آهِ باشین روایت مبارزی اتقلابی به قلممحمد کاظم مزینانیاست که در سال ۱۳۹۲ منتشر و توسط انتشارات سوره مهربه چاپ پنجم و نیراژاستثنائی ۱۰۰۰۰ نسخه رسید.این اثر کم‌نظیر به عنوان اثر برتر چهارمین جشنواره داستان انقلاب، جایزه قلم زرین و برنده جایزه هفتمین دورهٔ جلالشده است.

آهِ باشین
نویسندهمحمدکاظم مزینانی
ناشر
ناشر فارسی: سوره مهر
تاریخ نشر۱۳۹۲
شابک۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۶۹۱-۷
موضوعرمان اجتماعی سیاسی
سبکرئالیسم جادویی، پست مدرن
زبانفارسی
نوع رسانهکتاب
نقد و بررسی در حضور پدیدآور
* * * * *
 «آهِ باشین» روایت‌کنندهٔ فعالیت یک مبارز انقلابی چپ با فضای فکری کمونیستی است که از دههٔ۲۰ شمسی و بدو تولد شخصیت اصلی داستان آغاز می‌شود و تا سال۹۰ ادامه دارد. در این رمان به تناقضات و تفاوت‌های نسلی بین شخصیت اصلی و فرزندش اشاره شده است. روایت زوال یک خاندان قجری است که با نثری سلیس و لحنی مناسب، تعلیق و کشش، داستان جذابی خلق می‌کند تا خواننده را در مسیر یادآوری تاریخ معاصر با خود همراه سازد. در پس‌زمینه داستان از فصل اول تا انتها به‌ترتیب برهه‌هایی از تاریخ معاصر ایران مانند دوران رضاشاه و فرمان کشف حجاب، جنگ جهانی و سقوط رضاشاه، سرکارآمدن محمدرضا پهلوی، اصلاحات ارضی، گسترش فضای شهری و ساخت‌وسازهای آن دوران و تخریب فضاهای روستایی و بکر، مبارزات سیاسی پیش از انقلاب و بعد از آن و حتی جنگ تحمیلی و زمان حال، دوره می‌شوند. 

برای آنانی‌که کتاب را نخوانده‌اند

یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب

راوی دانای کل، داستان را در سه بخش مختلف برای خواننده تعریف می‌کند. بخش صفر داستان، زمان حال شازده پنجم یا ته‌تغاری است که تا آخر داستان نام دقیقش مشخص نمی‌شود. شازده در زمان حال داستان بالای هفتاد سال سن دارد و بیماری قلبی و سکته او را زمین‌گیر کرده است. در این بخش، دست‌وپنجه نرم‌کردن او را با بیماری‌اش، خاطرات گذشته و پسرش «کاوه» را می‌بینیم که تنها میراث خانواده سالاری است. کاوه معتاد است و زندگی خانوادگی‌اش درحال‌فروپاشی. داستان به‌صورت فلش‌بک ارائه می‌شود، داستان خاندان سالاری، از نوادگان فتحعلی شاه قاجار روایت می‌شود. داستان در این بخش خطی تعریف می‌شود و رو به‌جلو می‌رود و به‌مرور که خواننده با شخصیت‌های زیاد آن آشنا می‌شود، زندگی هریک را می‌خواند و سرنوشتشان را تا مرگ دنبال می‌کند. همچنین خرده‌روایت‌های مربوط به شخصیت‌ها به‌صورت صحنه‌ای از گذشتهٔ آن‌ها ارائه می‌شود که کمک شایانی به عمق‌بخشی شخصیت‌ها می‌کند. مهم نیست شخصیت تا چه حد فرعی یا اصلی باشد، هرجا لازم بوده که دربارهٔ شخصیتی بیشتر بدانیم، راوی آن‌را از ما دریغ نمی‌کند و با صحنه‌ای جذاب و گره‌گشا اطلاعات لازم را دربارهٔ شخصیت و ماجرای مدنظر ارائه می‌دهد. برای مثال خرده‌روایت‌های مربوط به زندانیان هم‌بند شازده، مثل «اسمال منیژه» و دیگران از نمونه‌های مد‌نظر داستان است.[۱]

