من منچستریونایتد را دوست دارم


من منچستریونایتد را دوست دارم رمانی با ساختاری نو و بر‌آمده از دلِ‌ تاریخ‌ ایران به‌قلم مهدی یزدانی‌خرم است که در سال۱۳۹۱ منتشر کرد و در همان سال، تندیس بهترین رمان‌ِسال هفت‌اقلیم و جایزهٔ جشنوارهٔ ادبی بوشهر را برنده شد. این رمان با انتشار ۱۲۵۰۰ نسخه، در فهرست پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی دهه‌ٔ نود قرار گرفت.[۱]

من منچستریونایتد را دوست دارم
اثری در هجو زمان و جعل تاریخ
نویسندهمهدی یزدانی‌خرم
ناشرچشمه
تاریخ نشر١٣٩١
تعداد صفحات۲۲۵
موضوعحملهٔ متفقین به تهران
سبکواقع‌گرایی
فراواقع‌گرایی
نوع رسانهکتاب
مهدی یزدانی‌خرم
خوبی مُردن این است که می‌توانی بدجوری حال دیگران را بگیری.
گور پدر تاریخ


* * * * *

«من منچستر یونایتد را دوست دارم» اثری سورئال با ژانری اجتماعی و نگاهی پست‌مدرن،خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه به بررسی مهم‌ترین قسمت‌های تاریخ ایران، از ۱۳۲۰تا۱۳۳۲ می‌پردازد.

نگاهی گذرا به منچستریونایتد

خون دادم تا رمان را نوشتم

«در دوران دانشجویی یک‌ روز بیکار بودم، رفتم خون بدهم، در آن‌ زمان به ذهنم آمد که اگر بشود داستانی نوشت با سلول‌های سرطانی و سرطان‌ خون، خیلی جالب است. این در ذهنم بود و خیلی از آن طی زمان ساخته شد و ایده‌اش کاملاً تجربه‌ٔ شخصی بود.» [۲]

منچستریونایتد در نخستین نگاه

رمان در‌‌‌‌‌‌ «تکهٔ اول» با تصویری از دانشجوی تاریخ دانشگاه تهران در هوای ابری پاییز هشتادو‌سه حوالی خیابان‌ انقلاب آغاز می‌شود. سپس رفته‌رفته به گذشته می‌رود و با روایتی از چند دههٔ قبل‌تر و حمله‌ٔ متفقين به ايران گره می‌خورد. در «تکهٔ دوم» تهران پُر شده‌ است از غریبه‌هایی که می‌خواهند تکلیف دنیا را روشن کنند: احزاب سیاسی، نیروهای متفقین، لهستانی‌های مهاجر، فیلد مارشال اسطوره‌‌ای ارتش آلمان، شاعر ملی‌گرای ایرانی و صدها شخصیت دیگر.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
در «تکه‌ٔ سوم» این روند ادامه می‌یابد و ارتباط خرده‌روایت‌ها با یکدیگر آشکار می‌شود تا گره‌های داستانی، باز شوند و در «تکه‌ٔ آخر» دوباره به دانشجوی‌ تاریخ‌ دانشگاه‌ تهران برمی‌گردد و داستان با ساختاری مدوّر به نقطه‌ٔ آغاز می‌رسد.

یزدانی‌خرم برای نوشتن این رمان نزدیک به چهار سال وقت صرف کرده‌است.رمانی پُر از پرسوناژ و شخصیت که مانند پازلی هزارتکه سعی دارد فضایي سیاسی و تاریخی را به تصویر بکشد و هر کدام از این شخصیت‌ها بخشی از این تصویر را می‌سازند.[۳]

منچستریونایتد با قهرمان‌های دودقیقه‌ایی

این رمان که روایتی تاریخی‌سیاسی است با نگاهی از پایین و از میان تودهٔ مردم، قهرمان‌های دودقیقه‌ای خود را انتخاب می‌کند. قهرمان‌ها به‌نوعی مستقیم یا غیرمستقیم، درگیر و قربانی حوادثی می‌شوند که در جبر زمان و مکان برایشان پیش می‌آید. در پایان هر خُرده‌روایت، شخصیت‌ها می‌میرند و گاهی روحشان، روایت را ادامه می‌دهد. خواننده فقط سایه‌ای از سیاست‌مداران زمان می‌بیند؛ اما آن‌ها فاعل نیستند و داستانشان از صافیِ نگاه و تأثیری که بر شخصیت‌های عادی می‌گذارد، روایت می‌شود. در این رمان بی‌قهرمان، تمام شخصیت‌ها برای چند سطر، قهرمان هستند.[۴]

