کتاب ر
کتاب ر نوشته مریم برادران نویسنده و مستندنگار پرکار جنگ ایران و عراق است که برگزیده بخش مستندنگاری و خاطره نهمین دوره جشنواره ادبی آل احمد در سال 1395 شد.
کتاب ر | |
---|---|
نویسنده | مریم برادران |
ناشر | آرما |
تاریخ نشر | 1384 |
تعداد صفحات | 304 |
موضوع | زندگینامه |
نوع رسانه | کتاب |
"ر" در واقع امضای شهید رسول حیدری است که این کتاب شرح زندگانی اوست. کتاب، در اولین انتشار در سال 1394 در 304 صفحه و 1000 نسخه در نشر "آرما"ی اصفهان چاپ شده و سه ماه بعد با هزار نسخه دیگر به چاپ دوم رسیدهاست . "ر" داستان زندگی اولین شهید ایرانی در جنگ بالکان است و از این حیث که از معدود کتبی است که درباره حضور شهدای ایرانی در جنگ بوسنی و هرزگوین نوشته شده، اثری ویژه محسوب میشود. این کتاب به زبان بوسنیایی هم ترجمه و چاپ گردیدهاست.
شروع نگارش و نحوه گردآوری مطالب
نویسنده نحوه جمع آوری مطالب کتاب را به شکل مبسوط در مقدمه شرح دادهاست ؛ مهدی حیدری آخرین فرزند رسول، از مریم برادران تقاضا میکند که درباره پدرش کتابی بنویسد. نویسنده نخست مردد است، ولی پس از دیدار با کارگردانی بهنام آقای محمودیان از مجموعه روایت فتح و تحت تأثیر فیلمی که او راجع به رسول ساخته، با اشتیاق و کنجکاوی تحقیق درباره کتاب و نوشتنش را آغاز میکند. کتاب ماحصل ساعتها مصاحبه با دوستان و خویشاوندان رسول و مطالعه نامههای اوست. بیشتر مصاحبههای کتاب را " مرتضی قاضی" یک محقق و روایتنویس جنگ انجام دادهاست. همچنین طبق گفته نویسنده در کتاب به طور مختصر از خاطرات پروژه "سلام بر بوسنی" استفاده شده که نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بوسنی آن را تهیه کردهاست. [۱]
ساختار کتاب
کتاب "ر" اثری شخصیتمحور است و نقطه ثقل کتاب روابط رسول حیدری با اطرافیان است؛ تجربههایی حاصل از نه ماه حضور او در بوسنی وهرزگوین به گفته نویسنده چیزی متفاوت است از آنچه تاکنون راجع به شهدا شنیدهایم و همچنین حضورش در جنگ بوسنی را عصاره زندگی رسول میداند که باید ثمرهاش را بچیند.[۲]
مریم برادران در تآلیف کتاب شیوه ای خاص درپیش گرفتهاست؛ در جایجای متن نقل قولهای مستقیم از اطرافیان و دوستان رسول را میبینیم که نویسنده تعمداً آنها را در متن کتاب گنجاندهاست. قصد او این است که بتواند به خوانندگان طعم یک زندگی دلنشین را که در روایت دیگران از رسول احساس کرده، بچشاندخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و به زعم او خواننده "لذت شنیدن مستقیم خاطرات" را ازدست ندهد. متن کامل بسیاری از نامهها در کتاب آمده و عکسی از اصل نامه هم همواره در صفحه بعدی درج گردیده است.
عکسهای سیاهوسفید تقریباً نیمی از این کتاب 304 صفحه ای را تشکیل میدهند. آنها عکسهایی از رسولند از کودکی و بزرگسالی تا مراسم شهادتش، یا عکسهای اعضای خانواده و فرزندان او. بقیه عکسها بیشتر نامههای رسولند که اکثراً خطاب به همسرش معصومه نوشتهاست. در کتاب اما نشانی از نامههای معصومه به رسول نیست، چون او به علت شرایط خاص کارش بعد از خواندن آنها را معدوم میکردهاست .خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد در نهایت کتاب تلفیقی است از همین نقلقولها، متن نامههای رسول به همسر و نزدیکان، بهاضافه تحلیلها و داستانپردازیهای نویسنده لابه لای این مصاحبهها و نامهها.
