محمدرضا شمس
محمدرضا شمس، نویسنده حوزه کودک و نوجوان است که در کنار نویسندگی در حوزههای بازیگری، شعر و نمایشنامه نیز فعالیت کرده است.[۱]
محمدرضا شمس، نویسنده و مترجم، در اول فروردین سال 1336 در محله شاهپور تهران به دنیا آمد. خانوادهاش همچون اهالی دیگر محله، مذهبی و جزء طبقه متوسط جامعه بودند. محمدرضا از کودکی علاقه زیادی به خواندن کتاب داشت اما از آنجا که در آن سالها، کتاب ویژه کودک و نوجوان اندک بود، خواندن کتابهای کلاسیکِ نظم و نثر ایرانی و خارجی راه چارهای برای او بود. دوران تحصیل ابتدایی و دبیرستان را گذراند و بعد وارد هنرستان شد. در هنرستان به گروه تئاتر مرکز رفاه خانواده نازیآباد پیوست و در این گروه با کسانی چون پرویز پرستویی همکاری کرد. حاصل این دوران بازی در نمایشهای «خانه بارانی» (فرامرز طالبی)، «چشم در برابر چشم» (ساعدی) و «شب» (امین فقیری) بود. سرودن شعر و نوشتن نمایشنامه نیز از دیگر کارها و دغدغههای شمس در آن سالها بود.[۲]
محمدرضا شمس، نویسنده حوزه کودک و نوجوان است که در کنار نویسندگی در حوزههای بازیگری، شعر و نمایشنامه نیز فعالیت کرده است. شمس بعد از انقلاب همکاریاش را با کیهان بچهها شروع کرد و نخستین شعرش به نام «نیلوفرمن» در همین سالها به چاپ رسید. بعد به گروه داستان پیوست و به نوشتن داستان پرداخت. بعدها با مجلههای رشد نوآموز، کودک و دانش آموز- سروش کودک و نوجوان-باران- سلام بچهها – پوپک- گلگ- نبات و... همکاری کرد. نخستین کتابش نیز به نام «اگر این چوب مال من بود» در کانون پرورش فکری به چاپ رسید. بعدها با انتشارات سروش، امیر کبیر، مدرسه، قدیانی، پیدایش، افق، محراب قلم، به نشر، حنانه، شباویز، رویش، هوپا و... همکاری کرد و حاصل این همکاری چاپ بیش از 70 عنوان کتاب بود.[۳] یکی از قصههای مجموعه «پهلوان پنبه» چاپ انتشارات افق به نام «به دنبال بخت» در فارسی چهارم دبستان و قصه «روباه و خروس» چاپ انتشارات سروش در کتاب بخوانیم و بنویسیم دوم دبستان چاپ شده است.[۴]
آیینهای از محمدرضا شمس
علاقه به ادبیات شفاهی
من در خانواده ترانهها، لالاییها، قصههای «شاهنامه» و «امیرارسلان» را شنیدم. کودکی ما محصور به زندگی آپارتمانی مانند امروز نبود. پر شده بود از بازیهای دستهجمعی و البته در کنارش تجربه کار کردن و درآمد داشتن. من کودکی شادی داشتم و در میان همین شادی با افسانه و قصه آشنا شدم و به بازنویسی و بازگویی آنها علاقه پیدا کردم. امروز هم میبینم که همه نویسندگان بزرگ جهان از شکسپیر تا بورخس و آلموند و رولان از ادبیات شفاهی برای نوشتن استفاده میکنند و البته متاسفم که در ایران هنوز آنطور که شایسته است به اهمیت افسانهها پی برده نشده است.[۵]
آشنایی با داستان
آشنایی من با داستان از طریق مجله اطلاعات دختران و پسران بود که داستانهای کارآگاهی منتشر میکرد. در کنار آن در محله ما پیرمردی هم بود که با کرایه هفتهای یک قران به ما کتاب امانت میداد. من و دوستانم از او کتاب کرایه میگرفتیم و سریع میخوانیدم و در مدت یک هفته با هم تعویض هم میکردیم. این ماجرا ادامه داشت تا در چند محله بالاتر از منزل ما کتابخانهای افتتاح شد و به دنبال آن، ما توانستیم کتابهایی مانند «رابینسون کروزوئه»، «جزیره گنج» و... را به امانت بگیریم. کلاس پنجم ابتدایی بودم که توانستم آثار چوبک، هدایت، ساعدی و... را بخوانم و در ادامه و کمی که بزرگتر شدم و فعالیتم را در تئاتر آغاز کردم، با آثاری چون «جنگ و صلح» و «مادام بوآری» آشنا شدم و رفتهرفته با سرایش شعر سپید و نمایشنامهنویسی دست به کار نوشتن شدم اما داستاننویسی به طور مشخص برای من از دوره سربازی آغاز شد که البته منتهی به انقلاب اسلامی شد و البته کار من در تئاتر جدیتر ادامه پیدا کرد و همزمان با مجلات و نوشتار برای مخاطبان کودک و نوجوان نیز بیشتر آشنا شدم.[۵]
همکاری با نشریات کودک و نوجوان
محمدرضا شمس همکاری با مجلههای کودک و نوجوان را با کیهان بچهها در سالهای بعد از انقلاب شروع کرد. در همین سالها اولین شعر او با نام «نیلوفر من» چاپ شد. به تدریج علاقه او به داستاننویسی گستردهتر و عمیقتر شد تا آنجا که عمده کار او به نوشتن داستان تعلق گرفته است. همکاری با مجلههای مطرح و معتبر حوزه کودک و نوجوان چون رشد نوآموز، سروش کودک و نوجوان، باران، پوپک، سلام بچهها، گلگ، نبات و ... قلم و مهارت او را روز به روز قویتر کرد.[۳]
نخستین کتاب محمدرضا شمس
سال 1364 بود که نخستین کتاب محمدرضا شمس، با عنوان «اگر این چوب مال من بود» توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان چاپ و منتشر شد. به دنبال آن داستانها و قصههای کودکانه شمس در سالهای بعد در انتشاراتی چون قدیانی، افق، محراب قلم، پیدایش، مدرسه، امیرکبیر، شباویز، رویش و ... به چاپ رسید. با اینحال شمس فعالیت در عرصه تئاتر کودک و نوجوان را نیز رها نکرد و در طی سالهای متمادی چه به عنوان نویسنده و چه عروسکگردان یا گوینده عروسک در نمایشهای گوناگونی به کار پرداخت و با بزرگانی چون بهروز غریبپور، رضا فیاضی، حسن دادشکر و حمید عبدالملکی، تئاترهای عروسکی درخشان و ماندگاری را به صحنه برد. از دیگر فعالیتهای ماندنی او نویسندگی مجموعه تلویزیونی «هادی و هدی» و «قصههای کوچه ما» در دهه شصت شمسی بود و در دهههای بعد در مجموعه تلویزیونی «ببری و آقا جون»، «بزبز قندی»، «ناجورها» و «عکاسخانه» با صدا و سیما همکاری کرد. محمدرضا شمس در طول عمر 40 ساله هنری-ادبیاش بیش از 70 کتاب منتشر کرده است و در حوزه ادبیات و هنر کودک و نوجوان در کارهای شاخصی فعالیت داشته است. تا به حال جوایز متعدد داخلی و خارجی به او تعلق گرفته است از جمله آن میتوان به دیپلم افتخار IBBY ، برنده کتاب منتخب کتابخانه مونیخ سال 2004 برای کتاب «دیوانه و چاه» و «دختره خل و چل»، برنده کتاب سالِ کانون پرورش فکری کودک و نوجوان و کتاب رشد و مجلات متعدد در سالهای مختلف اشاره کرد.[۶]
قصهها و افسانهها، همزاد انسان و گونهای از تاریخ شفاهی هستند
یکی از علاقهمندیها و در عین حال شاخصه محمدرضا شمس به عنوان نویسنده در حوزه ادبیات کودک، بازآفرینی افسانهها و قصههای کهن است. به عقیده او قصهها و افسانهها، همزاد انسان و گونهای از تاریخ شفاهی هستند. هیچگاه جذابیت خود را برای مخاطب از دست نمیدهند چرا که از دل باور و خواستِ مردم برآمدهاند. اما تداومِ این جذابیت در آن است که این افسانهها به روز شوند و به دنیای مخاطبِ معاصر نزدیک شوند؛ کاری که محمدرضا شمس در کتابهای خود با قصهها و افسانههای کهن میکند و در میان نسل حاضر طرفداران زیادی دارد. برای مثال او در کتاب «قصههای سر و ته» 14 قصهی قدیمی و آشنا را سر و ته روایت کرده است؛ مثلاً در داستانِ کدو قلقلهزن به روایتِ شمس، اینبار کدو است که به دنبال پیرزن میگردد و سراغش را از شیر و گرگ و پلنگ میگیرد. به گمان او چنین روایتی هم تخیل و هم خلاقیت کودک را پرورش میدهد. و از طرفی دیگر قرار گرفتن در نقشهای متفاوت و دیدن دنیا از زاویههای مختلف سبب میشود تا کودکان -و به طور کلی مخاطب- با نیروها و زوایای پنهانِ دورنیِ خود مواجه شود و آنها را بشناسد. همچنین محمدرضا شمس در دو کتاب «افسانههای اینور آب» و «افسانههای آنور آب» با زبانی طنز و بازیگوش – که از ویژگیهای سبکِ او در داستاننویسی است-، به بازآفرینی سیصد و پنجاه و دو افسانه از ملل مختلف جهان پرداخته است.[۶]