منچستریونایتد به چه کسانی تقدیم شده‌ است

یزدانی‌خرم این کتاب را به محمد قوچانی و کریم کوثری، پدربزرگش، تقدیم کرده‌ است.(ص:۵)

پیشانی‌نوشت منچستریونایتد

در پیشانی‌نوشت این رمان آمده‌ است. «گور پدرِ تاریخ» این جمله نقل‌قولی از لوئی ژرژسوآن است و سپس نویسنده توضیح می‌دهد که: «تمام شخصیت‌ها، اشیا، ماجراها، خُرده‌ریزها و فضاهای این رمان واقعی است؛ ولی هر گونه تشابه از هر نوعش ربطی به چیزهایی که دوروبرمان می‌بینیم، ندارد، مگر مُرده‌ها که آن‌ها هم زبان‌بسته‌اند تا روز حشر. آمین.»(ص:۵)

چرا منچستریونایتد

 
تهران به روایت منچستریونایتد

این رمان، تهرانی‌ اسیر در حلقهٔ متفقان و روزهای پُرالتهاب و پُرخون در دههٔ بیست تا سی خورشیدی را به‌تصویر می‌کشد. خواننده با روایتی غیر رسمی از تاریخِ‌ رسمی‌ ایران به گوشه‌هایی از این برههٔ حساس سَرک‌ می‌کشد که قبلاً کمتر از آن شنیده‌ یا خوانده‌ بود. منچستریونایتد اولین اثر از رمانِ سه‌گانه (سرخ‌وسفید دومین و خون‌خورده سومین اثر از این سه‌گانه‌اند) یزدانی‌خرم است و بسیاری از منتقدان و نویسندگان آن‌را ستودند که با فرمی بدیع در یک نقطه کانونی و قصه‌هایی که روایت می شدند همراه بود.

دوباره باهم بخوانیم

وقتی خرده‌روایت‌ها وقایع تاریخی را برجسته می‌کند

  • خُرده‌داستان زن سی‌ساله‌ٔ لهستانی، به تخلیهٔ غیرنظامیان‌ لهستانی از اتحاد جماهیر شوروی در جنگ‌ جهانی‌ دوم به مرزهای شمال‌ ایران در بندر انزلی اشاره‌ دارد. (ص: ۲۷ک)
  • خُرده‌داستان احضار روح مارشال‌رومل به تهران به ماجرای خودکشی اجباری فیلد مارشال‌ اروین‌رومل، افسر معتبر و مشهور آلمانی اشاره می‌کند. (ص: ۷۹ک)

منچستریونایتد را ورق بزنیم

بُرشی از رمان:
آن لحظه در تهران، پایتخت ایران، توی روزهای آخر زمستان ارواح به‌آرامی مشغول تماشای اشک‌های پسری در آغوش مردی بوده‌اند که برادری نداشته و دوستش را چوب به دست‌ها کشته بودند و نعشش را کارمندان زحمتکش دانشکدهٔ پزشکی سُر داده بوده‌اند توی حوض فرمالین. آخرهای زمستان بوده که پسر اشکش را به‌سرعت پاک کرده و با سَری پایین از یکی از خیابان‌های آرام رد شده و خواسته سوار تاکسی بشود و برود به قهوه‌خانه و به حرمتِ خون شهدای‌ وطن، شکم یک مزدور آدم‌کُش را از ناف تا حنجره‌اش جوری جر بدهد که خودش هم نفهمد از وسط پاره شده و دارد خونش می‌ریزد کف قهوه‌خانه.(ص: ١٥٨ک)

قاتل‌ِ شناسایی‌نشدهٔ‌توده‌ایی که کارگر آجرپزی بوده است؛ پس از سقوط رضاخان و بازشدن رسمی دفتر حزب، سرایدار آنجا شد و هر روز صبح قابِ عکس لنین و مارکس و پلخانف را برق می‌انداخت. یک بار با نویسندهٔ خوش‌تیپی که آقابزرگ صدایش می‌کرده‌اند از اوضاع مملکت حرف زده و اینکه آیا بهتر نیست سفارت انگلیس را بفرستند هوا؟ و بزرگ‌ علوی که خنده‌اش گرفته، زده به روی شانهٔ قاتل‌شناسایی‌نشده و گفته که فعلاً برای خشونت زود است. (ص: ۶۵ک)

