مهدی سحابی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مهدی سحابی

زمینهٔ کاری نویسندگی، ترجمه، نقاشی، عکاسی و مجسمه‌سازی
زادروز ۱۵بهمن۱۳۲۲
کوشک قزوین
پدر و مادر احمد سحابی و معصومه(اقدس)ساروخانی
مرگ ۱۸آبان۱۳۸۸
پاریس فرانسه
علت مرگ ایست قلبی
نام(های)
دیگر
سهراب دهخدا و یونس جوان‌رودی
پیشه نویسنده، مترجم، روزنامه‌نگار، نقاش و مجسمه‌ساز
فرزندان کاوه، سهراب و کیامرزخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مدرک تحصیلی دیپلم ریاضی
دانشگاه دو دانشکده هنرهای تزئينی تهران و آکادمی هنرهای زيبای رم
رهاکردن هر دو


مهدی سحابی مترجم بنام زبان فرانسه بود که با بازگرداندن آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ غرب به‌زبان فارسی، هم آنان را در ایران بیشتر شناساند و هم به کارشان حیاتی دوباره بخشید.

* * * * *

سحابی، با ترجمهٔ آثار متعدد از سیلونه، سلین، سیمون دوبووار، کالوینو و فوئنتس، موفق به معرفی آنان به هم‌وطنان خود شد؛ اما بی‌تردید بازگرداندن رمان مارسل پروست، در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته کاری شاخص است که خواندنش، ماه‌ها زمان می‌برد. در مجموعه‌آثار سحابی بیش از ۴۰ اثر تألیفی و ترجمانی دیده می‌شود.

سحابی را از مترجمان بسیار پرکار آثار ادبی در ایران می‌شناسند که ترجمه از اوایل دههٔ شصت شروع کرد. «بارون درخت‌نشین» از ایتالو کالوینو، «مرگ قسطی» از لویی فردینان سلین، «مرگ وزیرمختار» از الکساندر گریبایدوف، «تربیت احساسات» از گوستاو فلوبر و «همه می‌میرند» از سیمون دوبوار عناوین تعدادی از آثاری است که سحابی طی سه دهه گذشته از زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی، ترجمه کرده است.

اما سحابی صرفاً مترجم نبود. مدتی را به روزنامه‌نگاری، بازیگری و عکاسی مشغول بود و دست‌آخر به سراغ ادبیات، نقاشی و ترجمه رفت. سحابی در تهران، نقاشی تحصیل کرد و بعد در ایتالیا کارگردانیِ سینما خواند؛ اما هر دو را کنار گذاشته و به روزنامه‌نگاری پرداخت. او در دو دههٔ اخیر نقاش و مجسمه‌ساز فعالی بود و آثارش در نمایشگاه‌های فردی و جمعی بارها دیده شده است. سحابی در فرانسه تشکیل خانواده داد و اغلب در آن کشور می‌زیست و سرانجام ایست قلبی، صبح روز یک روز پاییزی، دور از وطن او را از پا درآورد.[۱]

از میان یادها

مترجم‌ شد

قرار بود سینماگر بشود؛ ولی نشد. قرار شد بازیگر بشود؛ ولی نشد. بعد سراغ روزنامه‌نگاری رفت، هفت‌هشت سالی هم روزنامه‌نگاری کرد؛ اما کمتر کسی او را به اسم روزنامه‌نگار می‌شناسد. نویسنده شد و مترجم و حالا کمتر رمان‌خوانی است که او را نشناسد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تسویه با کیهان

پیش از انقلاب، در سال‌های دههٔ پنجاه، مهدی سحابی روزنامه‌نگار سرویس خارجی کیهان بود و حول‌وحوش انقلاب از فعالان روزنامه‌نگاریِ پیشرو و انقلابی. سال۱۳۵۷ پس از اعتصاب ۶۴روزه مطبوعات، سحابی در کنار چهار نفر دیگر به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد؛ اما سه ماه پس از انتقال قدرت سیاسی به روحانیون، همراه‌با ۲۰ تن دیگر از اعضای تحریریه، از آن رسانه اخراج شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه کتاب «تسخیر کیهان» اثر نویسندهٔ ناشناخته‌ای موسوم به یونس جوان‌رودی یک سال پس از تصفیه بیست روزنامه‌نگار این روزنامه منتشر شد. سحابی که مسئولیت نگارش این کتاب را به‌عهده گرفت، آن را با همکاریِ نویسندگان حلقهٔ الفبا درآورد و در تیرماه۱۳۵۹ از سوی نشر حاشیه به دست مردم رساند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