استفاده از قصه و افسانه در آموزش حروف الفبا به نوآموزان
از دیگر کارهای نو و خلاقانهی محمدرضا شمس، استفاده از قصه و افسانه در آموزش و معرفی سی و دو حرفِ الفبا به نوآموزان است. شمس هر حرف را با توجه به شکل و صدای آن در قالب قصهای به تصویر کشیده است. یکی دیگر از تالیفات او در بازآفرینی قصههای کهن برمیگردد به داستان حسن کچلِ معروف در مجموعه سه جلدی «پهلوان پشه». در این سهگانه، در دنیایی فانتزی و تخیلی، با حسن کچلی تنبل اما قهرمان مواجه هستیم که هم ساده است و هم زبر و زرنگ که کارهای قهرمانانه انجام میدهد. و یا محمدرضا شمس در «لطیفههای شیرین بهلول» از طنازی و شهرت بهلول در ادبیات فارسی، برای نقل قصههایی طنزآمیز و عبرتآموز استفاده میکند. شمس توضیح داده که علاقهاش به این شخصیت، خصوصیتِ منحصر به فرد او در تظاهر به دیوانگی است. بهلول از یاران و نزدیکان امام جعفر صادق بوده که با تظاهر به دیوانگی خودش را از شر حکومت فاسد هارون حفظ میکرده و در عین حال با طنز و کنایه به نقد جامعه و حکومت میپرداخته است؛ همچون ملانصرالدین. اما خلاقیت و هوشمندی محمدرضا شمس در تلفیقِ افسانه و باورهای کهن با ژانرهای امروزی را میتوان در مجموعهی «قصههای ترسناک» دید. او در این قصهها علاوه بر دیو، هیولا و خونآشام از برخی شخصیتهای خرافی و بومیِ ایران چون بختک، آل و جن نیز بهره گرفته و با تلفیق ژانر وحشت و ژانر فانتزی داستانهایی درباره این شخصیتها نگاشته است.[۶]
توجه به بازنویسی و بازآفرینی داستانهای شاهنامه
در دهههای اخیر نویسندگان کودک و نوجوان توجه ویژهای به بازنویسی و بازآفرینی داستانهای شاهنامه داشتهاند. محمدرضا شمس نیز از جمله این نویسندگان بوده که با بازنویسیِ زندگیِ رستم بر اساس روایتِ شاهنامه در قالب کتابی با نام «رستم دستان»، به سرگذشت این پهلوان افسانهای ایران پرداخته است. و با زبانی روان و ساده داستان تولد، اسب گزیدن، شرح جنگها و هفت خوان و دیگر حوادث زندگیاش تا مرگ رستم را نوشته است. همچنین در کتاب «ضحاک»، با روایتی جذاب و از زبانِ خودِ ضحاک، زندگی او را از تولد تا به بند کشیده شدنش در البرزکوه، نقل کرده است. ترجمه کتاب «44 قصه از هانس کریستین اندرسن» نیز از کارهای شمس در زمینه ترجمه فارسی است که با اقبال خوبی مواجه شده است.[۶]
همکاری با صدا و سیما
اولین مجموعه تلویزیونیام «زاغچه کنجکاو» بود که با همکاری رضا فیاضی نوشتم و در آن هم به عنوان دستیار کارگردان و هم عروسک گردان و گوینده عروسکی حضور داشتم. بعد هادی و هدی- قصههای کوچه ما و پشت صحنه را با همکاری رضا فیاضی نوشتم. ببری و آقا جون، ناجورها، بزبزقندی، عکاسخانه و... نیز از کارهای من بود که برای تلویزیون نوشتم. به عنوان بازیگر نقشهای کوچکی در چند مجموعه از جمله: «طراران» اسماعیل خلج، «بازنشستگی» رضا فیاضی، «ماجراهای پدر و پسر» رضا فیاضی و... بازی کردم. در نمایشهای عروسکی: عصای کارگشا (رضا فیاضی)- موش کوچولو (حسن دادشکر)- کاراگاه ۲ (بهروز غریبپور)- بابابزرگ و ترب (بهروز غریبپور)- لیلیحوضک (حمید عبدالملکی)- هرچیز به جای خویش نیکوست (بهروز غریبپور)- ۶ جوجه کلاغ و یک روباه (بهروز غریبپور) و ... به عنوان عروسکگردان و گوینده عروسکی حضور داشتم. البته در فیلم عروسکی کاراگاه ۲ به کارگردانی بهروزغریبپور هم به عنوان عروسکگردان و هم بازیگر عروسکی فعالیت داشتم.[۳]
برخی آثار و تالیفات
- الف چی بود، ب کی بود: ۳۲ قصه با ۳۲ حرف، پنجره، ۹۷
- سرزمین دیوها، افق، ۹۷
- غول بیابونی، افق، ۹۷
- دختر شاه فرنگ،افق، ۹۷
- یک دانه گردو، محراب قلم، ۹۷
- مرادشمر، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۹۶
- نیمکت پیر، موسسه فرهنگی مدرسه برهان، ۹۶
- لطیفههای شیرین بهلول، پیدایش، ۹۶
- گاو کوچولویی که بابا نداشت، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۹۵
- اسبابکشی جیرجیرکها، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۹۵
- قصه پلی که بود و دیگر نیست، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۹۵
- دماغ آدم برفی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۹۵
- دختر نارنج و ترنج، افق، ۹۵
- دختر ماه پیشونی، افق، ۹۵
- دختر گل خندان، افق، ۹۵
- رقص جنها، هوپا، ۹۵
- هیولای کوه به دوش، هوپا، ۹۵
- قصههای الفبا، هوپا، ۹۵
- اسکلت بخشنده، هوپا، ۹۵
- افسانههای آنور آب، افق، ۹۵
- افسانههای اینور آب، افق، ۹۵
- این طوری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۹۵
- درخت، شهر قلم، ۹۴
- سیب کچل، پیدایش، ۹۴
- گوساله لجباز، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۹۴
- ستاره، چکه، ۹۴
- عنکبوت، چکه، ۹۴
- سنگ، چکه، ۹۴
- عروسی، شرکت شباویز، ۹۴
- ل بازیگوش، افق، ۹۴
- هشتپا، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۹۴
- فاصلهای که پیر شد، پیدایش، ۹۴
- پیازی که گرمش بود، پیدایش، ۹۴
- چتر، شهر قلم، ۹۳
- جوراب پشمی، شهر قلم، ۹۳
- سبیل عمو، پیدایش، ۹۳
- قصههای سر و ته، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۹۲
- قصههای الکی پلکی، پیدایش، ۹۲
- قصههای الکی پلکی ۲، پیدایش، ۹۲
- قصههای الکی پلکی ۱، پیدایش، ۹۲
- اتوبوس و دریا، نشر شهر تهران، ۹۲
- سیب سبز، نشر شهر تهران، ۹۲
- قصههای الکی پلکی ۳، پیدایش، ۹۲
- جوراب پشمی، چکه، ۹۱
- چکه، چکه، ۹۱
- مداد، چکه، ۹۱
- عنکبوت، شهر قلم، ۹۱
- ستاره، شهر قلم، ۹۱
- اتوبوس گروهی از نویسندگان، شهر قلم، ۹۱
- آدم برفی، چکه، ۹۱
- کلاه، شهر قلم، ۹۱
- گاو، شهر قلم، ۹۱
- چتر، چکه، ۹۱
- دختره خل و چل، حوض نقره، ۹۱
- یک آسمان فرشته: زندگینامه امام رضا (ع)، موسسه فرهنگی مدرسه برهان، ۹۰
- درخت، شهر قلم، ۹۰
- قابلمه، نشر چکه، ۹۰
- بزغاله، شهر قلم، ۹۰
- سنگ، شهر قلم، ۹۰
- دستکش، شهر قلم، ۹۰
- دزدی که پروانه شد، نشر چشمه، ۹۰
- صبحانه خیال، نشر چشمه، ۹۰
- فاصلهای که پیر شد (قصههای سالهای ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۵)، پیدایش، ۹۰
- محمد (ص)، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۹
- من من کله گنده، افق، ۸۹
- تنبل پهلوان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۸۸
- یک روز یک پسره، نشر شهر تهران، ۸۸
- یک روز یک دگمههه، نشر شهر، ۸۸
- ننه گلاب، نشر شهر تهران (وابسته به سازمان فرهنگی هنری)، ۸۸
- طوطی و بقال: بر اساس حکایتی از مثنوی مولوی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۸۷
- تو مادر منی؟، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۸۷
- دیوانه و چاه، افق، ۸۷
- افسانههای روباه، محراب قلم، ۸۷
- افسانههای زرنگها، محراب قلم، ۸۷
- افسانههای تنبلها، محراب قلم، ۸۷
- افسانههایی از احمقها، محراب قلم، ۸۶
- افسانههای جن و پری، محراب قلم، ۸۶
