سیدمهدی زرقانی، استاد و ادب‌پژوه ایرانی معاصر است. او هم‌اکنون، در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول فعالیت پژوهشی و آکادمیک خود است.[۱]

سیدمهدی زرقانی

پیشه استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد
مدرک تحصیلی دکتری زبان و ادبیات فارسی
* * * * *

زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

سنت در شعر فارسی

سنت همچنان بر شعر و زبان شاعران ما حتی شاعران سال‌های اخیر سوار است، جز جریان‌های شعری که می‌خواهند با تمسک به بوطیقاهای جدید‌تر شعر خود را از دامان سنت بیرون بشکند. با مرور شعر ده سال گذشته متوجه می‌شویم، اصالت‌دادن زیاد به فرم در شعر راهی است که شاعران معاصر برای خروج از چنگال‌های پولادین سنت انتخاب کردند و به این نتیجه رسیده‌اند که ما برای عبور از سنت چاره‌ای جز عبور از مرزهای فرم‌های سنتی نداریم. به عنوان مثال زبان را در شعر به‌گونه‌ای به کار ببریم که در سنت سابقه ندارد و احتمالا هدف آن‌ها از شکستن ساختارهای متعارف زبان در شعر این است که به این طریق از آن چیزی که به معنی عام به سنت تعبیر می‌کنیم گذر کنند و در این راه موفق شدند تا از مرز سنت بگذرند.[۲]

دستاورد عبور از سنت برای اشعار اخیر

عبور از سنت منجر به این شده که شعر ما گرفتار نوعی فرمالیسم در مقام آفرینش هنری شود نه در مقام بررسی‌های انتقادی، در واقع فرمالیسم را می‌توانیم به مثابه یک مکتب، طرز نگاه در مقام بررسی‌های انتقادی در نظر بگیریم.[۲]

شعرهای دههٔ اخیر

شعرهای دهه‌های اخیر زبان فوق‌العاده قوی دارند و جاذبه این اشعار در زبان برجسته آن است و خود را از سنت جدا و به هدف خود دست پیدا کرده است، حتی قالب‌های سنتی مانند غزل، قواعد سنتی مثل قافیه و وزن در دست این شاعر نوپرداز چنان با استفاده از بازی‌های زبانی در هم نوردیده شده که احساس نمی‌کنید در حال خواندن غزل هستید.[۲]

سرطان شعر

رشد سرطانی در بدنه شعر پیدا شده است، مانند سلول سرطانی شدیدا رشد یافته و جا را برای بقیه سلول‌های بدن شعر تنگ کرده و مانع رشد طبیعی بقیه بدنه شعر شده است، این عامل هیچ ایرادی بر شاعران دهه‌های اخیر وارد نمی‌کند و ما نمی‌توانیم به شاعران اخیر بگوییم چرا این‌قدر به زبان شعر پرداختید که قسمت‌های دیگر شعر تحت تاثیر این بخش قرار گرفته است.[۲]

نسبت فرم و معنا

در این خصوص دو دیدگاه در بین منتقدین ادبی وجود دارد، دیدگاه اول به فرمالیست‌های روسی مربوط است که می‌گوید معنا چیزی جز فرم نیست و تفکیک بین فرم و معنا را امر نادرستی می‌دانند. زبان خانه اندیشه و به تعبیر فیلسوفان خانه هستی است، هیچ اندیشه و محتوایی را نمی‌توانید درک کنید مگر اینکه در قالب زبان کد گذاری شده باشد و هر چیزی را که بخواهیم بهفمیم باید جامه زبان را بر تن کرده باشیم در غیر این صورت معنایی وجود ندارد. امکان خلق معنا در ذهن وجود ندارد مگر از طریق زبان، همان چیزی که به فرم تعبیر می‌کنیم، وقتی این مفهوم در قالب زبان در ذهن شکل گرفت یعنی صورت ذهنی پیدا کرد بر لسان جاری و به گوش مخاطب می‌رسانیم، در حقیقت مفهومی است که در قالب فرم به مخاطب منتقل می‌شود بنابراین در مقام عمل تفکیکی بین فرم و معنا ایجاد می‌کنیم.[۲]

جهان‌نگری شاعرانه

جهان‌نگری شاعرانه یعنی هر شاعری نوع نگاه خاص به هستی دارد و از بلندترین مفاهیم متافیزیکی تا پیش‌پاافتاده‌ترین مطالبی که در زندگی روزمره با آن مواجه است در قالب جهان شاعرانه شاعر دارای مفاهیم خاصی است، وقتی شاعری شعر می‌گوید بر اساس جهان شاعرانه خود از زبان استفاده می‌کند و مفهوم را به مخاطب منتقل می‌کند. در جهان‌نگری شاعران دهه‌های اخیر زبان در اشعار آن‌ها می‌درخشد و مخاطب را جذب می‌کند، فرهنگ معاصر در اشعار ما گم شده است در واقع یک عامل که تولید کننده معنای عمیق و بلند و دست نیافتنی باید باشد از فرهنگ معاصر ما مفقود شده است، شعر از جهان اندیشه و جهان‌نگری شاعران برجسته تهی نیست.[۲]

بلوغ هنری

موسیقی، نقاشی، سینما، شعر و رمان در دهه ۴۰ به بلوغ خود می‌رسند و نقطه اوج در آن دهه بود و در جهان‌نگری شاعران ما آرزوی بزرگی نهفته که از بدنه آن می‌توان شاهکار تولید شود که متاسفانه جای آن خالی است، ما در معرض حجم عظیمی از دانش‌هایی که از طریق ترجمه وارد حوزه فرهنگی ایران شده هستیم و نهضت ترجمه اندیشه سیاسی، فلسفی و اجتماعی را وارد فضای ایران کرده است.[۲]

شاعر کیست؟

شاعر کسی است که جهان شاعران را برای خود طراحی کرده باشد، این جهان شاعران در ذهن و درون شاعر وجود دارد و به میزانی که اصالت و خلاقیت و ابتکار داشته باشد سروده‌های آن شاعر در سطح بالاتری از رتبه‌های هنری قرار می‌گیرد.[۲]

حلقه مفقوده شعر معاصر

موضوع شعر معاصر یکی از پر تیراژترین کتاب‌های منتشر شده در این سال هاست و در دانشگاه‌ها شعر معاصر جای خود را باز کرده و پایان‌نامه‌های فراوانی در این موضوع داریم. نباید بین رشد شعر و نبود استبداد رابطه مستقیم برقرار کرد، استبداد علت جدی در این زمینه نیست، در روزگار فعلی هنرهای رقیب شعر زیاد شدند از جمله سینما، موسیقی و اینترنت است اما نمی‌توانیم بگوییم علت کم‌توجهی به شعر این است که هنرهای رقیب زیاد شدند بنابراین شعر جایگاه خود را از دست داده، اگر شعر واقعا شعر باشد می‌تواند جایگاه خود را به دست آورد، می‌پذیریم که تکثر هنرها باعث پخش شدن استعداد‌ها شده است.[۲]

