مظاهر مصفا از بزرگترین قصیده سرای معاصر، نویسنده، مصحح و استاد ادبیات فارسی بود.

مظاهر مصفا

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ[۱]
نام اصلی مظاهر مصفا
زمینهٔ کاری شاعر و مصحح متون کهن
زادروز ۱فرودین ۱۳۱۱
تفرش
پدر و مادر پدرش اسماعیل مصفا
مرگ ۸آبان ۱۳۹۸
تهران
جایگاه خاکسپاری روستای بنسا در تفرش
پیشه شاعر، مصحح متون کهن، استاد دانشگاه
سبک نوشتاری شعر کلاسیک
کتاب‌ها توفان خشم، شب‌های شیراز، سی‌پاره، سپید نامه و...
همسر(ها) امیربانو کریمی
فرزندان علی مصفا، کیمیا مصفا، گلزار مصفا، امیراسماعیل مصفا
مدرک تحصیلی دکترای زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه دانشگاه تهران
شاگرد بدیع‌الزمان فروزانفر
دلیل سرشناسی شعر و مصحح متون کهن ایرانی
اثرپذیرفته از محمدتقی بهار، بدیع‌الزمان فروزانفر
* * * * *

استاد مظاهر مصفا، ادیب، شاعر متخلص به «یادگار» و بعداً «طوفان» و «زروان» و در آخر «مصفا» بود ولی کمتر از تخلص استفاده می‌کرد[۲]. شیفتگی مظاهر مصفا به شعر فارسی بی‌مانند بود. او دیوان چند شاعر را تصحیح کرد. تسلط بی‌مانندگی بر واژگان شعر داشت. جایگاه تاریخی شعر او را می‌توان در ردیف مهدی حمیدی شیرازی، ملک‌الشعرا بهار و پرویز ناتل خانلری جای داد. رواج شعر نیمایی مانع از آن شد که شعرهای این شاعران مورد توجه قرار گیرد. [۳]. یکی از بزرگان شعر و ادب فارسی و از افتخارات دانشگاه تهران و از قصیده‌سرایان شاخص ایران به شمار می‌رفت و در کشورهای فارسی‌زبان نیز شهرت بسزایی داشت. اشعارش از جهت نوع در قالب‌های کهن و از حیث معنی، پخته و شیواست. چندین مجموعه و دفتر شعر از او به طبع رسیده مثل توفان خشم، سی‌سخن، ده‌فریاد، سپید‌نامه، سی‌پاره، قند پارسی، پاسداران سخن، نسیم، نسخه اقدم و جز اینها اشعار پراکنده‌ای نیز در خلال سال‌های اخیر گفت که جملگی نگرانی او را از وضع جامعه و دانشگاه‌ها می‌نمایاند و نتیجهٔ احساس او از نابخردی کسانی که با بی‌دانشی و بی‌تجربگی و با زور و سلطه‌گری به دور از روش‌های مدنی و انسانی، به سرمایه‌های نیروی انسانی فرهیخته و پخته، آسیب زدند و جامعه از خدمات آنان محروم شده است[۲]. او به شدت معتقد بود که دین نباید ابزار قدرت و بقای سیادت‌ سیاسی و طبقاتی زمامداران و مورد سوء‌استفاده در سطوح مختلف مدیریتی و ارکان زندگی اجتماعی و محیط‌زیست شود. با این همه، هیچ‌گاه به سبک و بیان تشریفاتی و تصویربردار در محیط اشتغال و در مصاحبه‌ها و همایش‌ها و نشست‌ها که گاه شرکت می‌کرد رویرد نداشت بلکه از ژست‌های همایشی و رسانه‌ای و بعضی از گویندگان سیما که تند و جهت‌دار سخن می‌گفتند ابراز بیزاری می‌کرد و نقش آنها را به صورت واقع بینانه، ارزیابی می‌نمود[۲].

مصفا در نوجوانی

داستانک

شناسنامه

مظاهر مصفا در دوساله گی آبله گرفت و از دنیا رفت. دو سال بعد مادرش پسر دیگری به دنیا آورد. نام او را هم مظاهر گذاشتند و شناسنامه مظاهر اول را که هنوز باطل نکرده بودند، برای او نگاه داشتند[۴].

پدر

می توانم با قاطعیت به این سوال شما پاسخ مثبت دهم زیرا بر این باورم که تربیت پدر، تا حد زیادی در شکل‌گیری شخصیت و راه و رسم من در زندگی موثر بوده است. پدرم صوفی صالح علیشاهی بود و بسیار اهل عرفان و سلوک بود؛ او تقریبا حافظ کل قرآن بود و از سویی مثنوی را هم فراوان می‌خواند. بنابراین طبیعی است که من هم به‌عنوان فرزند این خانواده، تا حدی به فرهنگ و ادبیات از همان زمان گرایش داشته باشم[۵].

نقاشی و خط

من از دوران کودکی‌ام به نقاشی و خط علاقه داشتم و در حد آن سن‌وسال، هم نقاشی‌ام خوب بود و هم خطم، تا حدی که از کلاس ششم ابتدایی، نقاشی معلم‌هایم را هم حتی می‌کشیدم! به هر حال به مقطع انتخاب رشته که رسیدم، بین ادبیات و نقاشی، نهایتا ادبیات را انتخاب کردم و به‌جای تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به دانشسرای عالی رفتم زیرا به هر حال علاقه‌ام به ادبیات بیشتر از نقاشی بود، از کودکی در فضای ادبیات و شعر رشد کرده بودم و طبیعی بود که به آن گرایش بیشتری داشته باشم[۵].

مصدقی بودن

من از دبیرستان مصدقی بودم و این مرام من در ظاهر خلاف مرامی بود که فروزانفر داشت؛ یک‌بار که سر کلاس بودیم، او از من خواست که شعری بخوانم من هم بی‌درنگ شعری را که در وصف مصدق گفته بودم برای او خواندم. او هم به‌شدت با من برخورد کرد و من را از کلاس بیرون کرد[۵].