- بادکنک و اسب آبی، افق، ۸۵
- قصههای عاشقانه، محراب قلم، ۸۵
- جاده، شرکت شباویز، ۸۴
- افسانههای کچل، محراب قلم، ۸۴
- آسمان، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- غذا، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی،۸۴
- غذا، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- حرکت، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- آب و هوا، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- آب و هوا، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- ارتباط، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- لانه، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- مراقبت از خود، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- لانه و بچههای جانوران، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۴
- دومرول دیوانه، شرکت شباویز، ۸۴
- خورشید مال کیه؟، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۸۳
- صیادان ماه، شرکت شباویز، ۸۳
- مداد سیاه و مداد قرمز، شرکت شباویز، ۸۳
- آرزوهای رنگی، شرکت شباویز، ۸۳
- عاشق و صنم، شرکت شباویز، ۸۲
- نیما، موسسه فرهنگی مدرسه برهان، ۸۲
- شیر آب و بشقاب چینی گلدار، شرکت شباویز، ۸۲
- خاله لکلک، شرکت شباویز، ۸۲
- اسبابکشی جیرجیرکها، به نشر وابسته به آستان قدس رضوی، ۸۱
- قصه برزوی شیردل، پیدایش، ۷۹
- قصه امیر حمزه صاحبقران و نسیم عیار، پیدایش، ۷۹
- قصه حسین کرد شبستری، پیدایش، ۷۹
- حکایت امیرارسلان نامدار، پیدایش، ۷۸
- پهلوان پنبه، افق، ۷۷
- دامنی پر از ستاره، امیرکبیر، ۷۷
- قصههای علمی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۷۶
- ۶۰۰ پرسش و پاسخ، سروش، ۷۵
- خواب و پسرک، کانون پرورش فکری کودکان، ۷۴
- افسانه روباه حیلهگر، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۷۳
- یک سبد سیب - لانهای برای دمسیاه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۷۰
- مار سبز و پونه، ذکر، ۶۹
- خورشید خانه من، ذکر، ۶۸
- قصه بهار: برای گروههای سنی قبل از دبستان، اول تا سوم، ذکر، ۶۸
ترجمه
- کتاب «44 قصه از هانس کریستین اندرسن»
جوایز:
۱- لوح تقدیر دومین کتاب سال کانون پرورش فکری برای کتاب قصه بهار
۲- کتاب سال مجله سلام بچهها برای کتابهای: قصه پلی که بود و دیگر نیست و آرزوهای رنگی
۳- قصه سال سروش کودک برای قصه صدای بزغاله
۴- لوح زرین چهارمین جشنواره مطبوعات کانون پرورش فکری برای قصه: دیوانه و چاه
۵- قلم بلورین و سفر مکه از ششمین جشنواره مطبوعات ارشاد برای قصه: دیوانه و چاه
۶- کتاب سال شورای کتاب کودک برای قصه: دیوانه و چاه
۷- دیپلم افتخار IBBY برای کتاب دیوانه و چاه
۸- کتاب دیوانه و چاه کاندید کتاب سال کانون پرورش فکری و ارشاد
۹- کتاب دیوانه و چاه و دختره خل و چل کتاب انتخابی کتابخانه مونیخ سال ۲۰۰۴
۱۰- کتاب گردوهای موش قهوهای کاندید کتاب سال ارشاد
۱۱- کتاب صیادان ماه کاندید کتاب سال کانون پرورش فکری و ارشاد
۱۲- قصه سربالایی و سر پایینی کاندید جشنواره مطبوعات ارشاد
۱۳- قصه جاده کاندید جشنواره مطبوعات ارشاد
۱۴- قصه صدای بزغاله کاندید جشنواره مطبوعات ارشاد
۱۵- قصه من من کله گنده کاندید بهترین قصه سال ۸۵ کانون پرورش فکری
۱۶- اسباب بازی جیرجیرکها کتاب سال وزارت ارشاد استان خراسان
۱۷- افسانههای عرب و افسانههای حیلهگری کاندید کتاب سال کانون پرورش فکری در بخش ترجمه
۱۸- بادکنک و اسب آبی کتاب برتر انجمن ناشران و کتاب سال مجله پوپک و سلام بچهها سال ۸۶
۱۹- من، زن بابا و دماغ بابام کتاب برگزیده انجمن ناشران سال ۸۷
۲۰- من، زن بابا و دماغ بابام کتاب برگزیده ششمین جایزه ادبی اصفهان
۲۱- افسانههای جن و پری کتاب برگزیده انجمن ناشران سال ۸۷
۲۲- تو مادر منی؟ و شوخی با کلمات کتابهای برگزیده انجمن ناشران سال ۸۸
۲۳- تو مادر منی؟ کتاب سال مجله سلام بچهها و پوپک ۸۸
۲۴- کتاب تنبل پهلوان برنده نشان کلاغ سفید از کتابخانه مونیخ سال ۲۰۱۱
۲۵- دیپلم افتخار برای نمایش لیلی حوضک از چهارمین فستیوال بینالمللی نمایش عروسکی تهران
۲۶- یک اسم و چند قصه برنده دیپلم افتخار کتاب فصل وزارت ارشاد سال ۱۳۹۱ و کتاب سال شهید غنیپور و کتاب سال رشد
۲۷- کتاب محمد (ص)، باران صدایم میکند (زندگی حضرت محمد باقر (ع) و بال فرشته (زندگی امام رضا (ع)) کتاب انتخابی شورای کتاب کودک ۱۳۹۱
۲۸- قصههای سر و ته کتاب سال شهید غنیپور و کاندید کتاب سال کانون پرورش فکری و ارشاد
۲۹- فاصلهای که پیر شد کاندید کتاب سال ارشاد
۳۰- لوح تقدیر از طرف مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز برای کتاب «ننه گلاب» به عنوان یکی از ۱۰ کتاب منتخب سالهای ۵۷ تا ۹۰ و کاندید کتاب سال کانون پرورش فکری و ارشاد
۳۱- دیپلم افتخار نویسنده برتر چهل سال اخیر (از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۰) از طرف مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز
سوابق و فعالیتها
- بازیگر تئاتر
- عروسک گردان و صداپیشه
- نویسنده حوزه کودک و نوجوان
- پژوهشگر و مدرس ادبیات کودک و نوجوان
- کارمند راهآهن(1371-1397)
دیدگاه و اندیشه
نوشتن برای کودک و نوجوان از نوشتن برای بزرگسالان هم سختتر است
نوشتن برای کودکان و نوجوانان کاری کاملا تخصصی است، هر مضمونی را نمیتوان وارد این حوزه کرد و در عین حال دایره واژگان مخصوص به خود را دارد و حتی میتوان گفت نوشتن برای این حوزه از نوشتن برای بزرگسالان هم سختتر است.[۷]
نگاه حمایتی برای حفظ و بازگویی داستانهای کهن ایرانی را در نهادهای ادبی نمیبینم
من در نهادهای ادبی و مراکزی که کارشان حمایت از تولیدات ادبی برای جامعه است نگاه حمایتی برای حفظ و بازگویی افسانهها و داستانهای کهن ایرانی را نمیبینم. مثلا من طی ۱۵ سال مجموعه هزار و یک افسانه نوشتم. برای نوشتن خیلی از این افسانهها سفر کردم و ریشههای داستانها را درآوردم. اما در نهایت به من ایراد گرفتند که چرا این مجموعه تنها یک راوی دارد و چرا هر مجلدش مقدمه جدا ندارد. در حالی که این اتفاق هوشمندانه و علمی رخ داده بود. یا مثلا میگویند این آثار تالیفی نیست و گردآوری است. با این الفاظشان نویسنده و اثر را پایین میآورند. ادبیات شفاهی، ادبیات تبیین جهان است، ادبیات انتقال تجربه به شمار میرود. آنقدر در دنیا به آن اهمیت میدهند که آثاری مانند «لیرشاه» و «تاجر ونیزی» بر اساس این سبک شکل میگیرند. اما در ایران کسی به این مساله اهمیت نمیدهد. همین ادبیات شفاهی است که سرانه مطالعه را بالا میبرد. در همه جای دنیا چنین بوده اما ما با آن چه میکنیم؟ هیچ. تنها خاصیت وضع موجود این است که ما نویسندگان یاد میگیریم روی پای خودمان بایستیم. لااقل مسیر را برای نسل بعدی هموار میکنیم.[۵]
ادبیات ژانر در ایران هیچگاه جدی گرفته نشد
