ضبط کرده و سعی کرده به متن آهنگ ببخشد. روایت چندگانهی کتاب تعدد زبانی هم میطلبد که مرعشی بیشترین وقت را برای این موضوع گذاشته است.[۳]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
کتاب شامل دو بخش با عنوانهای تابستان و پاییز است که هر کدام بخشها سه فصل دارند و هر فصل از نگاه یکی از شخصیتها روایت میشود. سه دختر در آستانه سیسالگی؛ لیلا، روجا و شبانه. در واقع داستان برشی کوتاه از ماجراها و دغدغههای این سه دختر است؛ دغدغههایی مثل مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی، روابط عاطفی و خانوادگی.[۴]
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
چرا باید این رمان را خواند
رمان، روایتگر دوستی چندسالهٔ سه زن است که در آستانهٔ سیسالگی و در دورهٔ تلخ و سرشار از یأس زندگیشان قرار دارند. سه زن از یک دههٔ پرآشوب، دههٔ شصت. آنان با دغدغهها و تفکرهای بهسرانجامنرسیده در کنار هم هستند. در خطبهخط داستان، تلاش و تنهایی و تردیدهای زن امروزی مشهود است. خط سیر قصه این سه زن، خواننده را با خود میبرد و همذات پنداری در خلال اتفاقها رخ میدهد. آخر داستان خواننده غافلگیر میشود. سؤال مهم این است که آیا باید هر داستانی یک سرانجام خوش یا همان happy ending داشته باشد؟[۵]
جلسات نقد و بررسی
«پاییز فصل آخر سال است» در تاریخ ۲۳دی۱۳۹۴ با حضور نویسنده، مصطفی مستور و سوسن شریعتی در مرکز فرهنگی شهر کتاب تهران نقد و بررسی شد.
بازتاب کتاب در فضای مجازی
بازیگرانی مانند مهراوه شریفینیا این کتاب را در صفحهٔ اینستاگرامشان معرفی کردند که موجب شد رمان بیشتر دیده شود.[۶]
خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند
رمان در دو فصل با عنوانهای «تابستان» و «پاییز» نوشته شده که هرکدام سه تکه دارند و هر تکه توسط یک زن روایت میشود: لیلا که همسرش میثاق او را رها کرده و برای ادامهٔ تحصیل و زندگی به کانادا مهاجرت کرده؛ شبانه که در ارتباطی نامطمئن با ارسلان به سر میبرد و در ازدواجِ با او مردّد است؛ و روجا که در صدد تکمیل مدارک و گرفتن پذیرش دانشگاه و ویزای فرانسه است و به میثاق علاقه دارد. شخصیتهای این رمان همه با هم در ارتباطند؛ یا در دانشگاه و یا محل کار آشنا و دوست شدهاند. در فصل تابستان شرایط نامتعادلِ این سه زن از زبان خودشان مطرح میشود و در فصل پاییز شکل دیگری به خود میگیرد: لیلا با کار در روزنامه زندگیِ جدیدی را آغاز میکند؛ شبانه در عینِ تردید به ازدواج با ارسلان تن میدهد؛ روجا که در گرفتنِ پذیرشِ دانشگاه در فرانسه ناموفق است، به کانادا و رفتن پیش میثاق فکر میکند.[۷]
لیلا از خانوادهای متمول و تحصیلکرده است. شبانه از خانوادهای کارمند با برادری عقب ماندهٔ ذهنی و روجا از خانوادهای بازاریِ متوسطالحال که پدرش را در کودکی از دست داده است. موقعیت مکانی هر سه آنها تهران است. داستان بافتی روان دارد. تکگوییهای درونی راویها گاه چنان در روایت گذشته و شرح روزمرگیها غرق میشود که خصلت بارز «داستان» یعنی تعقیب حوادث در آن کمنگ میشود، چرا که در این مفهوم تنها «زمان» عامل مهم است و اینکه چه اتفاقی افتاده و بعد چه اتفاقی روی خواهد داد. اتمسفرِ مسلط بر داستان اندوه است. اندوهِ ناتوانی در تغییر وضعیت موجود. خاطرات کودکی، حسرتها، ترسها، فقدانها که به روزگارِ کنونی نیز تسری یافته و گویی رهایی از آن ناممکن است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سبک کتاب
