فرزانه طاهری مترجم ادبی و مدیر بنیاد هوشنگ گلشیری است که پس از درگذشت او جایزهٔ گلشیری را نیز به عهده گرفته است.

فرزانه طاهری

فرزانه طاهری، مترجم
زمینهٔ کاری مترجم
زادروز ۱۶ آبان ۱۳۳۷
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران
بنیانگذار جایزهٔ گلشیری
همسر(ها) هوشنگ گلشیری [۱]
فرزندان غزل و باربد [۱]
فرزانه طاهری، در نشست ۲۲ آبان‌ماه ۱۳۹۷ در شهر کتاب اصفهان
هشتادمین شماره کتاب هفته، ویژه‌نامهٔ فرزانه طاهری
دیدار و گفت‌وگو با فرزانه طاهری
* * * * *

فرزانه طاهری در تهران زاده شد. پدرش پرویز طاهری افسر شهربانی و مادرش اقدس خیرالدین زنی اهل كتاب و ادبیات بود. فرزانه پس از پایان مدرسه، رشته ادبیات را در دانشگاه تهران ادامه داد. سپس با هوشنگ گلشیری، نویسنده سرشناس ایرانی ازدواج كرد و یک پسر و یک دختر به دنیا آورد.
طاهری از زمان تحصیل به كار ترجمه می‌پرداخت. پس از آن نیز مدتی در حوزهٔ علوم مركز نشر دانشگاهی به ویراستاری مشغول شد و مدتی نیز در مركز مطالعات و تحقیقات شهرسازی - معماری ایران به كارهای ترجمه و ویراستاری پرداخت. اما بعد از آن حرفهٔ ترجمه را به‌طور جدی و تخصصی در پیش گرفت و به زودی در محافل فرهنگی به عنوان یک مترجم دقیق و آگاه شناخته شد. او در زمینه‌های ادبیات داستانی، روان‌شناسی، شهرسازی و معماری، علوم سیاسی ترجمه می‌كند. پس از درگذشت هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۷۹، فرزانه طاهری مدیریت بنیاد هوشنگ گلشیری را برعهده گرفت.[۲]
پسرش باربد در ایران است و در زمینه هنرهای تجسمی، پرفورمنس، اینستالیشن و... فعالیت می‌کند. دخترش غزل هم در مقطع دکترای شیمی تحصیل کرده است و در فرانسه روزنامه‌نگار است. [۳]

داستانک

وقتی کتاب‌ تنها پناهت باشد

فرزانه چهارساله بود که مادرش فوت کرد. این غم برای دخترکی دور مانده از مادر و خانوادهٔ مادری سخت بود. تابستان‌ها که به شمال می‌رفت و به خانوادهٔ مادری سر می‌زد، از کتاب‌های آن‌ها می‌خواند و خودش را تسکین می‌داد . جایی که همه کتاب‌خوان بودند و او کافی بود دست دراز کند و از قفسه کتابی بردارد و بخواند. تا هم غمش سبک شود هم ذهنش پربار . تا اینکه به دبیرستان رفت و حالا خودش می‌توانست برای خودش کتاب انتخاب کند.[۳]

فرزانهٔ مترجم چطور زاده شد؟

با پولتوجیبی‌هایش کتاب می‌خرید و می‌خواند، دلش قرص بود که کتابخانه‌ای دارد و می‌خواند و می‌خواند. وقتی زندگی مشترک را با هوشنگ گلشیری شروع کرد و کتاب‌هایش را به خانهٔ مشترک‌شان برد، کتاب‌هایش مانند قطره‌ای در برابر دریا و اقیانوس بود. این‌بار مثل تشنه‌ای که به دریا برسد،‌ بی‌محابا شروع به خواندن کرد. فضای خانه و آدم‌هایی که می‌دید،‌ تبادل خوانده‌ها و همهٔ این‌ها برای ساختنِ فرزانهٔ مترجم بسیار مهم بود.[۳]

از ترجمهٔ کتاب آشپزی تا ترجمه آثار ادبی

در طول سال‌ها آثار زیادی هم به ضرورت نان ترجمه کرده‌است. آن‌هاکارهای ارزشمندی بودند اما ربطی به او و علایقش نداشتند. برای اینکه پیامی به وزرات ارشالد بفرستد دست به ترجمه برد و کتاب آشپزی ترجمه کرد. می‌خواست به آن‌ها بگوید حرفشان را می‌فهمد و می‌داند که شاید به نظرشان بهتر است امثال فرزانه‌ها کنج مطبخ بنشینند! اما او نه‌تنها کنج مطبخ ننشست که ترجمهٔ حرفه‌ای و تخصصی را با همهٔ سختی‌ها و فراز و نشیب‌ها ادامه داد.[۴]