در تهران،آخرهای زمستان١٣٣١، عدهٔ زیادی با کشتن عدهٔ زیاد دیگری، نان خورده‌اند و آن عده زیادِ اولی هم زن و بچه داشته‌اند حتماً. (ص: ۱۴۸ک)

دستور آخر را که داد، ولو شد روی صندلی عقب ماشین و با خودش تمام آخرین جمله‌ها را مرور کرد؛ از شروع خدمتش تا همین بیست‌وسومین نفر. اولی فریاد زد: زنده باد آزادی؛ دومی: ...؛ سومی: می‌کشمت؛ چهارمی: نور؛ پنجمی: درد داره به‌مولا؛ ششمی: بچه‌هات رو...؛ هفتمی: اشهدان‌ لااله‌الا‌ الله و اشهد ان محمدرسول‌الله (این هفتمی کمونیست دوآتشهٔ محکم و نترسی بوده) هشتمی: آخ؛ نهمی: مادر...؛ دهمی: مرگ بر دیکتاتور؛ یازدهمی: پدرم میاد سراغت؛ دوازدهمی: آخیش، راحت شدم؛ و همین‌طور تا آخر، کلماتی که حفظ بوده مدام می‌پیچیده‌اند توی گوشش. این آخری هم گفته‌بوده «دارن میان.» (ص: ١٠٢ک)

نگاهی عمیق‌تر

نبض رمان سریع است که با استفاده از روایت‌های تو‌درتو، خواننده را از روایتی به روایت دیگر می‌برد. به‌نظر می‌رسد نویسنده در به‌کارگیری این ریتم، تعمد دارد شاید به این ‌دلیل که خرده‌روایت‌هایی با شخصیت‌های متفاوت تعریف می‌کند. این رمان چهارتکه، با جلورفتن زمان در هر تکه، کوتاه‌تر از تکهٔ‌ قبل می‌شود و با دانشجوی تاریخ و نوعی شوریدگی روایی شروع می‌شود، که در ساختار کلی داستان، آن را باید نوعی سیلان ذهن خلاق توصیف نمود، موضوعی که اگر چه روند داستان را کند کرده است، اما ساختار باز و چشم اندازها و صداهای چندگانه‌اش به مخاطب فرصت اندیشیدن می‌دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


ساختار داستانی منچستریونایتد

این رمان را می‌توان رمانی ساختارشکن دانست که نداشتن انسجام نسبی، انتخاب راوی و منظر روایت در همین راستا عامدانه و آگاهانه به‌نظر می‌رسد. نگاه مولف به فرم، مهم‌‌ترین کلید برای پی بردن به ساختار تودرتوی این کتاب به‌شمار می‌آید؛ زیرا نویسنده با استفاده از میانجی تاریخ و با وجود پلات مناسبی که برای این ساختار انتخاب کرده‌است، مخاطب را در فضایی آشفته، چه به‌لحاظ کلی و چه در جزئیات و پُر از خرده‌روایت‌ها و خرده‌داستان‌ها و شخصیت‌های جدید قرار داده‌است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

سبک

مهدی یزدانی‌خرم با استفاده از توانایی خود در تکنیک‌های روایی، هم‌چون بردن رمان در شیوهٔ روایت که بهترین روش برای کنارهم آوردن اتفاق‌های زیاد است؛ توانسته است بنا به گفتهٔ محمدحسن شهسواری، از لحاظ ادبی رمانی درجه یک بنویسد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پیرنگ

رمان با استفاده از انگاره‌های پست‌مدرن داستانش را روایت می‌کند. در این رمان هم مانند رمان‌های پست‌مدرنیستی خواننده دو رنگ عمده سرخ‌وسیاه می‌بیند که یادآور خون، سیاهی و مرگ است. از نظر ذهنی هم با این دو رنگ مواجه‌ایم و این رنگ‌ها طی داستان برای ما نفس‌بُر است.[۵]


زاویهٔ دید

زبان راوی سوم شخص مفرد است و محدود به افراد، ارواح، حیوانات و اجسام روایت می‌شود. راوی مثل اشعهٔ ایکس، درون شخصیت‌ها را می‌کاود تا گذشته و حال و آینده‌شان را تا لحظهٔ مرگ در دو دقیقه بازگو کند.

