محمدمهدی سیار

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدمهدی سیار
زادروز ۱تیر۱۳۶۲
زاهدشهرِ (فسای) استانِ فارس
ملیت ایرانی
کتاب‌ها «بی‌خوابی عمیق»، «حق‌السکوت»،
مدرک تحصیلی کارشناسی‌ارشد إلهیات با گرایش فلسفه، دانشجوی دوره‌ٔ دکتریِ فلسفه با گرایش مشاء.
دانشگاه دانشگاه امام صادق، دانشگاه تربیت مدرس

محمدمهدی سیار، شاعر غزل‌سرای معاصر ایرانی است.[۱] [۲]

* * * * *

محمدمهدی سیار متولد ١ تیرِ ١٣٦٢ در زاهدشهر (فسای) استان فارس است. وی دانش‌آموخته‌ٔ کارشناسی‌ارشد إلهیات با گرایش فلسفه از دانشگاه امام‌صادق (ع) و دانشجوی دوره‌ٔ دکتری فلسفه با گرایش مشاء در دانشگاه تربیّت مدرّس می‌باشد. عنوان پایان‌نامه‌ٔ کارشناسی ارشد او «صورت‌بندی نظریه‌ٔ ادبی براساس مبانی حکمت صدرایی» بوده است. سیّار شاعری غزل‌سراست که در دیگر قالب‌های شعری (نظیر رباعی، دوبیتی، ترانه، نیمایی و سپید) هم شعر سروده و می‌سراید. محمدمهدی سیّار به اذعان خودش از (شعرهای) مرحوم قیصر امین‌پور تأثیر پذیرفته است و امین‌پور یکی از شاعران بس‌یار مورد علاقه‌ٔ او می‌باشد.

غزل‌های سیّار معمولاً از وحدت موضوعی خوبی در محور عمودی برخوردارند و علی‌رغم این‌که گاه در سبک هندی هم سروده شده‌اند و هر بیت آن به تنهایی می‌تواند استقلال معنایی داشته باشد (و بیت‌الغزل باشد)، امّا در عین حال ارتباط طولی غزل هم خوب و قابل قبول است. کتاب‌های منتشرشده‌ٔ او عبارتند از: «بی‌خوابی عمیق» (شرکت انتشارات سوره‌ی مِهر، ۱۳۸۸)، «حق‌السکوت» (فصلِ پنجم، ‏‫۱۳۸۹) و «دادخواست» (با همکاری امید مهدی‌نژاد و مقدّمه‌ٔ محمّدکاظم کاظمی به صورت گردآوری؛ سپیده‌‌باوران‏‫، ۱۳۸۸).[۱]

وی در زمینۀ نوحه و ترانه نیز آثار قابل توجهی خلق کرده و با ستایشگران و خوانندگان ملی همکاری دارد. سیار شاعری است که برای مسائل سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژه‌ای قائل است و این نکته در آثار او مشهود است. «رودخوانی» و«یادآوری» از دیگر آثار او است.[۳]

کتاب حق‌السکوت در بیست‌و‌نهمین دورهٔ جایزه کتاب سال به عنوان کتاب برگزیده در بخش ادبیات، برگزیده شانزدهمین دوره جایزه کتاب فصل، مقام اول بخش کلاسیک در جشنواره بین‌المللی شعر فجر سال ۸۷ انتخاب شد. کتاب بی‌خوابی عمیق این شاعر نیز به عنوان اثر برگزیده در بخش شعر بزرگسال در چهارمین دوره جایزه گام اول و همچنین نامزد سومین دوره کتاب سال شعر جوان (جایزه قیصر امین‌پور) انتخاب شد.[۴]

آیینه‌ای از محمدمهدی سیار

آغاز راه

آشنایی من با شعر بخاطر آشنایی تصادفی‌ام با یک انجمن ادبی شکل گرفت. یک روز بعد از فوتبال یکی از دوستانم تغییر مسیر داد و گفت که به انجمن ادبی می‌رود. آن‌روز متوجه شدم که در شهر کوچک (زاهدشهر استان فارس) ما یک انجمن ادبی کوچک درست کرده‌اند. من هم همراه دوستم رفتم. چون پیش خودم فکر می کردم که می‌توانم کلمات را کنار هم ردیف کنم و شعر بگویم.

به انجمن ادبی رفتم. چند نفر بودند و یک معلم خوب. آنجا شعرهای یکدیگر را می‌خواندند و نقد می‌کردند به هم کتاب شعر معرفی می‌کردند و با هم کتاب شعر ردوبدل می‌کردند. در آنجا بود که اسم قیصر امین‌پور را به‌طور جدی شنیدم. در این پاتوق ادبی غزل‌سرا، ترانه‌سرا و سپیدسرا داشتیم و با اینکه کم‌تعداد بودیم اما خیلی جدی کار یکدیگر را نقد می‌کردیم..[۵]

ادامه راه در تهران

وقتی به تهران آمدم اولین جمکانی که در دانشگاه به دنبالش گشتم یک پاتوق ادبی بود. نیت من این بود که وارد هر دانشگاهی که بشوم اگر انجمن ادبی داشته باشد که عضوش می‌شوم و اگر نداشته باشد خودم راه‌اندازی می‌کنم. در اولین شبی که به خوابگاه رفتم به طور تصادفی با یک هم‌ورودی اهل شعر تا صبح نشستیم و شعر خواندیم و همین شب شروع یک انجمن بود.[۵]

انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب

انجمنی که در حال حاضر به آن رفت‌و‌آمد دارم و پاتوق من است و خیلی بودن در آن جمع را دوست دارم، انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب است. این انجمن هم پاتوق است و هم انتشارات و کتاب‌های اخیر من هم در آنجا چاپ شده است. در این انجمن روی حرف به حرف شعرهای یکدیگر گفت‌و‌گو می‌کنیم. یکی از محاسن جلسات چهارشنبه‌های شهرستان ادب برای من، آشنایی با نویسنده‌ها و رمان‌نویس‌هاست. من رمان‌خوان نبودم ولی به‌واسطه دوستی با این افراد و خواندن رمان‌هایشان (گاها از روی ناچاری و رودربایستی) به دنیای رمان علاقه‌مند شدم و به این نتیجه رسیدم که چه اشتباهی کردم که تا الان رمان نمی‌خواندم. تا این زمان فکر می‌کردم که تنها رمان‌های خارجی ارزش خواندن دارند. اما یک نسل تازه و و خوش‌قلم و آتیه‌دار و جوان از رمان‌نویس‌های ایرانی متولد شده است که ایرانی می‌نویسند، ترجمه‌ای نمی‌نویسند و زبان و ذهن خودشان را دارند بسیار جای خوشحالی دارد.[۵]

زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

نسبت شعر و فلسفه

در تصور عموم، فلسفه مربوط به عالم عقل است و متعلق است به یک تفکر منطقی چهارچوب‌مند؛ از طرفی شعر مزتبط است با عالم خیال و احساس. ارسطو در ابتدای «متافیزیک»اش می‌گوید: فلسفه از حیرت و پرسش آغاز می‌شود. اگر کسی در نقطهٔ آغازین فلسفه بیشتر بماند و درنگ کند و در حیرت و پرسش عمیق‌تر شود و به دنبال این نباشد که سریع به پاسخ ها دست پیدا کند، می‌تواند از فلسفه به سمت شعر برود. اگر کسی یک مسیر تفکر عقلانی را درباره بنیادی‌ترین پرسش‌های بشر، جهان و آفرینش طی کند، باز هم به همان نقطه آغاز و حیرت می‌رسد و باز هم پناهگاه فیلسوفان دوباره شعر است. بنابراین شعر به‌نوعی هم آغاز فلسفه است هم پایان فلسفه.[۵]

کدام شاعر فیلسوف تر است؟

بسیاری از شعرای تاریخ شعر فارسی پیشوند «حکیم» دارند و یکی از معانی مهم حکیم، فیلسوف است. چند تن از شعرای فارسی فیلسوف رسمی هستند و رساله‌ها و کتاب‌های فلسفی دارند مثل حکیم عمر خیام و حکیم ناصرخسرو قبادیانی و ... . اما من شاعر غیرفیلسوف نمی‌شناسم؛ از فردوسی تا مولوی و سنایی و ... پیشوند حکیم را دارند و با تعریف امروزی می‌شود این ها را فیلسوف نامید. آدمی در یک رفت‌و‌برگشتی بین یک تفکر کلی و دیدن و مشاهدهٔ رخدادهای کلی است اگر کسی فقط به تفکر کلی و پرسش‌های بنیادین خیره شود یا اگر فقط به احساسات و عواطف جزئی روزمره خیره شود شاید خیلی شعر ماندگاری نتواند خلق کند اما اگر شعر در یک رفت‌و‌برگشتی بین این دو متولد شود، شعر ماندگاری می‌شود.[۵]

انجمن ادبی

شاعر است و انجمن. اگر نگوییم همه، بیشتر حیات ادبی شعرا در شب‌نشینی‌های شاعرانه یا در محافل و انجمن‌های ادبی می‌گذرد و این برای رشد یک شاعر خیلی مهم است.[۵]

ای شعر پارسی که بدین روزت افکند؟

اول «گسست شعر از مردم» است که گمان نمی‌کنم انکار کننده‌ای داشته باشد. سالهاست شاعران و منتقدان از «بحران مخاطب» و ناچیز بودن ضریب نفوذ و تاثیرگذاری شعر می‌نالند و تیراژ اندک دفترهای شعر را شاهد می‌آورند. گفت: «هم خودم خواننده‌ام هم شاعرم هم ناشرم!» چنین روز شومی را مقایسه کنید با وضع «سعدی» که می‌گوید در کاشغر (در چین امروز) اشعار تازه‌اش را پیگیری می‌کرده‌اند یا حال حافظ که گفت:

«عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است»

دوم «گسست شعر از اندیشه» است. بیشتر مجموعه شعرهای پیر و جوان امروز را که بتکانی به رد پایی از اندیشه ورزی و تامل حکیمانه در هستی و حیات بر نمی‌خوری. چند گزاره کلیشه شده در باب مرگ و زندگی و عشق تمام پشتوانه فکری و فلسفی این دفا‌تر است. باز مقایسه کنید با گذشته ادبیاتمان که مردم عادت داشته‌اند شاعران را در هیات «حکیم» و «عارف» ببینند و بی‌آنکه مصداق «غاوون» باشند به راهی که شاعران نشان می‌دهند بروند:

پیش و پسی بست صف اولیا پس شعرا آمد و پیش انبیا

سه دیگر «گسست شعر از آیین» است. آیین را هم به معنای دین و مذهب و عقاید می‌گیرم و هم به معنای آداب و رسوم و مناسک. شعر فارسی در دوران اوجش با این هر دو پیوند داشته. شعر شاعران طراز اول، هم آیینه عقاید دینی مردم بوده وهم در آیین‌های دینی و مراسم و مجالس مردم کاربرد می‌یافته است:

شعر و شرع و عرش از هم خاستند تا جهانی زین سه حرف آراستند

گسست چهارم «گست شعر از موسیقی» است که پس از پایان دوران اوج شعر فارسی (یعنی دوره سبک عراقی) آغاز شده و گسترش یافته است. ابتدا با لحن تازه‌ای که با سبک هندی به شعر راه یافت آن خوش آهنگی و ترنم واژگان (آنچنان که در سبک عراقی مشهود بود) کمرنگ شد و سپس در دوران مدرن عامدانه زیبایی‌شناسی سنتی (که یک پایه‌اش موسیقی کلام بود) انکار شد و شعر که همزاد موسیقی بود به سمت بی‌وزنی حرکت کرد.

