میلاد عرفانپور
میلاد عرفانپور | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شعر و ترانهسرایی |
زادروز | ۱۳۶۷ شیراز، استان فارس |
ملیت | ایرانی |
کتابها | مجموعه رباعی «پاییز بهاریست که عاشق شده است»٬ مجموعه رباعی «پادشهر»٬ مجموعه رباعی «جشن فراموشیها»٬ مجموعه رباعی «ناخوانده»٬ مجموعه رباعی «از شرم برادرم» |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ارشد رشته «سیاستگذاری فرهنگ و ارتباطات» |
دانشگاه | دانشگاه امام صادق (ع) |
میلاد عرفانپور شاعر و ترانهسرای ایرانی است.
میلاد عرفانپور شاعر جوان، متولد ۱۳۶۷ شیراز و ساکن تهران است. سرایش شعر را از کودکی و تحت تأثیر دوبیتیهای محلی که مادربزرگش برایش میخواند آغاز کرد. نخستین کتاب خود را با عنوان «از شرم برادرم» در قالب رباعی، به سال ۱۳۸۵ بهوسیله انتشارات «سپیدهباوران» منتشر کرد. او در سه مجموعه شعر بعدی خود نیز سرودن در همین قالب را ادامه داد: دو اثر «پاییز بهاریست که عاشق شدهاست» و «پادشهر» را او در سال ۱۳۸۸ و «جشن فراموشیها» در سال ۱۳۸۹ روانه بازار کتاب کرد . میلاد در رشته «سیاستگذاری فرهنگ و ارتباطات» در دانشگاه امام صادق تحصیل کرده و هماکنون دانشجوی دکتری خطمشیگذاری عمومی است. موضوع پایاننامه ارشد او تحلیل گفتمان انتقاد اجتماعی در شعر شاعران انقلاب اسلامی بودهاست.
عرفانپور در سال ۱۳۹۴، مجموعه شعر تازهای منتشر کرد که «از آخر مجلس» نام داشت. این دفتر شعر در قالبهای رباعی، نیمایی و غزل است و مضمونهای غالب آن شامل مناجات، عرفان، شهادت و وقایع روز انقلاب اسلامی و جهان اسلام است. وی کتاب «بیخبریها» را در سال ۱۳۹۴ منتشر کرد. این اثر در یازدهمین دوره جشنواره قلم زرین نامزد شد، و بدین ترتیب او جوانترین نامزد این جایزه از ابتدای تأسیس بود. او همچنین دبیر و داور در برخی جشنوارههای شعر بودهاست. میلاد عرفانپور از تاریخ آبان ماه ۱۳۹۷ مدیر مرکز موسیقی حوزه هنری است. میلاد عرفانپور در زمینه ترانهسرایی نیز طبعآزمایی کردهاست. یکی از آثار او در این زمینه، با همراهی محمدمهدی سیار، و به خوانندگی حامد زمانی که در رسانههای غربی نیز بازتاب داشت «هتل کوبورگ» نام داشت که موضوع آن، پرونده هستهای ایران بود. عرفانپور همچنین با خوانندگان ایرانی دیگری همکاری داشتهاست و اشعار او را هنرمندانی مانند علیرضا افتخاری، غلامرضا صنعتگر، نیما مسیحا،اشکان کمانگری، حجت اشرفزاده،و حامد زمانی اجراکردهاند.
عرفان پور در حال حاضر علاوه بر حضور فعال در جریان رو به رشد شعر انقلابی کشور، مسئولیت دبیری دورههای آموزشی شعر انقلاب موسسه شهرستان ادب را بر عهده دارد. دورهای که که با نام «آفتابگردان ها» که با هدف جذب و آموزش شاعران نوجوان کشور برگزار میشود.
این شاعر جوان بیشتر رباعیسراست؛ یعنی تا قبل از کتاب «بیخبریها» هرچه که از این شاعر جوان منتشر شده بود، در قالب رباعی بود. رباعیهایی که هر چند شاعر بسیار جوانی داشتند، اما بسیار موفق بودند حتی بعضی از آنها به ذهن و زبان عموم جامعه هم راه یافت و در پیامکها دستبهدست شد و عرفانپور را به جمع شاعرانی کشانید که مخاطب عام هم او را بشناسد و اشعارش را زمزمه کند و این برای یک شاعر ۲۵ساله موفقیتی بسیار بزرگ است. از سوی دیگر «بیخبریهای»ی این شاعر جوان اولین کتاب اوست که او توانایی خودش را در سرودن در دیگر قالبهای شعری نشان میدهد و عملا ثابت میکند که علاوه بر رباعی در سرودن غزل و دوبیتی هم مهارت کافی را دارد. مجموعه شعر «بیخبریها» نزدیک ۴۰ قطعه شعر در قالبهای غزل، رباعی و دوبیتی دارد که مضمون اشعار بیشتر عاشقانه است و انتشارات شهرستان ادب این کتاب را منتشر کرده است.[۱][۲]
آیینهای از میلاد عرفانپور
تاثیر خانواده در شاعری میلاد
پدر و مادرم فرهنگی هستند و چند سالی است که بازنشسته شدهاند. البته پدرم مداحی هم میکند.در خانواده ما فضا برای شعر گفتن خیلی مناسب بود. پدرم مداحی میکرد و مادربزرگ مرحومم مدام شعر میخواند و این عوامل کمک میکرد تا وزن شعر در ذهن من جا بیفتد. خیلی جالب است: چند تا از دوستان شاعر من هستند که آنها هم پدرانشان مداح است و این مداحی خیلی در شعرشان تاثیر دارد که وزن در شعر بنشیند و آهنگ شعر در ذهن شاعر نهادینه شود. با این تفاسیر اولین شعری که گفتم مشکل وزن نداشت.[۳]
گرایش به فرهنگ و شاعری
من سال ۶۷ در شیراز متولد شدم و در خانوادهای به دنیا آمدم که پدر و مادرم آموزگار بودند و این فضا باعث شد که من گرایشی به فرهنگ پیدا کنم. در یکی از محلات جنوبی شیراز و بهاصطلاح پایینشهر شیراز هم به دنیا آمدم و سالهای اولیه در همانجا زندگی کردیم. جایی که خیلی از خانوادههای ساکن در آن محل بیشترین انتظارشان این بود که بچهها سراغ انحرافات نروند، سراغ خلاف نروند و حداکثر یک دیپلم هم بگیرند ولی الحمدلله من در آن فضا با اینکه ده سال اول زندگیمان در آنجا بودیم که البته دوستداشتنی هم بود. در جایی که مردم با حداقلها زندگی میکردند اما خدا لطف داشت و من توانستم در آن فضا پرورش پیدا کنم و با لطف خانواده در این مسیر قدم بردارم و در حوزه فرهنگ مشغول به کار بشوم.[۴]
آغاز مسیر شاعری
