سارا عرفانی، نویسنده و مدرس داستان‌نویسی است.[۱]

سارا عرفانی

زمینهٔ کاری نویسنده
زادروز ۱۳۶۱
تهران
ملیت ایرانی
دانشگاه دانشگاه شاهد
* * * * *

[۲] سارا عرفانی متولد تهران و فارغ‌التحصیل کارشناسی الهیات، گرایش فلسفه اسلامی دانشگاه شاهد است. او تاکنون مسئولیت‌ها و مشغولیت‌های متفاوتی در حوزه داستان‌نویسی داشته که «دبیری برگزاری جلسات داستان‌خوانی سرای اهل قلم»، «مسئولیت کارگاه و سرویس داستان‌نویسی سایت لوح»، «سردبیری اولین جایزه ادبی داستان لوح»، «دبیری جشنواره داستان کوتاه کوتاه هفت‌سین»، «دبیری جشنواره داستان کوتاه کوتاه روح خدا»، «دبیری اشکواره داستان‌های کوتاه کوتاه عاشورایی»، «سردبیری سایت مادر بانو»، «کارشناسی کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»، «کارشناسی کتاب انتشارات سوره مهر» و... از جمله آن‌ها است.[۱]

عرفانی، کارشناس کتاب است؛ دوره‌ای با وزارت ارشاد هم کار می‌کرد و دوره‌ای هم با سوره مهر. جلسات داستان‌خوانی هم برگزار می‌کند و مقوله داستان و کتاب برایش اهمیت دارد. تاکنون چند کتاب درباره شهیدان هم نوشته است. در رمان‌نویسی بیشتر سراغ آدم‌ها و فضاهایی می‌رود که برایش آشناست و خودش یا اطرافیانش تجربه‌ای در آن زمینه داشته‌اند. دوست دارد درباره مسائل پیرامون زنان و دختران جوان بنویسد. شاید به همین دلیل است که از رمان‌های پنجشنبه فیروزه‌ای و هدیه ولنتاین او استقبال شده است. او طوری می‌نویسد که خواننده با داستانش همذات‌پنداری کند و فضای قصه و دیالوگ‌ها و شخصیت‌پردازی را باور کند.[۳]

آیینه‌ای از سارا عرفاننی

سبک زندگی ایرانی‌اسلامی

سبک زندگی و تفکرش کاملاً منطبق با الگوی اسلامی‌ایرانی است. مادرش مدرس حوزه و پدرش کارمند است. در خانواده‌ای با سه فرزند بزرگ شده و بچه دوم است. عرفانی از پدر و مادرش زیاد آموخته البته نه به شکل مستقیم. والدینش از بچگی برایش کتاب داستان خریده‌اند و او با این داستان‌ها بزرگ شده تا این‌که داستانی می‌خواند درباره فلسفه ملاصدرا و از همان جاست که عاشق فلسفه می‌شود و به دانشگاه می‌رود و درس فلسفه می‌خواند.[۳]

همسر کافه‌دار

شوهرش مهندس آی تی است و مدت‌های زیادی برای گوشی‌های تلفن‌همراه نرم‌افزار طراحی می‌کرده اما مدتی است به شغل کافه‌داری روی آورده در کنار مهندسی آی تی. سارا هم گاهی به کافه می‌رود و به همسرش کمک می‌کند. هر چند خودش می‌گوید فضای کافه، مکان مناسبی است برای رصد آدم‌ها و نوشتن داستان.[۳]

اولویت‌های زندگی

همسر و بچه‌هایش اولویت زندگی‌اش هستند. می‌گوید: خانواده‌ام را به کار بیرون از خانه ترجیح می‌دهم. نوشتن رمان پنجشنبه فیروزه‌ای پنج سال طول کشید، وقتی نوشتن این رمان را شروع کردم یک دختر داشتم که رسیدگی به او برایم اولویت داشت. بعد برای دومین بار مادر شدم و به‌جای این‌که تمرکزم را به نوشتن معطوف کنم بخش زیادی از وقتم را به دخترهایم اختصاص دادم. به همین دلیل نوشتن رمانی که باید یک‌سال طول بکشد، پنج سال طول کشید، اما از این بابت اصلاً ناراحت نیستم چون من کار واجب‌تری از نوشتن دارم و آن مادر و همسر بودن است.[۳]

