ابراهیم حسن‌بیگی نویسندگی را پس از انقلاب اسلامی آغاز کرد و آثارش غالبا در راستای ادبیات دینی با محوریت انقلاب و دفاع مقدس شناخته می‌شود.

ابراهیم حسن‌بیگی

زمینهٔ کاری داستان‌نویس
زادروز ا خرداد ۱۳۳۶
روستای «خواجه نفس» از توابع شهرستان گرگان
کتاب‌ها ریشه در اعماق، معمای مسیح، سال‌های بنفشه، اشکانه، محمد رسول الله، چته‌ها، غنچه بر قالی
مدرک تحصیلی کارشناس ادبیات داستانی
* * * * *

از جمله نویسندگان توانمند و متعهد معاصر است که در سال‌های جنگ فعالیت‌های فرهنگی زیادی به ویژه در منطقهٔ کردستان داشته است. آشنایی وی با فرهنگ و زندگی مردم مناطق مختلف کشور و سفر به شهرهای مختلف، به آثار وی رنگ اقلیمی بخشیده است و به قول صاحب‌نظران «حسن‌بیگی داستان‌نویس زوایای تاریک و ناشناختهٔ جامعه است، مردم، محیط و آداب و رسوم بومی را خوب می‌شناسد»[۱].
بیش از ۱۱۴ جلد کتاب رمان. داستان کوتاه. داستان کودکان و نوجوانان از او منتشر شده است. علاوه بر نوشتن رمان‌هایی مانند «اشکانه»، «ریشه در اعماق»، «نشانه‌های صبح» و «معمای مسیح» در حوزهٔ دفاع مقدس، رمان‌های ماندگاری در حوزه انقلاب و دین نیز نوشته است ازجمله رمان «محمّد» (که به بیش از پنج زبان ترجمه شده است) و نیز رمان «قدیس» که یکی از آثار پرفروش اوست. از دیگر رمان‌های موفق او باید به رمان «سال‌های بنفش» و رمان «شب ناسور» اشاره کنیم که به موضوع مبارزات مردم در سال‌های قبل از انقلاب می‌پردازد.


داستانک

صحرا

محل سکونتم صحرا بود صحرای وسیع و پر از گندم‌زار، یک زندگی آرامی داشتیم. و به قولی زندگی چوپانی. خاطرات شیرینی از آن دوران دارم. در بخشی از رمان «نشانه‌های صبح» و «سالهای بنفش» سال‌های کودکی‌ام آمده است. آمیزه‌ای از این خاطرات و آمیزشی با طبیعت بکر و زیبا و دوست‌داشتنی و به خصوص مردم خونگرم و مهربان ترکمن که زادگاه و محل ریشه و پرورش من بوده، همه اینها کمک کرد تا اینکه من یک مقداری از لحاظ بافت شخصیتی آدم درون‌گرایی باشم و هیچ‌وقت یادم نمی‌آید پرخاشگری و افسارگسیختگی را در خود داشته باشم. نهایتا دورن‌گرا بودن و منزوی بودن به نوعی باعث اندیشیدن و اندیشگی شد[۲].

انشاء

زمانی متوجه شدم می‌توانم بنویسم که دیدم انشاهایی که در مدرسه می‌نویسم نمره بیست می‌گیرم و توضیحات معلم درباره انشاء من که به بچه‌ها می‌دهد برایم جالب بود. دوست داشتم آن زمان باز انشاء بنویسم همان زمان برای جلب توجه معلم انشأ کتاب داستان خیلی زیاد می‌خواندم [۲].

داستانک استاد

در سن ۱۶ سالگی سرودن شعر را شروع کردم. همزمان با سرودن شعر که معمولا درمراسم صبحگاهی مدرسه خوانده می‌شد. در کار نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی و بازیگری هم بودم[۲].

اهل قلم

تا سن ۲۲ سالگی فعالیت تئاتری و شعری، همزمان ادامه داشت. یک دوره‌ای بود، با آنکه من در شهر گرگان درس می‌خواندم، چهرهٔ تقریب شناخته‌شده‌ای بودم. محافل فرهنگی آن زمانِ شهر گرگان، همه من رار به عنوان یک نوجوان اهل قلم می‌شناختند. در محافل ادبی و شعری آن زمان گرگان معمولا حضور داشتم، همینها باعث شد متوجه شوم می‌توانم کار نوشتن را دامه دهم ولی پس از انقلاب بود که اولین داستهایم را نوشتم[۲].

جشن گندم

روزی استاد شعر ما نیامد و چون وقت آزاد داشتم به صورت تفننی به کلاس میرکاظمی رفتم نشستم دیدم بچه‌ها داستان می‌خوانند و کسی هم داستانی نوشته بود راجع به ترکمن‌ها که استاد شدیدا به او انتقاد کرد و معتقد بود مه تا آدم قومیت ترکمن‌ها را درک نکند نمی‌تواند راجع به آنها بنویسد. او می‌گفت من تنها نویسنده‌ای هستم که راجع به ترکمن‌ها نوشته‌ام. من که یک ترکمن بودم و در میان آنها بزرگ شده بودم و تعصباتی نسبت به ترکمن‌ها داشتم، اعتراض کردم و گفتم نادر ابراهیمی پیش از شما اثری در این مورد نوشته است. استاد گفت: نادر سفر کوتاهی به این منطقه داشته و مدت کوتاهی بوده. من که ازجلسه رفتم تحریک شدم یک داستان بنویسم تا استاد ببیند و نظر بدهد داستان کوتاهی نوشتم به نام «جشن گندم» که داستان نوجوانان بود. جلسه بعد که رفتم به استاد دادم متحیر شد و گفت این چندمین داستان شما است که می‌نویسید؟ گفتم اولین است. گفت راجع به ترکمن‌ها چه می‌دانی؟ وقتی سرگذشت زندگی‌ام را گفتم ایشان من را تشویق کرد. و گفت خوب شروع کردی و خوب نوشتی[۲].

