حمید حسام

نسخهٔ تاریخ ‏۲ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۷ توسط محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

حمید حسام، نویسنده معاصر ایرانی است.[۱]

حمید حسام

زمینهٔ کاری ادبیات داستانی، ادبیات دفاع مقدس
زادروز ۱۳۴۰
همدان
کتاب‌ها «خس بی سر و پا»‌، «سفر به روایت سرفه‌ها»‌، «راز نگین سرخ»‌، «دلیل (روایت حماسه شهید چیت‌سازیان)،‌ «آب هرگز نمی‌میرد»‌، «وقتی مهتاب گم شد»‌،‌ «خداحافظ سالار» و «عطر شب‌بوها»
مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
* * * * *

حمید حسام در سال ۱۳۴۰ در همدان متولد شد. وی فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. حسام جوانی خود را در جبهه‌های نبرد سپری کرد و همین مساله باعث شد تا دفاع مقدس رویکرد اصلی حمید حسام در نوشتن و خلق آثارش باشد. سردار حسام معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، در زمینه نویسندگی نیز کارنامه قابل توجهی دارد. چهار کتاب حاصل دوران نویسندگی این مسئول فرهنگی است. در زمینه داستان کوتاه کتاب «دهلیز انتظار»، در بخش خاطره کتاب «غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند»، «دلیل» و در بخش رمان «راز نگین سرخ» مجموع فعالیت‌های این نویسنده را تشکیل می‌دهند. حمید حسام با کتاب "غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند" که نوعی خاطره‌نگاری در حوزه ادبیات دفاع مقدس است، به جامعه ادبی معرفی شد. به دنبال آن داستان بلند "راز نگین سرخ" را در سال ۷۸ به دست چاپ سپرد. مجموعه داستان‌های کوتاه «دهلیز و انتظار» مدتی پس از انتشار، به قلم «اسماعیل اریب» به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است. اخیراً کتاب "مسیح رزم" را در ژانر خاطره‌نگاری منتشر کرد.[۱]

حمید حسام در زمره نویسندگان معاصری است که قلم روان و اثرگذارش از او چهره‌ای ماندگار ساخته است. حسام که خود در سال‌های جوانی در جبهه بوده است،‌ رویکردی اصیل به مسئله دفاع مقدس و نگارش‌های مرتبط با آن دارد.[۲]

حسام همچنین بنیان‌گذار اولین کانون بسیج کشور در همدان و کنگره سرداران و امیران و ۸ هزار شهید استان همدان و بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس و بنیان‌گذار موزه دفاع مقدس استان همدان بوده که سال‌ها بعد به‌عنوان معاون ادبیات دفاع مقدس کشور نقش اساسی در تدوین کتاب‌های دفاع مقدس کشور را عهده‌دار بوده است.[۳] مصطفی رحیمی خاطرات حمید حسام را در کتابی با عنوان «سهم من از چشمان او» نوشته و منتشر کرده است.[۴]

آیینه‌ای از حمید حسام

نوشتن از سوژه‌های دفاع مقدس

نوشتن را در دهه هفتاد با داستان و رمان، آغاز کردم؛ سپس داستان کوتاه تا به تاریخ شفاهی رسیدم. در این میان دریافتم که فرصت و مجالی برای پرداختن به همه سوژه‌ها و رویدادهای دفاع مقدس نیست، بنابراین یک دهه است به این نتیجه رسیدم که یک نفر را به‌عنوان محور در نظر بگیرم و باقی را به‌صورت اقماری در دایره همان نفر واحد تعریف کنیم. آن یک نفر باید سخن همه را بگوید و اگر حرف می‌زند سخن همه باشد. این کار را با شهید سلگی و کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» آغاز کردیم و جواب داد؛ چراکه مجال نبود از ۵۰۰ شهید نهاوند سخن بگوییم.[۵]

کانون بسیج جوانان

طرح راه‌اندازی کانون بسیج جوانان را نوشتم تا همه جوانانی که به بسیج علاقه‌مند هستند، بیایند در پاتوقی که فعالیت‌های علمی، ورزشی، قرآنی، آموزش غواصی، ورزش باستانی و مکالمه زبان انگلیسی انجام دهند. به قول امروزی‌ها، ترکیبی از وزارت ارشاد، آموزش‌وپرورش و تربیت‌بدنی بود. این طرح از همدان شروع شد و به کل ایران تسری پیدا کرد. ما این طرح را دادیم و اجرا شد.[۶]

جذابیت بحث‌های داستانی

من از اول دنبال بحث‌های داستانی بودم. منتها در متون قدیم آن را دنبال می‌کردم؛ جنبه‌های داستان و رمان در مثنوی مولوی. با تاکید بر سه عنصر فضاسازی، شخصیت‌پردازی و دیالوگ؛ یعنی پیداکردن این سه عنصر داستانی در ۶ دفتر مثنوی. چیز خاص دیگری از دوره ارشد در ذهنم نیست.[۶]

درس یا نظامی‌گری؟

دوستی داشتم به نام دکتر هادی بهرامی احسان که استاد روانشناسی دانشگاه تهران و هیات‌علمی گروه روانشناسی بود. همرزم سال‌های جنگ بود، آمد و گفت: «فلانی، چیزی به اسم بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس در استان‌ها داره راه می‌افته، توی پنج استان مرزی که با عراق مرز خاکی دارن، الآن وجود داره. توی استان‌های غیرمرزی هیچ‌کس اون رو راه ننداخته، شما بیا این کار رو انجام بده.» حالا من بین اینکه به دانشگاه بروم و عضو هیات‌علمی بشوم و دیگر از نظامی‌گری دور بشوم، مانده بودم. گفتم: «بنیاد حفظ آثار چیه؟» گفت: «تو رو با رئیس بنیاد، آقای چمران آشنا می‌کنم.» با چمران دوست بود. رئیس بنیاد حفظ آثار استان را چون جایگاه مدیرکلی داشت، باید استاندار وقت پیشنهاد می‌داد.[۶]

راه‌اندازی بنیاد حفظ آثار

بین این‌که به دانشگاه بوعلی یا حفظ آثار بروم، مانده بودم. نزد آقای همدانی رفتم، گفت: «خودت می‌دونی، ولی من فکر می‌کنم اگر بیایی دنبال کار حفظ آثار، در راستای کار جنگه.» وسوسه کلاس و لذت تدریس و دائما ‌خواندن و مطالعه‌کردن یک طرف، اینکه حالا تشکیلاتی که از صفر آن را درست کنی، اداره آن کجا باشد، ساختمان ندارد، نیرو ندارد، امکانات ندارد و به‌طور کلی اصلا تعریف نشده است، به قول آن آیه می‌گوید: «رَبنا إِنی أَسْکنْتُ... بِوادٍ غَیرِ ذی زَرْعٍ» حضرت ابراهیم می‌گوید: «مرا در جایی انداختی که اصلا غیر ذی‌زرع است و قابل‌کشت نیست.» قصه ساخت کعبه است. باید جایی را درست کنیم که هیچ‌چیزی ندارد، نه کارمندش معلوم است و نه چیزهای دیگرش.[۶]

آشنایی با قیصر امین‌پور

فکر می‌کنم سال ۶۳ بود. بعد از رفتن به جنگ و باز شدن دانشگاه‌ها، رفته بودیم سر کلاس نشسته بودیم. من قیصر امین‌پور را آنجا دیدم. آقای امین‌پور از دامپزشکی و جامعه‌شناسی و چند تغییر رشته به آنجا آمده بود. آدم موبلند و تیپی شبیه خواننده پاپ، ناصر عبدالهی داشت. کیف چرمی ضخیمی زیر بغل خود می‌گرفت، اورکتی خاکی هم داشت. بچه جنوب و خیلی خون گرم بود. ما بچه‌های سردی هستیم که خیلی دیر دوست پیدا می‌کنیم، روابط عمومی ما ضعیف است... . دستم تیر خورده بود و با آتل بسته بود. مشخص بود که از جبهه برگشتم. درس که می‌گفتند، نمی‌توانستم بنویسم. چون راست دست بودم.[۷]

دوستی با قیصر امین‌پور

سر کلاس درس ادبیات معاصر آقای حمید زرین‌کوب بود. او (قیصر) تازه کتاب «در کوچه آفتاب» را نوشته بود. سر کلاس گاهی بحث و مجادله می‌کرد، نه اینکه بی‌احترامی کند ولی گاهی با آقای زرین‌کوب بحث ادبی می‌کرد. با همه کسانی که در کلاس ما بودند متفاوت بود... در پایان یکی از جلسات کلاس به من گفت: دست شما چی شده؟ جبهه بودین؟ گفتم بله. خود را معرفی کردم که پاسدار هستم و جبهه بودم و... او هم خود را معرفی کرد و گفت: من هم بچه جنوب هستم. این زمینه آشنایی ما شد. جلسه بعد که رفتیم، دید نمی‌توانم بنویسم، خطش خوب بود. برایم یادداشت می‌نوشت. خیلی دوستش داشتم. می‌دیدم او تنها دانشجویی است که سرش روی کاغذ نیست. همه هر چیزی که استاد می‌گفت، می‌نوشتند او فقط نگاه می‌کرد... . گفت: دوست داری برای تو بنویسم؟ گفتم: من هم مثل این جماعتم. باید بنویسم و برم مرور کنم تا ببینم چی گفته‌. گفت برایت می‌نویسم. مانند کاتبی که کنار یک نفر می‌نشیند، شروع به نوشتن کرد.[۷]

جایزه قیصر امین‌پور

پس از گذشت چندین سال با آقایان علی‌رضا قزوه و اسرافیلی پیش قیصر امین‌پور رفتیم، در خانه شاعران. خیلی دوست داشتم ایشان را ببینم. حالا جنس کارم جوری شده بود که اقتضایش ارتباط با شاعران بود. تصمیم گرفتیم برای کنگره سراسری شعر دفاع مقدس جایزه‌ای به نام قیصرامین‌پور ترتیب دهیم. قرار شد جایزه‌ای هم به نام «سیدحسن حسینی» به شاعرانی که شعر عاشورایی دفاع مقدس گفته بودند، داده بشود، اما جایزه جوان تازه وارد به این فضا به نام قیصر باشد. ما پیش ایشان رفتیم. ایشان دیگر شاعری بزرگ و ملی شده بود. وقتی به قیصر نگاه کردم یک‌باره فروریختم. ضعفی بر تن داشت به خاطر تصادفی که کرده بود و آن وضعیت دیالیز شدنش، یکباره دلم سوخت. آن چهره نحیف که کاملا مریضی در سیمایش مشخص بود. چند لحظه به آن نگاه کردم. خیلی عادی سلام و علیک کرد. قزوه گفت: آقای امین‌پور ایشان را می‌شناسی؟ نگاه کرد و گفت: نه! همین‌طور به او نگاه کردم. کجا خدمت ایشان بودیم؟ گفتم: سال‌های جنگ، سال‌های دانشجویی در دانشگاه تهران، رشته ادبیات، طبقه پنجم، فلان استاد فلان درس. گفت بله شما؟ گفتم حسام هستم. حمید حسام. فکری کرد و بعد سرش را بالا برد و گفت: آهان. بلند شد و مرا در آغوش گرفت.[۷]