این «گسست‌ها» همگی با هم پیوندی وثیق دارند و هر کدامشان از سه تای دیگر مایه می‌گیرند و به قول علما «هم افزایی» دارند. برای تکمیل بحث حرفی نمی‌ماند جز التفات دادن به این نکته که شعر هیاتی تنها شعبه شعر فارسی است که از همه این گسست‌ها مصون مانده و رشته پیوند ادبیات را با «مردم» «اندیشه» «آیین» و «موسیقی» حفظ کرده است و شاید راه بازیابی شکوه شعر فارسی نیز چنگ زدن شاعران جدی معاصر به همین عروة الوثقی باشد. [۶]

هیئت‌های مذهبی

همراهی مداحان با فضای انقلاب چیز تازه‌ای نیست. پیش از انقلاب هم هیأت‌های مذهبی در شکل‌گیری و بسط انقلاب نقش ایفا کردند. هیأت‌های مذهبی در طول قرن‌ها مهم‌ترین تشکل مردمی این سرزمین بودند و مسوولیت‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را به عهده داشتند.

این حضور پس از انقلاب و در دوران دفاع مقدس با حضور افرادی همچون آقایان حاج صادق آهنگران و حاج منصور ارضی نمود بیشتری پیدا کرد.
اما پس از جنگ در مجموعه فضای فرهنگی ما تلاشی برای سکولاریزاسیون از بالا به پایین صورت گرفت. خلاف آنچه معمولاً گفته می‌شود اتفاقی که افتاد پاسخ به یک نیاز فراگیر مردمی نبود. بیش از این که این سیاست‌ها حاصل یک نیازسنجی از متن جامعه باشد، نیازسازی برخی نخبگان و سیاست‌گذارانی بود که شناخت دقیقی از نیازهای جامعه ما نداشتند.
این نیازسازی کم‌کم به یک تلقی عمومی تبدیل شد و خریدار و مشتری خودش را چه در هنرها مانند سینما و چه در فضاهای مذهبی مانند مسجد و  هیأت پیدا کرد. این جریان در ادامه نه تنها موفق به رفع بحران‌های ادعایی‌اش در جامعه ایرانی نشد بلکه نقش بسزایی در به وجود آمدن برخی آشوب‌های اجتماعی مانند آشوب‌های سال‌۷۸ و ۸۸ داشت. 

در چنین فضایی ما فکر می‌کردیم نگاهی را که با آن در دهه شصت بزرگ شده بودیم و چیزی که به صراحت از بزرگان اندیشه و تفکر انقلاب مانند امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری شنیده بودیم و همچنین سنتی که هیأت‌های مذهبی همواره در تاریخ بر آن تأکید داشته‌اند را سرراست و صریح بیان‌کنیم.[۷]

هیئت میثاق با شهدا

در این هیئت سعی کردیم آنچه که از مطالعه نهضت عاشورا و فلسفه عزاداری و عاشورا برمی‌آید را بیان کنیم. فضای دانشگاه امام صادق (ع) هم در این مسیر به ما کمک می‌کرد تا به متون دست اول فقهی و تاریخی دسترسی پیدا کنیم و در این باره تحلیل و تفکر بیشتری به خرج دهیم. در واقع ما اصلاً گمان نمی‌کردیم که می‌خواهیم کاری خلاف عادت و خارق‌العاده انجام دهیم. فکر می‌کردیم همان کاری که همه باید انجام بدهند را انجام می‌دهیم.

البته ناگفته نماند که خیلی از روابطی هم که شکل گرفت در به ثمر نشستن تلاش‌های ما بسیار مؤثر بود. مثلاً این که بنده و آقای میثم مطیعی در سال‌۱۳۸۱ در یک دانشگاه و یک رشته قبول شدیم و همکلاس شدیم. 

بعد آقای میلاد عرفان‌پور به‌عنوان یکی از شعرای بسیار خوب کشور این دانشگاه را انتخاب بکند یا این که اساساً این خواست عمومی در بچه‌های دانشگاه شکل بگیرد که ما باید یک هیأت منظم داشته باشیم. همه این‌ها در شکل گرفتن هیأت میثاق با شهدا مؤثر بوده است.[۷]

نخستین نوحه

نخستین تجربه ما در ورود جدی به مسائل جهان اسلام مربوط به دو سال پیش از آن و ماجرای همزمانی محرم با جنگ غزه و کودک‌کشی رژیم صهیونیستی بود. در آن مقطع همزمان با این که شعرهای مرسوم هر شب را با آقای میلاد عرفان‌پور آماده می‌کردیم، حس کردیم نیاز داریم برای حمایت از مردم غزه شعرهایی را به آن‌ها اختصاص بدهیم. اساساً این مدل که در سینه‌زنی موضوعات روز را با مضامین دائمی عاشورایی تلفیق بکنیم از آن‌جا شکل گرفت. مثلاً در یک قطعه دو بند برای حضرت علی اصغر(ع) و دو بند برای بچه‌های غزه شعر گفتیم. این تجربه با استقبال مخاطب روبه‌رو شد و کم‌کم تبدیل به یک سنت در هیأت میثاق شد. آن نوحه‌ای که شما به آن اشاره کردید کار آقای عرفانپور است. ایشان خودشان می‌گویند که چند دقیقه مانده به شروع مداحی بند آخر شعر را تکمیل کردند که همان بند هم خیلی شنیده شد و مورد استقبال واقع شد. در ایام ما احساس وظیفه می‌کردیم که صدای واقعی مردم و جریان انقلابی را به گوش جامعه برسانیم و فضا را از آن تکصدایی که به‌خصوص در فضای مجازی شکل گرفته بود، خارج کنیم.[۷]

