سعید تشکری
سعید تشکری نویسنده، منتقد، نمایشنامهنویس، کارگردان و رماننویس ایرانی است.[۱]
سعید تشکری |
---|
سعید تشکری برای مخاطبان ادبیات دینی، انقلابی و اقلیمی نامی آشناست. او در حوزهٔ نمایشنامهنویسی برای صحنه و رادیو، فیلمنامهنویسی و مقالهنویسی نیز نویسندهای کارآزموده محسوب میشود و سالهاست به نوشتن رمان و داستان مشغول است. بخشی از فعالیتهای تشکری در داستانهایی خلاصه میشود که دربارهٔ انقلاب اسلامی و مبارزات مردم شهر مشهد برای پیروزی انقلاب نوشته است.[۲] میتوان تشکری را یکی از اقلیمینویسهای جدی امروز داستاننویسی ایران دانست؛ نویسندهای که نمایشنامهها و داستانهای دینی و انقلابی مختلفی را در کارنامه دارد و البته حرفهای مهمی دربارهٔ فقدان حضور انقلاب در داستانِ داستاننویسان کشور.[۳] سعید تشکری یکی از نویسندگانی است که سالها در حوزهٔ ادبیات دینی و بهطور مشخص آثار رضوی فعالیت دارد.[۴]
وی فارغالتحصیل ادبیات نمایشی، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر، عضو بینالمللی کانون جهانی تئاتر ITCA، مدرس ادبیات نمایشی و داستاننویسی و رماننویس است. از دیگر فعالیتهای او میتوان به چاپ مقالاتی در مطبوعات در حوزهٔ رمان و ادبیات نمایشی، ساخت فیلم و نگارش نمایشنامههای رادیویی در اداره کل نمایش رادیو اشاره کرد. تاکنون بیش از ۴۰ کتاب از تشکری منتشر شده است. سعید تشکری از جهان هنرهای نمایشی، تئاتر و سینما و رادیو و تلوزیون به دنیای رمان قدم گذاشت. وی با رمان «بارِ باران» به عنوان رماننویس به مخاطب معرفی شد.[۵] از سال ۱۳۶۰ فعالیتهایش را با عنوان نویسنده و کارگردان مطرح تئاتر و سینما، نویسندهٔ مقالات در مطبوعات در حوزهٔ ادبیات و هنر، داوری و منتقد جشنوارهٔ تئاتر فجر، شرکت در جشنوارههای ملی و کشوری، چاپ آثار در حوزهٔ رمان، ادبیات نمایشی، ساخت فیلم و نگارش سریالهای تلوزیونی و نگارش نمایشنامههای رادیویی در ادارهٔ کل نمایش رادیو تهران ادامه داد. همچنین در جایگاه استاد شاگردان زیادی را در حوزهٔ هنر و ادبیات تربیت کرد و امروز نیز در جایگاه یکی از رماننویسان طراز اول کشور در حوزهٔ ادبیات دینی و انقلاب مطرح است. او بارها به عنوان نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و فیلمنامهنویس برتر برندهٔ جایزه شده و با حضور در جشنوارههای ملی و بینالمللی چون فجر، امام رضا (ع)، یونیسف و ... در کارنامهٔ سیوچندسالهٔ ادبی هنری عناوین زیادی کسب کرده است. تشکری برندهٔ جایزهٔ سه دوره کتاب سال رضوی و کتاب سال شهید غنیپور در سالهای ۱۳۸۵، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ برای نگارش رمان «بارِ باران» شده است. نگارش بخش اول سریال «زمانه» در سال ۱۳۹۱ که از سریالهای موفق و پربینندهٔ شبکه سوم سیما از آخرین کارهای او در حوزهٔ تلوزیون بود. در زمینهٔ ادبیات داستانی نیز چاپ رمانهای موفق پاریس، ولادت، رژیسور و بارِ باران از آثار اوست. در زمینهٔ ادبیات نمایشی نیز کارهای او بارها و بارها توسط ناشران مختلف تجدیدچاپ گردیده است. همچنین مجموعه نمایشهای او در دو جلد توسط انتشارات نیستان به نامها وصل هزار مجنون و وقتی زمین دروغ میگوید چاپ شده، که مجموعهٔ «وقتی زمین دروغ میگوید» در زمستان ۱۳۹۱ عنوان کتاب برتر سال را به خود اختصاص داد.[۱]
آینهای از سعید تشکری
خاستگاه
من از قوچان و مشهد برآمدهام اما در تهران درس خواندم و کار کردم. به نویسندهٔ خیابانی مشهورم. معنای نویسندهٔ خیابانی هم یعنی در زیستِ بوم بودن است. من اقلیم باورم؛ اهل دو شهر موسیقی مقامی و ادبیات کهنسال؛ که مداوم نوآور هم بوده است. «بخشی»های شمال خراسان با تار و چگور و قیچک توانستند قصه گویی کنند. این سوتر در مشهد بزرگ با اینهمه انسان بزرگ و فرهیختهٔ ادبی و هنرمند و اهل ادب، مکتبی به نام هنر خراسان را سالها زنده نگه داشتهاند. از خطاطی تا نقاشی و شعر و کتابت و فرهنگ عامه. تمثیلی در کار نیست. من نمایشنامه و فیلمنامههای بسیاری نوشتهام. اما در رماننویسی زیستنی دیگر در کارم است.[۵]
معلمهای نخستین
معلمهای نخستین من در داستاننویسی فردوسی و عطار هستند، اما آنسوتر در اروپا و غرب دایره وسیعتر است. وقتی داستان مینویسیم، فن و الگوی خود را از زندگی به داستان میدهیم. با شگرد، داستان خود را به ابرداستان و یا شگرف داستان تبدیل میکنیم.[۲]
ورود به جهان کلمه
وقتی در کار هنرهای نمایشی باشی، رمان نوشتنات میشود تفنن یا بختآزمایی! خیلی خوبش میشود «هنر ترکیبی» و این یعنی وارد جهان تاویل و مکتوبنویسی شدن؛ به جای نشان دادن جهان در تئاتر و تصویر و قاب تلوزیون یا رادیو. اما من اصلا «قصهنویس» بودم و بعد هنرمند. یعنی خیلی پیشتر جهان کلمه برایم معنا داشت. اینکه چرا رمان نویس شدم و از پس آن برآمدم، برمیگردد به خواندن پیگیر آن در جهان ادبیات. خواندنِ پیگیر که چیزی از زیر دستت در نرود، آدم را منبسط میکند و به فلسفه میبرد. در آغاز ورودم به این جهان فلسفی، در رادیو کار میکردم.[۵]
همسایهٔ عجیب؛ آغاز دنیای تازه
همسایهای در مجتمع ما بود که خیلی عجیب بود. محل نوشتن من پشت بام بود. تازه به این مجتمع آمده بودم. یک عصر بهاری بود که صدای ساز تار و بعدشم هم کمانچه شنیدم. گوشهایم تیز شد. پایین رفتم. مردان و زنان مسنی از آن آپارتمان بیرون میآمدند. شب کتابهایم را برداشتم و سراغ همسایهام رفتم. پیرمردی با موهای بلند. خودم را معرفی کردم. او هم خودش را معرفی کرد. زانوهایم لرزید. فرزین عدنانی بود؛ شاعری همدورهٔ اخوان ثالث، منتقد، آشنای شعر و ادبیات دههٔ چهل و پنجاه و اکنون فیلسوف. اینگونه بود که با نقد روبهرو شدم! با کلمات تازهٔ یک فیلسوف.[۵]
چه میآوریم برای هم!
