زندان الرشید
کتاب «زندان الرشید» خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه، سردار علیاصغر گرجیزاده در سال ۶۷ و سالهای اسارت وی در زندانهای عراق به روایت دکتر محمدمهدی بهداروند است.[۱]
زندان الرشید | |
---|---|
نویسنده | محمدمهدی بهداروند |
ناشر | سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۳ |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۱۷۵۵۹۵۸ |
تعداد صفحات | ۷۴۶ |
نوع رسانه | کتاب |
سردار علیاصغر گرجیزاده در سال ۱۳۴۲ در اندیمشک متولد شد. در زمان جنگ فرماندهی جزایر مجنون را به عهده داشت او پس از خدمات بسیار در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و سرانجام در سال ۱۳۶۹ به وطن بازگشت.[۱] شروع خاطرات این کتاب همزمان با سقوط قرارگاه سپاه ششم است که با محوریت حوادث زندان الرشید ادامه مییابد و همزمان با روز آزادی سردار گرجیزاده به پایان میرسد. هم چنین، مخاطب از دل خاطراتی که راوی در درون خود مرور میکند، با تولد و حیات گذشته او آشنا میشود.[۲]
این کتاب یکی از صادقانهترین آثاری است که در زمینه تاریخ دفاع مقدس نوشته شده و در هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد به عنوان اثر برگزیده در بخش مستندنگاری انتخاب شده است.[۳] راوی کتاب با دقت تمام سعی کرده تا در بیان خاطرات خود صادق باشد و باوجودآنکه در زمان خود یکی از مسئولین ردهبالای سپاه محسوب میشده، ولی از بیان ترسها و دلنگرانیهای خود در دوران اسارت ابایی نداشته است تا آنجا که لحظهبهلحظه وحشت خود از شکنجههای دشمن بعثی را با صراحت بیان کرده است. بدون شک یکی از دلایل صادقانهشدن این اثر همین صراحت راوی در بیان خاطرات خود بدون ترسیم کردن چهرهای قهرمانگونه از خود است. گرجیزاده در بخشهایی از این کتاب با تشریح شرایط جنگ در ماههای پایانی به ماجرای استفاده گسترده عراق از بمبهای شیمیایی میپردازد. وی همچنین در خاطرات خود به اسارت دو تن از خبرنگاران صداوسیمای کرمانشاه که در حال همراهی یک هیئت رسمی از سازمان ملل متحد بودند، اشاره میکند و چگونگی اسیرشدن این دو خبرنگار و انتقال آنها به زندان الرشید را شرح میدهد.[۴]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
خلاصه کتاب
کتاب «زندان الرشید» با روایت مقاومت خستگیناپذیر سربازان ایران در جزایر مجنون به تاریخ چهارم تیرماه سال ۶۷، روز سقوط جزایر و تاثیرگذاری بسیار گسترده سردار شهید علی هاشمی آغاز شده است و با فرار سردار گرجیزاده و شهید هاشمی به نیزارهای جزیره مجنون ادامه یافته است. در همان زمان با برخورد یک موشک هلیکوپتر بین این دو سردار دفاع مقدس جدایی افتاده بود و گرجیزاده بعد از ۳۰ ساعت مخفی شدن، به اسارت عراقیها درآمد. گرجیزاده راوی این اثر که در واپسین روزهای جنگ تحمیلی در جزایر مجنون به اسارت نیروهای عراقی درآمده بود تا ۴ماه پس از اسیرشدن به دست نیروهای بعثی، هویت خود را از آنان پنهان کرده اما بعد از لو رفتن هویت واقعی او برای نیروهای ارتش بعث، به زندان الرشید که مخوفترین زندان عراق بوده است، منتقل میشود تا باقیمانده دوران اسارت خود را که در حدود ۸ سال میشد، در این زندان بگذراند. اگر عراقیها همان ابتدا میفهمیدند که او فرمانده سپاه ششم بوده، صد در صد او را اعدام میکردند و تنها به دلیل پایان یافتن جنگ و قبول قطعنامه از اعدام او منصرف شدند. ولی ایشان شکنجههای زیادی را متحمل میشود که در این کتاب بازگو شده است. گرجیزاده در زندان الرشید با مرحوم ابوترابی آشنا میشود و با ژنرالهایی زیادی از عراق ارتباط برقرار میکنند. به گفته نویسنده، شروع خاطرات این کتاب همزمان با سقوط قرارگاه سپاه ششم است که با محوریت حوادث زندان الرشید ادامه مییابد و همزمان با روز آزادی سردار گرجیزاده به پایان میرسد. همچنین مخاطب از دل خاطراتی که راوی در درون خود مرور میکند، با تولد و حیات گذشته او آشنا میشود. گفتنی است بهداروند طی سه سال، "زندان الرشید" را که حدود ۸۰۰ صفحه میشود تدوین و به سوره مهر تحویل داده است.[۵]
