آذریِ غریب
آذریِ غریب داستان کوتاهی است بهقلم صادق زیباکلام، مبتنیبر روایتی حقیقی که قبل از انتشار مستقلش بهسال۱۳۸۷، در مقدمهٔ «مجموعۀ گفتوگوهای سیاسی» دیگر اثر زیباکلام، چاپ شده بود. این داستان تاکنون چهار نوبت چاپ در بیش از ۳هزار نسخه داشته است.
آذریِ غریب | |
---|---|
نویسنده | صادق زیباکلام |
ناشر | نشر بیدگل |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۸۷ |
شابک | ۹۷۸-۶۰۰-۵۱۹۳-۲۰-۶ |
تعداد صفحات | ۴۷ |
موضوع | زندگی افضل یزدانپناه |
زبان | فارسی |
طراح جلد | سیاوش تصاعدیان |
آذریِ غریب، حکایت مرگ ناگهانی افضل یزدانپناه، یکی از دانشجویان بااستعداد صادق زیباکلام، در دانشکدۀ علومسیاسی دانشگاه تهران است. شرح دلبستگی استاد به شاگردش و آیندهٔ درخشانی که برای وی پیشبینی میکرد و هرگز محقق نشد.
آذریِ غریب از نمای نزدیکتر
روایت آذریِ غریب
آغاز حکایت افضلِ آذریزبان به سال۱۳۷۲ برمیگردد. افضل که بهسبب هوش و استعدادش، او را از شمار دانشـجویان کمنظیر آن زمان میشناسند، بهحق باید در ردیف بزرگان و سرآمدان علم سیاست قرار میگرفت؛ اما گلوگاه مرگ، پایان غمانگیزی برایش رقم زد. آغاز کلامِ زیباکلام چنین است:
- هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکدهٔ حقوق و علومسیاسی میشوم و از آن پلههای قدیمی که از زمان رضاشاه تابهحال خمبهابرو نیاورده، بالا میروم، بیاختیار احساس میکنم که افضل را دومرتبه میبینم.[۱]
داستان در فرازونشیب صحنههایش، خواننده را همراهبا زیباکلام، بهدنبال افضل میکشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ و در جادهای که افضل برای آمدن به تهران و حضور در کلاس درس، طی میکرد.
غصۀ غربتِ افضل، غصۀ غربت تمام شایستگانی است که لابهلای دندههای یکدرمیان چرخهٔ آموزش عالی با زنگاری گریزناپذیر روبهرو شدند. زنگاری که دستگاه تصمیمگیر در جذب نخبگان هر عرصه، بدان مبتلاست.
نقش نصیر در جاودانگی افضل
« | صادق زیباکلام در مقدمهٔ آذری غریب:
|
» |
چرا باید آذری غریب را خواند
زیباکلام در عرصهٔ سیاست نامی آشناست هم در مقام مدرس و هم در کسوت پژوهشگر؛ اما فقط یک بار داستاننویسی را تجربه کرده است، آنهم صرفاً در چهلوهفت صفحه. این صاحبنظر علوم سیاسی خواسته تا ضمن اشاره به نُخبهکُشی فردی یا نسلی، زندگیِ دانشجویی را بازگو کند که تیرماه هفتادونُه بهناکامی چشم از جهان فروبست. پروندهٔ نابغهای را روایت کند که با بیاعتنایی، برای همیشه بسته شد و نه کسی استخوانهایش لرزید و نه مسئولی دینی بر گردنش حس کرد.
