گلاب خانم
رمان «گلاب خانم» به قلم «قاسمعلی فراست» در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این اثر اولینبار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در تهران به چاپ رسید. این کتاب در سومین دورهی بهترین کتاب سال دفاع مقدس ویژهی سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ جزء کتب تقدیرشده بود.
گلاب خانم | |
---|---|
![]() | |
نویسنده | قاسمعلی فراست |
ناشر | قدیانی |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۷۴ |
تعداد چاپ | چاپ نهم ۱۳۹۵ |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۴۱۷۰۷۲۰ |
تعداد صفحات | ۲۶۲ |
موضوع | رمان دفاع مقدس، جانبازان |
زبان | فارسی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
«گلاب خانم» رمانی به قلم قاسمعلی فراست است. این رمان در حوزهی ادبیات دفاع مقدس بهشمار میرود و از زاویهی متفاوتی به جنگ مینگرد. این اثر، نگاهی واقعگرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت میکند که از ناحیه صورت مجروح شده است.[۱] موسی و گلاب شخصیتهای اصلی رمان «گلاب خانم» هستند. داستان با عقدكنان دو جوان (گلاب و موسی) شروع میشود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبهی عقد خوانده شود، اما هرچه انتظار میكشند، از او خبری نمیشود. دلهرهها آغاز میشود و نگرانیها بروز میکند. هیچکس نمیداند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا اینکه ماهها بعد، موسی به خانه برمیگردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان میکند و از او فاصله میگیرد. این کتاب فصلبندی ندرد.
قاسمعلی فراست که یكی از نویسندگان عرصه ادبیات مقاومت است، بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستانهایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.
خلاصه اثر
رمان «گلاب خانم» به قلم قاسمعلی فراست، روایت متفاوتی از جنگ است. موسی و گلاب شخصیتهای اصلی رمان «گلاب خانم» هستند.[۲] در سالهای جنگ تحمیلی، رزمندهای به نام موسی در جبهه مجروح و در بیمارستانی در اهواز بستری میشود. خانوادهاش که از وضعیت او خبر ندارند، طبق قرار قبلی و نامهای که موسی برای آنها نوشته بوده، در آستانه نیمه شعبان در تدارک برگزاری مراسم عقدکنان او با دختر داییاش، گلاب هستند. شب قبل از نیمه شعبان، چند نفر از اهالی فامیل و همسایهها در خانه آنها جمع میشوند تا سور و سات عقدکنان را فراهم آورند، اما خبری از موسی نمیشود.
مراسم عقد به امید آمدن موسی برگزار میشود و دو نفر از دوستان به نامهای موسی سلیم و مرتضی با گل و کادو سر میرسند. حاضران از آنها سراغ موسی را میگیرند. دوستانش میگویند که حدود ده روز است از موسی بیخبرند و بنابر دعوت قبلی، اکنون به مراسم عقدکنان آمدهاند. مراسم با صرف ناهار و بازگشت مهمانها به پایان میرسد. روز بعد از مراسم، پدر موسی - میرزا - با یکی از دوستانش به طرف منطقه راه میافتند و میرزا یکی دو روز در پشت خط منتظر خبر میماند تا اینکه متوجه میشود موسی چندی پیش برای شناسایی رفته و دیگر برنگشته است. به احتمال زیاد، راه را گم کرده یا زخمی یا اسیر شده است. میرزا به خانه برمیگردد و از آن پس، جستوجوی او و همسرش آسیه هر یک به دور از چشم دیگری آغاز میشود تا جایی که آسیه در میان شهدای گمنام نیز به دنبال گمشدهاش میگردد.