خطر از بیخ گوشش پرید

زبان‌آموزیِ شفاهی، مترجمیِ خلاقانه

سحابی از روش خودش در یادگیری ۳ زبان غیرمادری می‌گوید:

انگليسی را مثل همه از دبيرستان شروع کردم. بعد در عمل بيشتر ياد گرفتم. زبان ايتاليايی را در آکادمی هنرهای زيبای رم ياد گرفتم و البته بعدها باز درخلال زندگی آن را تقويت کردم. اما فرانسه را توی خيابان ياد گرفتم. يعنی من هيچ درس فرانسه نخواندم.[۳] فرانسه‌ای که من یاد گرفتم، هیچ فرانسهٔ کتابی نبود. فرانسهٔ کوچه و خیابان بود، منتها فرانسهٔ توی خیابانِ آدمی که پشتوانه‌اش مثلاً تمام تحصیلات و تمام شناخت‌هایی بوده که من داشتم. در بحث‌هایی که می‌کردیم از میشل فوکو و هوشی مین و انگلس پایین‌تر نمی‌آمدیم؛ یعنی بحث‌های خیلی گنده می‌کردیم، ولی با همین فرانسه شفاهی. پس فرانسهٔ من هم ربطی به متد نداشت؛ اما به این ربط داشت که چون خیلی زود و انصافاً هم خوب یاد گرفته بودم.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه البته با سابقهٔ ايتاليايی که داشتم و با انگليسی که می‌دانستم و استعدادی که در اين زمینهٔ خاص دارم، يادگرفتن فرانسه برای من راحت‌تر بود. برای يادگرفتن ايتاليايی هم زندگی دانشگاهی من يک سال‌ونيم تا دو سال بيشتر نبود. اين است که اگر بخواهم در يک جمله خلاصه کنم بايد بگويم زبان‌ها را همين طور عشقی ياد گرفتم يا توی زندگی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ناممکن دیگران را ممکن کرد

درحالی که محمد قاضی و ابوالحسن نجفی رمان در جست‌جوی زمان‌ ازدست‌رفته را با شواهد و دلایل، ترجمه‌ناپذیر می‌دانستند سحابی این دیدگاه را صرفاً تاحدی واقعی می‌دانست و بیشتر افسانه می‌پنداشت؛ چراکه با خواندن شش پاراگراف اول به‌روشنیِ تمام دریافت که اثر، کاملاً ترجمه‌شدنی است. از سوی آگاه بود که چون پروست جملات نامتعارف و بیش‌ازحد طولانی می‌نویسد، کار مشکل‌تر است؛ اما همین هم قلق دارد. بنابراین نزدیک به ۱۱ سال، روزی هشت ساعت وقت گذاشت تا به‌قول بابک احمدی، دست‌کم بخشی از دستاوردهای مدرنیستیِ مارسل پروست را برای خوانندگانش روشن سازد.


سر یک لغت سه ماه وقت گذاشتم

سحابی از خلاقیتش در ترجمه می‌گوید:

این «شاه‌زاده‌خانم» اتفاق جالب است. درست آن جایی است که نه فقط کتاب خواندم؛ بلکه سر این لغت «شاه‌هرزه‌خانم» می‌شود گفت من تقریباً سه ماه کار کردم. نه‌اینکه بنشینم پشت میز، ولی، یک لغتی بود این. اصلاً معروف است این شاه‌هرزه‌خانم. یکی از جاهای بسیار معروف ترجمهٔ مهدی سحابی است. قضیه این است که یک اصطلاحی است در فرانسه که به گروهی از خانم‌ها گفته می‌شود که کارشان این نیست؛ ولی در محافل بالا معمولاً پیدایشان می‌شود و آنجا این نقش را بازی می‌کنند؛ البته حرفه‌ای نیستند. این در زبان فرانسه بسیار مشخص است که منظور چیست، کمااینکه در دیگر مواقع ما خانم‌های دیگری داریم... همه این‌ها در فارسی واژهٔ‌ معادل دارد؛ این یکی ندارد. حالا جمله این است که می‌آیند این را به عمه که می‌شود گفت خیلی، هم تیز است و هم بدزبان، هم به‌شدت از اودِت بدش می‌آید، به این می‌گویند که سوان با یک شاه‌زاده‌خانم قرار داشته که عمه می‌گوید شاه‌هرزه‌خانم. حالا فرانسه‌اش این است که یکی بهش می‌گوید این با یک پرنسس بوده بعد عمه جمله‌ای می‌گوید که همهٔ جمله به فارسی برنمی‌گردد و اصلاً معادلی برای همچین خانمی در زبان فارسی نداریم. در زبان فارسی همهٔ خانم‌ها یا نجیب و محترم هستند یا غیر از آن. ما غیر از این نداریم. اینکه من روی این لغت خیلی زحمت کشیدم و دو سه ماهی توی خیابان که راه می‌رفتم می‌گفتم خب، چی باید برای این بگذاریم از زبان عمه.این شد که من گذاشتم «شاه‌هرزه‌خانم»، همه کسانی هم که بهاصطلاح اهل بخیه‌اند خیلی پسندیدند. دربارهٔ این لغت خودم راضی‌ام؛ چون لغت درستی درآمد.

خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه



سال۱۳۶۶خورشیدی رمان «شرم» از سلمان رشدی با ترجمه سحابی چنان اقبالی یافت که جایزه بهترین کتاب‌سال را از آن خود کرد. به‌دنبال انتشار این اثر، سحابی ترجمه رمان «بچه‌های نیمه‌شب» از همان نویسنده را نیز راوانه محفل رمان‌خوانان کرد. پس از آن، او سرگرم ترجمه «آیه‌های شیطانی» شد که [آیت‌الله] خمینی، پیش از انتشار آن، فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


داستان‌های دیگر

زندگی و یادگار

سال‌شمار زندگی

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

مهدی سحابی در سال۱۳۲۳ خورشیدی در قزوین متولد شد. پس از تحصیل نیمه تمام در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، تحصیلات دانشگاهی خود را در فرهنگستان هنرهای زیبای رم به پایان رساند. در این دوره او دوستی نزدیکی با " فرانچسکو روزی" فیلمساز برجسته ایتالیائی داشت. سحابی، بعدا به فرانسه رفت و همانجا با «اولین» همسر فرانسوی خود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند پسر (کاوه، سهراب و کیامرز) هستند که همگی در سال های پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ همراه مادر به فرانسه بازگشتند و در همانجا ماندند. پس از بازگشت به ایران به کار مطبوعاتی پرداخت و به عنوان مترجم بخش خبری روزنامه کیهان مشغول به کار شد. پس از انقلاب ترجمه ادبی را به صورت حرفه‌ای آغاز کرداما کم و بیش به کار مطبوعاتی نیز می‌پرداخت. مهدی سحابی، نیمی از سال را، در کنار همسر و فرزندانش می‌گذراند و نیمی دیگر را در ایران به ترجمه، نقاشی و نقد سینما اشتغال داشت. نقدهای سینمائی او با امضای سهراب دهخدا در رسانه‌های ایرانی منتشر می‌شد.[۴]

به گفته علی اصغر حداد، ابتدا به دنبال ترجمه اثری ماندگار و بزرگ بود تا یادگار ترجمه او باقی بماند. نخست قصد داشت "بودنبروک ها" اثر توماس مان را از فرانسه ترجمه کند، اما به مجموعه آثار پروست و سلین پرداخت و از این بابت رضایت خاطر نیز داشت، گویی سرانجام گمشده خود را یافته بود.[۵] او همچنین خود نیز نویسنده بود و داستان‌های «ناگهان سیلاب»، «پیچک باغ کاغذی» و «خیابان مارگوتا شماره ۱۱۰» را نوشته است.


از نگاه دیگران

پرویز شهدی، مترجم، در مصاحبه با روزنامه اعتماد در مورد سحابی سحابی می‌گوید: «کارهای سحابی نقص ندارد و چه حیف که زود رفت. او جزو مترجم‌های درجه یک ما بود و کارهایی کرد که از من ساخته نبود، از جمله ترجمه پروست و کارهای سلین که آثار سنگین و پیچیده‌ای هستند و آن زنده یاد یادگار بزرگی را با ترجمه آنها برای ما باقی گذاشت.»


مسعود بهنود در مورد سحابی چنین می‌گوید: «در نوشته‌هاي مهدي سحابي پيداست که اين همه از اروپايي‌ها آموخته اما هرگز در درون خودش برابرشان کم نياورده. مبهوت هنرش، مبهوت رافائل و ميکل آنژ و داوينچي بود. مجذوب لو کوربوزيه بود. عاشق دالي بود. اما انگار در آفرينندگي اينان حيران بود، در آن چه آفريده بودند. سرشکسته نبود در برابرشان.»