نمونه‌ایی از توصیف پویا:

خون آرام‌آرام دلمه می‌بسته، به هر زحمتی خودش را از ناودان حلبی بیرون کشیده و ول شده توی جوی آب که کَم‌کَمکی جریان داشته و می‌رفته سمت جنوب. خون که رقیق شده بوده، با آب بونیاک رسیده نزدیک خانه‌ایی که چراغ رو به خیابانش هنوز روشن بود و نورش افتاده بود روی رگه‌های خونِ سر بریدهٔ منشی که کم‌کم تحلیل می‌رفته و هی در جریانِ پرزورتر آب حل می‌شده. (ص: ۶۷)


فضاسازی

وجه قالبی که از حس‌آمیزی فضا، زمان و اشخاص رمان یزدانی‌خرم منعکس می‌شود چیزی نیست جز بیان نوعی خشونت. خشونتی که در داستان تنها به‌دلیل حضور نیروهای متفقین در ایران نیست؛ بلکه این خود ایرانی‌جماعت است که به یکدیگر خشن و پرخاشگر‌ند و حتی نسبت به سربازی انگلیسی که پسری را از رفتن در زیر چرخ‌های گاری نجات می‌دهد هم بی‌رحم هستند. نشانه‌های داستانی‌ای همچون قاتلی که پسر بچه‌ها را می‌کشد؛ مُرده‌شوری که قلب فرنگی‌ها را می‌خورد و دست‌هایشان را قطع می‌کند؛ سلاخی که دیگر گاو و گوسفند ذبح نمی‌کند و بابت کشتن انسان پول می‌گیرد؛ پیرزن ویلچرنشینی که برای تفریح، گربه‌ها را می‌کشد یا شکنجه‌گری که مجموعه‌ای از اعضای بدن آدمی مانند دست، چشم و زبان گرد آورده، نمایانگر الزام نقد روانکاوانه در باب این اثر‌ند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نثرکتاب

زمان رمان با روال معمول متفاوت است و نویسنده بیشتر از زمان ماضی نقلی استفاده کرده‌است. در کنار ماضی نقلی نیز ماضی‌ابعد هم وجود دارد.

یزدانی‌خرم در مصاحبه‌ایی دربارهٔ نثر کتابش گفته‌است: «چون راوی من در زمان حال معاصر زندگی می‌کند، اگر فرم زبانی خاصی را استفاده می‌کردم آن اتفاقی برای داستانم می‌افتاد که خود منتقد بیشترشان هستم، در واقع داستان تبدیل می‌شد به گزارشی تاریخ‌گونه با متنی آرکائیک و سخت‌خوان، و البته کمکی هم به ما نمی‌کرد. من می‌خواستم قصه یک‌سری آدم را بیاورم که زبان درست و حسابی ندارند و آرکائیسم زبانی کمکی به ساختار زبان آن‌ها نمی‌کند، بنابراین تأکید داشتم که دچار آن زبان نشوم، فقط تأکید داشتم که از ماضی بعید و نقلی استفاده کنم.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند


شخصیت‌پردازی

شخصیت‎ها در منچستریونایتد بسیار زیادند. هرکدام از آن‌ها برای خود روایت‌های مختلفی دارند و هرکدام از این روایت‌ها با هزاران شخصیت متفاوت از شاعر و روشن‌فکر و روزنامه‌نگار و لمپن گرفته تا قاتل و فاحشه و کافه‌چی به زبان‌های مختلف بیان شده‌ است و داستان‌های هر کدام به‌صورت یک زنجیره به‌هم متصل شده‌ است. نکتهٔ دیگر در این داستان بی‌نام بودن تمام شخصیت‌هاست. مثل دانشجوی تاریخ، زن لهستانی، روح خال‌دار، شاعر آزادی‌خواه، قاتلِ شناسایی‌نشده‌توده‌ایی. برخی از این شخصیت‌ها در جهان داستان خلق شده‌اند و برخی هم مابه‌ازای واقعی دارند. مانند بزرگ‌ علوی، دکتر مصدق و فیلدمارشال... خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در این رمان از تکنیک شخصیت‌پردازی شگفت هم استفاده شده‌ است؛ یعنی شخصیت‌ها همیشه انسان نیستند. گاه روح‌اند؛ مانند روح خبیث خال‌دار و روح شاعرِآزادی‌خواه و گاه حیوان‌، مثل سگ یا لاک‌پشتی که خون می‌خورد. به‌سبب تعدد شخصیت‌ها، شخصیت‌پردازی عمیق نیست و بیشتر شخصیت‌ها در حد تیپ باقی می‌مانند.