سبکشناسی بهار

یادم می‌آید روزی من به فروزانفر خرده گرفتم که شما که دائم از سبک‌شناسی «بهار» ایراد می‌گیرید، خودتان سرفصلی را تهیه کنید و کتاب او را درس ندهید که این گفته من هم به‌شدت به او برخورد! فروزانفر در تمام 9سالی که از من امتحان نمی‌گرفت، به من می‌گفت دکترا دون شأن توست! به هرحال سال‌ها می‌آمدند و می‌رفتند بی‌آنکه من دکترا بگیرم تا اینکه بالاخره یک روزی به وساطت معدل شیرازی، فروزانفر از خیر من گذشت و اجازه داد که من مدرکم را بگیرم. البته چند بیتی هم که من برای استاد فروزانفر گفتم چندان در این تصمیمش بی‌تاثیر نبود: آن خامه که بنوشت هجای تو شکستم/ و آن دست که بد کرد به جای تو شکستم/ آن شیشه که در آن می‌مغروری من بود/ بردم به سر خویش و به پای تو شکستم...[۵]

حمیدی و عطار

حمیدی همیشه در آن روزگار که همه ضد او بودند از او می خواست شعر برایش بخواند. یک روز که مینوی بود دوبیتی از عطار خواندم بی آنکه به یاد عطارکوبی او در آن روزگار باشد.
یکی پرسید از آن شوریده ایام/ که تو چه دوست داری گفت دشنام
که مردم هرچه دیگر می‌دهندم/ به جز دشنام، منّت می‌نهندم
حمیدی مبهوت ماند و سرخوش مثل تشته‌یی که در بیایان بی‌آب چشم به چشمه‌یی روشن کند. با این دو بیت عشق‌بازی می‌کرد. دوبیتی را بازخوانی کرد. گفت از کیست؟ گفتم از عطار گفت:‌به دهن عطار زیادست. لحظه‌ای بعد گفت: درباره عطار باید تجدید نظر کنم[۶].

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

مظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در سال ۱۳۱۱ در قم در خانواده‌ای بافرهنگ از اهالی تفرش به دنیا آمد. در زمانی که تنها ۴۰ روز از تولدش می‌گذشت، خانواده‌اش به قم نقل‌مکان کردند. خاندان او همه از قبیله هنرمندان بودند؛ وی فرزند اسماعیل مصفا و برادرزاده نکیسای تفرشی خواننده مشهور دوره قاجار و نوه حاج ملارجبعلی تفرشی تعزیه‌خوان مشهور در دربار ناصری و تکیه دولت و موذن مخصوص محمدعلی شاه قاجار است. برادر بزرگ‌تر وی ابوالفضل مصفا، استاد و محقق ادبیات فارسی بود. خواهر او از استادان زبان و ادبیات فارسی و مادر فواد حجازی، آهنگساز نام آشناست.
پدرش درویش علی شاهی شغل دولتی داشت و حافظ قرآن بود. بنابر گفته دکتر، پدرش در تفسیر استاد بود و نزد مدرسان مشهور تلمذ نموده بود. معاشرت عمده او با اهل علم بود. او در سال ۱۳۴۷ بدرود حیات گفت. وی در ادارهٔ «سجل احوال» (سازمان ثبت احوال) کار می‌کرد.
پدرش، عبدالحسین مصفا، شاعر و حافظ قرآن بوده و همیشه به آن‌ها توصیه‌هایی داشته است، كه از یكی از آن‌ها این‌گونه یاد می‌كند: می‌گفت فرزند من نیستید، اگر شاه در گوش‌تان زد، پسش نزنید. این نصیحت پدر باعث شد تا ما هیچ‌گاه زیرباربرو نباشیم.
وی نوهٔ مؤذن تفرشی می‌باشد که در شمار خوانندگان مذهبی صد سال اخیر است و هم‌ اکنون در تهران تکیه‌ای به نام تکیه ملا رجب‌علی به نام اوست. وی تحصیلات ابتدایی و قسمتی از متوسطه را در قم و ششم ادبی را در دارالفنون و دوره لیسانس و دکتری را در دانشگاه تهران گذرانده‌اند و مدت دوره دکتری ایشان حدود ۹ سال زمان برد.
مصفا دوران تحصیلات اولیهٔ خود را در مدرسهٔ حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد؛ و تحصیلات خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجهٔ دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و با تأییدیهٔ بدیع‌الزمان فروزانفر به پایان‌نامهٔ وی با عنوان «تحول قصیده در ایران»، موفق شد مدرک دکتری خود را اخذ کند. هم‌زمان با ادامهٔ تحصیل، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس ادارهٔ فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسهٔ عالی قضایی قم را به عهده داشت.
همسر مصفا دکتر کریمی است که دختر آقای امیری فیروزکوهی شاعر معروف می‌باشند. ایشان استاد دانشگاه تهران بودند که در سال ۱۳۸۰ بازنشسته شدند. وی دیوان فیاض را تصحیح و گرآوری نموده و نیز دوره‌هایی از جوامع الحکایات عوفی و مجموعه شعر پریشان را در دو جلد به چاپ رساند و نیز دیوان قاضی میر سعید قمی را چاپ کرد.
برادر بزرگ‌تر وی ابوالفضل مصفا (مصفی)، و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی، آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی با دکتر امیربانو کریمی (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معروف معاصر)، ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندانی شد که از آن جمله‌اند: علی مصفا (بازیگر سینما و تلویزیون و همسر لیلا حاتمی)، کیمیا مصفا، گلزار مصفا، امیراسماعیل مصفا دارای مدرک دکتری فیزیک و استادیار فیزیک دانشگاه صنعتی شریف (متخصص در زمینهٔ تئوری ریسمان).
پسر بزرگ مصفا به نام یاقوت علی مصفا نام دارد که مهندس عمران و در حال حاضر با کارهای هنری از جمله فیلم‌نامه نویسی و کارگردانی سرگرم هستند. پسر دیگرشان دکترای فیزیک از دانشگاه شریف و دختر بزرگ ادبیات فرانسه خوانده و عروس دکتر سید جعفر شهیدی است و ساکن کانادا می‌باشد. دختر دیگرشان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد در رشته زبان و ادبیات فارسی هستند.
برادر بزرگ استاد دکتر ابوالفضل مصفا مؤلف فرهنگ اصطلاحات نجومی است. مصفا خواهرزاده فؤاد حجازی آهنگساز مشهور هستند که خود استاد معتقد بودند که میراث موسیقی این خاندان هنرممند در او متبلور و شکوفا شده است. او هشتم آبان‌ماه ۹۸ در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت.

شخصیت و اندیشه

عرفان

تعلیم عرفان اسلامی از یک سو روی در تربیت خلق دارد و از جهت دیگر به پرورش فرد همت می‌گمارد. همه خشت‌ها که برای بنیان بنای استوار و درست جامعهٔ بشری و ایجاد رابطه و مناسبت عالی انسانی و کاستن دردها و هموار کردن درشتی‌هاست[۷].

فارسی را پاس بداریم

کاری که صدا و سیما شروع کرده بود به نام «فارسی را پاس بداریم» و می‌گفت این‌ طور ننویسید و آن طور بنویسید، خود تصرفی نابجاست، گرچه برخی مواردش درست است[۸].

