سیدمرتضی آوینی نویسنده، شاعر، نقاش، منتقد هنری، مهندس معمار و مدرس دانشگاه بوده است.

مرتضی آوینی
پرونده:Avinisajed.jpg.jpg
نام اصلی سیدمرتضی آوینی
زادروز ۲۱شهریور۱۳۲۶
شهرری، تهران
مرگ ۲۰فروردین۱۳۷۲
فکه، خوزستان
محل زندگی تهران
علت مرگ جراحت بر اثر انفجار مین [شهادت]
جایگاه خاکسپاری بهشت زهرا
نام(های)
دیگر
کامران
لقب سید شهیدان اهل قلم
پیشه مستندساز، نویسنده، منتقد هنری و ...
سال‌های نویسندگی ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۲
کتاب‌ها فتح خون، توسعه و تمدن غرب، پیرامون روشنفکری و...
نوشتارها ٰانفجار اطلاعاتٰ، حلزون‌های خانه‌به‌دوشٰ، آینهٔ جادوٰ
همسر(ها) مریم امینی
فرزندان مائده، کوثر، سجاد
مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد پیوستهٔ معماری
دانشگاه دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی مجموعه مستند روایت فتح
اثرگذاشته بر مسعود فراستی، نادر طالب‌زاده
* * * * *

سیدمرتضی آوینی در ۲۱شهریور۱۳۲۶ متولد شد و در ۲۰فروردین۱۳۷۲ بر اثر خونریزی ناشی از جراحات وارده به وسیلهٔ ترکش مین باقیمانده از جنگ هشت‌ساله [دفاع مقدس] جان به جان آفرین تسلیم کرد [شهادت]. البته او در زندگینامهٔ خودنوشت خود یادآور می‌شود ۴۶ سال تمام دارد که با اطلاعات شناسنامه‌ای همخوانی نداشته و به نظر می‌رسد ناشی از عدم تطابق سن شناسنامه‌ای و واقعی باشد.[۱]

خاستگاه آوینی منطقهٔ شهرری تهران و خانواده‌ای پرجمعیت و آنگونه که خود می‌گوید در خانه‌ای بوده است که خانواده‌های دیگری نیز در اتاق‌های آن زیست می‌کرده‌اند. او در زندگینامهٔ مختصر خود ذکری از خانواده اش نکرده است و با این توصیفات تنها می‌دانیم که از طبقهٔ اجتماعی متوسط روبه ضعیف بوده، هرچند به مدرسه و دبیرستان رفته و پس از آن تحصیلات عالی خود را به اتمام رسانده و فوق لیسانس پیوستهٔ معماری گرفته است.

آوینی مهندس معمار، آوینی نقاش، آوینی شاعر، آوینی مستندساز و آوینی نویسنده، نمودهایی از شخصیت مناقشه‌برانگیز سیدمرتضی است که پس از مرگ [شهادت] او مورد توجه و بررسی دوستان سابق و لاحقش قرار گرفته است. اگرچه تغییر مسیر فرهنگی و سیاسی اش پس از وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و بروز و ظهور در آثار مستندی که تا زمان فقدش ادامه یافت و نیز مقالات و یادداشت‌هایی که در بارهٔ مسائل فرهنگی و سیاسی و آسیب‌شناسی سینما و تلویزیون می‌نوشت، مایهٔ سعایت پنهان برخی نزد بلندمرتبه‌ترین مقامات وقت جمهوری اسلامی نظیر آیت‌الله خامنه‌ای شده بود. البته آوینی نیز مانند هر پدیدآورنده و نویسندهٔ دیگری در عیان نیز از حمله به دیدگاه‌ها و نظراتش مصون نبود چه اینکه دوستان و همراهان او در زمان حیات، پس از او همواره انگشت اتهام را به سوی اشخاصی نظیر مهدی نصیری سردبیر وقت روزنامهٔ کیهان دراز کرده و معتقدند نصیری غیرمنصفانه به او می‌تاخته است.

اگرچه جریان موسوم به راست با استناد به مجموعه‌ای از مقالات و یادداشت‌های وی در نقد روشن‌فکری و نیز فیلم‌سازانی همچون داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، علی حاتمی و محسن مخملباف و همچنین آنچه در رد نظرات وزیر وقت ارشاد حجت‌الإسلام سیدمحمد خاتمی نوشته است، او را متصلاً در اردوگاه خودی قلمداد کرده و اختلافات خود را درونی و قابل‌چشم‌پوشی برمی‌شمرند. این دیدگاه البته با مراجعه به آثار آوینی و مثلاً موضع‌گیری تند او دربارهٔ نشریهٔ آدینه قابل‌قبول و درست می‌نماید اما نمی‌توان شهادت آوینی بر سر ساخت یک مستند در پیرامون جنگ و ترحیم و تشییع آیت الله خامنه‌ای نسبت به او و ملقب ساختنش به سید شهیدان اهل قلم را در استقرار و استمرار این نگاه از نظر دور داشت.

با این همه به نظر می‌رسد شخصیت منحصر به فرد آوینی پس از به قول خود گذر از یک راه طی شده که به کلی تغییر منش داده و ‌ای بسا که به خاستگاه سنتی و خانوادگی خویش بازگشته بود و قریحهٔ هنری و تلاش برای نظریه‌پردازی در این حوزه، باز هم به سوی آنچه همراهان و دوستان سابقش از او می‌گویند روی می‌آورد و سردبیر سابق کیهان ناگزیر از تحمل سنگینی بار حملات خود پیش از شهادت آوینی باشد. آنچنان که همسر آوینی، مریم امینی با اشاره به دوستی پیش از ازدواج خود با او و رد و بدل کردن کتاب و سینما رفتن و دخترش کوثر آوینی ضمن بیان خاطرات خانوادگی که نشاندهندهٔ رواداری پدر و در تضاد با جمود اندیشه و عمل بوده اند، سعی در نمایش آوینی آنگونه که به اعتقاد ایشان هست دارند.