دورهٔ شبانه

برای اینکه بیشتر بخوانم در سالهای آخر دبیرستان خودم را از روزانه به شبانه منتقل کردم، تا بتوانم روزهابخوانم. یکی از نزدیک‌ترین دوستان من مسؤل کتابخانه عمومی گرگان بود که چون می‌دید من هر روز می‌روم کتابخانه، امکانات خوبی را در اختیار من می‌گذاشت[۲].

کلاس داستان‌نویسی

در یکی از روزها بنیاد جانبازان برای جانبازان کلاس داستان‌نویسی می‌گذاشت، نشست‌هایی بود که برای جانبازان برگزار شده بود. در یکی از محله‌های شمال شهر بود. از من هم دعوت کرده بودند برای جانبازان درباره داستان صحبت کنم و به پرسشهایشان پاسخ بدهم، یادم می‌آید در بین جانبازان از پا قطع و دست و قطع نخاعی هم حضور داشتند یکدفعه جانبازی را دیدم که روی ویلچر تخت مانندی بود. در مقابل صورت این جوان یک میز بود و رویش کامپیوتر بود جای سؤال بود که این فرد چه کسی است یک جانباز ۷۰ درصدی بر روی من تأثیر گذاشت در حین جلسه توجهم به او جلب می‌شد و می‌دیدم که آقایی مدام با دستمالی خیس، صورت و پیشانی او را پاک می‌کند. من احساس کردم او تب دارد و با این وجود به سر کلاس آمده است. در پایان جلسه اولین سؤالی که از آقای مجتبی شاکری پرسیدم این بود و او گفت او یک جانباز مشهدی است که خیلی دوست دارد داستان بنویسد قضیه تب او هم دکترها هنوز نتوانسته‌اند تشخیص بدهند. این اتفاق بر روی من تاثیر عمیقی گذاشت چندین سفر به مشهد کردم و او را دیدم. آنچه که در اشکانه خواندید اغلب چیزهایی است که من از جاهای دیگر گرفته‌ام و بیتشر تخیلات بوده و از این جانباز هم وضعیت جسمی‌اش را وام گرفتم و به این صورت نطفهٔ شخصیت سید حسن در رمان اشکانه شکل گرفت[۲].

مردانه

زهرا زواریان نقدی بر آثار من نوشته بود که زنها در آثار حسن‌بیگی نقشی ندارند و راست هم گفته بود. من تازه متوجه شدم که داستان‌های من خیلی مردانه است. مثل داستان «چته‌ها» که اولین مجموعه داستان من است و بعد از آن «کوه و گدال» و بعد «معمای مسیح». این در واقع تلنگری بود که احساس کردم خلایی در داستانهایم است. لذا در داستانهای بعدی زنها نقش نسبتا نزدیکی با مردها دارد. در رمان «ریشه در اعماق» بماه و شفیع هردو جزء شخصیتهای اصلی داستان قرار دارند. اما در اشکانه تصیم بر این بود که فقط راجع به اشکانه بنویسم یعنی این اشکانه باشد که همه زندگی را روایت می‌کند، ولی در عین حال این نشده. شخصیت‌های جانبی دیگری هم خلق شدند و وارد قصه شدند[۲].

زندگی و تراث

نام اصلی او ابراهیم محمد حسن بیگی است [۳]. در تاریخ یک خرداد ۱۳۳۶ در روستای خواجه نفس از توابع شهرستان بندر ترکمن به دنیا آمده است. این روستا در ده کیلومتری شمال شهرستان بندر ترکمن قرار دارد. و حدود چهل، پنجاه کیلومتری با مرز ترکمنستان فاصله دارد. سالها قبل از اینکه به دنیا بیایم پدرم به همراه خانواده از شهر گرگان به میان ترکمنها می‌روند و به عنوان خیاط، روستاهای مختلف ترکمن صحرا را درمی‌نوردد. در هر روستایی مدتی می‌ماند تا اینکه در روستای خواجه نفس مستقر می‌شود. این روستا به لحاظ سوق‌الجیشی به روستاهای اطراف اشراف داشت. روستائیان دیگر، برای عبور، ناگزیر باید از این روستا می‌گذشتند، لذا خیاطی استاد ابوالحسن حسن‌بیگی در بین ترکمن‌ها خیلی مطرح بود. تا نه سال در آن رستا بودیم و بعد به بندر ترکمن کوچ کردیم. در سال ۱۳۴۵ سیل عظیمی آمد و بخش عظیمی از قسمتهای ترکمن‌نشین را مورد تهاجم قرار داد. دوران دبیرستان را در بندر ترکمن گذراند. برای ادامهٔ تحصیل به گرگان رفت. در رشتهٔ ریاضی از دبیرستان استرآبادی گرگان فارغ‌التحصیل شد. بعد هم دیگر خدمت سربازی و انقلاب اسلامی [۲].

