جادهٔ جنگ
رمان دهجلدی جاده جنگ نوشتهٔ منصور انوری، که در سال ۱۳۸۹ توسط شرکت انتشارات سوره مهر منتشر شد از روز سوم شهریور ۱۳۲۰ و ماجرای هجوم روسها به کشور از شمال شرقی خراسان و اشغال کشور توسط متفقین آغاز میشود و با پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اتمام میرسد. نگارش این رمان بیش از ۱۰ سال طول کشید و جلد دوازدهم آن در خرداد ۱۳۹۹ به چاپ رسید.[۱]
جادهٔ جنگ | |
---|---|
نویسنده | منصور انوری |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۹-۱۳۸۹ |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
«جاده جنگ» کتابی داستانی-تاریخی است که بر اساس مستندات پایگذاری شده و مخاطب را با حال و هوا، رویدادها و اتفاقات پیش از تاریخ انقلاب و مبارزات مردم با بیگانگان و بازشدن پای روسها به ایران آشنا میکند. نثر این کتاب ساده، روان و در عین حال جذاب است و فراز و فرودهای تاریخ کشور ایران را به کمک قلم برای خوانند ترسیم میکند.[۲]
«جاده جنگ» برخلاف آنچه گفته میشود، اثری سفارش شده از نهاد خاصی نبوده است و انوری خودش برای نوشتن تاریخ انقلاب دست به کار میشود. او میگوید: «البته من هر موضوعی که در راستای اهدافم باشد، مینویسم چه سفارشی و چه غیرسفارشی اما جاده جنگ سفارشی نبود. از آنجا که هر انقلابی رمان مخصوص خودش را دارد و برای همه انقلابها بدون استثنا رمان نوشته شده است من هم منتظر بودم که خبر نوشتن رمان انقلاب اسلامی را بشنوم اما وقتی دیدم خبری نشد و پرسوجو کردم متوجه شدم هنوز کسی برای نوشتن این رمان اقدام نکرده است، برای همین شروع کردم به نوشتن رمان جاده جنگ».[۳] شباهتهایی میان «جاده جنگ» و «برباد رفته» مارگارت میچل دیده میشود که به نظر میرسد به دلیل موقعیتهای زمانی و مکانی و همچنین ادبیتر بودن «بر باد رفته»، نویسنده «جاده جنگ» سعی کرده به عنوان الگوی نگارشی خود گوشه چشمی هم به این رمان به یادمادنی داشته باشد.[۴] رمان ده جلدی «جاده جنگ» انوری برنده جوایز ادبی کتاب فصل، قلم زرین، کتاب سال و جایزه ادبی جلال آلاحمد شده است.
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
معرفی نویسنده
منصور انوری نویسندگی را از سال ۱۳۶۴، با داستان کوتاه «بی بی سی» آغاز کرد. پس از آن مجموعه داستان «مصافحه با ارواح» را نوشت. او تاکنون داستانها و رمانهای چندجلدی گوناگونی با موضوع دفاع مقدس، انقلاب و تاریخ ایران نوشته است. رمان دهجلدی «جاده جنگ» انوری برنده جوایز ادبی کتاب فصل، قلم زرین، کتاب سال و جلال ادبی جلال آلاحمد شده است.[۱]
خلاصه کتاب
«جاده جنگ» یک رمان بلند تاریخی است که در کنار داستانی پرکشش و عاشقانه بخشی از تاریخ پر فراز و فرود کشور را از آغاز جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ تحمیلی روایت میکند. داستان از شهریور ۱۳۲۰ آغاز میشود، زمانی که روسها از شمال شرقی کشور به خراسان حمله میکنند و اشغال ایران به دست متفقین اغاز میشود. کتاب دو شخصیت اصلی مرئی و نامرئی دارد. شخصیت نامرئی «مرگان» نام دارد که مانند روح در تمام حوادث رمان حاضر است و در آنها نقش دارد. شخصیت دیگر این داستان «سید رضا شریفی» یک سرجوخه ژاندارمری است که به یک افسر زن تاجیک به نام «عالیه» که دانشجوی پزشکی هم است علاقهمند میشود و او را فراری میدهد.