انگار قصهٔ افضل، بهانهای بوده برای پیشکشیدن حرفهایی بسیار. درحقیقت این داستان، فرصتی به نویسندهاش داد تا به نقد وضعیت دانشگاه و دانشجو بپردازد. پیشگفتار کتاب را عبادپور در معرفیِ اثر نوشته است. ضعف سیستم آموزشی در تحصیل یا نبودِ وضعیتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث میشود افراد در آغاز زندگی از تحصیل محروم شوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا بهدنیا بگذارند، مانند افضل یزدانپناه یا در وضعیتی بدتر، این شرایط نخبگان را برای همیشه از کشور فراری میدهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشتۀ دلخواه، آنها را در جایی ناهماهنگ با رشتهٔ تحصیلی بهکار میگُمارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اندکی کاوش در داستان آذری غریب
بازتاب اثر در فضای مجازی
گزارۀ زیر بهدرستی دیدگاهها و نظرات پیرامون اثر(در فضای مجازی)نشان میدهد:
- بعضی روایتها باید ماندگار شوند. بعضی روایتها برشی از زمانه هستند که بسیاری از ویژگیهایِ آن زمانه را در خود دارند. این روایتها ممکن است در یک وبلاگ کمخواننده، در ستون یک روزنامه کمتیراژ، در یک شبکه اجتماعی یا در مقدمهٔ یک کتاب دانشگاهی منتشر شوند. خودشان بهتنهایی شاید آن قدر درخشش ادبی نداشته باشند؛ اما به طرز درخشانی نمایندهٔ زمانهٔ خودشان هستند. این كتاب زیباکلام هم در زمرهٔ همین آثار است. آن پست وبلاگی و آن یادداشت کوتاه و پیام شبکههای اجتماعی ممکن است به فراموشی سپرده شوند و تاریخ از دستشان بدهد؛ ولی زیباکلام کار خوبی کرد و مقدمۀ یکی از کتابهایش را به کتابی جداگانه تبدیل کرد تا روایت منتخبش از زمانه را ماندگار کند. از این منظر خوشم آمد. ولی خب این کتاب بهتنهایی درخشان نیست. اگر مجموعهای از روایتهای اینچنینی میبود درخشان میشد؛ روایتهایی از هرز رفتن دانشجویان بااستعداد این بوموبر[۴]
سبک کتاب
در شناسنامۀ کتاب، نوشتۀ زیباکلام زیرمجموعهای از «داستانهای کوتاه فارسی» معرفی شده است؛ اما «آذریِ غریب» بیشتر یا شاید کاملاً شکلی از خاطرهنویسی یا شبهزندگینامه است تا اثری داستانگو.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اگر بخواهیم کتاب زیباکلام را در قیاس با هرگونه اثر داستانی دیگر بررسی کنیم، به چند دلیل آن را از مقوله داستان خارج میدانیم:
- الف) فاقد عنصر تخیل است. به عبارتی این اثر بیشتر گزارشی است از تعدادی برخورد میان فردی به نام افضل یزدانپناه و صادق زیباکلام که البته رابطه استاد و شاگردیِ قابل تحسینی را بیان میکند.
- ب) فاقد هر گونه صناعت روایی است. هیچ نشانی از روایتگونگی(narrativity) ندارد.
- ج) فاقد صناعات ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و هرگونه شگرد بلاغی ادیبانه و صناعات معنایی و بدیعی است.
اگر قرار باشد این نوشته را در زمره ادبیات بگذاریم، شاید بتوان گفت به خاطرهنویسی تعلق دارد؛ اما نه از نوعی که ادبیت (literariness) داشته باشد. اگر از حیث گونهشناسی به این نوشته نگاه کنیم، شاید تنها چیزی که به ذهن برسد «واقع داستان» (faction) یا داستان مستند باشد؛ اما واقع داستان باید ترکیبی از واقعیت (fact) و داستان (fiction) باشد.
[۵]
کتاب زیباکلام به زبان ساده و روان نوشته شده، با روایت خطی و زاویه دید اول شخص، حول محور شخصیت اصلی داستان در گردش است.