مقید به خانواده

عرفانی مقید به خانواده است و تا حالا از خانه و خانواده‌اش برای کار به اصطلاح نزده، اما این باعث نشده استقلال فردی نداشته باشد. می‌گوید: حدود ده کتاب نوشته‌ام که اگر همراهی و حمایت همسرم نبود، نمی‌توانستم نوشتن را ادامه بدهم. وقتی زن و شوهر مکمل هم هستند به رشد و پیشرفت یکدیگر کمک می‌کنند و از آن طرف برای رشد شخصی همدیگر مانع‌تراشی نمی‌کنند. من ترجیح می‌دهم به جای واژه استقلال از ترکیب «اعتماد به نفس» استفاده کنم. مردان باید آن‌قدر به اعتماد به نفس زنان احترام بگذارند و آن را تقویت کنند که زن احساس نکند در چارچوبی گیر افتاده و نمی‌تواند خودش باشد یا رشد کند.[۳]

زندگی و یادگار

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

دیدگاه و اندیشه

اهمیت پرداختن به ادبیات پایداری

پرداختن به این حوزه بسیار حائز اهمیت است. این کتاب‌ها و شخصیت‌های معرفی‌شده در آن می‌توانند الگوهای مناسبی برای نسل جوان و نوجوان باشند؛ اما مسئله‌ای که مطرح است، این است که کتاب‌هایی که نوشته می‌شود، آن‌قدر ضعیف‌اند که لااقل از این بخش غافل می‌مانند و نمی‌توانند الگوسازی درستی انجام دهند و حیف می‌شوند. خیلی از کارهایی که دربارۀ شهدا نوشته می‌شود، واقعاً در شأن آن شهید نیست و اتفاقاً به آن شخصیت ضربه می‌زند.[۴]

سوگواره عاشورایی

با برگزاری چنین سوگواره و جشنواره‌هایی استعدادهای بسیار کشف می‌شود که سرمایه‌های باارزشی هستند که با هدایت، حمایت و راهبری می‌توانند آینده روشنی را در حوزه فرهنگ و ادب رقم بزنند. سوگواره عاشورایی ده میزبان نویسندگانی است که با انگیزه و اعتقاد راسخ قدم در راه می‌گذارند و استعداد بسیاری نیز در این میان کشف می‌شود.[۵]

کارگاه‌های آموزش داستان‌نویسی

کارگاه‌های آموزش داستان‌نویسی می‌توانند مفید باشند اگر استعدادها به درستی گزینش شده باشند. یعنی اگر ابتدا بچه‌های مستعد شناسایی شوند، کارگاه می‌تواند مفید باشد. در مورد نقد به فرم و محتوای کارگاه‌ها باید تک به تک و مصداقی صحبت کرد. در این کارگاه‌ها نکات زیادی گفته می‌شود. سعی می‌کردم در دوره‌های ابتدایی عناصر داستان را بگویم که هر نویسنده‌ای به آن احتیاج دارد. در عین حال بعضی فوت و فن‌هایی که شاید خودم سال‌ها طول کشیده و فهمیده‌ام را در اختیارشان گذاشتم.[۶]

تجربه‌های نویسندگی‌

من وقتی تجربه‌های خودم را به هنرجویان انتقال می‌دهم تاکید می‌کنم که این‌ها تجربه‌های شخصی است و ممکن است روی فرد دیگری جواب ندهد. یا سلیقه و خلاقیت او باعث شود از مسیر دیگری جواب بگیرد. برای همین لزوماً شاید تجربه‌های من برای همه مفید نباشد اما حتماً این را به دوستان علاقه‌مند گوشزد می‌کنم. حتی می‌گویم من اصول نویسندگی را آموزش می‌دهم. یاد بگیرید. اما در نهایت می‌توانید همه را کنار بگذارید و با اصول خودتان بنویسید. اینکه چقدر موفق می‌شوید یا نه به خودتان و نگاه متفاوت‌تان بستگی دارد.[۶]

داستان‌های دینی کودک

به‌عنوان نویسنده باید به دنبال راه‌های جدیدی برای بیان قصه‌های اهل بیت(ع) برای کودکان باشیم و زمان آن رسیده که طرحی نو در اندازیم، میزان ماندگاری کتاب‌های کودک و نوجوان در مورد معصومین(ع) بر روی ذهن بچه‌ها باید مورد توجه نویسندگان این حوزه باشد. این در حالی است که نباید از تاثیرگذاری شخصیت‌های کارتونی هالیوودی بر روی ذهن بچه‌های ایرانی غافل بود. معتقدم باید اتاق فکری با کمک جمعی از روانشناسان و پژوهشگران در کنار نویسندگان حوزه کودک و نوجوان تشکیل شود تا این نویسندگان از طریق مشورت با این کارشناسان و با نگاه تازه‌تری به خلق داستان‌های دینی بپردازند به امیدی که این آثار بتوانند جای داستان‌های هالیوودی را در ذهن بچه‌ها بگیرند. شخصیت‌هایی همچون حضرت ابوالفضل(ع) و دیگر شخصیت‌های دینی، قابلیت تبدیل‌شدن به قهرمانان دینی ماندگار در ذهن بچه‌ها را دارند.[۷]