جایزه مدافعان حرم

جرقه این کار برمی‌گردد به سفری که بنده همراه آقای محسن مؤمنی شریف، رئیس وقت حوزه هنری، به دعوت حزب‌الله لبنان در سال ۱۳۹۶ به کشور لبنان داشتیم. بعد از دیدار با سید هاشم صفی‌الدین؛ مسئول اجرایی حزب‌الله و صحبتی که درباره نقش مدافعان حرم به‌ویژه شهید حاج‌حسین همدانی شد، ما این مسئله را در آنجا مطرح کردیم که جایزه‌ای با عنوان «جایزه مدافعان حرم» در فضای فرهنگی کشورمان خالی است.[۸]

زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

آیینه‌های دفاع مقدس

ما در روزگاری زندگی می‌کنیم و با نسلی حشر و نشر داریم که می‌توانند آیینه تمام‌نمای زیبایی‌های دفاع مقدس باشند. امروز فرصتی است تا در بیداری با این افراد گفت‌وگو کنیم و از آن لذت ببریم، همان‌طور که در خواب با شهدا گفت‌وگو می‌کنیم. بنابراین حتما نباید در گلستان شهدا به دنبال آن‌ها بگردیم؛ چراکه در خیابان‌های ما افرادی چون کریم مطهری هستند که سخنان بسیاری برای گفتن در سینه دارند.[۵]

اهمیت جایزه مدافعان حرم

تجربه بنده و آقای گلعلی بابایی در برگزاری کتاب سال دفاع مقدس، سرمایه بزرگی بود تا به ما کمک کند و ما را واقف نماید به این‌که در فضای فعلی فرهنگی، خلأ جایزه بزرگ ملی و بلکه بین‌المللی با نام و عنوان مدافعان حرم احساس می‌شود.[۸]

کتاب و جمهوری اسلامی

بنده حدود هشت سال مسئولیت مستقیم برگزاری کتاب سال دفاع مقدس را در سطح کشور داشتم و اطلاع داشتم که جریان تولید کتاب، معدل کتاب و فراوانی کتاب و طراز کتاب در مجموعه کتاب جمهوری اسلامی و کتاب‌های ارزشی چیست.[۸]

حوزه ادبیات مدافعان حرم

این فضا (حوزه مدافعان حرم)، فضای بکری است و الحمدالله خیلی هم استقبال شده و موضوعات متعدد و متنوعی دارد و نویسندگانش، هم از بچه‌های دوران دفاع مقدس‌اند و هم از نوقلمانی که جنگ را ندیده‌اند اما فضای مدافعان حرم را خیلی خوب تجربه کرده‌اند. با این تنوع و تکثر به نظر می‌رسد آن فضای تجربه‌آموزی و انتقال تجربه و ظرفیت‌سازی و رقابت سالم در این کار اتفاق افتاده و ان‌شاءالله بیشتر می‌شود.[۸]

ارزیابی رخدادهای سوریه

اتفاقی که اواخر سال ۸۹ در سوریه افتاد و پیامدش جریان خطرناکی با عنوان تکفیری و فتنه شام بود موجب شکل‌گیری شرایطی شد که شاید اگر تشخیص به‌هنگام و درست رهبر انقلاب و مسئولین زمان‌شناس نبود به ایران هم می‌رسید. ما با جریان تاریخی این مساله که هم‌اکنون فروکش کرده و فضا برای فعالیت فرهنگی درباره آن فراهم شده کار چندانی نداریم. آنچه مدنظر ماست این است که بعد از ۸ سال که فضا برای پرداخت تاریخی به این اتفاق فراهم شده، بنا داریم مکتوبات و آن‌چه را به رشته تحریر درآمده به داوری ارزیابی بگذاریم.[۹]

لزوم توجه به دفاع حرم

جریان دفاع حرم واقعیتی از مظلومیت و حماسه بود که اگر مکتوب و به جهانیان معرفی نشود از طرف همان جریانی که دسیسه چیده و فتنه تکفیری را آفریده تحریف می‌شود. دفاع از حرم موضوع ۷، ۸ ساله نیست بلکه از ابتدای اسلام وجود داشته است. تاکید رهبر انقلاب ضرورت خود ماجرا و توصیه مراجع بزرگواری مانند آیت الله سیستانی باعث می‌شود این موضوع را جدی بگیریم.[۹]

پاداش شهدا

تجلیل موضوعی است برای دیده‌شدن؛ آنچه که برای اغلب هنرمندان مرسوم است، اما در دورانی که ما زندگی می‌کردیم، دیده‌شدن مطرح نبود. از جمله این فعالیت‌ها و نوع زندگی می‌توان به تلاش شهدا برای گمنام‌ماندن یاد کرد. بر همین اساس بود که آن‌ها توانستند مزد واقعی خود را از بارگاه حق تعالی دریافت کنند. گرفتن هدیه از دست کسانی که یادگار شهدا هستند، لذت‌بخش است.[۱۰]

شهادت و رستگاری

خون‌نامه آن چیزی است که ما در عملیات‌ها می‌نوشتیم که اگر یکی از افراد شهید شد، دیگران را شفاعت کند. دلمان به این خوش بود که از سوی دوستان شهیدمان شفاعت خواهیم شد. این در حالی است که اگر میثاق ما با شهدا استحکام نداشته باشد، نباید به این خون‌نامه دلخوش کنیم. نتیجه و حاصل همه احساساتی که از شهدا گرفتم آن بود که رستگار شویم.[۱۰]

ادبیات به دنبال تاریخ

سنت بر این است که بعد از وقوع هر واقعه تاریخی و اجتماعی ادبیات آن ایجاد می‌شود و این در ذات هر واقعه تاریخی نهفته است که پس از وقوع، بروز پیدا می‌کند و منحصر به انقلاب اسلامی ایران نیست ولی شکل پیدا‌شدن هر انقلاب و نهضت متفاوت است؛ برای مثال در انقلاب اکتبر در روسیه که انقلاب مارکسیستی بود، ادبیات سفارشی و حزبی شکل گرفت و این‌گونه بود که اثر باید از مسیر حزب گذر می‌کرد و به تأیید حزب می‌رسید.[۱۱]

دفاع مقدس در دل انقلاب اسلامی

در جریان انقلاب اسلامی ویژگی زلال و روشنی در ادبیات آن اتفاق افتاد و وقوع جنگ تحمیلی عراق بعد از گذشت یک‌‌سال از پیروزی انقلاب اسلامی باعث شد تا ابعاد ادبیات انقلاب اسلامی به شکلی مندرج در ادبیات دفاع مقدس قرار گیرد؛ یعنی ادبیات ۸ ساله دفاع مقدس که فرزند ادبیات انقلاب اسلامی است، این ادبیات را در دل خود قرار دهد اما این اتفاق خوبی نیست؛ چراکه ادبیات انقلاب اسلامی خود فصل مجزایی است که باید جداگانه مورد مطالعه قرار گیرد که بخش اعظم از آن متعلق به دوران قبل از انقلاب اسلامی است.[۱۱]

فصل جدیدی از ادبیات

ادبیات کلاسیک ایران که از قرن چهارم به بعد آثار آن به ما رسیده است در فضای نظم و شعر این‌گونه بود که با مطالعه و بررسی آثار این دوره متوجه خواهیم شد که ظرفیت زیادی در این دوره کوتاه در ادبیات ایران وجود داشته است و نمونه آن غزل، رباعی، قصیده و قطعه در حوزه شعر است، اما با وقوع انقلاب اسلامی ادبیات فارسی وارد عرصه جدیدی می‌شود و شاهد ایجاد گونه جدیدی از ادبیات هستیم که خلق غزل مثنوی در حوزه نظم نمونه بارز این امر است و مشاهده می‌کنیم که این مولود انقلاب اسلامی است و این امر نشان‌دهنده این است که شهدا در آغاز انقلاب اسلامی ادبیات کهن خود را به‌خوبی می‌شناختند.[۱۱]

ادبیات گلوله و سنگر

باید توجه کرد که در ادبیات فارسی ایران، رباعی جهت مفاهیم عرفانی به کار می‌رفت ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مشاهده خواهیم کرد که رباعی بار انقلابی را به دوش می‌کشد و با مضامین عرفانی و حماسی همراه می‌شود لذا انقلاب اسلامی در حوزه ادبیات زایشی عمل کرد و در بحث نثر هم این اتفاق افتاد که بیشتر در دوران دفاع مقدس مشهود است و هنگامی که گلوله‌ها به سنگرها اصابت می‌کند، قلم‌ها به حرکت درمی‌آید.[۱۱]

تولد ادبیات در دل سنگر

شهید احمدرضا، نخبه رشته پزشکی زیر گلوله دشمن نوشته خود را به نگارش درآورده در واقع فضای معنویت جنگ باعث می‌شود قلم‌ها جهتی دیگر پیدا کنند لذا ادبیات جنگ در دل سنگر متولد شده است و فقط ادبیات جنگ ساده و دلنشین به‌سادگی رزمندگان است.[۱۱]

پیوند خاطره و داستان

این امر باعث خلق گونه‌های جدید در ادبیات می‌شود و درخواهیم یافت که در ادبیات کلاسیک داستان کوتاه، رمان وجود داشته ولی خاطره داستان هیچ‌گاه در تاریخ ادبیات وجود نداشته است که با شکل‌گیری ادبیات دفاع مقدس خلق شد و موضع تاریخ با ادبیات یعنی داستان گره می‌خورد که سبک جدیدی به نام خاطره داستان در ادبیات انقلاب و ادبیات دفاع مقدس ایجاد شود.[۱۱]

حماسه‌آفرینی همدان در جنگ

استان همدان با عقبه غنی که در حوزه ادبیات دارد، در حوزه ادبیات دفاع مقدس نیز جزء اسامی برجسته در سطح کشور است و نخستین دلیل این امر حماسه پررنگ مردم همدان در دوران انقلاب اسلامی و سال‌های دفاع مقدس است که ظرفیت غنی ایجاد کرده است.[۱۱]

ادبیات دفاع مقدس در همدان

می‌توان از سوژه‌های بسیار این دوران برای سال‌های متمادی بهره گرفت؛ ارتباط نسل‌های مختلف عامل موفقیت همدان در این عرصه است؛ مشاهده می‌کنیم که در همدان پیشکسوتان عرصه ادبیات در کنار جوانان مشغول به کار در حوزه ادبیات دفاع مقدس قرار می‌گیرند لذا این نشان می‌دهد که این نسل‌ها موفق شده‌اند باهم مراوده ادبی داشته باشند و این عامل در استمرار ادبیات انقلاب و دفاع مقدس در همدان بسیار مؤثر است.[۱۱]

گنج دفاع مقدس

به تعبیر رهبر انقلاب دفاع مقدس گنجی است که تا سال‌های طولانی می‌توان از آن ذخایر با ارزشی استخراج کرد که این امر مستلزم وجود معدن‌شناس است.[۱۱]