سید رضا ۳۵ سال از کشور خارج میشود و به این بهانه، در قسمتی از رمان حضور ندارد و دوباره در روزهای آغاز جنگ تحمیلی درحالیکه پیرمردی است به ایران برمیگردد و به خرمشهر میرود و مجددا به داستان بازمیگردد. موضوعات رمان «جاده جنگ» بر اساس واقعیات تاریخی شکل گرفتهاند و گویای نیم قرن از حوادث تاریخ ایرانند. فضای اصلی این رمان هم کل کشور به خصوص جاده شاهرود است که نقشی کلیدی در وقایع اصلی ابتدا و انتهای رمان دارد و به نوعی سمبلی از جنگ بیپایان است.
دو شخصیت اصلی دوست هستند و وقتی روسها به ایران حمله میکنند شخصیت نامرئی به نام «مرگان» در ابتدای هجوم متفقین به مدت ۹ ساعت و به تنهایی در تنگه باجگیران این جاده با آنها مبارزه کرده است. این شخصیت که نامرئی است شروع به ضربهزدن به منافع روسها میکند.
در مجموع، شخصیتپردازی نامریی و انتخاب نام مَرگان برای قهرمان این رمان که مانند روح در تمام نقاط حاضر بوده و حس مرگآور برای سربازان روسی به همراه داشته، یکی از نقاط مثبت رمان جاده جنگ است.
علاوه بر این دو شخصیت مرئی و نامرئی، در حدود ۱۰۰ شخصیت دیگر هم در این مجموعه وجود دارد که به فراخور زمان وارد صحنه میشوند.[۴]
این جاده جنگ است که روسها با ابزار و ادوات جنگیشان هموار کردهاند و آغاز جاده، شرق ایران است. اما پیش از آنکه قوای روس به بهانه دفاع از ایران در مقابل آلمانها به این سرزمین حمله کنند، همه چیز در آرامش بوده است. اصلاً جلد نخست از رمان بلند بالای «جاده جنگ» از آنجا آغاز میشود که یک سوار با زنی زیباروی در هاله نقرهگون سپیدهدم به قریه ساکت بینالود میرسند. منصور انوری ادامه این فصل را میرساند به کوچ ایل قافله عشایری به رهبری گلمراد. بعد هم مخاطب را میبرد به تماشای گشتزنی ژاندارمها که برای مقابله با قاچاقچیان تریاک است. رضا دوست آن سوار و گلمراد هم جزو سربازان این ژاندارمهاست. اما دوستیها نمیتواند برقرار بماند؛ چرا که شهریور ۱۳۲۰ است و زمان حمله روسها به ایران. جنگندههایشان هم به آسمان بینالود تجاوز میکنند، اما بمبی نمیاندازند و به جایش اعلامیههایی پایین میریزند که بگوید آنها برای مقابله با فاشیسم به ایران آمدهاند. اما از سویی دیگر غرش تانکهای روس در محور سرخس شنیده میشود.
صحبت از تکتیرانداز ماهری هم هست به اسم مرگان که روسها را کلافه کرده است. رضا سخت در پی آن است که این مرگان مرموز را پیدا کند. نهایتا هم برای عملیشدن نقشههایش، دعوت روسها را برای همکاری با آنان میپذیرد و همراه آنان به شاهرود میرود تا جلد نخست از «جاده جنگ» به پایان برسد و مخاطب، مشتاق و منتظر، جلد دوم را آغاز کند.[۱]
نگاه چندبعدی انوری در رمان جاده جنگ اثر او را از بسیاری رمانهای تاریخی متمایز کرده است. همهجای این اثر نوآوری و خلاقیت به چشم میخورد. خط اصلی داستان در کنار موضوعات دیگری که هر یک هویتی مستقل دارند از دست نمیرود و خرده داستانها و فلاشبکها بههیچوجه آسیبی به انسجام این داستان بلند نزدهاند.[۵]
نظر نویسنده درباره اثرش
اگر یکی از معیارهای خواندهشدن، رسیدن به چاپهای متعدد است باید بگویم جلدهای اول این مجموعه به چاپ ششم رسیده است و همین نشان خواندهشدن کتاب است. بههرحال من نیم قرن از حیات کشور را با جزئیات نوشتهام از آداب و سنن، فولکلور، مسائل تاریخی و مذهبی و منطقهای گرفته تا نگاهی کامل به جنگ جهانی دوم و مسائل این جنگ که کشور ما را درگیر کرد. در این کتاب بسیاری از آداب و سنن فراموش شده شمال خراسان ثبت و ضبط شده است و این کتاب از این حیث اعتبار بیشتری پیدا میکند چون آیینه تمام نمای ۵۰ ساله کشور ماست.