راهکاری برای معرفی داستان‌ها دینی

باید قدم‌های موثرتری برای معرفی ائمه و معصومین(ع) در قالب کتاب‌های داستانی برداشته شود، پیشنهاد می‌کنم نهادهایی که متولی برگزاری جشنواره‌هایی همچون رضوی هستند در فکر تربیت نویسندگان جوان و خلاق در حوزه دین هم باشند و از این پس آستان قدس رضوی و یا آستان حضرت معصومه(س) متولی تولید آثار معصومین در قالب کتاب هم باشند. چه خوب است بزرگوارانی که در آستان مقدس ائمه در ایران فعال هستند در راستای نگارش کتاب‌های دینی، به نویسندگان کمک کنند و کتاب‌های دینی را که خودشان قبول دارند در اختیار نویسندگان قرار دهند و پس از چاپ کتاب نیز از آنان حمایت کنند تا ما شاهد یک کار عملیاتی برای نگارش کتاب در عرصه دینی باشیم.[۷]

داستان‌های منبری

بسیاری از داستان‌های دینی ما فرمی شبیه به «منبر» دارند و ارتباط موثری با مخاطبانی که دغدغه آموزه‌های دینی ندارند، پیدا نمی‌کنند. ادبیات دینی هم باید واجد دغدغه‌های عام انسانی و جهانی باشد. بسیاری از این نوشته‌ها تبدیل به «دل‌نوشته» یا «نوشته‌های خصوصی» می‌شوند! در عین حال، اگر چه این‌ها داستان هستند، ولی بیشتر شبیه «منبر» هستند. من خودم داستان دینی می‌نویسم، و شاید قاعدتاً باید از این حوزه دفاع کنم، ولی من هیچ ادعایی ندارم الآن، بعد از نگارش و انتشار چند داستان دینی و حدود ۱۴، ۱۵ سالی که در این زمینه کار کرده‌ام، با خودم می‌گویم این بار داستانی بنویس که رو بازی نکند و مشتش را سریع برای مخاطب باز نکند؛ چه در انتخاب اسم، چه در طرح جلد، چه در خصوص شخصیت‌ها و فصل‌های مختلف داستان و... . داستانی بنویس که همان اول کار نگوید چه پیامی را می‌خواهد منتقل کند. حتی اگر می‌خواهم داستان دینی بنویسم، باید داستانی باشد که مخاطب عام‌تری دارد، چون قرار است آن پیام به آدم‌هایی منتقل شود که شاید دورتر هستند و آن آدم‌های دور را هم به این سمت و سو بیاورد.[۱]

ادبیات مسئله‌دار

ادبیات مسئله‌دار ادبیاتی است که خالق اثر ادبی هم در یافتن سوژه و هم در پرداخت آن، موقعیتی پروبلماتیک و مسئله‌دار را از سر می‌گذراند. به این معنا که با «مسئله» به سراغ سوژه می‌رود و در روایت آن سوژه، توانایی ساختن و شکل‌دادن به موقعیتی بحرانی، مبتنی بر چالشی فراگیر میان «خود و جهان» را دارد. چیزی که کمتر در ادبیات داستانی ما پیدا می‌شود و ما عموما اگر تجربه‌ای از این «مسئله‌مندی» داشته باشیم، بیشتر در ارتباط با آثار ترجمه‌ای درکش کرده‌ایم. من به شخصه در داستان‌ها یا رمان‌های ایرانی نشانی از وضعیت مسئله‌مند «انسان» و مسائل اجتماعی عمیقش را نمی‌بینم، بلکه بیشتر با نوعی روان‌شناسی فردی، عرفان‌زدگی خنثی و یک نوع عاطفه‌گرایی غیرپروبلماتیک روبرو می‌شوم. از سوی دیگر، برخی از نویسندگان هم هستند که تأکید دارند ما برای مخاطب عام نمی‌نویسیم. قطعاً نویسنده‌ها سلایق گوناگون دارند و لزوماً نمی‌توان گفت این نگاه بد است، به هر حال گاهی از سوی نویسنده‌هایی اصرار ویژه‌ای وجود دارد که ما برای مخاطب خاص با نگاه‌های فلسفی و خیلی فرااجتماعی می‌نویسیم و... . یک بخشی از قضیه هم که آثار ما تا حدودی مسائل اجتماعی و مسئله‌مند را طرح نمی‌کند شاید به خاطر این باشد. اتفاقاً شاید مخاطب هم خیلی کمتر به این آثار اقبال نشان بدهد، ولی این نویسنده‌ها هم مشکلی با این عدم استقبال ندارند.[۱]