دوبیتیهای مادربزرگ، مرا شاعر کرد. از آن سالهای کودکی و نوجوانی در مدارس نمونه شهرمان تحصیل کردم و از همان دوران ذوق هنر داشتم. یعنی یادم هست که هفتهشت ساله که بودم نقاشی را خیلی دوست داشتم و این ریشه در یک ذوق خانوادگی و شاید ژنتیکی داشت؛ چون پدرم هم یک مقداری اهل نقاشی و شعر بودند. با نقاشی شروع کردم تا اول راهنمایی که مهمترین دغدغهام نقاشی بود و میخواستم که در رشته گرافیک کارم را ادامه بدهم اما در سال دوم یا سوم راهنمایی بود که من شعر گفتن را شروع کردم. کاملا هم ناخودآگاه بود و اینطور نبود که من یک برنامه قبلی داشته باشم. اولین غزلی که نوشتم و ثبت کردم یک غزلی شاید به تقلید از شیوه حافظ و کاملا هم ناخودآگاه نوشته شد و از همانجا مسیر شروع شد.[۴]
شعر جوششی و شعر کوششی
در خانواده ما صمیمیت با شعر و ادبیات وجود داشت و شعر زیاد خوانده میشد و من از دوران کودکی با فضای شعر آشنا بودم، به همین دلیل خیلی طبیعی وارد فرآیند شاعری شدم. بهنظرم اینکه از یک برههای انسان تصمیم بگیرد؛ الان من شاعر شوم، واقعی و منطقی نیست. شاعری ودیعه خدادادی در وجود بعضی افراد است که در جایی از زندگی این ذوق سرباز میکند و شاعر را به گفتن میآورد و این گفتن هم یک گفتن اختیاری نیست. خیلی از اوقات جوششی معمولا در کار هست اما کوششی هم در زمینه کسب فن شعر باید باشد تا این جوشش در یک سازمان و یک چهارچوب منطقی و ادبی به دست مخاطب برسد که جذابیتهای خودش را داشته باشد. اعتقاد قلبی یک طبع پخته تنظیم میکند که شاعر در این بیت چه کلمهای را به کار ببرد و هرچقدر این طبع پختهتر باشد، شعر بهصورت طبیعیتر اتفاق میافتد. اما اینگونه نیست که شعر الهام کامل شود و دست شاعر هم بیاختیار آن را بنویسد. برخلاف شعرهای عادی که جوششی هستند، سفارش نیستند و در جریان زندگی شاعر سروده میشوند و بدون پیشزمینهای از دل شاعر برمیآید و سروده میشود، ما در سرودن شعر هیئتی و مراسم مذهبی مسئله سفارش را بهصورت جدی داریم. بخصوص شعرهایی که بر اساس ملودیهای خاص برای نوحههای هیئت سروده میشود. این دسته از شعرها، شعرهایی هستند که در خیلی از اوقات از طرف مداح در قالب سبک و ملودی خاص سفارش و سروده میشود و در هیئات و مراسم محرم یا فاطمیه خوانده میشود.[۵]
حضور پررنگ در محافل ادبی و جشنوارهها
کمکم پای من به انجمنهای شعری که در شیراز بود باز شد و طوری شده بود که من سال سوم راهنمایی هر هفته تقریبا در هر انجمن شعری که نسبتا فعال بود، شرکت میکردم و خیلی مشتاقانه در همه جلسات بودم با اینکه مشغله درسیام هم زیاد بود. مدرسهای که بودیم مدرسه نمونه دولتی بود و فشار درسی بیش از سایر مدارس بود، اما این اشتیاق آنقدر در من بود که سعی میکردم هیچ محفلی را در شهر خودمان از دست ندهم و شرکت کنم. سال اول دبیرستان بود که حضور من در جشنوارهها و مسابقات شعری آغاز شد و به لطف خدا توانستم وقتی برای اولین بار در سال ۸۳ در یک جشنواره بزرگ که همان جایزه ادبی باباطاهر بود، شرکت کردم و با وجود سن کمی که داشتم و تازه مسیر شعر را شروع کرده بودم توانستم در آن جشنواره مقام اول را به دست بیاورم و جایزه ادبی بابا طاهر را کسب کنم. همان سال جشنواره دانشآموزی را شرکت کردم و باز به مرحله کشوری راه یافتم و از برگزیدگان کشوری جشنواره دانشآموزی هم شدم. سالهای بعد هم یعنی ۸۴ و ۸۵ هم من باز حضورم در جشنوارهها بیشتر شد شاید در ۳-۴ سالی که دوران دبیرستان من بود بیش از ۵۰-۴۰ جشنواره کشوری شرکت کردم و برگزیده شدم و خیلی خاطرات زیادی از آن سالها دارم و با خیلی از شاعران کشور آشنا شدم و با خیلی از جوانان فعال در زمینه شعر آشنا شدم و در کل از آن سالهای دبیرستان به بعد یک مرحله تازهای از زندگی من شروع شد.[۴]
آشنایی با شعر قیصر امینپور
تشویق خانواده به شعر گفتن من دامن زد؛ اما نقطه عطف شاعری من روزی بود که دبیر ادبیات، من را با قیصر امینپور و با شعر امروز آشنا کرد و از آن روز فهمیدم که شعر در زمانه ما چارچوب و معنای دیگری پیداکرده که جذاب است و از آن روز وارد فضای حرفهای شعر شدم.[۶]
نخستین شاعر جشنواره خوارزمی
سال ۸۵ باز خدا لطف کرد و من مقام اول جشنواره جوان خوارزمی را به دست آوردم با یکی دو مجموعه شعری که داشتم و منتشر شد. که تلفیقی از دو مجموعه شعرم بود. یکی «از شرم برادرم» بود که در سال ۸۵ منتشر شد و دیگری «پاییز بهاریست که عاشق شده است» که سال ۸۶ منتشر شد. این دو مجموعه را با هم در جشنواره خوارزمی شرکت دادم با یک مقدمه که درباره این شعرها نوشته بودم و موفق شدم برای اولین بار در حوزه شعر مقام اول را به دست بیاورم. یادم میآید آن سال بعد از من کسانی که برگزیده شدند و نفر دوم و سوم برگزیده رشته مکانیک و برق بودند و این برایم جالب بود و طوری شد که بعد از من در سالهای اخیر چندین نفر از شعرای دانشآموز برگزیده شدند یعنی راه برگزیده شدن از طریق شعر از آن سال باز شد و کسانی که در دوران دانشآموزی شعر میگفتند این فرصت را پیدا کردند تا در جشنواره خوارزمی انتخاب بشوند و خودشان را نشان بدهند.[۴]
رباعیسرایی در مسیر دفاع مقدس