رمان به سبک جریان سیال ذهن نوشته شده و ویژگی بارزِ فنیاش عوضشدنِ راویهاست. لحن و حتی محتوای کلام خصوصاً در جایی که لیلا راوی است، به آثار سیمون دوبوار شبیه میشود؛ آنجا که او هم زنی «وانهاده» را راوی داستانش قرار میدهد. مرعشی در انتقالِ دیتا به خواننده خساست به خرج میدهد و محتاط است. مخاطب را همواره در مقامِ کشفِ روابط و رویدادها تشنه میگذارد و لذتِ آن را تا پایان حفظ میکند. از این نظر خواندنِ رمان جذابیتِ خود را برای مخاطب دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فضاسازی
فضاسازی رمان، یادآور سرما و تلخیست و تلاش بر این است که با اشاره به مکتب طبیعتگرایی (ناتورالیسم) و البته نه پیروی از آن به طور جدی، جدال انسان با دنیا و بیگانگی او در این جهان بزرگ را، به تصویر بکشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زبان
انسجام کلامی و زبانی در ساختن لحن زنانه ازجمله نکاتی بود که منتقدان را به تحسین وا داشت. قلم نسیم مرعشی به زبانهای کهن کمتر پیوند خورده و تلاش میکند تا با استفاده از زبان مدرن، عناصر مدرنی را نیز بهکار بگیرد که در داستان نقش مهمی ایفا میکنند. اما هنر نویسندگی در همین قلم مستقل و به قول خود نویسنده، «زنانه» نیز به چشم میخورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پیرنگ
در پاییز فصل آخر است خبری از گرهافکنی و گرهگشایی نیست. داستان سراسر کشمکش شخصیتهاست با آنچه از کودکی گامبهگام با آنها پیش رفته و رشد کردهاند و تا پایان داستان، پایانی بر این کشمکش نیست و راهحلی برای آن ارائه نمیشود. گویی هدفِ نویسنده درگیرکردن خواننده با دنیای واقعیِ در جریان است. نویسنده قصد داشته مخاطب را با تصویرش در آینه روبهرو کند و تحقق پیرنگ داستان را به خواننده وا میگذارد. زیرا علیرغم نبودِ گرهافکنی و گرهگشایی، خواننده در برخی از موارد داستان تا به نهایت دچار شک و تردید است. در واقع میشود گفت نویسنده به جای بیانِ روشنِ افکار، احساسات و حتی دادن سرِنخهای بیشتر به خواننده از گذشتهٔ سه کاراکتر اصلی داستان، عزم خود را جزم کرده که به دانش و تجربهی خواننده اعتماد کند و برداشت و تصمیم مخاطبش را گشادهدستانه پذیرا باشد.[۸]
شخصیتپردازی
شخصیتهای این رمان متعلق به گذشته است و ذهنشان در پی آینده. شخصیتهای آن لیوانهای بلورینی هستند که همزمان آب سرد و گرم در آنها ریخته میشود. نتیجهٔ این کار ترکخوردن لیوان است. بخش بیرونی شخصیتهای رمان بسیار ساده است؛ اما بعد درونیشان، وقتی به شکل حدیث نفس بروز مییابد، نشانگر عمیقبودن نگاه آنهاست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
گزارشی از فروش کتاب
رمان در نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران که سال ١٣٩٩ برگزار شد یکی از پرفروشترین رمانهای ایرانی بوده است.[۹]
گزارشی از ترجمه به زبانهای دیگر
پاییز فصل آخر سال است بهعنوان یکی از آثار برگزیدهٔ ادبیات فارسی برای انتشار در ایتالیا انتخاب شد. پریسا نظری این کتاب را به زبان ایتالیایی ترجمه و نشر سیوسه پل آن را در ایتالیا منتشر کرده است.