«آذریِ غریب» تا حدودی تشخصِ داستانی و فرم ادبیاتی را در پیشبردِ سرگذشت قهرمان حفظ کرده و در لحظاتی خواننده را با ویژگیهای شخصیت اصلی، موقعیت مکانی و زمانی آشنا کرده تا او تنها پیگیرِ صِرف احساساتِ شخصی و تعلقِ خاطرِ یک استاد دانشگاه به دانشجوی نابغه نباشد اما یک اِشکال اساسی مانع از تاثیرگذاری لازم به لحاظ حسی با رویداد پایانی و همزادپنداری با کاراکتر اصلی میشود. طی داستان، زیباکلام از هر فرصتی بهره برده تا به نقد فضای دانشگاهها و تفکرِ گمراه، بیهویت و بیهدایتِ دانشجوها بپردازد و کمتر به خصوصیات فردی افضل اشاره داشته تا با او و آنچه این دانشجو را از سایر همکلاسیها متمایز میکند، آشنا بشویم و بدانیم کدام ویژگیاش غیر از سماجت در تحقیقات علمی و ذهن خلاقش، سبب شیفتگی استاد به شاگرد میشود. اگر زیباکلام کمی بیشتر به تنهایی و روابط فردی افضلِ غریبمانده در شهر بیرحمی مثلِ تهران میپرداخت، میتوانستیم غربت او را بهتر درک بکنیم و بدانیم کدام عوامل،گریز او از پایتخت و بازگشت به زادگاهش «رَشِ بزرگ» را رقم زده تا برای امرارِ معاش، به اشتغال در مقامِ کمکممیزِ دارایی تبریز تن بدهد. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آذری غریب در یک بند
«افضل یزدانپناه»، دانشجوی دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران، همان آذریِ غریبی است که زیباکلام ماجرایش را شرح داده است. جوانی خجالتی که از روستایی حوالی مراغه در آذربایجان به یکی از مهمترین دانشگاههای شهر تهران آمده است و مانند بسیاری از افراد که از نقاطی دورتر به مرکز میآیند، با مسئله جاافتادن و پذیرفته شدن در مرکز روبهروست. زیباکلام در «آذری غریب»، شرحی از آشنایی و ارتباطش با افضل را ارائه داده و او را از بهترین دانشجویان خویش میداند. افضل پس از گذراندن دوره کارشناسی و پذیرش در مقطع کارشناسی ارشد، زیباکلام را بهعنوان استادراهنمای خویش برمیگزیند.اما رضایت و خرسندی استاد از انتخاب شاگردش دیری نمیپاید؛ افضل یک روز قبل دفاع رسالهٔ خود در راه بازگشت به تهران در جریان یک حادثه جان خویش را از دست میدهد و داغ خود را بر دلهای دوستان و نزدیکان میگذارد.
نگاهی به کتاب از منظر اجتماعی
کتاب پُر است از بررسیهای تحلیلی، تاریخی و ارجاعات گلایهآمیز اما منطقی به گذشته پُرافتخار ایرانیان و آیندهی تاریکی که با داشتن چنین دانشگاه و دانشجویی از آن برخوردار خواهند بود. نقد موشکافانهی پیشینه و حالِ بچههای تهران و مقایسه با آذریها یا به تعبیر زیباکلام،«تُرکها»، ریشهیابی بدبختی ایرانیها در عملکردِ خودیها و توهمزدایی از دخالت بیگانگان، تعریف صحیح و اصولی از محیط دانشگاه و شخص استاد، انتقاد به رسانهی تلویزیون و نقد انتظار دانشجویانی نظیر افضل از دولتمردانِ وقت و تشبیه وضعیت به نمایشنامۀ «در انتظارِ گودو» ساموئل بکت و از همه مهمتر، کشف نقطهضعف تولید نشدن فکر و اندیشه در سابقهٔ هفتادساله دانشگاهها و تقاضای انجامِ آن توسطِ «افضل»ها بهعنوان «رسالت فردی» که در این فرصت زمانی مطرح شدند. از این منظر، نوشتهی کوتاه استاد، اندیشهی خفتهای را بیدار میسازد که با شوقِ افضل یزدانپناه شعلهور شده بود؛ ولی با مرگ او هرگز خاموش نشد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اظهارنظرها
نصیر عبادپور
مقدمهٔ داستانی زیباکلام دربارهٔ نحوۀ زندگی افضل یزدانپناه که از جهتی شباهتهای زیادی نیز با زندگینامهای دارد که ژان ژاک روسو، متفکر فرانسوی قرن ۱۸، در شرح وصف زندگی خود در قید حیات نوشته است را بلافاصله بعد از چاپ اثر در سال ۱۳۷۹ مطالعه کردم. تصور نمیکردم که ایشان در نگارش چنین سبک از نوشتههایی نیز بدین گونه ماهرانه عمل نماید. چه آثاری که پیش از این دیده بودم، بیشتر در زمینهٔ تجزیه و تحلیل و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عمدتا هم بهشیوه علمی و آکادمیک بوده است. اما جذابیت اثر و ارزش و اعتبار آن چه از بعد علمی و چه بهلحاظ نوع سبک و نگارش باعث شد طی این چند سال پس از چاپ اول، بارها و بارها مطالعه کنم؛ اما به نحو اولیتر اگر از سبک و سیاق نگارش و ارزش ادبی اثر حاضر بگذریم، مهمترین ویژگی این داستان به نظرم به نوع بازخوانی و تجزیه و تحلیل بنیادین و عمیق از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازمی گردد که جای تأمل بسیاری از این حیث دارد. از دید من شاید زیباکلام در هیچیک از آثار و کتاب های قبلی خود همانند «ما چگونه ما شدیم»، «سنت و مدرنیته»، «انقلاب ایران» و... و آنچه به زعم خود مدت ها وقت خود را صرف ریشهیابی علل عقب ماندگی ایران کرده تا پاسخی برای این سؤال اساسی خود بیابد که«ما چگونه ما شدیم؟»، شاید به طور ناخواسته و از قضایای روزگار در لابهلای همین نوشته و داستان کوتاه خود بدان رسیده باشد که: «ما اینگونه ما شدیم.»