مجموعه اولم «از شرم برادرم» با خواندن یک کتاب آغاز شد. کتاب «حماسه یاسین» که در حقیقت خاطرات دفاع مقدس آقای «انجوینژاد» هست از گردان یاسین و اتفاقاتی که میافتد در آن خاطرات و کتاب حماسه یاسین ایشان که شاید کتاب قطوری هم نباشد و تعداد صفحات کمی هم داشته باشد آنقدر در من تاثیر گذاشت که جرقه سرودن شعرهایی در زمینه دفاع مقدس را در من زد و آن سالهایی هم بود که من تازه بهطور جدی رباعی گفتن را شروع کرده بودم و باعث شد من یک تعداد رباعی در زمینه دفاع مقدس بگویم و آن رباعیها با تشویق و پیشنهاد آقای سید محمدامین جعفری حسینی که از دوستان شاعرمان در شیراز هستند چاپ شد و اولین کتاب من بود. ولی اولین شعرهای من نبود. چون در یک موضوع خاص بود، من شعرهایی که در موضوعات دیگر بود را منتشر نکردم تا کتاب بعدیام «پاییز بهاریست که عاشق شده است» که آن گزیدهای از رباعیهای بود که من سالهای ۸۳ تا ۸۶ سروده بودم.[۴]
خاطره اولین کتاب
وقتی اولین اثرم را در ۱۷سالگی منتشر کردم توقع نداشتم که کتاب در جامعه خیلی فراگیر شود و مخاطب پیدا کند اما الحمدالله بیش از انتظار من اقبال شد به این کتاب و فکر میکنم الان چاپ سوم یا چهارم هست و جایزه کتاب سال دفاع مقدس و کتاب سال گام اول را هم این کتاب به دست آورد که برای من که سن کمی داشتم و تازه شروع کرده بودم گام مهمی بود و بیش از انتظار خودم بود. یک دلیل دیگرش این بود که رباعیهایی که در این کتاب هست اکثرا در واقع از دل برآمده بود و با حس خوبی این رباعیات را گفته بودم و به این دلیل شاید یک مقدار مخاطب به سمت این کتاب جذب شد ولی ممکن است از حیث فنی الان که چند سال از آن گذشته من خودم هم انتقاداتی به کتاب داشته باشم و اگر بخواهم الان این کتاب را چاپ کنم شاید اینکار را نکنم ولی خب آن زمان کار درستی کردم که منتشر کردم و پشیمان نیستم.[۴]
از هر شاعری خوبیهایش را گرفتم
شاعر نمیتواند بگوید که از هیچ شاعری تاثیرنگرفته، من هم از همان زمانی که شعرم را شروع کردم و بهخصوص دوران اولیه سرایش، متاثر از شاعرهای دیگر بودم و این اتفاق را انکار نمیکنم اما از همان ابتدا سعی داشتم که زیر چتر شاعر خاصی نباشم و بهنظرم هم معمولاً نبودم. یعنی هیچ استاد خاصی یا شاعر خاصی که بگویم من میخواهم مثل این بشوم نبود و سعی کردم از هر شاعری خوبیها و نقاط قوتش را بگیرم و استفاده کنم و از آن نقاط ضعفی که دارد دور بشوم. البته خب شاعرهای بعد از انقلاب را اگر بخواهم بگویم که کدام را بیشتر دوست دارم و تحسین میکنم اولینش دکتر قیصر امینپور است هم در غزل و هم در رباعی که البته رباعی کم داشتند و در حوزه رباعی باز از شاعرهای شاخص اول انقلاب دکتر سیدحسن حسینی که خدا ایشان را بیامرزد، ایشان در حوزه رباعی هم کار جدی و تاثیرگذاری کرد و من نوع رباعی که ایشان میگفت را دوست دارم. سالهای بعد باز کسی که بیشتر دوست دارم بهخصوص در قالب رباعی آقای ارژن هست که من هم از حیث شخصی و هم از حیث نحوه سرودن رباعی، رباعیهای ایشان را دوست دارم چون بهنظرم خلاقیت و نگاه نویی که ایشان در رباعی وارد کردند نقطه عطفی در رباعی سرودن معاصر بود و ایشان طرح نویی درانداخت یعنی شبیه به کسی نبود و آن حدی از خلاقیت را که ایشان وارد رباعی کرد پیش از آن سابقه نداشت بهخصوص در حوزه تصویرسازی و کشف.[۴]
دفاع از جبهه ادبی انقلاب
ما از همان سالهای ۸۷ و ۸۸ که بحثهای انقلابی گرمتر شد و با حوادثی که سال ۸۸ رخ داد لزوم دفاع از انقلاب با زمینه شعری و در جبهه ادبیات بیشتر مشخص شد ما یک گروه شدیم با شاعرهای همفکر که به فکر انسجام بیشتر جبهه ادبی انقلاب اسلامی بودیم و به فکر گرمترشدن بازار شعر انقلاب. که البته واقعاً هیچ جایی نبود که از این جریان حمایت کند و شاید جلساتی که بههمت دوستان ما از جمله آقای مودب شکل میگرفت جلسههای کاملا شخصی و خودجوش بود و همیشه این دغدغه را داشتیم که یک سقفی باشد و در واقع از جریان اصیل شعر انقلاب اسلامی حمایت بشود و این جریانها هستند که در بزنگاهها پای انقلاب میایستند.[۴]
سال ۸۸
سال ۸۸ خیلی از شاعرها سکوت کردند و خیلی از شاعرها طبل مخالف زدند و قلیلی از شاعرها بودند که پای دفاع از انقلاب و آرمانها ایستادند و ما در فکر بودیم که چطور میشود بر بالندگی این جریان و به شکوفایی بیشترش کمک کرد. الحمدلله سال ۸۹ بود که بههمت آقای مودب زمینههای تأسیس موسسه شهرستان ادب فراهم شد و ایده اولیه این بود که این موسسه در انسجام نیروهای ادبیات انقلاب اسلامی و شاعران و نویسندگان و تولید متن توسط این شاعران و نویسندگان نقش ایفا کند که از آن سالها فعالیت موسسه شروع شد و کمکم فعالیت جدیتر شد. از همان سال ۸۹ فعال شدم و مدیر بخش شعر شهرستان ادب شدم و تا حالا در این زمینه فعالیت میکنم.[۴]
آفتابگردانها، دورههای آموزش شعر جوان