سالشمار

۱۳۳۶: تولد در روستای «خواجه نفس» از توابع شهرستان گرگان
۱۳۴۲-۱۳۵۶: کلاس اول تا سوم ابتدایی در دبستان «میرجانی» خواجه نفس/ ترک روستا و ورود به بندر ترکمن/ کلاس چهارم تا ششم ابتدایی در دبستان «هدایت» بندر ترکمن/ اول تا سوم دبیرستان در «مختوم‌قلی فراغی» بندر ترکمن/ سوم تا دیپلم در رشتهٔ ریاضی در دبیرستان «استرآبادی» گرگان
۱۳۵۲: آغاز سرودن شعر
۱۳۵۶: اعزام به سربازی
۱۳۵۷: فرار از خدمت سربازی
۱۳۵۸: پایان خدمت نظام وظیفه / کار در کوره‌پزخانه و بعد هم چاپخانه
۱۳۵۹: عضویت در کانون نویسندگان و شاعران گرگان/ شرکت در کلاس قصه‌نویسی با تدریس سید حسین میرکاظمی صاحب کتاب «یورت»/ عضویت در انجمن اسلامی جوانان ترکمن صحرا و مسؤول کمیتهٔ فرهنگی انجمن
۱۳۶۰- ۱۳۶۴: مسؤل کمیتهٔ فرهنگی جهاد سازندگی بندر ترکمن/ استخدام در آموزش و پرورش بندر ترکمن/ ازدواج/ مدیر امور برنامه‌های رادیو گرگان ۱۳۶۱: قبول مسؤلیت در امور تربیتی و گزینش نیروی انسانی آموزش و پرورش بندر ترکمن/ دیدار خصوصی با امام
۱۳۶۲: کارگردانی و تهیه‌کنندگی چند فیلم تلوزیونی دربارهٔ حوادث خونین گنبد و پخش آن از تلوزیون مازندران
۱۳۶۲ – ۱۳۶۴: تدریس کلاس‌های داستان‌نویسی در کانون پرورش فکری بندر ترکمن
۱۳۶۳: سردبیر دورهٔ جدید روزنامهٔ «ندای ترکمن»
۱۳۶۴: سفر به کردستان
۱۳۶۶: مصاحبهٔ تلوزیونی دربارهٔ انقلاب اسلامی (تلوزیون کردستان)
۱۳۶۴- ۱۳۶۷: قبول مسؤولیت در مجتمع فرهنگی و هنری سازمان تبلیغات اسلامی کردستان/ تدریس آموزش قصّه‌نویسی برای مربیان امور تربیتی کردستان/ نفر اول مسابقهٔ قصّه‌نویسی در استان کردستان
۱۳۶۶: نویسندهٔ برنامه ادبی – هنری رادیو سنندج/ تدریس در دانشسرای عالی تربیت معلم سنندج/ نفر اول مسابقهٔ داستان‌نویسی جشنوارهٔ فرهنگی – ادبی روستا؛ نفر اول مسابقهٔ گزارش‌نویسی جنگ در سح کشور؛ نفر دوم مسابقهٔ داستان‌نویسی دانشجویان سراسر کشور
۱۳۶۷: مجروحیت در عملیات مرصاد / سفر به تهران و انتقال به دفتر انتشارات کمک آموزشیِ آموزش و پرورش/ کارشناس بخش داستان انتشارات «مدرسه»/ ورود به حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی/ تدریس در کلاس‌های داستان‌نویسی واحد ادبیات حوزهٔ هنری/ اهدای لوح تقدیر و لوح زرین دست‌خط امام به مناسبت تلاش در نگارش حماسهٔ هشت‌سال دفاع مقدس
۱۳۶۸: نویسنده و سردبیر برنامهٔ نوجوانان رادیو تهران
۱۳۶۹: برگزیده شدن کتاب «جشن گندم» از طرف اولین جشنوارهٔ کتاب کودک و نوجان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
۱۳۷۰: شرکت در میزگرد پرسش و پاسخ در سمینار بررسی ادبیات معاصر ایران – دنشگاه تهران
۱۳۷۱: اعزام به مکه معظمه/ تقدیر و اهدای یک سکهٔ بهار آزادی بخاطر نگارش کتاب «پیش از نماز» توسط ستاد اقامهٔ نماز/ مصاحبهٔ تلوزیونی شبکهٔ یک دربارهٔ فرهنگ عاشورا و جنگ ۱۳۷۲: مسؤول بخش داستان مجله «جانباز» / مسؤول بخش آموزش مکاتبه‌ای داستان‌نویسی وابسته به دفتر هنر و ادبیات ایثار / اهدای انگشتر هفت نگین جلال آل احمد توسط شمس آل احمد / مصاحبهٔ تلوزیونی دربارهٔ ادبیات جنگ – شبکه اول/ تدریس آموزش قصّه‌نویسی در اهواز / اهدای پنج سکهٔ بهار آزادی بخاطر نگارش داستان درباره جنگ در اولین سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان توسط دفتر هنر و ادبیات ایثار/ لوح تقدیر و اهدای یک سکهٔ بهار آزادی از طرف بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس / برگزیده شدن کتاب «مروارید ری» توسط هیأت داوران مجلهٔ «سورهٔ نوجوانان» به عنوان کتاب شایستهٔ سال ۱۳۷۲
۱۳۷۳: مسؤل بخش ادبیات داستانی روزنامهٔ ایران / عضو شورای نقد و بررسی کارگاه قصّه و رمان حوزهٔ هنری / دبیر جشنوارهٔ داستان‌نویسی در زمینهٔ تنهایی رقت‌بار سلمان رشدی/ انتشار اولین رمان به عنوان «ریشه در اعماق»/ سخنرانی در سمینار بررسی مسائل رمان در ایران تحت عنوان «دین‌باوری و رومان» در دانشگاه تهران
۱۳۸۱: به پیشنهاد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به کشور ترکمنستان رفت و وابسته فرهنگی ایران شد.
۱۳۸۷: باز نشسته شد.
۱۳۸۹:‌ رفتن به مالزی.