ردپای روح خبیث و شاعرآزادی‌خواه

برخی از شخصیت‌ها در رمان منچستریونایتد حضور پررنگ‌تری دارند مانند روح خبیث خال‌دار، شاعر آزادی‌خواه. یزدانی‌خرم در رمان‌ سرخ‌و‌سفید و رمان خون‌خورده از این شخصیت‌ها دوباره استفاده‌ کرده‌است.


منچستریونایتد جوایزش را به خانه برد

این رمان پس از انتشار، در بیشتر جوایز ادبی نامزد شد و موفق شد جایزهٔ بهترین رمان‌سال هفت‌اقلیم و جایزهٔ‌ادبی جشنوارهٔ ادبی بوشهر را برنده‌ شود. یزدانی‌خرم سال١٣٩۵ کنار چهار نویسندهٔ جوان دیگر از سوی انجمن «چهل» به عنوان یکی از امیدهای ادبیات‌ داستانی ایران انتخاب شد.

اقتباس نمایشی از منچستریونایتد

تئاتر «دریچه» به‌کارگردانی ندا شاهرخی برداشتی آزاد از رمان «من منچستر یونایتد را دوست دارم» است که در شهریور ١٣٩۴ در تماشاخانه فانوس به صحنه‌ رفت.[۶]

سال‌شمار منچستریونایتد

گزارشی از فروش کتاب

مجله ادبی «الف‌یا» فهرستی از پرمخاطب‌ترین داستان‌های ایرانی در دههٔ نود منتشرکرده‌است که کتاب «من منچستریونایتد را دوست دارم» با انتشار ١٢٥٠٠ نسخه، در این لیست قرار دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند

منچستریونایتد به زبان‌های دیگر ترجمه شد

 
نسخهٔ ترکی منچستریونایتد

این رمان به‌زبان ترکی‌استانبولی ترجمه شده‌است.
بهروز دیجوریان مترجم این کتاب است و انتشارات دماوند آن را در استانبول به‌چاپ رسانده‌است. کتاب در ترکیه بازخوردهای خوبی گرفت و منتقدان توجه خاصی نشان دادند.[۷]



چه نظراتی دادند؟!

رضا امیرخانی

عمر ایلهان

منتقد روزنامهٔ «زمان» ترکی:

«شیوهٔ یزدانی‌خرم، دوس پاسوس را به‌یادم می‌آورد. در رمان‌های دوس پاسوس از جایی‌که یک شخصیت رها می‌کند، دیگری داستان را ادامه می‌دهد و درنتیجهٔ گذرها و تغییر مکان شخصیت‌ها، تابلویی از جامعه امریکا به تصویر کشیده می‌شود؛ اما هدف یزدانی‌خرم تعریف و یا به تصویر کشیدن ایران و یا تهران نیست. اشاره‌های این کتاب از شباهت آن‌چه در ایران و ترکیه اتفاق می‌افتد و نزدیک‌بودن یا گرایشمان به خاورمیانه می‌گوید.

این کتاب درکشورش به عنوان رمانی آوانگارد تعریف شده‌ است. شاید اگر بگوییم آوانگاردِ به تاخیرافتاده، صحیح‌تر باشد.[۹]


پروفسور علی گوزل یور

رئیس بخش و استاد ادبیات فارسی دانشگاه استانبول:

«داستان کتاب که گاهی به شکل مزاح، گاهی با طنزی تلخ و هر از گاهی به طرز درام به‌قلم گرفته شده‌است، با زبانی هیجان‌انگیز و با تیپ‌هایی بسیار جالب، هم‌چنان که از سال ٢٠٠٠ شروع می‌شود به گذشته و تا فضای سیاسی ١٩٤٠ ایران گسترش پیدا می‌کند... اتفاقاتی که در رمان به وقوع می پیوندد، به مردم ترکیه نیز ارتباط دارد.»[۱۰]


محمدحسن شهسواری

«من این رمان را بیش از هر چیز حمله‌ به تاریخ می‌دانم. رمان به‌طورمشخص متعلق است به گفتمان بهشت دوردست. حواستان باشد که این گفتمان می‌گوید غرب خوب است؛ اما روی خوش به نمایندگان آن در کشور ندارد.

