عبور از خود
عبور از خود؛ از سرگذشت مجموعهای از مقالات و مصاحبههای محمود دولتآبادی داستاننویس معاصر است که به گفته نویسنده پس از ده سال انتظار در نوبت، به مرحله انتشار و ظهور رسیده است. [۱] نشر چشمه از سال ۹۷ تاکنون این اثر را به چاپ دوم و تیراژ ۳۰۰۰ نسخه رسانده است. [۲]
عبور از خود: از سرگذشت | |
---|---|
نویسنده | محمود دولتآبادی |
ناشر | چشمه |
تاریخ نشر | ۱۳۹۷ |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۱۶۶۰ |
تعداد صفحات | ۱۲۰ |
موضوع | سرگذشت،مقاله،نقد و نظریه |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
«عبور از خود؛ از سرگذشت» هم به گوشههایی کمتر پرداخته شده از زندگی و خاطرات دولت آبادی در سالهای دور میپردازد و هم بازتاب دهنده پارهای از دغدغهها و دیدگاه های او پیرامون ادبیات، نوشتن و همچنین سانسور در حوزه فرهنگ و کتاب است. [۳] "عبور از خود" یک از هزار گفتههای نویسندهای دل آزرده است، وجیزه ای که به اذعان خودش با کوششی سنجیده نوشته تا تاثیراتش بر خود و تأثرات عاطفی ناشی از آن را بروز ندهد. "عبور از خود" گونهای جستار است؛ درد دل صمیمانه ی هنرمندی که با جستجو در گذشته، میخواهد تجربهی زیستهاش را در اختیار دیگران بگذارد. این اثر نه در قالب گفتگو میگنجد، نه داستان و نه مقاله. در عین حال پر از گفتگو، قصه و ماجراهای تاثیرگذار است و لابهلااش نقطه نظرات فلسفی، تجربههای تاریخی و دستاوردهای هنری نویسنده هم ارائه میشوند. [۴]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
اقبال نویسنده
چهها کهاز سر گذراندیم و چهداغها که بهدل برداشتم و چگونه آزمودم این تاریخ بینجابت را بر این جغرافیای نجیب. حکایت نوشتارهای عبور از خود هم از زمرهی چنان آثاری است که به هنگام اقبال، انتشار نیافت. احترامی عاجزانه از شرح حال نویسنده که پس از ده سال بیاید و موجبات کدورت خاطر نویسنده را به همراه خود آورد.
یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب
کتاب "عبور از خود" متشکل از شش بخش با عناوین: «تا این هزار فرسنگ»، «حدیث نفس»، «نسلگری در ادبیات» ، «گفتا نوشت»، «مردی شبیه خود» و «روایت زندان»این شش بخش باوجود تفاوت های موضوعی از مایههای مشترکی زیادی نیز بهره میبرند، چهار بخش نخست کم و بیش به ادبیات داستانی و نوشتن معطوفند و دو بخش آخر نیز بازتاب دهنده بخش هایی از خاطرات دولت آبادی هستند خاطراتی که از جنبه سیاسی برخوردارند و خیلی هم به آنها پرداخته نشده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سه بخش نخست کتاب از جهاتی پیوستهترین مباحث مطرح شده در این کتاب هستند. مقالاتی هستند درباره ادبیات که توسط یک داستان نویس نوشته شدهاند و این داستان نویس بودن در سبک نوشته و پارهای لحظه های آن که به سمت روایی شدن خیز برمیدارد خود را نشان میدهد. بنابراین چه در دو مقاله نخست کتاب که مشخصاً روی جنبههای مختلف نوشتن و نویسندگی تامل میشود و چه در مقاله سوم که با دیدی منتقدانه به رویکرد نسلگری در ادبیات پرداخته شده، مخاطب با نثر غنی و فاخر نویسندهای روبه روست که زبان فارسی را بدان مایه که دلخواه اوست ورز میدهد و کلمات را به سخن گفتن وا میدارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دو مقاله نخست کتاب؛ یکی به نوشتن در ایران و در واقع به مصائب نویسنده