رضا امیرخانی
غریبِ آذری را صادق زیباکلام نوشته است؛ فقط در ۴۷ صفحه و توسط انتشارات بیدگل منتشر کرده است. کتاب را شاید ملانقطی اگر نگاه کنیم و با اصولِ داستاننویسی بسنجیم، اصالتاً داستان نباشد. خاطرهای باشد که به شکل داستانی نوشته شده است. یا حتی خاطرهای باشد که در یک تلاش نافرجام عاقبت به لحنِ داستانی دست نیافته باشد. اما در همین خاطره صفا و صداقتی هست که به صد داستان میارزد. زیباکلام گوشهای از خاطرات آکادمیک خود را، راجع به یک دانشجویِ مستعد شهرستانی بیان میکند. این که چگونه به دانشگاه آمد، چگونه فارغالتحصیل شد، چگونه کار گیر نیاورد و چگونه مُرد! خواندم و گریستم...[۶]
روزنامه شرق
در بین آثار صادق زیباکلام، بهجز کتابهایی مثل «ما چگونه ما شدیم؟»، «عکسهای یادگاری با جامعۀ مدنی»، «هاشمی رفسنجانی و دوم خرداد»، «سنت و مدرنیته» و...، کتاب دیگری هم دیده میشود که میتوان آن را متفاوتترین کار او دانست. «آذری غریب» عنوان کتابی کمحجم از زیباکلام است که به تازگی توسط نشر بیدگل به چاپ سوم رسیده است؛ اما «آذری غریب» از این بابت میتواند متفاوتترین کار زیباکلام باشد که نه یک تحلیل سیاسی که گزارشی است از ماجرایی واقعی و شخصی که برای یکی از دانشجویان زیباکلام اتفاق افتاده است. هرچند که در «آذری غریب» هم میتوان نظرات سیاسی زیباکلام را دید؛ اما این کتاب گزارشی است کاملاً مستند که زیباکلام از اتفاقی که سخت تحت تأثیرش بوده نوشته است.[۷]
سعید سبزیان
این مقاله انتقادی با بهرهگیری از تجربه زیباکلام در تدریس دانشگاهی و اندیشۀ جامعهشناختی بر نکات مهمی از وضعیت آموزشی دانشگاههای ایران انگشت نهاده است.
- شکاف میان آنچه در نظام آموزش و پرورش تحت عنوان تاریخ به دانشآموزان داده میشود و آنچه خود دانشجویان در دانشگاه میآموزند.
- نخبهکشی و ضعف هدایت و برنامهریزی برای سرمایههایی (فارغالتحصیلانی) که بهمحض اتمام درس و دانشگاه به حال خود رها میشوند. مثال خوبی که ایشان ذکر کردهاند، بهکارگیری یک فوقلیسانس علومسیاسی در ادارۀ دارایی است؛ اشاره به تفکر پایگان محوری کذب در ذهنیت افرادی که قومیتها را تحقیر میکنند؛ ستیز پیدا و پنهان فرهنگی در میان متعصبان، که در این نمونهٔ خاص از مدرسان علومسیاسی نیز مثال آورده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نگاه آفریننده آذریِ غریب به اثر
صادق زیباکلام مفرد، نویسنده و پژوهشگر متولد تهران و فارغالتحصیل رشتۀ علوم سیاسی در مقطع دکتری از دانشگاه برادفورد انگلستان و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است.