رمان تقریباً همهٔ فعالان سیاسی اجتماعی ما را در دو برههٔ مهم شهریور۲۰ و مرداد۳۲ دربرگرفته و همه را تمسخر می‌کند. آنان را الکن و بی‌آینده تصویر کرده است. از طرفداران هیتلر بگیرید تا چپ‌ها و مذهبی‌ها و سلطنت‌طلب‌ها و… یعنی معتقدان به هر سه گفتمان دیگر را. گفتمان معتقد است که این ممکلت دوزخی است که نهال امیدی در آن ریشه نمی‌گیرد. من از جهت وجوه زیبایی‌شناسی رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» را یکی از موفق‌ترین رمان‌های دهه‌ٔ گذشته می‌دانم؛ اما از سوی دیگر، به‌گمان من این رمان گفتمان غالب رمان‌های ایرانی از هدایت تاکنون را برای خود انتخاب کرده که به‌نظر من باوجودآنکه گفتمان گروه‌های فرودست است، موجب تغییر نخواهد شد.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


معین فرخی

«من کتاب سرخ‌وسفید را بیشتر از منچستر یوناتید دوست دارم چون ماهیت رمانی بیشتری دارد. این‌که نثر زوائدی دارد و گزارش‌گونه است و شخصیت‌ها تیپ‌سازی شده‌اند، نزدیک به کار ژورنالیستی است تا رمان‌نویسی. به‌نظر من کار ادبیات این نیست که در برههٔ پرشتاب تاریخی، این شتاب را بازنمایی کند. کارش این است که روی آن مکث کند. مثل کاری که اورهان پاموک می‌کند و روی چند شخصیت محدود، متمرکز می‌شود.»[۱۱]

یونس تراکمه

«نکتۀ جالب این رمان راوی آن است که به‌نظر من سوم شخص نیست؛ بلکه اول شخص است. یک «من» آخر داستان حاضر می‌شود که گویی راوی اوست یا می‌توانست باشد. این «من» می‌توانست تمام پراکندگی‌های داستان را بگیرد و یکدست کند؛اما نویسنده این «من» را که آخر داستان آورده و درواقع این ظرفیت موجود را نتوانسته به‌صورت بالفعل درآورد. یعنی در همان وضعیت بالقوه مانده‌ است. آن «من» می‌توانست در شکل‌دادن و نظم‌بخشیدن به کتاب نقشی بنیادی داشته باشد. من با ساختار این رمان در کل مشکل داشتم؛ ولی نوع روایت، زبان و دانش تاریخی موجود در داستان خوب و قوی بود.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

سینا دادخواه

«در اصل، فلسفۀ تاریخ منظور کتاب بوده‌است که البته بار فلسفی آن پاشنۀ آشیل اثر هم بوده‌است. نویسنده قصد دارد دو فلسفه را باهم آشتی دهد؛ اما این آشتی‌ دادن باعث از هم پاشیدن خط روایتی شده‌است. نویسنده قصد دارد تاریخ از دید هگل را که از اساس چیزی رو به‌تکامل و در جهت به خودآگاهی رساندن روح است، با فلسفۀ تبارشناختی تاریخ و دیدگاه نیچه‌ای که تاریخ را چیزی ایستا می‌داند، وفق دهد که به‌نظر من این تطبیق دادن و تداخل به داستان ضربه زده‌است و نتوانسته برای خواننده نقطه‌نظر نویسنده را مشخص کند. تشتت آرا نویسنده در نهایت به تشتت داستان منجر شده‌است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

کاوه فولادی‌نسب

«ساختار روایی کتاب، تعدد شخصیت‌ها را درخور کرده‌است. مجموعه‌ای از خرده‌روایت‌ها به‌صورت کلاژ کنار هم قرار گرفته‌اند و تمام آدم‌ها، خرده‌روایت‌ها و اشیاء در خدمت تصویرسازی تاریخ هستند. به‌نظر می‌رسد که شخصیت اصلی رمان همان تاریخ باشد؛ تاریخی که تصویری از بی‌اخلاقی، فقر، فحشا و انحطاط است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پوریا فلاح

«رمان را مانند تابلوی نقاشی دیدم، نویسنده با به‌کارگیری داستان‌های متعدد این تکه‌ها را هنرمندانه به هم پیوند می‌زند و درنهایت چیزی را به ما نشان می‌دهد که پر از جزییات به‌هم مربوط است. البته برخی از این جزییات می‌تواند زائد باشد؛ اما می‌توان با مماشات از این زوائد گذشت.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

پریا نفیسی

«پس از مدتی که در داستان پیش می‌رویم، خرده‌قصه‌ها خواننده را دل‌زده می‌کنند؛ چون یکنواخت می‌شوند. ترفند نویسنده یواش یواش لو می‌رود و به عاملی بازدارنده و کسالت‌بار تبدیل می‌شوند. موضوع دیگر اینکه ساختار داستان سینمایی است و جاهایی یادآور فیلم‌های هالیوودی که خشونت عنصر ثابت و تکرار شوندۀ آن است و ظاهراً برای تمام آدم‌های موجود که تیپ شخصیتی هستند، لحظۀ مرگشان است که لحظه داستانی را شکل می‌دهد. تکرار و وفور خشونت نیز به تدریج برای خواننده عادی می‌شود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