از این جهت شاید مخاطب کنجکاو و موشکاف نیز با نظر کردن و فرو رفتن در نمود پیش از انقلاب شخصیت او بخواهد درصدد پیوند سیدمرتضی و کامران برآید. برخی همانند دخترش آوینی را یک شخصیت یک‌پارچه می‌دانند که دیگران از سر مقاصد سیاسی تکه تکه اش کرده اند و برخی دیگر با تفحص در سابقه اش و بیان جزئیاتی که از چندی پس از او می‌شد درباره‌شان صحبت کرد او را الگویی از هنرمند متعهد انقلابی می‌دانند که در زمانی متحول شد و با انقلاب اسلامی عهدی بست که جانش را بر سر آن گذاشت که این هردو روایت می‌توانند ارتباط مسالمت آمیزی در جوار هم داشته باشند زیرا که آوینی در سالهای پیش از تغییر روش خود نیز فردی محبوب میان دوستان و هم دانشگاهیانی نظیر شهرزاد بهشتی، امیرهوشنگ اردلان، عطاءالله امیدوار و مشهورترینشان غزاله علیزاده بود. غزاله علیزاده نویسنده‌ای که به قول مسعود بهنود در همان سالها پس از تسلیم آوینی به مرگ خود را به دار آویخت! هرچند علیزاده با بیماری سرطان دست به گریبان بود و پیش از آن نیز دو بار به طرزی ناموفق اقدام به خودکشی کرده بود. بهنود آوینی را فردی افراطی می‌داند که در همه کار طریقهٔ تندروی در پیش می‌گرفت. چه آن روز که هیپی شده بود و چه آن روز که در سلک بسیجیان شیفتهٔ آیت الله خمینی [امام] درآمد. گرچه ذکر بهنود از آنچه افراط در رفتار آوینی می‌خواند ملازم اضرار به غیر و یا تحمیل عقیده نیست. چیزی که ابهت مردانهٔ موجود در صدای او را با مهر و مدارا همگام می‌سازد.

آوینی در طول فعالیت مستندسازی خود در گروه جهاد سازندگی سازمان‌صداوسیمای‌جمهوری‌اسلامی‌ایران، ۱۰ مجموعه مستند ساخته است که مشهورترین آن روایت فتح در ۷۰ قسمت است. این مجموعه آنچنان که از نامش پیداست شامل روایت آوینی از جنگ ایران و عراق است که گویی در ترادف با نام کتاب فتح‌خون اثر خود اوست. فتح‌خون روایتی مقتل‌گونه از ماجرای عاشورای [امام] حسین‌بن‌علی است. بنا بر باور شیعه جنگ نابرابر امام سوم شیعیان با یاورانی اندک اگرچه با پیروزی ظاهری همراه نبوده اما اثر پیروزمندانه و فاتحانهٔ خویش را در طول تاریخ جاری ساخته است. عدد مستندهای آوینی با احتساب همین مجموعه بیش از ۱۰۰ است. آخرین اثر آوینی مجموعه شهری در آسمان است که تولید آن تا لحظهٔ مجروحیت و شهادتش ادامه داشت.

از او مقالات بسیار و یادداشت‌هایی به جای مانده است. آنچنان که خود می‌گوید جمعی از آثار خود را در مجموعه‌ای به نام آینهٔ جادو برای تدریس به دانشجویان گردآورده بود که با ترک تدریس از سوی خودش [به دلیل آنچه نپسندیدن مواد آموزشی خوانده است] به این هدف نرسید. همچنین او دستی در نقاشی و شعر داشته هرچند که با توجه به تعریف منفی‌اش از هنر مبنی بر آنکه نباید حدیث نفس باشد، مجموعهٔ آثار اینچنین که احتمالاً مربوط به پیش از تحولش می‌گشته و حجم بالایی داشته را در یک گونی سوزانده است. هرچند آوینی نفی نمی‌کند که آنچه انسان می‌نویسد همواره محصول ترواشات درونی‌اش است. با این وجود روایت بهروز افخمی از شاعری آوینی با قطعه‌ای که پایان بندی اش "خنجر...خنجر...خنجر..." بوده است نسبت به تاریخ هدم آثار به قولی نفسانی او و اینکه آیا اشعاری از او در دست است که منتشر نشده، سؤال می‌آفریند.

سید مرتضی آوینی یا همان کامران پیش از ۵۷، سرانجام در ۲۰فروردین۱۳۷۲ جان به جان آفرین تسلیم کرد و بنابر آنچه همواره مرگ‌خواهانه آروزیش را داشت، انگار با حالی نزار از کار طاقت‌فرسای سالیان و با پرونده‌ای مشحون از آثار تأثیرگذار حجاب خویشتن را از میان برداشت.

داستانک

بی‌خبری

در همان سالها، پس از آنکه مرتضی در جستجوی شهری در آسمان در ریگزار فکه پای بر سر مینی فشرده بود، در هوایی که بوی اعتدال شمالی دماغ شکوفه‌ها را انباشته بود، سری در گلوی طناب تاب می‌خورد. آن روز شاید غزاله علیزاده خبر نداشت که پس از فقدان کامران، بنابر آنچه کوثر می‌گوید عده‌ای دیوانه‌وار با یاد او به زندگی خود معنا بخشیده بودند و همراه با خانواده‌اش گریسته و غصه خورده بودند و آروز داشتند اگر می‌شد ‌ای بسا در کنارشان روزگار بگذرانند.

تکلیف و تکلف

پدر در‌به‌در دنبال جایی بود تا نماز بخواند. دست دختر را گرفت و وارد مسجدی شدند. اتفاقی نمی‌افتاد اگر آن مرد به همراهی دخترکی که هنوز تکلیف نشده با پدرش در صف جماعت مردان معترض نمی‌شد اما شاید مرد گمان نمی‌کرد بدون تکلف بتوان به خوبی تکلیف را ادا کرد. دوگانه‌ای دل‌آزار که نه فقط در آن شب و نه تنها در آن مسجد بلکه بسیار بار پیش و پس از آن مرتضی را نواخته بود.

تکیه به یک جای امن

به قول همسرش مریم امینی «وقتی مجبور بود به اتفاق‌های روزمره و حشو و زوائدی که وقت آدم را می‌گیرد تن بدهد، آن وقت بود که گرفته و غمگین می‌شد». چیزی که علی‌الظاهر اواخر عمرش بیش از پیش با آن درگیر بود. در همان روزها وقتی همسر پیش‌نهادی به او می‌دهد، مرتضی از در انکار درمی‌آید که «فعلاً این کار صلاح نیست! الان آن‌قدر برای من مشکل درست کرده‌اند که اگر آدمی پشت به کوه داشت، نمی‌توانست تحمل کند. من به جای دیگری تکیه داده‌ام که الان سرپا ایستاده‌ام.». اما این مشکلات چندان به طول نینجامید. جوری که بعد از آخرین مکالمه با همسرش که حوالهٔ کاری را پس از بازگشت مرتضی داده بود، تنها سرش را برگرداند و دیگر حرفی میانشان رد و بدل نشد.[۲]

تاریک و روشن صبح

حدود ظهر جمعه بیستم فروردین ماه، مرتضی در فکه رفت روی مین. صبح شنبه بود که پدر و مادرم آمدند. صبح زود بود. به من گفتند : "مرتضی زخمی شده است." روزهای اول بهار هنوز هوا تاریک و روشن بود. حالتی میان خواب و بیداری بود. مثل همان وقت طبیعت. بچه‌ها را با آرامش بیدار کردم و به مدرسه فرستادم. مثل این که اصلاً چیزی نشنیده‌ام. بچه‌ها که رفتند، پدر و مادرم آرام آرام سر حرف را باز کردند و من باخبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم.[۳]