دم پایانی

دم پایانی را از سال‌۹۰ شروع کردیم که بر اساس شعر «می‌گذرد کاروان» شکل گرفت. در کل تلاش کردیم دم‌پایانی مانیفست، مرام‌نامه و شناسنامه هیأت باشد. احساس نیازی که منجر به شکل گرفتن دم‌پایانی شد این بود که مجموعه ابعادی که در نوحه‌های ده شب محرم بیان می‌شود در قالب یک نوحه خلاصه کنیم. آن ابعاد از قیام عاشورا ، ولایت و ارادت ما به امام حسین ؟ع؟ شروع می‌شود. در بند دوم به امتداد تاریخی حرکت ایشان تا امروز با تأکید بر انقلاب اسلامی و شهدا می‌رسیم. در بند پایانی هم به آینده، انتظار و امید ما برای به سرانجام رساندن این تاریخ اشاره می‌کنیم. کلاً شیعه مکتبی است که مبتنی بر نگاهی خاص به تاریخ شکل می‌گیرد. عقاید این مکتب منحصر به مباحث اصولی نیست بلکه اصول عقاید با تاریخ درآمیخته است. یعنی یک تعبیر خاص از خلقت انسان از ابتدا تا انتها. این نگاه در هنر شیعی هم متبلور است. هنر شیعی هم یک هنر تاریخ‌نگر است. در این تاریخ برهه‌های خاصی از جمله عاشورا و ظهور پررنگ‌تر هستند. برهه‌ای که ما در آن قرار داریم در پرتو این مقطع برای هر شیعه‌ای معنی پیدا می‌کند. یعنی هر شیعه‌ای که در زمانه ما زندگی می‌کند زمانه خودش را مبتنی بر نگاهی به گذشته یعنی عاشورا و نگاهی به آینده یعنی ظهور هویت خودش را ادراک می‌کند. با این توضیحات رسالت تاریخی دم‌های پایانی ادراک این هویت تاریخی و دست یافتن به خودآگاهی تاریخی است.[۷]

چرایی ترجیح نغمه‌های سنتی بر نغمه‌های پاپ

این موضوع به سلیقه مشترک گروه ما در همان آغاز راه برمی‌گردد. دلبستگی ما به حال و هوای سنتی در همه ابعادش خیلی بیشتر بود. در حقیقت ما نوعی اصالت را در سنت جست‌وجو می‌کردیم. سنت‌ها هستند که به زندگی و حرکت معنی می‌بخشند. کسی که خودش را در دل یک سنت ادراک می‌کند، خیلی متفاوت است با کسی که خودش را پا در هوا و صرفاً درپی تنوع‌های رنگارنگ محیط ادراک می‌کند. ما خودمان را در امتداد یک سنت اصیل احساس می‌کردیم و عزاداری را هم در همین قالب می‌دیدیم. عزاداری سنتی است که جزءجزئش حکمتی دارد. ما سعی کردیم یادآوری کنیم که این سنت و حکمت را باید به بهترین شکلش در مراسم عزاداری حفظ کرد. ما معتقدیم در گفت‌وگوی این سنت با امروز هم باید با همان حکمت برخورد کرد و حکمت را سرلوحه کار قرار داد. موسیقی عزاداری ما مشحون از زیبایی، حکمت و معنویت بوده است و بخش مهمی از حافظه جمعی ایرانیان را تشکیل می‌دهد. می‌دانید که بزرگترین آهنگسازان سنتی و پاپ امروز ما با سنت عزاداری و نوحه‌خوانی تعامل گسترده‌ای داشته است و وام‌دار این سنت است. ما با همین نگاه تلاش کردیم با نغمه‌پردازانی همکاری کنیم که با این سلیقه سازگار هستند.[۷]

استفاده از زبان محاوره در نغمه‌ها

ما دائم کارهای هرسال را مرور می‌کنیم. در ضمن بازخوردهای متفاوتی هم از عموم مخاطبان و همچنین کارشناسان و صاحب‌نظران دریافت می‌کنیم. سعی ما این است که بر اساس این نظرات نقاط قوت را پررنگ‌تر کنیم و نقاط ضعف را پوشش دهیم. در حقیقت باب تغییر همیشه باز است. کار هنر با تجربه پیش می‌رود و بسیاری از اتفاقات از پیش تعیین شده نیست. بسیار از آثار هنرمندان ما به راحتی قابل تقسیم‌بندی نیست. نمی‌شود به صراحت اظهار نظر کرد که این کار سنتی است یا پاپ است. ما سعی کردیم رویکردی تلفیقی داشته باشیم. تلاش ما این بوده که اولاً طیف وسیع مخاطب را در نظر بگیریم و ثانیاً خودمان را به یک حوزه نغمه‌ای خاص محدود نکنیم. در عین حال خیلی با احتیاط با این موضوع برخورد کرده‌ایم و هر نغمه‌ای را وارد هیأت نکردیم. طبیعی است که در چنین روندی گاهی اشتباه می‌کنیم، گاهی برمی‌گردیم و گاهی کاری را فقط در یک مقطع انجام می‌دهیم.[۷]

سهم زبان محاوره در نغمه‌ها

مثلاً یکی چالش‌های مهم ما از ابتدا این بوده که از زبان محاوره استفاده بکنیم یا نه؟ بسیاری از نوحه‌هایی که هیأت با آن تمایز و تشخصی پیدا کرد مبتنی بر ادبیات کهن و زبان رسمی بود. حتی حرف روز را هم در قالب همان زبان رسمی بیان می‌کردیم به‌نحوی که انگار تعمدی داشتیم برای فاصله‌گذاری با زبان محاوره. اما ما در را بر روی زبان محاوره نبسته بودیم و هنوز هم نبستیم. گاهی احساس نیاز می‌شد که برای بیان حرف مشخصی نیاز به استفاده از زبان محاوره داریم و باید نغمه متناسب با زبان محاوره در هیأت استفاده شود و ما این کار را می‌کردیم. البته این گفت‌وگو که سهم زبان محاوره در نسبت با زبان و ادبیات کهن چقدر باید باشد یک گفت‌وگو و بحث زنده در جمع ماست. بدیهی است که با استفاده از زبان محاوره کار خودبه‌خود مدرن‌تر می‌شود و به زبان پاپ نزدیک‌تر می‌شود. در مجموع سعی اصلی ما این است که به جای تبعیت از ذائقه‌های مختلف مردم ذائقه‌سازی کنیم. البته سلیقه نغمه‌پردازانی که با آن‌ها همکاری می‌کنیم هم در انتخاب نغمه مؤثر است. به هر حال آن‌ها هم سلیقه هنری و نظامی فکری خاصی دارند که در تعامل با دیدگاه‌های آقای مطیعی و نظرات شعرا اثر نهایی ساخته می‌شود. این تنوع دیدگاه‌ها منجر به تولید محصولات مختلفی می‌شود که هر کدام کارهایی خودش را دارد.[۷]