چرا باید این کتاب را خواند؟

خواندن این رمان با نوعی کنجکاویِ ساده شروع می‌شود. اینکه بخواهیم بدانیم کدام کتاب افتخار جایزهٔ جلال در سال۹۳ را به‌دست آورده است. رمان «آهِ باشین» در حوزه‌های مردم‌شناسی و واژه‌شناسی، اطلاعات جامعی را دراختیار خوانندگان می‌گذارد. این رمان بیشتر از اینکه داستان باشد، می‌توان گفت گالریِ بزرگی از نقاشی‌های خوب و دوست داشتنی است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این کتاب درعین‌اینکه سرگذشت ۵ نسل را مطرح می‌کند، در محیطی ساده و صمیمی فرهنگ سنتی ایران را در تقابل با مدرنیته‌ٔ وارداتی بررسی می‌کند. جزیی‌نگری درخور احساس نویسنده در محیطی عاشقانه و تقابل احساس با وظیفه مداری و جدیت عمل‌گرا و تقابل آرمان‌های زیبای جامعه با واقعیت‌های زشت و زننده‌‌‌ٔ آن، از هنرنمایی‌های ویژه‌ٔ نویسنده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جاذبهٔ آهِ باشین

افتخارات

«کتاب آهِ باشین اثر برتر چهارمین جشنواره داستان انقلاب است که برندهٔ جایزه قلم زرین نیز شده‌است»[۲] همچنین محمدکاظم مزینانی، نویسنده برندهٔ جایزهٔ جلال و کتاب‌سال است.[۳]

سبک کتاب

پست مدرن

در این رمان ما با چند شخصیت مواجه هستیم که نه‌تنها هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد؛ چون همهٔ شخصیت‌ها به‌نوعی در یک سطح قرار دارند و به‌شدت شخصیت‌های کنش‌پذیر و منفعلی (Passive) هستند. اگرچه داستان اصلی حول یک شخصیت است؛ اما سایر شخصیت‌ها به‌صورت کاریکاتور‌گونه وجود دارند. در این رمان پست‌مدرن نوعی گسست مشاهده می‌شود و روایت آن‌ها تکه‌تکه و پاره‌پاره است. اگرچه برخی تغیرها همچون وجود دانای کل به‌جای راوی اول یا نداشتن پایانی باز در انتهای رمان باعث ترکیب‌بندی متفاوت این رمان می‌شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

رئالیسم جادویی

سبک کتاب درعین‌اینکه واقع‌گرایی است، توجه به اصول جادویی همچون جن و ماورا دارد. نویسنده زندگانی شخصیت‌های داستانی این مجموعه را به‌تصویر کشیده است.[۴]

تاریخی

رمانی است که گذشته و شرایط دوران گذشته را بازگو می‌کند. این کتاب دارای شخصیت‌های تاریخی واقعی اصلی و فرعی است که به صورت واقعی، در داستان گنجانده شده‌اند. در بررسی دقیق‌تر آن را بتوان به عنوان یک رمان نیمه تخیلی، زندگی نامه‌ای معرفی نمود.[۵]

اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب

در داستان از فصل اول تا انتها به‌ترتیب برهه‌هایی از تاریخ معاصر ایران مانند دوران رضاشاه و فرمان کشف حجاب، جنگ جهانی و سقوط رضاشاه، سر کارآمدن محمدرضا پهلوی، اصلاحات ارضی، گسترش فضای شهری و ساخت‌وسازهای آن دوران و تخریب فضاهای روستایی و بکر، مبارزات سیاسی پیش از انقلاب و بعد از آن و حتی جنگ تحمیلی و زمان حال، دوره می‌شوند.