عشق در جوانی

سال سوم دانشگاه بود که با او آشنا شد. آشنایی‌ای که سال‌های پس از آن را به یغما برد. توی خانهٔ استادش شگفت‌اگیزترین ملاقاتش را تجربه کرد و عشق رخ داد. عشقی که به ازدواج در ۲۱ سالگی با معشوقی ۴۲ ساله انجامید. دختری عاشق خواندن جرقهٔ عشقی عظیم را در نویسنده‌ای دیده بود که در سی سالگی شاهکارش را خلق کرده است. خودش هنوز هم بی‌محابا می‌گوید:

«تأثیری که من از همسرم گرفتم، به دلیل اختلاف سنی نبود، بلکه به دلیل دانش و پویایی‌اش بود. او جاهایی خیلی جوان‌تر از من بود؛ به این معنی که مدام جست‌وجو می‌کرد،‌ در حوزه‌های مختلف می‌خواند و روحیه جوانی داشت. او از من جوان‌تر و مثبت‌اندیش‌تر بود.»[۳]

استادی که چشم او را به ادبیات جدی گشود

عشق به ادبیات به طور جدی از دوران دانشجویی در او شکل گرفت. دانشجو بودن تنها دلیل توجه به ترجمه نبود بلکه استادی از دانشگاه تهران،اسن عشق را شعله‌ور کرد. داوران استاد دانشگاه تهران، چشم او را به ادبیات جدی گشود. او باعث شد فرزانه به جای خواندن زبان انگلیسی به سمت خواندن ادبیات انگلیسی برود، واین آغاز راه او بود.[۳]

وقتی کلاس‌های بنیاد تعطیل می‌شود

تابستان ۱۳۹۳ بود که كارگاه داستان و كلاس‌هاي ادبي بنياد گلشيري به خاطر نداشتن محل برگزاري كلاس‌ها ادامه پيدا نكرد. فرزانه طاهری این کلاس ها را از تابستان سال پیش آغاز کرده بود. کلاس‌هایی مثل كارگاه داستان ، ويرايش و نگارش، مكتب‌ها و سبك‌هاي ادبي ؛ کسانی مثل احمد سميعي ، ‌حسين سناپور و فرهاد فيروزي مدرسان این دوره‌ها بودند که بعد از دو دوره، دیگر برگزار نشد. فرزانه اما دست از کار نکشید و به دنبال برگزاری کلاس‌ها در فرهنگسراهای دیگر بود.[۵]


داستانک‌های دارایی

پوستم کنده شد. اوضاع هیچ‌چیز خوب نبود، دهه‌ ۶۰ بود. دخترم سال 60 به دنیا آمده و پسرم سال 61. خودمان مستاجر بودیم. هر دومان بی‌کار بودیم، خیلی سخت بود، برای همین الان اگر جوان‌ها نق بزنند، می‌گویم کمی به خودتان سختی بدهید. درست است که حق هر آدمی در زندگی است که لااقل درآمد مکفی داشته باشد. حسرت من هم این بود که نمی‌توانستم برای بچه‌هایم وقت بگذارم، گاهی احساس گناه می‌کنم. داستان‌های عجیب و غریبی داشتیم آن دوره… بچه دائم مطالبه می‌کند از شما، توجه می‌خواهد. برای همین من یاد گرفتم که در ساعت‌های عجیب و غریب کار کنم. زمانی کارم اصلا شب بود، با این‌که صبحش هم باید ساعت یک ربع به هشت سرکار می‌بودم. من با 3400 تومان حقوق در سال 62 شروع کردم، 3350 تومانش را باید اجاره می‌دادیم. سال 70 که از آن‌جا آمدم بیرون، حقوقم هفت هزار تومان بود که داشتیم این خانه را می‌خریدیم. حقوق نسبتا پایینی بود آن زمان. گلشیری هم که کار نداشت. نمی‌دانم چطوری زندگی می‌کردیم.


زندگی زیر سایهٔ آفتاب

۲۱ سال زندگی مشترک داشتن با گلشیری نه ساده است نه بی‌حاصل. آدم خودش هرقدر هم که بزرگ باشد ممکن است برود توی حاشیه و دیگر در کنار آفتاب درخشانی مثل گلشیری دیده نشود؛ اما فرزانه باید باشی تا هیچ‌گاه در سایه نمانی؛ بلکه همه وقت در زیر آفتاب او بدرخشی.

«او بر زندگی من تابید و من در آفتاب حضور او چون گیاهی بالیدم.»