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
این کتاب در سال نود منتشر شد و اتفاقات سال هشتادوهشت بنمایهٔ کتاب را شکل میداد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نقد تطبيقی براساس نظريهٔ عشق استرنبرگ
عشق و روابط عاطفی زن و مرد، از موضوعات مشترک مباحث روانشناسی و آثار ادبی است كه قابليت بررسی و مقايسه را در چارچوب پژوهشهای ميانرشتهای دارد. يكی از نظرياتی كه میتواند دريچهای تازه برای خواننده بهويژه در مواجهه با متن داستانی بگشايد، نظريهٔ عشق استرنبرگ است. این نظریه میتواند توضيح دهد چرا زنان و مردان به
ايجاد ارتباط عاشقانه با برخی اشخاص گرايش بيشتری دارند و ارتباط با برخی ديگر برای آنها جذابيتی ندارد. در مطالعهای ميانرشتهای و با رويكرد بينامتنی،
این داستان را با نظريهٔ قصهٔ عشق استرنبرگ تطبيق دادهاند:
قصهٔ خانه و خانواده قصهٔ عشقی است كه در ذهن ليلا شكل گرفته است؛ اما ميثاق، قصهٔ سفر را باور دارد. برای ميثاق رفتن يعنی تحقق آرزوها. ليلا نمیتواند در قصهٔ ميثاق ايفای نقش كند و از تغيير قصهٔ خود نيز ناتوان است، بنابراين، رابطهٔ آنها متزلزل میشود و جدا میشوند. ليلا منظم و باسليقه است و هميشه خانهای مرتب دارد اما وقتی ميثاق او را ترک میكند، خانه به هم ريخته و نامرتب میشود. در اين داستان خانه نمادی از رابطهٔ جفتها است؛ در رابطه ليلا و ميثاق هم پس از آسيبديدن رابطه، وضعيت خانه دگرگون میشود. قصهٔ خيال يكی ديگر از قصههای عشق در اين داستان است. در قصهٔ خيال فرد معتقد است افسانههای پريان ممكن است در روابط تحقق پيدا كنند و در صورتی كه شخص بتواند فرد مناسبی را پيدا كند، میتواند از آن پس، مانند افسانهها به خوبی و خوشی زندگی خواهد کرد. او میخواهد مثل شخصيت داستانها باشد و مثل شاهزادهها از او خواستگاری كنند يا رابطهاش با ارسلان مثل ليلا و ميثاق باشد. قصهٔ ديگر شبانه، قصهٔ بهبودی است. در اين داستان شبانه منتظر جفتی است كه بتواند با
ماهان به خوبی رفتار كند و ارسلان نيز تلاش میكند در اين زمينه اعتماد او را جلب كند. اما رابطهٔ ارسلان و شبانه بسيار متزلزل است. بهنظر میرسد اين تزلزل بهجهت قصههایی است كه شبانه به آن باور دارد و ارسلان جفت مناسبی برای هيچكدام از آن قصهها نيست. در صورتی كه آرمانگرايی، كمالگرايانه باشد امكان موفقيت قصه وجود
ندارد، ولی در رابطههایی كه مبتنی بر آرمانهای واقعيتگرايانه است ممكن است جفتها بتوانند قصهٔ خيال خود را محقق كنند. شبانه برای تحقق قصهٔ بهبودیاش بايد جفتی نيازمند به بهبودی پيدا كند ولی ارسلان نقش بهبوددهنده دارد نه بهبوديابنده.[۱۰]
از نگاه اهالی ادبیات
یزدان سلحشور