بودن در این دیار نظر دوخته و دیگری بر نوشتن و ضرورت حفظ انزوا در کار نویسنده که ماهیتی فردی دارد و چالش های حفظ این انزوا در جهان امروز سخن میگوید که از جذاب ترین بخش های کتاب هستند نه فقط از این رو که از محتوایی مطبوعِ طبع علاقمندان ادبیات داستانی برخوردارند، بلکه به جهت نوشته شدن توسط نویسندهای که در همه این سالها به نثر قدرتمند و فاخرش که در عین حال پاکیزه و گویاست، شهره است. همین ویژگی باعث میشود همه نوشته های او فارغ از اینکه چه میگویند و یا با نظر صاحب قلم موافق هستیم یا نه، خواندنی و جذاب مینمایند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نگارهی شخصیتهای کتاب
آیت الله سید محمود طالقانی در رژیم گذشته بارها به زندان افتاد و مدتی طولانی را پشت میلهها گذراند، در یکی از این مقاطع محمود دولت آبادی نیز با او همبند بود و چنانکه از حرفهای او در این گفتگو پیداست، بسیار تحت تاثیر منش و روش آیت الله طالقانی قرار گرفته بوده است.
در این کتاب یک گفتگوی دیگر نیز وجود دارد، البته یک گفتگوی جمعی که گویا در خارج از ایران انجام شده و محور این گفت و شنیدها ادبیات داستانی ایران است. این بخش که عنوان گفتار نوشت را یدک می کشد، دیدگاه های مختلف دولت آبادی را درباره ادبیات ایران و همچنین برخی نویسندگان مهم و جریان ساز آن را نشان میدهد. تنوع مباحث این بخش ریشه در نوع جلسه و جمعی بودن آن دارد که گاه از حیطه ادبیات پا بیرون نهاده و به مسائلی مانند زنان، مهاجرت و... اختصاص مییابد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
چرا باید این کتاب را خواند
روایت کتاب بسیار ساده و در عین حال پرداخته شده با زبان فخیم نثرهای اوست. از سطور و جملات آن نمیتوان به سادگی گذشت و شاید همین مساله باشد که خوانش این کتاب را در عین لذتبخش با تأمل و تدقق همراه میکند. این کتاب روایتی است بدون سانسور از درون ذهن نویسندهای که نامش در این سالها با بسیاری از موضوعات عجین بوده در حالی که او به اذعان آنچه میگوید دوست ندارد به چیزی جز ادبیات فکر کند و به انزوایی جز برای ادبیات فرو رود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
مجوز
«عبور از خود» ده سال صبر کرد تا توانست از سد ممیزی عبور کند و به دست مخاطب برسد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند
کتاب با مقاله تا این هزار فرسنگ شروع میشود که شرحی است از زبان او درباره مصائب نویسندگی و ارجی که نوشتن و صاحب قلم بودن در ایران هر روز از دست میدهد و نویسندهای که جز نوشتن برای خود چیزی را متصور نیست. ادداشت دوم با عنوان حدیث نفس، متنی است نسبتاً بلند درباره نوشتن. یادداشت سوم نویسنده در این کتاب با عنوان «نسل نگری در ادبیات» به تعبیر او نقطهنظرات او درباره تخملقی است با عنوان نسلهای مختلف در ادبیات که تعبیر او بیست سالی هست زیر دندانها شکسته است. بخش چهار کتاب با عنوان گفتانوشت بازنشر گفتگویی است که نویسنده با جمعی از دوستداران هنر و ادبیات ایران انجام داده است که به نظر میرسد محل انجام آن در یکی از کشورهای اروپایی است. پنجمین مطلب این کتاب در قالب گفتگویی است با عنوان مردی شبیه خود که در آن نویسنده تصویری تازه از مرحوم آیتالله طالقانی ارائه میکند. تصویری که دولتآبادی از این مجاهد انقلابی ارائه کرده است چهرهای تازه و به شدت رئالیستی از زندگی او در زندان و در نهایت درگذشت او ارائه میکند که از منظر تاریخی نیز قابل توجه است. مطلب ششم کتاب اما روایت عجیب و جذاب دولتآبادی از دستگیریاش توسط ساواک است. دستگیری که وی به اذعان نظر بازجوی خود علت آن را دستور مقامات بالا پس از ماجرای تأسیس حزب رستاخیز و نوشتن داستان «گاوارهبان» میداند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سبک کتاب