بازخوانی انقلاب و دفاع مقدس

در دستگاه‌های متولی و ذیربط استان همدان این اتفاق افتاده و تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ دفاع مقدس بازیابی و بازخوانی شده و موفق شدند ظرفیتی برای ایجاد فرایند ذوقی ایجاد کنند، در نتیجه این امر به نویسنده و شاعر ذوق می‌دهد تا از این ذخایر آماده شده بتواند فراورده‌های مطلوب ارائه دهد؛ به جرأت باید گفت که آثار ادبی که به صورت ملی از استان همدان بیرون می‌آید متکی به این ذخایر هستند.[۱۱]

اشتیاق نوشتن و دفاع مقدس

اصلی‌ترین آسیب در این فضا این است که بسیاری از افراد علاقه‌مند به انقلاب و دوران دفاع مقدس وجود دارند که مشتاق نوشتن هستند ولی با فنون نویسندگی آشنا نیستند ولی بسیاری از افراد هم وجود دارند که با فنون نویسندگی آشنا هستند ولی با فرهنگ ادبیات دفاع مقدس غریب هستند.[۱۱]

تفاوت خاطره و داستان

مشتاقان نوشتن بسیار هستند ولی باید آموزش ببینند و در عرصه نوشتن کارورزی کنند اما چه بسیار افرادی که مهارت نوشتن دارند اما دست به قلم نمی‌شوند و این امر باعث می‌شود تا با حجم بسیاری از تولیدات ادبی مواجه شویم که افراد علاقه‌مند کارنابلد دست به قلم بگیرند؛ افرادی که عاشق رزمندگان جبهه هستند ولی تفاوت بین خاطره و داستان را نمی‌دانند.[۱۱]

کیفیت فدای کمیت

مدیران به کمیت کار توجه می‌کنند. در این صورت محتوا و کیفیت فدای کمیت می‌شود؛ متأسفانه شاهد هستیم تعداد سازمان‌هایی که به این موضوع توجه می‌کنند که کار با کیفیت ارائه دهند اندک است حتی اگر تعداد آن کم باشد.[۱۱]

لزوم کارشناسی ادبی

دستگاه‌های متولی نشر آثار ادبی در حوزه دفاع مقدس باید توجه کنند که این کار فنی است لذا باید از نگاه کارشناس عبور کند؛ در غیر این صورت با سیاه‌مشق‌هایی روبه‌رو خواهیم شد که به نبود وجود نظر کارشناس در اثر ادبی، باعث هدر رفت هزینه بیت‌المال می‌شود و بسیاری از دستگاه‌ها به کارشناس متکی نیستند و بدون دغدغه‌ها و نظرات کارشناس آثار را به چاپ می‌رسانند.[۱۱]

آفت جشنواره‌نویسی

باید توجه کرد که جشنواره‌ها تیغ دوسویه هستند که هم می‌توانند حسن کار باشند و هم آفت کار؛ حسن کار این است که می‌تواند استعدادهای نهفته را شناسایی و ترغیب به کار می‌کند اما گاهی ضد کار می‌شود یعنی نویسنده فقط به این می‌اندیشد که اثری برای ارائه به جشنواره ارائه دهد و هدف جشنواره قرار می‌گیرد که به آن جشنواره‌‌نویسی گفته می‌شود لذا این امر زیبایی‌های اثر ادبی را می‌کاهد.[۱۱]

رسالت اصلی نویسندگان

اصلی‌ترین رسالت ما ارائه متن‌های دست اولی و صمیمی از خاطرات دفاع مقدس است، چیزی که اخیرا رهبر معظم انقلاب نیز به آن تأکید فرمودند. یک متن خوب و خاطره شفاهی سالم و صادقانه و تأثیرگذار می‌تواند مصدر، مبنا و پایه‌ای باشد برای ساخت فیلم، سرودن شعر، خلق کارهای نمایشی و... .[۱۱]

نیاز به متن‌های دست اول

چیزی که ما هنوز بعد از گذشت بیش از ۳ دهه نیاز به آن را احساس می‌کنیم، ایجاد متن‌های دست اولی، خاطرات بکر، بدیع و تأثیرگذاری است که مردم آن را بپذیرند و با آن ارتباط برقرار نمایند. هنرمندان ما در رشته‌های مختلف می‌توانند از روی این متن‌ها کارهای هنری بسیاری خلق کنند.[۱۱]

تقلید یا مستندنویسی؟

خیلی‌ها در ادبیات دفاع مقدس به تقلید از ادبیات سایر ملل همچون ادبیات روس و فرانسه که در نوشتن رمان‌های جنگی موفق بوده‌اند، به دنبال خلق رمان‌های دفاع مقدس هستند، در‌حالی‌که این رمان‌ها نیز همگی با بهره‌گرفتن از متن‌های سالم و مستند اولیه نوشته می‌شوند.[۱۱]

اساس متن

اگر متن مبنا و پایه‌ای قدرتمندی نداشته باشیم، کتاب‌های خلق شده در این زمینه، مطالبی توهمی و به دور از واقعیات می‌شوند.[۱۱]

تولیدات ادبی همدان

ادبیات دفاع مقدس همدان، در حوزه تاریخ شفاهی و خاطرات شهدا و لشکر‌نویسی آثار خوبی دارد که توسط نویسندگانی از شهر‌های دیگر همچون گلعلی بابایی و حسین بهزاد تالیف شده است. این اتفاق‌ها در همدان افتاده اما این کتاب‌ها در زنجیره تولیدات هنری در رشته‌های دیگر مورد استفاده قرار نگرفته است.[۱۱]

ادبیات و سایر هنرها

از آثار ادبی می‌توان در عرصه‌های مختلف هنری بهره برد. مثلا رهبر معظم انقلاب درباره کتاب «وقتی مهتاب گم شد» فرمودند که می‌شود ده‌ها غزل در این‌باره سرود. و مرتضی امیری اسفندقه شاعر خوب کشورمان غزلی در این موضوع سرود و یکی دوتا شاعر دیگر هم این کار را کردند.[۱۱]

کمکاری مدیران فرهنگی

وقتی حضرت آقا نقطه‌ای را نشان می‌دهد، علاقمندان باید اثر را بخوانند و بشناسند. وقتی مدیری به کتابی جایزه می‌دهد باید کتاب را خوانده باشد. کتاب‌هایی که رهبر انقلاب گاهی درباره‌شان می‌فرمایند: این کتاب‌ها گاهی دل من را می‌لرزاند، چرا نباید توسط مدیران فرهنگی ما مورد خوانش قرار بگیرند.[۱۱]

شناخت آثار نویسنده

نویسندگان ما بیشتر از آن که انتظار داشته باشند خودشان را بشناسند، تمایل دارند کتابشان را بشناسند و بخوانند.[۱۱]

محقق‌بودن نویسنده

پیوند بین داستان نه به معنای محض و خاطره شفاهی نه به معنای تاریخ خشک است، بلکه پیوند بین این دو، در واقع دو تراز برای آن اقامه می‌شود. بنابراین از این جهت نویسنده خود را در معرضی قرار می‌دهد که برای این دو نحله و این دو نظر باید آمادگی داشته باشد. کسانی‌ که از سمت داستان به حوزه تاریخ وارد می‌شوند ترجیح می‌دهند از عناصر زیبایی‌شناسی که در ماهیت و روایت نهفته نگذرند، از این جهت باید ساعت‌ها مصاحبه‌ها را خواند و در ذهن مرور کرد مثلاً باید دید تعلیق در این متن کجاست و اگر ندارد آیا من اجازه دارم در آن تعلیق ایجاد کنم؛ نه اصلاً، لذا این کار راحتی نیست و نویسنده هم باید فکت‌های تاریخی خیلی دقیق ارائه کند و مانند محقق نکته‌سنج حقیقت‌یاب واقعیت‌های تاریخ شفاهی را پیدا کرده باشم از این جهت اعتقاد دارم یک مدون باید قبل از آن، یک محقق باشد و از بین گفته‌های متفاوت، گاه متعارض و متقابل، حقیقت را پیدا کند. اما در بخش داستانی از عناصری استفاده کند که صدای راوی شنیده شود نه قلم نویسنده، بنابراین این‌کار به‌نظرم نقطه خاص و شمشیر دو لبه است.[۱۲]

قصه و روایت در تاریخ شفاهی

هنر کسی که تاریخ شفاهی کار می‌کند این است تا تلاش کند از ذات روایت، قصه پیدا کند. کار به زمان زیادی احتیاج دارد زیرا سوژه در یک لوکیشن خاص و محدود انتخاب می‌شود اما نویسنده دو خط موازی باید داشته باشد؛ یک خط برای زندگی همسر در پشت جبهه از دفاع مقدس تا سوریه اتفاق می‌افتد و یک خط برای قهرمان قصه یعنی سردار شهید همدانی است و این‌ها باید در روایت همسر دوخته شود زیرا خاطرات شفاهی اول شخص کار می‌کنیم و اگر می‌خواهیم مخاطب دچار انقطاع زمانی نشود، باید همراه با تفکر، تحقیق و ارتباط و آشنایی باشد.[۱۲]

تحول درونی در روایت و قصه

وقتی سوژه را خوب بشناسید می‌توانید نقدی به اندیشه‌های او بزنید که اصلاً در نوشته‌ها وجود ندارد، گمشده ما بیان مشاهدات نیست و تحول درونی را نمی‌توانید بیان کنید مگر این که سوژه را زیسته باشید. یافتن قصه در روایت بسیار مهم است.[۱۲]

حمید حسام از نگاه دیگران

مصطفی عبدالعلی‌زاده

اولین دیدار

اولین دیدارم با حاج‌حمید به دوران کودکی و اوایل انقلاب برمی‌گردد. آن موقع برای آموزش به پادگان ابوذر همدان رفته بودم و اولین مربی آموزش نظامی‌ام حاج‌حمید بود. او با جثه لاغر در لباس فرم سپاه برای همیشه در ذهنم ماندگار شد.[۱۳]

فعالیت‌های موثر

در دوران جنگ تحمیلی یکی از دیده‌بان‌های قابل و توانمند بود و پس از پایان جنگ تحمیلی در حوزه‌های فرهنگی فعالیت کرد، حاج حمید پایه‌گذار کانون بسیج همدان بود و اولین کانون بسیج ایران در همدان توسط او تشکیل شد. آن روزها حاج‌حمید در کنار این کارها به نوشتن کتاب و خاطرات هم مشغول بود و پیش از اینکه راهیان نور شکل بگیرد بچه‌های جبهه و جنگ را جمع می‌کرد و با هم از مناطق جنگی بازدید می‌کردند. حسام به‌عنوان مدیرکل حفظ آثار مشغول به کار شد برای تأسیس باغ موزه همدان زحمت‌های فراوانی کشید، باغ موزه همدان خاص است و شاید بتوان گفت در خاورمیانه بی‌نظیر است، حاج حمید زحمات زیادی برای تأسیس و جمع‌آوری وسایل بازمانده از جبهه و ‌جنگ برای باغ موزه کشید و نقش هنری خود را به‌خوبی را ایفا کرد. حسام در منسب معونت نشر در تهران هم اقدامات خاصی انجام داد و همیشه به جمع‌آوری خاطرات بچه‌های جبهه و جنگ که قلم خاصی در بازنویسی آن دارد، مشغول بوده است.[۱۳]