« | رمان از سه زن که هر کدام به افقهای فرهنگی و طبقههای اقتصادی متفاوت تعلق دارند صحبت میکند، یکی از رشت آمده، یکی از اهواز و یکی هم اهل تهران است. یکی از مواردی که در این رمان بازتاب یافته شبیه شدن این سه نفر، بهرغم تفاوتهای خاستگاهی، به همدیگر است. این شباهت که احتمالاً به یمن تحصیلات و عناصر نوین فرهنگی پدید آمده، هر سه نفر را در موقعیت فرهنگیای قرار میدهد که به صورت کلی فرهنگ غربی نامیده میشود. هر سه زن به کانون فیلم میروند، فیلمهای مشابه میبینند،هنرمندان محبوبشان یکی است، موسیقیای که گوش میدهند یکی است و هر سه میل دارند جور دیگری باشند. همین وضعیت سبب میشود هر سه احساس کنند جهان دیروزشان کوچک است و باید به تغییر دادن جهانشان اقدام کنند. «پاییز فصل آخر سال است» یک اثر فمینیستیست البته اثر فمینیستی رادیکالی نیست مثل آثاری که ویرجینیا وولف را بدل به یک اسطورهی این نهضت در قرن بیستم کرد اما به هر حال به قول حافظ: این قدر هست که بانگ جرسی میآید! رمان از لحاظ پرداختن به زندگی سه زن با دشواریهای آشکار «سد راه بودن مردان»، شباهتهای دور یا نزدیکی به «ساعتها»ی مایکل کانینگهام دارد که شخصیتِ محوریاش وولف است و باقی زنها تحت شعاع او هستند همچنان که شبانه و روجا تحت شعاع لیلا هستند. رمان، دیالوگهای جذابی ندارد یعنی این دیالوگها «کُنش» ایجاد نمیکنند و روایت را پیش نمیبرند. نویسنده در توصیف، البته موفقتر است و توانایی جذب مخاطب حرفهای را دارد. [۱۱] | » |
مصطفی مستور
« | شاهکلید فهم رمان در یک جمله نهفته است: «هیچچیز هیچوقت قرار نیست درست شود.» وقتی شخصیتهای داستان، زن هستند، باید به پسزمینهٔ اجتماعی توجه بیشتری کرد. امروز زنان اشتیاقهایی در عرصهٔ اجتماعی دارند که اغلب صورت تحقق نمیگیرد. آگاهی الزاماً به حل مشکل نمیانجامد و در این رمان نیز زنان پس از آگاهشدن مشکلاتشان بیشتر میشود. آگاهی در سطح آگاهی باقی نمیماند و نیاز به حرکت را پدید میآود؛ اگر حرکتی پدید نیاید، فردی که به آگاهی دست یافته، احساس فشار خواهد کرد. فشار عامل مهمی است که به ناپایداری منجر میشود و سرانجام گسست را پدید میآورد؛ ازهمگسیختگی نوعی نارضایتی را ایجاد میکند و همین جاست که جوهر اساسی داستان پدید میآید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سوسن شریعتی
« | تلاش شخصیتها برای رسیدن به رهایی فردی را از مشخصههای هر سه زنِ داستان است. پرسوناژهای این کتاب به آنچه دارند راضی نیستند و آنچه را دارند دوست نمیدارند. اینها هر چیزی را که به دست میآورند، ارزش آن چیز برایشان از بین میرود و در نهایت به بحران در الگوی زنانگی میرسند. سرانجام شخصیتهای رمان از بس از جامعه رودست میخورند، چشمهٔ تخیلشان خشک میشود. در داستان با سه وعدهٔ اساسی روبهرو هستیم: وعدهٔ کار، عشق و مهاجرت. اما هر سه شخصیت در برابر این وعدهها دچار سرخوردگی میشوند. زنهای این رمان گرفتار موقعیتهای بیبازگشت هستند و بنابراین چارهای جز انتخابکردن ندارند؛ از طرف دیگر هیچیک نمیتوانند به موقعیتهایی که پیشتر داشتند نیز بازگردند.[۱۲] | » |
علیاصغر محمدخانی