زندگی و تراث

سوانح عمر

۱۳۲۶: تولد در محلهٔ شاه‌عبدالعظیم منطقهٔ شهرری تهران

۱۳۴۴: ورود به دانشگاه تهران در رشتهٔ مهندسی معماری

۱۳۵۴: نامزدی با همسرش مریم امینی

۱۳۵۷: دو پیوند. یکی با انقلاب اسلامی و دیگری با همسرش مریم امینی

۱۳۵۸: پیوستن به گروه جهاد‌ سازندگی و شروع مستندسازی در مناطق محروم

۱۳۶۸: چاپ مقالات و یادداشت‌های خود در مجلهٔ سوره

۱۳۷۰: تشکیل مؤسسهٔ روایت فتح به دستور آیت‌الله خامنه‌ای

۱۳۷۲: درگذشت در اثر جراحت و خون‌ریزی ناشی از اصابت ترکش مین [شهادت] در منطقهٔ فکه [قتلگاه]

روی دور تند

از نگاه دیگران

دیدگاه مریم امینی (همسر)

مریم امینی رابطهٔ خود با سیدمرتضی آوینی را رابطه‌ای بر مبنای ارادت و محبت می‌داند. ارادتی که او تا پایان عمر شوهرش به او داشت و محبتی که با پیش رفتن زندگی انگار به گرمای سالیان اول ازدواج نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و حتی بچه‌های روایت فتح شکر و سپاسش از دهان مرتضی شنیده بودند.[۴]

مریم امینی از بار سنگینی می‌گوید که مرتضی نسبت به انقلاب اسلامی ایران بر شانه‌های خود احساس می‌کرد و پس از درگذشتش او نیز این سنگینی را بدون حضور همسرش بر شانه‌های خویش حس می‌کند. چیزی که مریم امینی از آن به عنوان یک نسبت جدید با مرتضی آوینی از آن یاد می‌کند:«بعد از شهادت ایشان نسبت جدیدی بین ما برقرار شد. مرتضی خودش در یکی از مقاله‌هایی که بعد از رحلت حضرت امام (ره) نوشت، جمله‌ای دارد نزدیک به این مضمون که ایشان [امام] از دنیا رفتند و حالا بار تکلیف بر شانه ما افتاده است. دقیقاً من چنین سنگینی‌اي را احساس می‌کنم. پیش از این، دستم را گرفته بود و مرا به بهشت می‌برد. نه به زور، میل باطنی هم بود. من سنگینی بار را خیلی احساس نمی‌کردم. همه چیز راحت‌تر اتفاق می‌افتاد ولی بعداز شهادت مرتضی من باید دوباره شروع می‌کردم. مثل یک تولد دوباره. خیلی خدا را شکر می‌کنم. چه موهبتی بالاتر از این برای یک انسان که هم فرصت زندگی عینی با انسانی را داشته باشد که قبله‌ي همه‌ي خواسته‌هایش است و هرچه از زندگی می‌خواهد در او می‌بیند و هم فرصت تأمل و تفکر در وجود این انسان و زندگی را پیدا کند.»[۵]

به باور مریم امینی مرتضی آوینی از ابتدا با نوعی کشش مذهبی عجین بوده است. او این کشش را در زمانی می‌بیند که مرتضی پیش از آشنایی معجزه‌وار از تصادفی که برایش رخ داده بود نجات یافته و آن‌گونه که خانواده‌اش نقل کرده‌اند در همان حال بی‌هوشی و بی‌خودی از خود، زیر لب مکرراً عامل نجات خود را امام زمان می‌دانسته است. چیزی که به باور او در آن روزها عجیب بود. او دربارهٔ این کشش و ارتباط می‌گوید: «فکر می‌کنم این ارتباط به صورت عمیق و پنهانی همیشه در ایشان وجود داشته و بعدها سر و شکلی پیدا کرده و کامل شده بود. گاهی احساس می‌کردم مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی می‌کند. نسبت به زمانی که در آن زندگی می‌کرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه داشت و این از ویژگی‌های مهم زندگی ایشان بود.».[۶]

سیدمرتضی آوینی به گفتهٔ همسرش تقریباً تمامی آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بود و درباره‌شان نقد و نظر داشت و معتقد بود که نگاه فلسفی ایشان از تجربهٔ زیسته میاید و خود نیز چنین بود. او می‌گوید: «نامه‌های داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم است که زیاد درباره‌اش حرف می‌زد. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقاله‌ای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه این که فقط مطالعه کرده و یا دربارهٔ آن سخن گفته باشند. فکر می‌کنم مرتضی هم دقیقاً این‌طور بود. به خیلی‌های دیگر هم می‌شود باسواد گفت ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمان‌هایشان را زندگی کرده بود و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سؤالاتش پیدا شد دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.»[۷]

شاید همین مطالعهٔ عمیق آوینی نسبت به آثار فلسفی و هنری پدیدآورندهٔ باور او نسبت به غلبهٔ بی‌سوادی در سینما شده بود. باوری که مریم امینی از آن به عنوان یکی از رنج‌های مرتضی یاد کرده و مصداق آن را سمیناری می‌داند که درباره‌ٔ سینمای پس از انقلاب تشکیل شده بود و مرتضی آوینی هم یکی از سخنرانان آن بود. او در این باره می‌گوید: «یادم ‌‌می‌آید وقتی سمیناري درباره‌ي سینمای پس از انقلاب برگزار شد و ایشان هم یکی از سخنران‌ها بود، برخورد بدی در آن جلسه با ایشان شده بود. شما می‌دانید در سینمای ما مدعی زیاد است اما آدم باسواد کم داریم. آن شب وقتی به خانه آمد هیچ نگفت. بعدها من در نوشته‌هایشان در مجله سوره سینما داستان آن شب را خواندم و اخیراً هم نوارش را از روایت فتح گرفتم و فیلمش را دیدم. ایشان در مقابل چه جو عجیبی ایستاده بود و قدرتمندانه در یک فضای مخالف، حرفهای اصلی خودش را زده بود! حتی با سلامت نفس به همه‌ي اعتراضات بی‌پایه‌ٔ آنان که به نحو غیرمحترمانه‌ای مطرح می‌شد گوش کرده بود. من وقتی فیلم را دیدم تازه متوجه شدم که چه‌قدر تحمل آن فضا مشکل بود و آقامرتضی وقتی به خانه آمده بود اصلاً مشخص نبود که ساعت‌ها در چنین فضایی حرف زده است. شما می‌دانید یکی از رنج‌های آقامرتضی بی‌سوادی حاکم بر سینما بود و از طرف دیگر، مدعیان زیادی که بودند و هستند. شاید به همین خاطر است که سینمای امروز ما هنوز نتوانسته نسبت معقول خودش را با جامعه برقرار کند. همین‌طور است. مرتضی تلاش می‌کرد سینما را به دامن ارزش‌ها و فرهنگ اصیل این سرزمین نزدیک کند. این کار ساده‌ای نبود. اگر امروز این تحول فکری در سینما اتفاق نیفتد در آینده هم ساده نخواهد بود؛ که شاید مشکل‌تر هم باشد.».[۸]