رمان، قابلیت تقسیم شدن به دو فضای مستقل را دارد. دنیای پهلوی و بعد از آن انقلاب تا سال۱۳۹۰ که فضایی واقع‌گرایانه دارد و دنیای قاجارها که در هاله‌ای از ابهام و افسون پنهان شده. فضایی سنتی که در آن آن‌هایی‌ها بیشتر از این‌هایی‌ها حضور دارند. داستان از زبان ته تغاری، پنجمین شازدهٔ قاجاری روایت می‌شود که تصمیم می‌گیرد شاهزاده نباشد، به مردم بپیوندد و توده‌ای شود. او فرزند ناخلف اشرافی‌گری‌ است که با برخواستن درمقابل این نظام، علیه تاریخ و هویت اجدادی‌اش بر می‌خیزد و درنهایت از درون، دچار از خود بیگانگی شده و از بیرون از سوی جامعه طرد می‌شود. در کنار زاویهٔ دید دوم شخص که خواننده را در جایگاه راوی قرار می‌دهد تا با او همه چیز را از نزدیک، تجربه کند، رمان همزمان به درون طبقات مختلف اجتماعی سرک می‌کشد و از هر طبقه نماینده‌ای انتخاب می‌کند تا حوادث را با نگاه خود روایت کند. اگر ته تغاری و سیمین نمایندهٔ طبقهٔ روشنفکر و تحصیل کردهٔ جامعه هستند، صدای اسمال منیژه و سروان از داستان حذف نمی‌شود.[۶] چنین ذهنیتی وقتی بی‌مقدمه با مظاهر فیزیکی مدرنیته در قالب کالاهای وارداتی مواجه می‌شود، سادگی و نظم همگون فکری‌اش به چالش کشیده می‌شود و ناگزیر، واکنش‌های افراطی نشان می‌دهد. تلویزیون‌های لامپی، به خصوصی‌ترین جایگاهی وارد می‌شوند که برای ورود هر جنسی به حریم خود، روی درب منزل‌هایش، کلون متفاوتی دارد. قطارهای سریع‌السیر، هالهٔ مقدس زیارتی را که قرار بود با رنج سفر توأم باشد، کم‌رنگ می‌کند. این ذهن آشفته که برای اولین بار از کیلومترها آن‌سوتر، صدایی آشنا را از میان سیم‌های مسی می‌شنود، به دم‌دستی‌ترین بازماندهٔ جهان‌بینی سنتی‌اش متوسل می‌شود:خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

«آن‌هایی‌ها همه‌جا هستند، حتی میان سیم‌های تلفن و تنها کاری که خارجی‌ها کرده‌اند این است که آن‌هایی‌ها را توی سیم زندانی کرده‌اند.» (ص:۱۵۸)

نظر بزرگان(اهل ادب و داوران)

نقدهای مثبت

علیرضا قزوه
محمدرضا بایرامی
 
محمد کاظم مزینانی در کنار محمدرضا بایرامی

در زمانه‌ای هستیم که برای تیترهای کوچک هیاهوی بسیاری به راه می‌افتد و این درحالی‌ است که در زمینه ادبیات و داستان‌نویسی این اتفاق روی نمی‌دهد. جامعه ادبی و فرهنگی نباید بسیار راحت از کنار نویسنده‌ای که به عمق مطلب می‌پردازد، بگذرد. «آه باشین» کار شریفی است، مطالب زیاد داستان از زندگی شخصیت‌های تاریخی و جزئیاتی که بیان می‌کند، لحظه‌ای در آن احساس کم‌کاری و باری به هر جهت بودن نویسنده نمی‌شود. معمولاً شاعران نویسندگان خوبی نیستند بخصوص از جهت نثر بسیار مشکل دارند این اتفاق برای مزینانی روی نداده‌است، در متن ۵۰ تا ۱۰۰ کلمه می‌توانیم دربیاوریم که به غنای زبان فارسی افزوده است. توصیفات بسیار جلب توجه می‌کند.[۷]