اشعار عربی و نوحه‌های دو زبانه هیأت میثاق

خاطرم نیست نخستین شعر عربی‌ای که خوانده شد چه‌زمانی بود. این موضوع وابسته به توانمندی بود که آقای مطیعی در زبان عربی با توجه به تحصیل در دانشگاه امام صادق ؟ع؟ داشتند. به بیان دیگر استفاده نکردن از این توانمندی نوعی کفران نعمت بود. از نخستین کارهایی که با استقبال خوبی مواجه شد کاری بود که برای مردم بحرین سروده شده بود. این کار ادامه پیدا کرد و برای اربعین نوحه عربی فارسی‌ای آماده شد که شعرش را خانم آیات القرمزی سروده بودند. از شعرای لبنان آقای نور عاملی، از شعرای عرب زبان ایران آقای مرتضی حیدری آل‌کثیر و از شعرای بحرین آقای احمد حسن الهجیری با ما همکاری کردند. مثلاً نوحه «شمیم رحمان از یمن می‌آید» بخش عربی‌اش را آقای الهجیری سرودند. این کار دایره مخاطبان هیأت را به فراتر از مرزها کشانده است.[۷]

نوحه‌ها در بیرون از ایران

پیام‌ها و فیلم‌های مختلفی از جوان‌ها و نوجوان‌های عرب‌زبان در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد که حتی قسمت‌های فارسی را که مسلط هم نیستند، تکرار می‌کنند و می‌خوانند. از این دست فیلم‌ها به وفور منتشر شده و دیده می‌شود. یا مثلاً یکی از دوستان یمنی ما می‌گفت میلیون‌ها نفر در یمن حتی بخش فارسی آن شعر «شمیم رحمان از یمن می‌آید» را حفظ هستند. این نشان می‌دهد هیأت چقدر می‌تواند حتی در علاقه‌مند کردن مردم به زبان و اشعار فارسی نقش ایفا کند. من شنیدم در شاخ آفریقا مثلاً در تونس، در شرق آسیا در مالزی یا در خود لبنان کسانی رفتند زبان فارسی را یاد گرفتند که بتوانند با شعرها ارتباط برقرار کنند. همچنین شنیدیم دوستانی در لندن بر اساس همین نوحه‌ها و نغمه‌ها شعر انگلیسی‌اش را سرودند. به لطف امام حسین؟ع؟ این صدا صدایی است که از لس‌آنجلس و نیویورک و لاس وگاس در آمریکا تا شرق آسیا مخاطبان زیادی دارد و در مجالس‌شان حضور دارد. من سال گذشته ویدئویی دیدم که جمعی در لاس‌وگاس آمریکا صوت آقای مطیعی را گذاشتند و خیلی پرشور عزاداری می‌کنند. این نشان می‌دهد که حرف اهل‌بیت؟عهم؟ چقدر طالب دارد و صادرات هنری ما منحصر به سینما نیست و این جنس کار شاید مخاطب بیشتری هم داشته باشد.[۷]

اختصاصی برای نوجوان‌ها

ما دسته نوجوان‌ها را در هیأت از ابتدا داشتیم. همان‌طور که هیأت مهدکودک داشت، لازم دانسته شده بود که فضایی هم مختص نوجوانان وجود داشته باشد تا راحت‌تر بتوانند با هیأت ارتباط برقرار کنند. از دوسه سال پیش بود که تصادفی به ذهنمان رسید که دو سه بند از نوحه اختصاصی مربوط به نوجوانان باشد و فقط هم آن‌ها جواب بدهند. این کار تذکری بود به خودمان و به سایر تولیدکنندگان محتوای آیینی که محتوای آیینی برای مخاطب کودک و نوجوان بسیار کم است و لازم است تا با تمرکز بیشتری در این حوزه کار شود. من پیشتر هم گفته بودم که کاش شاعران و مداحانی پیدا شوند که با از خودگذشتگی خود را وقف تولید محتوای کودک و نوجوان کنند. به‌طور حرفه‌ای مطالعات روانشناسی و تربیتی داشته باشند تا متوجه شویم که چه مفاهیمی را می‌توان به نوجوان انتقال داد و با چه واژه‌هایی اصلاً باید این کار صورت بگیرد. چنین کاری واقعاً نیاز به عمر گذاشتن و فعالیت با تمرکز دارد که ‌ای‌کاش کسی بود که فداکاری و هوشمندی را به خرج می‌داد. ما صرفاً در حد توان خودمان توانسته‌ایم هر سال یکی دو کار را تقدیم کنیم.[۷]

دیگران از نگاه محمدمهدی سیار

احمد عزیزی

احمد عزیزی نه فقط مرزبان بود بلکه با نوآوری در شعر کشورگشای سرزمین زبان فارسی بود، او آتش فشان خلاقیت بود. جایگاه احمد عزیزی در شعر انقلاب انکارناپذیر و تاریخی به حساب می آید. وی اعتبار زبان فارسی امروز است و نسل ما باید با آثار احمد عزیزی انس بگیرد. او گنجینه الهام در شعر است. عزیزی در شعر صاحب سبک بود و یکی از خدمات بزرگش گسترش دادن قلمرو زبان فارسی بود. یک نمونه از نوآوری های احمدعزیزی واژه سازی های او بود. زبان فارسی را متهم می کردند که در ترکیب سازی ضعیف است اما احمد عزیزی ظرفیت های تازه ای معرفی کرد و مثلاً با پسوندهای زبان عبارات بدیعی خلق کرد.[۸]

ابیاتی از شاعر

چون دانه‌ای بُریده ز تسبیحِ کائناتافتاده است در گذرِ عابران، زمین


دل می‌کَنَم به خاطرِ تو از دیارِ خویشای خاطرت عزیزتر از خاطراتِ من
آیاتِ سجده‌دارِ خدا چشم‌های توستای سوره‌ی مغازله، ای سوروساتِ من!
شاعرشدن بهانه‌ی تلمیحِ کهنه‌ایستتا «حافظِ» تو باشم، شاخه‌نباتِ من!