«عبور از خود» یک اثر اتوبیوگرافی (خود زندگینامه) است که مقداری از زندگی تجربی نویسنده را درخود گرفته است.[۵] خودزندگینامهها فرمهای گوناگونی دارند.خودزندگینامه مفهوم قرص و محکمی نیست و این حوزه پر است از روایتهایی که در قلمرو نامشخص بین خودزندگینامه و داستان قرار میگیرندو چنین است کتاب حاضر.آمیزهای از سرگذشت و خاطرات توامان با مقالات و مصاحبات.[۶]
ویژگیهای مهم کتاب
این اثر نه در قالب گفتگو میگنجد، نه داستان و نه مقاله. در عین حال پر از گفتگو، قصه و ماجراهای تاثیرگذار است و لابهلاش نقطه نظرات فلسفی، تجربههای تاریخی و دستاوردهای هنری نویسنده هم ارائه میشوند.[۷]
الهام از شخصیتها
منش نویسنده یادآور روحیات آقای طالقانی است، توصیفی که در اواسط فصل پرسش و پاسخ عنوان شده؛ آن مرد در عین بزرگواری، انسان خیلی تنهایی بود و این تنهایی او هم مربوط میشد به اینکه او نمیخواست به نفع یک نفر، افکار دیگر و روحیات دیگر را ندیده بگیرد و احتمالا پایمال کند. نویسنده جلب همین سعهی صدر آقا شده، خیلی وقتها که میدیده او تنها قدم میزند، همراهیاش میکرده. میدانسته آن مرد از تعارضات داخل زندان، ماجراهای بیرون، شکافها و بهخصوص از انشعاب گروه مجاهدین آزرده است و به تنهایی هم نمیتواند آن شکافها را پرکند. شرایط آنروز آقای طالقانی شبیه وضعیت نویسنده قبل کنارهگیری از کانون نویسندهگان است. مطابق شرحی که در فصل گفتانوشت ذکر شده؛ از جزم اندیشی، شکاف بین اعضای کانون، پیکار در صفحات مجلهها و فشارهای بیرون به تنگ آمده. دیده به تنهایی کاری ازش ساخته نیست، کناره گرفته. چون معتقد است:" این واحد فرهنگی را نباید سیاسی بکنیم. ما بایستی اینجا را مثل شمعی کوچولو که در کنجی از یک خانه پِت پتی میکند، نگه داریم و بهانه و میدان داده نشود که اینجا مورد هجوم واقع بشود."خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
مصاحبهای اما در بخشهای جذاب دیگری روایتی از تلاشهای نویسندگان ایرانی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای فعالیتهای مدنی و اجتماعی را روایت میکند. فعالیتهای که مبدا آن تعطیلی کانون نویسندگان در دهه ابتدایی انقلاب است و بهانهآن بزرگداشت برگزار کردن برای اهالی شعر و ادبیات که البته ناکام میماند و در این ناکامی ثابت نظری نویسنده و همفکرانش و البته بدنه دولتی که باید زمینه نظارتی برای این کار فراهم میساخته است، بیتاثیر نیست. روایت او از این فضا جالب است: در تمام این مدت ده سال همه توی خانههامان نشسته بودیم و گاهی توی ختمها همدیگر را میدیدم و در هر فرصتی بدون وبیرهایی توی روزنامه علیه نویسندگانی میگفتند و گویه میشد. از جمله یکی از خطرهایی که احساس کرده بودم در دنباله این تهاجمها وجود دارد، این بود که ظاهراً در نظر هست کمکم یکجوری به مردم و جامعه وانمود بشود که ما آنقدر بیگانهایم که انگار اهل مملکتمان نیستیم!