ناصر کشاورز

از دورهٔ نوجوانی با مزینانی دوست بودم و شعر کودک را باهم شروع کردیم. برخلاف صحبت‌های دوستان وی از همان ابتدا هم شاعر و هم داستان‌نویس بود. هنر وی هنر زندگی‌کردن است. مارکز و بورخس را مزینانی به من معرفی کرد. وی آن‌قدر خوش‌ قریحه بود که اشعارش موردتوجه صاحب‌نظران قرار گرفت و هنوز شعرهای ابتدایی وی را کسی نمی‌تواند کپی‌برداری کند. «آه باشین» مانند گردابی مرا در خود غرق کرد و نتوانستم از آن بیرون بیایم. این کتاب تابلوهایی ترسیم‌شده با کلمات است، تابلویی که ازبین‌بردن یک گوشه آن باعث خرابی کل آن می‌شد. با فضاهای به‌کاربرده در داستان آشنا بودم و خیلی از شخصیت‌ها برایم آشنا بود. مهندسی کلمات و واژگانی را در کتاب خود به‌کاربرده که انگار در زبان فارسی گم‌شده بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محسن پرویز

منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم، در میان رمان‌های منتشرشده نثر این داستان سالم و قوی است. استفاده از افعال و جملات در این کتاب بجا و درست و علائم نگارش در داستان به‌موقع به‌کاررفته است. این داستان روان نوشته‌ شده و از دایرهٔ واژگان گسترده‌ای بهره می‌برد. توصیف صحنه‌ها به‌ویژه در بخش‌هایی که مربوط که به زمان حال است توصیف‌های موفقی است و وضعیت را در ذهن خواننده زنده می‌کند. در این رمان نویسنده به نکات ظریفی اشاره می‌کند که نشان از تسلط تاریخی نویسنده دارد و جزئی‌نویسی‌های نویسنده از نکات برجسته رمان است. کسی که رمان فاخر دست می‌گیرد توقع دارد جای پایی از مطالعات و تجربه نویسنده در صفحه‌صفحهٔ رمان ببیند، البته رمان محل آموزش نیست؛ ولی محل پندآموزی می‌تواند باشد و ما این را در این رمان شاهدیم. همچنین در این اثر با تقابل سنت و مدرنیته مواجهیم و شاهدیم که این مسئله در متن تجلی دارد و این نگاه قالبی است که در دوران پهلوی به جامعه خورانده می‌شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

رضا رهگذر

تخیل روان نویسنده در این داستان چشمگیر است و نشان می‌دهد که ذهن نویسنده قصه‌پرداز است و توانسته آن‌ها را خلق کند و از این نظر اثر شایسته‌ایی خلق‌ شده است.[۸]

یوسف‌علی میرشکاک

مزینانی عمیق‌تر از آل‌احمد به تاریخ نگاه کرده است و این شاید به‌دلیل ویژگی‌های شخصیتی اوست. مزینانی با دوگانه‌ای که قرار است سه‌گانه شود، باری را که سال‌ها روی دلم سنگینی‌اش را حس می‌کردم برداشت. باید رمانی خلق می‌شد که جذاب، قابل خواندن، محل تأمل، برخوردار از تکنیک درست می‌بود، عواطف مخاطب را پس نمی‌زد، شعار نمی‌داد و در دایره تأویل، قابل استخراج حرف‌هایی برای راهگشایی انسان امروز می‌داشت. مزینانی رمان‌های غیرموفقی نداشته که اکنون شاهد دو رمان موفق باشیم. هر دو اثر کارهای نخستین وی در عرصه نگارش رمان، موفق‌اند و از انسان امروزی سخن می‌گویند. یکی از موفقیت‌های درخشان نویسنده این است که به‌صورت اجمالی و در قالب خاندان سالاری توانسته است با زبردستی به چنین سیر تاریخی بپردازد. جزم‌اندیشی ایدئولوژیک را در هیچ‌یک از دو رمان مزینانی نمی‌بینیم.[۹]