صدا و سیما

در تلویزیون و رادیو هم می‌بینید كه چه تخریبی نسبت به زبان فارسی دارد می‌شود. زبان فارسی را پر از تركیبات غیرایرانی كرده‌اند. ۶۰ تا ۷۰ درصد اصطلاحات را به فرنگی می‌گویند و این بلندگو تمام مملكت را تسخیر می‌كند. زبان فارسی تحت تأثیر برنامه‌های صدا و سیما دارد ویران می‌شود[۹].

یکسان‌نویسی

یکسان‌نویسی ممکن است از نظر کسانی که می‌خواهند دایرة‌المعارفی چاپ کنند خوشایند باشد، ولی هنر و ابتکار و تحقیق را ناتوان می‌کند. و تحقیقی خشک و کم حاصل را پدید می‌آورد. بیش از چهل سال او با شیوهٔ انفصالی «جدا نویس» موافق بود. شیوهٔ‌ املایی او با شیوهٔ نویسندگی تفاوت دارد. به نظر او بزرگانی در صد سال اخیر داشتیم که تحقیقات ارزنده‌ای نوشته و به یادگار گذاشته‌اند و نوشتهٔ‌شان سرمشق است. اینها هرگز تابع یک شیوه‌نامهٔ خاصی نبوده‌اند اگر چنین بود، همه باید مانند یکدیگر می‌نوشتند، در یک قالب، به یک شیوه و ... که هیچ شور و حرکتی در آن دیده نمی‌شود[۸].

نظام آموزشی

یکدست خواستن همه چیز گاهی مضر است. برای نمونه از نظام واحد آموزشی باید نام آورد که از غریبان و فرنگیان اقتباس کرده‌ایم. به عقیدهٔ‌ من دانشجو در طول چهار سالی که می‌خواهد درس بخواند و برای مثال در ادبیات فارسی لیسانی بگیرد، باید بیست هزار صفحه متن نظم و نثر بخواند، اما با نظام واحد آموزشی موفق نمی‌رود که حتی پانصد صفحه از این متون را فرا بگیرد. این راهی به ترکستان خواهد بود[۸]. این بدبختی است كه عربی هم نمی‌دانند. اگر لازم است این واحدهای درسی باشند، پس درست و دقیق خوانده شوند[۹].

زورخانه

مصفا به پیروی از نظر گوستاو لوبون که می‏‌گوید: «وظیفه‏ٔ‏ مردم یک جامعه، یا یک قوم، حفظ کردن نهادهای فرهنگی گذشته و تعویض تدریجی آن‏هاست»، ما نیز باید زورخانه و ورزش‏های‏ زورخانه‌ا‏یی را، پیش از هرگونه تغییری در ارکان آن و جایگزین‌سازی و سازگارکردن این نهاد با الگوهای اجتماعی و فرهنگی‌ـورزشی جامعهٔ کنونی، به همان صورت سنّتی اصیل قدیمی‌‏اش‏ حفظ کنیم و تداوم بخشیم و آن را هم‏چون یک نمونهٔ تاریخی از مجموعهٔ بازی‏های ورزشی کهن ایران برای ارایه به نسل‏های‏ امروز و فردا و برای تحقیق و بررسی پژوهشگران تاریخ و فرهنگ‏ ایران نگه داریم[۱۰].

دادگاه مصدق

رفتم به دادگاه مصدّق‏ دیدم جلال و جاهِ مصدّق‏
کشتیِّ دل شکست چو برخاست‏ توفانِ اشک و آهِ مصدّق‏
بر پاکی عقیدت و نیّت‏ دو چشمِ تر گواهِ مصدّق‏
برقِ نجات مردم مشرق‏ می‏جَست از نگاهِ مصدّق‏
کوهی ز عزم و رای نهان بود در پیکرِ چو کاهِ مصدّق‏
پنهان به هاله‏ی غم و اندوه‏ دیدم جمالِ ماهِ مصدّق‏
دنیایی از امید نهان داشت‏ لبخندِ گاه‏گاهِ مصدّق‏
آن ابلهان که رحم نکردند تا بر گل و گیاهِ مصدّق‏
آن روسپی‏زنان که ربودند از کفش تا کلاهِ مصدّق‏
دیدم من ای شگفت که بودند اعضای دادگاهِ مصدّق‏
تردامنی زبون که زمانی‏ می‏بود روسیاهِ مصدّق‏
دیدم ستاده پیشِ وی افسوس‏ سروِ قدِ دوتاهِ مصدّق‏
فریادِ دل بخاست که‏ای وای‏ آخر چه بُد گناهِ مصدّق‏
گفتم به جانِ سفله ترحّم‏ این بود اشتباهِ مصدّق‏
هر راه کاین دَدان بنمایند چاه است و راه،راهِ مصدّق‏
فردا ز سوی شرق برآید فریادِ دادخواهِ مصدّق‏
ای دل غمین مباش که باشد دست خدا پناهِ مصدّق‏
ایرانیان غریو برآرند یا مرگ یا که راهِ مصدّق[۱۱]

مدرسهٔ ملتی

در عرف حکومت‌ها، مؤسسهٔ ملتی مؤسسه‌یی است که اختصاص به ملتی داشته باشد و اداره و گردانیدن چرخهای آن را دولت مختار آن ملت عهده‌دار شود با این حساب دانشگاه تهران ملتی است و نه دولتی و آن دانشگاه که به ملتی شهرت یافته خصوصی است نه ملتی. تحصیل باید برای همه یکسان باشد اگر برقرای این برابری در خانواده‌ها ممکن نیست در مدرسه‌ها امکان‌پذیر است. چرا باید مدرسه‌های ملتی چهار دیواری خراب کردن آینده عمر مشتی از فرزندانمان باشد. چرا باید مدارسی باشد که در شمار بهترین و زبده‌ترین مدرسه‌ها باشند که جز عدهٔ معدودی در آن راه ندارند و آنها توانگران درجهٔ اول کشورند. آتش همه بدبختی و دوگانگی و سرگردانی هزاران هزا جوان این سرزمین زبانه می‌کشد برای خدا و برای مصلحت مملکت این آتش را خاموش کنید.[۱۲]

فعالیت‌های فرهنگی و اداری

استاد دانشگاه تهران به صورت تمام وقت
استاد دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات به صورت نیمه‌وقت
ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم)
دانشیاری دانشگاه شیراز
ریاست دبیرخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز
ریاست انتشارات و مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش
دبیری دبیرستان‌های تهران
تدریس متون نظم در همه دوره‌ها از قبیل متون غنایی، حماسی، عرفانی و .. را بر عهده داشت. شاهنامه را به عنوان یک متن عرفانی و معرفتی وجهه همت خویش قرار داد. ابتدا با اعجاب و تمسخر اهل ادب مواجه شد ولی اکنون همه بر این باورند که شاهنامه متنی است عرفانی و بنیاد عرفانی دارد. هدف فردوسی قصه‌پردازی نیست و شاهنامه مملو از مبانی عرفانی و معرفتی است.
استاد در سال‌های اول استخدامیش به سبب انتقادی که در باب املای فارسی داشته‌اند منتظر خدمت می‌شوند و بعد دوباره دعوت به خدمت می‌شوند. ایشان تنها استادی است که دوبار به مقام استادی نایل شده‌اند. یک‌بار از درجه استادی خلع و دو مرتبه درجه مدرسی، استادیاری، دانشیاری و استادی را طی کردند. بعد از انقلاب بازنشسته و دوباره دعوت به کار می‌شوند.