موسی با جراحات زیادی از جمله شکستگی دست و پا، زخمهای عمیق صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری است. هیچکس او را نمیشناسد. خودش نیز حرفی نمیزند و تمایلی ندارد اطلاعاتش را به کسی بگوید، چراکه نمیخواهد به خانوادهاش گزارش دهند و آنها ناراحت شوند. بعد از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل میکنند. اما او با دیدن وضعیت چهرهاش و دقیقتر شدن در اوضاع جراحت صورت و تغییر صدایش، حاضر به روبهرو شدن با خانواده نیست. موسی در آسایشگاه نیاز به یک همکلام رازدار دارد و بالاخره کریم را که نابیناست برای همصحبتی برمیگزیند. کریم پس از مرخص شدن از آسایشگاه، خبر گم شدن موسی را در محل میشنود. روزی که لیلا، خواهر موسی، به همراه همسرش خسرو به رسم همسایگی به عیادت کریم میروند، از زبان کریم میشنوند که یک نفر با نام وحید در آسایشگاه حضور دارد. لیلا شبانه خبر را به پدر و مادرش میرساند و آنها از رختخواب روانه آسایشگاه میشوند، اما هیچ مجروحی با نام موسی وجود ندارد و حتی دیدن مجروحان هم گرهای از کار نمیگشاید. هرچند موسی آمدن پدر و مادرش را میبیند، اما خودش را به آنها نمیشناساند.
در روزهای بعد، گاهی کریم به دیدن موسی میرود و با او صحبت میکند تا اینکه یک روز میرزا و آسیه را هم با خود میبرد و موسی ناچار میشود تا به خانه بازگردد. موسی در اتاق ماندن را بر دیدار بقیه ترجیح میدهد؛ گوشهگیر و منزوی میشود. هر وقت گلاب به دیدار نامزدش میشتابد، موسی به بهانههای مختلف از دیدن او شانه خالی میکند، تا اینکه بالاخره یک روز گلاب موفق میشود به اتاق موسی برود و همه چیز را میفهمد. موسی هم به او میگوید که دیگر منتظرش نماند و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی قرار میگیرد. برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق از خانوادههای جانبازان میپردازد و حتی با خانواده جانبازی که همسایه آنهاست، رفت و آمد میکند. سرانجام، بعد از کشمکشهای عقلانی و احساسی، بالاخره یک روز به موسی زنگ میزند و با او در پارک قرار میگذارد. هر دو بیقرار دیدار هم هستند و زودتر از موعد حضور مییابند. گلاب تصمیمش را مبنی بر ازدواج با موسی با او در میان میگذارد و با هم در اینباره حرف میزنند. موسی خبر ازدواجش را به همراه خبر تصمیمش برای بازگشت به جبهه به کریم میرساند. کریم از او میخواهد زمانی که تصمیم گرفت به خاطر خودِ جبهه و نه به خاطر فرار از نگاه مردم به جبهه برود، آنگاه اعزام گردد.[۳] این کتاب زندگی موسی بعد از جنگ و مجروحیت او از ناحیه صورت و مواجهه او با جامعه را روایت میکند.[۱] این کتاب، فصلبندی نشده است.
درباره نویسنده
قاسمعلی فراست سال ۱۳۳۸ در یکی از روستاهای گلپایگان متولد شد. دوران دبستان را در همان روستا گذراند. وی برای تحصیل در مقاطع بالاتر به گلپایگان رفت. علاقهاش به داستاننویسی از همان دوران با خواندن کتابهای مختلف شکل گرفت. او این علاقه را ابتدا با گفتن شعر آغاز کرد و سپس به داستاننویسی رو آورد. فراست در سال ۱۳۵۶ که همزمان بود با اوج مبارزهٔ سیاسی کشور، وارد دانشگاه تهران شد و اولین مجموعهٔ داستانش را با نام «زیارت» در حوزهٔ هنری منتشر کرد. وی فارغ التحصیل رشتهٔ ادبیات دراماتیک از دانشگاه تهران است. و از سال ۱۳۵۷ شروع به نویسندگی کرده است. حاصل فعالیتهای او در حوزه نویسندگی چندین رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه، خاطره و پژوهش است بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستانهایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.[۴]
