تالار پذیرایی پایتخت
«تالار پذیرایی پایتخت» به قلم محمدعلی گودینی با نیمنگاهی به فساد رژیم پهلوی و قیام ۱۵خرداد، به موضوع اصلاحات ارضی و مشکلات روستاییان و مهاجرت آنان به شهر و عواقب آن میپردازد.[۱]
تالار پذیرایی پایتخت | |
---|---|
نویسنده | محمدعلی گودینی |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۸۸ |
شابک | ۸۶۹۷۵۰۶۹۶۴۹۷۸ |
نوع رسانه | کتاب |
در سال ۱۳۴۰ رضاشاه در پی طرحی که از طرف کشور امریکا پیشنهاد و حمایت میشد تصمیم به تقسیم اراضی کشاورزان کرد. زمینهایی که از اربابان گرفته میشد و بین روستاییان کشاورز تقسیم میشد. این طرح به «انقلاب سفید» معروف است؛ انقلابی که قرار بود برای جلوگیری از گسترش و رشد نظام کمونیستی و جامعه سوسیالیستی کشاورزان را از قید اربابانشان بیرون کشیده و به استقلال مالی برسانند. اما این طرح نتایج مثبت و منفی داشت و در ابتدا نیز با مخالفت علمای دین از جمله آیتالله بروجردی روبهرو شد. روستاییان که در ابتدا شیرنی مالکشدن به دهانشان مزه کرده بود اما به مرور درگیریها آغاز شده و نتوانستند با هم کنار بیایند. از طرفی آوازه مدرنیته و کارخانههایی که کمکم داشت رشد میکرد باعث شد روستاییان زمینهای کوچک خود را به قیمت پایینی به همان اربابان فروخته با پول اندکی که در دست داشتند راهی پایتخت شوند. پس از مهاجرت رعیتهای روستا به پایتخت مملکت و زندگی فلاکتبار و گاه همراه با خفت و خواری، خودشان متوجه اشتباه شده اما راه برگشتی هم ندارند. در گوشه گوشه رمان، هرجا لازم بوده، نویسنده نقبی هم به اوضاع انقلاب و تحرکات امام خمینی(ره) و مواضعش زده است. هدف نویسنده شرحی بر مصایب اصلاحات ارضی در دوره محمدرضاشاه پهلوی و پیامدهای آن است که بهویژه روی کوچ روستاییان کشاورز به پایتخت و سایر شهرها میپردازد.
تالار پذیرایی پایتخت در جشنواره داستان انقلاب به عنوان رمانی با موضوع انقلاب، قابل تقدیر شناخته شد. گرچه موضوع اصلی آن انقلاب اسلامی نیست. همچنین در جایزه ادبی جلال آلاحمد از آن تقدیر شده است. این رمان که به سبک رئالیسم نوشته شده است به شرح جزییات بسیار میپردازد. زبان گفتگوها زبانی بومی و با لهجه است که بسیاری از لغات و اصطلاحات بومی در آن استفاده شده است. لغات و اصطلاحات بومی به کار برده شده، در پاورقی هر صفحه توضیح داده شده که به خواننده غیرآشنا کمک میکند درگیر لغت نشده و مفهوم را دریافت کند.