نویسنده و منتقد

نوعی نگرانی در نویسندگان ما وجود دارد که شاید آن را باید «نگرانی نویسنده از نقدی که منتقدان ارائه می‌کنند» دانست؛ به این معنا که شاید یک بخش از این مسئله به خاطر این نگرانی باشد که نویسنده‌هایی که چند تا کتاب می‌نویسند و با فضای ادبیات آشنا می‌شوند، کم‌کم طوری می‌نویسند که مورد تأیید منتقد هم باشد؛ یعنی یک بخشی از توجه خود را معطوف به نظر منتقدان می‌کنند. اما باید توجه داشته باشیم که چیزی که منتقد می‌پسندد لزوماً چیزی نیست که جامعه درگیر آن است و برای مخاطبان مسئله است. یکی از مشکلات نویسنده‌هایی است که با این نگاه می‌نویسند و به همین دلیل از مخاطب دور می‌شوند و به سمتی می‌روند که منتقد آثارشان را بپسندد یا مثلاً نشریات حرفه‌ای و تخصصی کار آن‌ها را تأیید کنند. اما همانطور که گفتم با همین رویکرد کم‌کم از مخاطب و جامعه دور می‌شوند و نمی‌توانند با طرح مسائل اجتماعی یا انسانی مخاطبان را درگیر آثارشان کنند.[۱]

نگرانی نویسنده

همیشه نگرانی «فاصله گرفتن» از مخاطب را در خودم داشته‌ام. به‌ویژه در داستان‌های دینی و ادبیات دینی که خودم عموما در این حوزه کار کرده‌ام این نگرانی در من وجود دارد. چون به نظر من اساساً نمی‌توانیم دین را از زندگی اجتماعی مردم جدا کنیم و اصلاً جدا از هم نیستند؛ یعنی نمی‌توانیم یک محتوای دینی در داستان خود داشته باشیم، ولی بگوییم داستان من، داستان دینی است بدون اینکه هیچ مشکل یا مسئله اجتماعی در قصه وجود داشته باشد! چون اصلاً دین آمده که در اجتماع و جامعه اثر بگذارد، روابط فردی و اجتماعی آدم‌ها را بهبود ببخشد و... . بنابراین من معتقدم که این مسئله‌مندی خیلی به نوع نگاه نویسنده برمی‌گردد، اینکه چقدر علاقه‌مند است تا از دغدغه‌های اجتماعی‌اش بنویسد یا اینکه چطور ناخودآگاه در درون خودش به این نتیجه می‌رسد که کم‌کم از فضای مسئله‌مند اجتماعی دور ‌شود.[۱]

پرداختن به سوژه‌های دینی

مدتهاست به این موضوع فکر می‌کنم و قبول دارم که جای چنین پرداخت‌هایی در ادبیات ما خیلی خالی است؛ یعنی ما از حادثه کربلا گرفته تا مسائلی که امروز با آن مواجه هستیم بسترهای خیلی خوبی داریم تا قصه‌های خیلی فوق‌العاده‌ بنویسیم، ولی از آن‌ها استفاده نمی‌کنیم، بعد خارجی‌ها، هالیوود و کمپانی‌های بزرگشان می‌آیند یک سوژه کاملاً افسانه‌ای را از اول به نحوی پردازش می‌کنند و برای آن نقشه و داستان می‌سازند و جنگ و نبردی را طراحی می‌کنند – نقشه‌ها و نبردها و شخصیت‌های افسانه‌ای که هیچ‌وقت وجود نداشتند - که ما که می‌دانیم هیچ کدامشان واقعی نیست، باز هم نفس در سینه ما حبس می‌شود! اما ما که خودمان این حوادث را داریم و واقعیت تاریخی خودمان است، تابه‌حال نتوانستیم این‌قدر قشنگ این واقعیات را در قصه‌های خود استفاده کنیم.[۱]

نخواستیم به مخاطب نزدیک شویم

بنابراین، چیزی که می‌گویید برای من واقعا دغدغه است، و از آنجا که حوزه‌ام داستان دینی است و به این حوزه علاقه دارم به دنبال تحصیل در حوزه فلسفه اسلامی رفتم تا با نگاه بنیادینی به این مسائل نگاه کنم. در این جریان به این فکر می‌کنم که اگر یک زمانی داستانی در مورد حجاب می‌نویسم که اتفاقا چنین داستانهایی نداریم و دستمان خالی است، یک چیز خنده‌داری از آب درنیاید که مثلا وقتی یک دختر نوجوانی که با مسئله حجاب مشکل دارد و به حجاب علاقه‌مند نمی‌شود، این کتاب را بخواند و هیچ تاثیری بر او نگذارد. به بیان دیگر صرفاً این طور نباشد که من نویسنده احساس دغدغه کردم و یک چیزی نوشتم و در نهایت مخاطب این داستان نتواند با چیزی که برای من مسئله بوده، ارتباطی برقرار کند؛ یعنی داستانم آنقدر از او دور است و فضایی ساخته شده در داستان آنقدر از واقعیت اجتماعی ما دور شده است که بر مخاطبم تاثیری نمی‌گذارد.[۱]