ادبیات ژانر در ایران هیچگاه جدی گرفته نشد. برخی طرفدارش هستند و برخی بر ضد آن. برخی فکر میکنند ژانرنویسی یعنی غیرحرفهای بودن و برخی میگویند نباید سلیقه مخاطب را محدود کرد و باید اجازه داد او خودش تصمیم بگیرد. من بر این باورم که ژانرنویسی راه برونرفت ادبیات ایران از رکود فعلی حاکم بر آن است و این اتفاق نیز باید به شکلی سیستماتیک رخ بدهد. من در همین راستا در مجموعه «قصههای بترس برای بچههای نترس» داستانهای کوتاه در ژانر وحشت را دستمایه قرار دادم و داستانهایی نوشتم که ریشههای ترسیدن در کودکان و نوجوانان را مرور میکند. جدای از این من ندیدم در ایران ژانر وحشت به صورت بومینویسی مورد توجه قرار بگیرد. در داستانهای ما هم یا دراکولا بود یا سایر عناصر خارجی. به همین خاطر سعی کردم در این مجموعه عناصر وحشتزای داخلی را در دل داستان قرار دهم و با این ترفند مخاطبان کتاب را با ترسشان روبهرو و آنها را به شناختی بهتر از آن برسانم. به باور من شناخت این ترسها راه مقابله با آن و راه شجاع بودن را به نسل جدید نشان میدهد و از همین رهگذر نیز به تمدنسازی میرسیم. با وجود این تجربه هنوز نمیتوانم بگویم که در ایران ژانر وحشت برای ادبیات کودک و نوجوان شکل گرفته است. آثارمان بیشتر سطحی و بدون عمق شده است. من سعی کردم در مجموعه خودم تا حد ممکن این اتفاق نیفتد. شاید جالب باشد بگویم که خودم از خیلی از این شخصیتها ترسیدم و خیلی به این مساله فکر کردم که آیا در حال ترساندن بیمورد مخاطب هستم یا خیر اما در مجموع بازخوردهایی که از کار گرفتیم نشان داد که راه را درست رفتهایم.[۵]
سرچشمه داستان فانتزی، آغاز داستانهای تخیلی، حماسی و اسطورهای است
فانتزی گونهای در ادبیات است که عناصر غیرواقعی و خیالی در آن بهعنوان درونمایه اصلی داستان استفاده میشود. و این موجودات، قوانین و ساختارهای خیالی، واقعیت دارند و اساس داستان با این پیش فرض، شکل میگیرد. ادبیات فانتزی با قوائد و قانونها کاری ندارد، نویسنده در سبک فانتزی نه تنها باید داستان خلق کند، بلکه باید قانونهای حاکم در دنیای داستانی خود را نیز بیافریند و فضای دیگرگونهای ایجاد کند. نویسنده، اول قانونهای ماورای زمینی و سپس ماجرایی داستانی را در این فضا خلق میکند. سرچشمه داستان فانتزی، آغاز داستانهای تخیلی، حماسی و اسطورهای است، اینکه این داستانها بهطور دقیق ازکی آغاز شد، مشخص نیست. اما همواره داستانهای جن و پری در میان آدمیان رواج داشته است و منتقدان، آثار افرادی چون: هومر و فردوسی و افسانههایی مانند:گیلگمش، مهابهاراتا، هزار و یک شب و شاه آرتور را اولین نمونههای مکتوب ادبیات فانتزی میدانند.[۸]
دو نوع فانتزی وجود دارد
نویسندهای که وارد دنیای فانتزی میشود باید بداند که چه نوع فانتزی برای مخاطب بنویسد. دونوع فانتزی داریم. یکی فانتزی فراتری که به آن فانتزی ناب نیز گفته میشود و مخصوص خود نویسنده و از آبشخور دنیای او خلق شده و مشابه ندارد اما فانتزی فروتری ما به ازای بیرونی دارد و در جهان مشابه آن وجود دارد و خط ظریف و باریکی مرز بین فانتزی و سورئال را جدا میکند. هرچند بعضی فکر میکنند داستانهای علمیتخیلی و یا فانتزی فقط برای کودکان است اما آغازگران این سبک ادبی در دنیای مدرن، به هیچ عنوان برای کودکان نمینوشتند. بعد از پیدایش این نوع ادبی، برخی به فکر افتادند که از این سبک برای خلق آثاری ویژه نوجوانان استفاده کنند. داستانهای نوين خيال و وهم، ريشه در قصههای سنتی افسانههای پريان و حيوانات و اسطورهها دارد، در این نوع داستان، واقعيت گذشته خيالی را بيشتر از واقعيت حال ميبيند و با تازگيها و نوآوريهای چنداني سر و کار ندارد و بيشتر قصههای قديمی و حماسی را باز گويی ميکند. حتي بديعترين و اصيلترين داستان خيال و وهم به ديرینهترین حکايتهای حماسی گرايش دارد.[۸]
آنطور که باید در ژانر فانتزی کار نکردهایم
نکته مثبتی که در زمینه فانتزی وجود دارد این است که افرادی که به سراغ این ژانر آمدهاند اطلاعاتی کسب کردهاند و به نتایج خوبی رسیدهاند و مشغول کار هستند اما نکته منفی این است که ما آنطور که باید در این ژانر کار نکردهایم و با اینکه تعداد زیادی اثر از نویسندگان مختلف در ایران در ژانر فانتزی منتشر شده اما تعداد چهرههای شاخصی که توانستهاند آثار موفق خلق کنند، زیاد نیست. وقتی که ما در این کشور زندگی میکنیم باید بر اساس آداب و رسوم و سنت این مملکت بنویسیم و در هر ژانری کار میکنیم باید رنگ و بوی بومی داشته باشد و این همان فوت کوزهگری است که اگر نویسندگان رعایت کنند، راهشان در زمینه فانتزی برای تولید آثار موفق و چشمگیر در سطح جهان باز میشود زیرا شما در این حوزه به هر موضوعی بپردازید آنسوی آبیها کار کردهاند نگاه نویسندگان ایرانی باید جهانی و در قالب بومی باشد. وقتی کتابی منتشر میشود باید مشخص باشد که ایرانی است و با کاری که در کشورهای دیگر منتشر میشود تمایز داشته باشد و دارای شناسنامه باشد. در این صورت است که ما میتوانیم قدمهای بزرگی در این ژانر برداریم.[۹]
چه معیارهایی باید در تولید آثار در ژانر فانتزی مورد توجه قرار گیرند؟
معیارهایی وجود دارد که باید در تولید آثار در ژانر فانتزی مورد توجه قرار گیرند، ساختن دنیا، شخصیتها و حوادثی که وجود ندارند باید به گونهای باشد که شگفتانگیز باشد. اصولا تعریف فانتزی این است که موضوعات غیرقابل باور برای بچهها باورپذیر باشد و نویسنده باید توجه زیادی به این موضوع داشته باشد و از شاخصههای اصلی در خلق آثار فانتزی است. مثلا در پینوکیو وقتی مطرح میشود که وقتی پینوکیو دروغ میگوید دماغش بزرگ میشود، در عالم واقعی قابل باور نیست اما نویسنده توانسته در داستان، آن را باورپذیر کند.[۹]
فانتزی حد و مرز، قوانین و معیارهای خاص خودش را دارد
اینکه ما بتوانیم دنیایی در فانتزی خلق کنیم که دیگران نکردهاند و به سراغ موضوعات و موجوداتی برویم که دیگران نرفتهاند، خیلی ارزشمند است. در فانتزی یا باید بتوانیم محتوای جدیدی ارائه دهیم یا اگر محتوا جدید نیست باید بتوانیم شکل جدیدی از آن محتوا و موضوع را ارائه دهیم. باید توجه داشت که صرفا با اینکه جانوری سخن بگوید، فانتزی ساخته نمیشود. وقتی میخواهیم در حوزه فانتزی یک موضوع غیرقابل باور را باورپذیر کنیم، حد و مرز و قوانین و معیارهای خاص خودش را دارد و ما نمیتوانیم هر چیزی که میخواهیم را بدون دلیل و پیرنگ وارد داستان کنیم. ابزارهایی که در تولید داستان رئال وجود دارد در داستان فانتزی هم وجود دارد حتما باید پیرنگ خوب و روابط علت و معلولی درستی داشته باشد و حوادثی که بیان میشود با شخصیتپردازی و فضاسازی درست باورپذیر شود. ما میخواهیم از جهان فانتزی استفاده کنیم و این استفاده باید بر جهانبینی ما مثلا دفاع از بچههای کار و ... منطبق باشد.[۹]
هنوز به حدی نرسیدهایم که فانتزیهایمان با آنسوی آبیها برابری کند
ما هنوز به حدی نرسیدهایم که بتوانیم اغنا کنیم و بگوییم توانستهایم داستانی بنویسیم که با آن ور آبیها برابری میکند، نزدیک شدهایم اما هنوز تا رسیدن به ایدهآل فاصله داریم. اینکه ما بتوانیم دنیایی در فانتزی خلق کنیم که دیگران نکردهاند و به سراغ موضوعات و موجوداتی برویم که دیگران نرفتهاند، خیلی ارزشمند است. در فانتزی یا باید بتوانیم محتوای جدیدی ارائه دهیم یا اگر محتوا جدید نیست باید بتوانیم شکل جدیدی از آن محتوا و موضوع را ارائه دهیم. باید توجه داشت که صرفا با اینکه جانوری سخن بگوید، فانتزی ساخته نمیشود. من از افرادی هستم که تخیلم خیلی قوی است و هرجایی میرود اما در زمان نوشتن هر داستانی باید حد و مرزش مشخص شود و این حد و مرز را باورپذیری داستان مشخص میکند. اگر این حد و مرزها رعایت شود داستان هم باورپذیر میشود. من در آثارم جهانی را در کنار جهان واقعی که وجود دارد درست میکنم و بچهها را وارد دنیای شیرین و فانتزی، موازی با دنیای رئال میکنم. مثلا در مجموعه «قصههای الکی پلکی» مرزها را به هم ریختهام.[۹]
فانتزی برای خردسالان باید با در و پیکر باشد
حد و مرزها در داستان فانتزی تا حد زیادی هم به گروه سنی مخاطب مربوط میشود زیرا هر گروه سنی، مختصات خاص خودش را دارد. مثلا فانتزی برای گروه سنی خردسال باید کاملا در و پیکرش مشخص باشد. این مساله در گروه سنی کودک هم اهمیت دارد و باید در حد نگاه کودک به دنیا باشد ولی حساسیت آن نسبت به خردسال کمتر است. کودکان هر موضوع غیرقابل باور و جانشینی را قبول میکنند. تخیل کودکان با نوجوانان فرق میکند و مرزهایی دارد که باید در نظر گرفته شود و این مرزها همان نگاه آنها به دنیاست. و هرچه به سمت گروه سنی بزرگسال میرویم دست نویسنده بازتر است. به طور کلی میتوان گفت که ایجاد شگفتی در فانتزی خیلی مهم است مانند کاری که نویسنده در «آلیس در سرزمین عجایب» انجام داده است.[۹]
جذابیت فانتزی برای کودکان بیشتر از بزرگسالان است
با اینکه فانتزی برای همه گروههای سنی نوشته میشود اما فانتزی آنقدر که برای کودکان و نوجوانان جذاب است برای بزرگسالان جذابیت کمتری دارد چون فانتزی بیشتر به دنیای خردسال و کودک و نوجوان نزدیک است. بااینکه تلاشهایی در زمینه خلق آثار فانتزی در کشورمان صورت گرفته اما نویسندگان ایرانی خیلی نتوانستهاند در خلق آثار فانتزی موفق باشند، و میگوید: غیر از کار مهدی رجبی در مجموعه «بردیا و گولاخها» که از پس کار برآمده و توانسته دنیای فانتزی گولاخستان را خلق کند و آن را باورپذیر کند، یا بعضی از فانتزیهایی که در کارهای فریبا کلهر وجود دارد، کار موفق دیگری ندیدهام. اما از آثار موفق خارجی میتوانم به «جیم دگمه» و «داستان بیپایان» از میشل انده، «نیروی اهریمنیاش» از فیلیپ پولمن، «گورستان» و «کورالین» از نیل گیمن و مجموعه «رودخانه واژگون» نوشته ژان کلود مورلوا که خیلی خوب از پسش برآمده است.[۹]
لزوم شناخت فانتزی و معیارهایش قبل از نوشتن
چالشهایی در ایران وجود دارد که حوزه فانتزی با آنها مواجه است؛ مساله هم زبان است. به دلیل اینکه فانتزی از آنسوی آب آمده ما ابتدا باید بتوانیم آن را به زبان خودمان ترجمه کنیم سپس آن را بومی کنیم بعد به دست بچهها برسانیم. مثلا وقتی نیما یوشیج شعر نو گفت شعر قدیم را خوب بلد بود سپس شعر نو گفت. در فانتزی هم همین طور است. ابتدا باید داستاننویسی، تعریف فانتزی و معیارها و فاکتورهایش را بشناسیم، سپس فانتزی را در ایران بومی کنیم و بعد بنویسیم. اما متاسفانه بسیاری از دوستان بدون اینکه فانتزی را بشناسند و معیارهایش را بدانند شروع به نوشتن میکنند. وقتی میخواهیم بنویسم یا باید مطابق نگاه آنطرف آبیها پیش برویم یا نگاه خودمان را داشته باشیم و من دومی را انتخاب کردم. اغلب کارهای من فانتزی است اما فانتزی خاص خودم. من به سبک خودم داستان فانتزی مینویسم و از افسانهها و بینامتنیها استفاده میکنم. 98 درصد کارهای من فانتزی است مانند «دیوانه و چاه»، «من، زنبابا و دماغ بابام»، «منِ منِ کلهگنده»، «خانه خیال»، «دزدی که پروانه شد» و «دختر خل و چل». اما نمیتوانم بگویم از بین آنها کدام یک را بیشتر میپسندم چون هرکدام در شرایط خاص با پیام خاص نوشته شده است.[۹]
نوجوانان چطور میتوانند نویسنده شوند؟
دراینباره که نوجوانان چطور میتوانند نویسنده شوند، راههای مختلفی وجود دارد، ولی نخستین کاری که میتوان در این باره انجام داد این است که نوجوانان در کلاسهایی که مراکز معتبر در این زمینه برگزار میشود، شرکت کنند. راه دیگر برای تمرین نویسنده شدن این است که نوجوانان به سراغ کتابهای آموزشی که در این زمینه منتشر شدهاند بروند و حتی سعی کنند کتابهایی که برای بزرگسالان در این زمینه نوشته شده را مطالعه کنند تا با اصول نوشتن آشنا شوند. اما پیشنهاد من به نوجوانانی که میخواهند روزی نویسندهای موفق شوند این است که حتما زیاد بخوانند و بنویسند، به ویژه برای این کار از مجلههایی استفاده کنند که در آنها قصههای خود نوجوانان چاپ شده است؛ نه قصههایی که پدر و مادرها به جای بچهها نوشتهاند. نوجوانان باید کار خواندن آثار نویسندگان بزرگ ایران و جهان را بدون وقفه ادامه دهند. در کنار این امر باید بنویسند و حتی به این فکر نکنند که کتابشان حتما باید چاپ شود. نوجوانان علاقهمند به نویسندگی میتوانند داستانهایشان را برای نویسندگان و منتقدان بخوانند و در جلسات داستانخوانی شرکت کنند؛ چرا که با حضور در جلسات علاوه بر اینکه قصههای دیگر نویسندگان و نقد آثارشان را میشنوند، نقصهای کار خودشان را هم میشناسند. بچههایی که میخواهند نویسنده شوند باید با خودشان روراست باشند و مطمئن شوند که آیا به نوشتن علاقه دارند یا خیر؟ علاقه برای نوشتن خیلی مهم است، من فردی را میشناختم که برای شرکت در جلسات داستانخوانی هر روز صبح از همدان به تهران میآمد و شبها برمیگشت و این سختیها را به جان میخرید تا بتواند نویسنده موفقی شود، بنابراین اگر عشق وجود داشته باشد به دنبال آن تلاش و خواندن و نوشتن هم میآید.[۷]
محمدرضا شمس علاقه بسیاری به افسانهها دارد و معتقد است کودکان و نوجوانان، قالب افسانه و قصه را دوست دارند و نویسندگان با بهروز کردن افسانهها میتوانند با مخاطب خود ارتباط برقرار کنند و او در برخی کتابهای خود چون «پهلوان پنبه» چنین کرده است.[۱۰]
حیوانات دشمن انسان نیستند
در عصر فئودالیسم، قشر روستانشین با حیوانات زندگی میکردند، یا طبقه زیرین خانهشان طویله بود و یا بغل خانه. انسانها با حیوانات در کنار هم بودند و با صدای حیوانات روز خود را شروع میکردند، حیوانات لازمه زندگی آنها بودند. فیلم «گاو» نمونه بارز این اتفاق است. بچه که بودم به روستا رفته بودیم، گاو پسرعمویم حالش بد بود و داشت میمرد. پسرعمویم به سر خود میزد که بیکس و بدبخت شدم. میخواهم بگویم اهمیت گاو در زندگی روستایی به قدری بالا بود که حتی برای آن گریه و زاری میکرد، من چون در شهر زندگی میکردم، نسبت به این موضوع تعجب کردم و گفتم خب حیوان را بکُش و از گوشتش استفاده کن. او با این حرفم ناراحت شد و به ترکی گفت من دارم یتیم میشوم و تو میگویی حیوان را بکش. حیوانات در زندگی مردم اهمیت و جایگاه بالایی داشتند و نویسندگان نیز از نقش آنها آگاه بودند و در داستانهای خود از آنها استفاده میکردند. اما کمکم این حیوانات از داستان به کناری رفتند و حتی از خاطرهها میروند و کمکم از حوزه ادبیات هم دور میشوند. در ایران دو نگاه به حیوانات داریم؛ یکی اینکه به عنوان فانتزی جانوری از آنها استفاده میکنیم و در داستانها میآوریم. اگر در داستانها جانوران هستند، دلیل مشخصی دارد، بچهها جانوران را دوست دارند، از آنها خوششان میآید، بهتر میتوان از زبان آنها حرف زد و برای کودکان جذابیت بیشتری دارند تا انسانها. حتی در تصاویر، اینکه حیوانی در جنگلی سرسبز است برای کودکی که زندگی شهری دارد با انسانهایی که گاه نسبت به جانوران، زمختتر بهنظر میآیند، جذابتر است و این باعث میشود سراغ داستانهایی بروند که حیوانات صحبت میکنند. بچهها چون جاندارگرا هستند همه چیز را جاندار میپندارند و خیلی راحت میتوانند با این موضوع کنار بیایند، بنابراین حیوانات در زندگی آنها، جایگاه واقعی دارند و برایشان باورپذیر است که حیوانات صحبت میکنند، کودکان و حیوانات با هم ارتباط برقرار میکنند، حتی چون کودکان به نوعی از بزرگترها تقلید میکنند، حیوانات هم کارهای انسانها را تقلید میکنند. میتوان گفت دنیای این جانوران به دنیای بچهها خیلی نزدیک است و برای همین بچهها دوست دارند، نویسندهها هم از این نیاز بچهها باخبرند و سراغ فانتزی جانوران میروند. نگاه دیگری هم به حیوانات داریم که از دیرباز اتفاق افتاده، از زمانی که «مزباننامه» و «کلیله و دمنه» نوشته شده، حیوانات نمادی از انسانها بودند. اگر به دوران نمادگرایی برگردیم میبینیم انسانهایی که قدرت و هوش و ذکاوت داشتند به جانوری نسبت میدانند و جانوری را نماد خود میکردند و بعد اینها وارد داستانها و قصهها میشود. در «کلیله و دمنه» و «طوطینامه» حیوانات به صورت خیلی اساسی، در داستانها حضور دارند. با توجه به سیاستهایی که وجود داشته، بستری مهیا نبوده که انسانها حرف خود را بزنند و به خاطر عدم آزادی در بیان سراغ حیوانات میروند و از طریق آنها حرفهایشان را میزنند یا میخواستند به شاهزاده و پادشاهی بگویند که پادشاه خوب باید این نکات را داشته باشد و برای اینکه خودشان از مجازات در امان باشند، از حیوانات به صورت تمثیلی استفاده میکردند.[۱۱]
استفاده از حیوانات در داستانها
نویسندهها از حیوانات در داستانهایشان استفاده میکنند، اما گاه به عنوان نویسنده احساس خطر میکنید و میخواهید هشدار بدهید. مجموعههایی در این زمینه نوشته شده است و کانون پرورش فکری هم در حفظ گونههای درحال انقراض کار کرده است. در افسانهها و داستانهای قدیمی ما از جانوران به خوبی یاد شده و در بسیاری از موارد حتی حیوانات درنده به کمک انسانها آمدهاند، در داستانها به مهربانی به حیوانات تأکید شده است زیرا آنها را جزو آفریدگان پروردگار هستند و به انسانها یاری میدهند و برای طبیعت مفیدند. در افسانهها میبینیم نحوه برخورد تشویق به این است که جانورآزاری نکنید و از جانوران کمک بگیرید؛ روباه که نماد حیوانی موذی است بارها و بارها به انسان کمک میکند و او را از خطر آگاه میکند؛ مثلا در داستان معروف «آیا سزای خوبی، بدی است؟» روباه جان یک انسان را نجات میدهد. حیوانات به نوعی یار و کمک انسانها به حساب میآیند و نه دشمنشان. در افسانهها بر نیکی کردن به حیوانات تأکید شده و امتداد آن به داستانهای امروز ما میرسد و ما نیز در داستانهایمان میخواهیم به نوعی بگوییم حیوانآزاری نشود، اینکه حیوانات شکار شوند، اتفاق خوبی نیست. جهان هستی را بدون حیوانات زیبا و شگفتانگیز تصور کنید؟ دنیای زیبایی نیست، حیف نیست اینها از بین بروند؟ حیوانات آفریده خداوند هستند و خداوند آنها را بدون دلیل نیافریده و همین کافی است که انسانها دست از کارهایشان بردارند اما متأسفانه همه حیوانات را نابود میکنند. وظیفه ما این است که سعی کنیم و این آگاهی را بدهیم که حیوانات را از بین نبرند. اما نه تنها حیوانات را از بین بردند، تمام جنگلها را هم از بین میبرند و به تبع حیوانات هم متأسفانه از بین میروند.[۱۱]
ادبیات کودک و نوجوان چندان به موضوع مهاجرت نپرداخته است
ادبیات کودک و نوجوان ما در زمینه موضوع مهاجرت موفق نبوده و اصلا خیلی وقتها به این زمینه نپرداخته، اعتقاد من این است که وقتی ما داستان مینویسیم، نمیتوانیم یکسری چیزها را نادیده بگیریم و نبینیم؛ نمیتوانیم چشممان را بر روی یکسری چیزها ببندیم و بگوییم که وجود ندارند و اتفاق نمیافتند. در حالی که مهاجرت در این مملکت اتفاق میافتد؛ حالا حتی این مهاجرت میتواند از شهری به شهر دیگر باشد که تمام ذهنیات یک بچه را به هم میریزد. مثلا بچهای به واسطه شغل پدرش مجبور میشود با خانواده به شهر دیگری برود. با وجود تمام آشناییها، دلبستگیها و وابستگیهایی که به محیط زندگی قبلی خود داشته، همه چیز به هم میریزد و این یک مشکل جدی است که خودش میتواند یک داستان باشد؛ این بچه نگران است که در شهر دیگر چه برخوردی با او میکنند، آیا میتواند دوباره دوست پیدا کند، میتواند با آن محله و با آن کوچهها ارتباط لازم را برقرار کند؟ حالا حتی این را در مقیاس مهاجرت از یک کشور به کشور دیگر در نظر بگیرید. این تهدیدها، نگرانیها، دلهرهها و اضطرابها برای کودکی که همراه خانوده مهاجرت میکند، هر چند هم خانوده به او بگوید که بعد از این شرایط آنها بهتر میشود اما دلهرهها و اضطرابهای آن بچه کم نمیشود، چون قرار است وارد محیطی نامانوس شود؛ محیطی که با آن آشنا نیست و قبلا به آن نرفته و آن را نمیشناسد و با کسی در آنجا آشنا نیست. به همین دلیل، انگار وارد یک محیط بیگانه و ناآشنا میشود. پرداختن به موضوع مهاجرت در حدی که بچهها از آن شناخت پیدا کنند، لازم است. اما اگر بخواهیم مثل سریالهای تلویزیونی همه تمرکزمان بر آن باشد، غلط است چون به این شکل دیگر به کلیشه تبدیل شده. اگر قرار است با نگاه کلیشهای به این قضیه نگاه کنیم، که صداوسیمای ما این کار را انجام میدهد، بهتر است اصلا به سمت آن نرویم. اما اگر نگاه ما منطبق با واقعیتهای روزمره جامعه است، خیلی خوب است که در حد مطلوب به سراغ آن برویم.[۱۲]
نمیتوان یکسری موضوعات را حذف کرد
باید همانطور که در ادبیات به فقر پرداخته میشود، به دوستی، عشق، طبقه مرفه و... هم پرداخته شود؛ چون همه اینها در مملکت ما وجود دارند و نمیتوان یکسری چیزها را حذف کرد. نمیتوانیم بگوییم که کولبران وجود ندارند، یا بچههایی که سر چهارراهها فال حافظ میفروشند، شیشه ماشین تمیز میکنند و اکثرا مشکلات زیادی دارند، و بعضا به بیماریهای بدی مبتلا هستند؛ نمیتوان اینها را نادیده گرفت. اینها باید در ادبیات بیایند، بچهها باید اینها را بشناسند، ببینیند و بفهمند تا با محیطی که در آن زندگی میکنند، آشنا باشند؛ در غیر این صورت، من فکر میکنم چیزهایی را حذف کردهایم که بعدا به بچه لطمه میزند. برای مثال، ما در خانهای زندگی میکنیم که سعی میکنیم همه باادب باشیم، اما بچه وقتی به کوچه میرود، با زشتیها آشنا میشود. بچههای ما همیشه از پدرانشان قهرمان میسازند. در حالی که اگر بچه یک روز به اداره پدرش برود، ممکن است ببیند که رئیس بر سر پدرش داد میزند و به او توهین میکند. ما نمیتوانیم بچهها را در یک زرورق نگهداریم، یا به قول صمد بهرنگی نمیتوانیم بچههای پشت ویترینی بسازیم. بچهها قرار است در این اجتماع زندگی کنند و با این موارد روبهرو شوند، پس باید از قبل آماده باشند و شناخت پیدا کنند تا وقتی وارد جامعه شدند، جا نخورند. ما باید واقعیت را آنطور که هست به بچهها نشان دهیم؛ بدون کم و کاست. نباید چیزی را از آن حذف کنیم، مهاجرت هم یکی از اینهاست و در جامعه وجود دارد.[۱۲]