برگزاری نشست‌های نقد در دانشگاه

هدف از برگزاری نشست‌‌های نقد در دانشگاه حذف دیوار میان فضای آکادمیک و فضای بیرون از دانشگاه است؛ چون آنچه اکنون وجود دارد، این است که دانشگاه کار خود را انجام می‌دهد و نشست‌ها و انجمن‌های ادبی در بیرون از این محیط هم راه خودشان را می‌روند و برگزاری این نشست‌ها سبب می‌شود ما به همدیگر نزدیک‌تر شویم و این به نفع همه است. باید راهی پیدا کنیم که گفتمان‌های ادبی را گسترش بدهیم و برای رسیدن به این مهم باید بوطیقاهای گوناگون و متعدد در شعر را به رسمیت بشناسیم.[۳]

مشکل شعر امروز چه گفتن است

هر بوطیقا شامل سه بخش نظام بلاغی، نظام جمال شناسیک و نظام ایدئولوژیک و تا آن‌جا که مطالعه داشته‌ام، شعر دهه‌های اخیر در بخش نظام بلاغی و نظام جمال‌شناسیک نسبتاً قوی است، اما در مؤلفه سوم یعنی جهان‌نگری گویا شعر این سال‌ها چیزی یا بهتر بگویم چیزهایی کم دارد و اگر بپذیریم که یک شاعر به دو چیز فکر می‌کند: «چگونه گفتن» و «چه گفتن» دو مؤلفه نخست بوطیقا به چگونه‌گفتن مربوط می‌شود و مؤلفه سوم به چه گفتن و از این نظر اگر از استثناها بگذریم، من تصور می‌کنم مشکل شعر این سال‌ها در همین «چه گفتن» است یا به تعبیر دیگر ضعف در نظام انگاره‌ای شاعران است. من برای رفع این مشکل دو پیشنهاد دارم؛ نخست خواندن رمان‌های درجه یک جهان و دیدن فیلم‌های برتر سینمای جهان چون رمان به ما نحوه اندیشیدن تازه و عمیق را می‌آموزد و فیلم دیدن هم ضمن اینکه می‌تواند در تقویت نظام بلاغی و نظام زیبایی‌شناسی به شاعر کمک کند، این قدرت را هم دارد که جهان اندیشه‌ای او را متحول و دگرگون کند.[۳]

گسست شاعر امروز از شاهکارهای کلاسیک

پیشنهاد من به شاعران، خواندن جدی و مستمر ادبیات کلاسیک فارسی است. شاعر امروز، تفاوتی ندارد در چه بوطیقایی می‌خواهد شعر بسراید، اما نیاز است شاهکارهای ادب کلاسیک را خوانده باشد هم نظم و هم نثر کلاسیک را و خواندن دقیق ادبیات کلاسیک کمک می‌کند حتی در مدرن‌ترین بوطیقاها سربلند باشیم.[۳]

وضعیت نقد در ایران

من برای بیان اجمالی نقد ادبی از دو اصطلاح «انسداد نقد» و «انفجار نقد» بهره می‌­گیرم. در یک تقسیم­‌بندی کلی، در محیط­‌های آکادمیک و نزدیک به دانشگاه دو جریان نقد وجود دارد، نخست آن­که به تعریف و تعارف برگزار می‌­شود که شاید میراث کهن ما در غیبت تفکر انتقادی است. نتیجه کار این‌­ها انسداد نقد است. در مقابل، طیف جوان منتقدان کشورمان است که شاید تحت تأثیر بادهای شدید التهابات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی که در جامعه می‌­وزد و همه جا را هم تحت تأثیر خود قرار داده، به نقدی انقلابی و هجومی و در موارد زیادی ویرانگر روی آورده‌­اند که نتیجه کار این گروه «انفجار نقد» است. همان­‌قدر که انسداد نقد به جریان نقد ادبی در ایران صدمه وارد می­‌کند، انفجار نقد هم ویرانگر است. وقتی تحت تأثیر تموجات عاطفی دست به قلم ببریم، دیگر خود اثر مورد بررسی را نمی­‌بینیم بلکه تصویری از آن را می‌­بینیم که در ذهن­‌مان از آن اثر ساخته‌­ایم و نقدی که می­‌نویسیم بر آن اثر نیست، بلکه بر تصویر کج و معوجی است که از آن اثر در ذهن‌مان شکل گرفته ­است. ریشه­‌یابی این دو سویه افراطی و تفریطی از سنت نقد ادبی معاصر نیاز به بررسی‌­های مفصل و همه­‌جانبه دارد؛ اما من چنین شیوه نقدی را برای ادبیات و فرهنگ سرزمینم ایران مناسب نمی‌­بینم.[۴]

از سنایی

 

هیچ شاعری را نمی‌توانید پیدا کنید که به‌قدرت سنایی ویژگی‌های دوره گذار را تبدیل به نشانه‌های زبانی کرده باشد. همین ویژگی‌هاست که باعث شده تا عده‌ای معتقد باشند که سنایی نماینده‌ای کامل از دوره گذار است.

ما در دوره گذار با جامعه‌ای روبه‌رو می‌شویم که ویژگی‌های دو دوره را دارد و در این دوره است که فرهنگ به یکباره تغییر می‌کند. به اعتقاد من، سنایی شاعری تاثیرگذار است که در این دوره زیسته است. در آثار سنایی تضادهای زیادی مشاهده می‌شود که این تضادها به دلیل زندگی در دوره گذار است. وقتی آخرین آثار سنایی را می‌خوانیم متوجه می‌شویم که در برخی مواقع او توجه جدی به عقل دارد و در جایی دیگر اصلا عقل را قبول ندارد و به سخره می‌گیرد. شاید همین تضادها باعث شده تا به‌امروز شرح مناسبی مانند شرح مثنوی مولانا بر آثار سنایی نوشته نشود. هیچ شاعری را نمی‌توانید پیدا کنید که به‌قدرت سنایی ویژگی‌های دوره گذار را تبدیل به نشانه‌های زبانی کرده باشد. همین ویژگی‌هاست که باعث شده تا عده‌ای معتقد باشند که سنایی نماینده‌ای کامل از دوره گذار است. آثار سنایی راهنمای بسیار خوبی برای درک این دوره است؛ چراکه وقتی فردی در دوره گذار زندگی می‌کند باید به‌وسیله آثارش به ما نشان دهد که چگونه ما از منطقه الف به منطقه ب رفته‌ایم. سنایی در دوره گذار زندگی می‌کند دوره‌ای که شرق ایران به لحاظ فرهنگی در حال انتقال از یک پارادایم به پاردایم دیگر است. در پارادایم نخست مولفه‌هایی نظیر خردگرایی، دنیاگرایی، ایرانی‌گرایی و اصالت اولویت دارد و در پارادایم دوم این مولف‌ها به حاشیه می‌روند و عناصر دیگری جایگزین می‌شوند. سنایی شاعری است که بهتر از هر شاعری دیگری توانسته ویژگی‌های دوره گذار را در شعرش تبدیل به کدهای زبانی کند.[۵]