نقطه‌ضعف نویسنده

زمانی با آدمی تعامل داشتم که به‌هیچ‌وجه طرز تفکر دینی نداشت و به فضای دینی نزدیک نبود. داشتم با خودم فکر می‌کردم که کدام‌یک از کتاب‌هایم را به او هدیه بدهم که مثلاً از روی طرح جلد و خواندن دو صفحه اول کتاب، همان ابتدا کتاب را کنار نگذارد! دیدم اصلاً هیچ‌کدام از کتاب‌هایم را نمی‌توانم به او بدهم و این را برای خودم، به عنوان کسی که دارم داستان دینی می‌نویسم، یک نقطه‌ضعف می‌دانم. کار من باید جوری باشد که برای آن آدم‌ها هم حرف داشته باشد و برای آنها مسئله ایجاد کند. نباید از همان ابتدا یک تقسیم‌بندی صورت بگیرد و بگوییم ما که داریم در این زمینه کار می‌کنیم چه داستان دینی، چه داستان‌ انقلاب، یا ادبیات متعهد و ارزشی‌ و... مخاطب خاصی داریم و در همان وهله اول طیف خاصی از مخاطب را از دست بدهیم.[۱]

چه کنیم تا آثار جهانی خلق کنیم؟

اول باید این را بپذیریم که خودمان، هر کسی هم که باشیم، نیاز به مطالعه بیشتر و نگاه عمیق‌تری داریم؛ یعنی باید بتوانیم همان ایده‌ و سوژه و وضعیتی که جلوی چشم‌مان است و ما آن را پذیرفته‌ایم، لحظه‌ای هم که شده از آن فاصله بگیریم، بیرون بیاییم، آن را به پرسش بکشیم، و به مسائل بزرگتری از آن هم فکر کنیم. اگر چنین کاری کنیم، آن عمق و ژرف‌بینی اتفاق می‌افتد. بعد از این فرایند است که تازه می‌توانم فکر کنم باید جهانی بنویسم یا برای طیف بیشتری بنویسم و... . همه ما به این نیاز داریم و این نکته‌ای است که قطعاً خیلی مهم است و باید به آن توجه کنیم. در این وضعیت هیچ‌کدام از ما نباید لحظه‌ای احساس کنیم که من چون خودم می‌روم و داستان‌نویسی درس می‌دهم، یا در دانشگاه درس می‌دهم و... پس همین‌قدر که تا اینجا بلد هستم، کافی است. هر لحظه‌ای که این اتفاق بیفتد از آنجا نه فقط «درجا زدن»، بلکه کاملاً یک «پسرفت» تمام‌عیار اتفاق افتاده است.[۱]

زن و مرد موفق

درست است که می‌گویند پشت سر هر مرد موفق یک زن ایستاده یا می‌گویند که از دامن زن است که مرد به معراج می‌رود، اما معتقدم یک مرد خوب می‌تواند به همسرش پاس‌های خوبی بدهد که او آن‌ها را به گل تبدیل کند. یک زن یا یک مرد به تنهایی نمی‌توانند حال خود و خانواده را خوب کنند. زن و مرد در کنار هم، یکدیگر را کامل کرده و خانواده موفق و خوبی می‌سازند. شاید به همین دلیل است که خانواده مهم‌ترین رکنی است که شخصیت آدم‌ها را می‌سازد. من از پدر و مادرم و رفتار آن‌ها با یکدیگر خیلی چیزها را آموختم، همسرم نیز از والدینش آموخته، همین‌طور اگر عقب برویم به خانواده‌ها و پدر و مادرهایی می‌رسیم که سرنوشت و نوع زندگی فرزندان خود را رقم زده‌اند. بچه‌های من نیز از من و پدرشان راه و رسم زندگی را یاد می‌گیرند.[۳]

همدلی یا همزبانی

به باور من اول همدلی شکل می‌گیرد، وقتی دل آدم‌ها به هم نزدیک می‌شود آن‌ها از روی عاطفه و محبت با هم صحبت می‌کنند و گفت‌وگو بین آن‌ها شکل می‌گیرد. بنابراین برای داشتن زندگی مشترک موفق به همدلی و همزبانی نیاز است. گفت‌وگو بهترین بخش رابطه است.اینکه زن و شوهر درباره همه‌چیز با هم صحبت کنند. شاید در خلال این گفت‌وگوها گاهی با هم جر و بحث بکنند، اما ایرادی ندارد وقتی گفت‌وگوها ادامه‌دار باشد همه چیز به مرور حل می‌شود.[۳]