یکی از مهمترین سرفصلهایی که در حوزه شعر کار کردیم بهنظرم برگزاری دورههای آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی به نام «آفتابگردانها» بود. رویکردی که ما داشتیم این بود که دوره آموزشی راه بیفتد که با استعدادیابی از کل کشور آغاز بشود. نوجوانان و جوانانی که شروع به شعر گفتن کردند و تا مرحلهای جلو آمدند و از این به بعد نیاز به کمک دارند تا به قلههای مرتفعتر شعر برسند اینها را ما در وهله اول پیدا کنیم و در وهله دوم برنامه داشته باشیم برای آموزش و پرورش و راهنمایی این دوستان. و دوره آموزشی سالانه «شعر جوان انقلاب اسلامی» به این صورت هست که این دوستان بعد از اینکه انتخاب میشوند و به عضویت دوره آموزشی درمیآیند یک سال مخاطب برنامههای آموزشی و خدمات ادبی شهرستان ادب قرار میگیرند. به این صورت که هرسال چند اردوی چند روزه آموزشی با حضور بهترین اساتید و شاعران کشور برگزار میشود و در این اردوها فضای آموزش خیلی جدی و پررنگ هست. به غیر از این اردوهای چندروزه که همه اعضا میتوانند شرکت کنند نقد مستمر شعر اعضا را داریم یعنی هر هفته و هر ماه شعر این دوستان به صورت تلفنی و مکتوب نقد می شود.[۴]
نقد تلفنی و مکتوب شاعران جوان
یکی از برنامههایی که ما انجام میدهیم برنامه نقد تلفنی شعر شاعران نوجوان و جوان هست که هرکدام از اعضا هر دو هفته یکبار میتواند ثبتنام کند و در آن هفته حدود نیمساعت الی یک ساعت با یکی از شاعران مطرح و باسابقه به صورت تلفنی صحبت کند. در واقع با آن عضو تماس گرفته میشود و شعرهایش را میخواند و نقد میشود. نقد مکتوب هم یکی از برنامههاست که دستنوشتههای شاعران مطرح در مورد آن شاعر نوقلم به دستش میرسد.[۴]
سیر مطالعاتی
برنامه دیگری که برای این اعضا داریم سیر مطالعاتی است که به این دوستان میدهیم که در سه نوبت کتابهایی را به دوستان اهدا میکنیم. کتابهایی که از حیث فنی در شواراهایی که ما داریم انتخاب میشوند و این را خدمتشان میدهیم و یک مجموعهای از فعالیتهاست که الحمدلله در این سالها توانسته یک جریانی را به نام دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی راه بیندازد که در این سه سال بیش از ۳۰۰ تا عضو داشته است.
اردوهایی برای خانمها داشتیم و هم اردوهایی برای آقایان و از مجموعه کار این دوستان که عضو دوره هستند در پایان هرسال گزیدهای از شعرهایشان منتشر میشوند که فعلا دو دوره منتشر شده و الان ما در حال برگزاری دور سوم هستیم. دور اول و دوم کتابش به نام «این بار به نام عشق» که گزیده اشعار اعضای دوره اول ماست و «یک دشت دویدن» که برای دور دوم هست. از این دوستانی که عضو این دورهها بودند خیلیهایشان توانستند در این دو سه ساله مطرح بشوند و بالا بیایند و حتی بهنوعی که بتوانند در دیدار رمضان با حضرت آقا شعر بخوانند. در این یکیدو سال چهارپنج نفر از دوستانی که شعر خواندند عضو بودند. مثل آقای سیدعلیرضا شفیعی، آقای سید علی لواسانی بود که فکرمیکنم پارسال شعر خواند. تقریبا چهار نفر تا حالا از اعضای دورههای ما بودند به غیر از دوستانی که با موسسه مرتبط هستند که معمولا هر سال تعداد زیادی از آنها شعر میخوانند.[۴]
از شعر تا ترانه و موسیقی
با آقای محمدمهدی سیار و گروهی از دوستان ترانهگفتن را هم شروع کرده بودیم، شاید سال ۸۹ و ۹۰ جدیتر به این کار پرداختیم و سال ۸۸ ترانههایی گفتیم که از تلویزیون هم پخش شد برای حوادثی که به وجود آمده بود یا آن شعاری که روز ۹ دی در میدان انقلاب مردم سردادند، آن را بنده گفته بودم؛ «در روز عزا حرمت ارباب شکستند، علمدار کجایی؟» که بر اساس آن بیحرمتیای که به امام حسین علیهالسلام شده بود، سروده شد که آقای حدادیان در میدان انقلاب آن را خواندند و مردم همصدایی کردند.
ازهمان سالها واردشدن به حوزه موسیقی و ترانه هم برای ما جدیت پیدا کرده بود و لزومش را احساس میکردیم و یک خلائی وجود داشت که ما صداهایی که در موسیقی میشنویم کمتر بودند. صداهایی که واقعا معتقد باشند و همدل باشند با جریان انقلاب اسلامی و گام مثبتی بردارند در این جهت. ما فعالیت کردیم و آقای زمانی کمکم چهره شد و الحمدلله با صدای ایشان برخی از ترانهها را توانستیم به گوش مردم برسانیم و در حوزههای مختلف فعالیت کردیم و شاید تا الان دوازده ترانه است که من برای آقای زمانی گفتم که ایشان اجرا کرده و خب٬ هوشمندی و شناخت ایشان نسبت به شعر هم باعث میشود که ما به ایشان بهتر اعتماد کنیم برای خواندن شعر. چون خیلی از خوانندهها با شعر سنخیت ندارند و شناخت ندارند و خوب نمیتوانند کلمات و جملات را ایراد کنند و ملودی را بر شعر سوار کنند اما ایشان هم سابقه شعرگفتن دارد و شناخت خوبی نسبت به شعر دارد و هم هوشمند و هوشیار است و همه اینها باعث شده که ایشان را بیشتر بشناسند و بیشتر مخاطب پیدا کند.[۴]
شعرخوانی در محضر آقا
اولین سالی که مشرف شدم خدمت ایشان سال ۸۵ بود و فکر میکنم هفده٬ هجده سالم بود. همان سالی بود که من در جشنواره خوارزمی برگزیده شده بودم و مقام آورده بودم بهطوری که میشناختند من را در فضای شعر کشور و این باعث شده بود که الحمدالله همان سال دعوت شدم و موفق به شعرخوانی هم شدم که یادم میآید با آقای هادی فردوسی از استان فارس دعوت شده بودیم و هردویمان جوانهایی بودیم که برای اولین بار میرفتیم آنجا که من چند رباعی خواندم محضر ایشان و الحمدلله خیلی ایشان استقبال لکردند و تشویق کردند و خشنودی ایشان از شنیدن این شعرها برای من خیلی ارزشمند و بهیادماندنی بود و یکی از بهترین خاطرههای عمر شاعری ما و عمر ما، شعر خواندن در محضر آقا بود که با آن سنوسال کم ممکن شد. فکر میکنم همان رباعی «پاییز بهاریست که عاشق شده است» که ایشان هم خیلی استقبال کردند. فکر میکنم هشت یا نه تا رباعی آن سال خواندم و بعد از آن شعر نخواندم تا سال ۹۰ که دوسه سال پیش فرصت شد و شعر خواندم و باز رباعی خواندم و الحمدلله باز استقبال کردند. یادم میآید سال اولی که محضر ایشان شعر خواندم قبل از من هم آقای فردوسی از استان ما شعر خواندند. ایشان هم باز با استقبال آقا مواجه شدند و هردویمان هم رباعی خواندیم و بعد از آن آقا گفتند ماشاءلله فارس دارد در رباعی خودش را نشان میدهد و در شعر. خیلی برای ما خاطرهانگیز بود و سال ۹۰ هم باز توفیق شد و شعر خواندیم.[۴]
