یدالله رؤیایی
بخش لید (معرفی ویژه و ناب در حد ۳۰۰تا۵۰۰ واژه)
یدالله رویایی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | سرایش، نویسندگی و نظریهپردازی ادبی |
زادروز | ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ دامغان، سمنان |
محل زندگی | دامغان، تهران، پاریس |
در زمان حکومت | پهلوی و جمهوری اسلامی |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، انقلاب اسلامی ۵۷ |
بنیانگذار | شعر حجم |
پیشه | شاعری، نقدنویسی، نویسندگی،نظریهپرداز ادبی |
سالهای نویسندگی | ۱۳۳۳ تا امروز |
کتابها | از دوستت دارم، دلتنگیها، هفتاد سنگ قبر و... |
تخلص | رویا |
همسر(ها) | مادلن |
فرزندان | سارا |
مدرک تحصیلی | دکترای حقوق بینالملل |
دانشگاه | دانشسرای شبانهروزی تربیت معلم، دانشگاه تهران |
دلیل سرشناسی | بیانیهٔ شعر حجم |
اثرگذاشته بر | منصور خورشیدی و هوشنگ بادیهنشین و ... |
اثرپذیرفته از | ادبیات مدرن اروپا |
وبگاه رسمی | http://akhavansaales.ir |
داستانک
موراویای متحیر
« | صادق هدایت بختش در این است که کارش بهنثر است، و یا شاهکارش بوف کور که میتواند چهرهای جهانی از او بسازد بهنثر است. [نثر] چیزی را در ترجمه ازدستنمیدهد. قربانی تکنیکهای زبانی و کمپوزیسیون و تشکل ذهنی نمیشود و حتی گاه نثر یکاثر در دست مترجمی کاردیده و رمزآشنا، اعتبار بیشتری پیدا میکند تا در زبان اصلی... مثل پاساژهایی از همین بوف کور در ترجمهٔ فرانسه «روژه لسکو» که قویتر از متن فارسی آن درآمدهاند که هم او و هم کتاب را بهشهرت و بهچاپهای بعدی رساند. ترجمهٔ ایتالیایی بوف کور هم همینطور بود، قویتر از اصل آن. این را بعدها از خیلیها شنیدم، ولی در همان ماهی که ترجمهٔ این کتاب در ایتالیا درآمدهبود، یادم میآید که یکبار من و شاملو در رم، بهعصرانهای در خانهٔ «آلبرتو موراویا» دعوت بودیم و اولینبار خبر انتشار این ترجمه را طوری بهما میداد که بهحیرت و ناباوری میمانست.[۱] | » |
انتخابات در کلاس دانشکدهٔ ادبیات
بهنقل از محمدرضا شفیعی کدکنی:
« | قضیه بهاین صورت بود که در کلاس صدوبیستنفری، بیآنکه بحثی از شعر معاصر باشد و بیآنکه نامی از کسی بهمیان آمدهباشد، از جمع دانشجویان خواستهشد که نام شاعران مورد علاقهٔ خودشان را روی کاغذی بنویسند. وقتی کاغذها جمع شد، معلوم شد در میان صدوبیست دانشجوی یککلاس دانشکدهٔ ادبیات، بعضی از بزگمدعیان شعر معاصر بیش از یک یا دو طرفدار ندارند، بعضی از همان یکیدوتا هم محروماند. نتیجه از این قرار بود: نیما یوشیج ۹۲ رأی، فروغ فرخزاد ۸۷ رأی، احمد شاملو ۸۶ رأی، اخوان ثالث ۸۶ رأی و... متوجه این نکته هستم که در این رأیگیری یدالله رویایی ۲ عدد رأی دارد و «کارو» ۴ عدد رأی. اما همین رأی دهندگان ۲۳ رأی به سهراب سپهری و ۶۴ رأی به سیاوش کسرایی، یعنی اگر جنبهٔ اجتماعی-سیاسی، و بگو شعار دادن، مورد نظرشان بوده، ضمناً بین شعر اجتماعی «کارو-کسرایی» و غیراجتماعی و غیرشعاری «رویایی-سپهری» تا آنجا حواسشان جمع بودهاست که بهنوع سالم و درست هرکدام توجه کنند و نوع قلابی هرکدام را هم کنار بگذارند، ۲ رأی رویایی (با سیسال فعالیت ادبی شبانهروزی و متجاوز از دویست مصاحبهٔ مطبوعاتی رادیو-تلوزیونی، داخلی و خارجی و کوششهای بینالمللی و صدور مانیفستهای آوانگارد) و ۳۳ رأی سپهری (با نزوای عجیبش که هیچکس نشانی از او ندارد و در تمام عمرش کسی نه یکبار او را دیده و صدای او را در شب شعری یا تلوزیون و رادیویی شنیده) دلیل قاطعی است که بر اینکه هر نوع شعری ، اگر در راه خود، اصیل باشد، خوانندگان خود را خواهدیافت.... آنها که هیچ رأی ندارند حق دارند بگویند اصلاً هیچکس از اینان شعرشناس نبودهاست. اما بههرحال همین شعرنشناسان ۸۷ رأی به فروغ فرخزاد دادهاند و ۲ رأی به یدالله رویایی.[۲] | » |
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
از چشم رویا
دیگران
محمود دولتآبادی