قباد آذرآیین

«این کتاب تلفیق مسالمت‌آمیز ادبیات و تاریخ است با روایت و قرائتی بدیع. یزدانی‌خرم داستان را خوب می‌شناسد؛ سخت‌گیر و قدرت‌طلب است. راوی داستان خودش است، همه چیزدان، موشکاف و مقتدر و داستان او مملو است از صراحت، طنز و جهش‌های زمانی و مکانی فکر شده.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

آیت دولت‌شاه

«این رمان مانند موسیقی‌ای است که ملایم نواخته شود؛ اما در پس آن مارشی سوگوارانه به گوش می‌رسد. این رمان قصد دارد به آسیب‌شناسی وقایع اجتماعی بپردازد و تمرکزگریزی آن تصویری درخشان ایجاد می‌کند که تا مدت‌ها در ذهن مخاطب باقی می‌ماند. فکر می‌کنم جای این رمان در ادبیات ایران خالی بود و احتمالاً روزنه‌ای خواهد شد برای این گونه نگریستن به جهان.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

هادی نودهی

«یزدانی‌خرم خواستهاست که از روح تاریخ بگوید. نکتۀ دیگر این‌که نوعی تقدیرگرایی در داستان وجود دارد که به احتمال زیاد از جهان‌بینی و تفکر نویسنده برخاسته است و این تقدیرگرایی سرانجام به پوچ‌گرایی منتهی می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


خبرگزاری فارس

«تصاویری که یزدانی‌خرم از افراد ارائه می‌دهد، کاملاً بدبینانه و غیرواقعی است که خوانندهٔ جوان را که آن‌زمان را ندیده و اطلاعاتش به شنیده‌ها و خوانده‌هایش خلاصه می‌شود؛ نسبت به تاریخ و فرهنگ کشورش بدبین و ناامید می‌کند. گمراه در تاریخ و اجتماع؛ بدبین نسبت به فرهنگش و ناامید نسبت به آینده‌اش که مدام هم در کتاب القا می‌شود که موروثی است. تهران‌زدگی، ایران‌زدگی هم می‌آورد. خشونت و خیانت در صفحه‌صفحهٔ این رمان موج می‌زند. تمام شخصیت های مرد رمان یا آدمکش‌اند (قاتل، شکنجه‌گر) یا می‌خواهند آدم بکشند و یا خیانت‌کارند (باجناق دعانویس، روشن‌فکر ملی‌گرا) و یا متعصب و متوهم (مرد دعانویس) و زنان هم یا خائن‌اند (زن روشن‌فکر ملی‌گرا) یا به ایشان تجاوز شده (خواهر روزنامه‌نگار و مادر پسرک نجات‌یافته از چرخ گاری) یا خود بدکاره‌اند (زن قدبلند) و یا کلاً لهستانی‌اند. تک‌ شخصیت سالم اخلاقی موجود (مادر دختر گوربه‌گورشده) هم روانهٔ تیمارستان می‌شود.تأکید بر خون از ابتدای رمان آغاز می‌شود، سرطان خون دانشجوی تاریخ، لاک‌پشت خونخوار، گرگ و سگ خونخوار، آنالیز خون توسط روح خبیث خال‌دار که شبیه عزراییل جان می‌گیرد. حتی در بسیاری موارد پل ارتباطی بین شخصیت‌ها و داستان‌هایشان هم مرگ است یا چیز دیگری که به مرگ ربط دارد؛ مانند چاقو یا خون که از لوازم کلاسیک مرگ‌اند.»[۱۲]