دعوتم کرد داخل آپارتمانش. از اشیای غیرکاربردی خبری نبود. یک صندلی گهوارهای سرخ، یک کاناپهٔ لیمویی، یک میز هنر، دقیقا میگویم یک میز هنر. همه چیز رویش بود؛ فنجان و قوطی نسکافه، یک مجسمهٔ بتهوون، یک تابلوی نقاشی، چند فرهنگ لغت، خرواری روزنامه و مجله، یک سری کتاب روی هم چیده شده از نامآوران فلسفه. نشستم. کتابهایم را و درخواست دوستی دادم. ایشان به شرطی پذیرفت؛ اینکه «جلسات ماهیانهٔ من در خانهام از اندیشهورزانی است که نظریه داشته باشند. یعنی هر چه را ماهانه در ماه قبل یافتهاند در یک زمان پنجدقیقهای در اختیار هم بگذارند.» بعد هم گفت کتاب هایتان را میخوانم.[۵]
زاویهنشین شدم
آموختن فلسفه و شرکت در جمعی یگانه آغاز شد. به این ترتیب، دوری من از مجامع عمومی هنر، غلظت پیدا کرد. بعد هم بلاهای مرگ پدر و مادر افزون شد. من شدم زاویهنشین صاحب قلمم. صاحب قلمم که زاویهنشیناش شدم، امام هشتم بود. به این ترتیب بارِ باران نوشته شد. پیشنهاد فضیلت و قدرت هم که در آثارم میخوانید، همه محصول فکری استادم است.[۵]
سرآغاز رضوی شدن
یک قصهنویس بودم. در صفحهٔ ادبیات روزنامهٔ قدس مسئولیت داشتم و قصههایی دربارهٔ امام رضا (ع) مینوشتم. زمانی رسید که دیدم این قصه ها با بازخورد خوب از طرف مخاطبان روبهرو شدند. همان موقع بود که احساس کردم آن جای خالی را که میخواهم در آن کار کنم، پیدا کردهام. آن موقع نمایشنامهنویس هم بودم و نمایشنامهٔ «هفت دریا شبنم» را نوشته بودم که مربوط به آدمی در محیط جغرافیایی امام هشتم بود. این نمایشنامه توسط ۱۰۸ گروه تئاتری در کشور اجرا شد و همین مسأله برایم خیلی عجیب بود. این نمایشنامه در شهر مشهد هم دو بار توسط دوستان مشهدی به جشنوارهٔ فجر رفت. بعد از آن هم، نمایشنامهٔ «دیدهٔ بیدار» را نوشتم. به این ترتیب این ماجرا داشت کمکم شکل خود را پیدا میکرد و هنوز هم کسی من را با نام «نمایشنامهنویس رضوی» خطاب نمیکرد. میگفتند سعید تشکری درامنویسی است که مسائل روز را با نگاه دینی میبیند. این اتفاق هم در رادیو میافتاد هم در کارهای تلوزیونی و هم قصههایی که مینوشتم.[۴]
مشوق این راه
سیدمهدی شجاعی، مدیر انتشارات نیستان، که پیشتر رمان «بارِ باران» را هم از من چاپ کرده بود، نقش قابل توجهی داشت که زنگ زد و گفت ما یک رمان از زندگی امام رضا (ع) میخواهیم. نتیجهٔ این تماس تلفنی، رمان «ولادت» شد. این اتفاق مثل جویی بود که آب در آن روان شده است. پس از چاپ رمان ولادت هم انتشارات نیستان با پیشنهاد آقای شجاعی، رمان «پاریسپاریس»ام را چاپ کرد که دربارهٔ کشف حجاب از منظر مشهد و حرم امام رضا (ع) وبد. نقش آقای شجاعی در این کشف است که بدون هیچ اغراقی، آن را بزرگترین نقش میدانم. بهنظرم با چاپ «ولادت» سیدمهدی شجاعی، من را کاملشده پیدا کرد.[۴]
یکی از پنج خادم رضوی
تشکری در سال ۱۳۹۹ بهعنوان یکی از پنج خادم فرهنگ رضوی معرفی و در هفتهٔ کرامت از وی تجلیل شد. ریشههای این انتخاب به دورانی مربوط میشود که سعید تشکری در برههای ایستاده که نه جشنوارهٔ هنری امام رضا (ع) هست، نه چیزی در اینباره گفته میشود و نه کسی شجات این را دارد که در زمینهٔ ادبیات دینی کار کند؛ روزگاری که با آثاری روبهرو بودیم که دربارهٔ زندگی این امام بودند اما چیزی به اسن ادبیات در آنها وجود نداشت. در واقع رونویسی با بازنویسی منابع یا منبعی همیشگی بودند.[۴]
زندگی و یادگار
دیدگاه
رمان دینی
رمان دینی برای من جستجوی فضیلت گمشده است. فضیلت هم نیازمند آگاهی تئوری رمان مدرن است. اما مدرن چیست؟ این مفهوم نو شدن در ذات نیست. بلکه استفاده مطلوب از دانش ادبی و هنری جهانی است؛ کوششی که نویسندهٔ دینی وظیفه دارد در باندی پرواز کند که اتمسفر کیهانیاش او را به خلاقیت برساند و «جهانی» بیندیشد اما خداباور باشد.[۵]
واژگان از یادرفتهٔ ادبیات