یادمان و بزرگداشت‌ها

صد و چهاردهمین شب از شبهای مجله بخارا به بزرگداشت دکتر مظاهر مصفا اختصاص داشت که غروب چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مرکز دایره‎المعارف بزرگ اسلامی و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد[۱۳].

از نگاه دیگران

محمد بقایی ماکان

به آرامي در حد گفت‌وگوي دو نفره صحبت مي‌كرد، ولي پيدا بود كه در درونش آشوبي به‌پاست. او در سال‌هاي پاياني عمرش به خصوص از سال ۸۴ كه به دستور رياست دانشگاه تهران از تدريس بركنار شد، غوغای درونش فزوني يافت و شعر پناهگاهش شد برای تلاطم درون. او كشتهٔ فرهنگ و ادب فارسي بود؛ شايد به همين سبب وصيت كرد تا در زادگاهش تفرش كه از ديرباز چهره‌های بزرگ فرهنگي از آن سر برآوردند به خاک سپرده شود، تا بدانند كه از قبيلهٔ آنان است[۱۴].

قاسم صافی

یکی از درخشان‌ترین نقاط زندگی استاد، این بود که نظری گیرا داشت، خوش صحبت و نیک محضر بود و حکایات متفرقهٔ وسیعی داشت. چند سال پیش در جلسه رونمایی کتاب روضه‌الانوار خواجوی کرمانی که در محل موسسهٔ پژوهش میراث مکتوب برگزار شد، خاطره بسیار خوشی از گفتار فصیح، پر مایه و شیرین و طنز‌آلود برای شنوندگان به جای گذاشت[۱۵].

مریم حسینی

تنهایی، صبر،‌ سکوت، تواضع، قناعت و آزادگی از ویژگی‌های بارز «مظاهر مصفا» است. او سال‌ها فردوسی، سنایی، سعدی و مولوی تدریس کرد و همراه با آن تلاش کرد تا معارف و مفاهیم حقیقت را پیشهٔ خود سازد و عارفانه زندگی کند. شیفتگی‌اش به شعر فارسی بی مانند بود کلیات سعدی و دیوان او، سنایی و چند شاعر دیگر را تصحیح کرده و همراهی با این بزرگان سخن، کلام او را پخته و سخته کرده است. سلطه مصفا بر شعر و واژگان بی‌مانند بود، همراهی این سلطه با سوز و شور شاعرانه و تجربه سال‌ها تدریس و تحقیق، اشعاری ناب از او در تاریخ ادب معاصر ایران بر جای گذاشته است. از لحاظ جایگاه تاریخی، شعر او را می‌توان هم‌ردیف سخن‌سرایانی چون بهار، مهدی حمیدی شیرازی و خانلری دانست. هرچند که رواج شعر نیمایی در دورهٔ شاعرانگی او، مانع شد که شعر این شاعران مورد توجه قرار گیرد[۱۶].

مریم مشرف

دلبسته ادبیات کهن فارسی بود. مصفا با جریان شعر نو همراه نشد اما بعدها نظرش تغییر کرد و در سوگ مهدی اخوان ثالث شعری بدین سبک نوشت. وی قواعد املای فارسی را نمی‌پسندید و رعایت نمی‌کرد، از مخالفان نظام دانشگاهی بود و سی‌سال با آن جنگید[۱۷].

میرجلال‌الدین کزازی

مصفا سروی بلند، دلپسند و ورجاوند در سروستان سخن پارسی بود، مرغی سربلند و سرفراز که در مغاک خاک نمی‌گنجید و اکنون او شاد است و آزاد و ماییم که سوگواران دل افگاریم و اندوهگینان ناامید. استادانی که من وامدارشان هستم، همه نام‌دارند، یکایک را ارج می‌نهم اما بی‌هیچ پرده و پروا، این استاد جاودان یاد، دست کم مرا استادی دیگر سان بود[۱۷].

احمد تمیم‌داری

تمیم‌داری خاطره از تدریس مصفا را بازگو کرد و ادامه داد: مصفا از تدریس ادبیات گلایه داشت و می‌گفت تئوری‌های ادبی که حالا مد شده‌اند، بی‌حاصل است، باید به گونه ای به تئوری‌ها بپردازیم که تولید ادبی کم نشود، روش تدریس و تحقیق باید تغییر کند و در راستای تولید باشد[۱۷].

عباس کی‌منش

استاد ادبیات فارسی، نیز مظاهر مصفا را یکی از بزرگترین پژوهشگران عرفان اسلامی دانست و با برشمردن آثار مصفا به تشریح مفهوم مرگ در پژوهش‌های وی پرداخت[۱۷].

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

از معاصران به ملك‌الشعرا بهار و مهدی حمیدی علاقه‌مند بود و در یک روزگار طولانی، حمیدی را بزر‌گ‌ترین شاعر می‌دانسته است. به قول خودش، از دوپهلوها یعنی نوپردازها هم، مهدی اخوان ثالث و فریدون مشیری را دوست داشت و می‌گفت: «شاید صنعت‌گری مشیری كم‌تر از اخوان باشد، اما به شعر مشیری علاقه‌ و شیفتگی خاصی دارم»[۹].

صلاح الصلاوی

او مردی متحیر و سرگردان در علم ذوق و شعر بود. او نقاد، نقاش، شاعر، عارف، زبان‌دان بود. به قول صائمه اینهال (همسر او) غیر از واقعیت نیست او در هیچ رشته تحصیلی مقیم نشد. از بی‌قرای او همین بس نتوانست در ترکیه، مصر، ایران و سوریه مقیم شود یک جا قرار نداشت. بیشتر بیتی که با صوت خوش می‌خواند: دلا دیدی که در درماندگی‌ها/ نبودت ملجایی جز آل‌طاها[۱۸].

نجاتی لگال

نجاتی لگال بیست سال در آلمان و سال‌های متمادی در ترکیه سرپرستی کرسی زبان و ادبیات فارسی را عهده‌دار بود. او یکی از عوامل مؤثر ترویج و اشاعهٔ ادبیات و معارف فارسی بود و صرف نظر از جنبهٔ علمی و پیوندی که با ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. به زبان‌های عربی، فارسی، آلمانی و انگلیسی آشنایی دارد[۱۹].