ابراهیم حسن‌بیگی

مزینانی را به‌عنوان شاعر می‌شناختم و ابتدا می‌خواستم ورودش به عرصهٔ رمان را نقد کنم. در انتظار رمان‌های مزینانی بودم و «آهِ باشین» را ازنظر ساختاری به چشم منتقد می‌خواندم و قصد لذت‌بردن نداشتم؛ اما وقتی رمان به‌پایان رسید، از آن لذت بردم. مزینانی توانست رمانی بنویسد که مخاطب هم بتواند بخشی از آن را خلق کند و صرفاً نظاره‌گر حوادث داستانی نباشد. این امر اثر او را ماندگار می‌کند. وقتی «آهِ باشین» را می‌خواندم، حس می‌کردم فیلمی از علی حاتمی می‌بینم. فضاسازی‌های عصر قاجار داستان باوجود نبود نگارنده در آن زمان بسیار گویا و با دقت و ریزبینانه خلق شده بودند. بیشتر نویسندگان رمان‌های تاریخی، اسیر حوادث آن می‌شوند. نویسنده عشق را دست‌مایه افزودن بر حجم رمان قرار نداده است. طی رمان هیچ‌یک از زن‌وشوهرها عاشق‌های آنچنانی نبوده‌اند. فقط همدیگر را دوست داشته‌اند و زندگی کرده‌اند. مزینانی به مخاطب فرصت می‌دهد ادامهٔ ماجراهای عاشقانه را خودش در ذهن بسازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نقدهای منفی

رضا رهگذر
محسن پرویز

از دید من طرح داستان ضعف آشکاری دارد. به‌گونه‌ای که مقبول نیست. داستان می‌خواهد از نگاه «ته‌تغاری» به گذشته بازگردد که در عمل این اتفاق رخ نمی‌دهد. زاویهٔ دید در این داستان از آن نکاتی است که موجب می‌شود به اثر لطمه وارد شود. زاویهٔ دید به‌گونه‌ای است که به‌نظر می‌رسد می‌خواهد از زاویهٔ دید ته‌تغاری داستان روایت شود؛ اما نویسنده در بخش‌هایی نمی‌تواند به آن پایبند باشد. درمجموع در طرح و زاویهٔ دید اشکال دیده می‌شود؛ اما شخصیت‌پردازی رمان قوی است و افراد را به‌خوبی نشان داده است، همچنین در توصیفات و صحنه‌پردازی نیز خوب عمل شده و نکتهٔ اصلی و ویژهٔ داستان نثر سالم و روان آن است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جمله‌های ماندگار کتاب

آن‌هایی‌ها
  • وقتی حال قبلهٔ عالم جا آمد و رنگ و رویش برگشت، با تغیّر گفت: «چنین دریای نافهم و اجنبی‌پرستی همان بهتر که در قبالهٔ ما نباشد. آخر مشتی آب شور و تلخ به چه کار ما می‌آید؟ حالا می‌فهمیم که حاجی حرفش چقدر درست بوده است. به واقع، نصف بیشتر این مملکت زیادی است. باید هم چنین آب و خاکی زن‌های خوشگل و ترگُل‌ورگل بار بیاورد. چشم دارند این هوا! اندازهٔ چشم گاو. ولی به این خراب‌شده نگاه کنید! حتی زن‌های عقدی ما به لعنت ابلیس نمی‌ارزند؛ یک بار هم که سوگلی خودمان را تا سن‌پطرزبورغ بردیم، دیدیم الان است که زهره باد بدهد. از همان‌جا برش گرداندیم. مَخلص کلام، ما حاضریم ثلث این مملکت را بدهیم تا چند جریب از خاک اروپ را قباله‌مان کنند. قدغن می‌کنیم که من‌بعد دیگر کسی اسم این دریای نحس و نجس را در حضور ما به‌زبان نیاورد!»(ص: )
سال سن
  • حرضت والا، به این دختر نگاه کن! از گرسنگی نای راه‌رفتن ندارد.