باید با شیوه مناسب راه بیان هر موضوعی را پیدا کنیم
خیلی از نویسندگان پیاممحور و موضوعمحورند و بیشتر به دنبال این هستند که در چه زمان چه موضوعی مطرح میشود تا روی آن کار کنند. در مملکت ما اینطور است که مثلا یکدفعه موضوع محیطزیست مطرح میشود و دیگر همه به سراغ آن میروند. حتی ناشران ما هم کارها را سفارش میدهند یا از قبل موضوعات را مشخص میکنند. من کمتر دیدهام نویسندگان براساس جهانبینیشان داستانهایشان را بنویسند؛ کاری که نویسندگان خارجی انجام میدهند. مثلا رولد دال (نویسنده بریتانیایی ادبیات کودک) با توجه به جهانبینی و نگاهش به کودکان داستانهایش را نوشته اما ما پراکنده مینویسیم. و مسیری را که مطابق با جهانبینی ماست، طی نمیکنیم و بیشتر نگاه میکنیم که چه میخواهند تا بر اساس آن کار کنیم. مسئله این نیست که چون ما در ادبیات کودک و نوجوان با کودکان و نوجوانان سروکار داریم، باید یکسری از مسائل اجتماعی یا مسائلی را که در اجتماعمان وجود دارد، حذف کنیم. میتوانیم با شیوه مناسب راه بیان هر یک را پیدا کنیم. حذف کردن، راحتترین کار است![۱۲]
نگاهی به برخی آثار
«افسانههای این ور آب»، «افسانههای اون ور آب»
کتاب «افسانههای این ور آب»، «افسانههای اون ور آب» اثر محمدرضا شمس از سوی نشر پیدایش منتشر شده است. کتاب «افسانههای این ور آب» درباره افسانههایی است که در کشورمان رایج است و داستانهای زیادی درباره آنها بیان شده است. کتاب «افسانههای اون ور آب» هم دربردارنده قصههایی از افسانهها و داستانهایی است که در سایر کشورها و قارههای جهان رایج است. وجه مشترک افسانههای این ورآب و اون ورآب این است که خیلی از این افسانهها مثل هم هستند و ریشههای مشابه و مشترکی دارند. درواقع همه افسانهها از یک خانواده بزرگ هستند. به عنوان مثال سیندرلا درواقع خواهر ماه پیشونی ایرانی و بلورخانم ترکیه است یا حسن کچل ایرانی از اقوام خیاط شجاع ترکیه و نازار پهلوان ترکمنستان است و این موضوع درباره سایر شخصیتهایی که در افسانهها هستند نیز صدق میکند.[۱۳]
«هشتپا»
«هشتپا» اثر محمدرضا شمس از سوی انتشارات کانون پرورش فکری منتشر شده است. این کتاب شامل پنج داستان کوتاه است و با روشهایی مانند بازی و سرگرمی به پرورش تخیل بچهها کمک میکند. محمدرضا شمس در کتاب «هشت پا»، افسانهها و دنیای نوین را در قالبی تصویری تخیلی، تلفیق و فضای متفاوتی را برای کودکان خلق کرده است. «هشت پا»، «یک چمدان دریا»، «یک نیش و دو نیش»، «بادکنک قرمز» و «صابون و گرگ» داستانهای این کتاب هستند که با تصویرگری علی خدایی آراسته شدهاند. داستان «یک نیش و دو نیش» یکی از داستانهای این کتاب است که در آن، زنبور روی گل نشسته بود و شیره گل را میمکید. بادی وزید، زنبور را محکم به درخت کوبید. زنبور دردش آمد، باد را نیش زد. باد سوراخ شد و پفش خوابید. نیش زنبور کج شد، رفت پیش آهنگر، آهنگر با چکش روی نیش کوبید و نیش صاف شد. زنبور خوشحال شد و خندید. زنبور دوباره پرید روی گل و دوباره شیرهی گل را مکید. باد هم رفت پیش پینهدوز، پینهدوز سوراخ باد را دوخت. در بیشتر داستانهای این کتاب، حیوانات قهرمانهای داستان هستند و برای هر کدام اتفاقهای مختلفی رخ میدهد تصاویر کتاب شاد و کودکانهاند، رنگها و طراحی این تصاویر فضایی را برای کودک میآفریند که خود بتواند به ساختن داستان بر مبنای تصاویر بپردازد. این کتاب 28 صفحهای برای گروه سنی ب (8 تا 11 سال) منتشر شده است.[۱۴]
مجموعه «هزار و یک افسانه»
مجموعه چهار جلدی «هزار و یک افسانه» اثر محمدرضا شمس از سوی انتشارات محراب قلم منتشر شده است. شمس در این کتابها سعی کرده روایت جدیدی از افسانهها را بیان کند به طوری که نویسنده به عنوان راوی در همه صحنههای داستان حضور دارد. این راوی در بعضی جاها به شکل یک انسان، بعضیجاها به شکل یک حیوان یا یک شیء یا در نقش قهرمان، وارد داستان میشود. این مجموعه شامل پنج جلد است و در هر جلد 200 افسانه در قالب 600 صفحه برای نوجوانان علاقهمند به این حوزه ارائه شده و جلد آخر شامل 201 افسانه است و در مجموع شامل هزار و یک افسانه در سه هزار صفحه میشود. این افسانهها حکایتهایی هستند که به راست یا دروغ به وسیله حکومت وقت در میان مردم بازگو شده و به مرور رواج پیدا کرده و بعدها با یک افسانه ترکیب شده و به شکل افسانهای مستقل وارد ادبیات شفاهی ایران شده است و مردم هم به دلیل علاقهای که به دانشمندانی مانند ابن سینا و زکریای رازی داشتهاند به این حکایتها پروبال دادهاند و افسانههای تازهای به وجود آوردهاند. شمس درباره این مجموعه میگوید: «بر اساس کتاب هزار و یک شب، نام این مجموعه را هزار و یک افسانه گذاشتم و در آن هزار و یک افسانه ایرانی شامل قصههای عامیانه، متلها، ضربالمثلها و افسانهها را بیان کردم. برای نوشتن و جمعآوری این مجموعه کار پژوهشی و تحقیقاتی گستردهای انجام دادم و درمجموع نوشتن و چاپ آن 15 سال طول کشید. از جمله بررسیهایی که انجام دادم طبقهبندی اولریش مارزلف آلمانی است که قصهها را از نظر مضمون به ترتیب، قصههای حیوانات، قصههای سحر و جادو، قصههای مقدسین و تاریخی، قصههایی با جنبههای داستان کوتاه، قصههای خندهدار و لطیفهها و قصههای زنجیرهای تقسیمبندی کرده است. تلاش کردهام، مجموعه «هزارویک افسانه» به گونهای نوشته شود که به عنوان دایرهالمعارفی جامع درباره افسانهها برای دانشجویان و پژوهشگران و استادان دانشگاه نیز کاربرد داشته باشد. در عین حالی که سعی کردهام حاصل پژوهشها درباره هر افسانه را بهگونهای بنویسم که مختصر باشد و برای مخاطب نوجوان امروزی که حوصله خواندن مطالب پرحجم و طولانی را ندارد، خستهکننده و کسالتآور نباشد. علاوه براین تلاش کردهام در قالب این مجموعه اطلاعات تکمیلکنندهای را نیز به مخاطبان ارائه دهم و به آنها بگویم که قهرمان افسانهها چه کسانی هستند، زنان در افسانهها چه نقشی دارند، وزیرها چه کسانی هستند، قاضیها چه نقشی دارند و حیوانات در افسانهها چه کاربردی دارند، تا اطلاعات مخاطبان نسبت به ریشه افسانهها افزایش یابد. در این افسانهها تلاش کردهام روایتی تازه و متناسب با زمان حال ارائه دهم و در افسانهها دست برده و تغییراتی در آنها دادهام و این به روز شدن، یکی از دلیلهای اصلی ماندگاری افسانهها است.» این مجموعه کاندیدای «نشان خورشید» شده است. نشان خورشید، نشان مردمی است که مردم بر اساس کتابهایی که خواندهاند درباره آنها نظر میدهند.[۱۵]
«ضحاک»
«ضحاک» از دیگر آثار محمدرضا شمس است که از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. این کتاب بازنویسی داستان ضحاک برای نوجوانان است و داستان معروف ضحاک ماردوش با شیوهای جدید و به روش «بازی – نمایش» بیان میشود. در این کتاب دو راوی وجود دارد، یکی راوی داستان و دیگری خود ضحاک است. شمس در این کتاب به نقل داستان تولد تا به بند کشیده شدن ضحاک پرداخته است. داستان با روایت نیکیهای مرداس آغاز شده و با مناظره ضحاک با اهریمن بر سر به دست آوردن تاج و تخت ادامه پیدا میکند. بر این اساس در یک روایت تو در تو خواننده نوجوان با بخشی از ادبیات کلاسیک ایران آشنا میشود. روایت ضحاک در چند بخش با عنوان «ضحاک»، «مرداس»، «پادشاهی ضحاک»، «جمشید»، «ارمایل و گرمایل»، «خواب دیدن ضحاک»، «فریدون»، «کاوه آهنگر» و... نقل شده است.[۱۶]