این رمان جلد اول از یک سهگانه است. گودینی به تازگی نگارش جلد دوم این سه گانه را با نام «زنی با کفشهای مردانه» به پایان رسانده است. این رمان به وقایع انقلاب و تشکیل گروهکهای چریکی قبل از انقلاب میپردازد.[۲]
دقت نویسنده در انتخاب نام رمان قابلتحسین است. از این رو که خواننده هنوز به نیمه رمان نرسیده معنای مجازی تالار پذیرایی پایتخت را میفهمد، اما به آخر رمان که میرسد منظور حقیقی نویسنده فاش میشود که تالار پذیرایی عروسی است به نام «پایتخت» که قرار است افتتاحیه آن با عروسی برات علی برگزار شود!! در واقع اتفاقاتی که در شب عروسی براتعلی در تالار پذیرایی پایتخت رخ میدهد و نقلقول پایانی غلامعلی در صفحه آخر که میگوید: « عجب پایتختی! عجب تالار پذیرایی پایتختی! ... کاش هرگز به پایتخت مملکت نیامده بودیم.» لب لباب نویسنده از شرح آن همه مصایب کوچ روستاییان به پایتخت مملکت است.[۳]
مؤلف کتاب تالار پذیرایی پایتخت، متولد ۱۳۳۵ و روستازاده است و طبیعتاً خود شاهد رویدادها و حواشی اجرای این طرح بوده است. شاید به نوعی میتوان رمان او را توصیف آنچه در دوران نوجوانی و جوانی دیده است، نامید. بخصوص اینکه رمان به روایت اول شخص میباشد. سبک گودینی برای نگارش رمان، رئالیسم است و این برای رمانی که قصد دارد فضا و سبک زندگی در یک «دهات» را به وضوح برای مخاطبش جا بیندازد، بهترین سبک است. توصیفات دقیق نویسنده از صحنهها و جزئیات اتفاقات، بیانگر تسلط مؤلف بر سبک رئالیسم است.[۳]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
خلاصه کتاب
داستان از روستا در هنگام جریان اصلاحات ارضی آغاز شده و سالهای پیش از انقلاب اسلامی را روایت میکند. غلامعلی فرزند براتعلی، روستازادهای است که با خانوادهاش شامل پدر و مادر و برادرش چراغعلی و سه خواهرش به نامهای تاج دولت، نیم تاج و تاج ماه زندگی میکند. پس از اعلام اصلاحات ارضی در ۶بهمن۱۳۴۲، روستاییان که دیگر مالکی بالای سر آنان نیست با هم اختلاف و نزاع پیدا میکنند و پارهای از آنان به طمع شغل و امکانات بهتر به سمت پایتخت هجوم میبرند.
غلامعلی، راوی نوجوان یکی از این مهاجران است که در طول داستان به ماجراهای رخ داده در ایران و پایتخت نگاه میکند. او در پایتخت بزرگ میشود و هر کاری میکند جز آموختن حرفه و صنعتی که آینده داشته باشد. وی پس از پایان دوران سربازی میان ماندن یا رفتن از پایتخت حیران و سرگردان است.
خواننده از زبان راوی تنها روایاتی دو یا سه خطی میشنود که واقعه ۱۵خرداد۴۲، حادثه فیضیه قم، جشنوارهٔ فرهنگ و هنر شیراز از آن جمله هستند و اینها وقایعی است که نه راوی بلکه، نویسندهٔ محترم جسته و گریخته به آنها پرداخته است.[۴]
راوی که برای کار به شهر آمده به سختی زندگی را پیش میبرد؛ اما در مقابل، براتعلی پسرعموی او که شخصیت شروری دارد، با گروهی از کلاهبرداران تبانی میکند و با طرح یک عروسی دروغین جشنی در «تالار پذیرایی پایتخت» برگزار میکنند تا پولی نصیب گردانندگان این سناریو شود. با این حال، قضیه پس از مدت کوتاهی لو میرود. شخصیتهای این کتاب که عمدتا از اهالی روستا و اقشار پایین جامعهاند، همه در یک حد در داستان تاثیر میگذارند؛ اما دو نفر که بیشتر مطرح هستند یکی خود راوی است و دیگری براتعلی پسر عمویش. براتعلی از همان زمانی که در روستا زندگی میکند، بچه سربهراهی نیست و مشکلاتی را برای اهالی فراهم میآورد، و در شهر هم همان رویه را ادامه میدهد تا در انتهای داستان که حادثه اصلی اتفاق میافتد، یکی از شخصیتهای به ظاهر محوری آن است. نویسنده در این داستان با برشکافتن شخصیت داستان به نوعی روایتگر انقلاب نیز هست؛ انقلابی که همه ارکان جامعه را درگیر کرده و همه به نوعی در آن سهیم هستند.[۱]