شخصیت و اندیشه

مشاغل فرهنگی

۱۳۵۹:‌ استخدام در اموزش و پرورش بندرترکمن با سمت معاون پرورشی؛ پس از دو سال مدیر امور برنامه‌های رادیو گرگان شد؛ مسئول روابط عمومی فرمانداری بندر ترکمن با حفظ سمت قبلی
۱۳۶۱:‌ مدیر امور برنامه‌های رادیو گرگان
۱۳۶۴:‌ عزیمت به کردستان و فعالیت در گروه جهاد سازندگی؛ مدیر مجتمع فرهنگی و هنری سازمان تبلیغات اسلامی کردستان
۱۳۶۷: کارشناس فرهنگی دفتر کمک آموزشی وزارت آموزش و پرورش تا سال ۱۳۸۷؛ مسئول واحد ادبیات داستانی حوزهٔ هنری با حفظ سمت قبلی تا سال ۱۳۸۰؛ به دفتر انتشارات کمک آموزشی وزارت آموزش و پرورش منتقل گردید تا به عنوان کارشناس بخش داستان انتشارات «مدرسه» مشغول به کار شود
۱۳۶۸:‌ مسئول بخش ادبیات داستانی اداره کتاب وزارت ارشاد تا سال ۸۴ به جز سال ۸۰ تا ۸۳
۱۳۷۰:‌ سردبیربرنامه نوجوان رادیوایران به مدت دو سال
۱۳۷۵:‌ عضو موسس انجمن قلم ایران
۱۳۸۰: وابسته فرهنگی ایران درکشور ترکمنستان تا سال ۸۳
۱۳۸۹: نماینده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مالزی به مدت دو سال و نیم
۱۳۹۰: عضوهیات امنا و هیئت مدیره بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان تا کنون؛ دبیری بسیاری از جشنواره های ادبی کشور و همایش‌ها و بزرگداشت‌ها در طول سی سال اخیر. و داوری بسیاری از جشنواره‌های فرهنگی و ادبی؛ تدریس کلاس‌های اموزش داستان نویسی در طول سی سال اخیر در تهران و بسیاری از شهرستانها؛ دبیر سرویس های ادبی بسیاری از نشریات کشور از جمله روزنامه های ایران و جام جم و همشهری؛ سردبیر فصل نامه سوره بچه‌های مسجد از سال ۶۷ تا ۷۹؛‌ تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه رازی سنندج و دانشسرای تربیت معلم سنندج درسال های ۶۵ و۶۶
۱۳۹۹:‌ دبیر علمی و اجرایی سیزدهمین دوره جایزه ادبی جلال‌آل احمد

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

از مترجم نماها گلایه دارم

بیشتر موافق حمایت از آثار تألیفی هستم. اقبال بی رویه به آثار ترجمه طبیعی است که همه را نگران کند، امّا مهم این است که آثار سالمی وارد جامعه شود. باید آثار خوب ادبی کشورهای دیگر را در کشورمان ترجمه و استفاده کنیم چون به هر حال به جریان سازی در ادبیات کشور ما کمک خواهد کرد. من موافق تعامل فکری هستم و مخالف این هستم که درهای ادبیات دیگر کشورها را روی خودمان ببندیم امّا از بی سلیقگی ترجمه و وجود ترجمه‌های گاه ضعیف و نازل با تصویرگری‌های بی کیفیت توسط افرادی که اساساً مترجم نیستند گلایه دارم؛ مترجمانی که بیشتر متمرکز بر سود شده‌اند[۴].

چندوجهی بودن شخصیّت امام

امام شخصیتی زنده و مأنوس دارند و آن چندوجهی ‌بودن ایشان نیز برای هر نویسنده‌ای می‌تواند یک سرمایه ‌باشد. این یک سوژه‌ی کمیاب است که در کشورهای دیگر چنین شخصیت چندوجهی‌ای وجود ندارد و گاه نویسندگان برای به دست ‌آوردن چنین شخصیتی از تخیل‌شان استفاده می‌کنند[۵].

من پای اعتقادم ایستاده‌ام

برخی از دوستان نویسنده من گفتند فلانی دست بردار و این‌قدر از انقلاب ننویس. من گفتم منی که آن‌روزها را دیدم حق دارم از آن بنویسم و فریاد بزنم که انقلاب اسلامی اجتناب‌ناپذیر بود، ولی هرگز نمی‌توانم از آنچه امروز در آن قرار داریم کاملاً دفاع کنم. من وقتی شب ناسور یا همین رمان را می‌نویسم، دقیقاً به‌خاطر شکستن این فضاست. بگذارید صریح بگویم؛ من نویسنده‌ای نیستم که تحت‌تأثیر این فضا بگویم که غلط کردم و به مخاطبم بگویم اشتباه کردم انقلاب کردم. نه! من پای کارم ایستاده‌ام و از آن دفاع می‌کنم. انقلاب کار لازمی بود، اما نسل من و نسل جوان پیرامون من امروز سؤال دارد. باید متوجه شویم که سؤال و مسئله را در میان افراد ریشه‌یابی کنیم، نه در میان اصل پدیده‌ای مثل انقلاب اسلامی[۶].

تعهد به معاهده بِرن یا همان کپی‌رایت

با پیوستن به این معاهده ادبیات ما به سمت جهانی‌شدن گام‌های سریع‌تری برمی‌دارد. وقتی ما به ناشران احترام می‌گذاریم و برای ترجمه آثارشان از آن‌ها اجازه می‌گیریم، آن‌ها هم از آثار ما استقبال می‌کنند و این استقبال دوسویه می‌شود. اگر این اتفاق بیفتد، خودبه‌خود تقاضای ترجمه از آثار ما اتفاق خواهد افتاد[۷].

کافی‌شاپ هم بزنیم کسی سراغ ما نمی‌آید

نویسنده‌ها حتّی اگر کافی‌شاپ و رستوران هم بزنند بازکسی برای گرفتن عکس و امضا و ملاقات به سراغشان نمی‌آید. هیچ نویسنده‌ای را سراغ نخواهید داشت که با این ترفندهای مُد روز برخی هنرمندان، کسب و کاری به هم زده باشد و یا مخاطبانش را ببیند[۸].