نکته قابل توجه در کتاب پاسخی است که به سوالی درباره تعجب نکردن دولتآبادی از شنیدن خبر فوت طالقانی، میدهد: آن تنهایی و رنجوری که در ایشان دیده بودم، میدانستم که در آن هیاهوهای سیاسی و مطالبات و توقعات گوناگونی که ایشان در معرض آن بود، دوام نمیآورد. انسانی با روحیه آقای طالقانی بیشتر عارف میشود اگر مجال بیاید.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب
در این کتاب به مسائل مبتلابه ادبیات پرداختهام و در آن چند مصاحبه نیز آمده است؛ اما اینکه موضوع آن دقیق چیست، چیزی در خاطرم نیست و این به آن دلیل است که زمان زیادی از نگارش آن گذشته است. در این کتاب سرگذشتی آمده که درباره اتفاقاتی است که به سر من و زندگیام آوردهاند و گویا قبول این حرفها و اجازه انتشار آن تا مدتها برای دوستان سخت بوده است. در این کتاب یک مصاحبه درباره آقای طالقانی آمدهاست؛ فردی که من مدتی در زندانهای سواک با او همسلول بودهام و خاطراتی زیادی از او دارم.[۸]
نظر سایرین
نظر بهرنگ کیائیان، مدیر دفتر نشر «نشرچشمه»؛
کتاب «عبور از خود؛ از سرگذشت» سرگذشتی از آقای دولتآبادی است که در قالب چند مصاحبه و چند مطلب گسسته از هم تهیه شده است. استاد دولتآبادی این مطالب را سالهای پیش گردآوری کرده و بعد از ویرایش برای چاپ به نشر چشمه سپرده بود که بعد از مدتی مجوز گرفته است. عمده مطالب این کتاب به زمانی برمیگردد که آقای دولتآبادی (پیش از انقلاب) در زندان بودهاند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
متون ماندگار کتاب
* در تمام لحظات پراضطراب این عبارت مدام در ذهنم رژه رفته است که چرا من باید از سرزمینم بروم؟ و اینکه انسان چهطور میتواند و چرا میباید عمر و زندگیاش را جا بگذارد و از خانمان و سرزمینش برود؟ و طبعا فکر کردهام به همهی رفتگان و روندگان و فکر کردهام که من در کدام دسته و رسته میتوانم جای بگیرم؟ چون دسته ای جان خود را برداشته و رفتهاند که طبعا موجه است و من جزء آن دسته نبودم؛ دشوار بود دلیلی بیابم و باور کنم که جانم در خطر است. دسته ای پولهای یغمایی خود را برداشته و رفتهاند؛ و من قطعا جزء آنها نبودم تا بتوانم میهنم را در یک چمدان کوچک و یک دستهچک مسافرتی جا بدهم...
* همیشه اندکی نیرو باقی میماند، همانقدر که بتوانی به یاد بیاوری شب دوشین، پیش از چنین ساعتی قوت و غذایی خورده بودهای، سوپ و نه همان غذای همواره دلچسب و گوارا، نان و آمیزه ای از شیر، ماست با مایهای از شیرهی انگور، هم بهناچار، از آنکه بسوده است و فروریخته و آن نیم، نصف دندانهایی اگر باقی ماندهاست نیز به دردی موذیانه نمیگذارد بجوی تا طعم خوش نان گوارای وجودتان بشود؛ پس بهدشواری از پشت میز زمیننشین میرزایی برمیخیزی و دست میگیری به درودیوار تا زمین نخوری؛ نه اینکه مگر ضعف ناشی از جوع سرگیجه میآورد؟ چرا. پس دقیقاً و عمیقاً
چون پیری نحیف خود را میرسانی به اتاق دیگر، مینشینی لب تخت و میگویی: «برخیز... برخیز و قوتی به من برسان!»