دوری از خودنمایی

او حتی در جمع دوستانه هم از خودنمایی پرهیز می‌کند و از اینکه در فضای مجازی چیزی درباره‌اش بنویسیم دوری می‌کند. با اصرار صفحه‌ای در اینستاگرام برایش درست کردیم اما همیشه گله دارد که نمی‌تواند نظر مردم را ببیند اما جواب آن‌ها را ندهد چراکه از نظر اخلاقی و عرفی درست نیست.[۱۳]

نویسندهٔ مردمی

حاج‌حمید اهمیت زیادی برای مردم قائل است و مهمترین دغدغه‌اش مسائل فرهنگی و مردم هستند.‌ وضعیت معیشت بیشتر از هر چیزی برایش مهم است و با دیدن وضعیت بد آن‌ها اذیت می‌شود و رنج می‌کشد.[۱۳]

خوش‌قول

یکی از بهترین خصوصیات حسام خوش‌قولی اوست. حاج‌حمید بسیار مردم‌دار است و خصوصیات چند شهید بزرگوار را در خود جمع کرده و در زندگیش به عمل رسانده است. او در دوران بیماری‌اش راضی نیست حتی یک نفر به زحمت بیفتد و به بیمارستان برود. همیشه از خدمه و نگهبانان عذرخواهی می‌کند که وقتی کسی به دیدار من می‌آید شما اذیت می‌شوید و می‌گوید وقتی حالم بهتر شد باید برای قدردانی از پرسنل بیمارستان به آن‌ها کتاب هدیه دهم.[۱۳]

یوسوف قوجق

اسطوره‌ها در طول تاریخ و به‌واسطه شاعران و نویسندگان ایجاد می‌شوند. بسیاری از قلم‌به‌دستان که در زمینه زندگینامه شهدا کار می‌کنند دست به اسطوره‌سازی می‌زنند و این اسطوره‌هاست که مردم را به خودباوری و تلنگر زندگی می‌رساند. حمید حسام یکی از این نویسندگان است.[۱۴]

حسین قرایی

حمید حسام نویسنده‌ای است که با قلمش این موضوعات را از انزوا خارج کرد. معتقدم او نویسنده‌ای بزرگ است و نویسندگان دیگر نیز می‌توانند از جنبه‌های دیگر زندگی او بنویسند. اسنادی که حسام در آثارش می‌آورد، آبشخور نویسندگی است. حسام در کتاب «در جستوجوی مهتاب» زندگی‌اش را بدون سانسور روایت کرده است.[۱۴]

حمیدرضا حاجی‌بابایی، نماینده مردم شهرستان همدان

به عقیده من شهدایی چون همدانی، خوش‌لفظ و چیت‌سازیان، خودشان حمید حسام را انتخاب کردند تا زندگی‌نامه آن‌ها را به رشته تحریر درآورد. قطعاً مقرر شده است که حسام قله‌های بلندی را طی کند. این نویسنده حضور در جبهه و همراهی با شهدا را در کارنامه خود دارد. می‌توان این‌طور گفت که مهمترین ویژگی انسان و رشد وی، امتحانات بزرگی است که در سر راه او قرار می‌گیرد.[۱۰]

محسن مومنی‌شریف، رئیس حوزه هنری

همزمان با ۲۲ بهمن سال گذشته به محضر رهبر معظم انقلاب رسیدیم؛ که در این دیدار، شماری از نویسندگان حضور داشتند. معظم‌له استقبال بی‌نظیری از ما به عمل آوردند و خطاب به سردار سلگی، رزمنده دفاع مقدس و همسر شهید چیت‌سازیان فرمودند که «من عاشق شهید علی چیت‌سازیان شدم.» ایشان همچنین خطاب به سردار سلگی فرمودند که «شاید شهرهای دیگر چنین رزمندگانی داشته باشند، اما آن شهرها کسانی مانند حمید حسام ندارند.»[۱۰]

=وهب همدانی، فرزند سردار شهید حسین همدانی

حسام را می‌توان از جمله افرادی برشمرد که باعث می‌شوند حال انسان خوب شود. روزی که پدرمان را در همدان به خاک سپردیم، ایشان نزد ما آمد و گفت که قصد دارد خاطرات مادرمان را بنویسد. حدود ۱۰ ماه طول کشید که ایشان کتاب «خداحافظ سالار» را بنویسد. دیدن این نویسنده من را به یاد همه شهدا و از جمله پدرم، حاج‌ستار و علی چیت‌سازیان و ... می‌اندازد. قطعاً زیباترین کاری که حسام انجام داد،‌ معرفی افرادی بود که نامی از آن‌ها نبود؛ افرادی که هر کدام ستاره‌های بزرگی بودند. سردار حسام، راه شهدا را دنبال می‌کند. فرزندان شهدا نیازمند ملجا و پناه هستند و به کسانی نیاز دارند که نقش انقلابی‌ بودن را بازی نکنند که حسام از این جمله است.[۱۰]

گلعلی بابایی

رهبر انقلاب درباره حسام گفته‌اند: ای کاش کسی بود درباره حسام می‌نوشت.[۲]

زمان به سرعت می‌گذرد. تیرماه سال ۹۴ بود که از کتاب «وقتی مهتاب گم شد» رونمایی شد. آن زمان، پدرم و شهید خوش‌لفظ هنوز حضور داشتند. دو ماه بعد از آن پدرم و ۳۰ ماه بعد نیز خوش‌لفظ شهید شد. مدت زمان ۲۰ سال است که افتخار آشنایی با حسام را پیدا کرده‌ام. در آن زمان مشغول نوشتن کارنامه عملیاتی لشکر بودم. حسام با اطلاع پیدا کردن از این موضوع، خیلی پیگیر بود که حق رزمندگان همدان پایمال نشود. وقتی وارد همدان شدم، عظمت کار حسام را دریافتم. حسام طی هر هفته رزمندگان را گرد هم می‌آورد؛ افرادی که دسترسی به آن‌ها مشکل بود که نتیجه گردآوری و بایگانی آن جلسات، اطلاعات خوبی را در اختیارمان گذاشت. برگزاری چند دوره جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس و جشنواره‌های شعر دفاع مقدس را می‌توان از جمله فعالیت‌های حمید حسام دانست. وقتی حسام را بهتر شناختیم که وی بازنشسته شد و هر روز از روز قبل بهتر فعالیت می‌کرد و کتاب‌های مختلفی را در مدت کوتاهی نوشت. تقریظ‌هایی که مقام معظم رهبری بر کتاب‌های حمید حسام نوشتند، نشانگر ان است که این نویسنده به‌درستی کارش را انجام می‌دهد. حسام در سبک زندگی و نگارش برای من الگوست و من این موضوع را زمانی که با وی در سفر بودم متوجه شدم. رنگ‌آمیزی هنرمندانه خاطرات که حسام انجام می‌دهد باعث جذابیت داستان می‌شود.[۱۰]

محمد خسروی‌راد

حمید حسام کارشناس ادبیات فارسی دانشگاه تهران، حضور فعالی در هشت سال دفاع مقدس داشته و از معاونت ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس تا تألیف ۱۴ عنوان کتاب در حوزه ادبیات دفاع مقدس همچون «وقتی مهتاب گم شد»، «فقط غلام حسین باش»، «غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند» و … این جانباز دفاع مقدس را به شخصیتی تبدیل کرده که در حوزه نویسندگی و ورود به تاریخ شفاهی ادبیات دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و حوزه مدیریت فرهنگی عملکرد شاخصی داشته باشد.[۱۲]

نظر سیدجلال قوامی درباره خداحافظ سالار

مقدمه کتاب بسیار خوب انتخاب شده و به دل می‌نشست، این کتاب تلفیق زیبایی بود از عشق و لحن حماسی. به‌نظرم برای کسی‌که روی تاریخ شفاهی کار می‌کند، وفاداربودن به اصل وقایعی که اتفاق افتاده، بسیار مهم است و پرداخت به وقایع زندگی سردار شهید همدانی در طول کار نقطه قوت این اثر محسوب می‌شود. در همین‌ زمینه نویسنده سعی کرده برای خوشایند کسی مطلبی را سانسور نکند که این امر این بر جذابیت کار افزوده بود. برخی از کلیشه‌های کار هم اذیت‌کننده بود، تکرار چندین‌باره برخی از جملات و مستقیم‌گویی از ایرادات این اثر محسوب می‌شود.[۱۲]

نظر بتول پادام درباره خداحافظ سالار

«خداحافظ سالار» قدرت قلم نویسنده را نشان می‌دهد، داستانی شسته‌رفته که حس تعلیق را در مخاطب برمی‌انگیزد، این چیدمان خیلی با قوت انجام شده و در این اثر دچار پراکنده‌گویی نیستیم. این اثر نیز مانند سایر گونه‌های داستانی به سمت گزارشگری رفته است. نگارش درباره انسان‌های مشهور مانند شمشیر دو لبه است که حساسیت بالایی برای پرداخت به آن وجود دارد.[۱۲]

مجید عسگری، از فعالان فرهنگی مشهد

«خداحافظ سالار» تفاوت جدی به لحاظ سبک کاری با دیگر آثار خاطرات شهدای مدافع حرم دارد. جذابیت این اثر به دلیل شخصیت سردار شهید همدانی است درحالی‌که کتاب‌های دیگری درباره سرداران شهید نتوانسته‌اند نظر مخاطب را جذب کنند. «خداحافظ سالار» اثری است که درباره برخی شبهات در خصوص شهدای مدافع حرم پاسخ می‌دهد و توانسته بود از فضای کلیشه‌ای دربیاید، هرچند با نقطه مطلوب فاصله دارد و باید به لحاظ حجم سبک‌تر شود اما اثری خواندنی و جذاب است. در «خداحافظ سالار» شاهد بیان برخی از تکنیک‌ها و تاکتیک‌های رزمی هستیم همچنان که این کتاب توانست فضای خانوادگی سردار را در فضای واقعی جنگ سوریه بیان کند و از سمت خاطره به سمت داستان رفته است که نقطه قوت این کار محسوب می‌شود، لذا اگر به لحاظ برخی لغات و حجم آن اصلاح شود؛ یک کار رمان کلاسیک برای فضای جهانی خواهد بود.[۱۲]