آنقدر سعی کردهایم تهرانی بخوانیم، بنویسیم و حرف بزنیم که فکر میکنیم هر کلمهای خارج از واژگان شهرِ عزیزِ تهران، نامأنوس است. درصورتیکه یکی از وظایف ادبیات، گوشزد کردن خرده فرهنگها با برجستهکردن کلمات بومی است، خرده فرهنگی که در اقلیم خود فرهنگ مادر است و کلماتی بومی که توسط دوستان فرمگرای ما فراموش شده اند و از عرصهٔ ادبیات خارج شدهاند. اکنون نویسندگان بومگرای ما باید با یک ستیز عالمانه تمامی واژگان از یاد رفته را به ادبیات برگردانند. من این نقد را به خود نویسندگان دارم، نویسندگان فرمگرای فاکنرنویسی که عمدتا چون علاقهٔ خاصی به جریان روز دارند، تصمیم دارند این نوع ادبیات را هم از مخارج و مخزن ادبیات ایرانی تخلیه کنند.[۲]
داستان ملی
هر بار که ما داستانی را در یک گوشه از این سرزمین منتشر میکنیم آن را با کلمات و جملاتی نظیر: این اثر داستانی است دربارهٔ خوزستان یا اینکه داستانی دربارهٔ اصفهاننوشته شده است یا ما با داستانی روبهرو هستیم که دربارهٔ مازندران نوشته شده است. و درست در همین اثنا هر داستانی که غیر از این حوزهها باشد و به تهران عزیز بازگردد، آن را داستانِ ملی قلمداد میکنیم. باید دقت داشت داستانهایی که در حوزههای جغرافیایی و اقلیمی اتفاق میافتند، داستانهای ملی هستند نه اثری که چند خیابان معروف تهران را به نمایش میگذارد، خیابانهایی که بیشتر بافت توریستی دارند. هر اثری ادبی که در آن سوی مرزها چاپ میشود، بلافاصله در مدت زمان دو هفته توسط مترجمان حاذق ما به شکل دیکشنری ترجمه میشود و نمونهٔ همانها توسط نویسندگان زبردست ما نوشته و منتشر میشود. برای همین من اثری را که در این نقاط جغرافیایی و بومی منتشر میشود، ملیتر میدانم تا آن اثری که به اینصورت منتشر شود.[۲]
داستانهای آشپزخانهای
معتقدم پیش از انقلاب داستانهایی وجود دارند که اصلا نوشته نشدهاند. از یک مقطعی به بعد همهٔ ما داستانهای انقلاب را فراموش کردیم و به داستانهایی انتزاعی پناه بردیم که تردید در آنها موج میزند، تعهد اجتماعی وجود ندارد، کنشی اتفاق نمیافتد و بیشتر داستانهای آشپزخانهای هستند. اگر ما بخشی از تاریخ انقلاب و جنگ را به همان شکلی که در آن حضور داشتیم و قهرمانش بودیم، با همه نشستنها و برخاستنها ارائه ندهیم، پس قرار است چه کسی آن را ارئه دهد؟ اگر نویسنده، این حلقههای مفقوده را به عنوان یک تریبون جمعی، در ساحت ادبیات انجام ندهد که تمام روایتها مفقود میشود![۲]
خاطره نداریم
به عنوان کسی که در دهههای ۴۰ و ۵۰ زندگی کرده و در دههٔ ۶۰ تبدیل به نویسنده شده، فکر میکنم ما، آدمهایی هستیم که خاطره نداریم؛ یعنی آدمی نداریم که در این دههها زندگی کرده و در دههٔ ۶۰ قلم به دست گرفته باشد و بخواهد خاطراتش را بنویسد. اتفاقات زیادی در این سه دهه رخ دادند که جای تامل بسیار و پرداخت داستانی و تصویری دارند اما در داستانهای داستاننویسان ما جا ندارند. و این یعنی «ما» یعنی همان آدمهایی که خاطره ندارند.[۳]
درد اصلی داستان امروز
درد اصلی داستان امروز ما در نپرداختن به حادثهٔ مهمی مثل انقلاب، نداشتن اقلیم است. در آن زمانهای که در دهههای ۴۰ و ۵۰ در ایران، ادبیات تولید میکردیم، ادبیاتمان روستایی بود؛ با این نگاه که گویی انقلاب ۵۷ یک انقلاب روستایی است. درحالیکه انقلاب، شهری بود. این مسأله خیلی مهم است که ما یک تعریف و البته تعریف صحیحی از مفهوم داشته باشیم. اقلیم مسألهٔ مهمی است. وقتی در داستانمان لوکیشن یا مکان یا اقلیم نداریم، جایی هم برای زاد و ولد قهرمان نداریم. نهتنها قهرمان، که پیرنگ هم نداریم. چون اقلیم و قهرمان باعث بهوجودآمدن یک پیوستگی میشوند که اسمش پیرنگ است. شاید در نوشتن زبده باشیم اما در نوشتن چیزی که قرار است تبدیل به یک قرار و تبادل اجتماعی با مخاطب شود، شکست میخوریم. ما خواننده را به دهلیزی دعوت میکنیم که در آن، اثر ما را بخواند اما لوکیشن نداریم. به همین دلیل ادبیاتمان به سمتی رفته که لوکیشناش هیچانگار است. از دههٔ ۶۰ به بعد ادبیات ما فاقد اقلیم میشود و بهجای آنکه بیرونگرا و با جامعه در ارتباط باشد، تبدیل به ادبیات درون گرایِ آه میشود. در دهههای ۷۰ و ۸۰ هم وضع به همین منوال پیش رفت و امروز در نقطهای هستیم که هویتمان را از دست دادهایم و تبدیل به نوعی از ادبیات شدهایم که هیچانگار است.[۳]
نگاه رادیکالی