منظومهٔ عرفانی خردگرا

سنایی در اشعارش نشان می‌دهد که چطور شرایط در حال تغییر است. از دیگر نشانه‌های این دوره این است که در پارادایم اول توجه ویژه‌ای به خرد زمینی شده است اما در پارادایم دوم شاهد خرد آسمانی هستیم. طبق مطالعات من تنها منظومه عرفانی که با خرد شروع می‌شود «حدیقه الحقیقه» است. محمد غزالی تنها فردی است که در آن زمان به او حجت‌الاسلام می‌گفتند و حکمش شبیه حکم پیامبر بود. منظور از این حرف، تاثیرگذاری کلام محمد غزالی است. در همین دوره غزالی به‌‌قدری روی سنایی تاثیر می‌گذارد که اگر بگوییم او «حدیقه الحقیقه» را از تاثیر غزالی سروده است بی‌راه سخن نگفتیم. در دوره گذار ما از علوم تجربی به سمت علوم اشراقی حرکت کردیم و این ویژگی در آثار سنایی نمایان است. سنایی در «حدیقه الحقیقه» درباره چندین بیماری، نشانه‌های آن و راه درمان آن‌ها صحبت می‌کند. از طرفی این اثر تنها مجموعه شعری است که یک باب را به نجوم اختصاص داده است. همچنین یک باب از «حدیقه الحقیقه» در ستایش علم است.[۵]

تقابل دنیا و آخرت در اشعار سنایی

در تقابل دنیا و آخرت یکی باید سرکوفت بخورد اما ما در حدیقه متوجه می‌‌شویم که سنایی به هر دو پرداخته است. سنایی قصایدی دارد که در آن توجه مشخصی به عرفان و ستایش شده و این دو را با هم ترکیب کرده‌ است. این ترکیب‌ها در آثار سنایی بسیار مشاهده می‌شود و محسوس است.[۵]

تقابل عرفان و اخلاق

 

تقابل اخلاق و عرفان، تقابل درستی نیست. در دوره نخست تاریخ فرهنگ و اندیشه ایران اسلامی، یک مسئله اساسی ما هویت‌یابی و تلاش ایرانیان برای تثبیت هویت در مواجهه با فرهنگی جدید و دین آسمانی تازه بود. نمودهای این جست‌وجوی هویت را در ژانرهای غالب آن دوره به‌خصوص در مناطق شرقی ایران می‌توان مشاهده کرد. بعد از قرن ششم مسئله ایرانیان هویت ملی نیست، مسئله آنها هویت دینی است و عرفان این هویت را بدان‌ها می‌بخشد. بنابراین اگر در جست‌وجوی تفاوت ۲ دوره هستیم نباید تقابل اخلاق و عرفان را مطرح کنیم، بلکه باید از تغییر پارادایم سخن بگوییم. هر پارادایمی اقتضائات خاص خودش و از جمله اخلاق خاص خودش را دارد. نباید پنداشت عرفان و تصوف پدیده‌ای غیراخلاقی است یا حتی پدیده‌ای یکسره منفی. اینکه برخی قرن‌های چهارم و پنجم را دوره زرین تمدن اسلامی نامیده‌اند و دوره پس‌ازآن را روزگار انحطاط فرهنگ ایرانی و تصوف را از عوامل این انحطاط، نوعی کژفهمی و تفسیر نادرست تاریخ است.[۱]

عرفان، واکنشی به حملهٔ مغول

این تصور که عرفان اسلامی واکنشی به حمله مغول بوده از دیگر اشتباهات تاریخی است، چرا که عرفان و تصوف از قرن پنجم کم‌کم سایه خود را بر آسمان ایران گسترش داد و وقتی به آستانه قرن هفتم می‌رسیم، یعنی زمان حمله مغول، عرفان و ادبیات عرفانی چهره‌های طراز اولی مثل سنایی و عطار را عرضه کرده بود و پیش از آن البته بایزید و ابوسعید و ابوالحسن خرقانی و حلاج و جمیع پیران خراسان. آن روزها نه خبری از مغول بود و نه خبری از حمله مغول. حمله مغول در ادامه این مسیر اتفاق افتاد و تشدیدکننده آن بود، نه عامل ایجادش. اینکه آیا عرفان و تصوف به فرهنگ و ادب ما خدمت کرده‌ یا خیانت، بحثی دیگر است. هر دوره تاریخی، اقتضائاتی داشته و فرهنگ و ادب نیز به این اقتضائات واکنش نشان داده.[۱]

عرفان نخبگان و عرفان توده

بخش مهمی از چهره‌های طراز اول فرهنگ و هنر و ادب ما، بعد از قرون پنجم و ششم پا گرفتند؛ سنایی ، مولوی، حافظ، سعدی و... نمی‌شود از افت فرهنگ و تمدن صحبت کرد و آن را به عرفان و تصوف نسبت داد. حقیقت این است که عرفان ما در ۲ مسیر نخبگانی و توده‌ای طی طریقت کرده. خط نخبه‌گرای آن که در وجود چهره‌هایی مثل سنایی، عطار، مولانا، ابن‌عربی و جامی تشخص یافته، نه‌تنها موجب افت فرهنگ نشد بلکه از طریق تزریق عنصر عشق به بدنة سرتاسر خشن این دوره‌های تاریخی و نیز بالا بردن آستانه تاب‌آوری مردم در آن روزگاری که هر روزش با مصیبتی همراه بود، ضریب تحمل مردمان را بالا برد تا آنها بتوانند مشکلات را تحمل کنند و کمرشان را زیر بار سنگین مشکلات راست نگاه دارند. اما شاخه توده‌ای تصوف که باعث مسخ و تغییر جهت و غرض آن شد، عامل انحطاط تصوف بوده است. چهره‌های نخبگانی عرفان و تصوف چون مولانا، حافظ، عطار و... هم اتفاقاً علیه این عرفان توده‌ای موضع‌گیری‌های سختی داشته‌اند؛ ازجمله داستان معروف «خر برفت و خر برفت و خر برفت» مولانا یا ستیز حافظ با صوفی. بنابراین نمی‌شود همه را با یک چوب راند.[۱]

مراحل تاریخی عرفان

عرفان چند مرحله تاریخی را پشت سر گذراند. نخست مرحلة تجربه‌گرای که عارفان بیشتر در جست‌وجوی تجربه خود و هستی و خدا بودند و سر به نوشتن نداشتند. ناب‌ترین تجارب عرفانی در همین دوره شکل گرفته که سرچشمه ادبیات بعدی ما هم هست. مرحله دوم از حدود قرن ششم آغاز می‌شود و تا اواخر قرن هشتم ادامه پیدا می‌کند. در این مرحله عرفان از رویکرد تجربی به سمت نوشتاری پیش می‌رود و عرفا ترجیح می‌دهند آنچه را بر آنها می‌گذرد، به زبان و بیان درآورند. در مرحله سوم، که از اواخر قرن هشتم شروع می‌شود عرفان گرفتار ایراد مدرسی شدن می‌شود. اگر عارفان گروه دوم بر تجربه زیسته خویش کسوت وجود می‌بخشند، عارفان گروه سوم به شرح و تلخیص و تدریس آثار عرفانی پیش از خود می‌پردازند و تولید آثار هنری خودشان کاهش می‌یابد. اتفاق مهم دیگر مناسکی شدن عرفان بود. این نحله آمده بود تا ما را از احاطه مطلق مناسک بر مفاهیم دینی رها سازد ولی از قرن هفتم به بعد، کم‌کم نشانه‌های مناسکی شدن خود عرفان و تصوف هم پدیدار می‌شود. نشانه واضح آن‌هم کتاب‌های زیادی است که با عنوان آداب الصوفیه و... نوشته شده. من در کتاب جدید خود با عنوان «تاریخ بدن در ادبیات» که نشر سخن آن را در نمایشگاه کتاب امسال ارائه می‌دهد، مفصلاً در این موارد صحبت کرده‌ام.[۱]