گفتوگوی تهران امروز با «صادق زیباکلام» درباره «آذری غریب» با این بند آغاز می شود:
زیباکلام را اینروزها همه خوب میشناسند، با کتابِ «ما چگونه ما شدیم» و با «سُنت و مُدرنیته» یا حتی «توهمِ توطئه»اش اما «آذری غریب» را کمتر کسی میشناسد، آنقدر که خود زیباکلام هم وقتی فهمیدند بهعلت چاپ اثر داستانیشان سراغ ایشان رفتیم، تعجب کردند؛ اما بههرحال چاپ نخستین اثرِ داستانی این استاد علوم سیاسی بهانهای شد برایاینکه از دریچهٔ نگاه یک سیاستمدار به نقدِ وضعیت ادبیات کشورمان بپردازیم. «آذری غریب»، اولین اثر داستانیِ صادق زیباکلام است؛ ولی بهگفته خودش، آخرین اثر داستانیشان نیست:[۸]
در مقدمه کتاب، دلیل نوشتنش آمده. شاید تا حالا خیلیها از چند و چون آن باخبر شده باشند؛ اما چیزی که فکر میکنم خیلی از خوانندگان این کتاب و حتی کسانی که این مصاحبه را میخوانند ندانند،این است که بعد از آذری غریب چه شد. بعد از این کتاب، خیلیها گفتند: «فکر نمیکنید کسی که میتواند با این قلم بنویسد، حیف نیست وقتش را صرف مهملات سیاسی کند؟این نوشتهها خیلی شیرینترند!» حقیقتش خودم هم مدتهاست به این نتیجه رسیدم اگر عمری باقی بماند، یکروز همه مسائل سیاسی را کنار بگذارم، کنج خلوتی اختیار کنم و داستان بنویسم.منتها یک اشکال کوچک وجود دارد؛ پس از این همه سال نوشتن و گفتن از دنیای سیاست،هر وقت اراده میکنم، یادداشتی درخصوص فلان مسئله سیاسیاجتماعی مینویسم و همان میشود سرمقاله خیلی از روزنامهها اما دربارهٔ داستان «افضل» این اتفاق نیفتاد.این داستان را بعدها خودم بارها خواندم اما میخواهم همینجا برای اولینبار اعتراف کنم که خودم بعد از هربار خواندن تعجب میکردم و میگفتم: «واقعاً تو نوشتی اینهارو؟!» آنوقت هرچه فکر میکنم باز هم قلم به دست بگیرم و داستانی مثل افضل بنویسم که هم مخاطب و هم خودم را تا این حد میخکوب کند، میبینم زهی خیال باطل! نمیشود که نمیشود.از من برنمیآید؛ یعنی اصل مطلب درست که آقاجان این مهملات سیاسی را بگذار کنار و برو سراغ دنیای نویسندگی، ولی آنچه نتوانستم بفهمم و مدام از خودم سؤال میکنم این است که: «تو اصلاً عُرضه داری نویسنده بشوی؟»
خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
افضل تجربهای تکرارناپذیر. زیباکلام میگوید:
« | نوشتهای مثل افضل یکبار اتفاق افتاد. هربار خواستم تکرار کنم، نشد. معتقدم نویسندگی به انتخاب من و شما نیست. مثل نقاش بودن، خطاط بودن یا بازیگر بودن. فکر میکنم آدمها نقاش و خطاط و... متولد میشوند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
چند خط همراه صادق زیباکلام
« | شاید هم من و عبادپور یک جورهایی مصداق انسانهایی هستیم که همیشه در گذشتهشان فرورفتهاند یا با گذشتهشان زندگی میکنند. آدمهایی که سروته زندگیشان خلاصه میشود در مشتی قاب عکسهای کهنه و انبوهی خاطرات رنگ و رو رفته گذشته. خاطراتی نیمهمحو، نیمهمبهم، نیمهتاریک، نیمهواقعی که در کنار پنجرهٔ دیوار بلند میان رویا و واقعیتهایشان تلنبار شدهاند. آدمهایی که شخصیتهای جالب زندگیشان یا در سینه قبرستان خفتهاند یا دیگر نیستند یا رفتهاند یا آنکه بدتر از همه اساساً معلوم نیست که از اول وجود داشتهاند یا نه؟ آدمهایی که به تعبیری با یادها و آدمهایی که نیستند، زندگی میکنند و فقط صدای گذشتهها را میشنوند. آدمهایی که به تعبیر «فروغ» که گفت: «فقط صداست که می ماند.»، برایشان فقط صداهاست که باقی مانده، صداهای مبهم گذشته هایشان.[۹] | » |
« | دلم میخواست من هم یک جمله روی سنگ مزارش اضافه میکردم: اینجا محل به زیر خاک رفتن امید و آرزوهای یک استاد است که چند صباحی فکر میکرد گمشدهاش و شاگردش را پیدا کرده است.[۱۰] | » |