حمیدی

شعر حمیدی در نهایت فصاحت و کمال است و سخن‌سنجی و داوری او در شعر درست و راست. نمی‌توان پوشیده داشت که حمیدی بر بهار برتر است. حمیدی در قصیده‌سرایی بارها اوجی برتر و فراتر از بهار داشته و معراج او در همین یک زمینهٔ شعر از او بیشتر است. موضوع تازه و هنرنمایی و قدرت بیان و توصیف که در گونه‌های تازهٔ شعر حمیدی است و آن صلابت و استواری و تمامی و بستگی و انتظام و پیوستگی که در کار قطعه‌های حمیدی است و آن رنگارنگی و تنوّع که در دوبیتی‌های خوش‌اسلوب و تازه و بدیع او راه دارد به بهار روی ننموده است و دست‌طبع او از آن کوتاه بوده است[۲۰].

عبدالعظیم قریب

صادق‌ترین نصیحت‌گر فرزندان خود بود و چون دهان از درس و بحث می‌بست زبان به اندرز و اعتبار می‌گشود. ورقه‌ها و رساله‌های شاگردان خود را به دقت و با حوصله و علاقه می‌خواند و نکته‌های لازم را گوش‌زد می‌کرد. با شغل و حرفهٔ خود صمیمی بود و آن را دستاویز معیشت نمی‌داشت[۲۱].


همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

به جهت مبارزاتی که در عرصه اندیشه و فرهنگ، چه در جریان ملی شدن صنعت نفت و چه در جریانات دیگر داشته‌اند، به ناچار شعرش هم متأثر از این قضاا است. پیوسته در شعری در قالب دوبیتی، به نام آرزوی مجال اشعار زیبایی در خصوص «آزادی» دارند[۲۲]:

سینه‌ام کاشکی چو غوک دمی
پر شدی از هوای آزادی
ای دریغا که رفت عمری و من
سوختم از برای آزادی

نامه سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه

چند هزار پایان‌نامه جلد و صحّافی شده زرکوب و سیم‌نشان در زیرزمین‌های دانشگاه بر سر هم فرو ریخته است و هر سال این تعداد افزونی می‌گیرد. در هندوستان و پاکستان و در هر گوشهٔ شبه قاره و حتّی در بعضی کشورها مانند چین و ماچین چند صرهزار نسخهٔ خطی فارسی در کنار هم چیده شده یا در پاره‌یی از کتاب‌خانه‌های دورافتاده همچون برگ چغندر بر سر هم انباشته گردیده است و این جمله میراث فرهنگی چندضد سالهٔ نیاکان ماست. کارگزاران دانشگاه‌ها اگر میسر است که هست تصویر آن را به سرزمینمان منتقل کنند. تا حداقل هزار دانشجوی پایان‌نامه نویس را به سرپرستی آخرین بازماندگان نسل نسخه‌شناس و متخصص حداکثر برای یک سال به سرزمین نسخه‌های فارسی بفرستند[۲۳].

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

بحران شعر

درباره‌ی بحران شعر و مخاطب نداشتنش اثرش گفت: شعر اجتماعی - سیاسی مخاطب می‌خواهد. ولی شعری از نوع غزل‌سرایی حافظ، مخاب خودش را دارد[۹].

شعر معاصر فارسی

شعر فارسی تا زمان مشروطه سیر سنتی و طبیعی خود را داشت. از مشروطه به بعد، تنوع و تحولی در شعر فارسی به‌وجود آمد و شعر سیاسی شد. در دوره‌ٔ صفویه هم كم‌ و بیش گاهی شعر سیاسی بود. البته ماهیت شعر سیاسی است و فرخی‌ سیستانی هم كه محمود را ستایش می‌كند، به‌نوعی به سیاست وارد می‌شود. پس صاحبان قدرت به شعر ربط دارند؛ ولی به این معنی كه ما بعد از مشروطه داریم، سیاسی نبوده است. از سویی، ادبیات فارسی به‌واسطه‌ٔ توسعهٔ ارتباطات از ادبیات روس و نیز از ترجمه‌ها تأثیر پذیرفت. نیما و یكی از همكاران روسش تحت این تأثیر، بساط شعر نو را راه انداختند. او شعر سنتی هم دارد؛ اما در مجموع، چیزی از این شعرهایش درنمی‌آید كه بتوان به او گفت شاعر. قطعه‌هایی ساخته كه غالبا ضعیف‌اند. شعرهایش به گونه‌ای نیستند كه بشود او را با بهار یا ایرج میرزا، كه سعدی روزگار خودش است، مقایسه كرد[۹].

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

استاد در قصیده‌ای که به سفیر وقت هندوستان (دکتر راچند) به سال ۱۳۳۴ نوشتند، ضمن بیان مشترکات فرهنگی بین دو ملت ایران و هندوستان و بعد از بیان بیداد و ستم اسکندر و چنگیز، ایران و هندوستان را دو شاخ از یک ریشه می‌داند و به فرهنگ و زبان مشترک دو قوم اشاره می‌کند و فرهنگ غرب را نشأت گرفته از فرهنگ مشرق زمین می‌داند و بر فراموش کردن گذشته و شوکت زمان باستان دریغ می‌خورد و مویه می‌کند[۲۲].

دو شاخیم ما هر دوان از یکی بن
نیاکانش کرده همی باغبانی
از این روی یکسان بود در بر من
همه خلق پنجانی و سیستانی
چه شوخان کشمیری و لاهوری
چه ترکان شیرازی و اسپهانی
چه شیران دشمن‌برانداز دهلی
چه شیرافکن آذرآبادگانی
از ایران و از هند فرهنگ مغرب
بیانی چو تاریخ مشرق بخوانی
کنون غریبان نمک‌ناشناس
زبونی پسندند بر خاورانی
دریغ است از آریایی‌نژادان
که غربی به شرقی کند حکمرانی
دریغا و دردا که ایرانیان را
فراموش شد شوکت باستانی

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

۳۳ جلد اثر از مجموعه شعر، تصحیح و تألیف[۲۲]

تألیفات

  1. کتابی در نقد ادبی و ترجمه حال شاعران قصیده‌سرا به نام «پاسداران سخن»