واکنش به عرفان‌زدگی

در قرن دهم «طرز وقوع» شکل گرفت که به‌نوعی واکنش بنیادین به عرفان‌زدگی بود. در این سبک معشوق و مفاهیم شعری، از آسمان به زمین و از ملکوت به مُلک منتقل می‌شود. چون هم به‌نظر فرمی و هم به لحاظ محتوا و جهان‌بینی در سبک شعری عراقی و قبلی نمی‌شود حرف چندانی مطرح کرد، در نتیجه طرز وقوع و واسوخت و... شکل می‌گیرد که قصد دارد عرفان را حاشیه‌نشین کند. در قرن دهم همچنین ما ماجرای به رسمیت شناخته شدن شعر توده را هم برای نخستین بار شاهدیم. این اتفاق نیز از قرن نهم شروع شده و در این قرن به تثبیت رسید. البته خوبی و بدی خودش را داشت؛ ازجمله سطحی کردن مفاهیم عرفان و تصوف. ولی به‌واسطه دمکراتیک کردن زبان فارسی و افزایش قدرت واژگانی شعر فارسی اقدام خوبی بود.[۱]

مصادرهٔ فردوسی در طول تاریخ

 

تیموریان غیرایرانی در کارگاه‌های هنری‌شان یکی از گران‌ترین شاهنامه‌های جهان را تولید کردند (شاهنامه بایسنقری) و سپس با صحنه‌آرایی در جهان متن این گمان نادرست را به ذهن بیننده القا کردند که میان شاهان شاهنامه و سلاطین تیموری تناسب و تجانسی هست. کمی بعدتر شاهان صفوی از «دین و شاهنامه» به عنوان دو ابزار موثر بهره بردند تا به اقتدار سیاسی خویش بیفزایند. اتفاقی نبود که بنیانگذار این سلسله، شاه اسماعیل، خود را همزمان «مرشد کامل»، «نایب الامام» و «خسرو ایران» نامید و در دم و دستگاه شاه طهماسب مشهور یکی دیگر از گران‌بهاترین شاهنامه‌های عالم خطاطی و نگارگری شد (شاهنامه طهماسبی). به‌راستی چه نسبتی بود میان شاه طهماسب با فردوسی و شاهنامه! اگر همین‌طور در دالان تنگ و تاریک تاریخ جلوتر بیاییم به قاجاریه می‌رسیم که به خیال خودشان فردوسی و شاهنامه را برای نخستین بار کشف کردند اما چه کشفی و چه کشکی! ماجرا در روزگار پهلوی اول هم ادامه یافت و این‌بار قرار بود شاهنامه و فردوسی به نماد و نمود «ناسیونالیسم باستان‌گرایی» تبدیل شوند که رضاخان آن را دال مرکزی گفتمان مورد نظرش قرار داده بود اما روح فردوسی از این خزعبلات بی‌خبر بود. همین‌طور بیایید جلوتر تا برسیم به محمدرضاییان که در ادامه همان سیاست‌بازی‌ها و ریاست‌سازی‌های رضاخانی، به سراغ فردوسی و شاهنامه رفتند و این دو سیاووش زمان را با ایده جشن‌های دوهزار و پانصدساله در هم آمیختند تا دلالت‌گری دیگری پیدا کند و ایرانیان گمان کنند اگر فردوسی زنده می‌بود، لابد اندر ستایش محمدرضا فصلی مشبع می‌سرود.[۶]

فردوسی جعلی

من دلم سخت تنگ است برای آن فردوسی‌ای که نه ناسیونالیست باستان‌گراست، نه ضد دین و مذهب و نه مدافع استبداد مذهبی ساسانی بلکه سراینده کاخ نظم بلندی است که از باد و باران در امان مانده؛ آن فردوسی‌ای که بیش و پیش از هر چیز، یک ایرانی وطن‌دوست است که عشقش به زبان فارسی او را بر آن داشته تا عمرش را صرف سرودن اثری کند که استوانه کاخ زبان فارسی است‌؛ آن فردوسی‌ای که وطن برایش خدا نیست اما مثل شیخ اجل هم حاضر نیست بگوید: سعدیا حب وطن گر چه حدیثی است صحیح/ نتوان مرد به سختی که من این‌جا زادم بازی‌های گفتمانی و دسیسه‌های اصحاب قدرت چقدر ما را از آن فردوسی و شاهنامه‌اش دور کرده‌اند! و ما امروز چقدر به فردوسی و شاهنامه‌ای نیاز داریم که ما را از شر افراط و تفریط‌های شوونیست‌ها و در مقابل وطن‌فروشان و وطن‌فراموشان نجات دهد، از شر آن‌ها که وطن‌دوستی فردوسی را تبدیل به ایدئولوژی مخرب «ناسیونالیسم» کردند و از شر آن‌ها که عشق فرزانه طوس به وطنش را تاویل به «ملیت منهای دیانت» می‌کنند تا با چماق این فردوسی جعلی و ساختگی بر سر مخالفان خود بکوبند و به دنبال دست یافتن به اهداف سیاسی خود باشند. فردوسی و شاهنامه در طول تاریخ مظلومانه نشستند و به بازی‌های سیاستمداران و سیاست‌ندانان نگریستند.[۶]

طبقه‌بندی آثار کلاسیک ایرانی

برای طبقه‌بندی آثار کلاسیک ایرانی ادبیات ، می‌توانیم از ژانرهای ارسطویی عبور کنیم، زیرا در طبقه‌بندی کلاسیک ادبی ما هیچ نشانه‌ای از سه نوع ارسطویی وجود ندارد. گرچه کلاسیک‌های ما نسبتاً با طبقه‌بندی ارسطویی آشنایی داشتند، اما آن‌ها آثار را بر اساس ویژگی‌های خود، پدیده نامگذاری طبقه‌بندی می‌کردند و آثاری مانند مجالس، اودی و غزل اشاره به این ادعا دارند. می‌توان به سبک‌های مختلف ادبیات کلاسیک ایران مانند غزل و شعر به عنوان یک ژانر اشاره کرد، این ایده که غزل باید فقط از شکل ظاهری پیروی کند ، تصور غلطی است زیرا شعر و غزل برای ما دو نوع است، نه فقط از آن‌جا که غزل‌ها و شعرها دارای ژانرهای فرعی بودند.[۷]

ژانر

ژانر به زبان ساده تعدادی متن است که در یک کلاس هستند و از همان قوانین دستوری پیروی می‌کنند ، اما می‌توانیم در تعریف خود از جنسیت بگوییم که در تعریف ژانر، آثار فقط مربوط به محتوا است و نه تنها شکل ، بلکه همچنین کل آن است. ویژگی‌های محتوا و فرم.[۷]

فعالیت‌های ادبی

  • وبینار «تحلیل گفتمان در مطالعات تاریخ ادبی»
  • وبینار «درآمدی بر مطالعات بدن در تاریخ ادبیات»
  • کارگاه «آشنایی با بوطیقای غزل فارسی»

دیگران از نگاه سیدمهدی زرقانی

فریدون مشیری

 