هر دو با هم کتاب خواندند، با هم متون کهن ادبی را دوره کردند و با هم داستان‌های گلشیری را می‌خواندندو هیچ‌کدام بر دیگری سایه نینداخت. .[۶]

راستی آخرین بار کی مجوز گرفتی؟

«راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟» سال ۱۳۸۰ درآمده بود و چاپ دوم آن سال‌ها در انتظار مجوز دوباره، مانده بود در ارشاد تا اینکه سال ۱۳۸۵ با ویرایش جدید و تغییراتی اساسی مجوز گرفت. این موضوع برای مترجمی که فرزانه است بیشتر از این جهت مسئله است که معتقد است وقتی در هر حوزه‌ای از فرهنگ مجوزی می‌دهند؛ پشتش بایستند. برای همین است که دلش می‌خواهد مسئولیت ممیزی به اهل قلم سپرده شود تا نه ناشر درگیر باشد و نه ارشاد؛ و اهل قلم با تشخیص خودشان کارهایشان را منتشر کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

شخصیت و اندیشه

فرزانه طاهری کتاب‌هایش را با وسواس انتخاب می‌کند و برای زود رسیدن به بازار عجله‌ای به خرج نمی‌دهد. به گفته‌ٔ خودش از اولین سال‌های دانشگاه، شوقِ این را داشته تا آثاری که خودش به زبانی دیگر می‌خواند را دیگران نیز بتوانند بخوانند و همین شوق بود که او را به سمت کارِ ترجمه سوق داد.
او پس از درگذشت هوشنگ گلشیری ، سرپرستی بنیاد گلشیری را عهده‌دار شد و جایزه‌ای به نام او پایه‌گذاری کرد تا به این ترتیب به یکی از آخرین خواسته‌های عمرِ پرثمر و سرشار از خلق و تلاش و تکاپوی گلشیری برای اعتلای ادبیات داستانی ایران را جامه‌ی عمل بپوشاند.
او در خانه‌اش واقع در شهرک اکباتان زندگی می‌کند. همان خانه‌ای که سال‌ها با هوشنگ گلشیری در آن زندگی کرده و خاطرات زیادی را از او می‌توان بر در و دیوار خانه یافت.

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

در بخشی از یادداشت ابوتراب خسروی آمده است:

«حکایت فرزانه طاهری روایت زن بردبار و فداکار روزگار ماست؛ زنی از جنس فرهیختگی و شرافت که مدیریت زندگی مشترک خود و بزرگواری چون هوشنگ گلشیری را بر عهده داشت و شانه به شانه او با شکل زندگی و تلاشش اصرار بر توسعه فرهنگی جامعه ما داشت و حتما دارد. موضوع بر سر شناخت آن سوی سکه هویت گلشیری است، که بی‌شک فرزانه طاهری بود که با زندگی پربار و زحماتش آن روی هویت گلشیری را بازتاب می‌داد؛ پشتوانه‌ای که به مدد او گلشیری نقش خود را در ادبیات و فرهنگ ما ایفا کرد.»

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

«نمی‌توانم ادعا کنم که برنامه مدونی برای ترجمه‌هایم دارم یا داشته‌ام. هرگز. بعضی وقت‌ها یک تصادف بوده است. منتها اینکه تصمیم بگیرم که کاری را ترجمه کنم، شاید مواردی به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه تاثیر داشته است.»[۷]

تفسیر خود از آثارش

هیچ‌گاه در ترجمه به دنبال جست‌وجوی کتابی که نویسنده آن فرد شاخصی باشد نبوده‌ام، بلکه شاخص‌های من برای انتخاب کتاب بیشتر شرایط زمانی و کشش موضوع آن کتاب برای خواننده است و صادقانه بگویم تا کتابی را خودم دوست نداشته باشم ترجمه نمی‌کنم.
درواقع اگر نتوانم با کتاب مورد نظرم برای ترجمه ارتباط برقرار کنم آن کتاب را ترجمه نمی‌کنم و بدون اغراق بگویم که عاشقانه کتاب‌هایم را ترجمه کرده‌ام. مترجم نباید به بهانه نیافتن واژه فارسی معادل با واژه‌ای از زبان دیگر طفره برود و باید دامنه لغات خود را گسترش دهد[۶]
من بیشتر به سمت ترجمهٔ نظریه و نقد رفته‌ام. به خاطر اینکه خیالم راحت است که کار منتشر می‌شود بی‌آنکه بخواهد تکه‌پاره شود. [۷]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