سرِ مویی دلم آشفته‌ی گیسویی نیستگیسویی نیست ولی پیچ‌وخَمی با من هست


عقلِ دیوانه که هربار سرِ جنگش بودسپر انداخته این‌بار، کجا می‌بَری‌ام؟
بُردی آن‌بار که باری دل‌ و دینم بِبَریدل‌ودین‌باخته این‌بار کجا می‌بری‌ام؟


کابوسِ من ندیدنِ او بود و دیدنشآن‌قدر خوب بود که انگار خواب بود



به‌همم ریخته‌ست گیسوییبه‌همم ریخته‌ست مدّت‌هاست
هرکجا می‌روی دلم با توستهرکجا می‌روم غمت آن‌جاست


زخم‌هایی بر تنِ این چنگ باقی مانده استخاطراتی تار از آن آهنگ باقی مانده است
تکّه‌ای از آسمان بوده‌ست روزی این زمینرعدوبرقی در دلِ هر سنگ باقی مانده است
همدم‌ِ ای‌کاش‌هاییم و غبارِ آه‌مانروی کاشی‌های آبی‌رنگ باقی مانده است
کم نمی‌آید، خدا را شکر، من پرسیده‌امغم برای یک‌جهان دل‌تنگ باقی مانده است
راه کوتاه است… یک آه است تا فانی شدنگرچه زاهد گفت صدفرسنگ باقی مانده است
مرغِ بسمل خواند: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیمدر گلویم صدهزار آهنگ باقی مانده است…

[۱]

جوایز

  • برنده بیست‌ونهمین دورهٔ جایزه کتاب سال برای کتاب حق‌السکوت در سال ۱۳۹۱.
  • کتاب «حق‌السکوت» برگزیده شانزدهمین دورهٔ جایزه کتاب فصل.
  • مقام اول بخش کلاسیک در جشنواره بین‌المللی شعر فجر سال ۸۷ برای کتاب «حق السکوت».
  • کتاب بی‌خوابی عمیق، اثر برگزیدهٔ در بخش شعر بزرگسال در چهارمین دوره جایزه گام اول شد.
  • نامزد سومین دورهٔ کتاب سال شعر جوان (جایزه قیصر امین‌پور)، برای کتاب «بی‌خوابی عمیق».[۹]
  • رتبه سوم هفتمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش شعر نیمایی.
  • «بی‌خوابی عمیق» برنده سرو بلورین جشنواره بین‌المللی شعر فجر.

آثار و کتابشناسی

سبک و لحن و ویژگی اشعار

تعریف شاعر از شعر

سیّار به معنای حقیقیِ کلمه «شاعر» است و شاعربودن مقدّمِ بر سرودن و نوشتنِ شعر، ویژه‌گی‌ای به‌نظر می‌رسد در نگاهِ او به عالَم. به همین دلیل وقتی در هر قالبی غیر از غزل هم که گاه شعری سروده، کارش جزءِ کارهای موفّق و قابلِ تأمّلِ آن قالب از آب درآمده است. قاعدتاً سیّار برای شعر باید تعریفی و معیارهایی قائل باشد فراتر از فنّ و قالب و ساختار؛ معیارهایی که از او شاعری سخت‌گیر، زحمت‌کش، کاربلد و نازک‌خیال ساخته و کارنامه‌ٔ مثبتی هم برای او به ارمغان آورده است. برگزیده‌ٔ جایزه‌ٔ قیصر شدن، برگزیدگی در کتاب فصل و کتاب سال و… به‌خوبی این ادّعا را اثبات می‌کنند. نکته‌ٔ جالب و خوشمزه‌اش این است که سیّار در «نثر» هم شاعر است! او در وبلاگ شخصی‌اش (چشم‌زخم) که خیلی به ندرت به‌روزش می‌کند و معطوف است به شعر و غزل، گاهی که چندخطّی به عنوان توضیح یا پی‌نوشت می‌نویسد، کاملاً شاعرانه‌گی قلمش هویدا می‌شود و هم‌آن لفّاظی‌ها و استفاده‌ از آرایه‌های ادبی شعرهایش را در آن‌ها هم دارد.[۱]

نسبتِ شاعر با تغزّل

تغزّل یا محادثه‌ٔ عاشقانه با معشوق در شعرهای سیّار کم‌تر دیده می‌شود. او در شعرهایش معمولاً یا راوی احساسات و تصاویر عاشقانه برای کسی جز خود معشوق است، یا راوی عاشقانه‌ایست که خودش یک پای آن نیست (مثل غزل «از دور چشم دوخته‌ای بر تفاخرش»)، یا با زبان عناصر و استعارات و در لفّافه با معشوق گفت‌وگو می‌کند و یا این‌که اساساً مخاطب شعر او خداوند است. مثلاً وقتی می‌گوید: «از ریشه خشکم، از برم ای رود دور شو!/ جریان بگیر پای درختانِ لایقی»، او دارد با رود یا به عبارت صحیح‌تر با تشبیه معشوق به رود و خودش به درخت صحبت می‌کند.[۱]

نسبتِ شاعر با مسئله‌ی «نقد» در شعرش

در شعرهای سیّار نقد معشوق خیلی کم به چشم می‌خورد. شاید یکی از دلایلش این باشد که معشوق مفروضِ بسیاری از شعرهای او وجود خداوند است و طبیعی‌ست که شاعری موحّد چنین نخواهد کرد. شاید دلیلِ دیگرش هم کمی تغزّل باشد در شعرهای او و این‌که وقتی گفت‌وگویی با معشوق در کار نیست، طبعاً نقد و گلایه‌ای هم در کار نخواهد بود. البته این‌ها علاوه‌‌ٔ بر سلیقه و نگاه اوست به مسئله‌ٔ عشق. نگاهی که می‌توان برای آن اصالت و ذات و پیشینه‌ای به اندازه‌ٔ حافظ و صائب قائل بود. شاعرهایی که نقص و قصور را عمدتاً متوجّه معشوق نپنداشته‌اند در شعرهایشان و اگر هم گلایه‌ای کرده‌اند، آن گلایه عاشقانه و با رعایت آداب عاشقی بوده است.