در شعر کوچه فریدون مشیری شاهد تعین بیرونی و تجسد زبانی و فرمی از مفهوم عشق هستیم و شاعر قصد دارد مفهوم عشق را به مخاطب منتقل می‌کند، شاعر بر اساس یک جهان‌نگری صحبت می‌کند که به انسان از منظر ویژگی‌های بدنی نگاه نمی‌کند، در این شعر حضور عاطفی و روانی معشوق را مشاهده می‌کنید.[۲]

سهراب سپهری

 

در جهان‌نگری سهراب سپهری عشق را از سطح انسان فراتر برده و در ارتباط با کل هستی بیان می‌کند، در کتاب عاشقانه با طبیعت و بلکه با متافیزیک وارد تجربه عاشقانه می‌شود و طبیعت جای معشوق را برای سهراب می‌گیرد، جهان‌نگری در پس ذهن شاعر قرار دارد که شاعر بر اساس آن در قالب فرم مفاهیم مورد نظر خود را تبیین می‌کند و این اتفاق در فرآیند آفرینش شعر می‌افتد.[۲]

ذبیح‌الله صفا

 

در بیان ارزش کتاب «تاریخ ادبیات ایران» مرحوم ذبیح‌الله صفا همین بس که کتاب ایشان بیشتر از نیم قرن در محیط‌های دانشگاهی از اعتبار علمی برخوردار بوده و هست. ما اگر کتابی بنویسیم و تا ۱۰ سال در محیط‌های دانشگاهی محل ارجاع استادان و دانشجویان باشد، بسیار خشنود می‌شویم. منتها هر نسلی باید بر اساس حرکت در مرزهای دانش عصر خودش به موضوعات بنگرد.[۸]

یادداشت سیدمهدی زرقانی در رثای استاد فقید خود، محمدمهدی ناصح به مناسبت درگذشت وی

 

«مرگ، ویراستار سخت‌گیری است که حتی به ویراستاران هم رحم نمی‌کند؛ جمله‌ها را بی‌فعل و فعل‌ها را بی‌شناسه می‌کند. برخی نفرات چونان فعل جمله یا شناسه فعل‌اند که وقتی حذف می‌شوند، معنا را مبهم و رسانایی زبان را مختل می‌کنند و کار مرگ گاهی این است. بی‌رحمانه حذف می‌کند و ما تا مدتی در فقدان معنا دست‌وپا می‌زنیم و معنای جمله زندگی را گم می‌کنیم؛ گیج و ویج می‌شویم و در گرداب بی‌معنایی به هر چیزی دست می‌اندازیم تا شاید از غرق شدن نجات یابیم. مرگ با حذف فعل جملات و شناسه افعال، متن را پیراسته نه بلکه از آن معنازدایی می‌کند. گویا او از این بازی زبانی «تعلیق معنا» لذت می‌برد و سردرگمی ما برایش خوشایند است، هر چند روزی به تعبیر سنایی مرگ نیز خواهد مرد. بله! حذف برخی نفرات معنا را از متن زندگی می‌زداید، دست کم برای مدتی. ما خوانندگانِ بناچار، با جملات محذوف‌الفعل و افعال بی‌شناسه خوگر می‌شویم و در ابهام بی‌معنایی معلق می‌مانیم تا باز ویراستار مرگ دست به حذف دیگری بزند و تعلیق دیگری و معنازدایی دیگری. بازی مرگ با ما پایان‌ناپذیر است و ویراستاری بی‌حساب و کتاب او ادامه دارد تا روزی که انگشتانش بر کلید delete ما فرود آید و بازی تعلیق معنا برای ما تمام شود. آیا سهراب نیز برای دلخوشی و تسلی خاطر ما - جملات و شناسه‌های در آستانه - چنین سروده: «و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می‌گشت»؟ . حال آن‌که باید می‌گفت: جز غم چه هنر دارد مرگ!

اما آن‌چه از ذهن ویراستار بی‌رحم مرگ دور مانده این است که حذف فیزیکی برخی جملات و شناسه افعال منجر به محو کلی آن‌ها نمی‌شود. آن‌ها در سطح دیگری در ذهن ما زندگی و معناسازی می‌کنند که ویراستار بدذات را بدان دسترسی نیست. آدم‌ها جملاتی هستند که خاطره می‌سازند و خاطره‌ها حذف‌شدنی نیستند. حتی ویراستار قدرتمندی همچون مرگ نیز قادر نیست خاطره‌ها را حذف کند. خاطره‌ها دنباله آدم‌ها هستند در ذهن دیگران؛ دنباله‌ای که از دسترس ویراستار مرگ به دور است و این‌گونه است که آدمی با خلق خاطره، بازی زبانی مرگ را به سخره می‌گیرد و می‌ماند، حتی بعد از حذف شدن از متن زندگی مادی. محمدمهدی ناصح می‌ماند تا زمانی که خاطراتش در اذهان شاگردانش حضور دارند، حتی اگر ویراستار مرگ این جمله بزرگ و غنی را از متن زندگی حذف کند و چه خوش نوشته ببهقی که «مرد آن است که پس از مرگ نامش زنده بماند».[۹]

یاداشتی برای مجتبی عبدالله‌نژاد به مناسبت درگذشت وی

 

مجتبی عبدالله‌نژاد را نمی‌شناختم، با این‌که خراسانی بود. در همین فضای مجازی فیس بوک بود که اولین‌بار گفتگویی میان ما درگرفت. منتقد صریح‌اللهجه‌ای بود و اصلا باور نمی‌کنم که کسی در این سن و سال سکته کند و از دنیا برود. آثار مرحوم عبدالله‌نژاد را نخوانده بودم اما دیدگاه انتقادی‌اش از همین یادداشت‌های فیس بوکی‌اش آشکار بود. من البته با برخی از آن‌ها موافق نبودم اما برخورداری از دیدگاه انتقادی، حتی اگر ما با آن موافق نباشیم، در این روزگار غنیمتی است. این‌طور منتقدان متفکر ادبی هستند و نه عالم ادبی. متفکران ادبی می‌توانند در ذهن مخاطب پرسش ایجاد کنند و عالمان ادبی جواب پرسش‌ها را می‌دهند. در مقام مقایسه آن‌که سوال ایجاد می‌کند در جایگاه برتری از کسی قرار دارد که سوالات را پاسخ می‌دهد. یادم هست همیشه این انتقاد را بر دوستان وارد می‌کردم که چرا وقتی آدم‌ها از دنیا می‌روند، یکباره در نظرمان تبدیل به قهرمان علم و اخلاق می‌شوند؟ در‌حالی‌که همان آدم‌ها در دوران زندگی‌شان معمولی و بلکه قهرمان منفی داستان‌های ذهن ما بودند. الان می‌بینم خودم هم دارم همین کار را می‌کنم و اگر عبدالله نژاد درنمی‌گذشت، من این یادداشت را نمی‌نوشتم. الان می‌خواهم ادای دینی بکنم به این منتقد درگذشته هم‌ولایتی‌ام. خدایش بیامرزاد.[۱۰]

آثار و کتابشناسی

کتاب‌ها

 
 
 
 