« | زبان رمان روشن و جذاب است و شخصیتپردازیها حسابشده و دقیق. فراز و فرودهای رمان نیز به دقت نوشته شده است. مسئلهٔ زنان در این رمان، مسئلهٔ چالش و کشاکش بین سنت و مدرنیته است، در جامعهای که زنان نه مثل گذشته میتوانند تابع سنت باشند و نه مدرن شدهاند. در یک جمله میشود گفت این رمان گذر زنان از دنیای ایدهآل به دنیای واقعی را نشان میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
از نگاه خوانندگان
« | از ۲۲۱ نفری که در این نظرسنجی شرکت کردند، اغلب بیش از ۵۰ درصد کتاب را خوانده بودند. از آنها خواسته شد که بگویند با کدام شخصیت داستان احساس نزدیکی بیشتری کردند. ۹۴ نفر گفتند شبانه، ۱۰۲ نفر روجا و ۱۰۱ نفر لیلا. این نتیجه جالب بود. چرا که اعداد به هم نزدیک بودند و به نوعی میتوان گفت هر کدام از شخصیتها نمایندهٔ گروهی از جامعه هستند. در نهایت خواسته شد تا نظرشان را دربارهٔ رمان بگویند. یکی از جوابهای پرتکرار این بود که « پایانبندی خوبی نداشته». اما تقریباً بیشتر پاسخها حول محور قلم خوب و روایت عالی نویسنده میچرخید. موضوع دیگری که به آن اشاره کردند این بود که وقتی راویِ داستان عوض میشد، لحن نوشتار عوض نمیشد برای همین خواننده موقع تغییر راوی کمی سر در گم میشود. فردی با خواندن دربارهٔ «شخصیت پریشان و افسرده» ابتدای داستان قید خواندن ادامهٔ داستان را زده است. فرد دیگری د گفت: « چیزی که من رو جذب کرد این بود که با وجودی که مطمئن بودی هیچی درست نخواهد ولی هنوز میگفتی این یکی دیگه به چیزی که میخواد خواهد رسید.» فرد دیگری گفت: «رفاقت قشنگ سه شخصیت اصلی داستان، بعد از خواندن کتاب بیشتر از همیشه دلتنگ دوستامم.» اما یکی از جالبترین نظرها این بود که: «شبیه قصهٔ فیل تو تاریکیه، اینکه همیشه ما فقط یه بخش از واقعیت رو میبینیم و جهانمون همه جهان نیست». فیل در تاریکی داستانی از مثنوی مولاناست. ماجرا از این قرار است که فیلی در یک اتاق تاریک قرار داشته. مردم که پیش از این فیلی در زندگیشان ندیدهاند، یکبهیک به اتاق میروند و آنجا بهخاطر تاریکی اتاق مجبور میشدند از حس لامسه استفاده کنند تا فیل را درک کنند. بعد هر کدام میآمدند از چیزی که درک کردهاند حرف میزدند. چون هر کسی فقط بخش کوچکی از واقعیت فیل را درک کرده بود، حرفها گاهی ضدونقیض در میآمد. اما واقعیت اصلی این است که هیچکس تصویر کلان فیل را ندیده است. در ضمن کسی حرف نادرستی نمیزد، صرفاً فقط بخش کوچکی که درک کرده را بازگو میکند.[۱۳] |
» |
نسیم مرعشی از خلق رمانش میگوید
رمان چگونه نوشته شد
« | روزها سر کار میفتم و صبح تا ظهر کار موظفم را انجام میدادم و ظهر تا شب رمان مینوشتم. خیلی وقتها بیشتر و روزهایی هم اصلاً نمینوشتم.البته این پنج، شش ساعت که میگویم به هیچ عنوان به معنی نوشتن مداوم نیست. در حقیقت مینشستم، فکر میکردم، مینوشتم و خط میزدم. شما بهطور مثال میتوانید یک روز بنشینید و همهٔ هفتصد کلمهای را که روز قبل نوشتید، حذف کنید. در واقع با داستانم کلنجار میرفتم. هیچ وقت بیشتر از هفتصد کلمه در بهترین حالت ننوشتم. البته این تجربهٔ شخصی من است و بسیاری از نویسندگان این کار را نمیکنند؛ بهطور مثال برخی هستند که مینشینند و روزی پانزده ساعت کار میکنند و دو ماهه رمانشان را تمام میکنند و دو سال برای بازنویسی رمان وقت میگذارند. اما من مثلاً دو سال برای نوشتن رمانم وقت میگذارم و هر بار متن قبلی را که نوشتم بازنویسی میکنم. | » |