سیّار در شعرهایش اگر هم نقدی می‌کند، آن نقد متوجّه «انسان» است (مقابل خداوند) و یا نقد اجتماعی و سیاسی گروه‌هایی‌ست از مردم در برابر ارزش‌هایی که نباید فراموش بشوند. (بیش‌ترک هم‌آن نقد «ما» یا انسان در شعرهای او وجود دارد. مثل بیت «چشم‌انتظارِ آمدنِ مردمان مباش/ آن‌سوتر از مناره نرفته‌ست اذان‌مان» یا بیت «هوای هیچ دلی پُرس‌وجوی دریا نیست/ مدارِ پَرسه‌ی این جوی‌ها خیابان است».)[۱]

تأثیرِ مذهب

سیّار شاعری مذهبی‌ست و مذهب روی موضوع و ظاهر شعرش هم تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم گذاشته است. شاید آن بیتی که در آن غزل مشهورش که در رثای امام‌رضا (ع) سروده است، بهتر از هر توصیفی گویای این مسئله باشد که «نقّاره‌ها به رقص کِشند اهلِ زُهد را/ شاعر کند خیالِ تو هر فیلسوف را». (هرچند که سابقه‌ی شاعری او قدیم‌تر از فلسفه‌دانی‌اش هم باشد!) هم‌چنین واژه‌گان گفتمان مذهب و دین در شعرهای او هرجا را که آدم ذرّه‌بین می‌گیرد به چشم می‌خورند. واژه‌ها و کلماتی نظیر: حدیث، روایت، سند، تسبیح، مرثیه، مجلس ذکر، روضه، حرم، سجده، نماز، زیارت، شهادت، سوره، اذان و…[۱]

مشکلِ انتخابِ مخاطب

یکی از اشکالاتی که بعضاً در شعرهای سیّار به چشم می‌آید، این است که گاهی در انتخاب مخاطب شعرش سردرگم است یا این‌که خواننده‌ٔ شعر را سردرگم می‌کند. افعال و ضمائر بعضی از غزل‌های او گاه متغیّر یا نامشخّص‌اند. مثلاً در شعر «خاطرت جمع، من پریشانم» در بعضی از ابیات دارد از یک «او»ی دوست‌داشتنی صحبت می‌کند و در ابیاتی دیگر انگار آن او تبدیل به «تو» شده است (بی‌هیچ توجیه و توضیحی). در غزل «بهاریه» هم این ایراد باز به چشم می‌خورد. در یک بیت ما با مخاطبی گفت‌وگو می‌کنیم که ظاهراً حسب قرائنْ حضرت صاحب‌الزّمان (عج) باشند (یا معشوق)، امّا در بیت آخر «شکوفه» مخاطب شاعر است بی‌‌آنکه آن مخاطب بیت بالاتر، تشبیه شده باشد به شکوفه.[۱]

نحوه گزینش شعرها

شعرها را با رعایت معیارهای ادبی گزینش می‌کنم و تاکنون کتاب شعری موضوعی چاپ نکرده‌ام و فکر نکنم در آینده هم مجموعه اشعار موضوعی گردآوری کنم مگر اینکه اشعارم در موضوعی خاص خیلی زیاد شود.[۱۰]

شعرهای آئینی

محمّدمهدی سیّار به دلایلی، یعنی فیلترها، معیارها و تعریف‌ شخصی ویژه و سخت‌گیرانه‌ای که برای «شعر» به‌نظر می‌رسد قائل باشد، غزل‌های با مضامین مرتبط به دین خیلی خوبی دارد و اگر قرار باشد گونه‌ای به اسمِ «شعر آئینی» وجود داشته باشد، بیش‌تر از هرکس دیگری در این سال‌ها، این اوست که شعر آئینیِ خوب و باکیفیّت سروده است. یا به عبارت دقیق‌تر بهترین شعرهای در این گونه‌ی مفروض را بی‌شک او سروده است. ابیات و شعرهایی نظیرِ «بی‌تاب نیستیم… خداحافظت پدر!/ بی‌آب نیستیم… خداحافظت عمو!» (که به‌نظرم خودش به تنهایی یک روضه‌ی موجز و کافی‌ست) و یا غزلِ «ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود…» یا آن‌ شعری که در رثای امیرالمؤمنین (ع) و شهادتش سروده است؛ آن‌جایش که می‌گوید: «خطوطِ آخرِ نهج‌البلاغه ریخت به خاک/ چکید هرطرفی صدچکامه روی زمین»، یا «حکایتِ من و باران که می‌گریست، یکی‌ست/ از آسمان به زمین کرده‌اند تبعیدم/ مرور می‌کنم این سال‌های هجری را/ پُر از تلاقیِ ماهِ محرّم و عیدم» و هم‌چنین غزلی که برای شهادت حضرت زهرا (س) سروده است با این مطلع فراموش‌نشدنی‌اش که «گِردِ هم آوردند ماتم‌های عالَم را/ وقتی جُدا کردند همدم‌های عالَم را». این‌ها واقعاً جزءِ بهترین‌های این حوزه و گونه‌اند.

او هم‌چنین شعرها و ابیاتِ با مضامینِ اجتماعیِ خوبی هم دارد که در زیر برخی از آن‌ها را به انتخابِ خودم می‌خوانیم:

سنگی برای «رمیْ» ازآن تسبیح برگیریدنامِ خدا را سنگ روی سنگْ نشمارید
فرجامِ ما سیرِ «مِن‌الحقِّ إلی‌الخلق» استبرگشتنِ فوّاره‌ها را ننگ نشمارید


در پیشِ چشمِ کوخ‌نشینان غریب نیستاز کاهْ کوه‌ساختنِ کاخ‌سازها
قرآن به نیزه رفت… خدایا مخواه بازبر نیزه‌ها طلوعِ سرِ سرفرازها


[۱]
هنوز ماتمِ زن‌های خون‌جگرشده راهنوز داغِ پدرهای بی‌پسرشده را
کسی نبرده ز خاطر، کسی نخواهد بُردز یاد، خاطره‌ی باغِ شعله‌ور شده را
کسي نبرده ز خاطر، نه صبحِ رفتن رانه عصرهای به دلواپسی به‌سرشده را
نه آهِ مانده بر آيينه‌های کهنه‌ی شهرنه داغ‌های هر آيينه تازه‌تر شده را
جنازه‌ها که می‌آمد هنوز يادم هستجنازه‌های جوان، کوچه‌های تر شده را…