دیدگاه کوثر آوینی

کوثر آوینی پدر را دارای شهامت زیستن و تجربه کردن می‌داند. همان خصوصیتی که دیگرانی که به باور او به زیست بزدلانه خو کرده‌اند را از پا جای پای او گذاشتن می‌ترساند. او در یادداشتی در سال۱۳۸۷ پدرش سیدمرتضی آوینی و کسانی که او معتقد است آوینی پویا را برنمی‌تابند، با این جملات توصیف کرده است: «شهامت زندگی كردن، چيزی است كه كمتر در مردمان اين دوران ديده مي‌شود. مرتضي آوينی شهامت زندگي كردن داشت و اين بارزترين خصلتش بود... در مقالاتش با شهامت از دريافت‌های جديدش می‌نويسد و چه بسا برخي از اين دريافت‌های جديد، باطل‌كنندهٔ پيش‌فرض‌های قبلی خودش هم باشد؛ اما چه باك؟! دوستانش می‌دانند كه هميشه و در همه‌حال آمادگي بحث كردن داشت، بدون آنكه به اعتقاداتش تعصب بورزد و می‌دانند كه هميشه آمادگی شنيدن نظرات مخالفان را داشت و آمادگی تشخيص حقيقت را در اعتقادات آنها.».

کوثر آوینی همین خصوصیت بحث‌پذیری و تحمل شنیدن نظر مخالف و به دو بودن از تعصب را سبب دشمن‌تراشی برای پدرش می‌داند و می‌گوید: «در آن چند سال واپسين كه سردبيري مجلهٔ سوره را پذيرفته بود، روز‌به‌روز بر تعداد دشمنانش افزوده شود و همه می‌دانند كه در شرايطی كه عقب‌نشينی، ساده‌ترين و شايد عاقلانه‌ترين راه بود، مرتضي آويني با شهامت در مقابل فشار ويران‌گر گردبادها ايستاد و خود را در معرض انواع تهمت‌ها قرار داد و باز هم پا پس نكشيد. همين نوع زندگي مردانه بود كه باعث شد بزدلان روزگار، حتي مسلمان بودنش را هم مورد ترديد قرار دهند.».

از پس درگذشت پدرش تصویر ارائه شده از او را تصویری دانسته است که تمام واقعیت را در خود ندارد و به باور او آوینی را در زمان خود منجمد کرده و از شخصیت زنده‌اش یک آوینی مرده که به باور ایشان مقبول و خوب است ساخته شده. «در دورانی زندگی می‌كنيم كه بارزترين صفتش بزدلی است و البته برای آن كه خاطر خودمان را مكدر نكنيم، برای اين صفت، مترادف‌های ديگری دست و پا كرده‌ايم. مرتضی آوينی در دوران حيات، دامن خود را به اين بزدلی آلوده نكرد، اما پس از مرگش و در گذر ايام، جمعي از بزدلان آن روزها به ستايشش مشغول شده‌اند. آنها كه در سال‌های حيات مرتضی آوينی، از راهی كه او برگزيده بود می‌هراسيدند، و با انواع تهمت‌ها و بدگويی‌ها سعی در حذف او داشتند، پس از مرگش هم از روبه‌رو شدن با آثار و تفكرات او وحشت دارند؛ می‌ترسند كه در اثر مجاورت با تفكر او، ويران شوند. آنها كه جرأت مردانه زندگی كردن را ندارند، تفكر آوينی را تا حد خود پايين آورده‌اند و تصورات خودشان را به نام او می‌نويسند و بسط می‌دهند. وجوهي از زندگی و تفكرات او را كه به اعتقادات خودشان شباهت دارد، جدا كرده‌اند و يك شهيد آوينی مطلوب و شبيه به خودشان ساخته‌اند تا بتوانند با خيال آسوده به زندگی‌شان ادامه دهند، چرا كه به حكم غريزه فهميده‌اند در جست‌و‌جوی حقيقت بودن، مانع از خواب خوش و زندگي آسان است. بزدلانه روبه‌رو شدن با مردی كه خانهٰ خود را در دامنهٔ آتشفشان بنا كرده بود، اگرچه اتفاقی است از جنس اين روزگار، عملی است بس ناجوانمردانه و حقير. پانزده سال زماني كوتاه براي از ياد نبردن، و زماني كافی براي فراموش كردن است.».[۹]

دیدگاه حسین معززی‌نیا

دیدگاه مسعود فراستی

دیدگاه نادر طالب‌زاده

دیدگاه مسعود افسرمنش

دیدگاه یوسفعلی میرشکاک

دیدگاه شهرزاد بهشتی

دیدگاه امیر اردلان

دیدگاه عطاءالله امیدوار

دیدگاه مسعود بهنود

مسعود بهنود درباره‌ٔ آوینی در دو مقطع دو اظهارنظر متفاوت کرده‌ است. اولی در زمانی که پوراحمد مستند «مرتضی و ما» را پس از درگذشت آوینی می‌ساخت. در آن مستند بهنود به گفته‌ٔ پوراحمد از سعهٔ صدر آوینی و حرمت‌گذاری‌ حرفه‌ای‌اش تعریف کرده‌ است. چیزی که البته از نسخه‌ٔ نهایی فیلم حذف شد. «برای فیلمبرداری مستند مرتضی و ما رفته بودم دفتر یکی از مجله ها. به بهنود گفتم درباره مرتضی آوینی فیلم می سازم حرفی داری بزنی؟ مسعود بهنود قبلا یک جدل قلمی تند و تیز با مرتضی داشتند. گفت بله حرف دارم و آمد جلوی دوربین و از همین سعۀ صدر مرتضی حرف زد. گفت من یک مطلبی نوشته بودم، او جواب من را خیلی تند و تیز داد اما از ارزش های روزنامه نگاری خارج نشد. خیلی تعریف زیبایی از او کرد، اما متأسفانه این قسمت را از فیلم حذف کردند!»[۱۰]

البته مریم امینی در سخنرانی که در سال۱۳۸۹ در جمع دانشجویان دانشگا تهران سخن بهنود دربارهٔ برخورد ژورنالیستی آوینی با او را نادرست می‌داند و برخورد آوینی را اصلاً مؤدبانه نمی‌داند. «صحبت بهنود در فیلم مرتضی و ما بی خود بود. بهنود در آن فیلم گفته بود: آوینی مودب بود و با اینکه موضعش با من مخالف بود ولی مقاله اش هم مودبانه بود. این حرف او بی خود بود چون آن مقاله خیلی تند بود و اصلاً مؤدبانه نبود.»[۱۱].