کتاب زندان الرشید خاطرات همکلاسی دوران ابتدایی و همشهری محمدمهدی بهداروند، علیاصغر گرجیزاده است که در سال ۱۳۴۲ در اندیمشک به دنیا آمده و بعد از خدمات زیادی در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و در آخر در سال ۱۳۶۹ به وطن بازگشته است.[۳][۶]
از نگاه نویسنده کتاب
آقای مرتضی سرهنگی بعد از مطالعه این کتاب تاکید داشت که از بین تمام کتابهایی که از ابتدا تا الان درباره جنگ تحمیلی کار کردم این یکی منحصر به فرد است. [۵] در کتاب زندان الرشید زندگی یکی از فرماندهان خوب استان خوزستان به خوبی به تصویر کشیده شده است. نکته مهم این کتاب به حادثه چهارم تیر ۶۷ و روز سقوط جزیره مجنون برمیگردد. چراکه در آن روز سرلشکر شهید علی هاشمی به شهادت رسید و علی اصغر گرجیزاده به اسارت رفت. در تدوین خاطرات دفاع مقدس توجه به سه ضلع خاطرات دفاع مقدس، شهدا، خاطرات اسرا و خاطرات رزمندگان مهم است. ادبیات داستانی بر اساس تخیل است، اما این کتاب بر اساس خاطرات و واقعیاتی نوشته شده که یک سرباز جنگ آن را روایت کرده است. در کتاب موضوع ایهام استفاده شده ولی در نگارش آن به هیچ وجه اغراق وغلو نشده و سراسر داستان زندگی واقعی گرجیزاده را به تصویر میکشد. زندان الرشید از میان ۱۳۳۳ جلد کتاب در بحث تاریخ نگاری پذیرفته شد و جایزه کتاب سال را دریافت کرد. این بیانگر این است که این سبک کتاب نویسی درجامعه ما پذیرفته شده است. نگارش کتاب دو سال زمان برده است و مهمترین ویژگی آن این است که زندگی رزمنده دفاع مقدس را از زمان طفولیت تا بعد از زمان آزادی را روایت میکند.[۷]
معرفی نویسنده
محمدمهدی بهداروند متولد سال ۱۳۴۲ است. وی فارغ التحصیل شدن دوره دکترای جامعه شناسی با گرایش مردم شناسی در سال ۱۳۷۴ و قائم مقام دانشگاه علوم پزشکی فاطمیه (۱۳۸۰) می باشد. وی عضو هیئت تحریریه مجله یاس و مجله پیام زن است. همچنین ایشان استاد حوزه و دانشگاه: تدریس اندیشه کلامی و سیاسی در دانشگاه ـ حوزه: تدریس مکاسب و کفایه می باشد.[۱]
حسین گلدوست، نویسنده حوزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
خاطرات سردار علیاصغر گرجیزاده را میتوان یکی از برجستهترین تالیفات حوزه دفاع مقدس در سال هزار و سیصد و نود وپنج دانست. برای این برجستگی دلایلی چند را میتوان بیان کرد:
اول: مسئولیت طراز اول راوی خاطرات در پست نظامی.
دوم: زمان بسیار خاص و ویژه وقوع حوادث؛ آخرین روزهای جنگ و اتفاقاتی که در آستانه پذیرش قطعنامه ۵۹۵ در جبهههای جنوب و غرب واقع شد.
سوم: محل وقوع حوادث؛ جزایر مجنون که یکی از مهمترین فتوحات ایران به شمار میآمد و سقوط آن تاثیر فوقالعادهای بر موقعیت برتر نظامی ایران گذاشت.
چهارم: حضور چهره برجسته جبهه جنوب؛ سردار سپهبد علی هاشمی، که از مهمترین طراحان نظامی ایران در جنگ به حساب میآمد و عملیات بسیار مهم «خیبر» و «بدر» با طراحی و نظارت مستقیم وی به انجام رسید.
پنجم: ورود خط روایی به مخفیترین زندانهای امنیتی رژیم بعث و توصیف فضای داخلی آنها که در خاطرات آزادگان کمتر دیده شده است.