[استاد در این کتاب پیشنهادهایی در نقد ادبی و سبک‌شناسی ارایه نموده‌اند. این کتاب سال ۱۳۳۴ به رشته تحریر درآمده و قدیمی‌ترین تألیف وی می‌باشد، و در این اثر بعد از فهرست‌بندی مطالب، نشانه‌های اختصاری را آورده‌ و تفصیلی از سلیقه‌های خاص خود را در نگارش تحت عنوان «یادآوری» در دو قسمت «خط و انشاء» آورده است. در قسمت خط، استاد نسبت به املای کلماتی که شکل ملفوظ و مکتوب آنها متفاوت می‌باشد، به سختی اعتراض می‌کنند، کلماتی مانند خواجه، خواب، خواهر، خویش، مرتضی، رحمن و ... که متأسفانه کم هم نیستند. خصوصاً در مورد نوشتن حرکت «و» که قاعده درستی جاری نیست، گاه به صورت «واو» نوشته می‌شود و برخی آن را حرف حساب می‌کنند و گاهی بالای حرف پیش‌دار به صورت حرکت می‌نویسند: در «خوردن» حرف «خ» مضموم است و به صورت «واو» نوشته می‌شود ولی در «بردن» و «کشتن» که از حیث حرکت با «خوردن» هچ تفاوتی ندارد «واو» ظاهر نیست و گاهی علامت «و» بالای آن می‌گذارند. چرا حرف «ی» و گاهی «آ» تلفظ می‌شود. چرا «لیلی» می‌نویسیم و «لیلی» بخوانیم چه خواهد شد. آیا اگر این بازی‌های کودکانه که در شیوه نوشتن وجود دارد، از میان برود، آموختن خط برای نوآموزان صدها بار آسان‌تر نخواهد شد. در مورد نثر می‌نویسد: «نثر زیبا، نرم، شیرین و رسای فارسی مدت‌هاست که آفت یافته است».

  1. جزوه‌ای به نام «راهی از بن‌بست» در شیوه املای فارسی که در چند زمینه پیشنهادهایی تازه در آن ارایه شده است که در سال‌های اخیر فرهنگستان زبان فارسی و آموزش و پرورش برخی از آن شیوه‌ها را اقتباس کرده است.
  2. مجموعه کتاب درسی از نشم فارسی در دو جلد به نام «قند پارسی»

تصحیحات

 
  1. «دیوان نظیری نیشابوری» در این کتاب‌ به ترتیب فهرست مطلع غزل‌ها، قصاید، آغاز قطعه‌ها، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند و فهرست رباعیات به ترتیب حرف آخر آورده شده است. پس از اشعار به ترتیب، شرح‌حال چند تذکره‌نویس مشهور هم آمده است. ‌
  2. «دیوان نزاری قهستانی» در دو جلد از روی ۱۰ نسخه خطی
  3. «دیوان حکیم سنایی غزنوی» ایشان در مقدمه شرح حال سنایی و حوادث خاص دوران زندگی او از جمله قصیده «لای‌خوار و پسر قصاب» که سبب تغییر حال سنایی شدند و نیز برخی از دیدگاه‌های سنایی در مورد عشق مجازی، زنان، پسران زیبارو، رفتار سنایی با معضوقان و ... را ذکر کرده است.
  4. «دیوان لامه در میانی» در مقدمه به فراخی در مورد بخش‌های مختلف دیوان سخن گفته از جمله: توحید و نعمت غزل‌ها، قصیده‌ها، قطعه‌ها، ترکیب‌بندها، رباعیات و پیوست رباعی‌ها و پیوست دیوان و فهرست‌نامه.
  5. «دیوان ۶ جلدی مجمع الفصحای هدایت» با حواشی، فهرست و مقدمه.
  6. «کلیات سعدی»
  7. «قریب به ۴۰ باب از جوامع الحکایات عوفی» مهم‌ترین ویژگی این تصحیح، کار بی‌نظیر و پرارزش دکتر مصفا در جمع‌آوری و فهرست‌کردن مثل‌های رایج عربی، حکمت، آیات قرآن کریم با ترجمه، احادیث شریف نبوی، اشعار و عبارات عربی بر اساس حروف الفبا، سخنان پندآمیز و برخی سخنان دیگر فارسی، فهرست اشعار فارسی بر اساس حرف آهر و فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که در پایان هر جلد به همراه تعلیقات و صواب‌نامه آمده است. یکی دیگر از ارزش‌های برجسته در فهرست ترکیبات و اصطلاحات می‌باشد که همه لغات مشکل متن به همراه اصلاحات و ترکیبات دیگر معنی شده است و بدین لحاظ علاوه بر زدودن سختی و صعوبت متن کتاب، لغت‌نامه‌ای هرچند کوچک در پایان هر جلد وجود دارد که بیش از دیگران به کار هرکس که با متون کهن ادبی سروکار دارد، می‌آید.
  8. «دیوان امیدی تهرانی» از روی ۴ نسخه خطی
  9. «مقالات و سخنرانی‌ها» مجموعه سخنرانی‌های ایشان در رادیو ایران، در باب عرفان اسلامی با نام «با اوست حدیث من» پخش می‌شود.
  10. «سخنرانی‌های استاد در پاکستان و افغانستان، و در شهرستان‌ها»، در زمینه شعر فارسی سخنرانی‌های متعددی از او در کنگره‌های جهانی مثل کنگره سعدی و صائب به ثبت رسیده است.
 
 

سروده‌ها

  1. چهل چکامه
  2. سی پاره
  3. سی سخن
  4. ده فریاد
  5. شب‌های شیراز
  6. سپیدنامه
  7. مجموعه جمعهٔ سرخ
  8. نسخه اقدم (مجموعه چهارپاره‌ها) و نسیم

سبک و لحن و ویژگی آثار

در قصیده، غزل، مثنوی و دوبیتی طبع آزمایی کرد. در این قالب‌ها اشعار زیادی را به شیوهٔ سنتی سرود. سبک شعری وی سبک خراسانی است. خود او نیز صراحتاً به این امر اشاره دارد: ‌«خانهٔ من در رثای شاعر شیرازیان یاوری از شیوهٔ شعر خراسانی گرفت».
مضمون قصاید او شکوه، شکایت و ستایش خرد می‌باشد و موضوع عمدهٔ غزل‌هایش عشق و وصف معشوق است، البته گاهی در قالب غزل به بیان و شرح دردهای خویش از روزگار می‌پردازد. لحن او در مثنوی بیشتر حماسی است و موضوع دوبیتی‌هایش توصیف طبیعت، مضامین وطنی، سیاسی و مذهب می‌باشد. در برخی از اشعار وی تلخ‌کامی و دل‌آزردگی کاملاً محسوس می‌باشد. گاهی نیز از ضرب‌المثل‌ استفاده نموده و در برخی جاها با توجه به عقیدهٔ قدما در باب امور مختلف اشاره دارد.
در توصیف، دست توانا دارد و یکی از گویاترین جلوه‌های شعری او توصیفات زبایش می‌باشد، در توصیف شب و تاریکی آن می‌گوید:
شب سیاه درآمد چو زنگیان از راه
کشید بر سر دیوار و بر نقاب سیاه
در شعر «کعبه در خون» به ظلم و جنایات صدام و اعراب (آل سعود) اشاره می‌کند:
سوخت برگ و بر هزاران نخل
آتش کینه‌توزی صدام
در قصیده «خونین جامعه» حس انسان‌دوست و وطن‌پرستی خویش را این‌گونه بیان می‌کند:
آتش عشق تو و عشق وطن دارم به جان
در دو آتش می‌گدازد جان بی‌همتای من
صنایع لفظی و معنوی در اشعار دکتر مصفا در نهایت زیبایی و اوج هنرمندی به کار رفته که این نشانگر ذوق سرشار و توانایی کم‌نظیر ایشان است. البته ناگفته نماند که توانایی ایشان در بحث تئوری شعر تأثیر بسزایی در خلق آثارشان داشته است. در بین صنایع بدیعی، استاد به چند آرایه از جمله: ایهام، ایهام تناسب، تضاد، جناس و ... علاقه وافری نشان داده‌اند و این صنایع از بسامد در اشعار ایشان برخوردار بوده است و به دلیل آشنایی با موسیقی و نیز بدین جهت که موسیقی یکی از هنرهای خانوادگی ایشان بوده، به طرز بسیار زیبایی با اصلاحات موسیقی در اشعار خود بازی کرده است[۲۲].