کتاب در جامعه ایران بی‌اهمّیت است چه رسد به جایزه‌اش

شاید از میان تمامی این جوایز تنها جایزه کتاب سال و جلال است می‌تواند اندکی در زندگی شخصی نویسنده تاثیر بگذارد اما سایر جوایز چه در وجه دولتی و چه در وجه خصوصی‌اش تاثیر ناچیزی در زندگی کاری و شخصی نویسنده دارند.جوایز ادبی مانند جوایز سینمایی نیستند که دریافتشان برای یک اثر و خالق آن شور و اشتیاق ویژه‌ای ایجاد کند. کتاب در واقع موضوعی نیست که دریافت جایزه ادبی برایش برکت ویژه‌ای ایجاد کند و انگیزه‌ای در مخاطبان برای خرید آن[۹].

شخصیت‌های ایرانی همه مغفول مانده‌اند

ما اساساً دغدغه خاصی برای مطرح کردن شخصیت‌های کشومان نداریم و بسیاری از شخصیت‌ها و الگوهای کشورمان مغفول ماندند و آن طور که باید درباره آنها چیزی مطرح نمی‌کنیم. بدون تردید برجسته کردن و شناساندن قهرمان‌های ملی و مذهبی در حوزه مسائل فرهنگی به خصوص ادبیات، سینما و تلویزیون از اهداف هر جامعه‌ای است، از جمله جامعه ایران که قهرمانان فراوانی در طول تاریخ از دوران باستان تا معاصر داشته است. اگر زمینه لازم و امکانات و شرایط مهیا باشد، علاقه‌مندم داستانی درباره امیرکبیر بنویسم. اگر امکانش باشد و فرصتش ایجاد شود، حتماً این کار را خواهم کرد، بالاخره همان‌طور که گفتم فقدان رمان در این حوزه مشهود است[۱۰].

بحران تعداد آثار تولیدی در زمینه دفاع مقدس

متاسفانه بعد از گذشت ۳۰ سال از جنگ هنوز اجازه داده نمی‌شود که واقعیت‌های جنگ هم مطرح شود. سابقا شکست‌های ما در برخی عملیات‌ها (که امروزه در رسانه مطرح و بررسی می‌شود) هم اجازهٔ مطرح شدن نداشتند، چه برسد به این که بخواهیم آن‌ها را سوژهٔ فیلم و داستان قرار بدهیم. تا زمانی که تنگ نظری‌های مدیران در این بخش وجود داشته باشد ادبیات دفاع مقدس یا حتّی بصورت کلی‌تر هنر دفاع مقدس شکوفا نخواهد شد. زمان فعلی بیش از این حرفی برای گفتن ندارد. این سانسور و یک‌جانبه‌نگری که در حوزهٔ فرهنگ دفاع مقدس دست و پای ما را می‌بندد، قابل تحمل نیست[۱۱].

طرح‌های تشویقی برای افزایش سرانه مطالعه

اگر دانشجو قبل از دوران دانشجویی و در دوران تحصیل خود در مدرسه اهل کتاب و کتاب خوانی نباشد به طبع این وضعیت می‌تواند ادامه پیدا کند، مگر اینکه در دانشگاه شرایطی فراهم شود تا دانشجویان را به مطالعهٔ کتب غیر درسی سوق دهد. این سیستم نه در مدارس اجرا می‌شود و نه در دانشگاه‌ها و اگر کسی با فضای کتابخانه و لذت کتابخوانی آشنا نباشد، زمانی که در این فضا‌ وارد شود و لذّت کتابخوانی را تجربه کند بسیار خوب است. قطعا این حس را نه دانشگاه می‌دهد و نه آموزش و پرورش، امّا زمانی که افراد و خانواده‌ها اهل مطالعه نیستند و از طرفی دانشگاه‌های ما با ورود دانشجو به این فضا هیچ گونه انگیزه و برنامه‌ای در این راستا ایجاد نمی‌کند. در این حالت ما چه انتظاری می‌توانیم از دانشجو داشته باشیم؟ [۱۲]

نحوه پرداختن صدا و سیما به مفاهیم دینی

متأسفانه بخش قابل توجهی از انتقال مفاهیم دینی به صورت مستقیم‌گویی است؛ فرض کنید نویسنده واقعهٔ کربلا را عیناً به زبان ساده برای کودکان در کتابش می‌آورد؛ اتفاقی که در همهٔ منابع آمده و صدا و سیما نیز هر سال آن را تکرار می‌کنند. شاید این موضوع در جای خود با ظرافت انجام بشود و مورد قبول باشد، امّا چیزی که اهمیّت این کار را بیشتر می‌کند، در قالب داستان و غیرمستقیم بیان کردن آن است[۱۳].

نامه‌های سرگشاده

پیشنهاد تدوین طرح ملی کتاب/ تا کی می‌خواهیم فقط اعتراف کنیم؟

با نگارش یادداشتی با عنوان «طرح ملی کتاب» خطاب به سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهادی را در زمینه تدوین طرح جامعی برای کتاب و کتابخوانی به وی ارائه کرده است. همت دولت در تدوین و اجرای طرح ملی سلامت نشان داد که اگر دولت بخواهد، تحول در فرهنگ هم شدنی است. لذا پیشنهاد می‌دهم جناب دکتر عباس صالحی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی طرح ملی کتاب را سرلوحه کار خود قرار دهند[۱۴].

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برخی نویسندگان درک درستی از مفاهیم قرآنی ندارند

بازآفرینی قصّه‌های قرآنی زبان خود را لازم دارد. نویسندگان این شکل و ساختار را رعایت نمی‌کنند بنابراین با قبولیت چندانی این کتاب‌ها روبه‌رو نمی‌شوند. یکی از پارمترها قداست است نویسندگان چنان قداستی در اطارف قصّه و شخصیت‌ها به وجود می‌آورند که شخصیت‌ها هرچند مقدس اما قابل قبول داستانی نخواهند بود. نویسندهٔ موفق بین تسلط به عناصر داستان و قداست ارتباط درستی به وجود می‌آورد[۱۵].