رمان در چه فضایی نوشته شد
« | هنگام نوشتن «پاییز فصل آخر سال است» باید حتماً در جایی شلوغی بودم که آدمها با هم حرف میزدند اما با من حرف نمیزدند.[۱۴] | » |
نوشتن رمان چقدر زمان برد
« | کتاب را آخر تابستان سال نود شروع کردم. تا پاییز سال بعد نسخهٔ اول کتاب آماده بود. تقریباً یک سال دیگر برای بازنویسی صرف شد و تابستان نودودو آن را به ناشر تحویل دادم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
چرا رمان پرفروش شد
« | بخشی از عواملی کنار هم قرار میگیرند که ممکن است همان شرایط برای کتاب دیگری اتفاق بیفتد اما لزوماً آن کتاب پرفروش نشود. بهطور مثال رفع توقیف انتشارات چشمه با انتشار رمانم همزمان شد و این روی فروش کتاب تأثیر داشت. در حقیقت مردم منتظر کتابهای نشر چشمه بودند و این رمان هم با اقبال مخاطبان روبهرو شد. چیزهایی که از مخاطبان و دوستان شنیدم این است که با رمان و شخصیتهای آن احساس نزدیکی کردهاند. در حقیقت مجموعهای از عوامل شکل گرفت که نه به توانایی نویسندگی من ربط دارد و نه به یک عامل مشخص.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
ساختار رمان
« | قبل از اینکه نوشتن رمان را شروع کنم ساختارش را چیده بودم. در رمانهایی که چند کاراکتر دارند و هر کاراکتر ماجراهای خودش را دارد، این کار اجتناب ناپذیر است. مخصوصاً در مورد این رمان، که شخصیتها مشترکاتی دارند و داستان آنها در جاهایی از رمان با هم برخورد دارد، نوشتن بدون نوشتن خلاصه و طراحی ساختار ممکن نیست. یادم است خردههای روایت را روی برگههای کوچکی نوشته بودم و دنبال هم چسبانده بودم. بارها جای این تکهها را عوض کردم تا به چیزی که میخواستم رسیدم. بهخصوص برای بخش دوم و فرم دایرهای آن وقت بسیار زیادی صرف شد. بهعلاوه اگر دقت کرده باشید فصلهای رمان کاملاً با هم برابر هستند. شاید دو یا سه صفحه با هم تفاوت داشته باشند. این از وسواس من میآید. نمی خواستم هیچکدام از سه شخصیت از دیگری پررنگتر به نظر برسند. حتی در اندازهٔ فصلهایشان. چون ماجراها و ریتم درونی صحبتکردن شخصیتها دقیقاً با هم برابر نبود، این کار واقعاً سخت بود. فرض کنید کسی کمحرفتر است، کسی پرحرفتر و شما برای خودتان این الزام را گذاشتهاید که آنها مجبورند حرفشان را در تعداد صفحهٔ مساوی بزنند.[۱۵] | » |
تعدد زبانی