جمله‌ای از ایشان

من کتاب خودم هم چاپ می‌شود، معمولا نمی‌خوانم، چون کتاب را که باز می‌کنم، می‌گویم این‌جا باید این را می‌گذاشتم، آن‌جا باید این کار را می‌کردم. با این‌که معمولا اشتباه مهلکی نداشته‌ام. اشتباه لپی ممکن است بوده باشد. سال‌های اخیر که دیگر گمان نکنم اشتباهی مهلک داشته‌ام، ولی همیشه می‌شود کار را بهتر کرد.[۸]

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کند

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

  1. مسخ فرانتس کافکا، درباره مسخ ولادیمیر ناباکوف (۱۳۹۷)
  2. مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران (۱۳۹۷)
  3. سیلویا بیچ و نسل سرگشته؛ تاریخچه‌ای از حیات ادبی پاریس در ده های ۲۰ و ۳۰ میلادی(۱۳۹۷)
  4. سرود کریسمس (۱۳۹۵)
  5. داستان کوتاه، مجموعه مکتب ها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری (۱۳۹۵)
  6. مرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد (۱۳۹۵)رمان
  7. خانم دلوی، نوشته ویرجینیا وولف (۱۳۹۵)
  8. هنر و جهانی شدن،دورنمایه‌های هنر معاصر/۷ (۱۳۹۴)
  9. استعاره، مجموعه مکتب‌ها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری (۱۳۹۴)
  10. درسگفتارهای ادبیات روس - نابوکف (۱۳۹۳)
  11. درسگفتارهای ادبیات اروپا - ناباکوف (۱۳۹۳)
  12. عناصر داستان (۱۳۹۳)
  13. داستان های شکسپیر (۱۳۹۴)
  14. كلیسای جامع، نوشته ریموند كارور (۱۳۹۳)
  15. نظریه‌های ادبی (۱۳۹۳)
  16. مردی برای تمام فصول [نمایشنامه خارجی/۴۱] (۱۳۹۳)
  17. درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات (۱۳۹۳)
  18. مبانی نقد ادبی (۱۳۹۱)
  19. طراحی شهرها (تحول شکل شهر از آتن باستانی تا برازیلیای مدرن) (۱۳۹۱)
  20. اکسپرسیونیسم؛مجموعه مکتب ها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری (۱۳۹۰)
  21. گروتسک (از مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحات ادبی و هنری)(۱۳۹۰)
  22. ژانر (نوع ادبی) (۱۳۸۹)
  23. مسخ - کافکا؛ نسخه انتقادی نورتن - پیشینه و زمینه نقد (۱۳۸۹)
  24. پیکارسک؛ مجموعه مکتب‌ها، سبک‌ها و اصطلاح‌های ادبی و هنری(۱۳۸۹)
  25. سن ژون پرس؛ نویسندگان قرن بیستم فرانسه/۳۱ (۱۳۸۵)
  26. در دل گردباد (۱۳۸۵)
  27. راستی آخرین بار پدرت را كی دیدی؟، نوشته بلیك ماریسن (۱۳۸۵)
  28. کلود سیمون [نویسندگان قرن بیستم فرانسه/29] (۱۳۸۴)
  29. زنان، جنون و پزشکی (۱۳۷۵)
  30. ایوان تورگنیف، نوشته ولادیمیر ناباكوف (۱۳۷۱)
  31. مردی دیگر؛ مصاحبه با گراهام گرین، نوشته ماری فرانسواز آلن (۱۳۶۹)
  32. عطش آمریكایی، نوشته ریچارد رایت (۱۳۶۴) [۹]

جوایز و افتخارات

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «هوشنگ گلشیری». سایت سیتی تومپ. 
  2. «فرزانه طاهری:ترجمه در ایران آشفته بازار غریبی است». سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی، استان گیلان. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ «گلشیری از من جوان‌تر بود». سایت خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا. 
  4. «ماجرای عاشق شدن هوشنگ گلشیری و فرزانه طاهری». سایت خبرگزاری کار، ایلنا. 
  5. «بنياد گلشيري براي برگزاري برنامه‌هايش در فرهنگسراهاي زير نظر سازمان فرهنگي - هنري شهرداري تهران با مشكل روبه‌روست». سایت گویا، ۲۸ مرداد ۱۳۸۳. بازبینی‌شده در ۲۵ خرداد ۱۳۹۸. 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ «در زندگی با گلشیری هیچگاه در سایه نبودم». سایت همشهری آنلاین. 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ «جهان برای نویسندگان ما واقعا کوچک شده است». سایت آفتاب. 
  8. «سلبریتی نیستم و کشته مرده ندارم». سایت دریچه. 
  9. «کتابشناسی آثار فرزانه طاهری». سایت روزاهنگ. بازبینی‌شده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۷. 

منابع

پیوند به بیرون