کاملاً مشخّص است که سیّار در همه‌ٔ شعرهایش که با مضامین مختلف سروده شده‌اند، یک اسلوب و اصول ثابتی را رعایت می‌کند. هم‌آن آرایه‌های ادبی و بازی‌های لفظی‌ای که در شعر عاشقانه به‌کار می‌برد را در شعر آئینی یا اجتماعی هم استفاده می‌کند و هم‌آن کشف‌هایی که در شعر عدالت‌خواهانه دارد را در دیگرشعرهایش هم ذیلِ موضوعی دیگر دارد.[۱]

خطرِ پیشِ رو

خطری که شاعری سیّار را تهدید می‌کند، تحلیل‌رفتن و تمام‌شدنِ ذوق و شوق و توانایی‌های شاعرانه‌ٔ او در پای مضامین مذهبی و اجتماعی‌ست. مهدی سیّار شاعری که شعر الکی و بی‌زحمت بگوید نیست. او برای سرودن و انتشار رسمی یک شعر (در هر قالب و مضمونی که باشد)، بسیار تلاش می‌کند و اصطلاحاً مایه می‌گذارد. چیزی که در این وانفسای کم‌تأمّلی و کم‌صبریِ آدم‌های این نسل و روزگار ما کم و غنیمت است. این را بگذارید کنار استعداد ذاتی و بیشترک اکتسابات او در این سال‌های شعر و شاعری‌اش. اگر این‌ها را بخواهد به‌طور کامل معطوف کند به مضامین اجتماعی و آئینی، دیگر مجالی برای عشق و عاشقانه‌سُرایی باقی نمی‌ماند و این حیف است.[۱]

قائل به لفظ و معنا

از دیگرویژه‌گی‌های «شعر»های سیّار (به‌طور عام) و غزل‌هایش (به‌طور خاص) می‌توان به استفاده‌ٔ حدّاکثری او از ظرفیّت‌های واژگان و به‌تبع آن خلق و ایجاد آشنازدایی‌ها و کشف‌های بدیع اشاره کرد. سیّار از آرایه‌های ادبی هم به خوبی استفاده می‌کند در شعرهایش. آرایه‌هایی نظیر مراعات، واج‌آرایی، ایهام، تلمیح و جناس در شعرهای او حضور پررنگی دارند. درواقع سیّار علاوه بر ساختار و معنای شعر، برای لفظ و واژه هم اعتبارِ ویژه‌ای قائل است. خصوصیّتی که در شعرهای مرحومِ امین‌پور هم به وضوح یافت می‌شود.

شعرهای سیّار به دلیل روانی و خوش‌لفظ‌بودن، خیلی خوب به خاطر سپرده می‌شوند و در خاطر هم می‌مانند. اصطلاحاً شعرهای او زمزمه‌پذیرند. تقطیع مناسب، تسلّط بر وزن و پرهیز از سرودن مصراع‌های سخت‌خوان شاید از علل این مهم باشند. در زیر چندنمونه از آشنایی‌زدایی‌های او در مورد یک پدیده‌ٔ ثابت (ابر) را می‌خوانیم:

ابرها ابر نیستند فقط، صدهزار آرزوی یخ‌زده‌انداین‌که باریده نیز باران نیست، عاقبت از خجالت آب شدیم


این ابرها بخار سرابند در هوابیهوده چشم دوخته بر آسمانْ زمین


زمین سنگ صبورت نیست، آه ای ابر سرگردانمریز این‌گونه زیر دست‌وپا خاکستر خود را

[۱]

معرفی تعدادی از آثار

حق‌السکوت

«حق‌السکوت» دومین اثر محمدمهدی سیار است. این کتاب که از سوي انتشارات «فصل پنجم» روانه بازار کتاب شده است؛ تنها دربردارنده غزل است. «حق السکوت» از ۴۲ غزل در زمينه‌هاي محتوايي مختلفي از جمله عاشقانه، اجتماعي، آئيني تشکيل شده که در قطع رقعي از سوي انتشارات فصل پنجم منتشر شده است. اشعار این مجموعه طی ده سال سروده شده است.[۱۱][۹]

بی خوابی عمیق

«بي‌خوابي عميق» منتشر شده بود که آنهم در بردارنده اشعار در قالب‌هاي غزل، آزاد، نيمايي و سپيد، رباعي و قطعه است. این مجموعه شعر با ۵۰ شعر در ۹۶ صفحه از سوي انتشارات سوره مهر شد.[۱۱] مضامین این اشعار در زمینه‌های آیینی، اجتماعی و آزاد را در بر می‏گیرد.[۹]

رودخوانی

«رودخوانی» مجموعه‌ای از غزل و اشعار نیمایی است. محمدمهدی سیار این مجموعه شعر را بعد از مجموعه حق‌السکوت سروده است. اشعار این کتاب به دلیل زمان سرودنشان حال و هوایی شبیه به هم و نزدیک به هم دارند اما موضوعات آن متفاوت است.[۱۰]

از جمله رباعی‌های این کتاب:

راهی شده است تا به دریا برسد

جوشان و خروشان به تماشا برسد

جان می دهد اما به نخستین بوسه

این رود اگر تا لب دریا برسد


در گوشه ی پرتی از جهان‌های جهان

اینک من و این دل، نگران‌های جهان

باری ست به دوشمان که پیشش کاهی ست

کوهستان‌ها و کهکشان‌های جهان


شهر از پی شهر در هوایت راندم

داغ دل خود را همه جا گرداندم

خط... فاصله... خط... فاصله...خط...فاصله...خط

من سطر به سطر، جاده ها را خواندم


بی تاب تر از جان پریشان در تب

بی خواب تر از گردش هذیان بر لب

بی رؤیت روی او بلاتکلیفم

مثل گل آفتابگردان در شب[۱۲]

یادآوری

مجموعه رباعی «یادآوری» از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. یادآوری در بردارنده بیش از ۵۰ رباعی محمدمهدی سیار است که در قالب کتابی با طراحی متفاوت به خوانندگان عرضه شده است.[۱۲]




پانویس