دوستی با شاعران آن سوی مرزها
بیشتر با شاعران افغانستان مرتبط هستم و آثارشان را دنبال میکنم. حتی ما در دورههای آموزشی که برگزار میکنیم برای شاعران جوان عضو افتخاری از افغانستان هم داریم و با آنها مرتبطیم. همچنین با شاعران خوب افغانستان مثل سیدضیاء قاسمی که الان در سوئد زندگی میکنند ارتباط دوستی داریم و داشتیم. ظرفیتی که کشور افغانستان دارد بهنظرم جدا از ظرفیت شعر ایران نیست. چون یک پیکره واحد هستند که با هم باید دید شعر افغانستان و ایران را. نمونهاش شعر استاد محمدکاظم کاظمیست که ایشان را ما به نحوی ایرانی و برادر و استاد خودمان میدانیم و شعری که ایشان میگویند کاملا شعر ما و مطابق با نگاه و آرمانهای ماست. ایشان حق معلمی دارند نسبت به خیلی از شاعران ایران و بسیار از منش و سواد ایشان استفاده کردیم و میکنیم. با شاعران هندوستان هم کمابیش ارتباط دارم مثل آقای عزیز مهدی که اخیرا ایران ساکن هستند.[۴]
عاشقانههایم از برکت اشعار دینیست
افتخار این را دارم که در این سالها بیتها و مصراعهایی را در این حوزه بهخصوص در مدح و مرثیه اهل بیت (ع) بسرایم. نوحهها و مرثیههایی که با صدای میثم مطیعی شنیده شده، برای من دوستداشتنیتر است. اشعار آیینی و دینی برکت اشعار ما در حوزههای دیگر هستند و اگر شعر عاشقانه خوبی هم میسراییم، از برکت همین اشعار است.[۶]
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
شاعرهای جوان، کتاب اولشان را چاپ کنند
درحالیکه من خودم شاعرهای جوان را بهسختی تشویق میکنم که کتاب اولشان را چاپ کنند، چون اعتقاد دارم که شاعر باید به یک ثبات نسبی از شعر برسد که حداقل شعرهای یک مجموعهاش یکدست باشد اما از آن طرف اعتقاد دارم که چاپکردن کتاب در سنهای جوانی و نوجوانی خوب است چون احساس میکند که دیگر هرچه داشت چاپ کرده و الان باید سراغ سرودن شعرهای جدیدی برود و این ذهنیت را از بین میبرد که شاعر تا سن ۳۰-۴۰سالگی هم فکر کند که من شعرهای خوبی هنوز دارم و انگیزهاش برای سرودن شعرهای بهتر خاموش بشود. این ماجرای نخستین کتاب بود که منتشرشد.[۴]
خلاء برنامههای ادبی کشور
ما در برنامههای ادبی کشور، برنامههایی که با بودجههای بیشوکم در فضای ادبیات کشور برگزار میشود برنامهای که دغدغه اصلی را در پرورش شاعران و آموزش شاعران بگذارد کم داریم و بیشتر جشنوارههایی هست که صرفاً با تجلیل از دو سه برگزیده تمام میشود و بعضا حواشیای هم دارد که شاید خیلی مفید نباشد. البته خب٬ منافعی هم قطعا در جشنواره بوده و این بالیدن ادبیات بعد از انقلاب قطعا یک قسمت از بارش بر دوش جشنوارهها بود که اگر بیانصاف نباشیم منافعی داشتند از این جهت که بازار شعر را گرم نگه میداشتند. شاعران را با همدیگر پیوند میدادند. البته معایبی هم بوده و هست و مهمترین معایبش شاید این خلا آموزشی و پرورشی در حوزه شاعرانی که برگزیده میشوند باشد. که رها میشوند و به آنها پرداخته نمیشود و هیچ توجهی به آموزش و پرورش آنها نمیشود.[۴]
تاثیر مقام معظم رهبری بر جریان شعر
به نظرم یکی از دلایلی که در این سالها شعر رونق بیشتری گرفته و بیشتر مردم به شعر نزدیک شدهاند نسبت به ده سال گذشته همین دیدارهای حضرت آقا با شاعران بوده که باعث شده بازخورد این دیدار در میان مردم باعث نزدیکی بیشتر مردم با شعر شود و باعث احساس علاقهمندی بیشتری شود و بعد از این جریانی که به وجود آمده خیلیها علاقهمند شدند که شاعر شوند خیلی از نوجوانها را دیدیم که دارند شعر میگویند و هدفشان این است که ماه رمضان پیش مقام معظم رهبری شعر بخوانند البته ما میگوییم که این هدف خوبی نیست هدف شما این باشد که شاعر شوید و آن هم از قبل شاعر شدن قطعا مطرح میشود چون اگر این هدف را داشته باشید بعد از آن به استغنا میرسید و دیگر شعر نخواهید گفت. دیدار شاعران با مقام معظم رهبری اثرات خیلی مثبتی داشته یکی از تأثیرات مثبت شاید این باشد که توجهکردن و اهمیتدادن به شعر نزد مسئولین بیشتر شده و یک الگوسازیای حضرت آقا کردهاند که نشان دهند که سایر مسئولین در همه ردهها هم باید همین میزان توجه را داشته باشند. ایشان با اینهمه مشغله سالی یکی دو بار با شاعران دیدار دارند و با این حوصله و دقت و ذوق پای صحبت و شعر شاعران مینشینند؛ این باید الگویی باشد برای همه مسئولین؛ از مسئولین کلان نظیر فرهنگ تا همه مسئولین خردی که در کشور مسئول اداره ارشاد یک شهرستان کوچکی باشند. همه مسئولین باید همین میزان توجه راحتی بیشتر چون آنها به طور مستقیمتر و جدیتر مسئولیت دارند و هم فراغت بیشتری دارند نسبت به حضرت آقا که با این دقت توجه میکنند. آنها قطعا باید دهها برابر بیشتر به شعر توجه کنند.[۴]