همین نگاه سبب ماندگاری اثر میشود. بسیاری از آثار ماندگار مثل «جنگ و صلح» تولستوی از این جهت مورد اقبال قرار گرفتهاند که کتاب منعکس کننده وقایع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی کشور در برهه زمانی خاص بوده و صرفاً یک اثر داستانی نبوده است. من هم برای نوشتن این کتاب به آثاری مثل «دن آرام»، «بر باد رفته»، «بینوایان» و «جنگ و صلح» توجه داشتم و آنها را به لحاظ سبک نوشتاری بررسی کردم. در همه این آثار بزرگ، نویسنده در کنار تاریخ به آداب و رسوم کشورش پرداخته است و من هم همین کار را کردم و از این جهت «جاده جنگ» یک اثر قابل استناد است.
برای نوشتن این کتاب و کتابهای دیگرم با سختیهای زیادی روبهرو هستم، چون عمدتاً از تاریخ و بر بستر تاریخ داستانهایم را مینویسم. برای نوشتن جاده جنگ از آرشیو آستان قدس استفاده زیادی کردم و البته پای صحبت آدمهایی نشستم که آن روزها یعنی روزهای اولیه حمله متفقین را به چشم خودشان دیدهاند. در مورد جنگ جهانی دوم در همین کتاب حرفهایی زده شد که هنوز در جایی مکتوب نشده است.[۳]
علت نگارش کتاب از زبان نویسنده
در تمام کشورهایی که انقلاب صورت گرفته، هنرمندان و نویسندگانشان سعی میکنند که رمانهایی را پیرامون انقلابهایشان به نگارش دربیاورند. متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با وجود تحول شگرف حاصل از آن، رمان قابل توجهی به نگارش درنیامد و من بسیار منتظر پیشکسوتان بودم تا رمانی را با این مضمون منتشر کنند، ولی متاسفانه کسانی که از من حرفهایتر بودند این کار را نکردند و من تلاشهای بسیار کردم تا بر اساس یک سری تحقیقات میدانی و شخصی که سینهبهسینه برایم نقل شده بود رمان «جاده جنگ» را به نگارش دربیاورم. باید اعتراف کنم که جلدهای منتشر شده از این رمان تنها مقدمهای بوده تا به انقلاب شکوهمند اسلامی ایران برسد چرا که برای تحلیل و توصیف وقایع انقلاب اسلامی لازم بود ریشههای آن را از قبلتر در قالب داستان بازگو کنیم تا با دیدی بازتر واقعه انقلاب و سالهای دفاع مقدس و پس از آن تحلیل شوند.
