میرزاده عشقی
سید محمدرضا کردستانی مشهور به میرزاده عشقی شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامه نویس ایرانی دوره مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ که در اشعارش به مسايل مختلف سياسي، اجتماعي و اعتقادي پرداخته است. عشقی در دوره نخستوزیری رضاخان، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه وقت، ترور شد.
میرزاده عشقی متولد همدان بود. در مکتبخانههای محلی خواندن و نوشتن را فراگرفت. او را به مدرسهٔ آلیانس فرستادند که زبان فرانسوی جزو برنامهٔ درسی آن بود. پیش از اتمام آلیانس در تجارتخانهٔ بازرگانی فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت. در نوجوانی برای ادامه تحصیل به اصفهان و تهران سفر کرد. تحصیلات رسمی را به پایان نرساند. با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۲۹۳ شمسی در همدان روزنامه «نامه عشقی» را راه انداخت.
داستانک
داستانکهای انتشار
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
۱۲۷۳: در همدان متولّد شد.
۱۲۹۳:روزنامه ای به نام «نامه عشقی» را منتشر کرد.
۱۳۰۰:اولین شماره «قرن بیستم» را منتشر کرد.
۱۳۰۳: در دروازه دولت تهران ترور شد.
سوانح عمر
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
شعرها درباره میرزاده عشقی
جوانمرگی عشقی و تروری که بسیاری آن را به رضاخان مربوط میدانستند عشقی را برای بسیاری از شاعران تبدیل به نماد آشتیناپذیری با استبداد کرد. شاعران زیادی از جمله ملکالشعرا بهار، پروین اعتصامی، [[نیما یوشیج]، شهریار در رثای او شعر سرودند.
غزل شهریار برای عشقی:
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم
بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز
پروانه تخیل آفاق گرد او
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت
بردی نمی کنند حریفان نرد او
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
در عاشقی رسید بجائی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
درمان خود به دادن جان دید شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او