اظهارنظر پسین بهنود اما حاوی توصیفاتی متفاوت از پیش و پس از انقلاب دربارهٔ مرتضی آوینی است که البته با ادبیاتی متفاوت نیز بیان شده و گویا مؤید نظر مریم امینی دربارهٔ این موضوع است.

بهنود درباره‌ٔ مقالهٔ تحلیل آسان آوینی که ظاهراْ خطاب به او با عباراتی نظیر «آقایان میراث‌خوران خوش‌نشین دیار غرب»، «وابستگان داخلی استکبار»، «خود باختگان مرعوب مدینه فاوستی»،‌ «رجّالگان و زُنّاربستگان دِیر مایکل جکسون»، «شیفتگان جزایر ناتورالیست‌ها»، «مدّاحان پروسترویکای مفلوک شوروی مفلوک‌تر» و «نوچه‌های کمربسته «بوش» قداره‌بند»، «بُزمجه‌های از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده» و «این پهلوان پنبه‌های جُبّان فضای خالی میان سطور نشریاتِ نشخوارگر جویده‌های فرنگیان» که در شماره۶مجله‌سوره نوشته شده بود، می گوید: «مرتضی برداشت ۱۳تا۱۴ صفحه مقاله نوشت که «ما می‌گوییم ولایی، این‌ها می‌گویند دموکراسی. ما چطور به این‌ها بفهمانیم که ما ولایی هستیم؟». بعد گفته‌ی آقای خامنه‌ای را آورد که اين‌ها حالا سفته آوردند و آن موقع دنبال سوراخ‌موش می‌گشتند و بعد هم ستاره زد بالای این جمله و بعد در پانوشت صفحه آدرس داد که مقاله مسعود بهنود در شماره‌ی فلان مجله‌ی آدینه. خیلی هم قضیه را تند کرده بود. من فکر کردم ممکن است یک عده هم احیانا احساس تکلیف کنند و بلایی سر من بیاورند. خیلی عصبانی شدم. با خودم گفتم من یک خدمتی از او می‌رسم. مرتضی خیلی پررو شده بود.».[۱۲]

بهنود در تأکید نظر خود رو به توصیفاتی از گذشتهٔ پیش از انقلاب مرتضی آوینی میاورد که تصویری افراطی از او به دست می‌دهد. «یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش می‌برد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون میاوردند. اصولاً بچه‌ی تندرویی بود. هرکار می‌کرد تا تهش می‌رفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین می‌پوشید. دست‌بند می‌بست و از این جور کارها.»[۱۳].

علی معلم‌دامغانی

علی معلم دامغانی که روزگاری در حوزهٔ هنری با مرتضی آوینی نشست و برخاست داشت، او را در همهٔ سکنات و رفتارها نمونه‌ای از انسان متعهد و مسلمان می‌داند.

او هدف آوینی از مستندسازی را نزدیک شدن به خدا می‌داند و معتقد است آوینی بهترین وسیله‌ای که برای بیان حقیقت جنگ در سینه داشت را در سینمای مستند یافت و «شاید اگر روایت فتح نبود نمی‌توانستیم متوجه شویم که او تا چه عمقی نسبت به این قضیه حساسیت و درک داشته است».[۱۴]

علی معلم چندی پس از درگذشت آوینی در گرامیداشت روز چهلم او که در تالار اندیشهٔ حوزهٔ‌هنری سازمان‌تبلیغات‌اسلامی برپا شده بود شعر بلند زیر را در رثای او خواند.