مسئولیت‌ها و فعالیت‌ها

 Y دبیر برگزاری جلسات داستان‌خوانی سرای اهل قلم

 Y مسئول و مدرس کارگاه داستان‌نویسی سایت لوح

 Y دبیر سرویس داستان سایت لوح به مدت پنج سال

 Y سردبیر سه دوره جایزه ادبی داستان لوح، جشنواره داستان کوتاه کوتاه هفت سین، جشنواره داستان کوتاه کوتاه روح خدا، اشکواره داستان‌های کوتاه کوتاه عاشورایی

 Y سردبیر سایت مادربانو به مدت دو سال

 Y کارشناس کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

 Y کارشناس کتاب انتشارات سوره مهر

 Y بازبینی و بررسی داستان‌های دوازدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره

 Y دبیر علمی بخش داستان چهاردهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره

 Y مدرس کارگاه‌ها و دوره‌های آموزش داستان‌نویسی در تهران و شهرستان‌ها و فضای مجازی

 Y دبیر علمی بخش داستان پانزدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره

 Y دبیر کانون بانوی فرهنگ

 Y داور هفدهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس

 Y مدرس دانشگاه

 Y داور نشان برتر هوش مالی از سوی آکادمی هوش مالی برای فیلم‌های سی‌و‌هشتمین و سی‌و‌نهمین جشنواره فیلم فجر

 Y دبیر علمی مسابقه کلمات روضه‌خوان، داستان کوتاه کوتاه عاشورایی

 Y دبیر علمی پروژه داستان‌های سواد مالی برای کودکان

 Y دبیر علمی جشنواره داستان کوتاه کوتاه «ده»؛ داستان کوچک عاشورایی[۸]

جوایز و افتخارات

  • رتبه اول جشنواره سراسری بانوی فرهنگ در سال ۸۵ به عنوان نویسنده جوان به خاطر کتاب لبخند مسیح
  • نامزد دریافت جایزه جشنواره حبیب غنی‌پور به خاطر کتاب لبخند مسیح
  • نامزد دریافت جایزه کتاب سال پروین اعتصامی به خاطر کتاب لبخند مسیح
  • رتبه اول جشنواره «در هوای بهاری» به خاطر داستان کوتاه پارسا
  • نامزد دریافت جایزه کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور به خاطر کتاب هدیه ولنتاین
  • برگزیده جشنواره رضوی در سال ۹۴ به خاطر کتاب «پنجشنبه فیروزه‌ای»
  • برگزیده جایزه کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور در سال ۹۴ به خاطر کتاب «پنجشنبه فیروزه‌ای»
  • رتبه نخست جشنواره جایزه مردمی کتاب در سال ۹۵ برای کتاب «پنجشنبه فیروزه‌ای»
  • برگزیده اجلاس سراسری «ع»؛ جشنواره عفاف، عزت، عشق، جایزه عفاف و حجاب در سال ۹۵ به خاطر کتاب «پنجشنبه فیروزه‌ای»[۸]

سارا عرفانی و آثارش از نگاه دیگران

ناصر نادری

 

کتاب دختر ماه به نوعی زندگینامه است چون شخصیت اصلی حضرت معصومه (س)، دختر امام کاظم (ع) است و موضوع تولد و رحلت ایشان بستر اصلی داستان را تشکیل داده. از حیث دیگر، نثر و بیان اثر آمیخته با عناصر داستانی است. نویسنده به شکل کنترل شده از عنصر تخیل استفاده کرده و حتی یک داستان کتاب هم صرفاً یک روایت یا گزارش تاریخی نیست. بر خلاف برخی زندگینامه‌های مستند و مبتنی بر واقعیت‌های تاریخی که نثر خاص خودشان را دارند، با خواندن کتاب دختر ماه احساس می‌کنیم داستان می‌خوانیم. در واقع ما یک داستان تاریخی و دینی می‌خوانیم و شاید تعبیر بهتر همانی باشد که روی جلد کتاب آمده است؛ یعنی روایتی داستانی از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س). کمبود اطلاعات تاریخی درباره زندگی حضرت معصومه (س) را یکی از مصائب نویسنده برای نوشتن این کتاب استو. اگر چه این کتاب زندگینامه است اما به علت کاستی فراوان اطلاعات تاریخی درباره زندگانی حضرت معصومه (س) این کتاب تقریباً از هیچ، متولد شده است. می‌توان گفت بین ۳۰ تا ۴۰ درصد از حجم کتاب را وقایع تاریخی تشکیل می‌دهد و مابقی وقایع و شخصیت‌ها زاییده تخیل هنرمندانه نویسنده است. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، این کتاب را باید یک داستان بلند بدانیم و بگوییم که به لحاظ نثر و شخصیت پردازی رمان نیست. به طور کلی نویسنده تلاش کرده تصویری خوب و شفاف از زندگی حضرت معصومه (س) ارائه بدهد و به این دلیل کتاب دختر ماه خواندنی و قابل توصیه است.[۹]