معرفی نویسنده
محمدعلی گودینی، داستاننویس و رماننویس ایرانی در سال ۱۳۳۵ در شهر کنگاور متولد شده و در سیزدهسالگی به شهر تهران آمد و اکنون نیز در این شهر زندگی میکند. او دارای دیپلم تجربی بوده و در یک کارخانه کار میکند و در آنجا عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی و نیز هیئت منصفه کارخانه است و در دو نشریه نیز مسئول صفحه ادبی بوده است.از آثار او، داستان «صعود»، در دومین دوره مسابقات بنیاد جانبازان رتبه دوم و داستان «آجر بهمنی» در سومین دوره همین مسابقات رتبه سوم را به دست آورده است. «لبخند تلخ» در مسابقات قلم زرین جزء پنج اثر اول انتخاب شده و داستان «شیرین» در دوره دوم جایزه عذرا رتبه دوم و «نورد» در اولین دوره مسابقات ادبی کارفرمایان و کارگران رتبه سوم را به دست آورده است. «زنی با کفشهای مردانه»، «تالار پذیرایی پایتخت»، «سالار» و ... از جمله آثار اوست. او را نویسندهای میدانند که برای ادبیات کارگری تلاش کرده است و در داستانهایش به تصویر چهره رنجیده این قشر پرداخته است. همچنین گودینی به تالیف داستانهایی با مضمون دفاع مقدس اهتمام داشته است. او برنامهریزیهای دقیق و مدیران توانمند را عاملی برای موفقیت در معرفی ادبیات دفاع مقدس به دنیا میداند.
محمدعلی گودینی از جمله نویسندگانی است که با سختیهای زیادی قد کشیده و نویسنده شده است ، تلاشهای او در نویسندگی و همچنین زندگیاش زیبایی یک فرد موفق را به تصویر میکشد.
وجه مشترک کارهای گودینی توجه به قشر ضعیف جامعه، روستاییان و کارگران است. میتوان کارهای گودینی را بلندگوی قشری دانست که در سالهای اخیر کمتر مجال سخنگفتن در آثار داستانی داشتهاند. در روزگاری که داستانهای ایرانی در فضای کوچک آپارتمانهای شهری و با دغدغههایی متفاوت با جامعه روایت میشود، گودینی تلاش کرده است تا صدای مردمی باشد که در این سالها در آثار داستانی خاموش بودهاند. او در کتاب «راز عمارت متروک» که با داستانی جنایی گره خورده نیز بر این رویه ثابت مانده است. او در این اثرش در خلال یک داستان متفاوت و جذاب، آینهای قرار داده است پیش چشم مخاطب از زمان ارباب و رعیتی در روستاهای کشور و تأثیری که این نظام بر زندگی روستاییان ایرانی پیش از انقلاب گذاشت.
نظر نویسنده درباره اثرش
در این رمان به جریانهای روابط ارباب و رعیتی و انقلاب رعیت علیه ارباب اشاره میشود. مهاجرت روستاییها به شهر و مشکلاتی که از این مهاجرت دامنگیر آنها میشود و مسایلی همچون اعتیاد و خواریپذیری در شهرها از جمله این مشکلات است. تاکنون در ادبیات انقلاب به زمینهها و ریشههای اجتماعی انقلاب اسلامی توجه نشده است در رمان "تالار پذیرایی" سعی کردم تا بهطور غیرمستقیم موضوع انقلاب را مورد توجه قرار داده و به زمینههای اجتماعی آن توجه کنم.[۵]
نگاهی به درونمایه داستان، نکات مثبت و منفی
گودینی کوشش کرده است به تراژدی “مهاجرت روستاییان و عوامل و تبعات منفی آن” نگاهی از سر تأمل داشته باشد. او در صفحات رمان خود تلاش میکند با ناخنک زدن به تاریخ معاصر، اثر خویش را مرتبت و کیفیت بالاتری ببخشد اما چنان اسیر ایجاز و بریدهگویی شده است که با این زبان الکن به هیچکدام از خواستههای خود حتی یک روایت درست از ماجرای مهاجرت، نرسیده است.