این نگاه رادیکالی که در ادبیات شکل میگیرد، نشاندهندهٔ فقدان اقلیم است. وقتی در ادبیاتمان اقلیم نداریم، تاریخ هم نداریم. یعنی بین انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب ۵۷ تفکیک و تفاوت قائل نیستیم. برخی این سه رویداد بزرگ را مثل هم میدانند درحالیکه ریشه و نتیجهٔ هر کدام متفاوت بود؛ در انقلاب اسلامی سال ۵۷، بنیاد یک حکومت بود که عوض شد و اصلا شبیه دو انقلاب پیشین نبود.[۳]
دو نوع نویسنده داشتیم
در دههٔ ۶۰ دو نوع نویسنده داریم؛ یکی آنهایی که مثل ما تازه راه افتاده بودند، یکی نویندگان حرفهای که عقبه و پیشینهای داشتند. این نویسندگان حرفهای خیلی علاقهمند بودند که انقلاب اتفاق بیافتد. همه در آن دوره موافق پیروزی انقلاب بودند.[۳]
نویسندگان توریستی
این روزها نویسندگان اصلی رها شده و به نویسندگان توریستی توجه میشود که کارشان نه کشف و خلق اثر جدید که تکرار آثار قدیمی و نوشتن از روی دست دیگران است. به دلیل عدم حمایت مناسب از نویسندگان و این که جایگاه معنوی نویسنده با تولید اثر حفظ نمیشود، نویسندگان ما از نظر ادبی، یتیم هستند. در حال حاضر، توریستهای ادبیات رضوی زیاد شدهاند. متاسفانه مثل موارد دیگرمان که اصلیها را کنار میگذاریم و به فرعیها میپردازیم، در زمینهٔ ادبیات رضوی هم نویسندگان اصلی را کنار گذاشته و به نویسندگان توریستی میپردازیم. میخواهم بگویم نگین بدلی نمیتواند با نسخهٔ اصلی برابری کند. بنابراین نباید خیالمان راحت باشد که ادبیات رضوی وارد دنیای ادبیات شده و دیگر تمام است. چون دوبارهنویسی و بهرهبرداری از قبلیها دوباره منجر به تولید آثار تکراری شده و میشود. بنابراین مدتی است که با همان شکل قبلی ادبیات رضوی روبهرو هستیم. فقط داشتههایمان بیشتر از گذشته شده است.[۴]
دغدغهٔ نویسنده
همیشه فکر میکنم باید با آثارم جاهای خالی ادبیات را پر کنم. فکر هم میکنم که این دغدغه، وظیفهٔ هر هنرمندی است. این دغدغه وقتی در آدم ها شکل میگیرد که مطالعات خودشان را دربارهٔ موضوعات موردعلاقهشان به تکامل برسانند.[۴]
شروع جریان ادبی رضوی
در این سالها که آغاز جشنوارههای رضوی را داشتیم، نویسندگانی به این راه آمدند اما مسیری که من داشتم، همان راهِ پر کردن جاهای خالی بود. رمانهایی که پس از آن، در انتشاراتهایی مثل سوره مهر، نیستان یا آستان قدس رضوی چاپ شدند، بهنوعی فرزندان «ولادت» بودند. من بیشتر از آنکه به ماجراهای شعاری قضیه فکر کنم، به ادبیات فکر میکردم. نباید ادبیات رضوی را از ادبیات ملیمان جدا کنیم. یعنی به آن بهعنوان یکانگ یا فضای فرصتطلبانه نگاه نکنیم. ما همانطور که ادبیات شهری و روستایی داریم، ادبیات رضوی هم داریم.[۴]
ادبیات پایتختگریز
به ادبیاتی فکر میکردم که شهری باشد اما تهرانی نباشد و مشهد را به جغرافیای غیرتهرانی ادبیات ایران وارد کنم. چون تا پیش از آن، میدیدم که اقلیم ادبیات شهری کشور ما، تهران بود و دغدغهای که داشتم باید وارد جغرافیای فکری ما میشد. افراد زیادی بودند که میگفتند ما وقتی میخواهیم به مشهد بیاییم، رمان ولادت را میخوانیم. چون در این رمان،همان مسیری را داریم که امام رضا (ع) طی کرده است؛ البته با شخصیتهای دیگر.[۴]
نویسندهٔ شهرستانی
«نویسندهٔ شهرستانی» یک عنوان است دیگر! مثلا میگویند سعید تشکری، نویسندهٔ خراسانی است. بعضی از همکاران ما از این اسم فرار میکنند ولی من اصلا فرار نمیکنم. من اقلیم را باور دارم و باور داشتم که باید وارد ادبیات میشد. خوشحال هم هستم که این کار را کردم. من این فضا را شکاندم، این کار هم با همکاری و پشتیبانی انتشارات نیستان انجام شد. نویسندگان شهرستانی ما دو گروه هستند؛ اول آنهایی که در شهرستان زندگی کردهاند و سپس به تهران مهاجرت کردهاند. این گروه پس از مهاجرت تهرانی شده و از گذشتهشان فراریاند. اما گروه دوم، رویهای خلاف رویهٔ گروه اول دارند. من عضو گروه دوم هستم و مشخصا نویسندهای خراسانی هستم. اصلا هم از این مسأله گریزان نیستم و معتقدم اقلیمهای متفاوت شهری هستند که ایران بزرگ را میسازند. تهران که تمام ایران نیست! و معتقدم کسی که تهران باشد بهخاطر تهرانی بودنش سهم بزرگی در ادبیات ما ندارد. مثلا اگر هوشنگ مرادی کرمانی را از ادبیاتمان بگیریم، او را از ادبیات ایران گرفتهایم نه از ادبیات کرمان؛ چون او آمده و ادبیات کرمان را وارد ادبیات ایران کرده است.[۴]