کارنامه آثار:
- مجموعه داستان زیارت ۱۳۶۱، تهران، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی؛
- نخلهای بیسر ۱۳۶۳، تهران، انتشارات امیرکبیر؛
- نمایشنامه بنبست ۱۳۶۶، تهران، جهاد دانشگاهی؛
- مجموعه داستان خانه جدید ۱۳۶۷، تهران، انتشارات برگ؛
- خاطرات رزمندگان ۱۳۷۱، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛
- روزهای برفی ۱۳۷۲، تهران، مدرسهٔ برهان؛
- گلاب خانم ۱۳۷۴، تهران، موسسهٔ انتشارات قدیانی؛
- خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس خوزستان آن روزها ۱۳۷۹، تهران، موسسهٔ فرهنگی ندای مهرآفرین؛
- کتابشناسی داستانهای روستایی ۱۳۸۲، تهران، شقایق روستا؛
- کتابشناسی داستانهای بیستسالهٔ انقلاب ۱۳۸۴، تهران، موسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛
- نیاز ۱۳۸۴، تهران، پالیزان؛
- آوازهای ممنوع ۱۳۸۶، تهران، موسسهٔ انتشارات قدیانی؛
- مجموعه داستان زبان عاشقی ۱۳۸۶، تهران، موسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛
- عشق مانعی ندارد ۱۳۸۷، تهران، موسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛
- مجموعه داستان فقط عاشق زبان عاشق را میفهمد۱۳۹۰، تهران، موسسهٔ انتشارات قدیانی؛
- هر کس گمشدهای دارد ۱۳۹۰، تهران، انتشارات قدیانی؛
- افطار ۱۳۹۲، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛
- فصل جوانی ۱۳۹۲، تهران، عصر داستان؛
- مجموعه داستان هر زندگی یه قصه است ۱۳۹۳، تهران، انتشارات کتاب نیستان؛
- توتستان ۱۳۹۳، ارومیه، انتشارات کتاب خوبان؛
- غار آبی ۱۳۹۸، تهران، کانون اندیشهٔ جوان؛
- خاطرات فرماندهان هشت سال دفاع مقدس آن روزها ۱۳۹۹، اهواز، انتشارات راه ماندگار.[۵]
در سال ۱۳۹۸، مراسم بزرگداشت «قاسمعلی فراست» داستاننویس پیشکسوت در سرای اهل قلم برگزار شد.[۶]
نظر نویسنده درباره اثر
گلاب خانم را با عشق نوشتم
اینگونه نوشتن را دوست دارم، گلاب خانم را واقعاً با عشق نوشتم و هنوز به آن دلبستگی خاصی دارم.[۷]
عشق به یک نگاه نجیبانه
تمام سعی من این بود كه به عشق یك نگاه نجیبانه شده باشد و نمیدانم تا چه حد موفق بودهام.[۸]
نگاه واقعگرایانه به جنگ
رمان گلاب خانم، یك نگاه واقعگرایانه به جنگ دارد. من ارتباط نزدیكی با مسئله جنگ داشتهام و آن را لمس كردهام و بعد این رمان را نوشتهام.[۹]
آماده همکاری بهعنوان مشاور برای اقتباس سینمایی گلاب خانم هستم
من درباره اقتباس سینمایی از این رمان نظرهای بسیاری دارم كه هر كس بخواهد از روی آن فیلم بسازد با او در میان میگذارم، ولی فیلمنامه را به عهده سناریست میگذارم؛ چرا كه هر كس باید كار خودش را بكند. ولی به عنوان مشاور به او كمك میکنم.[۹]
نقد و بررسی اثر
داستانی بومی
« | داستان گلاب خانم داستانی بومی است. محیط، فضا و طرز زیست اشخاص همگی بومی است و رویدادهایش در جبهه بیمارستان و در یکی از محلههای جنوبی تهران میگذرد. بیشتر اشخاص داستانی از طبقه متوسط مردم جنوب شهر و از بازاریان هستند و گاه رزمندگان روستایی نیز به روی صحنه میآیند. | » |
گسستگی و پیوستگی در داستان
« | نیمه اول از داستان گلاب خانم را میتوان مرحله گسستگی نامید. در این مرحله اضطراب و دلواپسی همه را در بر گرفته است و بیشتر اشخاص داستانی در رنج و التهاب به سر میبرند. بخشهای پایانی داستان، شرح مرحله پیوستگی است. ایام هجران به سر میرسد و گره مشکلها گشوده میگردد. این دو بخش در تقابل با هم قسمی هماهنگی به وجود میآورند. | » |