نگاه آقا به شعر
نگاه آقا به شعر یک نگاه استراتژیک و راهبردی هست یعنی ایشان برای شعر در میان همه هنرها جایگاه ویژهای قائل هستند. یکبار هم در صحبتها فرمودند که اگر قرار باشد میان همه هنرها که ما امروزه داریم یک هنر را انتخاب کنیم که فقط در آن سرمایهگذاری کنیم من فقط شعر را انتخاب میکنم و پتانسیلی که شعر در خصوص انتقال پیام انقلاب اسلامی و فضاسازی در حوزه معنا و محتوا دارد شاید هیچکدام از هنرها به این صورت نداشته باشند؛ چرا که یک هنر کمخرج و پراثر است و میتواند پرتیراژ باشد و شعر خوب میتواند توسط میلیونها نفر خوانده شود و طی زمان هم کهنه نشود و گاهی تأثیری که یک شعر خوب دارد سخنرانی ندارد. همینها باعث میشود که ایشان به عنوان کسی که بر همه امور مشرف هستند و خودشان هم در حوزه ادبیات صاحب ذوق و سابقه هستند توجه ویژهای کنند نسبت به شعر و این باید الگوی تمام مسئولین قرار بگیرد که این جریان اهتمام به شعر و شاعری و پرورش شاعران باید در همه سطوح مدیریتی فراگیر شود.[۴]
تقویت فرهنگ شنیداری
بهواسطه حضور سهسالهام در مدیریت مرکز موسیقی حوزه هنری ،توانستهام شناخت بیشتری از فضای موسیقی کشور پیدا کنم و از آنجایی که حدود دو سالی است که درگیر مسئله خطمشیگذاری موسیقی کشور هستم و در رساله دکتریام هم همین مسئله را دنبال میکنم که خطمشیگذاری موسیقی در کشور چیست؟ کجاها اشتباه رفتیم و اگر بخواهیم مسیر موسیقی تصحیح شود چه راه برونرفتی وجود دارد؟ به یکسری سرفصلها و نکات کلیدی دست پیدا کردم. از سویی دیگر بر حسب تجربه و مطالبی که هم از پژوهشها کسب کردم و هم از گفتگوهایی که در این سه ساله با اساتید برجسته موسیقی و هنرمندان موسیقی داشتم، دریافتم که یکی از مهترین و کلیدیترین مسائل برای اینکه بخواهیم سلیقه موسیقی مردم را اصلاح کنیم و اعتلا ببخشیم این است که ما گوش بچهها را در همان سنین کودکی و نوجوانی به شنیدن موسیقی خوب عادت دهیم و فرهنگ شنیداری مردم را از همان سنین کودکی تقویت کنیم که نسلهای جدیدی با فرهنگ شنیداری غنی بسازیم.[۷]
تولید موسیقی اصیل و فاخر برای کودکان
متاسفانه در شرایط کنونی اتفاقی که در کشور ما در حال رخ دادن است، این است که کودکان و نوجوانان ما در مقابل انواع موسیقیهایی که ذائقه اصیل و طبیعی مردم را تخریب میکنند، بیدفاع هستند. من اعتقاد دارم انسان ذاتا و فطرتا به موسیقی خوب گرایش دارد اما چیزی که سبب میشود که به سمت موسیقیهایی رود که ما کممایه میدانیم و هنرمندان موسیقی نسبت به آنگونه هنر و موسیقی حس انزجار دارند این است که ما وقتی در سنین کودکی یک فرهنگ شنیداری درست را برای کودکان و نوجوانان پایهگذاری نمیکنیم، مبانی موسیقی را آموزش نمیدهیم و موسیقی خوب تولید نمیکنیم با کودکان و نوجوانانی مواجه میشویم که در این آشفتهبازار موسیقی که از داخل و خارج موسیقیهای بسیاری که صلاحیت هنری ندارند به سمت گوش بیدفاع این نسلهای جدید روانه میشوند و هجوم میآورند، که بیسلاح و ناایمن هستند و طبیعی است که کودک و نوجوان که خودش شناختی ندارد صرفا به خاطر جذابیت ظاهری به سمت موسیقیهایی میرود که ما دوست نداریم. از این جهت به این فکر افتادیم که نیازمند این هستیم در حوزه سیاستگذاری و خطمشیگذاری، آموزش مبانی موسیقی خوب را برای کودکان و نوجوانان جدی بگیریم و بهصورت هدفمند مبانی موسیقی خوب و اصیل را چه به معنای موسیقی کلاسیک و چه اصیل ایرانی به بچهها بیاموزیم؛ فارغ از اینکه بایستی فضای تولید شاخص و فاخر موسیقی هم دامنهدار شود و گسترش پیداکند. هر چه موسیقی خوب بیشتر تولید شود و بچهها موسیقی مناسب و فاخر بیشتر بشنوند ذائقه آنها کمتر به سمت موسیقیهای کممایه خواهد رفت. از این جهت ما در مرکز موسیقی حوزه هنری امسال ۵ آلبوم موسیقی برجسته به آهنگسازی آهنگسازان نامدار موسیقی کشور و استادان موسیقی کودک در دست تولید داریم که بیش از ۴۵ قطعه موسیقی در حوزه موسیقی کودک خواهند بود که امید داریم این قطعات هم مورد توجه عموم مردم و خواص موسیقی و هنرمندان موسیقی که دل در گرو موسیقی اصیل ایرانی و یا موسیقی اصیل کلاسیک دارند، قرار گیرد و انشالله بتوانیم رفتهرفته محصولات خوبی برای بچهها تولید کنیم که از رسانههای رسمی و غیررسمی پخش شود و در میان خانوادهها جریان داشته باشد.[۷]
تاثیر فرهنگ بر سلیقه موسیقیایی
شما کودکی را فرض کنید که در یک خانواده هنردوست و فرهنگی است آن کودک از زمان نوزادی و خردسالی در معرض موسیقی فاخر قرار گرفته و مدام موسیقی کلاسیک و ایرانی شنیده است. حال کودک دیگری را در نظر بگیرید که در همان سن و سال و همان شرایط جغرافیایی در خانوادهای بوده که کلا موسیقی نشنیده و هیچ آشنایی با موسیقی ندارد و یا کودک دیگری که در خانوادهای رشد کرده که از ابتدای تولد گوشش در معرض موسیقیهای کممایه و سخیف بوده؛ قطعا این سه کودک مواجه متفاوتی نسبت به مصرف موسیقی خواهند داشت. قطعا نوع گرایشات و نوع سبک شنیداری این بچهها با هم متمایز خواهد بود. من معتقدم که سلایق ما در شنیدن موسیقی خیلی به این موضوع بستگی دارد که فرهنگ شنیداریمان چه طور شکل گرفته است. اگر فرهنگ شنیداری ما فاخر باشد ما در روند زندگی روزمرهمان موسیقی فاخر خواهیم شنید و برعکس اگر فرهنگ شنیداری ما شنیدن موسیقیهای کممایه باشد قطعا به همان سمت گرایش خواهیم داشت.[۷]