هادی خورشاهیان

 

با توجه به خط سیر داستان و شخصیت پردازی‌ها و البته با اغماض، کتاب دختر ماه را یک رمان می‌دانم. من این کتاب را یک شبه خواندم و برایم کشش لازم را داشت. در این کتاب، داستان ولادت تا شهادت حضرت معصومه (ع) روایت می‌شود و در کنار آن به شخصیت‌های مختلفی مثل امام رضا (ع)، امام کاظم (ع) و مأمون می‌پردازد و برای جامعه هدف خودش یعنی نوجوان‌ها جذابیت دارد. ایراد من نه به نویسنده که به محققانی است که در همه این سال‌ها هیچ کاری درباره گردآوری اطلاعات زندگی حضرت معصومه (س) نکرده‌اند. شاید به همین دلیل دختر ماه کتابی درباره حضرت معصومه (ی) نباشد و به نظرم بیشتر در مورد امام رضا (ع) است. اگرچه در حدود ۴۰ صفحه از کتاب نامی از امام رضا (ع) برده نمی‌شود، اما شخصیت محور داستان ایشان است و در سراسر این رمان ۱۲۰ صفحه‌ای، حضرت معصومه (س) تحت تاثیر شخصیت والای امام رضا (ع) قرار دارند. ایراد دیگر این است که بارها در این کتاب از علاقه حضرت معصومه (س) به مسائل علمی می‌خوانیم اما به یک نمونه اشاره نمی‌شود. از طرفی به وجوه شخصیتی امام موسی کاظم (ع) که امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) را در مکتب خودشان پرورش دادند، آنطور که باید پرداخته نشده است.[۹]

آثار و کتاب‌شناسی

نظر نویسنده دربارهٔ آثارش

شمرون کناردون

امیرمحمد اژدری از دوستانمان بود و بچه‌های من او را عمو صدا می‌کردند. او را خیلی دوست داشتند و خیلی مهربان بود و او هم بچه‌های من را دوستشان داشت. ما از ایشان شناخت پیدا کرده بودیم و وقتی این اتفاق برایش افتاد و در یکی از مأموریت‌های جهادی‌اش به رحمت خدا رفت، دوست داشتم در این فضا برای شناخت و معرفی او کاری کنم و قدمی بردارم. چون از قبل هم او را می‌شناختم، فکر کردم شاید بتوانم برایش بنویسم. نوشتن این کتاب تقریباً یک سال و نیم طول کشید. از دوستان ایشان مصاحبه‌های زیادی گرفتیم و کار کاملاً تاریخ شفاهی است؛ اما من دوست داشتم این کار به شکل داستانی نوشته شود. ما آن‌قدر با دوستانش صحبت کردیم تا توانستیم به دغدغه‌ها و افکاری که در ذهنش می‌گذشت، برسیم و بعد در کتاب بیاوریم. این کار سفارشی نبود و خودم به بچه‌های جهادی گفتم که کتاب زندگی ایشان را من می‌نویسم. کار طولانی شد و ایشان دوستان زیادی داشت که باید با آن‌ها مصاحبه می‌کردیم. همچنین، دامنۀ فعالیت‌های جهادی ایشان خیلی گسترده بود؛ از خدمات‌رسانی به روستاها و مدرسه‌سازی گرفته تا مدرسۀ کودکان کار و کوره‌های آجرپزی و... . چون فعالیت‌های زیادی را انجام می‌داد، باید مصاحبه‌های زیادی می‌گرفتیم؛ اما چون به سالگرد اول نرسید و کار طولانی شد، از یکی از دوستانم، خانم مریم سادات علویان، کمک گرفتم و دو تایی باهم مصاحبه می‌گرفتیم و با هم می‌نوشتیم تا بار کاری کم شود. در این کار خیلی تأکید داشتم که به تکنیکی که متفاوت و متمایز باشد و از کار تکراری و کلیشه‌ای فاصله بگیرم.[۴]