سردارعلیاصغر گرجیزاده، راوی این کتاب کمنظیر را میتوان از ذخایر معنوی و روایی دوران دفاع مقدس دانست. ماجرای اصلی از واپسین ماههای جنگ آغاز میشود و راوی مسئول معاونت حساسترین قرارگاه نیمه سری ایران در جبهه جنوب است. توالی روایت وقایع از نظم و ترتیب زمانی بسیار خوبی برخوردار و توصیف شخصیتها کاملا گویا و روشن است.
جزیره مجنون پهنه خاکی بسیار کوچکی به وسعت کمتر از 500 کیلومتر مربع، که دارای معادن غنی نفت است و طی سالهای 63 و 64 با رشادتهای فراوان به تصرف سربازان اسلام درآمده، قرارگاه سری نصرت نگهبان و پاسدار این دستاورد بزرگ نظامی است. اهمیت این قرارگاه و جزایر مجنون بدان پایه است که فرماندهی کلقوا، حضرت امام(ره) طی دو فرمان در سالهای جنگ بر حفظ مقتدرانه این جزایر تأکید کرده است؛ اما در تابستان سال 67 و در پی هجوم بیسابقه ارتش عراق و سقوط فاو، جزایر مجنون مورد بمباران شیمیایی گسترده قرار میگیرد.
راوی مانند یک دیدهبان تاریخ، در قرارگاه نصرت حاضر است. چگونگی شهادت صدها رزمنده را روایت میکند، عقبنشینی واحدهای آسیبدیده را به روشنی میگوید و واکنش سردار علی هاشمی را در آخرین ساعتها تصویر میکند.حجم آتش دشمن و فرود دهها خمپاره و موشک شیمیایی به میزان غیرقابل باوری رسیده و جزیره تبدیل به جهنم سوزانی شده، حتی نیزارهای بسیار انبوه و وسیع سطح جزیره سوخته و تبدیل به زمینی صاف و سوخته شده است. در آخرین لحظات تنها این دو مرد هستند که از قرارگاه خارج میشوند و از زمین و آسمان برسرشان آتش میبارد. علی هاشمی، ناپدید میشود و گرجیزاده وارد سرنوشت پیچیدهای میشود. پس از چند روز تعقیب و گریز سرانجام به اسارت درمیآید و به عمق خاک عراق منتقل میشود.
از این مقطع روایتی نفسگیر آغاز میشود. یک مسئول عالیرتبه سپاه پاسداران، در پوشش یک بسیجی ساده در دست دشمن است و تمام لحظات پر از اضطراب و تنش. عوامل دشمن درصدد شناسایی او و گرجیزاده در تلاش برای ماندن در پس پرده هویت جعلی.
لحظهای وجود دارد که یک افسر استخبارات به سلول وارد میشود و با لبخندی شوم او را با نام حقیقی و مسئولیت حساس نظامیاش خطاب قرار میدهد. اینجا مقطی است که خواننده به نهایت استرس و هیجان دچار میشود. گرجیزاده شکنجه میشود و در تاریکترین شب زندگیاش نوری به کنج سلول میتابد.
شهیدان علی هاشمی و محمدابراهیم همت بر او ظاهر میشوند. در لباس احرام و در شهر مقدس مدینه النبی. خندان هستند، با او شوخی میکنند ... بیدار میشود. نیروی مضاعف میگیرد و متوجه میشود فرمانده و مرادش، علی هاشمی به شهادت رسیده. او را تا پایان تابستان سال ۱۳۶۰ و نه مقتدر و شجاع میبینیم. در زندانهای مخفی بعث، اما بسیار مقاوم و قدرتمند. با مجاهدین عراقی دیدار میکند، تا پای اعدام پیش میرود و اطلاعاتی زنده و ذیقیمت از بازداشتگاههای صدام به ما میدهد. در پایان، گرجیزاده و چند نفر از دوستانش به شکلی باورنکردنی همراه سایر اسیران به مرز منتقل میشوند و قدم به خاک مقدس میهن مینهند.
«زندان الرشید»، یک تریلر نفسگیر و به تمام معناست. شاید هیچیک از هفت هزار عنوان از کتابهای حوزه دفاع مقدس، این چنین نفسگیر نیست. خواننده دائم در فراز و فرود و خوف و رجاء به سر میبرد و هرگز نمیتواند هیچ فصلی را با آرامش خاطر مطالعه کند. اما ویژگی ارزشمند آن در کنار روایت صحنههای بسیار ترسناک و خشن، ترسیم روح ایمان است. آرامشی که ایمان به قلب رزمنده ایرانی عطا کرده و هرگز در برابر دشمنی چنین خونخوار به ضعف و ذلت تن نمیدهد.