جلد نخست کتاب «جاده جنگ» به وقایع ورود روسها به بهانه دفاع از ایران اشاره و شروع شده در خلال آن داستان کتاب، روایت کننده زندگی مردم و رویدادهای تاریخی در ایران است. فصل اول با داستان زندگی زن و مردی آغاز میشود که به منطقه بینالود سفر کردهاند.[۲]
کتاب تاثیرگذار
هنگامی که ۱۴ساله بودم کتابی را خواندم که داستانی جذاب و تاریخی در آن به چاپ رسیده بود همین امر تا مدتها ذهن مرا به خود مشغول کرد، داستان آن کتاب از این قرار بود که به یک راننده کامیون که به استخدام متفقین درآمده تا به روسها آذوقه برساند، محموله شکری سپرده میشود، در آن روزگار قحطی، قیمت یک من شکر ۵۰ تومان یعنی به اندازه حقوق یک ماه این راننده بود، آن راننده کیسههای شکر را در آبانباری خالی میکند و بعد کامیون و کیسههای خالی را به آتش میکشد تا ردی از خود به جا نگذارد. بعد با چهارپایی دبه دبه آب شیرین آن آب انبار را به جایی دیگر انتقال میدهد و از آن «آبنبات» تولید میکند که همین ثروت عظیمی را برای او به همراه میآورد، بعدها نیز براساس آن رمان «جاده جنگ» را آغاز کردم.[۲]
پیام کتاب
کتاب «جاده جنگ» داستانی جذاب و خواندنی و سراسر هیجان دارد، این داستان که بر اساس مستندات پایهگذاری شده و بخشی از تاریخ و هجمههای دشمنان به خاک این سرزمین را بیان کرده مطالعه آن مخاطب را به عبرتآموزی از غفلتهای گذشته پادشاهان متوجه میکند، زیرا تاریخ سراسر درس عبرت برای آیندگان است.[۲]
جوایز
برگزیده چهاردهمین دوره کتاب فصل در بخش داستان در سال ۱۳۸۹.
برگزیده چهارمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد در بخش داستان در سال ۱۳۹۰.
برگزیده بیستونهمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش داستان در سال ۱۳۹۰.
برگزیده هشتمین جایزه قلم زرین در سال ۱۳۹۰.
برشی از متن کتاب
شهر، زیر قدمهای روسهای سرمست از پیروزیِ بدون درگیری، به لرزه درآمد. کمیسریها اشغال شدند. پادگان به تصرف درآمد و فرمانده نیروها، سوار بر جیپ فرماندهی، به سمت ستاد لشکر خرامید. به نظر میرسید که روسها از وضعیت شهر، فرار فرماندهان ارشد نظامی، وضعیت اماکن و مقاومتناپذیری مردم شهر بهخوبی آگاهاند! بعید نبود که عوامل نفوذی اطلاعات لازم را در اختیارشان گذاشته باشند. وضعیت چنان مینمود که گویی به خانۀ خود وارد شدهاند؛ بدون شلیک حتی یک گلوله و بدون برخورد با حتی یک حرکت اعتراضآمیز. روسها بهخوبی متوجه شده بودند که قضیه مرگان یک استثنا است و استثنا قاعدهپذیر نیست.
مشهد به همین سادگی اشغال شد! سادهتر از آنچه حتی نیروهای خودی تصور میکردند. یک واحد نظامی نیز به تقاطع جادۀ زاهدان تهران اعزام شد و با تصرف تقاطع، در عمل، ارتباط مشهد با همه شهرها قطع شد. سرهنگ افشار در حال بازی محبوبش، بیلیارد، بود که خبر ورود روسها را برایش آوردند. او آخرین ضربهاش را به گوی روی میز وارد کرد، چوب بیلیارد را روی میز گذاشت، دکمههای یونیفورمش را بست، دستی به سبیلهای تابدادهاش کشید، سینهاش را با تکسرفه خشنی صاف کرد و گفت: «اوهوم... پس بالاخره اومدن... حرومزادهها!»
افراد معدود باقیمانده در ستاد، همه در سالن بازی جمع شده و با چشمهای نگران به فرماندۀ خود زل زده بودند. سرهنگ در برابر نگاه پراستفهام آنها فقط یک جمله بر زبان آورد. پاسدارایِ تشریفات آماده باشن!
وقتی اتومبیل فرمانده روس مقابل ستاد توقف کرد، پاسدارهای تشریفات و استقبال آماده بودند. فرمانده نیروهای روسی، که چند افسر سرخ و نمایندۀ استانداری همراهیاش میکردند، وارد ستاد شد و مورد احترام و استقبال قرار گرفت. افسر نگهبان، شمشیرکش پیش رفت، مقابل فرماندۀ دشمن خبردار ایستاد و با صدای رسا خیر مقدم گفت و اضافه کرد: «رویداد قابل به عرضی نیست!»[۱]