مقالات

  • چرا مجالس‌النفائس نقطه عطفی در سنّت تذکره‌نویسی است؟
  • نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؛ گفت‌‌وگو درباره آسیب شناسی وضعیت نقد کتاب.
  • گفتگوی انتقادی، (گفتگو با دو مقاله در نقد تاریخ ادبیات ایران، جلدهای اول و چهارم).
  • درباره نقد کتاب نظریه ژانر.
  • ساخت شبکه‌ای غزل کلاسیک فارسی (مطالعهٔ موردی: غزل سنائی).
  • بررسی دیدگاه‌های فیلسوفان مسلمان درباره وزن و قافیه با تکیه بر آثار ارسطو فارابی ابن رشد ابن سینا بغدادی خواجه نصیر و قرطاجنی.
  • پاسخ به چند ایراد.
  • کارکردهای شعر در نظر فیلسوفان مسلمان.
  • تطور مفهوم محاکات در نوشتارهای فلسفی اسلامی (با تکیه بر آثار متی فارابی ابن سینا بغدادی ابن رشد خواجه نصیر و قرطاجنی).
  • تحلیل تعامل سه شاعر زن معاصر با نمونه‌ای از سنت فرهنگی رایج ایرانی.
  • کاستی‌های روش‌شناسانه تاریخ ادبیات‌نگاری برای زبان فارسی.
  • کلمات فارسی در قدیمی‌ترین فرهنگ‌نامه عربی.
  • سابقهٔ برخی مضامین حدیقه سنایی در منابع نزدیک به وی.
  • طرحی برای طبقه‌بندی انواع ادبی در دوره کلاسیک.
  • ویژگی‌های نگرش خیامی، با رویکردی به شعر خیام و ابوالعلا.
  • تحلیلی بر مقدمه گلستان.
  • گمشده ته دریا پاسخ به نقدی با عنوان «گمشده لب دریا».
  • یک الگو برای بررسی زبان شعر.[۱۱]

نظر نویسنده درباره آثارش

تاریخ بدن در ادبیات

 

در این کتاب دو هدف عمده را دنبال می‌کنیم. نخست اینکه محققان حوزه‌های مختلف علوم انسانی، از روان‌شناسان گرفته تا جامعه‌شناسان و فیلسوفان و دیگر طیف‌ها را متوجه قابلیت‌های متعدد گنجینه ادبیات فارسی کنیم و نشان دهیم که چطور می‌توان با رویکرد‌های نوین و با استفاده از دانش‌های زمینه‌ای مختلف به سراغ این میراث عظیم بشری رفت و افق‌هایی به روی چشم خود و دیگران گشود؛ دیدنی و آموختنی. این کتاب در وهله نخست فراخوانی است به محققان علوم انسانی که به ادبیات و فرهنگ ایران‌زمین، چنان‌که شاید و باید، توجه کنند؛ دعوتی است برای نشستن بر سر سفره‌ای که محتوای آن را ده‌ها، صد‌ها و هزاران نویسنده و شاعر در قرون و اعصار فراهم آورده‌اند و سرشار است از حکمت‌ها و تجربه‌ها و نکته‌ها و دقیقه‌ها. این هدف نخست ماست؛ هدف دوم ما معطوف به درون‌متن بود. چنان‌که در مقدمه کتاب نیز آمده، «بدن، سطحی است که رخداد‌ها بر آن نقش می‌بندند». ما از طریق مطالعه بازنمایی بدن در ادبیات کلاسیک، با طرز نگاه اجدادمان به خود و به جهان آشنا می‌شویم. زیرا هر گونه دریافت آن‌ها از خودشان و جهانشان، از عالم ماده گرفته تا عالم غیب، در بدن، با بدن و به وسیله بدن صورت گرفته است. ما بدون بدن، هیچ ادراک و دریافتی از خود و دیگری نداریم و هر شناختی و حسی و دریافتی از خود و دیگری تنها به واسطه بدن و پس از عبور از صافی بدن امکان‌پذیر است.

بنابراین، اگر بدن را ابژه مرکزی تحقیقی در ادبیات فارسی قرار دهیم، می‌توانیم به بسیاری نکته‌ها درباره طرز فکر و حس ایرانیان نزدیک شویم و با طرز تلقی آن‌ها از همه آنچه که در بیرون و درونشان می‌گذشته، آشنا شویم؛ می‌توانیم حدس بزنیم آن‌ها چگونه می‌اندیشیده‌اند، چگونه احساس و قضاوت می‌کرده‌اند و درمی‌یابیم جهان‌بینی آن‌ها چگونه بوده و دغدغه‌ها و آرزو‌ها و آمال و ترس‌ها و اضطراب‌هایشان چه بوده‌است.

هدف ما، تا حد امکان، ترسیم ذهنیت بدنمندانه ایرانیان بود، تا آنجا که در نوشتار‌های مورد بررسی ما بازنمایی شده بود. ما هم‌چنین به دنبال این هم بودیم که ببینیم تحولات مختلف اجتماعی و فرهنگی و تغییرات گفتمانی و پارادایمی چه تغییری در بدن‌آگاهی ایرانیان ایجاد کرده‌است. به تعبیر دیگر، آیا نوع نگاه و تفسیر آن‌ها در سرتاسر دوره باستان و کلاسیک به بدن تغییر یافته و اگر پاسخ مثبت است، آن تغییرات چیست و چگونه است.

مطالعه بدن، تنها راه شناخت انسان ایرانی (مقصود ایران فرهنگی است، نه ایران سیاسی) نیست، اما یکی از مهم‌ترین راه‌های شناخت فرهنگ قومی، مطالعات بدن است، با همه گستردگی و عمقی که دارد. ممکن است بگویید، شناخت گذشته، چه مشکلی از انسان امروز حل می‌کند؟ با شناخت «گذشته» و اشراف بر آن، می‌توان «حال» را ساخت و برای «آینده» بهتر برنامه‌ریزی کرد. شناخت گذشته بد نیست، در گذشته ماندن ناپسند است.[۱۲]

تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی

 

این کتاب به تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی از دوره مادها تا میانه قرن پنجم پرداخته است. در این دوره بسیار طولانی و پس از آن تا قبل از دوره قاجار، قلمرو زبان فارسی شامل کشورهای مختلفی مانند ایران، افغانستان، تاجیکستان، بخش‌هایی از پاکستان و هندوستان امروزی می‌شد که در آن‌ها زبان فارسی عامل پیونددهنده ملت‌ها و قلوب بود. فارسی‌زبانان با زبان و ادبیات فارسی امت واحدی را تشکیل ‌دادند، من به این موضوع توجه داشتم و به جای این‌که درباره تاریخ ادبیات ایران صحبت کنم، تاریخ ادبیات در قلمرو زبان فارسی برایم اصالت و اهمیت داشت. برای تالیف این کتاب سعی کردم تا با رویکرد جدید به سراغ تاریخ ادبیات ایران و سنت تاریخ ادبیات‌نگاری بروم. اگر نقش کوچکی برای این کتاب در نظر بگیریم، شاید همین تغییر رویکرد به تاریخ ادبیات‌نویسی باشد. من سعی کردم در این کتاب نشان دهم که ادبیات ایران دوره اسلامی، شکل دگردیسی‌یافته ادبیات ایران پیش از اسلام است و این‌طور نبود که ادبیات ایران از قرن اول دوره اسلامی آغاز شده باشد. ملتی با پیشینیه فرهنگی و تمدنی دوهزارساله هرگز حاضر نیست میراث گران‌قدری را که در نتیجه تجربه زیسته نیاکانش ذره ذره جمع شده و تبدیل به گنجینه‌ای گران‌قدر شده کنار بگذارد و نسبت به آن بی‌اعتنا باشد.[۸]