در پایان با اشارهای به لطیفترین بخش کتاب یادداشت را به پایان میبریم. شب عیدغدیر گرجیزاده و دوستانش در سلول کوچکشان نشستهاند و اندوه دوری از وطن قلبشان را درهم فشرده. یک فیلمبردار اسیر که اهل کرمانشاه است میگوید در عیدغدیر شهر ما آذینبندی شده و در همه محلات باقلوای یزدیپخش میشود. این خاطره همه را دلتنگ میکند.
صبح روز بعد، افسر زندانبان میآید و عید ولایت را تبریک میگوید و یک بسته باقلوای یزد به آنها هدیه میدهد. و میگوید دیشب به منزل مادرم در کاظمین رفتم و از دهانم خارج شد که چند اسیر ایرانی در زندان داریم. مادرم بیرون رفت و این باقلوا را خرید و مرا قسم داد که اگر به دست آنها نرسانی شیرت را حلال نمیکنم. گرجیزاده و سه نفر دیگر با چشمانی اشکبار باقلوا را گرفتند و از عنایت حضرت امیر، دچار احساساتی ناگفتنی شدند.
«زندانالرشید» را میتوان یکی از ماندگارترین آثار دفاع مقدس دانست. اغلب صحنههایی که با دقت بسیار ترسیمشده چنان منحصربهفرد است که در منابع دیگری نمییابیم. این یادداشت را به روح پر فتوح سرادرعالی مقام اسلام شهید هاشمی، و برادر گرامی سردار گرجی زاده تقدیم میکنیم.[۸]
برشی از متن کتاب
محل زندان ما، یعنی محجر، جایی بود که چند پله از کف زمین پایینتر قرار داشت. شبیه زیرزمینهای بعضی از شهرهای ایران، مثل یزد و دزفول. بدون برقکشی خبری از نور کافی نبود. آدم در محجر احساس خفگی و کورچشمی میکرد. پنجرههای محجر درست نزدیک به سقف و بالای دیوار سلول قرار داشت. آن پنجرههای کوچک وظیفه داشتند نور را از بیرون به داخل انتقال بدهند. اما عراقیها آن پنجرهها را به دلیل مسائل امنیتی پوشانده و کور کرده بودند. آنها میخواستند با این کار صدایی از محجر به بیرون درز نکند. فکر همهچیز را کرده بودند.
درِ محجر همیشه بسته بود. اگر هر روز یک ساعتی در باز بود، اندکی هوا جریان پیدا میکرد. همیشه هوای آلوده و بوی بد توالت و فاضلاب در راهرو اذیتمان میکرد. هر چه نفس میکشیدیم بوی کثافت و فاضلاب بود. تاریک بودن آن جا هم مزید بر علت شده بود. همین نفس کشیدن ما عامل مریضی و ناخوشی ما بود. هر چه میکروب در هوا بود وارد ششهای ما میشد. آن شرایط هر روز توان ما را میگرفت. هیچیک از مسئولان زندان فکری نمیکردند. به خیالشان زندانیان در هتل پنجستاره زندگی میکنند. گاهی آلودگی هوا و محیط آنقدر زیاد میشد که وقتی بعضی از مسئولان برای بازدید میآمدند به محض باز شدن در سلول دماغشان را میگرفتند و زود میرفتند.
مشکل دیگر محجر این بود که چون سقف آن را از ایرانیتهای فلزی درست کرده بودند در زمستان سرد و در تابستان بسیار گرم بود. حرارت و سرما بهسرعت از ایرانیت عبور میکرد و بر جان ما مینشست.
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «کتاب زندان الرشید اثر محمدمهدی بهداروند».
- ↑ «زندان الرشید».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «معرفی و دانلود کتاب زندانالرشید: خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه (سردار علی اصغر گرجی زاده)».
- ↑ «بخشهای خواندنی کتاب «زندان الرشید» - خبرگزاری مهر».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «کتاب زندان الرشید - نمایش محتوای تولیدات ویژه - صدا و سیمای همدان».
- ↑ «زندان الرشید - خاطره نگاری».
- ↑ ««زندان الرشید» در نهمین نمایشگاه کتاب خوزستان نقد و بررسی شد- اخبار فرهنگی تسنیم».
- ↑ ««زندان الرشید»؛ یک تریلر نفسگیر».