شکسته خواند نیمه شب برادرم دو گانه را

سپیده زد چه می‌کنم نماز جوکیانه را؟

بهل، فریضه را بهل به شیخ شب نماز کن

چه حاجتم روا شد از نماز شب دراز کن؟

رهین چاه رستمم زننگ جاه زال‌ها

سپیده زد، چه می‌کنم د رآسیاب سال‌ها؟

نرفت کاری از غنا، که کار فاقه می‌کند

بهل بگندد آب‌ها، نمک افاقه می‌کند

الا به دام آرزو نه مردی و نه زیستی

به کام زندگی مپو، کجاست خنگ نیستی؟

الا کجاست اسب من که بشکنم مدار را

به آب نیستی زنم برافکنم گدار را

گریوه ماند و اهریمن، الا کجاست رخش من؟

نهیب آذرخش من، درفش من، درخش من؟

سحر فسرد و صاعقه کجاست عرق گبریم؟

که شعله سان برون برد از این رواق ابریم؟

نرفت کاری از غنا که کار فاقه می‌کند

بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند

چه بنگره است در زمین ز بانگ بسط و قبض‌ها؟

که خفته‌اند شبروان ، که مرده‌اند نبض‌ها

فلک جنازه می‌برد به جای هور از آسمان

لعاب مرده می‌چکد به جای نور از آسمان

صداع حجله می‌دهند از این عروس رایگان

چه بنگره است در زمین از این نبهره دایگان

چرا به نام آب و نان نشاط خون نمی‌کنی؟

فتاد لیلی از نفس ،چرا جنون نمی‌کنی؟

سواد محمل است هان زدند راه عبله را

تو بی‌شرف چه می‌کنی حنا و عطر و طبله را؟

جنازه‌ها، جنازه‌ها، جنازه‌های خونچکان

تو شیر شرزه خود نه‌ای، دمی به لابه می‌تکان

به روم و روس می‌بری، به بوق و کوس می‌بری

نه مام توست این وطن، که را عروس می‌بری؟

نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند

بهل بگندد آبها نمک افاقه می‌کند

زمانه رفت و سال‌ها سخط نشد، رضا تو را

مگر به عید خون کشد عزای مرتضی تو را

دم ثمود و عاد کن الا دم فسرده را

به خون، به خون ضماد کن دو دست و پای مرده را

غریو رعد و رود را دو صبحدم ترانه کن

دو شب، دوشب، همین دو شب از آرزو کرانه کن

به راه صبح تا سحر شبی دو چشم تر بنه

اگر که خوابت آرزو به راه سیل سر بنه

سه روز و شب عشیره را طعام روزه گیر ده

پس آنچه داده‌ای ستان ،به خسته و اسیر ده

محرمی قبیله را به خشم اشقیا ببین

روی به هند و قدس اگر، برو و بی‌ریا ببین

جنازه‌ها، جنازه‌ها، جنازه‌های سوخته

ردان آرمیده و ددان خود فروخته

نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند

بهل بگندد آبها نمک افاقه می‌کند

زمان رفت و سال‌ها سخط نشد رضا تو را

مگر به عید خون کشد عزای مرتضی تو را

مرا بهل اگر به غم، دریغ او نمی‌کنم

برای گریه اقتدا، به تیغ او نمی‌کنم

من آه و خشم و کینه را به «تیغ زن» نهاده‌ام

دریغ و داغ و گریه را به «تیغ» و «زن» نهاده‌ام

نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند

بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند

به انتقام عطسه‌ای که بسته در دماغ من

زمانه سنگ نیستی شکسته بر ایاغ من

حدیث آب و نان بهل، اسیر و هم و شک نیم

تو پای بست برکه‌ای، مرا بهل که وک نیم

کسی بر آب زندگی نمرده از تبار من

به خضر تشنه می‌رسد، نژاد شعله خوار من

حضور قهر بی‌غشم، زیاد اگر نمی‌روم

چو هیمه وقف آتشم، به باد اگر می روم

نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند

بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند

چو کشته برق را زیم، در این نفس که می‌رود

چو قطره غرق را زیم، در این نفس که می‌رود

نفورم از دمی که شب نهفته هر سحر زند

وز آفتاب مرده‌ای که هر سپیده سر زند

خیال صیحه می‌پزد در آستین سپند من

خمار شیعه می‌برد بر آستان سمند من

به شب مجره می‌چکد طرب ز تیغ جوشنم

سپیده عشوه می‌دهد طلوع تیغ روشنم

اگر ز چاره بگسلم، نفس فلاخنی شود

زمین زبانه سر کند، زمانه گلخنی شود

نرفت کاری از فنا که کار فاقه می‌کند

بهل بگندد آب‌ها نمک افاقه می‌کند

تو را بس این فرشتگی، زمین تیول دیو به

افاقه مفت آرزو، اگر «ریا» ز «ریو» به

الا درنگ و رنگ تو کجاست برملا شده؟

وز انفعال ننگ تو سکوت ما صلا شده

غریو صخره سنب شکسته استخوان شب

شرار شوره خوان ما نشسته در دخان شب

شکسته خواند نیمه شب برادرم دوگانه را

سپیده زد چه می‌کنم نماز جوکیانه را؟

رهین چاه رستمم ز زننگ جاه زال‌ها

سپیده زد چه می‌کنم در آسیاب سال‌ها؟[۱۵]


دیدگاه کیومرث پوراحمد

پوراحمد در مصاحبه‌ای که با مشرق داشته‌است به بیان خاطره‌ای از برخوردش با مرتضی آوینی اشاره می‌کند که زمینه‌ی ساخت مستند «مرتضی و ما» می‌شود که قابل توجه است.

او می گوید: «من مرتضی آوینی را نه می‌شناختم و نه دیده بودم. وقتی سوره را روی دکه روزنامه فروشی ها می‌دیدم اصلا نگاه نمی‌کردم، یعنی رویم را برمی گرداندم. اینطوری بود! سیدمرتضی آوینی فیلم سفرنامه شیراز من را دیده بود، کتاب عبور از خط را برای من فرستاد و یک یادداشت خیلی مهرآمیز و زیبا صفحه اول آن کتاب برای من نوشته بود. این مهرورزی باعث شد که من یک شاخه گل مریم خریدم و به دیدن مرتضی در دفتر سوره رفتم. گل را که به او دادم گفت گل مریم را بیشتر از هر گلی دوست دارد چون اسم همسرم مریم است. سه چهار ساعتی با هم نشستیم و گپ زدیم. در مواردی هم نظرگاه های ما خیلی متضاد و متناقض بود اما مرتضی آوینی هرگز لبخند از لبانش دور نشد و نه خشمگین شد نه رگ گردنش زد بیرون. خیلی سعۀ صدر داشت. خیلی خیلی. و همین سعۀ صدر و زلال بودنش مرا مجذوب او کرد و خیلی دوستش داشتم».

«قبل از شهادتش یک دوره داور جشنواره فجر بود. بعد از شهادتش جمال امید گفته بود که او بهترین داور ما در تمام این سالها بوده و باید یک فیلم در موردش ساخته شود تا در جشنواره بعدی نشان دهیم. ظاهراً به خانواده‌اش می گویند یعنی به برادر و همسرش می گویند. آنها هم می گویند پوراحمد! حالا چرا؟ یک ویژه نامه‌ای بعد از شهادتش درآمد که دوستانش مطالب مفصلی در موردش نوشته بودند و من که ارتباطم با او خیلی محدود بود فقط یک ستون درباره‌اش نوشتم دربارهٔ همان خلوصی که از او دیده بودم و همسر و برادرش گفتند که تحت تأثیر همین ستون کوتاه من قرار گرفته بودند و گفته بودند پوراحمد فیلمش را بسازد. گفتم: مرتضی آوینی یک وجوهی دارد که من نمی فهمم ، فقط وجه سینمایی او را می فهمم و قبول دارم و فقط در مورد این وجه او فیلم می سازم. آن ها هم قبول کردند. گفتم: آهنگ بنان می خواهم بگذارم، صدای شجریان می خواهم بگذارم. مشکلی نداشتند. بهرحال مستند «مرتضی و ما» ساخته شد.»[۱۶]

دیدگاه آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای

یادمان‌ها

جایزه

بزرگداشت

از زبان خود

سیدمرتضی زندگینامهٔ خودنوشت خود را چندی قبل از درگذشتش نگاشته است. در آن به خاستگاه اجتماعی و راهِ‌طی‌شده‌ای که از آن آمده اشاره کرده و تجربیاتش را مختصراً شرح داده است. تجربیات کامرانِ پیش از وقوع انقلاب اسلامی و تغییر نگاه و نظر که او را بدل به سیدمرتضای روایتِ‌فتح کرد.

بنیان‌گذاری

سیدمرتضی آوینی آنچنان که خودش می‌گوید دست یاری به جهاد سازندگی صداوسیما داده است اما خود پیداست که آن واحد را جان بخشیده و بار داده است. پس از آن در سال ۱۳۷۰ او مؤسسه روایت فتح را به دستور رهبر جمهوری اسلامی ایران آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای تأسیس کرد. شاید بتوان سیدمرتضی آوینی را بنیان‌گذار نوعی مستند جنگ دانست که از آن به عنوان مستند اشراقی یاد شده است.

زمینه و شیوه فعالیت

فیلم‌نگاره

نقد هنری

نظریه‌پردازی

ترجمه

شعر

شهرزاد بهشتی ضمن نقل شعر زیر از سیدمرتضی [کامران] آوینی که از حفظ داشته، او را شاعری قوی دانسته که شعرهایی قوی می‌گفته است. اشعار فروغ قرخزاد را دوست می‌داشته و اتفاقاً خود او از طریق آوینی با شاعران ایرانی آشنا شده است.