تقدیر رئیس‌جمهور افغانستان از این کتاب
 

ممکن است دلیل تقدیر رئیس‌جمهور محترم افغانستان این بوده باشد که زبان فارسی وجه مشترک بین ملت ایران و ملت افغانستان است. ایشان البته در سخنرانی خود تصریح می‌کند که این کتاب بر اساس نظریه‌های جدید و معاصر به تاریخ ادبیات که بحثی قدیمی و سنتی است نگاه کرده و از این جهت هم کتاب برایشان جالب بوده‌ است. بنابراین، نظرگاه ایشان یک وجه فرهنگی و یک وجه علمی دارد. همچنین از مجموعه سخنرانی ایشان می‌توان دریافت که رئیس‌جمهور به درک عمیقی درباره زبان، فرهنگ و روابط انسانی در جهانی رسیده که مرزهای سیاسی و عقیدتی ملت‌ها را از هم جدا کرده و بین‌شان فاصله انداخته است.[۸]

منبع درسی دانشجویان

این کتاب بیشتر در سطوح تحصیلات تکمیلی مرجع دانشجویان و استادان زبان و ادبیات فارسی است. تا آن‌جا که اطلاع دارم در دانشگاه‌های مختلف ایران تدریس می‌شود. همچنین در بعضی از دانشگاه‌های خارج از کشور مانند افغانستان مورد استفاده و استناد استادان و دانشجویان قرار دارد.[۸]


معرفی تعدادی از آثار

تاریخ بدن در ادبیات

 

تاریخ بدن در ادبیات تماشا و تحلیل بازنمایی بدن در ژانرهای مختلف است. چه ژانرهایی که به‌طور سنتی ادبی نامیده می‌شوند و چه آن‌هایی که غیر ادبی هستند. کتاب پیشگفتاری کوتاه و یک مقدمه دارد و هر فصل هم به یک ژانر اختصاص داده شده است. این کتاب تحقیقی بینارشته‌ای دربارهٔ اشکالِ گوناگونِ بازنماییِ بدن در متون مختلف فرهنگی است و از این جهت چشمگیر به نظر می‌رسد که بیشترین سهمِ اندیشیدن دربارهٔ آدمیزاد را مطالعهٔ ذهن، روح، خرد، اخلاق و وجدان او به خود اختصاص داده است. این کتاب در هر فصل، جز فصل یکم که به بیان کلیات، رویکردها، و تعریف‌ها اختصاص دارد، به بازنمایی بدن از منظر یک نوع ادبی می‌پردازد و نشان می‌دهد که در هر یک از انواع ادبی، کدام وجه از بدن برجسته می‌شود و چرا.[۱۳]

این کتاب در بخش نقد ادبی سیزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد به عنوان اثر شایسته تقدیر شناخته شد. کتاب دارای ۱۰ فصل است. در فصل نخست به مبانی نظـری و کلیـات پرداختـه شـده و انواع رویکردهای موجود در کتاب معرفی شده‌اند. در فصل دوم به بازنمایی بـدن در ژانرهـای پیشااسلامی و جایگاه آن در متون زرتشتی و مانوی توجه شده است. در فصل سوم مؤلـف به بازنمایی بدن در ژانرها و متون عربی در دوره‌های جاهلی، اموی و عباسی پرداختـه اسـت. در فصل چهارم بازنمـایی بـدن در ژانرهـای علـم‌الجمـالی و زیباشناسـانه و جایگـاه آن در نظرگاه‌های بلاغی مورد بررسی قرار گرفته است. در فصل پنجم که از فصول مهم کتـاب اسـت، به بازنمایی بدن در متون و ژانرهای عاشقانه پرداخته شده که سهم بدن، در این ژانـر بـه مراتب از دیگر ژانرها و متون بیشتر است. در فصل ششم بحث بازنمایی بـدن در ژانـر هجـو مطرح شده است. در فصل هفتم به بازنمایی بدن در ژانر حماسی می‌پردازد. در فصـل هشـتم بازنمایی بدن در ژانر کلام مورد توجه قرار گرفته است. فصل نهم بازنمایی بدن در ژانرهـای عرفانی یکی از مهمترین و بحث‌برانگیزترین فصول کتاب است. در فصل دهم نیز به بازنمـایی بدن در نگاره‌های دوره اسلامی پرداخته است.[۱۴]

تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی

مخاطبان اولیۀ کتاب حاضر دانشجویان دورۀ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی هستند و همۀ مطالب با توجه به میزان مهارت‌هایی که این دانشجویان باید کسب کنند، تهیه و تدوین شده ‌است. وجه تشخص و تمایز رویکرد این کتاب اصالت‌دادن به «تطور و تحول ژانرها» است. بر این اساس فصل‌های پانزده‌گانه در سه بخش اصلی تدوین شده است: در بخش نخست به سراغ عصر پیشااسلامی رفته و در هشت فصل نشان داده است که چگونه ژانرها در دل اساطیر شکل گرفتند و چه تغییراتی را تا ظهور اسلام از سر گذراندند. ظهور اسلام تحول بنیادینی در تطور ژانرهای ادبی ایجاد کرد که نویسنده کتاب از آن به «دگردیسی» تعبیر کرده است. ابعاد و نشانه‌های فرایند دگردیسی، که مهم‌ترین حادثۀ ادبی در سه قرن نخستین دورۀ اسلامی است، موضوع بخش دوم کتاب حاضر است. این بخش، حلقۀ انتقال ادبیات عصر پیشااسلامی به دورۀ اسلامی است. پس از آن، خواننده انتظار دارد که تحولات ژانرها را در دورۀ بعد از دگردیسی بررسی کند و این موضوع بخش سوم کتاب حاضر را تشکیل می‌دهد که تطور و تحول مذکور را از میانۀ قرن سوم تا میانۀ قرن پنجم پیش چشم مخاطب می‌آورد. حکومت اقوام غیر ایرانی و پیوند آن‌ها با یکدیگر، پایان یک دورۀ ادبی در تاریخ ادبیات ایران و پایان‌بخش جلد نخست کتاب است. در جلدهای بعدی با همین رویکرد به سراغ دیگر دوره‌های تاریخ ادبی ایران می‌رود. هر جلد کتاب اقتضائات خاص خودش را دارد. هم از این روی، گرچه رویکرد واحدی بر چهار جلد کتاب حاکم است اما ساختار جلدها از الگوی واحدی تبعیت نمی‌کند. در جلد نخست، موضوعاتی مثل ادبیات شفاهی ایران باستان، دورۀ دگردیسی و تولد ژانرهای نو مسائل اصلی این کتاب است.[۱۵]

چشم‌انداز شعر معاصر ایران

 