نویسنده با کولاژی که از قطعات تاریخ میسازد به جای روشنگری به سراشیبی مبهمگویی میغلتد و برای نسل فعلی که متأسفانه حافظهٔ تاریخی ندارد و به شدت کتابگریز است، این خرده اطلاعات به هیچ نقطهٔ روشن و درک درستی از تاریخ معاصر منتهی نخواهد شد. رمان ۳۵۰ صفحهای «تالار پذیرایی پایتخت»، نه روایت کامل و صادق تاریخ است و نه روایت کامل زندگی مهاجران.[۴]
نبود تعلیق:
نویسنده با خلق صحنههایی در ماستبندی (یکی از محلهایکار راوی) به شدت تلاش میکند به تعلیق لازم در داستان چنگ بزند اما پایههای این تعلیق به گونهای سست است که بودن یا نبودن آن تاثیری در کل اثر ندارد. ماستبندی ظاهراً نماد یک تشکیلات مخفی ضد رژیم شاه است که حتی از تحول در همسایگان خود عاجز است و از سایهٔ آنان میترسد، حال چگونه این تشکیلات میخواهد منشاء اثر در تغییر و تحول جامعه شود، جای سوال و شگفتی دارد.
از سوی دیگر تلاشهای راوی برای همراهی با خواننده عقیم میماند چرا که در طی روایت داستان، نویسندهٔ محترم هیچگونه کوششی برای ایجاد همراهی و ایجاد حس همذاتپنداری بین راوی و خواننده نمیکند.[۴]
خالی بودن از عناصر خیال:
داستان بلند گودینی، همانگونه که از حس تعلیق خالی است از عنصر خیال نیز بیبهره مانده است و هیچ تلاشی برای ایجاد حس کنجکاوی در خواننده دیده نمیشود.
گرچه رمان حاضر به چاپ پنجم رسیده است اما وجود نقصهای بزرگ در شیرازهی اصلی آن و عدم چفت و بست ماجراهایش، مبین این موضوع است که این رمان یا اصلاً توسط خوانندگان ادب دوست خوانده نشده و یا به علت ضعف بسیار، نیازی به نقد آن ندیدهاند.[۴]
عدم استفادهٔ درست از امکانات موجود:
استفاده از گویش محلی، شاید بتواند برای خوانندهای در جغرافیایی خاص ایجاد جاذبه نماید اما مخاطب عام که با برخی کلمات و عبارات آشنایی کامل ندارد، از اثر دور میشود چرا که همهی لغات ناآشنا در پاورقی معنا نشده است. غلط املایی برخی لغات، استفاده نادرست از برخی عبارات، چند پارگی زبان و دستوپا زدن بین گویشهای مختلف از دیگر نقاط ضعف این رمان است.[۴]
عدم تمرکز و بیتوجهی به متن:
بیدقتی نویسنده در پارهای از موارد نشاندهندهٔ عدم توجه و تمرکز وی در هنگام تحریر است. این عمل در صورتی اتفاق میافتد که یا داستان در طی چند مقطع مختلف و یا در طول چند سال متوالی نوشته شود. گسیختهشدن متن، حاصل همین جدا افتادن نویسنده و دورشدن وی از نوشته است.[۴]
استفادهی غلط از عبارات و اصطلاحات:
ص ۸: نشسته نشسته: (اگر قرار است از اصطلاحات عامیانه و محلی استفاده شود باید نوشته میشد کونسُرّه یا کون خیزه)
ص ۱۰: ورش میزد: (وَش میزد یعنی از شدت تمیزی برق میزد)
ص ۲۱ و ۲۵ و ۸۳: پارس کردن؛ دیرگاهی است که نویسندگان محترم پارسیزبان به این توهین آشکار بیگانگان سکوت کرده اما واژهٔ جایگزین اختیار کردهاند و صدای سگ را عوعو یا واقواق مینویسند و نه پارسکردن)
ص ۵۳: آروت شده: (باید نوشته میشد عوریت شده یعنی پر کنده و لخت)
ص ۶۱: سر و پوزم خاکی بود: (در اصطلاح دک و پوز آورده میشود که اینجا سر و پوز نوشته شده اما لازم به ذکر است دک و پوز نیز در مقام کنایه به طرف مقابل گفته میشود و نه به خود شخص!)