برایت گل می‌آوردم

برایت گل می‌آوردم

و با تو در اتاقی که به‌ رنگ چشماهیت بود می‌ماندم

ولی دیدم که دستم لحظه‌ها را دور‌ می‌ریزد‌

تو‌ شاید گریه می‌کردی که من تنهایی بیهوده‌ای بودم

تو مثل نبض خوشبختی من آرام خواهی ماند

و هرگز ‌‌مرگ‌ یک دیوانه کوچک

که دور از باغ در زندان گلدان‌های زیبای تو می‌میرد‌

تو‌ را‌ گریان نخواهد کرد

میخک‌هایی که دور از باغ

در زندان گلدان‌های زیبای تو می‌میرند، می‌دانند‌

من تکرار یک تنهای‌ام

در چشم‌هایی که تمام چشم‌ها را دوست می‌دارد[۱۷]

منبع: مجله «سوره اندیشه»، فروردین و اردیبهشت 1383

از نگاه آوینی

افراد، نحله‌ها، فیلم‌ها، کتاب‌ها و کنش‌ها در معرض داوری آوینی بودند.

داریوش مهرجویی

عباس کیارستمی

محسن مخملباف

جملات ماندگار

هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدأ و مقصد حیات چنین مرده‌اند. ای آنکه بر کرانهٔ ازلی و ابدی وجود نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را بیرون کش.

چهره

تکیه‌کلام‌ها

روزمرگی و جاودانگی. دو تکیه‌کلام آوینی در آثارش‌اند.

مریم امینی در این‌باره می‌گوید: «کلمه‌ي روزمرگی از کلمه‌های رایج در کلام و نثر ایشان بود. درست است. اين كلمه را زياد به‌كار مي‌برد و چقدر پرهيز مي‌كرد تا گرفتار اين روزمرگي نشود. وقتي مي‌شد كه من سر مسأله‌اي ناراحت و گرفته مي‌شدم و به ايشان شكايت مي‌كردم، به من مي‌گفت: «ببين! هزاران كهكشان در آسمان وجود دارد. يكي‌اش راه شيري است. سياره‌هاي زيادي در آن هست كه يكي‌اش زمين است. همين زميني كه ما روي آن زندگي مي‌كنيم.» از كل به جزء مي‌آمد. بعد مي‌گفت: « ما هم ذره‌اي در اين مجموعه هستيم. حالا ببين اين حرفي كه شما مي‌گوييد، جايش در اين مجموعه‌ي باشكوه كجا است؟» آدم در آن كلـيت مي‌ديد كه چقدر آن اتفاق ناچيز و بي‌اهميت بوده است و اگر درست به آن نگاه نكند دچار مشكل خواهد شد. بيان ايشان از روزمرگي در مورد آن مصاديقي كه عنوان كردم چنين بود. یکی دیگر از کلمه‌های ویژه‌ي‌آقامرتضی جاودانگی است. در آثارش هر وقت درباره‌ٔ شهدا سخنی است، سخن از جاودانگی هم هست. شهدا را منشأ این حیات می‌دانست و با تکیه به آیات و روایات، حیات جاودانه برای شهدا قایل بود.».[۱۸]

خلقیات

مریم امینی یکی از خصوصیات بارز سیدمرتضی آوینی را ادب او می داند «چیزی که خیلی ها به آن اعتراف می‌کنند.» و نیز شکوه نکردن و گلایه نداشتن الا در اواخر عمر. «در چند ماه قبل از شهادتش اندوه عمیقی داشت و زبان به شکوه باز کرده بود. این خصوصیت را هيچ‌وقت در ایشان ندیده بودم.».[۱۹]

گزارش از سفرها

در دیگر کشورها

تأثیرپذیری‌ها

استادان

تأثیرات مستقیم

فیلم‌های مستند

اولین مستند ساخته شده دربارهٔ مرتضی آوینی به همت کیومرث پوراحمد ساخته شده است.

تازه‌ترین مستند ساخته‌شده از زندگی مرتضی آوینی، مستند انحصار ورثه ساخته محمدعلی شعبانی است.

طرح‌ها

مجسمه‌ها و نگاره‌ها

مصاحبه‌ها

گزارش مرگ

آثار و منبع‌شناسی

مجموعه مقالات

حکومت فرزانگان (۳ مقاله: «رأی اکثریت»، «آزادی عقیده» و «مساوات»)

روایت محرم (فتح خون) (۱۰ مقاله: «آغاز هجرت عظیم»، «کوفه»، «مناظره عقل و عشق»، « قافله عشق در سفر تاریخ»، «کربلا»، «ناشئه الیل»، «فصل تمییز خبیث از طیب (اتمام حجت)»، «غربال دهر»، «سیاره رنج» و «تماشاگه راز»)

دربارهٔ امام خمینی (۹ مقاله: «داغ بی تسلّی»، «دهه شصت و امام خمینی»، «امام (ره) و حیات باطنی انسان»، «فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت»، «هنر، تاریخ و میثاق ولایت»، «انتظار»، «ای عزت ممثّل»، «آن سان که تو رفتی» و «فار التّنّور»)

مبانی حکومت دینی (۵ مقاله: «بنیان سفسطه بر باد است»، «گرداب شیطان»، «اسلامیت یا جمهوریت»، «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد» و «وفاق اجتماعی»)

آینده بشریت (۷ مقاله: «آغازی بر یک پایان»، «آخرین دوران رنج»، «بشر در انتظار فردایی دیگر»، «دولت پایدار حق»، «ایمان منجی جهان فردا»، «نظم نوین جهانی و راه فطرت» و «تجدید و تجدد»)

سیطره بر جهان (۵ مقاله: «در برابر فرهنگ واحد جهانی»، «صلیبی از خون سرخ»، «ارتش متحد اسلامی»، «انفجار اطلاعات» و «تکنولوژی ارتباطات»)

پیرامون روشنفکری ( ۱۱ مقاله: «وقتی روشنفکران وارث انقلاب می‌شوند»، «یک هشدار»، «آفات غرض‌ورزی»، «حلزون‌های خانه به دوش»، «ژورنالیسم حرفه ای»، «کانون کدام نویسندگان؟»، «از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسی‌پور»، «انقلاب اسلامی و اوتوپیای غرب‌زدگان»، «روشنفکران و معاصر بودن»، «تحلیل آسان» و «تجدد یا تحجر؟»)