دیگران از نگاه حمید حسام

خاطره‌ای از قیصر امین‌پور

کارشناسی ارشد می‌خواندم؛ آقای محمدرضا شفیعی کدکنی گفت: فلانی بیا تدریس کن. گفتم نه، من باید خودم را با همه وجود اثبات کنم. امین‌پور ایستاد. مدرک دکتری‌اش را گرفت و تدریس را از دانشگاه الزهرا شروع کرد و بعد به دانشگاه تهران آمد. دیگر کسی نیامد گارد بگیره. اما اگر آن موقع حرف دکتر شفیعی را انجام می‌دادم، خیلی‌ها می‌گفتند: چرا ایشون با فوق لیسانس آمدن؟ حالا یکی از شاعران انقلاب هم هست. امین‌پور اصل این‌کار و این‌که این رشته (ادبیات دفاع مقدس) ظرفیت ادبی دارد، یعنی حرفی برای دانشجو دارد را قبول داشت. اما اینکه می‌گفت خاستگاه آن، شروع و اقدام عملی‌کردن آن تشکیلات نهادی است، این بخش منفی آن است. حالا شاید آن‌ها که می‌گویند امین‌پور موضع‌گیری داشته مثلا فکر می‌کنم از این جنس حرف‌ها است که خود من هم به مرور زمان به این رسیدم که حرف بی‌راهی نزده است. اگر موضوعی قبل از اینکه مولفه‌هایش در فضای دانشگاهی تالیف بشود، یعنی ظرفیت‌ها و درس‌نامه‌های آن مکتوب شود بیایید به‌عنوان توافق بین وزارت علوم و بنیاد حفظ آثار در قالب رشته تاسیس بشود، می‌شود همین که بعد از سال‌ها از این دوره، در بعضی درس‌ها هنوز استاد، آن متن و درس‌نامه را روی میز ندارد و از محفوظات و سلیقه و اطلاعات خود که عمدتا هم به تاریخ قبل از انقلاب بر‌می‌گردد، حتی می‌خواهم بگویم به هزاره ادبیات ما که به شاهنامه بر‌می‌گردد، از آنجا شروع می‌کنند؛ به این نتیجه رسیدم که قیصر خیلی ژرف‌نگر بوده؛ اتفاقا با همه تعصبی که درباره این موضوع داشتم.[۷]

سردار حسین همدانی

سردار همدانی نام خانوادگی فرزندان خود را تغییر داده بود و تا روز شهادت ایشان، همکاران فرزندش نمی‌دانستند او فرزند شهید همدانی است. این شهید بزرگوار معتقد بود که هیچکس در جامعه نباید بداند که شما فرزند من هستید تا به‌خاطر من برای شما تبعیض قائل شود، لذا برخی روایت‌هایی که در «خداحافظ سالار» بیان شده نباید حمل بر تفاوت و تمایز باشد. سعی کردم از لحن تکراری استفاده نکنم اما بخش‌هایی همانند رسالت زینبی بودن در صحبت‌های همسر شهید است و من مقید و ملزم هستم این واژه‌ها را به کار ببرم چون پیام بزرگی دارد. بحث دیگر تاریخ و اطلاعات است؛ سردار همدانی میان مسلحان و داعش تمایز قائل بودند، درست مانند افرادی که در شرایط امروز منتقد و معترض هستند اما برانداز نیستند آن‌جا هم عده‌ای که ناراحت بودند مسلح شده بودند لذا بسیار دقت شده بود داده‌های دقیق تاریخی ارائه شود و مرزبندی بر اساس واقعیت‌های موجود در سوریه بیان شده بود.[۱۲]

جوایز و افتخارات

آثار و کتابشناسی

  • «فقط غلام حسین باش: روایت جانباز سرافراز حسین رفیعی»، نشر شهید کاظمی، ۱۳۹۹
  • «دهلیز انتظار»، نشر شهید کاظمی، ۱۳۹۸
  • «هفتاد و دومین غواص: خاطرات جانباز کریم مطهری، فرمانده گردان غواصی جعفر طیار لشکر انصارالحسین»، نشر شهید کاظمی، ۱۳۹۸
  • «وقتی مهتاب گم شد: خاطرات علی خوش‌لفظ»، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۵
  • «مهاجر سرزمین آفتاب: خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران»، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۹
  • «خداحافظ سالار: خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر پاسدار شهید حسین همدانی»، انتشارات بیست و هفت، ۱۳۹۵
  • «آب هرگز نمی‌میرد: خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی، فرمانده ردان ۱۵۲ حضرت ابالفضل (ع) لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع)»، انتشارات بیست و هفت، ۱۳۹۴

نگاهی به برخی آثار

«خس بی سر و پا»

کتاب «خس بی‌سروپا» روایتی است از سفر اربعین‌ای حمید حسام به عتبات عالیات که در سال ۱۳۹۳ شمسی معادل ۱۴۳۶ قمری انجام شده است. حمید حسام در متن کوتاهی که به عنوان مقدمه در این اثر درج کرده است از تصمیم خود برای دریافت مقدمه‌ای بر این کتاب به قلم سردار شهید حسین همدانی نوشته که به دلیل شهادت ایشان میسر نشده. وی در این یادداشت آورده است: گفتم: «چراغ خاموش آمده بودی ولی بسیجی‌ها دیده بودنت» پرسید: «کجا؟» گفتم: «انتهای جاده‌ٔ نجف، ابتدای راه کربلا» گفت: «با خانواده‌ام بودم» و نگفتم که هزاران هزار، قافله‌ دل، خانواده توست اما جسارت کردم و گفتم: «سفرنامه‌ٔ اربعین را نوشته‌ام. مقدمه‌اش را شما بنویس» مثل همیشه با فروتنی پذیرفت. و یک ماه بعد نوشت. و نوشت اما نه با قلم که با خون و نه بر اوراق این دفتر که بر تربت حریم صاحب اربعین ـ زینب سلام الله علیها ـ و عجبا که چه رازی بین او و زینب (س) در منظومه‌ٔ اربعین‌ها بود؟ ۴۰ سال جهاد کرد و بر کارنامه‌ٔ جهاد هیچ کس ـ جز او ـ این همه فراز و نشیب و زخم و آبله و صبر نگاشته نشد در دفاع از حریم، حرم زینب (س) به شهادت رسید و اربعین شهادت او مقارن با اربعین سیدالشهدا(ع) شد.

نامش حسین بود ولی بی‌کفن نماند/ گریان و روضه‌های امام غریب بود

این کلمات به جای مقدمه‌ای است که قرار بود، فرمانده‌ام، سرورم، سنگ صبورم و برادرم، شهید حاج‌حسین همدانی «ابو وهب» بر دیباچه‌ این سفرنامه بنویسد. او با خون نوشت من با اشک چشم.[۱۵]

بخشی از متن کتاب

نجوای آهسته و محزون یک مداح دل‌شکسته ایرانی، رمق تازه‌ای به پاهایم می‌دهد که می‌خواند: «عمه سادات داره می‌آد.» به خودم هی می‌زنم که «این راه را، این بهشت را، این مدینه فاضله را که تو با این لذت و شوق و میزبانی می‌پیمایی، عمه سادات با زخم پا و ضرب تازیانه و فراق جگرسوز برادر، نه از نجف تا کربلا که از کربلا تا شام پیمود. پس لحظه‌لحظه این ثانیه‌های بی‌تکرار را از دست نده و مشغول دنیا نشو.» دست به مخزن‌الاسرار طالبی می‌برم و این بار سهم من از ذکر و دعا، خواندن «زیارت وارث» است. می‌خوانم و پرواز می‌کنم: السّلام علی آدم صفوة‌الله، السلام علی نوحٍ...[۱۶]

«آب هرگز نمی‌میرد»

این کتاب شامل خاطرات جانباز میرزا محمد سلگی فرمانده گردان ابوالفضل(ع) در سال‌های دفاع مقدس است. این‌کتاب که چاپ اولش سال ۹۳ توسط نشر صریر به بازار عرضه شد، همان‌سال برنده جایزه ادبی جلال آل‌احمد شد. نگارش تقریظ رهبر انقلاب و خاطرات تاثیرگذار میرزا محمد سلگی از جمله دلایل تاثیرگذاری و فروش بالای این‌کتاب طی سال‌های گذشته بوده است.[۱۵]

انتخاب هوشمدانه

حمید حسام در کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» یکی از هوشمندانه‌ترین انتخاب‌ها را برای خلق چنین آثاری رقم زده است. او چهره‌ای را برگزیده و روایت می‌کند که از سویی تا پیش از تولد کتابش کمتر نامی از او مطرح بوده است و از سوی دیگر با خوانش شرح زندگی او و روایتش از زندگی از بستر جنگ نه تنها شرح زندگی او که شرحی بر زندگی بسیاری از همراهانش و نیز روایتی دست اول از برخی بزنگاه‌های مهم تاریخی دفاع مقدس روایت می‌شود. میرزا محمد سلگی به همین اعتبار انتخابی دست اول و ناب برای ثبت خاطره و تاریخ‌نگاری است که البه چیزه‌دستی حسام برای گفتگو با او و تنطیم روایتش در تولد دوباره او در بستر چنین کتابی بی‌تاثیر نبوده است. «آب هرگز نمی‌میرد» شرح و طرحی از زندگی یک رزمنده و فرمانده دفاع مقدس را نشان می‌دهد. فرمانده‌ای که یک روستازاده ساده‌زیست است. از خانواده‌ای سنتی و مقید. ایتدا چوپانی می‌کند و بعد کارگری و در نهایت به کار نقاشی ساختمان مشغول می‌شود. گذر روزگار پایش را به ارتش برای خدمت سربازی باز می‌کند و باورهای خانوادگی‌اش او را کمی با حرکت‌های انقلابی در شهر نهاوند در سال‌های منتهی به بهمن ۵۷ گره می‌زند. انقلاب که می‌شود همان روستایی ساده باقی مانده است و با کارگری روزگار می‌گذراند. جنگ او را به عنوان سرباز بار دیگر به خود می‌خواند. مواجه شدنش با نیروهای سپاه در جنگ اما چنان تاثیری در وجودش می‌گذارد که پس از پایان دوره اجباری تکمیلی خدمتش در ارتش به سپاه روانه می‌شود و پس از مدتی چهار برادرش را نیز تحت تاثیر خود به آن می‌کشاند. زندگی روایت شده از سلگی در این کتاب به همین اندازه و شدت ساده و در عین‌حال پرسودا است. طرحی که او از زندگی‌اش در طول دو دهه در کتاب ترسیم می‌کند شمایی است از انسانی که در بستر آموزه‌های انقلاب اسلامی تولدی تازه می‌یابد. انسانی که ساده‌زیستی و اعتقاد به باورهای دینی و انقلابی خشت به خشت بنای زندگی او را ساخته است و در تمامی فرازهای تلخ و شیرین از زندگی‌اش می‌شود آن را رصد کرد. کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» از لحاظ ترسیم چنین زندگی و شخصیت حیرت‌آوری که حتی لمس لحظه تولد چهار فرزندش را به بودن در صحنه نبرد ترجیح نمی‌دهد، اثری شگفت و بس خواندنی است.[۱۷]

فراتر از یک روایت

کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» تنها روایتی تاریخی از زندگی یک انسان نیست. این اثر در کنار خط روایی خود از زندگی راوی، شرحی از زندگانی بسیاری از هم‌رزمان او و نیز طرح‌هایی هرچند کوتاه از زندگی بسیاری از مجاهدان انقلاب در جبهه‌های نبرد به تصویر می‌کشد که بسیاری از آن‌ها به مقیاس امروزی زیست و زندگی، حیرت‌آور و مسحورکننده است. تصویر از زندگی جوانی که چندین روز با بدن برادر شهیدش زندگی عاطفی برقرار می‌کند و یا سربازانی که پس از پایان دوره اجباری به خواست و خواهش خود در جبهه‌ها می‌مانند، تصویر نوع اقامت و زیست رزمندگان در مناطق مختلف عملیاتی از جمله فاو و یا ترسیم حالات آن‌ها در هنگامه عملیات‌هایی که در کتاب از آن‌ها یاد شده است در زمره تصاویری اتوپیایی است که بسیاری از مخاطبان جوان این روزهای کتاب بدون روایت مستند نمی‌توانند از عهده باور کردن آن بر آیند. «آب هرگز نمی‌میرد» به سادگی هرچه تمامتر یک درام بزرگ اجتماعی و معنوی را در دل خود ساخته و می‌پروراند و به روایت می‌نشیند، درامی که قهرمان آن نه یک شخص حقیقی که انسان به ماهو انسانی است که در خود را در بستر جنگ بار دیگر متولد شده می‌بیند. این مساله زمانی خود را بیشتر نشان می‌دهد که در جای جای کتاب شاهدیم که راوی و نویسنده در معرفی و ترسیم شخصیت انسان‌ها از حقیقت دور نشده‌اند. در کنار سربازان مشتاق شهادت که وصف روحیات عجیب معنوی آن‌ها در جای‌جای کتاب خواندنی است، چهره‌ها و یا گروه‌هایی را نیز معرفی می‌کند که راضی به عملیات‌های شهادت‌‌طلبانه و یا اقامت در موقعیت‌های سخت نیستند. کتاب به‌واقع هم مردان میدان را نشان می‌دهد و هم افرادی که برای ورود به میدان دچار شک و تردید هستند و البته جزئی انکارناپذیر از میدان نبرد.[۱۷]

اثری آموزشی

«آب هرگز نمی‌میرد» جدای از روایت تاریخی خود، اثری آموزشی در زمینه معنویات و نقش ایفا کردنشان در زندگی انسان نیز هست. روایتی از دلدادگی به باورهای شیعی و ساخت زندگی بر پایه آن. باور این‌که گردانی با تمسک به نام خود یعنی حضرت ابوالفضل(ع) در جریان جنگ، بارها تمرین نبرد بدون استفاده از آب آشامیدنی و در واقع تمرین تشنه رزم کردن می‌کنند و در بطن حادثه نیز در موارد بسیاری این‌گونه به دل جنگ می‌زنند. کتاب در موارد مشابه دیگری روایتی شگفت و حیرت‌آور از تاثیرگذاری حالات و باورهای مذهبی و روحانی و حتی عرفانی حاضران در صحنه جنگ در ترسیم نتیجه حاصل شده در میدان نبرد دارد. حسام در کتاب خود از زبان سلگی شرح می‌دهد که چگونه در مواجهه با رویدادهای موجود در دل جنگ، شهادت‌ها، مجروح‌شدن‌ها، موفقیت‌ها و شکست‌ها، این باورها به هضم و پذیرش این اتفاقات به رزمندگان کمک می‌کرده است و فرماندهان چگونه با چنین اعتقادی پا به میدان رزم می‌گذاشته‌اند.[۱۷]

اثری استثنایی در حوزهٔ تاریخ‌نگاری

کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» با توجه به تمامی مواردی که از آن یاد شد اثری استثنایی در حوزه تاریخ‌نگاری دفاع مقدس به شمار می‌رود. اثری که در آن از سازمان رزم و نبرد حرف به زبان می‌آید تا ساختار زندگی انسان انقلابی در بستر جنگ. از ساده‌زیستی روستایی تا با دست خالی رزم کردن با دشمنی تا بن دندان مسلح. از تمسک به باورهای دینی برای پیروزی تا رویدادهایی که شانس به کمک سازمان رزم می‌آید تا نتیجه میدان را رقم بزند. از سوختن در سرمای قله‌های برفی ایلام تا سوختن در گرمای و هوای شیمیایی شده فاو. چنین جمع اضدادی است که این کتاب را خواندنی و ماندنی می‌کند و هر مخاطبی را با آن همراه. کشش همزیستی زندگی و مرگ به صورت توامان رازی است که متن حسام را در این اثر ماندنی می‌کند. ترسیم سیمای انسان‌هایی که هر لحظه حیاتشان را با یاد مرگ معنایی تازه به زندگی می‌بخشد. «آب هرگز نمی‌میرد» اثری برای بازسازی و ترسیم سیمایی تازه از زندگی است. اثری که بدون شک خوانش آن برای هر فردی در جغرافیای زیستی امروز انقلاب اسلامی حرف‌های تازه‌ای برای روایت دارد. حرف‌هایی که گاه یکی از آن‌ها مدت‌ها تامل کردن کفایت یک جان را می‌دهد.[۱۷]

روند شکل‌گیری و موضوع کتاب از زبان نویسنده

یکی از موضوعات مهم، غواصان عملیات کربلای چهار بود که به‌ویژه در سال‌های گذشته در فضاهای رسانه‌ای در معرض قضاوت‌های نادرست سیاسی قرار گرفت. من احساس کردم که مظلومیت شهدای غواص در شب عملیات کربلای ۴ با این اتفاقی که افتاد چند برابر شد. بنابراین با توجه به آشنایی که با کریم مطهری داشتم به این نتیجه رسیدم که اگر او از عملیات کربلای چهار بگوید، می‌توان ادعا کرد که حق همه بچه‌ها ادا خواهد شد. با اعلام آمادگی کریم مطهری کار را آغاز کردیم. در گذشته افرادی نسبت به جمع‌آوری مصاحبه‌های افراد باقیمانده از عملیات کربلای چهار اقدام کرده بودند؛ اما به دلیل نوع کار من و وسواسی که وجود دارد، کار را دوباره انجام دادم و در نهایت با همه مصاحبه انجام شد و فردی هم جا نماند و در قالب و ساختار منسجمی، به شکل یک روایت قصه‌گونه که مخاطب از دایره خانواده رزمندگان به عموم جامعه تسری پیدا کند، درآمد. می‌توان ادعا کرد عدد کتاب‌هایی که درباره عملیات کربلای چهار نوشته شده است زیر ۱۰ عنوان است. در سال ۱۳۷۴ با نگارش کتاب «غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند» به نوعی خط‌شکنی درباره عملیات کربلای چهار انجام دادم. اما روایت جامعی نبود، یک قطره از دریا بود و عطشی ایجاد می‌کرد تا افراد بدانند که داستان غواص‌ها یک شکست ظاهری نبوده است و افرادی بودند که چهل شب زیارت عاشورا خواندند و سلوک داشتند.[۵] بحثی که به‌عنوان لو رفتن عملیات مطرح شد به آن معنا که برخی تعبیر کردند، نبود. دشمن دست ما را خوانده بود، اما کسی خبر نداشت. کتاب «هفتادودومین غواص» یک مرجع و منبع کاملی است که تنها به کربلای چهار اختصاص پیدا نمی‌کند، قصه کودکی‌ها و شکل‌گیری شخصیت راوی را با یک روایت صادقانه و سانسور نشده بیان می‌کند. من بارها با این مسأله مواجه شدم که راوی بنا به دلیلی خواسته که برخی از مباحث مطرح نشود، اما در «هفتادودومین غواص» با این مشکل مواجه نبودیم و کریم مطهری صادقانه مسائل را مطرح کرد.[۵]

«دهلیز انتظار»

«دهلیز انتظار» بنابر آنچه ناشر آن در معرفی‌اش بیان کرده است، روایت داستانی از تنهایی و رهایی یک فرمانده خسته و زخمی است در عملیات کربلای ۴. فرمانده گردان پیاده‌ای که در میان ده‌ها قایق، تنها قایق او به مدد غواص‌های خط‌شکن در آنسوی اروند می‌رسد و بعد از یک روز نبرد در ساحل عراق با اصرار برادر خود صمد که زخمی شده بود مجبور به بازگشت شده و به‌ناچار داخل یک کشتی در فاصله‌ای نزدیک به ساحل دشمن پنهان شود. مجموعه داستان‌های کوتاه «دهلیز انتظار» اثر دوم این نویسنده تواناست که در این انتشارات به چاپ رسیده است. این اثر پیش از این به قلم «اسماعیل اریب» به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است.[۱۸]

بخشی از متن کتاب

کشتی تا گلو میان گل نشسته بود، اما با همه سنگینی‌اش مثل پر کاهی روی دست‌های اروند بود. امواج سینه می‌کشیدند و کوهه‌کوهه خودشان را می‌کوبیدند روی بدنه زنگ‌زده پوسیده‌اش. کم‌کم آب از دیواره کشتی بالا می‌کشید، به جان سوراخ‌ها می‌افتاد، سرریز می‌شد و زانوهای زخمی ستار را در خود فرو می‌بلعید. باید بیرون می‌زد به هر طریق ممکن. ماندن در کشتی، بیخ گوش عراقی‌ها، مرگ تدریجی بود. گل‌های خشک‌شده دور پلک‌ها و مژه‌هایش را با پشت دست ریخت. با زحمت تن زخم‌دارش را تا یک سکوی آهنی بالا کشید و از دهلیزی که موشک آر.پی.جی میان سینه کشتی انداخته بود، سر به بیرون برد... .[۱۸]

«راز نگین سرخ»

کتاب "راز نگین سرخ" با موضوع جنگ ایران و عراق برگرفته از زندگی، رزم و شهادت سردار شهید محمود شهبازی است. شهید محمود شهبازی متولد اصفهان، فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) بود. این کتاب روایتی مستند و داستانی از حوادث آغازین روزهای جنگ تا آزادی خرمشهر است. از جمله مطالب زندگی‌نامه موارد زیر است: شرح تجاوز دشمن از منطقه سر پل ذهاب، درگیری با عراق در کمین سرپل ذهاب، دیدار بنی‌صدر از همدان، فرماندهی سپاه همدان، درگیری با ضد انقلاب، عملیات در قله قراویز و جنگ با تانک‌ها، سفر حج همراه با احمد متوسلیان، عملیات ایذایی در تنگه کورک برای شکستن محاصره نیروهایی که در عملیات مطلع‌الفجر محاصره شده بودند، شکل‌گیری تیپ محمد رسول‌ا...(ص)، عملیات آزاد‌سازی خرمشهر و نحوه شهادت در عملیات بیت‌المقدس در منطقه دژمار (منطقه شلمچه) و تشییع جنازه شهید شهبازی نیز در کتاب شرح داده شده است.[۱۱]

«خداحافظ سالار»

کتاب «خداحافظ سالار» شامل خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشگر پاسدار شهید حسین همدانی، توسط نشر ۲۷ بعثت به چاپ رسیده است. حمید حسام برای تهیه مطالب این کتاب ماه زمان صرف کرده و خاطرات ۴۰ سال زندگی مشترک پروانه چراغ نوروزی با شهید حسین همدانی از سال‌های دفاع مقدس تا روزهای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) در سوریه را شامل می‌شود.[۱۹]