نتر ساده و روان
« | کلام نویسنده ایجاز دارد و کار او کمتر به اطناب میکشد. نثر اغلب ساده و روان است و در برخی صحنهها شاعرانه و حتی قدیمی میشود. زبان داستان همان است که بیشتر داستاننویسان ما به کار گرفتهاند و میگیرند. نویسنده در وصف و نقل، زبان رسمی به کار میبرد و در گفتگوها کلمهها را میشکند و به گویش تهرانی نزدیک میکند. نویسنده از ظرفیت و غنای فولکلور یک زبان کم بهرهگیری میکند و عبارتها بهویژه وصفها و نقلها بیشتر به زبان معمول و رسمی است. اما آنجا که از این ظرفیت و غنا بهره میگیرد، کلامش جنبه داستانی بیشتری مییابد. | » |
زاویه دید
« | داستان از زاویه دید دانای کل و گفتار سوم شخص نقل میشود. این به خودی خود عیبی ندارد. زیرا در این شیوه بیان، دست داستاننویس برای گسترش ماجراها و جستارها بازتر است. | » |
داستان عقیده
« | این داستان، داستان عقاید است و آرمان و باور نویسنده حاکم بر داستان است و جز سرهنگ و خسرو، همه را به سویی یگانه میبرد. تحول شخصیت اشخاص از جمله موسی و پدرش میرزا در همان جهتی پیش میرود که داستاننویس میخواهد. آدمهای داستان گلاب خانم دو دسته شدهاند؛ خوب و بد، سیاه و سفید، باورمند و غیرباورمند، این نتیجه حاضر و ناظر بودن نویسنده در برابر رویدادها و اشخاص است. | » |
زمینه اجتماعی کمرنگ
« | زمینه اجتماعی رمان بسیار کمرنگ است و در آن از کنش و واکنش سالهای جنگ و آن شورها و تلاطمها و تخاصمهای دهه شصت خبری نیست. | » |
روایت رنج جانبازان
« | نویسنده در این رمان، ناراحتیها و رنجهای مبارزان جبهه و معلولان جنگ را نشان میدهد، حضور ایشان را در خانواده و در معابر به نمایش میگذارد. این حضور البته در آغاز همراه با واکنشهایی است، ولی به تدریج در میان مردم این موضوع جا میافتد. مردم عادی و خانوادهها به درک اهمیت کار جانبازان پی میبرند، آنان را با آغوش باز میپذیرند و به گرمی از ایشان استقبال میکنند. داستان در این زمینه به تجسم مسائلی می.پردازد که داستان نویسان دیگر کمتر به آن پرداختهاند یا به این خوبی آن را تصویر نکردهاند. | » |
پانوشت
- ↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ «فراست میتوانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت». خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷
- ↑ «گلاب خانم». ایران کتاب. بیتا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳
- ↑ زهرا صادقینیا. «بررسی و تحلیل بنمایههای پایداری و ارتباط آنها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهشهای ادبی». ۶۱.
- ↑ «قاسمعلی فراست ۵۴ ساله شد». خبرگزاری ایسنا. ۳۱ خرداد ۱۳۹۲
- ↑ «قاسمعلی فراست». ویکی ادبیات. بیتا. دریافت شده ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ «حسینیپور: فراست نویسنده برج عاجنشین نیست/ فراست: «نخلهای بی سر» را با افتخار نوشتم». خبرگزاری دفاع مقدس. ۲۵ آبان ۱۳۹۸
- ↑ «تكهای از تاریخ جنگ در واگویهای ادبی». خبرگزاری مهر. ۱۶ شهریور ۱۳۸۳
- ↑ «رمان «گلاب خانم» فیلم میشود». خبرگزاری ایبنا. ۱۶ تیر ۱۳۸۶
- ↑ پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ «قاسمعلی فراست: نگاه «گلاب خانم» به جنگ واقعگرایانه است». پایگاه اطلاع رسانی شاهد. ۱۶ تیر ۱۳۸۶
- ↑ پرش به بالا به: ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ عبدالعلی دستغیب. «نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴)». ۳۹.