شعر مصفا[۲۴]

شعر مصفا سه مرحله را پشت سر گذاشته است:
مرحله تقلید: در این مرحله شعر او را مدح، رثا و فخر تشکیل می‌دهد. بیشتر رایحه تقلید از نظامی و سعدی به مشام می‌رسد.
مرحله میان تقلید و نوآوری: مصفا راه کسانی که نه تنها سراینده آلام خود بلکه آلام دیگران را نیز می‌سرایند. نیروی تخیل صفا همانند خیال شاعر نیرومند است. نابغه و یکتا.
مرحله نوآوری: تارهای کهن که با آنها نغمه‌های نو می‌نوازد اشعار دینی اجتماعی و سیاسی او هستند و تارهای نوینی که نغمه‌های نو می‌نوازد، مقالات سیاسی و احتماعی و دیگر تحقیقات است که به رشته تحریر درآمده است. شعر «هیچ» تمام نظام معارف اسلامی و حکمت مشاء و اشراق و در عین حال اشاره‌ای به بدبینی ابوالعلای معری و تلمیحی به هیچ‌انگاری خیام و اندیشه‌های او دارد و از طرفی تسلیم صوفیه را برای وصول به مدارج کمال یادآور می‌شود.

هیچ

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ
جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ
از شهر بی‌کرانه هرگز رسیده‌ام
تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ
ز کوره راه هرگز و هیچم مسافری
در دست خون هرگز و در پای خار هیچ
در دل امید سرد و به سر آرزوی خام
در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ
در کام حرف بود و به لب قصّه مگر
بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ
دنبال آب زندگی از چشمه‌سار مرگ
جویای نخل مردمی از جویبار هیچ
دست از کنار شسته، نشسته میان موج
پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ
اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل
فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ
خون ریخته ز دیده، شب و روز و ماه و سال
در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ
دیوانهٔ خردور و فرزانهٔ جهول
عقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ
* * * * *
با عزّ اقتدار و به پا بند ذلّ و ضعف
با حکم اختیار و به دست اختیار هیچ
هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی
از دفتر زمانه‌ بی اعتبار هیچ
چندی عبث نهاده قدم در ره خیال
یکچند خیره کوفته سر بر جدار هیچ
عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق
یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ
قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب
سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ
سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ
نابافته نسیجی‌ام از پود و تار هیچ
گم کرده راه پیکی‌ام از شهر بی‌نشان
پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ
خاموش قصه گویم و گویای اخرسم
بی‌پای بادپویم در رهگذار هیچ
گویایی سکوتم و بیتابی درنگ
تمکین بیقراری‌ام و بیقرار هیچ
صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاک
نقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ
* * * * *
بیع و شرای خونم و بیّاع داغ و درد
بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ
جنس همه زیانم و سودای هیچ سود
سوداگر خیالم و سرمایه‌دار هیچ
سیم سپید سوخته‌ام در شرار پوچ
زرّ امید باخته‌ام در قمار هیچ
گنجینهٔ دریغم و ویرانهٔ فسوس
اندوهگین بیهده افسوس خوار هیچ
آیای بی‌جوابم امّای بی‌دلیل
گفتار پوچ گونه و پنداروار هیچ
ناپایدار کوهم و برجای مانده سیل
گردون نورد گردم و گردون سپار هیچ
گردنده روزگارم و چرخندهٔ آسمان
لیل و نهار سازم و لیل ونهار هیچ
پرگار سرنگونم و عمری به پای سر
بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ
زلت نشین خانهٔ بی‌آسمانه‌ام
محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ
سرمست هوشیاری و هشیار مستی‌ام
بر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ
* * * * *
اندیشهٔ محالم و سودای باطلم
معنی‌تراز صورت و صورت نگار هیچ
در وادی فریبم و لب تشنهٔ سراب
در خانهٔ دروغم و چشم انتظار هیچ
آزادهٔ اسیرم و گریان خنده روی
گریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ
بدنامی حیاتم و بر صفحهٔ زمان
با خون خود نگاشته‌ام یادگار هیچ
صلح آزمای جنگم و پیکارجوی صلح
بی‌هم نبرد هرگز و چابک سوار هیچ
تیر هلاک یافته‌ام از شغاد کید
خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ
بر دوش خویش کشتهٔ خود را کشیده‌ام
تا ظلم گاه معدلت از کارزار هیچ
محکوم بی‌گناهم و معصوم بی‌پناه
مظلوم بی‌تظلّم و مصلوب‌دار هیچ
دردم ازین که تافته‌ام از امید سرد
داغم ازین که سوخته‌ام در شرار هیچ
کس خواستار هرگز، هرگز شنیده‌اید؟
یا هیچ دیده‌اید کسی دوستار هیچ؟
آن هیچ کس که هرگز نشنیده‌ای منم
هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ
* * * * *