نویسندهٔ واقعی
ما دو گروه نویسنده داریم؛ نویسندگان پارهوقت و تماموقت. نویسندگان پارهوقت کسانی هستند که گهگاهی کتاب مینویسند و پنجشششال یکبار کتابی منتشر میکنند. اما نویسندهٔ تماموقت کسی است که هر روز روی معدن ادبیات کار میکند و وظیفه و مشخصهاش، نویسندهبودن است.[۴]
مسئولیت نهادها
نویسندگان واقعی باید حمایت شوند و خانه یا انجمنی داشته باشند. نهادهای زیربط باید کار کشف را انجام بدهند. نه اینکه کشف را یکی دیگر انجام بدهد، بعد نهادها بیایند بهرهبرداری کنند. باید ادبیات مسالهٔ اصلی باشد. نویسندگان باید با این حمایتها، از اردوگاههای مختلف با هم در ارتباط باشند. من بهعنوان نویسنده، این پشتیبانی و حمایت را نمیبینم چون نهادها خیلی زود از کار حمایت خسته میشوند. و این خستگی چه اجحاف بزرگی است! چون نویسنده هرچه جلوتر میرود، پختهتر میشود و آرامش بیشتری نیاز دارد.[۴]
یتیم ادبی
بحثم به مسائل مالی و اقتصادی ارتباطی ندارد. من معتقدم در شرایط کنونی، نویسندگان ما یتیم ادبیاند. مسالهام این است که جایگاه معنوی نویسنده با تولید آثار ادبیاش حفظ شود. این حفظشدن مسالهٔ مورد نظر من است. وگرنه پول که نمیتواند نویسنده تربیت کند. هیچوقت هم نشده که با پول نویسندهٔ فاخر تولید کنیم.[۴]
خالق و مخاطب ادبیات رضوی
شاخصهٔ یک اثر ادبی، فقط چاپ آن نیست. بلکه استقبال مردمی هم هست. وقتی میتوانید در حوزهٔ ادبیات رضوی کار کنید که درجهٔ نوشتاری مقبول و صداقت داشته باشید. یعنی کسی باید دربارهٔ حضرت رضا (ع) بنویسد که خلوص داشته باشد و من سعی کردم اینگونه باشم.[۴]
پاسداشتها
- پاسداشت بیست سال خلق اثر در حوزهٔ دفاع مقدس/ پاسداشت بیست سال تلاش تئاتر دینی، تالار وحدت، ۱۳۸۷
- سلاخ/ داستان برگزیدهٔ اول مسابقهٔ داستاننویسی رضوی، ۱۳۹۰
- اعطای نشان عالی اداره کل هنرهای نمایشی صدای جمهوری اسلامی ایران در آیین نهمین جشنوارهٔ بین المللی امام رضا، ۱۳۹۱
- تقدیر ویژه در جشنوارهٔ ادبی هنری هشت/ بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برای داستان برگزیده «اینجا کسی خواب نیست»، ۱۳۹۱
- در جشنوارهٔ ملی ادبی داستانهای قرآنی آیات/ آیین بزرگداشت چهار دهه فعالیت مستمر و تاثیرگذار تئاتر دفاع مقدس در خلق چهاردهمین جشنوارهٔ سراسری دفاع مقدس، ۱۳۹۲
- تجلیل در کافه فرهنگ مشهد، ۱۳۹۷
- دبیر نخستین جشنوارهٔ ملی نمایشنامهنویسی اقتباسی «گام دوم»[۱]
سعید تشکری از نگاه دیگران
فرزین عدنانی؛ آثار شما صاحب ندارد
بعد از خواندن کتابهایم با صراحت گفت شما ابنالوقت هستید. بعد هم گفت حافظ هم ابنالوقت بود، اما هزار سال است حافظ است. شما اما برای مخاطب روز مینویسید. آثار شما صاحب ندارد! تلنگر اساسی همینجا زده شد. بی صاحبی![۵]
نظر نویسنده دربارهٔ آثارش
بارِ باران کتابی شریف که حکم فرزندی خوشبخت را دارد. اما خیلی دیر به چاپ دوم رسید؛ علت این است که فرزندان پیاپی فرصت دیده شدن را از بار باران گرفتند. اگر کسی بار باران را بخواند و آثار دیگرم را هم متصل بخواند قطعا برای بار باران است که شاد میشود. چون به شدت منضبط، دقیق و وقفی به جهت بوطیقای حرم رضوی است. تراشهای کامل است. در مقام تعریف از خود نمیگویم بلکه این، قیاس بین آثارم است. رمان ولادت من دقیقا از منظومهٔ فکری بار باران سرچشمه میگیرد. غریب قریب، سیمیا و بسیاری دیگر مثل سبز آبی و شاه بهار که کتاب دوم رمان ولادت است هم از منظومهٔ فکری بار باران سرچشمه میگیرد. منِ داستانی در رمان بار باران تاریخ را حذف میکند. ادبیات جایش را میگیرد. پُرُتوتیپ بهجای پیشین تیپ در ادبیات اسطورهای و آیینی باید از جایی بنیانگذاری شود و به تکامل برسد. در سال ۱۴۰۰ بار باران مجددا چاپ شده است. آن زمان نخستین رمانم را نوشتم و اکنون رمانهای زیادی دارم که ین تئوری را کامل کردهاند. بار باران داستان من است از گوهرشاد. تاریخ تیتر است و نه استناد. در این کتاب نفی قدرت را در کنار فضیلت قرار دادم پس مستندات حافظ آبرویِ تاریخنویس یک تیتر است. من در بار باران، رزق یافتم که رماننویس شوم! اما نوشتن با درونمایهٔ امام هشتم یک فضیلت است[۵]