توسعه و تمدن غرب (۱۸ مقاله: «در معنای توسعه»، «توسعه‌یافتگی»، «اوتوپیای‌ قرن‌ حاضر»، «بهشت زمینی»، «میمون برهنه!»، «توسعه برای تمتع»، «تمدن اسراف و تبذیر»، «عمق فاجعه»، «دیکتاتوری اقتصاد»، «نظام سیاره‌ای اقتصاد» ، «از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی»، «و ما ادراک‌ ما البانک؟‌»، «سودپرستی و بنیاد اقتصاد آزاد»، «نظام‌ آموزشی‌ و آرمان‌ توسعه‌یافتگی»، «نظام‌ آموزشی‌ غربی؛ محصول‌ جدایی‌ علم‌ از دین»، «انسان‌ از نسل‌ میمون، خرافه‌ای‌ جاهلانه»، «تأملی‌ بیشتر در خلقت‌ انسان‌ نخستین»، «نوح نبی (ع) و تاریخ تمدن» و «ترقی یا تکامل؟»)

هنر و ادبیات (۶ مقاله:‌ «ادبیات آزاد یا متعهد؟»، «آزادی قلم»، «جنگ در آینه نقاشی متعهد»، «منشور تجدید اهل هنر»، «رمان و انقلاب اسلامی» و «آیا تئاتر زنده می‌ماند؟»)

پیرامون شعر (۵ مقاله: «غزال غزل»، «ختم ساغر»، «راز و رمز»، «شعر و جنون» و «یاد بهشت و نوحه انسان در فراق»)

فرهنگ و تهاجم فرهنگی (۷ مقاله: «فرهنگ یا فرهنگ توسعه؟»، «رستاخیز جسم‌و جان»، «تکرار مکررات»، «ویدئو در برابر رستاخیز تاریخی انسان»، «یادداشتی ناتمام در باب هویت و حقیقت انسان»، «زبان و فضا» و «چرا روشنفکران مورد اتهام هستند؟ »)

مقالات سینمایی آوینی (۶ مقاله: «آینه‌ جادو»، «جذابیت در سینما»، «جادوی پنهان و خلسه‌ نارسیسی»، «مونتاژ به مثابه معماری سینما»، «فرزندان انقلاب در برابر عرصه‌های تجربه‌نشده سینما» و «رمان، سینما و تلویزیون») «روزگاری نو» ، «کدام عرفان؟» ، «مرگ آگاهی»، «مبشّر صبح»، «عبور از عجب» رسیدن به معرفت»، « راز سرزمین آفتاب» و «خیانت در انحلال جهادسازندگی» از دیگر مقالات آوینی هستند.

فیلم نگاشته‌ها

مجموعه اول «روایت فتح» (۱۳ مقاله:‌ «شب عاشورایی»، «پاتک روز چهارم»، «تاریخ‌سازان‌ چه‌ کسانی‌ هستند؟»، «سقوط»، «دو سال‌ قبل‌»، با شیرمردان هوانیروز»، «حزب الله»، «تجدید پیمان»، «عروج»، «سربازان‌ امام‌ زمان‌»، «ضیافت‌»، «رمزپیروزی» و «‌راه‌ قدس‌ از کربلا»)

مجموعه دوم «روایت فتح» (۱۶ مقاله «حنابندان»، «دروازه‌ قرآن»، «به‌ سوی‌ معشوق»، «پیام‌ بسیجی»، «دلباخته»، «یا ابا الفضل‌ العباس»، «آزادی‌ مهران»، «ابر»، «آقا سید»، «رزق حلال»، «دره‌بید»، «زبرالحدید (پاره‌های‌ آهن)»، «چه‌ کسی‌ از جنگ‌ خسته‌ شده‌ است؟‌»، «جلوه‌ای‌ دیگر از نصرت‌ خدا»‌، «انصار»‌ و «از آن‌ کربلا تا این‌ کربلا»‌)

مجموعه سوم «روایت فتح» (۱۵ مقاله: با عناوین «قاسم»، «جاده»، «رضا»، «تیم آتش»، «سه ورق از تاریخ مقاومت»، «سپاه» ،«مردم» ،«کربلا»، «سرباز گمنام»، «پیران توپخانه»، «انگیزه‌های الهی»، «دیدار»، «راهگشایان نور»، «یادی از سه دلباخته»، «پیام امیر» ، «یادگار حسن»، «علمدار» و «پل حاج اسدالله»)

مجموعه چهارم «روایت فتح» (۱۱ مقاله:‌ «سرباخته کوی عشق»، «اِشنو؛ سرداری از ایل قشقایی»، « بر ستیغ جبال فتح»، «صادقیه»، «سحر یا معجزه؟»، «یادی از گذشته‌های جنگ»، «ما همه چیز را مدیون خون شهدا هستیم»، «یادی از آقا تقی»، «سید شهدای جهادگران»، «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» و «مرثیه و انصار المهدی»)

مجموعه پنجم «روایت فتح» (۱۵ مقاله: «شیخان(با گردان خیبر)»، «حلبچه در آتش»، «کهف گمنامی»، «در اطراف پل»، «دسته ایمان از گروهان عباس۱،۲ و ۳»، «در راه بازگشت»، «داستان پل،سه سخن/ گلستان آتش/ یا حسین»، «درخششی دیگر»، «آقا سعید»، «شش روز بعد»، «فقط جمهوری اسلامی» و «مدرسه عشق»)

مجموعه شهری در آسمان (۶ مقاله)

با من سخن بگو دوکوهه (۲ مقاله)

مستندها

شش روز در ترکمن صحرا

سیل خوزستان

خان گَزیده‌ها

حقیقت (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰) (مجموعهٔ ازده قسمتی)

با دکتر جهاد در بشاگرد (۱۳۵۹)

هفت قصه از بلوچستان

با تیپ المهدی در محور رأس البیشه

شیرمردان خدا کرببلا در انتظار است

روایت فتح (مجموعه هفتاد قسمتی)

شهری در آسمان

سبک، لحن و ویژگی آثار

بررسی چند اثر

پرمخاطب‌ها

ناشران

نوا و نما

پانویس

منابع

پیوند به بیرون

جستارهای مرتبط

  1. http://aviny.com/Aviny/Autobiography.aspx
  2. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  3. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  4. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  5. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  6. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  7. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  8. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  9. https://www.tabnak.ir/fa/news/8777/%D8%A2%D9%88%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A2%D9%88%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87
  10. http://cinemacinema.ir/news/%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D9%86%D9%88%D8%AF-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C/
  11. http://www.rajanews.com/news/137687
  12. http://www.rajanews.com/news/137687
  13. http://www.rajanews.com/news/137687
  14. https://www.mashreghnews.ir/news/708412/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D9%88-%D9%85%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9
  15. http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=6221
  16. http://cinemacinema.ir/news/%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D9%86%D9%88%D8%AF-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C/
  17. https://www.farsnews.com/news/13960121000789/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%DA%A9%D9%87-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D8%AC%D8%A8%D9%87%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B8%D9%84%D9%88%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%DB%8C%D8%AF
  18. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
  19. http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx