ققنوس
ققنوس از سرودههای معروف نیما یوشیج است. این اثر آغازگر چالشی جدی میان شعر نو و سنتی شد. آن هم به تاریخ ۱۳۱۶.
ققنوس | |
---|---|
نویسنده | نیما یوشیج |
تاریخ نشر | سال۱۳۱۶ |
موضوع | شعر |
سبک | شعرنو |
سری | شعر من |
نوع رسانه | کتاب |
شاید بسیاری شعر «افسانه» را آغاز شعر نو و نیمایی بدانند اما هنگامی که شاعر افسانه را سرود بیست و اندی سال داشت آنقدر هم شهرت و تجربه نداشت که بتواند راهی جدید را پیش بگیرد و سبکی جدید را بنا گذارد.
آن زمان که افسانه سروده شد و در روزنامه «قرن بیستم» میرزاده عشقی منتشر شد؛ همزمان شعر «ای شب» هم در روزنامه ملکالشعرا بهار منتشر شد و بنا بر عقیده بسیاری این شعرها را میتوان با منطق شعر سنتی خواند پس نمیتوانند آغازگر شعر نو باشند. در نهایت میتوان گفت این دو ادامه تحولی هستند که پس از مشروطه اتفاق افتاده و یا ادامه کار نوگرایانی چون تقی رفعت، شمس کسمایی، ابوالقاسم لاهوتی و جعفر خامنهای هستند.
ققنوس مرغ خوشخوان، آوازه جهان
آواره مانده از وزش بادهای سرد
بر شاخ خیزران
بنشسته است فرد
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان...
اگر نخواندهای بخوان
ققنوس شعری است از قلم نیما. این اثر در مجموعه «شعر من» به چاپ رسیده است. شعر مذکور نشان و نمایانگر تحولی است که نیما یوشیج در شعر فارسی ایجاد کرد که این تحول علاوه بر ظاهر، محتوا را هم دچار تغییر کرد. اندیشهٔ نیمایی در ققنوس، ایثار، جان در راه آرمان و خود را به خطر مرگ افکندن برای حیات است.
از سنت و تجدد تا ققنوس
پس از کودتا و مستقر شدن رضاخان که بسیاری از نشریهها تعطیل شدند. شور و اشتیاق تجدد فروکش کرد. شاعر در سال ۱۳۰۰ «قصه رنگ پریده، خون سرد» را با قالبی سنتی منتشر کرد و در سال۱۳۰۵ هم مجموعهای دیگر به نام «خانواده سرباز» به چاپ رساند اما در آن سالها دیده نشدن آثار نیما طبیعی بود. پیشتر میرود و به مرحلهای از سرایش میرسد تا ارکان افاعیلی و نظام سنتی عروض فارسی را در هم ریزد، موفق میشود و به ققنوس می رسد.
حکایتِ شعر
ققنوس که مرغی خوش خوان است بر اثر وزیدن بادهای سرد آواره شده و بر شاخهای تنها نشسته است. او از مجموعه صداهای دوری نالههای فراموش شدهای را بازسازی می کند و در ابرها یک بنای خیالی میسازد. غروب صدای شغال میآید و مرد روستایی آتش خانه را میافروزد. شفق در آسمان پدیدار است و مردم در نقاط دوری مشغول عبور هستند. در تیرگی شب ققنوس از جای خود میپرد و فقط به یک شعله توجه دارد. در جایی که در آن گیاه نیست و هیچگاه افتاب به سنگهایش نتابیده و در آنجا زمین و زندگی دلکش نیست، ققنوس حس میکند که اروزی مرغهای دیگر هم چون او سیاه است اگر جه در دل آنان امیدهاست. و حس میکند که اگر زندگی خود را چون مرغان دیگر در خواب و خور بگذراند زحمت بیهودهای کشیده است. لذا در ان مکانی که اتش خرد تبدیل به جهنم سوزانی شده روی تپهای نشسته و بدون اینکه پرواز کند بال میزند و سپس بانگی میکشد که معنی آن برای مرغان رهگذر روشن نیست و سپس خود را به میان آتش میاندازد. باد شدیدی میوزد و مرغ میسوزد، اما از دل خاکسترِ جسدش جوجههایش سر بیرون میآورند.
دلیل شهرت و اهمیت
ققنوس سروده شاعریست که در ظاهر شاید به شاعران دیگر بماند اما این شعر شاعر است که پندارش را نمایان میکند ققنوس برآمده از اندیشههای عمیق نیمایی است اندیشه و افکاری که کوشید سبکی نو بیاورد نه تنها از لحاظ شکل بلکه از حیث محتوا.