نظر تشکری دربارهٔ دیگران
رمان دریادل
خانم مریم قربانزادهٔ در اثر جدید خود -دریادل- ما را در حُزنی عاشقانه و وقفوار میبرد. چرا میگویم داناییِ نویسنده، در کنار هوشِ عاطفی او به اثبات رسیده است؟ زیرا برای نوشتن از دریادلیِ یک زنِ رنجبر و همیشه بر پا ایستاده به نام فاطمه دهقانی، درکنار یک قهرمانِ دفاع مقدس به نام شهید رفیعی، باید در کنار مستندنگاری، هوش رماننویسی هم داشت تا بتوان بسیار موزاییکی و دقیق، با داشتن یک راوی منحر به فرد، و با زبانی خبرهنویسی و کاملا زنانه، از این قهرمانِ معصوم و مظلوم نوشت.[۶]
سیدمهدی شجاعی
سید مهدی شجاعی، به حق کسی است که به ادبیات دینی ما شاخصه داده و امروز خیلیها یعنی همان توریستیها سعی میکنند مثل او بنویسند. درحالیکه آن جریانسازی و حسی که به خاطر انتشار یک اثر وجود داشته، فقط به آن فرد و اثرش، آن هم در زمان خودش ربط دارد. ایشان باعث رقم خوردن دو اتفاق شده است؛ هم نویسندگان واقعی را کشف کرده و هم نویسندگان جوان را.[۴]
انتشارات نیستان
انتشارات نیستان دارد وظایفی را انجام میدهد که به عهدهاش نیست؛ بلکه وظایف موسساتی است که برای چنین کارهایی تاسیس شدهاند ولی به وظیفهشان عمل نمیکنند. انتشارات نیستان آثاری مثل آثار دانشگاهی چاپ میکند. یعنی انگار نویسنده دارد جهان ادبیات را متکثر میکند. وقتی نیستان از نویسندهای، یک اثر میخواهد با اثرش با رویکرد منتقدانه روبهرو میشود. در انتشارات نیستان متر و میزانی وجود دارد که مسالهاش ادبیات است؛ با گرایش دینی، اجتماعی یا هر گرایش دیگری.[۴]
کارنامهٔ آثار و جوایز
سینما و تلوزیون
- مجموعهٔ تلوزیونی زمانه، نویسندهٔ مشترک شبکهٔ ۳، ۱۳۹۱
- واقعه، مجموعهٔ ۲۶قسمتی شبکهٔ ۲، ۱۳۸۵و۱۳۸۴
- یوسف میآید، تله فیلم، نویسنده و کارگردان، سیمای مرکز خراسان رضوی.
- محلهٔ سپیدار، مجموعهٔ تلوزیونی، نویسنده و مشاور، ۱۳۸۹
- شکر تلخ، مجموعهٔ تلوزیونی۱۳قسمتی، شبکهٔ استانی ایلام.
- گل آباد، مجموعهٔ تلوزیونی خراسان رضوی.
- رویت، فیلم داستانی، نویسنده و کارگردان، ۱۳۸۷.
- بهشت منتظر می متند، شبکهٔ دو سیما، ۱۳۸۵و۱۳۸۴.[۱]
رمان و داستان بلند
- ولادت/ انتشارات نیستان، ۱۳۸۹
- پاریسپاریس/ انتشارات نیستان، ۱۳۸۹
- بارِ باران/ انتشارات تربیت، ۱۳۸۴/ برندهٔ رمان برتر از جشنوارهٔ ادبیات داستانی شهید غنیپور در سال ۱۳۸۵، برندهٔ کتاب برتر سال رضوی سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸.
- غریب، قریب/ انتشارات بنیاد آفرینشهای هنری استان قدس رضوی، ۱۳۹۴/ برندهٔ کتاب سال رضوی سال ۱۳۹۴
- مفتون و فیروزه/ انتشارات نیستان، ۱۳۹۳/ اثر برگزیدهٔ سیزدهمین جایزهٔ ادبی قلم زرین در سالهای ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴
- هرایی/ انتشارات علمی فرهنگی و بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، ۱۳۹۴
- هندوی شیدا/ انتشارات، ۱۳۹۴
- پاکان و الماس/ بنیاد پژوهش های اسلامی، ۱۳۹۷
- آبیها/ به نشر، ۱۳۹۸
- موقف/ به نشر، ۱۳۹۸
- اوسنه گوهرشاد/ به نشر، ۱۳۹۸
- دورتاب؛ مجموعهٔ هشت داستان رضوی/ انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۹۸
- سیمیا/ انتشارات نیستان، ۱۳۹۸
- آرتیست/ انتشارات نیستان، ۱۳۹۸
- سینما مایاک/ انتشارات کتاب کوچه، ۱۳۹۸[۱]
مقالهها و یادداشتها
- ظهور واقعی ترس در ادبیات ایران
- رمان «سیمیا» روایتی تاریخی برای آیندهای بهتر از گذشته و حال
- اثری به ظرافت شعر؛ یادداشتی بر رمان نیایشی «سیمیا»
- در انبار فضل تو بس دانههاست!؛ تحلیلی بر «سیمیا»ی سعید تشکری
- ولادت سیمیا
- «سیمیا»، همگرایی در واگرایی.[۱]
ادبیات نمایشی
- هفت دریا شبنمی/ دفتر تهیه و تدوین متون مذهبی مرکز هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۵/ برندهٔ نویسندهٔ برتر از نخستین جشنوارهٔ نماز و نیایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
- قاف/ حوزهٔ هنری، ۱۳۷۷/ برگزیدهٔ اول مسابقات نمایشنامهنویسی کودکان و نوجوانان یونسکو.