پرویز داریوش پس از بررسی و مقابله چند صفحه از ترجمه سحابی از کتاب جستجوی زمان از دست رفته با ترجمه انگلیسی‌اش گفته بود: «ما باید کلاه‌مان را برداريم و ديگر هم نگذاريم، نه سر خودمان و نه سر هيچ کسي. بهتر است که دَم کني را بگذاريم که زمانمان گذشته. و بزرگان شهادت دادند که زمان مهدي آغاز شده است. و ما که نسلي بوديم که ادبيات جهان را از پشت آينه کدر و معوج ترجمه‌هاي قلابي کم مايگان خوانده بوديم و چه عجب اگر کج بار آمده بوديم، بايد حسرت مي‌خورديم به نسل تازه که کسي مانند مهدي سحابي گذرش مي‌دهد از گردنه‌هاي سخت زبان و فهمش را آسان مي‌کند.»


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

وی در جایی میگوید: ” با تمام احترامی که برای پروست و کتاب در جستجوی زمان از دست رفته قائل هستم، از کتاب مرگ قسطی سلین بیشتر لذت بردم.و حتی میگوید دوست داشتم بیشتر از هر کتابی من آن را می نوشتم.”و حتی کار روی کتاب های سلین را از کتاب های سیمون دوبوار ،ایتالو کالوینو و مارسل پروست جذاب تر میداند و می گوید سلین موجودی خارق العاده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


جمله‌ای از ایشان

در مورد زندگی چنین میگوید: «از نظر فلسفی آدم بدبینِ کامل هستم، شاید به همین دلیل هست که خوشبین هستم و به نظرم دنیا به جوش و جلا نمی ارزه. و اصولا از قبرستان خوشم نمی آید نه به خاطر چیزهای خرافی یا ترس از مرگ،نه. احساسم این هست که قبرستان جایی ست برای آدم هایی که خودشون مهم هستند و ما نسبت به آنها خیلی مهم نیستیم و من به این معتقدم که آدم هرچقدر آدم هایی رو بیشتر دوست داشته باشه ،کمتر یا اصلا نباید برود سر قبرشان چون قبر به یک نوع تجسم یک آدمی هست که تمام شده.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


خلقیات

در مورد موسیقی ، یوهان سباستین باخ را زیاد گوش می‌داد. در موسیقی ایرانی بیشتر به موسیقی فولکلوریک علاقه داشت و با موسیقی دستگاهی و آوازی ایرانی میانه ی خوبی نداشت و از موسیقی خشک و کراواتی بدش می آمد. موسیقی کلاسیک ایرانی را فقط به شکل تک نوازی دوست داشت. از موسیقی رپ بسیار خوشش می آمد اما رپ اصیل .خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اتفاقات بعد از انتشار آثار

شخصیت و اندیشه

سحابی خود درباب نوع تفکرش چنین می‌گوید:

«از نظر فلسفی، آدم بدبینِ کامل هستم، شاید به‌همین‌دلیل است که خوشبین هستم و به‌نظرم دنیا به جوش و جلا نمی‌ارزه. و اصولاً از قبرستان خوشم نمی‌آید؛ نه بابت چیزهای خرافی یا ترس از مرگ، نه. احساسم اینه که قبرستان جایی است برای آدم‌هایی که خودشون مهم‌اند و ما نسبت به آن‌ها خیلی مهم نیستیم و من به این معتقدم که آدم هرچقدر آدم‌هایی رو بیشتر دوست داشته باشه کمتر یا اصلاً نباید برود سر قبرشان، چون قبر به یک نوع، تجسم یک آدمی است که تمام شده.»

زمینهٔ فعالیت

نمونه‌ای از نقاشی‌های سحابی

نقاشی حرفه‌ای

سحابی در کنار ترجمه، نقاشی هم می‌کرد و حتی خود را بیشتر نقاش می‌دانست تا مترجم. اقدام به برپایی چند دوره نمایشگاه در ایران و سایر کشورها با مضمون صورتک‌های متعدد انسانی ، فعالیت‌های او در این زمینه به‌شمار می‌رود. سبک نقاشی او تجربی بود، برای نمونه با ساختن تابلوهای «اتومبیل اسقاط» که اکثر آن‌ها را در دره پونک یافته بود، نمایشگاهی موفق تشکیل داد پیروزمندانه وارد عرصه شلوغ نقاشی معاصر شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