* نه آقا جان ، من اعتقاد دارم انسان اگر که نومید میشود، مادامی که منطق امید را پیدا نکرده، حق دارد نا امید بشود.امید به گذر از آن ورطه چرا آزادی انسان را می گیرید؟ وقتی جوانی در برهوت سرمای کانادا احساس می کند که دیگر از دست رفته و خودش را بیان می کند ، باید بهاش احترام بگذاریم.
* چون در تمام این مدت دهسال همه توی خانههامان نشسته بودیم و گاهی توی ختمها همدیگر را میدیدیم و در هر فرصتی بدوبیراههایی توی روزنامه علیه نویسندگان میگفتند و گویه میشد. از جمله یکی از خطرهایی که احساس کرده بودم در دنباله این تهاجمها وجود دارد، این بود که ظاهراً در نظر هست کمکم یکجوری به مردم و جامعه وانمود بشود که ما آنقدر بیگانهایم که انگار اهل مملکتمان نیستیم!
* چهها کهاز سر گذراندیم و چهداغها که بهدل برداشتم و چگونه آزمودم این تاریخ بینجابت را بر این جغرافیای نجیب؛ و چه بسیار سالیان که سر در گریبان فروبردم و اندیشیدم، و چه بسیار اندیشیدم تا به تصویر کشم زمانهی خود را، آدمیان-مردمانِ روزگار خود را، چگونه دیر و دور از یاد بردم خویش را، از یاد بردم زندگانی را و بهروزی را هم که میپنداشتم و میپندارم نیز آدمی اگر آدم است، پس شایانِ بهروزی است.
* سخنرانی من تهییجی نبود، بلکه تحلیلی بود و افراد را به تامل دعوت میکرد. حتی یادم هست که صحبتم با جوانها این بود که رسالت اول شما تحصیل است و یادگیری و احراز مشاغلی که در جامعه تاثیرگذار باشید و وجه بعدی کارتان میتواند توجه به ادبیات و هنر و شناخت آن باشد. هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد، جز اینکه سالن پر شده بود و دانشجویان سایر دانشکدهها در فرعی کنار صحنه را هل داده بودند تا به زور وارد سالن بشوند. منظورم این است که ساواک کاملا در جریان نقطهنظرهای من بود و حتی روابط اجتماعی مرا هم میشناخت...
مشخصات کتابشناختی
تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کردهاند
«تعداد صفحات کتاب ۱۱۷ صفحه است که برای نخستین بار در سال ۱۳۹۷ توسط نشرچشمه وارد فاز چاپ شد. تیراژ این کتاب افزون بر ۳۰۰۰ نسخه به فروش رسیده است. این کتاب وارد نوبت چاپ سوم خود شده است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پانویس
منابع
- دولتآبادی، محمود (۱۳۹۷). عبور از خود؛از سرگذشت. تهران: نشر چشمه. شابک ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۱۶۶۰.
پیوند به بیرون
- «روایت دولتآبادی از طالقانی، مهاجرت از ایران و مواجهه با ساواک». ۱۹اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «اطلاعات کتاب». ۱۹دی۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «از روزگار رفته شکایت!». ۲۵فروردین۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «نقد رمان عبور از خود». ۷خرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «نگاهی به کتاب «عبور از خود از سرگذشت» محمود دولتآبادی». ۷خرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «نقدی بر کتاب «عبور از خود، از سرگذشت»؛ چند قدم دورتر از نثر دولت آبادی». ۲۶فروردین۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «عبور از خود: از سرگذشت محمود دولتآبادی». ۱۹دی۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «خودزندگینامه». ۱دی۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «نقد رمان عبور از خود». ۷خرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.
- «جدیدترین اثر محمود دولتآبادی منتشر میشود». ۲۷بهمن۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۹دی۱۳۹۸.