خداحافظ سالار از زبان نویسنده

«خداحافظ سالار» قصه عشق زمینی است که پایان آن آسمانی می‌شود، این کتاب را می‌شود پیوند حماسه و عشق دانست. اعتقاد دارم تا زمانی که همسر می‌نشیند و دست به قلم می‌برد، اثر کاملاً ریتم داستانی دارد و از زمان بازگشت از سوریه در واقع مختصات داستانی خیلی بیشتر شده و گزارشی ارائه شده است، لذا دلیل طولانی‌شدن به دلیل حجم زمان و اتفاقاتی همچون سال ۸۸ است که ناگزیر بودم به آن‌ها اشاره کنم، این شکل گزارشی بودن را می‌پذیرم و اگر بخش‌هایی از آن حذف شود، خوشخوان‌تر می‌شود. اگر این مدل را در تدوین انتخاب کنیم باید به دو مورد متعهد باشیم یک راست بگوییم و در عین حال تلاش کنیم و از ادبیات و مختصات داستانی کمک بگیریم؛ همانند تعبیر مقام معظم رهبری در یکی از تقریظ‌ها که فرموده بودند: «شما به کلمات راوی جان دادید» لذا هنر نویسنده است صحبت راوی را در موقعیت مناسب به کار ببرد؛ نویسنده‌ها در تدوین این کارها به چند دسته تقسیم می‌شوند، ممکن است به آن‌ها مطالبی داده شود که کار تحقیقی می‌شود که میزان توفیق نویسنده نسبی است، مورد بعد نویسنده سوژه را می‌شناسد و به جهت شناخت از کنش‌ها و نوع اندیشه میزان توفیق از دسته اول بیشتر است، اما در مورد سوم نویسنده سوژه را زیسته و با آن یکی شده است لذا این نوع ادبیات برای عده‌ای مجاز است که به‌نظرم سوژه را زیسته باشند.[۲]

وهب همدانی، فرزند سردار شهید حسین همدانی از کتاب خاطرات پدرش می‌گوید:

حسام مبتنی بر اصول حرفه‌ای خاطرات را ثبت می‌کرد و فقط در صورت لزوم نظرات ما را در کتاب لحاظ می‌کرد. وقتی کتاب چاپ شد، آنچه می‌دیدیم با آنچه انتظار داشتیم متفاوت بود. برای همین کمی جنجال شد اما مادرمان همان شب در خواب دید که حمید حسام اولین فردی است که پشت پیکر پدرمان در حرم حضرت زینب حضور دارد. بنابراین خواست طبق نظر پدرمان که همیشه به نظرات کارشناسی اهمیت ویژه‌ای می‌داد، در کار انتشار کتاب «خداحافظ سالار» دخالت نکنیم. الان که این کتاب به چاپ چهارم رسیده است، متوجه شده‌ایم که آنچه حمید حسام از منظر کارشناسی می‌دید، درست بود و باعث معرفی سبک زندگی جدیدی شد. آقای حسام هنوز بوی نعنا می‌دهد. هنوز همان دیده‌بان زمان جنگ است و دوربین می‌چرخاند و دانه درشت‌های دفاع مقدس را پیدا می‌کند تا آن‌ها را به آیندگان معرفی کند. این یک هر خاص است. حسام خودش از جنس شهیدان است و بهترین راوی برای آن‌هاست. نسل جدید برای پذیرش سبک زندگی شهیدان آماده است و اگر مشکلی وجود دارد، به دلیل کوتاهی ماست.[۱۴]

«بهشت تخریب»

کتاب «بهشت تخریب» نوشته حمید حسام شامل خاطرات مرتضی نادرمحمدی معاون گردان تخریب لشگر ۳۲ انصارالحسین توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر و راهی بازار نشر شده است. راوی این‌ کتاب در سال‌های جنگ به معبرگشای پابرهنه یا شکارچی گردن‌کج، فرمانده جلوتر از فرمانبر، تخریب‌چی روضه‌خوان و ... مشهور بوده است. این کتاب حمید حسام، دریچه‌ای به دنیای بهشت‌گونه تخریب‌چیان کم سن‌وسال باز می‌کند؛ آنان که یکی از پرمخاطره‌ترین واحدهای رزمی را برای انجام وظیفه برگزیده بودند.

خاطرات مرتضی نادر محمدی تلفیقی از حماسه و عرفان را وسط میدان مین، از فاو تا مجنون و شلمچه در جنوب تا مهران و میمک و ماووت در غرب دربرمی‌گیرد. عارفان حاضر در این‌خاطرات، ۱۵ ساله هستند و اصل و اساس کار تخریب‌چی را تخریب نفس می‌دانستند.

این کتاب پس از دو سال مصاحبه، تدوین و نگارش به سامان رسیده و حسام در مقدمه آن به شیوه مصاحبه تاریخ شفاهی خود با راوی اثر اشاره کرده و می‌نویسد: «مرتضی از تهران به همدان می‌آمد و قبل از مصاحبه، عکس‌های هم‌رزمان تخریب‌چی شهیدش را مقابلش می‌گذاشت. گویی که قرار است برای آن‌ها درددل کند. از هر شهیدی که خاطره می‌گفت، گریه میان کلماتش فاصله می‌انداخت و من بیشتر و بیشتر به آن نگاه ژرف‌اندیش حاج‌مهدی کیانی می‌رسیدم که: «اگر از مرتضی بنویسی، از همه نوشته‌ای.» «بهشت تخریب» ۱۰ فصل با این‌عناوین دارد: «میرزاکوچک ملایر»، «مشق جنگ»، «پاهای بی‌قرار»، «گروه پاپتی»، «شبیه گودال قتل‌گاه»، «بهشت تخریب»، «بمب‌های متحرک»، «کربلای شلمچه»، «ردپابرهنه‌ها» و «روزهای آخر» که تصاویر، اسناد و پی‌نوشت‌هایی هم با آن‌ها همراه شده است.[۲۰]

حسام در مقدمه کتاب « بهشت تخریب» نوشته است:

«نه تنها برای من که برای بسیاری از بچه‌های جبهه، آقا مرتضی مترادف با گردان تخریب‌ است و برای تخریب‌چی‌ها، مرتضی یعنی نمودار سختی همراه با معنویت جبهه. پس رسیدن به گنج نامکشوفی مثل مرتضی نادرمحمدی، بیان خاطرات نسلی است که سخت‌ترین گره‌های آوردگاه رزم، با دست همت آنان باز می‌شد. نوجوانان و جوانانی که مرگ را به بازی گرفته بودند و قبل از رسیدن به میدان مین با هم می‌خواندند که: «ننه‌م می‌گه جبهه نرو، جبهه می‌ری بسیج نرو، بسیج می‌ری جلو نرو، جلو می‌ری تو خط نرو، تو خط می‌ری تخریب نرو، تخریب می‌ری رو مین نرو، رو مین بری هوا می‌ری، نمی‌دونی تا کجا می‌ری» خلاف بسیاری از راویان بدقلق، راضی کردن آقا مرتضی برای گفتن خاطراتش کار دشواری نبود. اما او یک شرط اساسی داشت که برای یک غیر تخریب‌چی مثل من، دشوارتر از زدن معبر و عبور از میدان مین بود. شرطش این بود: «همه اتفاقات تخریب در هشت سال دفاع مقدس از زبان همه بازماندگان تخریب روایت شود و من یکی از آنان باشم.»[۲۰]

بخشی از ‌متن کتاب

هر طرف را نگاه می‌کردم پیکر شهیدی افتاده بود، تصویر گودال قتل‌گاه سیدالشهدا علیه‌السلام که در روضه‌ها شنیده بودم، برایم تداعی شد. یک آن فراموش کردم که برای برش و انفجار جاده به جزیره مجنون آمده‌ام. باید جاده را به شکلی برش می‌زدم که موج انفجار، پیکر شهدا را داخل آب نیندازد. روی عرض هشت متری جاده به فاصله هر دومتر یک "خرج گود" گذاشتم. رو به شهدا و پشت به عراقی‌ها نشستم و انفجار اول را زدم. حالا باید گونی‌های "پودر آذر" را داخل چاله‌ها برای انفجار اصلی می‌ریختم.[۲۰]

«مهاجر سرزمین آفتاب»

حمید حسام و مسعود امیرخانی روایت خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی)، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران را نوشته‌اند که با عنوان «مهاجر سرزمین آفتاب» در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این کتاب توسط خانم تویوکو موریتا ایرانشناس به زبان ژاپنی ترجمه شده است.[۲۱] یامامورا تنها مادر شهیدی است که اصالتی ژاپنی دارد. فرزند شهید این مادر، جوان نوزده‌ساله‌ای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی، با وجود سن کم، راهی جبهه‌ها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند و در نهایت در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید.[۲۲]


درباره کتاب از زبان مادر شهید ژاپنی

هیچ‌گاه تصور نمی‌کردم داستان زندگی من روزی به صورت کتاب منتشر شود … آشنایی من با یک مسلمان ایرانی مسیر زندگی‌ام را تغییر داد و توسط او به دنیای جدید و ناشناخته‌ای آمدم. زندگی در ایران و جامعه اسلامی برای وی بسیار جالب و پر از اتفاقات و حوادثی نظیر قیام ۱۵ خرداد، انقلاب و دوران جنگ تحمیلی است که یکی از پسران خود را در این مسیر تقدیم اسلام و کشور می‌کند و معتقد است در زندگی هرچه جلوتر می رود درهای جدیدی به رویش باز می‌شود. پس از شهادت پسرم تاکنون چندین نفر پیشنهاد کردند که داستان زندگی‌ام را بنویسند اما موافقت نکردم تا اینکه در سفر به هیروشیما با آقای حسام هم سفر شدم. ایشان پیشنهاد دادند که خاطراتم را بنویسد و من فکر کردم که آغاز زندگی‌ام تا به امروز منحصربه‌فرد است و مثل و مانند نداشته است، پس به ایشان اعتماد کردم و انجام مصاحبه‌ها و کار نوشتن کتاب شروع شد.[۲۱]

از زبان نویسنده

مردادماه سال ۱۳۹۳ با گروهی ۹ نفره از جانبازان شیمیایی برای شرکت در مراسم سالگرد بمباران اتمی هیروشیما به ژاپن دعوت شدیم. در فرودگاه، بانویی محجبه با سیمای شرقی، به‌عنوان مترجم گروه، به ما معرفی شد. این سفر سرآغاز آشنایی من با کونیکو یامامورا بود. او در مسیر طولانی پرواز دبی تا توکیو بیشتر قرآن می‌خواند و گاهی با زبان ساده و تا حدی نامأنوس خاطراتی برای من تعریف می‌کرد. در ژاپن، به هنگام دیدار جانبازان شیمیایی و بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما، گوشم به سرفه‌های جانبازان بود و چشمم به کونیکو یامامورا که حرف‌های دو گروه را برای هم ترجمه می‌کرد و گاهی قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری می‌شد و عطش من را برای شنیدن داستان زندگی‌اش بیشتر می‌کرد و من تا آن زمان نمی‌دانستم که او یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است. از همان سال، همواره اندیشه نگارش زندگی این یگانه بانو ذهنم را مشغول کرده بود. بنابراین، طبق قاعده شخصی‌ام، پیش از مصاحبه‌ها، طریق «مصاحبت» و همراهی با راوی را پیش گرفتم و طی هفت سال به هر بهانه و در هر دیدار نقبی به دنیای درونی‌اش زدم تا در اتفاقات و حادثه‌ها نمانم و سرانجام پذیرفت که اسرار ناگفته زندگی‌اش را بازگو کند.[۲۱]