... این تحولات قصهنویسی ایران را، تا آنجا که دنبال کردهام، بیشتر در کمیت میبینم تا کیفی. یعنی این رمانهای بسیار با خوانندههای بسیارشان البته که حادثهٔ خوشی است ه در کشور ما و در میان مردم کتابخوان رایج شدهاست، ولی کیفیت را آثار انگشتشماری اداره میکند. از مشهوران این نسل، محمود دولتآبادی را کموبیش خواندهام، که در زمان عظیمش، «کلیدر»، بیشتر از آنکه بهشعر برسد، تغذیه از شعر میکند، یعنی زبان شعر معاصر را، و تکنیکهای زبانی شعر شاعران پیشرو را با کاربردهای شخصیاش، در رمانش پیاده میکند، و این البته غنیمتی بر غنای قصهٔ امروز است، و این اتفاق کم میافتد، ولی میافتد که ما را بهشعر بهعنوان یک هنر زیبا برساند و یا بهحاشیهٔ آن، مثل پاساژ درخشان انتقام شتر، در جای خالی سلوچ.[۳]
مسائل نظری ادبیات
عنوان چیست؟
در متن من چیزی از تن من هست: اصرار من و تکرار من. در تن من چیزی جز ادامهٔ پوستم نیست. ادامه را که از پوست میگیرم، بدن تمام میشود. ادامه، صورت خود را میخواهد. و صورت از توقف جایی در پوست، صریح میشود. نام من شاید صراحت از صورت میگیرد. همیشه در گذر از نام، منظری از پوست چهره میشود، و همانجا است که متن عنوان میگیرد، و در آنسوی عنوان پوست دلیل خودش را جامیگذارد، و سر خودش را شروع چهرهٔ خود میکند.[۴]
این است که عنوان آغاز است و در آغاز تظاهری از راز و راز متن همیشه از عنوان میآید. چراکه عنوان خود سویی نیامده دارد، که در بالا میماند و ناظر بر سویی میماند که متن را میبرد، که متن را پهنای پوست کند.[۴]
تمام متنهای بیعنوان جانب از خود میگیرند. متن بیعنوان، عنوان متن است و جانب نامی میرود ککه صورت خود را، در ریخت من بههم ریختهاست.[۴]
پوچی: مای بیحد و مای حد
شما پوچید. پوچی نیز، مثل هرچیز برای خودش حدی دارد. حدهایی دارد. حدها را شما نیستید که بر پوچیتان میگذارید. حدها را دیگران میگذارند که این هم نوعی پوچی است و خود حدی دارد، برای شما، و برای آنها که حد میگذارند. حدها، پوچیها را تزیین میکنند. چیزی را روی چیزی میگذارند که خودش را روی چیزی نمیگذارد. پوچی خودش را درون شما میگذارد و حد، خودش را جلوی شما، جلوی پوچیای که طبعاً با شماست... این حدهای مقابل خود را قسمتی از خودتان میبینید و قسمتی از خودتان میدانید. و همنین است که همه با حدهایشان آشتی میکنند و حدهایی که دیگران در جلوی رویشان گذاشتهاند از خودشان میدانند و کمکم خیال میکنند که خودشان گذاشتهاند. مثل فاصلههاشان نیست که با دیگران میگذرانند و خیال میکنند که از دیگران فاصله گرفتهاند، درحالیکه از خودشان فاصله گرفتهاند. فرق فاصله و حد در همین است، در حد خودتان را در خودتان پیدا میکنید، و در فاصله دیگران را در خودتان پیدا میکنید، چون شما دیگرانید، فاصله بین شما و آنها نیست و اگر هست برای آن است که در همان فاصله بههم برسید. درحالیکه حدها در فاصلههاشان بههم نمیرسند... حدها بههم نمیرسند، و میاندیشند در عبور شما از آنها، فاصلههاشان پُرگردد. و فاصلهٔ دو حد را شما طی میکنید، چه با جست، چه با گام. در جست بهطول میرسید. در جست بهطول میرسید. و در گام بهدایره و چرخ. در فاصلهٔ دو حد افقی بهمنع میرسید و در فاصلهٔ میان دو حد عمودی، بهبطلان. در منع پوچی است و بطلان، آنچه که در پوچی است. و بههرحال بهپوچی میرسید. پوچی در طول و پوچی در دایره، طی پوچی برای نیل بهپوچی. شما پوچید. و پوچی شما حد ندارد، برای اینکه تا دم حد میروید و برمیگردید، حد را همانجا رها میکنید. پس حد را ندارید، حد ندارید. پس برمیگردید عقب، جلو، عقب، جلو، عقب. بهپوچیهای «بکت» میماند. هدف که نیست، فقط جلو و عقب هست، نه راست و چپ، و ما نه راست را، و نه چپ را دانستیم. نه راست را و نه چپ را نه داشتیم و نه نداشتیم. مثل هدف، مثل شرف که میشود داشت و میشود نداشت، مثل هدف و مثل شرف، وقتی که هست، فقط جلو و عقب است. جلو که حذف عقب نیست، عبور نیست. حد هست، ولی ما نداریم. حدی که ما نداریم، بود، حد بود، نشانه بود.، نشانه کور شد، علامت عبور شد. عبور را شناختیم، حد هست، ولی ما حد نداریم، حدی که ما نداریم هست، مای بیحد، مای حد.[۵]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
منابع
- رویایی، یدالله (۱۳۸۶). من گذشته امضا. تهران: کاروان. شابک ۹۷۸۹۶۴۷۰۳۳۵۶۵.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۶). ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت. تهران: توس. شابک ۹۶۴۳۷۲۰۰۳۹.
- «گفتگو با یدالله رویایی (۳)». نشریهٔ کلک، ش. ۴۱ (مرداد ۱۳۷۲): ۱۷۲ تا ۱۷۹.