رباعیسرایی امروز
در رباعی الان در شرایطی هستیم که بسیار شوق و رغبت هست. و یک روح تازهای دمیده شده از همه کشور شاعرانی را داریم که دارند رباعی جدی میگویند.البته تنها اقلیتی هستند که بهتر کار میکنند. اگر بخواهم اسم ببرم تعداد زیاد هست. منظوم از لحاظ تعدد شاعران است. و کلا رباعیسرا خیلی زیاد شده است و شاید به جرات میتوانم بگویم نسبت به پنج سال قبل شاید ده برابر شده است. از یک طرف هم میشود احساس خطر کرد در حوزه رباعی که رباعیها خیلی سطحی و خیلی بیمایه باشند. که الان این افرادی که رباعی میگویند، خیلی افراد داریم که رباعی را سطحی و بازاری میگویند و مرکز اینها هم اینترنت است. چون اینترنت یک فضای مجازی و خاصی ایجاد میکند که آنجا شاعر با یک مخاطب خاص روبرو است و ممکن است زود رضایت بدهد به بهبه و چهچه دیگران و متاسفانه این کممایگی را در بعضی رباعیها میبینیم، ولی خب از آن طرف وقتی دههزار تا رباعی سروده شود، پنجاه تا رباعی خوب هم در اینها پیدا میشود. از این لحاظ خیلی جای امیدواری هست. نیاز به یک کار آموزشی و تربیتی برای شاعران تازه وارد شده به عرصه رباعی است.[۳]
شعر اجتماعی یا شعر آیینی
بهنظرم یکی از حوزههای مهم شعری که کمتر به آن بها داده شده و در این سالها دارد شکوفاتر میشود، شعر اجتماعی است. همینطور که گفتم وقتی ما از شعر انقلابی و متعهد نام میبریم نباید صرفا شعری باشد که در مورد رخدادهای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، شهید و اهل بیت و .. گفته شده. من میخواهم این را بگویم که شعر اجتماعی ما که مدتها شاید مغفول مانده باشد، یکی از مهمترین اجزاء شعر انقلاب اسلامی و شعر آیینی ماست. ما باید این دید را در خودمان ایجاد کنیم که وقتی اسم از شعر آیینی میآید، شعر اجتماعی هم شعر آیینی است، شعری که اجتماعی باشد و به دردها و معضلات اجتماع مسلمانها پرداخته باشد، این شعر آیینی و یک شعر مذهبی است و شاید مذهبیترین شعر همان باشد. شعر اعتراض شعر سیاه نیست. ما هیچگاه نباید مخاطب را مایوس کنیم هیچ لحظهای نباید امید مخاطب را به یاس تبدیل کنیم. ما این حق را نداریم و اگر اعتراضی هم میشود باید در یک بافتی باشد که در آن سیاهنمایی جلوه نکند.[۳]
محدود کردن شاعر در یک حوزه، ظلم در حق شاعر است
خیلی نمیشود یک شاعر را در سطح وسیع، شاعر هیئتی، دینی و یا انقلابی دانست. شخصیتی که بهعنوان یک شاعر مطرح میشود، لحظات و حالات مختلف را در زندگی تجربه میکند و بهصورت هدفمند موضوع را انتخاب میکند. گاهی شاعر در وضعیتی قرار میگیرد که باید شعر اجتماعی در دفاع از مظلوم بسراید و یا شعر انقلابی سروده و از انقلاب اسلامی و ارزشهایی آن دفاع کند. یا با توجه به پایههای معرفتی و اعتقادی شعری در سوگ اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بسراید. حتی گاهی این شاعر، شعری عاشقانه میگوید و تقدیم به همسرش میکند. به نظرم محدود کردن شاعر در یک حوزه، ظلم در حق شاعر است.[۸]
قالب رباعی و نیازهای انسان امروز
رباعی یکی از ویژگیها و وجهتمایزهایی که نسبت به قالبهای دیگر دارد، کوتاهیاش است. رباعی کوتاه است و انسان امروز به کوتاهی پیام رغبت بیشتری دارد تا به پیام بلند. انسان امروز معمولا انسانی نیست که شاهنامهخوانی کند و دنبال مثنویهای بلند و قصیدههای بلند باشد. فرصت کم انسان امروز برای پرداختن به مطالعه و دریافت پیام ایجاب میکند که تولیدکنندههای معنا و پیام، از کوتاهترین و تاثیرگذارترین پیامها استفاده کند. رباعی هم کوتاه هست و هم در عین حال تاثیرگذار. در همین پیامکهایی که بین مردم ردوبدل میشود رباعی جزء قالبهای محبوب است. تمایز ساختاری رباعی این است که رباعی وزن و هویتی دارد که میشود مضامین متنوع را در آن دیده و استفاده کرد. در گذشته رباعی را یا فلسفی میگفتند یا عارفانه یا عاشقانه و غالبا یکی از این سه مورد بوده است. البته گهگاه شعر رباعی اجتماعی هم دیده میشده ولی به ندرت. الان خیلی دایره رباعی وسیع شده است و واقعا در حوزههای مختلف جواب میدهد. در رباعیهای اجتماعی ما، پاسخهای خوب از مخاطب گرفتیم، در رباعی مذهبی پاسخ خوب گرفتیم، در رباعی دفاع مقدس، رباعی مناجات و ... نیز این چنین است. در واقع رباعی قابلیت ظرفشدن برای معنای متنوع و گوناگون را دارد و بهخوبی میتواند پیام را منتقل کند در حالی که شاید قالبهای دیگر این خصیصهها را نداشته باشند. به نظر من به رباعی باید توجه جدیتری شود. همانطور که گفتم رباعی باید شعر جامعی باشد که در بهترین شکل بتواند پیام را منتقل کند و آن پیامی که به بهترین شکل باشد باید وجه عاطفه و معنا را داشته باشد و این در حوزههای مختلف نگاههای خاص خودش را دارد. در یک شعر عاشورایی حالاتی را باید داشته باشد تلفیق حادثه و معنا و حماسه که در شعر عاشقانه اینگونه نباشد و عاطفه به وجوه دیگری بچربد. این به نظرم باید مدنظر باشد. البته خیلی از این فرایند در ضمیر ناخودآگاه شاعر به وقوع میپیوندد و شاعر خودش هم خبر ندارد و وقتی هم که شما میپرسید چطور به این نکته رسیدی؟ شاید من جوابی هم نداشته باشم. چرا که در ضمیر ناخودآگاه باشد و من هم آگاهانه به این سمت نرفته باشم.[۳]