خاطرات خانم سبا بابایی مجموعه‌ای از اتفاقات بسیار شگفت‌انگیز و بی‌بدیلی است که شاید ۸۰ سال زندگی که ۶۰ سال آن در ایران و ۲۰ سال در فضای ژاپن بوده را در ۲۴۵ صفحه روایت می‌کند. وقتی به ساحت هجرت از شرق آسیا به ایران ناشناخته آن روز می‌نگریم جذابیت‌های این اثر را دو چندان می‌کند آن هم برای فردی که علاقه‌مند به هجرت است.[۲۱] «مهاجر سرزمین آفتاب» از نظر سوژه یک کار «متفاوت» است. این کار سوژه منحصر‌به‌فردی دارد و نسخه ثانویه‌ای ندارد؛ زیرا در جغرافیای کشورمان هیچ مادر شهیدی که اهل ژاپن باشد، نداریم. آنچه بر این بانوی ۸۲ ساله گذشته، اتفاقات عجیب و غریبی است که اگر این‌ها را کنار هم بگذاریم، می‌بینیم که سوژه‌ای منحصربه‌فرد و استثنایی است و آرزوی هر نویسنده‌ای است که راجع به آن بنویسد و قلم بزند. خانم سبا بابایی که نام ژاپنی‌شان کونیکو یامامورا است، راوی این کتاب هستند. او در مقدمه کتاب اذعان کرده‌است که در دو دهه گذشته افراد زیادی اظهار تمایل کرده‌اند تا کتابش را بنویسند. اما به هر دلیلی این اتفاق نیفتاد و این توفیق برای من رقم خورد تا در سفری که به هیروشیما داشتم، از نزدیک با او و حوادث و اتفاقاتی که در زندگی‌اش رخ داده است، آشنا شدم. بعد از این آشنایی، به شدت مشتاق شدم تا خاطرات خانم بابایی را بنویسم. به نظرم رسید برای مخاطب ایرانی شنیدن مفاهیم اعتقادی، اسلامی و هجرت از یک سرزمین به سرزمین دیگر به شدت جذاب خواهد بود. پینشهاد نگارش «مهاجر سرزمین آفتاب» دو سال پیش داده شد. بعد از پذیرفتن خانم بابایی، من به همراه آقای مسعود امیرخانی تیمی را به منظور تحقیق، جمع‌آوری اطلاعات، مصاحبه، تدوین و نگارش تشکیل دادیم.[۲۳]

«تازیانه‌های سلوک»

کتاب «تازیانه‌های سلوک» خاطرات علی آقامحمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال‌های استبداد ستم‌شاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت‌ساله به قلم حمید حسام به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

حسام در خصوص نگارش این اثرش می‌گوید: «من با سیاستمدارها هم قافیه نمی‌شوم» این جوابی بود که به یک شهید زنده می‌دادم. به علی خوش‌لفظ که رفیق شفیقم بود و از سر دردمندی اصرار داشت زندگینامه رجل ملی پر مسولیتی چون دکتر علی آقامحمدی را بنویسم. دست‌آخر با آن لفظِ خوشِ صریح و صادقانه‌اش حرف آخر را زد که: «اگر ننویسی فردای قیامت، شهدا یقه‌ات را می‌گیرند» یکسال پس از این دلالت تأمل برانگیز، علی خوش‌لفظ رفت پیش رفقای شهیدش و در مراسم ختم او، علی آقامحمدی به من همان پیشنهادی را داد که علی خوش‌لفظ خواسته بود. چهل سال از عمر انقلاب می‌گذشت و این اولین گفت‌وگوی رخ‌به‌رخ من با یکی از محوری‌ترین شخصیت‌های انقلاب اسلامی بود. علی آقامحمدی رئیس گروه اقتصادی دفتر مقام معظم رهبری و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مقدمه این کتاب این‌گونه بیان می‌کند: وقتی که انقلاب چهل‌ساله شد اوراق زندگی‌ام را به نیت نشان‌دادن تصویری واقعی از آن روزها و بیان نقش مجاهدان راه خدا مرور کردم و به قصد روشنگری آیندگان در اختیار نویسنده نام‌آشنا برادرم حمید حسام قرار دادم و خدا را شاکرم که ایشان با رعایت امانتداری در نقل مطالب این خاطرات را با نثری روان و دلنشین به رشته تحریر درآورد.[۲۴]

منبع‌شناسی

«در جست‌وجوی مهتاب: زندگی و نویسندگی حمید حسام» نام کتاب مصاحبه‌ای از حسین قرایی است. این کتاب ۱۷۵ صفحه‌ای که به صورت پرسش و پاسخ تدوین شده توسط انتشارات شهید کاظمی، در پاییز ۱۳۹۸ منتشر شده است. کتاب با فهرستی آغاز شده که بیشتر آن نام چهره‌ها و اشخاص معروف فرهنگی است. نام‌های آن‌ها، عنوان‌هایی برای فرازهای مصاحبه حسین قرایی با حمید حسام شده‌اند، ‌چون مصاحبه‌شونده درباره آن‌ها صحبت کرده است. بعد از فهرست، دو صفحه با عنوان «سال‌شمار، کتاب‌شناسی و عنوان‌ها» قرار گرفته است. معرفی کوتاه حمید حسام است، از سال ۱۳۴۰ که در همدان متولد شده تا سال ۱۳۹۸ که دبیر علمی اولین جایزه کتاب مدافعان حرم (جایزه شهید همدانی) شده است. در این فاصله، رزمندگی، جانبازی، تحصیلات و فعالیت فرهنگی او در زمینه دفاع مقدس، به‌خصوص نویسندگی در این زمینه پیداست.

حسین قرایی در مقدمه کتاب نوشته که «در جست‌وجوی مهتاب»‌ حاصل پنج جلسه مفصل با حمید حسام است که یکی در همدان و سه جلسه در تهران و یک‌بار هم تلفنی انجام شد و حدود سه ماه این پنج جلسه طول کشید.» بعد از مقدمه، متن مصاحبه با حمید حسام آمده و در آغاز آن نوشته شده: «زندگی و نویسندگی». در ادامه هم پیداست که هم درباره زندگی‌اش گفته، هم درباره کتاب‌هایش و چگونگی نگارش آن‌ها و هم درباره نگاهش به نویسندگی درباره دفاع مقدس و نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس. گفته‌های حسام در پاسخ به پرسش‌ها، هم به لحظه‌های خاصی در زندگی‌اش اشاره دارند ـ که هم برای کسانی که او را می‌شناسند و هم برای کسانی که با این کتاب به تازگی با او آشنا می‌شوند، می‌تواند توجه‌برانگیز باشد ـ و هم به دیدگاه او درباره موضوع‌ها و اشخاص که آن هم برای انواع مخاطبان کتاب، هریک به نوعی می‌تواند هم محل توجه و هم محل بررسی باشد. به هر حال با گفته‌هایش، فضایی را برای مخاطب گشوده که به‌نوعی باب گفت‌وگوی دیگری را چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم می‌گشاید.

به گفته گلعلی بابایی، نویسنده «در جستجوی مهتاب» آرزوی رهبر معظم انقلاب را برآورده کرده است زیرا ایشان در جایی فرموده بودند ای کاش کسی بود که درباره حمید حسام می‌نوشت. او در این کتاب به صنایع هنری و وجه نویسندگی حمید حسام پرداخته است و می‌تواند برای نویسندگان خط‌مشی باشد.[۱۴]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «حمید حسام». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «حمید حسام در بیمارستان بستری شد». 
  3. «نقد و تحلیل خاطره‌نویسی با تکیه بر آثار «حمید حسام»». 
  4. «حمید حسام، نویسنده و فعال حوزه دفاع مقدس در بیمارستان بستری شد». 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ «ماجرای غواصان کربلای ۴ مورد قضاوتهای نادرست قرار گرفت». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ «چگونه «حمید حسام» مدیرکل شد؟». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ «روایت حمید حسام از نگاه قیصر امینپور به ادبیات انقلاب و دفاع مقدس». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ «جایزه شهید همدانی با تائید سردار سلیمانی رقم خورد». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ «برگزاری جایزه شهید همدانی با محوریت مدافعان حرم، به صورت دوسالانه». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ «حمید حسام؛ نویسندهای مورد تایید رهبری». 
  11. ۱۱٫۰۰ ۱۱٫۰۱ ۱۱٫۰۲ ۱۱٫۰۳ ۱۱٫۰۴ ۱۱٫۰۵ ۱۱٫۰۶ ۱۱٫۰۷ ۱۱٫۰۸ ۱۱٫۰۹ ۱۱٫۱۰ ۱۱٫۱۱ ۱۱٫۱۲ ۱۱٫۱۳ ۱۱٫۱۴ ۱۱٫۱۵ ۱۱٫۱۶ ۱۱٫۱۷ ۱۱٫۱۸ ۱۱٫۱۹ ۱۱٫۲۰ ۱۱٫۲۱ ۱۱٫۲۲ ۱۱٫۲۳ «در دهلیز انتظار با قلم حمید حسام». 
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ ۱۲٫۵ ۱۲٫۶ ۱۲٫۷ «سردار همدانی نام خانوادگی فرزندانش را تغییر داده بود». 
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ «حال «حاج حمید» خوب است». 
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ «بابایی: آرزوی رهبری درباره حسام برآورده شد». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ««آب هرگز نمیمیرد» به چاپ هفتادم رسید». 
  16. «انتشار سفرنامه اربعین حمید حسام/ ماجرای یادداشت ناتمام شهید همدانی». 
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ «نگاهی به کتاب «آب هرگز نمیمیرد»». 
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ «اثر تازه‌ای از حمید حسام منتشر شد». 
  19. «کتاب خاطرات همسر شهید همدانی به چاپ هفتاد و ششم رسید». 
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ «چاپ کتاب جدید حمید حسام/ خاطرات تخریبچیهای عارف و پانزده‌‌ساله». 
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ «ترجمه ژاپنی «مهاجر سرزمین آفتاب» در توکیو منتشر میشود». 
  22. «پویش کتابخوانی کتاب و زندگی به «مهاجر سرزمین آفتاب» رسید». 
  23. «کونیکو یامامورا مادر شهید بابایی در بیمارستان بستری شد». 
  24. «کتاب خاطرات عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر شد».