« | در واقع بیشترین وقتی که در نوشتن گذاشتم برای درآوردن همین تعدد زبانی بود. البته واقعاً سنگ بزرگی برداشته بودم. اگر سه شخصیت، اول شخص روایت نمیشدند مجبور نبودم به سه زبان مختلف بنویسم. در طراحی سعی کرده بودم زبان لیلا شاعرانه، زبان شبانه ساده و زبان روجا بههمریخته و شاکی و کمی هم کابوسوار باشد. زبان لیلا و شبانه را که نوشتم برای نوشتن زبان روجا به مشکل برخوردم. تقریباً شش ماه طول کشید تا برای روجا به زبانی رسیدم که راضیام کرد. کتاب میخواندم، با آدمهای مختلف حرف میزدم، صدایشان ضبط میکردم و گوش میدادم، زمان متفاوتی در روز مثلاً وقتی خیلی خوابم میآمد مینوشتم، در جاهای خیلی شلوغ مینوشتم و خلاصه هر کاری که فکر کردم میتواند من را به لحن متفاوتی برساند را انجام دادم. حالا از فصل سه، چهار ورژن مختلف، با چهار زبان مختلف در کامپیوترم دارم که در نهایت این لحن را انتخاب کردم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
بازنویسی رمان
« | هر کس روش خاصی برای نوشتن دارد. خیلیها نسخه اول را سریع مینویسند و بعد آن را بارها و بارها بازنویسی میکنند تا به نتیجهای که میخواهند برسند، اما روش من این بود که تا پاراگراف قبلی بهحد نهایت راضیام نمیکرد سراغ پاراگراف بعد نمیرفتم. قبل از نوشتن تمام بخشهای قبلی فصل را میخواندم و نهایی میکردم. تا فصل قبل یا بخش قبل هم نهایی نشده بود سراغ بعدی نمیرفتم. با این وجود یک سال هم برای بازنویسیاش وقت گذاشتم. گاهی فصلها را پشت سر هم میخواندم و گاهی فصلهای هر شخصیت را پشت سر هم میخواندم تا لحن از دست نرود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
ریتم رمان
« | برای به دست آوردن ریتم مناسب، بهترین کاری که به نظرم رسید این بود که مدتی فصلها را به حال خود رها کنم و بعد از اینکه مدتی از آن فاصله گرفتم و فراموشش کردم، دوباره بخوانم تا بتوانم بفهمم ریتم درست است یا نه. بار آخر، رمان را بعد از سه ماه خواندم البته باز هم جاهایی از رمان را حفظ بودم و نتوانستم مثل یک خواننده با آن برخورد کنم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
جملههای ماندگار کتابخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- «نمیدانم کیشلوفسکی بود یا کی. میگویند بعد از ساختن فیلم قرمز، دیگر بیخیال شده بود. گفته بود میخواهم بروم یک جای دور. توی یک ویلا بنشینم روی مبل، هی سیگار بکشم و مشروب بخورم تا بمیرم. دکترایم را که بگیرم، مثل او بشوم. چه کیفی دارد اینقدر راضی بودن. آدم دیگر هیچ کاری در زندگی ندارد. فقط میماند عشق و حال و مردن.»
- «خیلی وقت است داریم ادا درمیآوریم. ادای خوشبختی سادهای که در این بدبختی محتوم ابدی گمش کردهایم.»
- «خوبیِ چت همین است. هر وقت بخواهی، چیزی میگویی و هر وقت نمیخواهی، نمیگویی و بدون خداحافظی گم میشوی. میتوانی با بغض بخندی و هیچکس نفهمد داری گریه میکنی. میتوانی جواب حرفی را که دوست نداری ندهی، دستهایت را زیر چانه بزنی، خیره شوی به مانیتور و بگویی سرم شلوغ است.»
- «زندگی آدمها همهاش دست خودشان نیست شبانه. تو فقط میتوانی سهم خودت را درست زندگی کنی. بقیهاش دست دیگران است.»