فصل نخست
کتاب سه فصل و هر فصل چندین بخش دارد. هر فصل با یکی از نامههای رسول آغاز میشود. نخستین فصل مختص روایت زندگی رسول تا سال 1362 است. درواقع مؤلف در ابتدای فصل اول از زمانی آغاز میکند که رسول درسال 1371از سفری از بوسنی بازگشته است و در آن بخش به خواننده شناخت بیشتری از روحیات او در خانه و چگونگی روابط او با اعضای خانوادهاش میدهد . شرح دلتنگیهای او و همسر و فرزندان و سختیهای دوری او از خانواده در این بخش تصویر شدهاند. درواقع عشق او و همسرش و تصویرسازی از دلتنگیهای آن دو به سبب سفرهای کاری رسول، بخشهای عمدهای از کتاب را تشکیل میدهند و درقالب نامه های پرمحبت رسول یا به شکلهای دیگر تا آخر کتاب مطرح میشوند.
بخش دوم این فصل مربوط به سال 1368 و زمانی است که او در دانشگاه امام حسین با همرزمانش درحال تحصیلند. نویسنده در بخش بعد این فصل بازگشتی دارد به کودکی رسول و داستان را تا زمانی پیش میبرد که رسول به عضویت در سپاه ملایر در میآید و به عملیات ضد منافقین مشغول است.[۳]
داستان ازدواج رسول با معصومه و تولد اولین فرزندشان علیرضا و سکونتشان در همدان در این فصل آمدهاست. این فصل همچنین شامل نوشتهای تأثرانگیز از رسول است که جنگ درونی او را میان انتخاب ماندن با همسر و جهاد نمایان میکند.[۴]
فصل دوم
این فصل وقایع زندگی سول در سال 1362 است. ابتدای فصل از زمانی شروع میشود که او در مناطق کردنشین ایران و عراق درحال عملیات شناسایی و جنگ است. قرارگاه رمضان هم در چند منطقه مرز مشترک با عراق در سال 1363 تشکیل و رسول مسئول واحد جوانرود میشود.[۵] او معصومه و علیرضا را هم با خود میبرد تا بیشتر کنار هم باشند و آخر هفتهها مجبور به رفت وآمد بین ملایر و جوانرود نباشد146 . شرح تولد زینب فرزند دومشان و مرگ پدر رسول هم در این فصل آمدهاست.[۶]
سال 64 رسول با تیری که با بیاحتیاطی یکی از اعضای حزبالدعوه از اسلحهاش درمیرود، مجروح میشود. زخم او بخاطرشرایط سخت منطقه عملیاتی دچار عفونت شده، بهبودیش شش ماه طول میکشد که سه ماه از آن را به ناچار در منزل میگذراند. سال 66 دوریهای او و معصومه به نهایت رسیدهاست. یکی از نامه های آتشین رسول در پاسخ بیتابیهای معصومه در کتاب آمده است. در این دوران شرمندگی رسول از دوری معصومه به اندازهایست که به هرکس که قصد برگشت از جبهه دارد نامه ای میدهد که به معصومه برساند.
سرانجام قطعنامه امضا میشود و رسول وارد دوره جدیدی از زندگی میشود. اکنون باید بیاموزد مانند مردم عادی زندگی کند اما برایش سخت است. دراین زمان به رشته تاریخ علاقهمند شده و در دانشگاه تبریز در این رشته پذیرفته میشود، اما سال 1368 وقتی نامه فراخوان سپاه برای شرکت درآزمون دوره "وابستگان نظامی" را میبیند دوباره شنگول میشود و دلش هوای جبهه و جنگ میکند. وابستگان نظامی کسانی هستند که در سفارت ایران و بیرون از کشور فعالیت میکنند. رسول دانشگاه را رها میکند و با خانواده به تهران میروند.[۷]
فصل سوم
این فصل داستان ورود رسول به بوسنی از مهر 1371سال تا خرداد سال 13۷۲ و جزئیات حضورش را در آنجا دربرمیگیرد. رسول که همیشه توجهش به جغرافیای کشورهای اسلامی است، این بار به بوسنی توجهش جلب شده و تمام فکروذکرش این است که بداند چیزهایی که رسانهها راجع به بوسنی میگویند چقدر صحت دارند.