دختر ماه

پیشنهاد انتشارات مدرسه قرار بود تعداد صفحات کتاب بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ صفحه باشد، چرا که مخاطبان ما نوجوانان هستند. به لحاظ منابع تاریخی و دینی درباره زندگی حضرت معصومه (س) هم باید بگویم مجموع اطلاعاتی که ما از زندگی ایشان داریم دو صفحه بیشتر نیست و به عنوان نویسنده مجبور شدم زندگی امام رضا (ع)، امام جواد (ع) و امام کاظم (ع) را بخوانم تا بدانم حضرت معصومه (س) در آن برهه زمانی دستخوش چه اتفاقاتی بوده و در نهایت از این اتفاقات در روایت داستان بهره بگیرم. حضرت معصومه (س) خیلی به مباحث علمی علاقه داشته‌اند و می‌شد این بعد از شخصیت ایشان را در داستان پررنگ کرد، اما احتمال هم وجود داشت که درک آن برای مخاطب نوجوان دشوار شود.[۹]

معرفی تعدادی از آثار

شمرون کناردون

این کتاب داستان بخشی از زندگی امیرمحمد اژدری است که قائم‌مقام مجتمع جهادی امام رضا(ع) بوده است. جوان ۲۵ساله‌ای که بدون اغراق، از سیزده‌چهارده‌سالگی وارد فعالیت‌های جهادی شد و کم‌کم کار برایش جدی‌تر شد؛ تا جایی که شبانه‌روز زندگی‌اش را وقف فعالیت‌های جهادی و محرومین کرده بود؛ در حالی که وضعیت خانوادگی‌اش مرفه بود و می‌توانست در رفاه زندگی کند؛ اما از همۀ آن‌ها واقعاً کنده بود. فرصت زیادی را در خانه و در کنار خانواده نمی‌گذراند و خیلی از اوقاتش را در مناطق محروم صرف می‌کرد و در حال خدمت‌رسانی به محرومین بود. او به‌دنبال رفاه نبود و به آن افتخار نمی‌کرد و برایش جذاب نبود. ما اژدری را می‌شناختیم. فضای کتاب کاملاً داستانی و با اصول و چارچوب‌های رمان است. داستان از مأموریت آخری که ایشان می‌رود، شروع می‌شود و به ماجراهای قبلی فلش‌بک می‌خورد. ویژگی منحصربه‌فرد کتاب این است که داستان از زبان خود امیرمحمد روایت می‌شود و زاویه‌دیدش اول‌شخص و از دید شهید و شخصیت اصلی است. دلیلش این است که نویسنده می‌دانست امیرمحمد درگیر مسائلی است. مانده بود که کار جهادی را انجام دهد یا بیاید و کار دیگری را انجام دهد. با این درگیری‌های ذهنی که داشت، کار را قشنگ‌تر می‌کرد. روایت این کتاب کاملاً واقعی است و خیال‌پردازی نیست. شاید توصیفات فضا داستانی باشد؛ ولی تمام اتفاقات کتاب کاملاً واقعی است.[۴]

برشی از متن کتاب

روی گوشی‌اش سرک می‌کشم. رفته سراغ پست‌های قدیمی‌تر. دارد کپشن پست‌هایم را یکی‌یکی می‌خواند و در هر کدام که آرزوی شهادتی هست، روی پیشانی‌اش می‌کوبد و آه بلندی با بازدم بیرون می‌دهد. بخار آهش در هوای سرد بهمن، ابرهای کوچک را آماده‌ٔ باریدن می‌سازد. چند دقیقه‌ای هست روی پستی که بعد از شهادت شهید حججی گذاشته بودم، گیر کرده. هی با بغض زمزمه می‌کند: «و از آن روز سرم میل بریدن دارد» و هی دست می‌کشد روی سر و صورتش و هی اشک‌هایش می‌چکد. یکهو خم می‌شود روی سنگ. دو تا دست لرزانش را می‌گذارد دور صورت عکس. زمزمه می‌کند: «امیر جان!»[۱۰]

لبخند مسیح

این کتاب به بیان اتفاقات زندگی دختری جوان و امروزی به نام نگار می‌پردازد. محور اصلی این رمان دغدغه‌های نسل جوان است، نسلی که همیشه و همواره در پی حقیقت و جستجوی راستی هستند. نگار پس از آشنایی با یک فرد مسیحی وارد عرصه جدیدی در زندگی خود می‌شود او که بصورت ناخودآگاه مسیر آشنایی این مرد مسیحی با اسلام می‌شود. کتاب لبخند مسیح به همت برند کتاب صوتی قناری با گویندگی خانم شکوفه عزیزی در چهار ساعت سی دقیقه در پلت فرم‌های کتاب صوتی و الکترونیک عرضه شده است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر و تا کنون ۳۰۴۰۰ نسخه در ۱۳ نوبت چاپ وارد بازارکتاب شده است.[۱۱]

پانویس