او بی‌شک از قصیده‌سرایان بزرگ و پس از ملک‌الشعرا بهار نامدارترین قصیده‌پرداز معاصر ایران است. نگاه او وسیع و اشعار خیام‌واره‌اش، قامت سوال‌گونه در برابر هستی داشت. قصیده «هیچِ» او گواه تمام اندیشه اوست؛ بی‌هیچ تفسیری و توضیحی. این قصیده از مرز‌های ایران هم گذشت و صلاح الصاوی شاعر و سخن‌سنج مصری، در کتاب العدمیه فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کرده است.
هیچ ردیفی دشوارست و خلق مضمون به تناسب با آن در ادبیات قصیده کار آسانی نیست. اما چیره‌گی اندیشهٔ هیچ‌انگاری بر ذهن شاعر این کلمه را به صورت ردیف در پایان مطلع نشانده و چکامه به همین ترتیب ادامه یافته است. نه آنکه سراینده در صدد برآمده باشد که در قصیده این کلمه را به صورت ردیف اختیار کند تا مضمون‌آفرینی و قدرت تعبیر خود را نشان دهد. گرایش ذهن او به هرگز از همین گذرست.
در این قصیده در حقیقت نوعی از اندیشه‌های خیامی جلوه‌گرست. حیرت و سرگشتگی در برابر اسرار حیات، راه به جایی نبردن و خود را همه‌جا با هرگز و هیچ روبه‌رو دیدن و با خیالات واهی در جستجوی بیهوده بسر بردن، این احساس هیچ‌انگاری در سراسر شعر منعکس است. در این شعر هیچ‌انگاری و رنج و یاس با طرز تلقی و برداشت مذکور حالتی حکمت‌آمیز به آن بخشیده است و شعرش مشتمل بر نکته‌های باریک، نه جواب دادن به ردیف. سخن از اختیارست و فاقد اختیار بودن. رو‌به‌رو بودن انسان با پرسشهای بی‌جواب در زندگی و احوال متناقض او، سرگردانی وی و نیز سرگرم بودن آدمی با خیالات بی‌بنیان خویش. مهارت شاعر در تعبیرهای گوناگون از این مفهوم واحد درخور توجه است. و ی فکر اصلی را در ذهن داشته و به صورت‌های رنگارنگ فرا نموده است. و این مقصود را به مدد تخیل تصویر آفرین به خصوص با حسن ذوق و چیره‌دستی در کاربرد واژه‌ها و ترکیبات پرتوان از عهده برآمده است. تناسب‌های لفظی (بازی با کلمات) در شعر او اندک و تحت الشعاع آفرینش ترکیبات نوپدیدی است که بر اثر همین طراوت و جوانی توانایی آن را دارند که با چابکی بار معنی را بکشد. نظری به ابیات قصیده و ترکیبات مطبوع و پرمعنا که مفاهیم و صور ذهنی را به آسانی دربند تعبیر کشیده همهٔ این عوامل او را در شمار چکامه‌سرایان توانای شعر سنّتی قرار داده است[۲۵].


کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی

منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. مصفا، گزینه اشعار دکتر مظاهر مصفا، ۶.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ‏ «در ذکر جمیل استاد مصفا». ۱ اسفند ۱۳۷۸. 
  3. ‏ «مراسم یادبود مظاهر مصفا برگزار شد». ۱۳ آبان ۱۳۹۸. 
  4. «دوگانگی‌های مظاهر مصفا». ۹ اسفند ۱۳۹۵. 
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ‏ «مصاحبهٔ روزنامهٔ شرق با استاد مظاهر مصفا/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». ۳۱ مرداد ۱۳۹۲. 
  6. مصفا، مظاهر. «منطق‌الطیر سلیمانی». کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه، دی و بهمن ۱۳۸۳، ۴۶-۴۷. 
  7. مصفا، مظاهر. «تعلیم و تربیت عرفانی». ماهنامهٔ‌ آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۴، ش. ۹ (۱۳۴۳): ۲۵-۳۲. 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ مصفا، مظاهر. «زبان،‌ ادبیات و دایرة‌المعارف». کیهان فرهنگی، ش. ۱۲۷ (خرداد و تیر ۱۳۷۵): ۶۰. 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ «برنامه های درسی دانشگاه ها کارایی ندارد». آفتاب نیوز، ۱۱ بهمن ۱۳۸۶. 
  10. مصفا، مظاهر. «به یاد بدیع الزمان فروزانفر». حافظ، ش. ۹ (آذر ۱۳۸۳): ۴۱. 
  11. مصفا، مظاهر. «دادگاه مصدق». حافظ، ش. ۱۴ (اردیبهشت ۱۳۸۴): ۸۶. 
  12. مصفا، مظاهر. «مدرسه ملتی». ماهنامهٔ آموزش و پرورش ۳۵، ش. ۳ (خرداد ۱۳۴۴): ۹-۱۲. 
  13. «شب « مظاهر مصفا» برگزار شد/معيشت، مردم را سردرگريبان كرده». ۱۶ اسفند ۱۳۹۱. 
  14. «مظاهر مصفا و خاطره يک مصرع». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  15. «در ذکر جمیل استاد مظاهر مصفا / دکتر قاسم صافی». ۱۱ آبان ۱۳۹۸. 
  16. «مصفا تمام زندگی کرد و تمام مرد». ۱۴ آبان ۱۳۹۸. 
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ «قدر مصفا در زمان حیاتش شناخته نشد». ۱۳ آذر ۱۳۹۸. 
  18. مصفا، مظاهر،‌ غلامرضا اعوانی، محمود بروجردی، محمدجواد گوهری، صائمه اینال، غلامحسین رضانژاد، سید جعفر شهیدی. «یادباد‌ آنکه سر کوی توام منزل بود». کیهان فرهنگی، ش. ۱۱۵ (آبان ۱۳۷۳): ۵-۱۱. 
  19. مصفا، مظاهر. «یادبود». ارمغان ۳۹، ش. ۲ (اردیبهشت ۱۳۴۹): ۹۶-۹۷. 
  20. مصفا، مظاهر. «باردیگر». بخارا، ش. ۱۲۰ (مهر و آبان ۱۳۹۶): ۲۰۶-۲۱۲. 
  21. مصفا، مظاهر. «مرگ قریب». آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) ۳۵، ش. ۱ (فروردین ۱۳۴۴): ۱-۲. 
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ ۲۲٫۳ برگ بیدوندی، سهراب. «مظاهر مصفا، اندیشه‌ها، آثار و اشعار وی». فصلنامه علمی و ترویجی زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه آزاد اسلامی اراک) ۳، ش. ۱۲ (زمستان ۱۳۸۶): ۴۱-۶۶. 
  23. مصفا، مظاهر. «نامه سرگشاده به میراث‌داران زبان و فرهنگ ایران دانشگاهیان، استادان، دانشجویان، کارگزاران دانشگاه». بخارا، ش. ۳۸ (مهر ۱۳۸۳): ۲۶۰-۲۶۱. 
  24. خالدیان، محمدعلی. «کتاب کلیات ماه ادبیات و فلسفه». کیهان فرهنگی، ش. ۱۲۷ (خرداد ۱۳۸۴): ۷۴-۷۹. 
  25. یوسفی، چشمهٔ روشن، ۷۷۰-۷۷۲.

منابع

پیوند به بیرون