- قاصدک/ انتشارات مدرسه، ۱۳۷۹
- مادر/ انتشارات مدرسه، ۱۳۷۹
- اهل اقاقیا/ بنیاد حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۷۴/ متن منتخب نخستین جشنوارهٔ سراسری تئاتر دفاع مقدس
- عاشقترین روزگار/ بنیاد حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۷۵/ متن منتخب سومین جشنوارهٔ سراسری تئاتر دفاع مقدس
- آواز پر جبرئیل/ بنیاد حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۷۶
- آینه، وقت آفتاب/ بنیاد حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۷۷/ لوح سپاس و برگزیدهٔ بیست سال نمایشنامهنویسی دفاع مقدس، ۱۳۸۶
- وقت کوچ است.../ حوزهٔ هنری، ۱۳۷۷/ برگزیدهٔ نخستین مسابقهٔ نمایشنامهنویسی مشاهیر اسلام، ۱۳۷۶
- اینک هاویه/ حوزهٔ هنری، ۱۳۷۷
- به خورشید بگو/ بنیاد حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس، ۱۳۷۸
- آینه چشمان/ حوزهٔ هنری، ۱۳۷۹
- آبیهای زمین/ حوزهٔ هنری/ برگزیدهٔ اول مسابقات نمایشنامهنویسی محراب قلم، ۱۳۷۹
- حال شباب/ انتشارات نیستان، ۱۳۸۰
- برفابههای بهاری/ انتشارات نمایش، ۱۳۸۰
- وصل هزار مجنون/ انتشارات نمایش، ۱۳۸۰
- بشارت/ انتشارات نیستان، ۱۳۸۲
- دیدهٔ بیدار/ انتشارات نمایش، ۱۳۸۵
- آه و ماه/ حوزهٔ هنری خراسان رضوی، ۱۳۸۷
- سمنبویان/ انتشارات نمایش، ۱۳۸۷/ برگزیدهٔ ششمین جشنوارهٔ تئاتر رضوی، بخش تولید متون، ۱۳۸۷
- دست هزار غریب/ حوزهٔ هنری سورهٔ مهر، ۱۳۸۸
- شهادتخوانی/ حوزهٔ هنری، ۱۳۸۸/ برگزیدهٔ دومین جشنوارهٔ کریمهٔ اهل بیت، ۱۳۸۸
- یوسف میآید/ بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس، ۱۳۸۸
- وصل هزار مجنون/ انتشارات نیستان، ۱۳۸۹
- وقتی زمین دروغ میگوید/ انتشارات نیستان، ۱۳۹۱/ برندهٔ بیستودومین جایزهٔ کتاب فصل، ۱۳۹۱
- وقت خوب مصائب/ بنیاد آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، ۱۳۹۲/ برگزیده و تقدیر ویژهٔ هیئت داوران جشنوارهٔ بینالمللی امام رضا، ۱۳۹۱
- من سقراط مجروح را دوست دارم/ انتشارات نیستان، ۱۳۹۵[۱]
سبک و لحن و ویژگی آثار
رمانهای تشکری توصیف ندارند و در واقع ترکیبی از نمایشنامهنویسی، فیلمنامهنویسی و داستاننویسی هستند. این شکل از داستاننویسی، پیشنهاد او به ادبیات است. البته پیش از این مارگریت دوراس این ترکیب را ارائه کرده است. تصویر از فیلمنامه، دیالوگ از نمایشنامه، پیرنگ از رمان. اما توصیف در این ساختار، خواننده را مواجه با ضدّ اتمسفر میکند. شخصیتشناسی آثار وی تکساحتی نیست و خودش در داستانش کاراکتر دارد. سعید تشکری با علایق معرفتیِ ایرانی و دینیاش کوشش میکند قهرمانانی توأمان دیدنی و خواندنی خلق کند؛ ادبیاتی که «شهود» بن مایهاش است. کهنالگوها در نوع رماننویسی وی بسیار به کار گرفته میشود.[۵]
معرفی چند اثر
دربارهٔ رمان بارِ باران
این رمان اثری است که تشکری را از دنیای هنرهای نمایشی به ادبیات پرتاب کرده است. داستان این رمان، دربارهٔ شخصیت تاریخی گوهرشادبیگم، عروس حاکمان تیموری در خراسان است که باعث و بانی ساخت مسجد گوهرشاد در مشهد شد.[۵]
دربارهٔ پاریسپاریس
درونمایهٔ داستان پاریسپاریس، سودای پاریسی کردن شهر مشهد به وسیلهٔ کشف حجاب زنان و در ادامه، اتفاقات مسجد گوهرشاد در سال ۱۳۱۴ است که در زمان حکومت رضاخان و نخستوزیری محمدعلی فروغی رخ داده است. یکی از ویژگیهای این کتاب بهرهبردن نویسنده از مستنداتی همچون روزنامههای نوبهار و بهار و شرق آفتاب است. نویسنده در این داستان کوشیده است به زوایای پیدا و پنهان این رخداد غمانگیز بپردازد و افرادی همچون فتحالله پاکروان (استاندار)، محمدرفیع نوایی (رئيس شهربانی)، سرتیپ ایرج مطبوعی (فرماندهٔ لشکر) و افراد دیگری را معرفی کند که مستقیم یا غیرمستقیم در وقوع این حادثهٔ دردناک نقش داشتند. پاریسپاریس اثری داستانی و روایتی خواندنی از مجموعهحوادثی است که به کشتار مردم مظلوم در مسجد گوهرشاد منجر شد. سعید تشکری در این کتاب بهخوبی توانسته است چهرهٔ واقعی استثمار و استعمار را به تصویر بکشد. زبان روایی ساده و صمیمی، استفاده از زاویهدی سوم شخص در بیان دیالوگها، خط داستانی تودرتو و زنجیروار و نیز انسجام روایی از ویژگیهای این اثر به حساب میآیند که بر گیرایی و جذابیت و اثرگذاری آن افزوده است.[۷]
دربارهٔ رمان پریزاد