درواقع نظامیان بوسنی نامه درخواست کمک خود را به نظامیان ایران که برای بررسی به آنجا رفته بودند دادهاند و از ایران درخواست 50 نفر نیری زبده کردهاند.[۸] در شورای امنیت ملی کشور با آن درخواست موافقت میشود و رسول هم به عنوان جانشین "فرمانده میدان و زمین" برگزیده میشود.[۹]
به کرواسی که میرسند نیروهای " خط نجات" بوسنی به دنبالشان میآیند و با هم به بوسنی میروند. سارایوو اکنون در محاصره صربهاست. فعالیتهای رسول و گروهش بیشتر سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اطلاعاتی در محور دو منطقه "ویسوکو" و "زنیتسا" است. درواقع کار او شناسایی گروهها و افرادی است که میتوانند حلقه وصل با مردمی باشند که نیازمند آموزش و حمایتند و رسول در این کار استاد است.
عربستانیها از سالهای قبل از جنگ در بوسنیاند و با نفوذشان در کار نیروهای ایرانی اخلال میکنند. نظامیان بوسنی هم ابتدا روی خوشی به ایرانیها نشان نمیدهند، اما رسول موفق میشود به دل روحانیون آنجا که عنوان "افندی" دارند راه پیدا کند. روحانیون در مقامهای معاون لجستیک، معاون آموزشی و معاون عقیدتی هستند که رسول با ارتباط با آنها به دل فرماندهان ارتش هم راه پیدا میکند. او ابداً وارد بحث سنی و شیعه یا بحثهای عقیدتی نمیشود و با آنها نماز میخواند و به این روش به قلب آنها نفوذ میکند. در بوسنی به سه چیز نیاز است: اسلحه، غذا و آموزش، که بهخاطر نیاز فوری به نیروی زبده، آموزش به صورت دورههای کوتاه 15 روزه تنظیم میشود.[۱۰] کار بعدی رسول سرزدن به خانوادههای شهدا و رساندن کمکهای غذایی به آنهاست. راه انداختن دارالقرآن و تربیت قرآنی کودکان بوسنی دیگر موردی است که خیلی برایش اهمیت دارد.
رسول بعد از 5 ماه به ایران به مرخصی میآید. اما اسیر شدن دو نیروی ایرانی در دست کرواتها باعث میشود که زودتر برگردد. روزهای آخر مأموریت، رسول سرگرم انجام کارهای نیمهتمام است و خود را برای بازگشت به ایران آماده میکند. اما ناگهان درچند روز آخر منطقه آنها محاصره و تمام راهها بسته میشود.
روز شهادت او گروهی از همرزمان بوسنیاییش به او خبر میدهند که راهی به سارایوو پیدا کردهاند و قرار میشود رسول بعد از برگزاری جلسهای با مسئولان شهرداری شهر ویسوکو برود و راه را بررسی کند. محمد آودیچ 22 ساله، یک مبارز بوسنیایی هم با او همراه میشود. بعد از اینکه برگشتشان بیش از معمول طول میکشد، دوستانشان نگران میشوند و چون با تماس تلفنی خبری بهدست نمیآورند دنبالشان میروند. نزدیک شهر کاکنی میبینند که نیروهای سازمان ملل جاده را بسته اند وامکان تردد نیست. قضیه آن است که رسول و محمد در درگیری با کرواتها شهید شدهاند. در تهران سفیر کرواسی به وزارت خارجه احضار میشود.
بعد از ده روزو با دردسر زیاد، همرزمان ایرانیش جسد او را که نیروهای سازمان ملل به بیمارستان زانیتسا برده بودند آزاد میکنند. به اصرار دوستانش روز خروج جسد از بیمارستان، ماشین حامل جسد که متعلق به سازمان ملل است، در میانه راه جلوی خانهای که ماهها رسول در آن زندگی کردهاست توقفی میکند تا مردم و دوستانش با او خداحافظی کنند . حتی زنان صرب هم برای وداع آمدهاند و میگویند که به رسول مدیونند. بعد از آن هم بارها دیده میشود که در محل شهادتش دسته گل گذاشتهاند و این درحالی است که آنجا نه ایرانیای زندگی میکند و نه شیعهای.[۱۱]
جسدش در راه ایران است که به مادرش خبر شهادتش را میدهند و آخرین کسانی که خبر را دریافت میکنند همانا معصومه و فرزندانش هستند؛ چون کسی جرأت نکردهاست زودترخبردارشان کند. رسول پس از تشییع در نماز جمعه تهران و حرم امام، در تشییعی باشکوه در بهشت هاجر ملایر دفن میشود و زیباترین خیابان شهر ویسوکو هم به نام او نامگذاری میشود.[۱۲]
در پایان کتاب عکس تکههایی از جراید ایران که اخبار مرگ، انتقال و خاکسپاریش را منتشر کردهاند و در پایان ترجمه شعری از عاصم الف. کاپتانوویچ اهل بوسنی در ستایش رسول آمده است.
شخصیت شهید
از نظر نویسنده شخصیت رسول پر از تناقض است.[۱۳] او رسول را اینگونه تعریف میکند: او فردی عاشق است و رنج بشر رنج اوست. فردی لطیف، پراحساس، نازپرورده، ناآرام، هیجانطلب و همیشه دنبال شرایطی غیرطبیعی برای جنگیدن؛ کسی که توان یکجانشستن ندارد، درد دیگران درد او است و ابایی ندارد از اینکه بگویند مزدور نظام است، هرچند قلبش از این تعبیر فشرده میشود.[۱۴]
شرح داستان رسول در بوسنی جنگزده دهه نود میلادی، بیشتر تصویر روشنی است از واقعیت انسانی او تا شاخصههای جنگاوریش. نویسنده اذعان میکند که در کتاب عامداً کمتر به شرح عملیات جنگی رسول پرداخته و حتی در فصل دوم که دوران تشکیل قرارگاه رمضان را تا پایان جنگ تحمیلی دربرمیگیرد، تشریح روایت انسانی رسول بیش از چهره عملیاتیش برای او اهمیت داشته است. به زعم او جذابیت رسول و بسیاری از مردان دوران جنگ در همین چهرههای انسانی آنهاست که از نگاهها مغفول ماندهاند، نه شاهکارهای جنگی آنها.[۱۵]
یکی از دوستان رسول میگوید: "کسی تصویر بیحالتی از چهره رسول به یاد ندارد؛ همه رسول را جوری به یاد میآورند که یا درحال خنده است، با آن خندههای شلیکی که خنده دیگران را دوبرابرمیکند، یا در حال خوشوبش و تعریف از چیزی با هیجان، یا درحال گریه. او اگر از اتفاقی دردش میآمد بیمقدمه و بدون مراعات حضور دیگران بیتابی میکرد و حتی برای شهادت دوستان با صدای بلند گریه میکرد. به اصطلاح همان دوست، دوز احساس رسول بالا بود.
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ برادران، ر، 15.
- ↑ برادران، ر، 14.
- ↑ برادران، ر، 100.
- ↑ برادران، ر، 108.
- ↑ برادران، ر، 146.
- ↑ برادران، ر، 180.
- ↑ برادران، ر، 189.
- ↑ برادران، ر، 218.
- ↑ برادران، ر، 220.
- ↑ برادران، ر، 230.
- ↑ برادران، ر، 282.
- ↑ برادران، ر، 293.
- ↑ برادران، ر، 10.
- ↑ برادران، ر، 12.
- ↑ برادران، ر، 13.
منابع
- برادران، مریم (۱۳۹۴). ر. اصفهان: آرما.