« | اما ما تهرانیها چی؟ هیچ چی، برو دم میدان انقلاب ببین همۀ مسافرکشها، کوپنفروشها و آسمانجلها همه بچههای تهرانند. برو راهآهن ببین مسافرکشها که برای شوش، بهشتزهرا، پل سیمان، میدان خراسان و انقلاب داد میزنند همه لهجههای دِبش تهرونی دارند. نه یک کرمانی، نه یک اصفهانی، نه یک ترک و نه یک رشتی میانشان نمیبینی.[۱۱] | » |
« | وقتی این را شنیدم بیاختیار به یاد «آری چنین بود برادر» شریعتی افتادم. روایت انسانها، موجودات، جوامع، فرهنگها، تمدنهایی که نفرین شده هستند و همواره بایستی بدبخت و درمانده باقی بمانند. من کاری به مسائل سیاسی ندارم، اما جامعهای که «افضل» آن برود و کمکممیز دارایی تبریز شود، به نحو حزنانگیز و احمقانهای اولویتهایش را گم کرده است. جامعهای که بهترین، بهترینهایش را و نخبهترین استعدادهایش را بعد از آنکه از میان یک میلیون و چند صد هزار نفر انتخاب میکند و او را پنج شش سال تربیت کرده و سپس رهایش میکند که برود کمکممیز دارایی شود، چه جوری میخواهد ژاپن، فرانسه، آلمان و ایتالیا شود؟[۱۲] | » |
مشخصات کتابشناختی
- انتشارات بیدگل برای نخستین بار این کتاب را در ۴۷ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه بهچاپ میرساند و تا سه نوبت آن را تجدید چاپ میکند.[۱۳]
- چاپ چهارم آذری غریب توسط نشر میانه و در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است.[۱۴]
طرح جلد
نکتهای که نباید بیاعتنا از کنارش گذشت، طراحیِ جلدِ کتاب توسط «سیاوش تصاعدیان» است. آن سنگ قبرِ معلق میان زمین و هوا که به لوح تاریخی ارزشمندی شباهت دارد گویای غربت و بیتکلیفی در وضعیتی دشوار است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نوا، نما و نگاه
-
پشت جلد(چاپ چهارم) -
صفحۀ 46(چاپ چهارم) -
صفحۀ 47(چاپ چهارم)
پانویس
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱۶و۱۷.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱۸.
- ↑ «کتاب آذری غریب».
- ↑ «نکتهای دربارهٔ کتاب «آذری غریب» نوشتهی صادق زیباکلام».
- ↑ «غریبِ آذری».
- ↑ «صدای مبهم گذشته».
- ↑ «غریب آذری و مرگی غریب».
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ۱۸و۱۹.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ص ۴۷.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ص ۲۷و۲۸.
- ↑ زیباکلام، آذریِ غریب، ص ۳۹.
- ↑ «آذری غریب(انتشارات بیدگل)».
- ↑ «آذری غریب(نشر میانه)».
منابع
- زیباکلام، صادق (۱۳۸۷). آذری غریب. تهران: میانه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۶۰۳۳-۰-۵.
پیوند به بیرون
- احمدرضا حجارزاده. «نگاهی به کتاب «آذریِ غریب»، نخستین اثر داستانیِ صادق زیباکلام/آغازی بر پایان». روزنامۀ وقایع استان، ۱۷خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- سعید سبزیان. «نکتهای دربارهٔ کتاب «آذری غریب» نوشتۀ صادق زیباکلام». ویستا. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- «صداي مبهم گذشته». روزنامۀ شرق، ۳۰دی۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- رضا امیرخانی. «كتابهاي كه اين روزها (ارديبهشت 88) ميخوانم».
- زهره سمیعی. «غریب آذری و مرگی غریب». تبیان، ۲۵تیر۱۳۹۱. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- «آذری غریب». بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸.
- «آذری غریب». سازمان استاد و کتابخانه ملّی ایران.
- «آذری غریب». سازمان استاد و کتابخانه ملّی ایران.