در این رمان قصهٔ بخشی از خراسان بزرگ روایت میشود که در سالهای سلطنت سلطان حسین بایقرا با کمبود و قحطی آب روبهور شد. بستر زمانی اسن داستان مربوط به سلسلهٔ تیموریان است که فرقهٔ اسماعیلیان نفوذ زیادی بر آنها داشتند. این نفوذ باعث شد مرد فاضل و وارستهای به نام امیرعلی شیرنوایی به وزارت دربار تیموریان برسد. تشکری پریزاد را در سبک نگارشی مکتب خراسان نوشته و علت این کار را زندهکردن مکتبی عنوان کرده که سالهاست خاموش شده است. بهاینترتیب او تلاش کرده اقلیم زادگاه خود و داستانهای قدیمیاش را با داستان و روایتی امروزی، بستر مکانی قصهٔ خود قرار دهد.[۸]
دربارهٔ رمان هرایی
این رمان در ادامهٔ پیوند میان سنت ادبی خراسان که ادبیات و آثار وی نمایان است و دغدغههای تاریخی و اجتماعی او شکل گرفته است. هرایی به زبان خراسانی یعنی آوای بلند و وجه تسمیهٔ این انتخاب برای نام رمان به یکی از قهرمانهای رمان برمیگردد که به زبان دری و خراسان کهن سخن میگوید و ریشههای هراتی دارد. در این رمان سرنوشت یک بانوی پزشک روایت میشود که برخلاف عادت جامعهٔ زیستی خود، بر هویتش به عنوان پزشک و قانون پزشک بودن در تمام مناسبات اجتماعی و فردی و تعهد اجتماعی خود تاکید دارد و از این زاویه نقدی بر رتارهای آدمهایی که تعهدی در رفتار و شئونات خود ندارند بیان میکند. در واقع اسرا، قهرمان رمان هرایی میخواهد با شغل خود کنشگر باشد و این اول مصائب اوست. نویسندهٔ این رمان بر این باور است که نگاه تکنیکی در این رمان همچنان نگاه به ادبیاتِ سینماست و از این منظر تلاش کرده تا اثری خلق کند که در عین حال و توأمان دیدنی و خواندنی باشد. این رمان در حوزهٔ زبان و روایت نیز سعی کرده تا مکانیسم زبان و لحن شهر هرات در افغانستان امروز که جزئی از هویت جغرافیایی خرسان بزرگ است را در وجود یک قهرمان با زبان دری متبلور کند. هرایی دومین اثری است که تشکری سعی کرده در آن به صورتی پررنگ خود را از قاب نویسندهٔ متعهد به تاریخ و سنتهای تاریخی و مذهبی آثار گذشتهاش بیرون کشیده و در نگاه یک مصلح اجتماعی نشان دهد. هرایی در واقع تلاشی است برای بازنمایی بخشی از فضیلتهای اجتماعی و فردی فراموششده در بطن زیست و زندگی ایرانی که در قالب بازی و فرم کلمات با ذهن نویسنده بازنمایی شده است.[۹]
دربارهٔ رمان آبیها
این رمان با محوریت موضوع رضوی، روایتگر زندگی پزشکی است که دنبال گوهر کامل معاصر خویش است و دیگر نمیخواهد در پستوی قدرت راهبان بماند، شهر انطاکیه و حران، تبعیدگاه دانش این طبیب دلداده است. او در سیر این هجرت، هم عشق زمینی را پیدا میکند و هم آسمانی و طوفان آبیترین رویداد زندگیاش را به تلاطم میرساند. آبیها از انطاکیه آغاز میشود. از دیری که زکریای رومی در آنجا علم طب میخواند و سپس در کوچههای مدینه به دلدادگی خواهر و برادری به نام علی و وفا میرسید و از آنجا راهی طوس میشود و بر بالین هارونالرشید بیمار مینشیند که از درد بر خود میپیچد. در ادامهٔ داستان، عشق نجیبی سر بر میآورد و در میانهٔ این شور عاشقانه، وفاداری وفا و علی و احمد به خاندان امامت رخ نشان میدهد. کتاب آبیها دو جلد است. کتاب اول با هجرت حضرت رضا (ع) به مرو به پایان رسید و کتاب دوم ادامهٔ ماجرا تا زمان شهادت امام هشتم است.[۱۰]
منبعشناسی
مقالات
- کلاف گم (دست هزار غریب نوشتهٔ سعید تشکری)، نویسنده: هومن نجفیان، صحنه دورهٔ جدید تابستان ۱۳۸۸۸، شمارهٔ ۶۷.
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «سعید تشکری».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ «نویسندگان بومگرا واژگان ازیادرفته را به ادبیات برگردانند».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ «ادبیات معاصرمان اقلیم و قهرمان ندارد/در نقطه بیهویتی ایستادهایم».
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ «نویسندگان ما یتیم ادبیاند/ رواج گونه توریستی در ادبیات رضوی».
- ↑ ۵٫۰۰ ۵٫۰۱ ۵٫۰۲ ۵٫۰۳ ۵٫۰۴ ۵٫۰۵ ۵٫۰۶ ۵٫۰۷ ۵٫۰۸ ۵٫۰۹ ۵٫۱۰ «چگونه رماننویس شدم؟/ دیدار با فرزین عدنانی و ورود به جهان ادبیات».
- ↑ «نگاهی به رمان «دریادل»/از شهربانو تا دریادل».
- ↑ «کتابهای خواندنی دربارۀ واقعه مسجد گوهرشاد».
- ↑ «چورچین روایت؛ نگاهی به رمان «پریزاد»».
- ↑ ««هرایی» سعید تشکری منتشر شد».
- ↑ «جلد دوم رمان آبیها چاپ شد».