یک‌هو نگاه گُرّان شازده افتاد به صورت دخترک و حالش عوض شد. کیسه را از زن گرفت و بدون اینکه وزن کند انداخت توی صندوق. بعد پنج تا دوقِرانی از ته جیب جِلقزه‌اش بیرون کشید و گذاشت بیخ مشت زن و گفت: «این از شیربهای دخترت. مهریه‌اش هم پنج تا گوسفند. دیگر لازم نکرده سن جمع کنید. بروید و به فکر مراسم عقدکنان باشید. فقط تا می‌توانی به او خوراک بده تا خوب رو بیاید. شب‌جمعه، یک نفر را می‌فرستم بیاوردش. ملتفت شدی؟» زن، ناباورانه، به دوقِرانی‌ها دست کشید و گفت: «هر چه شما بفرمایید شازده! این دختر کنیز شماست.»(ص: )

باغ‌های بی سیرت
  • درخت به‌سرعت آسفالت را کنار می‌زد و به رشد خودش ادامه می‌داد. پیرمرد اجازه نمی‌داد کسی آسیبی به درختچه برساند. آجر دورش چیده بود و به‌موقع آبش می‌داد. چند بار مأمورهای شهرداری خواستند درخت را بکنند؛ یک روز صبح زود، وقتی باغبان با پیتِ آب از خانه بیرون آمد، اثری از درختچه‌ها ندید. مأمورهای شهرداری شبانه درخت‌ها را بریده و بعد از ریختن آهک آنجا را آسفالت کرده بودند.(ص: ۲۳۴)
از افلاک تا کراک
  • «واقعاً این‌ها قصد گروگان گرفتن شهبانو را داشته‌اند؟ چه مرگشان است؟ یک مشت فارغ‌التحصیل دانشگاه یا دانشجو که رایگان تحصیل می‌کنند و از همه آزادی‌های اجتماعی برخوردارند. می‌توانند دختر و پسر به اردو بروند و آواز بخوانند و هر شب با ماه‌رویی به‌سرببرند. این‌همه ویلا، پلاژ، کازینو، بار، کاباره، کلوپ‌های شبانه، سینما، برنامه‌های سرگرم‌کننده تلویزیونی ... و باز هم ناشکری؟ باز هم نق زدن؟ مملکت از این بهتر؟… می‌توانی تاکسی بگیری و جلوی سفارت امریکا نگهش داری و یک‌ربع بعد با ویزای آن کشور برگردی. پس چه مرگشان است؟ چرا هم خودشان و هم ما را به‌زحمت می‌اندازند؟ چرا به‌جای درس‌خواندن یا کار کردن می‌نشینند و نقشه گروگان گرفتن علیاحضرت و حتی کشتن او را می‌کشند؟ خاک بر سرتان! شما لیاقت چنین مواهبی را ندارید و همان بهتر که زیر شکنجه بمیرید یا توی زندان بپوسید!»(ص:‌۴۱۸و۴۱۹)
این‌هایی‌ها
  • خود من یک شاهم، فتحعلی شاه قاجار، در بستر مرگ... من شازدهٔ بزرگم، با زن‌های عقدی و غیر عقدی بسیار و بچه‌های بی‌شمار... من شازده‌ام. در قرارداد آخال حضور داشتم. مهر جَلّ علای من پای ضمیمه‌های این قرارداد به‌چشم می‌خورد. من بودم که رگ امیرنظام را قطع کردم. من بودم که فرمان مشروطیت را امضا کردم. من بودم که سلطنت قاجار را برانداختم و بر تخت پادشاهی تکیه زدم. من بودم که سی‌وهفت سال در این کشور پادشاهی کردم؛ اما این مردم ناسپاس از کشور خودم بیرونم انداختند و چه آوارگی‌ها که نکشیدم! سرانجام با سرطان خون، روی یک تخت فلزی سرد، در یکی از بیمارستان‌های قاهره مُردم... من بودم که... (ص:۵۸۰و۵۸۱)

مشخصات کتاب‌شناختی

«تعداد صفحات کتاب ۳۵۶ صفحه است که برای نخستین بار در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات سوره مهر وارد فاز چاپ شد که تاکنون حدود ۱۰۰۰۰ نسخه از این کتاب به فروش رسیده است. چاپ پنجم کتاب با طرح روی جلد متفاوت منتشر و روانه بازار کتاب شده است.»

پانویس

منابع

  • مزینانی، محمدکاظم (۱۳۹۳). آه باشین. تهران: سوره مهر. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۶۹۱-۷.

پیوند به بیرون