«پیازی که گرمش بود»
کتاب «پیازی که گرمش بود» اثر محمدرضا شمس و تصویرگری حدیث قربان از سوی نشر پیدایش منتشر شده است. این کتاب شامل یک قصه تصویری است و ماجرای پیازی را برای خردسالان تعریف میکند که به خاطر گرمی هوا لباسهایش را به اطرافیانش میبخشد و در نهایت تبدیل به یک پیازچه میشود. نونهالان در این کتاب در قالب داستانی خیالی و کوتاه، با ویژگیهای پیاز و لایه لایه بودن آن آشنا میشوند. زبان اثر ساده و قابل فهم است. در سطرهای آغازین کتاب «پیازی که گرمش بود» میخوانیم: «یک پیاز بود، گرمایی؛ همیشه گرمش بود. خاله سوسکه او را دید و گفت: «باید هم گرمت باشد، چون خیلی لباس پوشیدهای». پیاز یکی از لباسهایش را درآورد. خاله سوسکه تندی لباس را برداشت، برد و انداخت تو آشش».[۱۷]
«فاصلهای که پیر شد»
«فاصلهای که پیر شد» نیز از جمله کتابهای محمدرضا شمس است که پیش از این یکبار منتشر شده بود، سپس به شکلی جدید با اعمال تغییرات اساسی در قطع و گرافیک کتاب دوباره از سوی نشر پیدایش روانه کتابفروشیها شد. در معرفی این مجموعه داستان آمده است: «آن بالا، توی آسمان بلند و آبی، بالای خورشید، حتّی خیلی بالاتر از بالای خورشید، توی یک کهکشان بزرگ، یک سیارهی کوچک بود. یک سیارهی کوچک، خیلی کوچک. یک سیاره که میشد تویش خوابهای زیادی دید. یک سیاره که روزهایش خیلی کوتاه بود و شبهایش تا دلت بخواهد بلند؛ حتّی از شب یلدا هم بلندتر. توی این سیاره، آب نبود. هوا هم نبود. گل و درخت و سبزه هم نبود. فقط یک غبار بود. یک غبار کوچک با تختهسنگها و تپّهها و چالههایی که از افتادن شهابسنگها درست شده بودند. غبار، توی یکی از این چالهها زندگی میکرد. آنجا خانهی او بود. غبار، روزها توی سیاره میچرخید. به این طرف و آن طرف میرفت.»[۱۸]
«عمه گیلاس»
رمان دوجلدی «عمه گیلاس» اثر محمدرضا شمس شامل داستانهایی برای نوجوانان است که از سوی نشر هوپا منتشر شده است. این دو جلد در ادامه یکدیگر هستند. جلد اول این رمان «هیولای کوه به دوش» و جلد دوم آن «رقص جنها» نام دارد. شمس، در این رمان، به طرح قصههای فرعی پرداخته و اتفاقات را از زبان راوی اول شخص مطرح کرده است. «عمه گیلاس»، ماجرای پسری را روایت میکند که واقعیت و خیال در ذهن او درهم آمیخته و گمان میکند، 50 ساله به دنیا آمده و دو راه در پیش دارد یا به کودکی برگردد یا پیرتر شود و او برگشت به بچگی را انتخاب میکند.[۱۰] در معرفی جلد نخست این رمان «هیولای کوه به دوش» آمده است: «فکر کن یک عمه داری، آن هم نه یک عمه معمولی، یک عمه جادوگر هزار ساله. حالا باید او را توی باغچه خانهاش بکاری. دختر عمهات که از قضا عاشقش هم هستی کنار باغچه ایستاده و اشک می ریزد. شاید با تمام این تصورات کمی از احساس اسماعیل را درک کنی پسری که در پنجاه سالگی به دنیا می آید. او باید سختترین تصمیم زندگیاش را بگیرد. یا باید زندگی اش را به سوی پیری ادامه بدهد یا به سوی کودکی.»[۱۹]
مجموعه «قصههای علمی»
مجموعه «قصههای علمی» شامل 10 جلد کتاب است که هر کدام از جلدها شامل 10 داستان با موضوعات علمی برای کودکان است. این مجموعه حاوی اطلاعات عمومی است و به زبان ساده و کودکانه بیان شده است. همچنین 10 جلد این مجموعه در قالب یک جلد از سوی انتشارات بهنشر منتشر شده است. این مجموعه شامل 10 عنوان با نامهای «لانه، لانه و بچه های جانوران، جلد اول و دوم غذا، جلد اول و دوم آب و هوا، مراقبت از خود، ارتباط، حرکت و آسمان» است. داستانهای جالب و آموزنده این مجموعه برای بچه های 8 الی 12 ساله مناسب است و موجب افزایش دانش آنها از جهانی سراسر شگرف و زیبایی میشود.[۲۰]
«قصههای الفبا»
کتاب «قصههای الفبا» نوشته محمدرضا شمس دارای 32 قصه به تعداد حروف الفبا است که از سوی نشر هوپا منتشر شده است. کتابی که کنار آموزش الفبا به کودکان، قصههای بامزه هم برایشان تعریف میکند. در هر داستان با یکی از حروف الفبا آشنا میشویم. پ پیراهن، جیم جادوگر، ر رقاص، شین بی شلوار، میم کله گنده، واو وزوزو و همه حروف الفبای فارسی. در هر داستان کتاب «قصههای الفبا» به حروف الفبا شخصیت بخشی شده و هر کدام ویژگی منحصر به فرد خودشان را دارند. حرفی که نویسنده قصد آموزش آن را دارد، مدام در داستان تکرار می شود و کودک با کلماتی که این حرف در آن ها به کار رفته، آشنا می شود. جنبه ی آموزشی این داستان اصلا و ابدا از بار هنری آن ها کم که نمی کند، هیچ، اضافه هم می کند. حتی بزرگترها هم از خواندن آن ها لذت می برند. داستانهای این کتاب به صورت صوتی هم منتشر شده و میتواند برای کودکان پیشدبستانی و سالهای نخست دبستان مفید باشد و به آنها در یادگیری بهتر الفبای فارسی کمک میکند.[۲۱]
«اسکلت بخشنده»
«اسکلت بخشنده» شامل 60 داستان کوتاه بر مبنای بازی با تخیل برای کودکان است که با تصویرگری سلمان طاهری از سوی نشر هوپا منتشر شده است و هر داستان یک حرف تازه دارد. این کتاب شامل داستانهای بامزه و خندهدار و خیالانگیز مانند جن بوداده، پری پَرپَریده، اتوبوس لاکپشتی، زرافه گمشده، تپه دوقلو، جوراب پشمی پولدار و ... است. این کتاب برنده جایزه جشنواره رشد در بخش داستان دوره ابتدایی شده است.[۲۲]
پانویس
- ↑ .
- ↑ «زندگینامه و دانلود کتابهای محمدرضا شمس».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «محمدرضا شمس».
- ↑ «زندگینامه محمدرضا شمس».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ «گلایههای محمدرضا شمس از بی اعتنایی به ادبیات بومی در ایران».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ «درباره محمدرضا شمس».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ «شمس: نوجوان از علاقهاش به نویسندهگی مطمئن شود».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «فانتزی فراتری تراوش ذهنی نویسنده است».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ ۹٫۵ ۹٫۶ «محمدرضا شمس: نگاه فانتزینویسان باید جهانی و درعین حال بومی باشد».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «آخرین رمان محمدرضا شمس به نمایشگاه کتاب نمیرسد».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «حیوانات دشمن انسانها نیستند».
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ «چرا باید به بچهها از مهاجرت بگوییم؟».
- ↑ «محمدرضا شمس با «ضحاک» و «پیازی که گرمش بود» به نمایشگاه کتاب تهران میرود».
- ↑ «خلق پنج داستان تخیلی در «هشت پا»ی محمدرضا شمس».
- ↑ «حاصل تحقیقات گستردهام در زمینه افسانهها را در «هزارویک افسانه» آوردهام».
- ↑ «روایت محمدرضا شمس از «ضحاک» بار دیگر خواندنی شد».
- ↑ «کتاب پیازی که گرمش بود».
- ↑ «کتاب فاصلهای که پیر شد».
- ↑ «کتاب عمه گیلاس».
- ↑ «مجموعه قصههای علمی».
- ↑ «معرفی و دانلود کتاب صوتی قصههای الفبا».
- ↑ «اسکلت بخشنده».