قصه، بازی نیست

نویسندهٔ‌ ایرانی باید راهی را بیابد تا با هویت و فرهنگ او همخوانی داشته باشد. رسیدن به این موضوع هیچ منافاتی با شناخت همهٔ مکاتب ادبی ندارد. از ایسم‌زدگی در بین جوانان نه به عنوان یک بازی بلکه به عنوان یک مسئلهٔ بسیار جدی یاد می‌کنم. مثلا بعد از برگزاری سمیناری مینی‌مالیستی ناگهان همه مینی‌مالیستی می‌شوند. ای کاش همهٔ آنها می‌توانستند قصهٔ مینی‌مالیستی بنویسند. مسأله وقتی بغرنج می‌شود که در دفاع از قصهٔ خود شاهکارهای ادبی را نفی می‌کند و با صراحت می‌گویند که قرن ۲۱قرن قصّه‌های کلاسیک نیست و حتی حاضر نیست فقط یک‌بار جنگ و صلح یا محمود دولت آبادی بخواند[۱۶].

بررسی جلوه های ناتورالیسم در ادبیات داستانی جنگ

عشق و دلدادگی در سال های اولیّه جنگ کمتر مورد توجه بود با فاصله گرفتن از سال‌های جنگ در دههٔ ۶۰ و نیمهٔ اول ۷۰ به مرور عشق بین همسر و والدین و فرزند و یا رزمنده و بعدها حتّی جنس مخالف در برخی داستان‌ها مورد توجه قرار گرفت که به طور نمونه می‌توان سال‌های بنفش و اشکانه را نام برد[۱۷].

دین‌باوری و رمان

مشکل رمان در کشور ما و حتّی در جهان، مشکل اندیشه است، مشکل فقدان انسان خودساخته است. انسانی که شولای جهل و تنگ‌نظری، کفر و شرک، حب و بغض، بی‌تعهدی و لاقیدی را به کناری نهد و با شوق ایمان،‌زهد و تقوا، خشوع و خضوع و در یک کلام با قلبی عاضق بر تارک انسانیت بدرخشد، چنین انسانی اگر نویسنده شود، کاری خواهد کرد کارستان[۱۸].

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

در بخش «داستان معاصر، داستان‌نویسان معاصر» حسین حداد آثار این نویسنده را به سه دسته تقسیم‌بندی کرده است: کتابهای داستان کوتاه (کودک و نوجوان، جوان و بزرگسال)،‌ بازنویسی و رمان[۱۹].

تعهد، جایگزین میهن‌ دوستی

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

«قمقمهٔ آب»

داستان دقیقا با توصیف‌های «جزء به کل» شروع می‌شود. نویسنده با تکیه بر تجربیات خود و با استفاده از کمترین کلمات و مختصرترین جملات، توصیف‌های خوبی خلق کرده است. نویسنده به جای استفاده از جملات طولانی و به کارگیری تتابع اضافات و صنایع ادبی در نگارش، از جملات کوتاه، پرتحرک سود جسته است[۲۰].

شخصیت

از روش شخصیت‌پردازی کلاسیک استفاده کرده است و شخصیت داستان او به شدت سیاه و سفید اند چون شخصیت خاکستری برای بچه‌ها قابل لمس نیست. و از جذابیت داستان کم می‌کند[۲۰].

تصویر

او با تعمد و آگاهی و به قصد ایجاد نوعی داستان مدرن کودکانه، سعی کرده است علاوه بر ویژگی‌های ذکر شده، از یک ویژگی مهم دیگر داستان مدرن سود جوید و آن، استفاده از تکنیک‌های تصویری است[۲۰].


«ریشه در اعماق»

ریشه در اعماق اولین داستان بلندی است که نوشته است[۲۱]. جز آثار برتر ادبیات پایداری. در لایهٔ واژگانی بیشتر از واژه‌های حسی و نشان‌دار استفاده کرده است. دارای نحوی گسسته، با صدای دستوری فعال و ایستاست. تمهیدات سبکی به‌کار رفته در این اثر نیز شامل تشبیهات حسی، کنایات، استعاره، حس‌آمیزی و ضرب‌المثل است و از لحاظ فکری نیز در این اثر مسائلی چون دین‌باوری و خداباوری، میل به شهادت و ... نمود بارزی دارد[۲۲]. شیوه بیانی‌اش متفاوت با داستان‌های قبلی‌اش است. رمان به ۲۲ فصل تقسیم شده است که از دو شیوهٔ تک‌گویی نمایشی و دانای کل (عمدتا محدود به شفی) استفاده کرده است[۲۱].

پیرنگ

انتخاب نقطه شروع نزدیک به پایان، برای داستانی به این سبک و سیاق که نویسنده سر آن نداشته که به تمام جزئیات زندگی قهرمانش بپردازد یک امتیاز قابل توجه مثبت به حساب می‌آید. همچنان که به پخش قابل قبول اطلاعات مورد نیاز در طول داستان، باید به عنوان یک امتیاز قابل توجه برای ریشه در اعماق اشاره کرد[۲۱].

شخصیت

شفی از یک سنی سنتی به یک شیعهٔ معتقد با مطالعه و شناخت دست یافته است. ما در جریان این تحول قرار نمی‌گیریم. خصوصیات ظاهر ی او نیز در د یکی دو جمله به آن اشاره می‌شود. عموی شفی که شخصیت منفی را دارد بسیار روشنفکرتر و غیرخرافی‌تر از پدر شفی است. خواهر او تا پایان داستان حتی یک کلام هم حرف نمی‌زند. به هیچ یک از شخصیت‌های داستان فقط تا حدودی شفی آن‌طور که باید پرداخته نشده است و در چهره‌ای که از پدر عرضه می‌شود نیز نوعی تناقض احساس می‌شود[۲۱].

نثر

نثری سلیس، کم‌غلط و حتی در مواردی زیباست. هرچند در مواردی از یک‌دستی لازم می‌افتد مثلا در ابتدا به کلام بلوچها نزدیک است. و بعدا به کلی تغییر می‌کند و نحو آن فارسی عمومی می‌شود. در ابتدا زبان داستان از فرهنگ عامیانه بلوچها غنی‌تز است و بعد به تدریج فقیر می‌شود[۲۱].

زاویهٔ دید

توصیف زمان و مکان و زبان شیرین راوی و شیوهٔ درهم ریخته زاویهٔ دید هم طراوت و تازگی خاصی به داستان داده بود همان تازگی که حال و هوای شخصیت اصلی، تمنا می‌کرد[۲۳].

ایدئولوژی

شاهد حضور دو نوع ایدئولوژی به نام ایدئولوژی دولتی و غیردولتی هستیم. هر کدام تظاهرات ویژه خود را دارند اما در نهایت، این ایدئولوژی مذهبی است که سلطه و هژمونی خود را از طریق قبولاندن ایده‌های خود به فرد مورد نظر یاسوژه و فراخوادن او به رقابت با ایدئولوژی پیشین و کم‌رنگ کردن مشروعیت آن به رخ می‌کشد. این ایدئولوژی را از طریق عاطفه‌سازی به رخ می‌کشد. با عاطفه‌سازی خودی از غیرخودی جدا می‌شوند. در مبارزه طبقاتی دو ایدئولوژی، ایدئولوژی پیشین به دلیل فقر فرهنگی، از طریق تقلیل‌گرایی و طرد کردن غیرخودی‌ها راه را برای نفوذ و بازتولید ایدئولوژی ملی فراهم می‌کند[۲۴].


معمای مسیح

«صوفی و چراغ جادو»

نویسنده خاطرات خودش یا دیگران را نقل می‌کند و نیز به دلیل اینکه به آن تعلق خاطر داشته آن را به عنوان داستان به خواننده عرضه کرده است. او از یاد برده که برده که یک نویسنده حتی وقتی که خاطرات خود یا دیگران را به شکل داستان درمی‌آورد و یا آن که کلا داستانی را در شاکله خاطرات روایت می‌کند حق ندارد تجربه‌های غلطی را انتقال دهد، ضمنا خاطرات باید از شکل خاطره خارج شوند و به شکل داستان درآیند و مضافا این‌که واقعا ارزش روایی و داستان شدن هم داشته باشندت[۲۵].

پیرنگ

طرح یا پیرنگ رمان بسیار ساده است و از الگوی ساختاری «خاطره» تبعیت می‌کند، در آن فراز و نشیب قابل ملاحظه‌ای وجود ندارد و از رخدادهای فرعی و اصلی هیجان‌زای داستانی که تعلیق‌زایی و کنش‌مندی عاطفی و ذهنی ایجاد نماید، خبری نیست. هنگامی هم که به عنصر تخیلی غول و چراغ جادو پرداخته می‌شود، باز در پس‌زمینه آن همان طرح ساده خاطره‌وار روایی محوریت دارد و در نتیجه، این ترفند هم به عنصری داستانی و تعیین‌کننده تبدیل نمی‌شود و اساسا اضافی و تحمیلی است. نویسنده می‌توانست به جای آن، دانایی و فرزانگی پدربزرگ «صوفی» را پررنگ‌تر و آن را کاملا جایگزین غول و چراغ جادو بکند. نویسنده موضوعی را که اساسا تخیلی است به زور به صورت یک رخداد واقعی جلوه می‌دهد و در نتیجه رمانش را دچار انفصال و دوگانی غیرموجه می‌کند[۲۵].

قدیس

رمانی خوش‌فرم و خوش‌خوان و البته با کمی دست‌انداز تاریخی، ولی مؤثر که بعد از خواندنش آرامش خاص دست می‌دهد. این داستان فارغ از ایرادات جزئی که در روایت دارد گه گاهی به سبب نگاشتن نامه‌های طولانی و ذکر خاطرات خسته‌کننده می شود، پر کشش و جذاب است. این اثر به جلوه‌ها و ویژگی‌های زندگی و حکومت‌داری حضرت علی (ع) می‌پردازد. نمونه‌ای از پرداختن به موضوعات دینی و مذهبی است که می‌تواند الگوی مناسبی بوده و با کمی خوش‌سلیقگی و تزریق هنرهای نمایشی، می‌تواند اثری شایسته در رسانه‌های تصویری باشد[۲۶].

اشکانه

اسم داستان اشک+انه است اسم متداولی نیست. به نظر می‌رسد نویسنده می‌خواسته بار معنایی مضاعفی از این اسم بگیرد که با مقایسه ساخت‌های مشابه موجود در فارسی بعید می‌دانم بتوان اشکانه را به معنی کسی که زیاد اشک می‌ریزد پذیرفت. به هر حال داستان‌هایی که عنوان‌شان برگرفته از شخصیت‌های اصلی داستان است عناوین خوبی نمی‌توانند داشته باشند. نویسنده آن‌قدر دربارهٔ هر چیز توضیح می‌دهد که هیچ جای سؤالی در ذهن خواننده باقی نمی‌گذارد. گاهی پرداختن به جزئیات فقط باعث چاق‌شدن آن شده است. دیالوگ‌ها گاهی به قدری طولانی و بلند هستند که از حوصلهٔ خواننده خارج و به ورطه شعار نزدیک می‌شود[۲۷].


ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. دستغیب، عبداللهی. «ریشه در اعماق و داستان‌های دیگر». هنرمند، ش. ۹۴ (۱۳۸۹): ۴۳. 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ ۲٫۷ ۲٫۸ سلیمی، علی‌الله. «گفت و گو: اشکانه مولود عشقی در بستر ایثار و مقاومت است». ادبیات داستانی، ش. ۹۲ (مرداد ۱۳۸۴): ۳۶ - ۴۰. 
  3. «ابراهیم حسن‌بیگی». کتابستان، ۲۶ تیر ۱۳۹۲. 
  4. «گفت‌وگوی قدس با ابراهیم حسن‌بیگی به انگیزه چاپ مجموعه «اشکان و اشکانه»: از مترجم نماها گلایه دارم». قدس، ۹ خرداد ۱۳۹۷. 
  5. «گفت‌وگو با ابراهیم حسن‌بیگی». امام خمینی، ۲۴ شهریور ۱۳۹۲. 
  6. «گفت و گوی «قدس » با ابراهیم حسن‌بیگی درباره رمان انقلاب اسلامی «من پای اعتقادم ایستاده‌ام»». قدس، ۲ دی ۱۳۹۶. 
  7. «با ابراهیم حسن‌بیگی نویسنده و فعال فرهنگی «پیوستن به «کپی‌رایت» ترجمه معکوس را شتاب می‌بخشد»». قدس، ۲۷ مهر ۱۳۹۶. 
  8. «ابراهیم حسن بیگی در گفتگو با مهر: «کافی‌شاپ هم بزنیم کسی سراغ ما نمی‌آید»». خبرگزاری مهر، ۲۷ مرداد ۱۳۹۷. 
  9. «ابراهیم حسن بیگی در گفتگو با مهر: «کتاب در جامعهٔ ایران بی‌اهمّیت است چه رسد به جایزه‌اش»». خبرگزاری مهر، ۱۶ تیر ۱۳۹۷. 
  10. «حسن‌بیگی مطرح کرد؛ «شخصیت‌های ایرانی همه مغفول مانده‌اند»». خبرگزاری مهر، ۱۹ اسفند ۱۳۹۷. 
  11. «یادداشت مهمان؛ «پیشنهاد تدوین طرح ملی کتاب/ تا کی می‌خواهیم فقط اعتراف کنیم؟»». خبرگزاری مهر، ۷ شهریور ۱۳۹۶. 
  12. «حسن بیگی: دانشگاه‌ها باید طرح‌های تشویقی برای افزایش سرانه مطالعه طراحی کنند/ دانشجویان برای مطالعه انگیزه‌ ندارند». خبربان، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸. 
  13. «انتقاد ابراهیم حسن بیگی از نحوهٔ پرداختن صدا و سیما به مفاهیم دینی». خبربان، ۲۰ شهریور ۱۳۹۸. 
  14. «بحران تعداد آثار تولیدی در زمینهٔ دفاع مقدس/ قرائت فعلی از جنگ به اشباع رسیده است». خبربان، ۲۶ مرداد ۱۳۹۸. 
  15. «ابرخی نویسندگان درک درستی از مفاهیم قرآنی ندارند». گلستان قرآن، ش. ۴۹ (دی ۱۳۷۹): ۴۲. 
  16. «مصاحبه با ابراهیم حسن‌بیگی/ قصه، بازی نیست». ادبیات داستانی، ش. ۵۶ (شهریور و مهر ۱۳۸۰): ۳۹. 
  17. خادمی کولایی، مهدی؛‌ حسن پور ایلالی. «بررسی جلوه های ناتورالیسم در ادبیات داستانی جنگ (موردپژوهی: احمد دهقان)». نسیم، ش. ۱۸ (بهار و تابستان ۱۳۹۷): ۱۲۱ - ۱۴۸. 
  18. حسن‌بیگی، ابراهیم. «دین‌باوری و رمان». ادبیات داستانی، ش. ۱۱۶ - ۱۱۷ (آذر و دی ۱۳۷۳): ۳۲ - ۳۳. 
  19. «اخبار اهل قلم». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۱۵ (دی ۱۳۷۷): ۴۵. 
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ امجدیان، کیوان. «نقد و بررسی: قصه ای مدرن برای بچه ها». / کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۳۵ (شهریور ۱۳۷۹): ۳۲ - ۳۳. 
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ ۲۱٫۴ سرشار، محمدرضا. «ریشه های ماندگار (ریشه در اعماق نوشتهٔ ابراهیم حسن بیگی)». ادبیات داستانی، ش. ۳۰ (فروردین ۱۳۷۴): ۵۸ - ۷۳. 
  22. فرخ نیا، مهین دخت؛ رمضانی سربندی، نسیمه. «پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی». سوره اندیشه، ش. ۳۵ (بهار ۱۳۹۸): ۱۰۵ - ۱۲۶. 
  23. حنیف، حسن. «روزنه (خدمت نویسندهٔ توانای هموطن جناب آقای ابراهیم حسن بیگی)». ادبیات داستانی، ش. ۳۴ (مرداد ۱۳۷۴): ۸۰. 
  24. کاسی، فاطمه. «عناصر تقابل ایدئولوژیک در داستان دفاع مقدس «ریشه در اعماق»». ادبیات پایداری - شماره ۱۷ علمی - پژوهشی (وزارت علوم)/ISC (۲۴، ش. ۳۴ (پاییز و زمستان ۱۳۹۶): ۲۷۱ - ۲۹۴. 
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ پارسایی، حسن. «نقد و بررسی: دوگانگی ذهن نویسنده: نقد و بررسی رمان «صوفی و چراغ جادو» اثر «ابراهیم حسن بیگی»». کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ۱۶۳ (اردیبهشت ۱۳۹۰): ۱۸ - ۲۳. 
  26. فلاح هاشمی، میر شمس الدین. «تاریخ نویسی به سبک رمان؛ دربارهٔ رمان «قدیس» / نویسنده: ابراهیم حسن بیگی». سوره اندیشه، ش. ۶۰ و ۶۱ (تیر و مرداد ۱۳۹۱): ۳۲. 
  27. روبین، ظریفه. «نقدی بر کتاب «اشکانه» اثر ابراهیم حسن بیگی: رمزی که اشکانه گشود!». سوره اندیشه، ش. ۳۹ (شهریور و مهر و آبان ۱۳۸۷): ۱۴ - ۱۵. 

منابع

پیوند به بیرون