"چشم‌انداز شعر معاصر ایران"، اثری است که به "جریان‌شناسی شعر ایران در قرن بیستم" می‌پردازد. نویسنده با در پیش گرفتن رویکرد انتقادی و تحلیلی تلاش کرده تا نگارش این اثر، محدود به جمع‌آوری اطلاعات و سپس ارائهٔ آن‌ها به صورت خام نباشد و تجزیه و تحلیل دقیقی از وضعیت شعر ایران پس از ورود به هزارهٔ دوم خود، یعنی قرن بیستم عرضه کند. در اولین فصل این کتاب، با این سوال اساسی روبه‌رو هستیم که طبقه‌بندی‌ها و تحلیل‌های صورت گرفته در این اثر، بر مبنای کدام اصول نظری می‌باشد و به نوعی در این فصل، خواننده با دورنمای کلی کتاب آشنا می‌شود. در ادامه "مهدی زرقانی" گام اول جهت جریان‌شناسی شعر را برمی‌دارد و در آغاز سراغ سال‌های انتهایی دورهٔ قاجار می‌رود؛ یعنی همان دهه‌ای که زمینه‌های فرامتنی اولیه جهت تحول و دگرگونی سنت‌های ادبی و آداب اجتماعی فراهم شد. پس از آن نویسنده به سراغ عصر مشروطه می‌رود و مهم‌ترین مسالهٔ این عصر را که گذار از شعر سنتی به عرصهٔ جدیدی در شعر است، مورد بررسی قرار می‌دهد. جریان شعری در ادامهٔ پیشرفت خود به دورهٔ پهلوی می‌رسد و ظهور شعر آزاد، ابراز گرایش‌های مختلف ادبی و آزمون شیوه‌های متنوع دربارهٔ شعر و ادب تجزیه و تحلیل می‌شود. در نهایت دورهٔ حاکمیت شبه رمانتیسم، بر بنیادهای فرهنگی و اجتماعی مورد بحث قرار گرفته که در نتیجهٔ آن شعر سنتی از جایگاه بلند خود به نهادهای زیرین منتقل می‌شود و شعرهایی همچون موج نو ظهور می‌یابد.[۱۶]

برشی از متن کتاب

شعر ایران در قرن بیستم میلادی وارد هزارۀ دوم خود شد؛ هزاره‌ای که ویژگی‌های خاص خود را دارد و ادبیاتی متفاوت می‌طلبد. روشن‌ترین دلیل این ادعا آن است که اگر امروزه شاعری یکسره در فضاهای بوطیقایی کلاسیک مستغرق شود، نتیجۀ کارش چیز دلکشی نخواهد بود و در عالی‌ترین شکل تبدیل خواهد شد به تقلیدی از اصل. «آهوی کوهی» استعارۀ خوبی برای توصیف شعر در آغازین دوره‌های هزارۀ نخست است؛ اما برای هزارۀ دوم باید استعارۀ دیگری پیدا کنیم، مثلا ققنوس. نهاد شعر تا پیش از رسیدن به دهۀ هفتاد، از مرزهای سنت ادبی و فرهنگی خارج نشد، بلکه «سنت» در شکل دگردیسی یافته‌ای در دل آن ادامه حیات داد. تنها جریان موسوم به شعر حجم و مج ناب، آمادگی خروج از سنت را داشتند که آن‌ها هم به دلیل ضعف در مبانی فکری و جمال‌شناسانه راهی به دهی نبردند.[۱۶]

زلف‌عالم‌سوز

چاپ اول کتاب با نام "افق‌های شعر و اندیشه سنایی" منتشر شده اما اینک، مطالب آن به‌گونه‌ای گسترده‌تر، جنبه‌های دیگری از اندیشه‌ها و درون مایه‌های شعری سنایی را شامل می‌شود. در بخش نخست کتاب، نکاتی درباره سنایی و شعر او مطرح می‌گردد. نویسنده در این بخش هشت نوع درون مایه کلی را برای شعر و اندیشه سنایی ذکر می‌کند که عبارت‌اند از: درون مایه‌های مربوط به عرفان عابدانه; درون مایه‌های مربوط به عرفان عاشقانه; درون مایه‌های دینی، وعظی و اخلاقی; انتقاد اجتماعی با چاشنی طنز; مدح; تعقل و حکمت ; هزل. در این بخش همچنین به منابع فکری سنایی و زمینه‌های اجتماعی اندیشه شعری او اشارتی شده است. مبانی عرفانی عابدانه در شعر سنایی غزنوی، "سلوک عملی"، "سیری در غزلیات"، "عرفان عاشقانه در قلندریات" و "از افق‌های دیگر" مباحث بعدی کتاب هستند که در بخش اخیر درباره ساختارهای مدیحه، طبقات اجتماعی ممدوحان، سفرها و دوره‌های زندگی سنایی و ارتباط آن با مدیحه‌ها، و محتوای مدیحه‌های او بحث شده است . بخش پایانی، شامل نمونه‌هایی از اشعار سنایی است که برگرفته از حدیقه، قصاید، غزلیات و رباعیات اوست .[۱۷]

رساله‌های شعری فیلسوفان مسلمان

کتاب حاضر، شامل ترجمه، شرح و تعلیقات بر رساله‌های شعر «فارابی»، «ابن سینا»، «ابوالبرکات بغدادی»، «ابن رشد» و «خواجه نصیر» است. این رساله‌ها در واقع ترجمه، شرح و تعلیق‌هایی است که فیلسوفان مسلمان به زبان عربی بر رساله «poetic» ارسطو نوشته‌اند. شیوه ترجمه این کتاب وفاداری به متن است؛ اما مترجمان تلاش داشته‌اند هرکجا پیچیدگی متن بسیار باشد و فهم مخاطب را دشوار کند، علاوه بر توضیح و تعلیق به ترجمه آزاد نزدیک‌تر شود. در این اثر همچنین تعلیقات مربوط به رساله یا رساله‌های هر فیلسوف در پایان بخش مربوط به همان فیلسوف آمده تا مراجعه به آن‌ها راحت باشد. غیر از فهرست‌های متعارف، نمایه اصطلاحات تخصصی متن همه تهیه شده است تا دسترسی مخاطبان به مطالب کلیدی آسان‌تر شود.[۱۸]


پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ «شعر زیر سایه خرد آسمانی». 
  2. ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ «فرهنگ معاصر در اشعار ما گم شده است!». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «مشکل شعر امروز چه گفتن است». 
  4. «سراغ سوژه‌ای بکر رفتیم/ ما خلأ نقد درکشور نداریم». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «سید مهدی زرقانی : سنایی ویژگی‌های دوره گذار را به نشانه‌های زبانی تبدیل کرد». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ «فردوسی جعلی». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ «سعدی برای مخاطب اهمیت قائل بود - دیباروز». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ «کتابی که یک رئیس‌جمهور از آن تمجید کرد». 
  9. «در سوگ محمدمهدی ناصح». 
  10. «نوشتارها». 
  11. «سید مهدی زرقانی -نورمگز». 
  12. «گفتگو با سیدمهدی زرقانی درباره کتاب «تاریخ بدن در ادبیات»». 
  13. «کتاب تاریخ بدن در ادبیات - مجله فرهنگ و هنر ایران دخت - معرفی کتاب تاریخ بدن در ادبیات». 
  14. حامد توکلی دارستانی. «نقد و بررسیِ کتاب: «تاریخ بدن در ادبیات»». مجله تاریخ ادبیات، دوره دوازدهم شماره ۲، ۵۶-۶۴. 
  15. «دانلود تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی (۱ ) اثر سید مهدی زرقانی - فیدیبو». 
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ «کتاب چشم انداز شعر معاصر ایران اثر مهدی زرقانی». 
  17. «زلف عالم‌سوز». 
  18. «کتاب رساله های شعری فیلسوفان مسلمان اثر مجموعه ی نویسندگان».