یادمان و بزرگداشت‌ها

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

ترجمه‌ها

انقلاب مکزیک - ماریو دمیکلی - انتشارات گلشایی - ۱۳۵۲

مرگ وزیر مختار- یوری نیکالایویچ تینیانوف - انتشارات امیرکبیر - ۱۳۵۶

گارد جوان - الکساندر فادایف - انتشارات نگاه - ۱۳۶۰ - با نام مستعار سهراب دهخدا

دانهٔ زیر برف - اینیاتسیو سیلونه - انتشارات امیرکبیر - ۱۳۶۱

خروج اضطراری - اینیاتسیو سیلونه - انتشارات دماوند - ۱۳۶۲

همه می‌میرند - سیمون دوبووار - نشر نو - ۱۳۶۲

مزدک - موریس سیماشکو - انتشارات شباهنگ - ۱۳۶۲ - با نام مستعار سهراب دهخدا

مکتب دیکتاتورها - اینیاتسیو سیلونه - نشر نو - ۱۳۶۳

بارون درخت‌نشین - ایتالو کالوینو - انتشارات نگاه - ۱۳۶۳

مرگ آرتمیو کروز - کارلوس فوئنتس - انتشارات تندر - ۱۳۶۴

توفان در مرداب - لئوناردو شیاشا - انتشارات نیما - اصفهان - ۱۳۶۵

شرم- سلمان رشدی - ۱۳۶۶

آب، بابا، ارباب - گاوینو لدا - کتابسرای بابل - ۱۳۶۶

واتیکان و فاشیسم ایتالیا - جان فرانسیس پالارد - نشر مرکز - ۱۳۶۶

دوست من مون - آلن فورنیه - کتابسرای بابل - ۱۳۶۸

نخستین شهر - روت وایت هاوس - نشر فضا - ۱۳۶۹

مجموعهٔ ۸ جلدی در جستجوی زمان از دست رفته - مارسل پروست - نشر مرکز - اولین جلد در سال ۱۳۶۹ و جلد آخر در سال ۱۳۷۷

مارسل پروست - اف.دابلیو.جی.همینگز - نشر نشانه دفتر ویراسته - ۱۳۷۲

دیوید کاپرفیلد - چارلز دیکنز - نشر مرکز و کتاب مریم - ۱۳۷۳

آرزوهای بزرگ - چارلز دیکنز - نشر مرکز و کتاب مریم - ۱۳۷۳

رابینسون کروزوئه - دانیل دفو - نشر مرکز - ۱۳۷۳

دانته آلیگیری - مارک موسا - کهکشان دفتر ویراسته - ۱۳۷۳

انقلاب صنعتی قرون وسطی - ژان گمپل - نشر مرکز - ۱۳۷۴

خوشی‌ها و روزها - مارسل پروست - نشر مرکز - ۱۳۷۴

دور دنیا در هشتاد روز - ژول ورن - نشر مرکز و کتاب مریم - ۱۳۷۴

داستان دو شهر - چارلز دیکنز - نشر مرکز و کتاب مریم - ۱۳۷۴

مزدک - موریس سیماشکو - انتشارات نگاه - ۱۳۸۱

مون بزرگ - آلن فورنیه - نشر مرکز - ۱۳۸۱

تقسیم (رمان) - پیرو کیارا

جامعه‌شناسی هنر - ژان دو وینیو

سرخ و سیاه - استاندال

باباگوریو - انوره دو بالزاک

جامعه‌شناسی هنر - ژان دووینیو

دوست بازیافته - فرد اولمن

نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک - ماریو دمیلکی

اولین برف و داستانهای دیگر - گی دو موپاسان

سمبولییسم - چارلز چرویک

بچه‌های نیمه‌شب- سلمان رشدی

مرگ قسطی- لویی فردینان سلین

دستهٔ دلقک‌ها- لویی فردینان سلین

قصر به قصر - لویی فردینان سلین

لویی فردینان سلین- دوید هیمن

مونته دیدیو کوه خدا- اری دلوکا

مادام بواری - گوستاو فلوبر

تربیت احساسات- گوستاو فلوبر


داستان‌ها

ناگهان سیلاب

پیچک باغ کاغذی

خیابان مارگوتا شماره ۱۱

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی

منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. «سحابی را در سالگردش بشناسیم». 
  2. «بیخ گوش مهدی سحابی». 
  3. «این مترجم هم روحش شاد!». سبزینهٔ سبز، ۲۰آبان۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۷بهمن۱۳۹۸. 
  4. ادبیات داستانی اردیبهشت 1381 شماره 59
  5. انسان‌شناسی و فرهنگ، مترجمان بزرگ ایران (زبان فرانسه): مهدی سحابی .

منابع

پیوند به بیرون