چرا باید این اثر را خواند
در سال ۱۳۰۷ نیما و همسرش به اقتضای معلمیِ عالیه، از تهران راهیِ بابل، آمل، رشت، لنگرود، لاهیجان و آستارا میشوند. یوشیج تابستانها به یوش میرود و در آنجا سر میکند در تمام این سالها گاهی تدریس میکند و گاه در خانه است. سال۱۳۱۲ به تهران باز میگردد. طی مدتی که دور از تهران میگذرانده و در اوایل سالهایی که به تهران باز میگردد بیش از انکه به سرایش بپردازد به اندیشه و تأمل مشغول میشود، اندیشهای که از پس از آن سبکی جدید پدید میآید و قالبها را بر هم میریزد. سبکی که سالها تأمل در پسِ آن نهفته است.
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
خلاصهٔ مفصلتر شعر در حد دو بند
ققنوس یک نماد است. این نماد خود را در راه حقیقتی فدا میکند و از خاکستر او باز هم ققنوسهای دیگر سر بر میآورند. نیما داستان ققنوس را آن گونه که در متون ادب و میتولوژی آمدهاست، نقل نکرده است. او به این موضوع کاری ندارد که عمر ققنوس هزار سال است و اینکه در تقویم اساطیر فرس به چه معنی است و عرفای باطنیه در این خصوص چه گفتهاند. او داستان را تغییر داده و از افسانه عدول کرده است، چون عمر ققنوس سرآید، خود را میسوزاند. او به طراز دیگری سخن راندهاست و اشاره میکند که ققنوس از رنجهای زندگی حیوانی خسته شدهاست و میخواهد خود را در راه حقیقتی بهآتش کشد. دیدگاه او مترقّیانه است و واپسگرا نیست. نیما به این مطلب کاری ندارد که ققنوس مرغ خوشرنگ و خوشآوازی است و مرغان را به دور خود جمع میکند. او میگوید ققنوس بر شاخ خیزران نشسته است، رهبر حرکت است، آواز سر میدهد، یار میگیرد و گرد او از رهروان و دوستان پر میگردد. آنگاه نقطهٔ عزیمت فرامیرسد. نیما در شعر ققنوس نشان میدهد که معتقد است که شاعر و هنرمند در کار خود، خود را دوباره میسازد، کار هنرمند وشاعر، کاری خلاق است و چیزی به هستی میافزاید.
سبک شعر
شعر نو و نیمایی
شخصیتپردازی
تنها یک شخصیت در دل این حکایت جای میگیرد و تمام تأملات شاعر را نمایان میکند و آن ققنوس است.
بررسی گاستون باشلار
تصویر کوچکترین واحد سازنده شعر محسوب میشود. گاستون باشلار شناخت تخیل شاعر از ورای تحلیل تصاویر ادبی را مبنای اندیشه خود قرار میدهد. او تصاویر مورد مطالعه خود را بر اساس عناصر چهارگانه آب، آتش، باد و خاک که از دیرباز در تمدن کهن شرق نیز مطرح بوده است، قالبی برای سنجش عناصر موثر بر روی تخیل نویسنده در نظر میگیرد. گاستون باشلار برای اینکه ساختاری مادی به تخیل خلاقانه شاعر و هنرمند ببخشد، از کهن الگوهای اسطورهای استفاده میکند و از تحلیل تخیل هنرافرین بر مبنای کهن الگوهای اسطورهای به مجموعهای از عقدههایی پی میبرد که در واقع میتوانند جلوه مادی عناصر چهارگانه در نظر گرفته شوند؛ بنابراین، این کهن الگوها قالبهایی مبنایی در نظر گرفته میشوند که چهرچوبهای معیار برای تحلیل قالبهای تخیل نویسنده و شاعر ارائه میدهند. در شعر ققنوس از دل آتش بر خمیخیزد و در ضمیر خودآگاه خواننده نیز به شکلی اتشین تجسم میگردد.
ققنوس در نگاهها
جلال آلاحمد
ققنوس نشانهای از خود شاعر است. یعنی «خود نیماست که غرورآمیز و حماسهسرا در آرزوی ابدیت آثار خود، خود را بهآتش میکشد.»
منبعشناسی (پایاننامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)
- «بررسی عناصر مدرنیسم در شعر ققنوس»، به کوشش سعید حسامپور، سید فرشید سادات شریفی. منتشر شده در شعر پژوهشی، سال پنجم، بهار ۱۳۹۲، شماره۱
- «تجلی اسطوره ققنوس وتطور معنوی آن در شعر محمود درویش»، به کوشش محمد خاقانی اصفهانی و جمال طالبی قره قشلاقی. منتشر شده در پژوهشنامه نقد ادب عربی دوره نهم بهار و تابستان ۱۳۹۸، شماره ۱۸
- «تحلیل تطبیقی ققنوس و آلباتروس دو شعر از نیما و بودلر»، به قلم محمدحسین جواری، منتشر شده در پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی ۱۳۸۸۷ شماره۱
- «طایرالموت و الانبعات فی شعر نیما و السیاب؛ دراسه مقارنه حول قصیدتی والقصیده والعنقا» به قلم علی بشیری، منتشر شده در کاوش نامه ادبیات تطبیقی، سال هفتم، زمستان ۱۳۹۶، شماره۲۸