جوایز کتاب
برگزیدهٔ هشتمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد
مشخصات کتابشناختی
به استناد خانه کتاب پاییز فصل آخر سال است توسط «نشر چشمه» و با ویراستاریِ روزبه رادمنش، تاکنون در پنجاهویک نوبت بهچاپ رسید که مجموع تیراژ نزدیک به ١٠٢٠٠٠ جلد رسیده است.
منبعشناسی
بررسی عناصر داستانی و چگونگی به کارگیری آنها در رمان پاییز فصل آخر سال است، سیدهزهرا میررضایی و فاطمه عباسپور، چهارمین همایش بینالمللی زبان و ادبیات فارسی، اسفند٩٩
تحلیل کارکرد گفتمان در رمان «پاییز فصل آخر سال است»، هانیه حاجیتبار، چهارمین کنفرانس بینالمللی زبان، ادبیات، تاریخ و تمدن، اردیبهشت١٣٩٩
نوا، نما و نگاه
کتاب صوتی پاییز فصل آخر سال است با صدای بهناز جعفری، راضیه هاشمی، شیما جانقربان و ... به قیمت ٢١٥٠٠ تومان از سایت نوار قابلخریداری است.[۱۶]
پانویس
- ↑ «گزارش تصویری نشست نقد و بررسی کتاب « پاییز فصل آخر سال است»».
- ↑ «پاییز فصل آخر سال است».
- ↑ «عناصر داستانی».
- ↑ «درباره کتاب».
- ↑ «دلیل خواندن کتاب».
- ↑ «لذتهای نویسندگی».
- ↑ «تجزیه و تحلیل رمان».
- ↑ «پیرنگ».
- ↑ «فروش کتاب».
- ↑ «نظريهٔ عشق استرنبرگ».
- ↑ «چه کسی از ویرجینیا مرعشی میترسد».
- ↑ «نقد و بررسی».
- ↑ «از نگاه خوانندگان».
- ↑ «هنوز یک نویسنده تازهکارم».
- ↑ «تفسیر نویسنده از کتابش».
- ↑ «کتاب صوتی پاییز فصل آخر سال است».
منابع
- مرعشی، نسیم (۱۳۹٣). پاییز فصل آخر سال است. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۴۸۲-۱.
پیوند به بیرون
- «پاییز فصل آخر سال است نقد شد». ایسنا، ۲۳دی۱۳۹۴. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «کتاب صوتی پاییز فصل آخر سال است». نوار. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «سبک نوشتاری پاییز فصل آخر سال است». کتابچی. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «نقد و بررسی اجمالی کتاب پاییز فصل آخر سال است». وبلاگ dopram، ۲۳دی۱۳۹۴. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «پاییز فصل آخر سال است». کافه بوک. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «سه زن از یک دهه پرآشوب». فرهنگ امروز، سهشنبه۱۳اسفند۱۳۹۸. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «نسیم مرعشی، از رازهای پرفروششدن داستانهایش میگوید». همشهری آنلاین، پنجشنبه ١٩بهمن١٣٩٦. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «کدام سبک زندگی؟». فارس نیوز، ٢٩آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «سهگانهای از سردرگمیها». دیارمیرزا، ٣شهریور۱۳۹۵. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «پرفروشهای ادبیات نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران». ایبنا، چهارشنبه۱۵بهمن۱۳۹۹. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «نظریه عشق استرنبرگ». پرتال جامع علوم انسانی. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «چه کسی از ویرجینیا مرعشی میترسد؟!». پایگاه نقد داستان. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «گزارشی از باهمخوانی پاییز فصل آخر سال است». طاقچه. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «هنوز یک نویسنده تازهکارم». ایبنا، سهشنبه۸خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.
- «با وسواس مینویسم». هنرآنلاین، ٢٢فروردین۱۳۹۴. بازبینیشده در ١٣دی۱۴٠٠.