نویسنده، اثرش را چگونه می‌بیند

  • «اثری درهجو زمان و جعل تاریخ.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • «همه چیز در این داستان عامدانه بوده و من سعی کرده‌ام اغراق‌گونه به جهان نگاه کنم. دغدغۀ این کتاب شکلی از خشونت بوده که مشمئزکننده باشد. چرا وقتی نویسنده‌ای از دنیای خود شاکی‌ است و تاریخ را نوعی تمسخر می‌بیند، باید روشن و امیدوارانه بنویسد؟ دربارهٔ حزب‌های سیاسی و نگاه تمسخرآمیزم به آن‌ها باید بگویم که این نگاه تا حدودی برخاسته از دلایل واقعی است. خشونت و رفتار مضحکی که حزب‌ها برای تخریب هم از آن استفاده می‌کردند، دست‌مایۀ چنین نگاهی بوده‌است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • «ما ناگزیز از مُردن هستیم. در دوره‌ای که من دارم می‌نویسم، وضعیت تهران وضعیت مضحکی است؛ آدم‌ها به راحتی کشته می‌شدند، به‌راحتی به منصب می‌رسیدند. من دارم این دوره خون‌بار را روایت می‌کنم. بعضی معتقدند که خشونت این رمان بسیار زیاد است، ولی یکی از دوستان منتقدم گفت که خشونت، خشونت را از بین برده‌است. من تمام تلاشم همین بود که امر خشن را به امر عادی تبدیل کنم، هدف متنی من این طور است که ساختار رکوئیم یا مرثیه‌ای برای آدم‌هایی باشد که خون‌شان ریخته می‌شود. در این داستان خیلی تأکید داشتم که خون این آدم‌ها حتماً ریخته شود؛ مردن یک بحث است و خون ریخته شدن یک بحث دیگر.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند
  • «من رمان منچستریونایتد در اواخر سال هشتاد نوشتم و در شرایط خاصی این اتفاق افتاد. من آن‌زمان ایده داشتم که چند گلوگاه مهم زمانی تاریخ ایران را با ریتمی تند و خیلی تصویری و خشن روایت کنم. البته این خشن‌بودن در ذات این رویدادها بود. رمان منچستریوناتید از دل چنین فضایی بیرون آمد و آدم‌های متعددی داشت که شخصیت نبودند و اسم نداشتند و همه در دهۀ ٢٠ مصرف می‌شدند، کشته می‌شدند، گم می‌شدند و بلایی سرشان می‌آمد. کتاب با نظرات مختلفی روبه‌رو شد اما در نهایت زنده ماند و به چاپ نهم رسید که برای خود من هم جالب بود.»
  • «سربازی که در رمان منچستریونایتد جلوی سربازان انگلیسی می‌ایستد و کشته می‌شود برای من حماسه است. بگذارید این را بگویم که برای من حماسه در چگونه مردن تعریف می‌شود نه در چگونه زندگی‌ کردن» [۱۳]


جملۀ ماندگار کتاب

خوبی مُردن این است که می‌توانی بدجوری حال دیگران را بگیری.(ص: ١٣ک)


مشخصات کتاب‌شناختی

«من منسجتریونایتد را دوست دارم» به‌قلم مهدی یزدانی‌خرم در چهار تکه و ۲۲۵ صفحه با جلد نرم و در قطع رقعی (شومیز) است که نشر چشمه یک‌تنه از سال ۱۳۹۱تا۱۳۹۸، در ۹ نوبت و ١٢۵٠٠ نسخه به‌چاپ رسانده‌است. این رمان دو بار طراحی جلد شده‌است که آخرین تغییرش در سال١٣٩۵ است.

منبع‌شناسی

محمدحسن شهسواری در مقاله‌ایی به‌ نام «حمله به تاریخ در من منچستریونایتد را دوست دارم» به تحلیل و بررسی کتاب از منظری فلسفی پرداخته‌است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نوا، نما و نگاه

 
منچستریونایتد با صدای میرطاهر مظلومی

اولین برگ از منچستریونایتد


منچستریونایتد را گوش‌جان سپارید

کتاب صوتی «من منچستر یونایتد را دوست دارم» با صدای میرطاهر مظلومی در سایت "نوار" موجوداست.[۱۴]





پانویس

منابع

  1. یزدانی‌خرم، مهدی (۱۳۹۱). من منچستریونایتد را دوست دارم. تهران: نشر چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹۰-۱۹-۹.
  2. کشاورزی، وفا. «معرفی رمان «من منچستر یوناتید را دوست دارم»». ماهنامه ادبیات داستانی چوک (تهران)، ش. ٩١ (۱۳٩۶). 
  3. شهسواری، محمدحسن. «حمله به تاریخ در من منچستر یوناتید را دوست دارم». روزنامه‌ اصفهان‌ زیبا (اصفهان)، ش. ۳۲۶۸ (۱۳٩٧). 
  4. یزدانی‌خرم، مهدی. «نویسنده بی‌رحمی هستم». روزنامه فرهنگ‌وهنر صبا (تهران)، ش. ١١٢٧ (۱۳٩٨). 

پیوند به بیرون