ص ۱۵۵: عملههای پاچه ورمالیده: (درست است که معنای پاچه ورمالیده یعنی کسانی که پاچهی شلوار خود را بالا زدهاند اما پاچه ورمالیده اصطلاحی رایجی است که در مقام توهین به افراد حقهباز و اهل نیرنگ گفته میشود و نه کارگران سادهٔ ساختمانی)
ص ۱۷۲: «از قدیم گفتهاند نان دولت حرام است و هرکس بخورد دیوث شده» (این ضربالمثل جدید جز در کتاب ایشان، در هیچ لغتنامه و فرهنگی دیده و خوانده نشده است! و انشاءاله که قابل تعمیم به همه کس نباشد).
غلط املایی: ص ۹۴: رفتهاند تهران عملهگری: (رفتهاند عملگی)- ص ۱۲۸: آوردی به من قالب کنی: (آوردی به من غالب کنی).
ص ۱۶۵: برای خودمان آبرو داریم: (آبرو).
ص ۲۶۹: بیانظباطی: (بیانضباطی) و مواردی از این دست در سراسر کتاب، بسیار دیده شده است.[۴]
اغلاط نگارشی:
ص ۹۳: خدا عاقبت همه مردم و آبادی را به خیر بکند: (باید نوشته میشد خدا عاقبت آبادی و مردمش را به خیر کند).
ص ۲۳۴: اسب قرمز بود. درشت بود. مست بود و گردنکش بود.[۴]
استفاده از کلمات رکیک:
کاش میشد در نوشته نیز مانند تصاویر برای عدم استفاده از فحش و ناسزا از بوق استفاده کرد با این حال محمدعلی گودینی در این قسمت با دستان باز عمل کرده است به ص ۱۶۸ نگاه کنیم: «چلغوز… پخی نیستیم… زرت زرتش… عر و تیز میکند قرمساق …« (تمامی کلمات داخل گیومه در متن کتاب موجود است).
آیا بهراستی بهکاربردن این لغات و اصطلاحات جزء لازم و تفکیکناپذیر ادبیات است یا میتوان با رفتار ناشایست افراد شخصیت ایشان را نشان داد و از بهکاربردن کلمات زشت پرهیز کرد؟ شاید نویسنده محترم نیز مانند برخی دوستان نوقلم گمان میکند با بهکارگیری لغات این چنینی کار خود را به رئالیست و واقعگرایی محض نزدیک میکند؟![۴]
استفاده از طنزی که تنظیم نیست!:
راوی سادهلوح ما معنای کلمه خرابکاری را نمیداند! چون میگوید: «هر چه فکر کردم متوجه منظورش نشدم… شاید منظورش… کار ناشایست سرباز شب قبل بوده است… سرباز از شدت شکمروی طاقت نیاورده… ریده بود توی شلوار خودش» (ص ۲۷۲) گویا نویسنده محترم فراموش کرده است که راوی چند سال است در پایتخت زندگی میکند!!
در بخشی از داستان، سخنان یک نماینده مجلس آمده است: «این مردم را باید اصلاح کرد» و قهرمان داستان میگوید: «بی اراده دستم رفت پشت گردنم.. سناتور راست میگفت باید میرفتم برای اصلاح».
در متن و ص ۳۰۹ آمده است: «اهالی پایتخت بدانید که پارک وی، پارک نیست، پارک وی فقط اسم یک اتوبان است»! لازم به ذکر است در داستانی که خالی از هرگونه طنز و فکاهی حساب شده و جدی است این طنازیها، نه تنها کمکی به شیرینی و حلاوت داستان نمیکند بلکه سطح آن را تا یک لودگی و شکلک بیمزه پایین میآورد.[۴]
بی دقتی در شخصیت پردازی:
گرچه نویسنده تلاش دارد شخصیت راوی را بهخوبی معرفی کرده و از تمام جهات بررسی نماید اما در برخی بخشها نتوانسته از تمامی امکانات بهدرستی و بادقت استفاده کند بهگونهای که این جوان چشموگوشبسته که حتی معنای واژه خرابکار را نمیداند و پاکی و سادهلوحی روستایی را دارد، تا پایان مراسم رقص و پاکوبی زنان در مراسم عروسی میماند و حتی تشخیص میدهد که خوانندهی زن، گرچه به تقلید یک خوانندهٔ زن معروف میخواند اما حین خواندن اداهای زنانهٔ او را در میآورد و به قول خودش «عین همان خوانندهٔ اصل»! (رجوع کنید به ص ۳۲۸)
نویسنده محترم چنان درگیر روایت نصف و نیمهٔ تاریخ میشود که فراموش میکند راوی داستان سالهاست پدر و مادر و خانوادهٔ خود را ندیده است در حالی که جدایی آنها بسیار غمبار و دور از انتظار تصویر شده بود. این نکته علاوه بر این که نشانگر ضعف نویسنده در پرداخت و معرفی درست شخصیت است، نشان میدهد که نویسنده با قهرمان داستانش نیز آشنایی کاملی ندارد.[۴]
برشی از متن کتاب
«با گرفتن قول چهار دانه تخممرغ و یک من و نیم گندم، بیبی وقت میداد و مثل هر سال میآمد و با پارچهای سر و صورتش را میبست، طوری که فقط دو تا چشمهایش پیدا باشد. اول روی دیوارها را خوب جارو میکشید تا دودههایش کنده بشود بریزد روی زمین و جارو بزند جمع کند یک جا.»
«اسکناس را گذاشتم توی جیب شلوارم در یخدان را آهسته بستم. برگشتم به اتاق دو قطره اشک توی چشمهای بیبی شکسته بود. احساس بیقراری داشت. توی اتاق احساس خفقان داشتم، خواستم برم حیاط: جلو در اتاق، آقا مشی دست جلو آورد، نگاهش مهربان شده بود. اشک در چشمهایش میلغزید، نگاهش پر از رضایت بود، صدایش خشدار شده بود. صبر کن غلامعلی، بگذار بیبی قرآن را بیاورد!
بیبی باز هم اشکهایش را پاک کرد. برگشتم رو به طاقچه بزرگ که قرآن با جلد مخمل سبز رنگش جلو آینه بود و عکس آقای بروجردی هم به شیشه آینه چسبیده بود، بیبی قرآن را برداشت زیر لب چیزی گفت و قرآن را بوسید و لحظهای رو به عکس، دعایی خواند و با کف دست روی عکس کشید و به صورتش مالید و صلوات گفت.»[۶]
کتاب صوتی
کتاب صوتی رمان «تالار پذیرایی پایتخت» توسط انتشارات صوتی گروه فرهنگی نماوا و با گویندگی «مهرداد مهماندوست» در سال ۱۳۹۷ منتشر شد.[۶]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «تالار پذیرایی پایتخت».
- ↑ «تالار پذیرایی پایتخت».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «کتاب تالار پذیرایی پایتخت -محمدعلی گودینی - سوره مهر».
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ «نگاهی به رمان «تالار پذیرایی پایتخت» نویسنده «محمدعلی گودینی»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک - مؤسسه خانه داستان چوک».
- ↑ «"تالار پذیرایی پایتخت" گودینی برگزیده کتاب فصل شد - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «معرفی و دانلود کتاب صوتی تالار پذیرایی پایتخت».