نقد و نقادی ارزشمند
به نظرم نقدها هرچه که به سمت محتوایی و انسانشناختی پیش برود بهتر است. آنجاهایی که نقد فنی است و به واژگان میپردازد و چگونگی در کنار هم قرارگرفتن ارکان شعر قسمتی هست که خود شاعر هم بهعنوان کسی که بیشتر از همه درگیر بوده٬ از آن مسایل اطلاع دارد. اگر یک نگاه کلیتر و جامعتر و انسانمحورتری در نقدها باشد ارزشمندتر خواهد بود و این برای خود شاعر هم ارزشش بیشتر است.[۳]
شاعری موهبت الهی است
به نظرم شاعری یک بخش اعظمی در ناخودآگاه رخ میدهد، یعنی یک انسانی که الان بیست سالش است یک «آنی» باید با خودش آورده باشد و شاید خیلی به خواستن نباشد. یک تکانی است که باید اتفاق افتاده باشد همان چیزی که خیلی قابل تفسیر نباشد. همان چیزی است که خیلی از شاعران را به بیان رازهای نگفته کشانده و اگر (آن) آنها قابل گفتن بود، گفته میشد و به شعر تبدیل نمیشد! بهنظرم شعر در واقع ابزاری است که شاعر ناگفتههای ضمیر خودش را با عاطفه و شکلدهی به زبان و نظم در بیان خودش انتقال میدهد و دل مخاطب را درگیر میکند. (2) شعر از زمانی که شاعر واقعا شاعر میشود و آن موهبت الهی به شاعر میرسد نمیتواند که ننویسد و نمیتواند که شعر نگوید. شروعکردن من به شاعری هم از همین مسیر و بهطور ناخودآگاه آغاز شد و جالب این بود که از همان غزلهای اولی که نوشتم وزن در شعرها معمولا رعایت میشد و این بهخاطر پشتوانه ذهنی بود که من بهصورت شنیداری از شعر داشتم و با شعرهایی که مادر بزرگم میخواند، گوش من با وزن شعری عادت کرده بود؛ طوری که از همان ابتدا غلط وزنی بسیار کمی در شعرهایم بود.[۴]
شاعر باید متعهد باشد
شاعر به معنای واقعی کلمه، یعنی انسان دردمند، یعنی شاعری که بیتفاوت از کنار هیچ پدیدهای نمیگذرد. شاعر باید به دین، ارزشها، عاشورا و انسانیت متعهد باشد و در همه این زمینهها شأن شاعری را حفظ کند. به نظر شما آیا میشود شاعر عاشورایی یا آیینی، فتنه ۸۸ را ببیند و سکوت کند و هیچ شعری نسراید؟ و از کیان انقلاب دفاع نکند؟ اگر سکوت کرد باید او را شاعر دینی دانست؟ در این باره امام خامنهای فرمودند؛ شعر آیینی و یا شعر دینی صرفا نباید شعر سوگ و مدح ائمه(علیه السلام) و معصومین(علیه السلام) باشد. پس شعر اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، عرفانی و… ما کجاست؟ لذا میخواهم تأکید کنم که شاعر هیئتی، دینی، انقلابی و هر عنوان مثبتی که ما میخواهیم برای شاعر در نظر بگیریم باید شاعری متعهد در همه عرصهها باشد.[۸]
ایدهآل یک شاعر مسلمان=
ایدهآل برای یک شاعر مسلمان، شیعه، ملتزم به توحید و آرمانهای انقلابی این است که به دین خود بصیر و آگاه باشد. شاعر باید حداقل تلاش خودش را انجام دهد که در همه زمینهها مطلع، صاحب موضع و صاحب اندیشه باشد. ایدهآل این است که متأسفانه در این زمینه من و امثال من ضعیف هستیم. قرآن کریم بهعنوان گنجینه عظیم در آیات پایانی سوره «شعرا» صفات شاعران موحد را ذکر کرده است. نکته قابل ذکر این است که خداوند متعال در این آیهها نفرمودند که هر کس در این موضوع شعر بگوید مورد تأیید من است، بلکه صفت شاعران و گمراهانی که مورد تأیید نیستند را بیان میکند و میگوید اینها کسانی هستند که در هر وادی سرگردان هستند و به آنچه میگویند، عمل نمیکنند. در ادامه خداوند میفرماید: کسانی که حائز ایمان و عمل صالح باشند، از شاعران مورد تأیید من هستند.[۸]
دین از سیاست جدا نیست
این یک قاعده منطقی است که شما در یک شعر و در یک دهه نمیتوانید به همه مسائل سیاسی جهان بپردازید. در این صورت باید بر اساس اولویت انتخاب کنید. ما سعی میکنیم که مسائل سیاسی را دوشادوش مسائل مذهبی مطرح کنیم. اینکه بعضیها میگویند شما هیئت را با مسائل سیاسی آمیختهاید، متأسفانه همان جدایی دین از سیاست است که با بیان تازه امروز مطرح میشود. البته ما اعتقاد داریم هیئت باید سیاسی باشد یعنی هیئت دینی، هیئت سیاسی هم هست، چون دین از سیاست جدا نیست و این اعتقاد راسخ ماست. اگر ما شعری برای حضرت اباعبدالله(علیه السلام) میگوییم باید شعری باشد که به دادخواهی حضرت اباعبدالله(علیه السلام) با دید یک انسان امروز قیام کند، وگرنه، شعر بیروح و برکتی خواهد بود و قطعا امام حسین(علیه السلام) و منشی که ما از این شخصیت بزرگوار سراغ داریم، میپسندد که امروزه سیره ایشان و آن ظلمستیزی ایشان در حوزه عاشورا رویکرد امروز ما باشد.[۸]
انعکاس پیام حق در شعر
طبیعتا برای هر شاعری مهمترین توفیق و افتخار، شعری است که برای مجالس اباعبدالله آماده میکند. الحمدالله این توفیق را در این چند ساله داشتیم و شکرگزار هستیم. به نظرم دراین مسیر شاعر وسیلهای است تا پیامی که باید موجب روشنی و آگاهی مخاطب شود را منتقل کند و پیام ذاتا پیام شاعر نیست، بلکه ذاتا پیام حق و خداوند متعال است و شاعر باید آینه درون خود را هر چه بیشتر صیقل بدهد تا آن پیامها بهطور روشنتر، شفافتر و زیباتر در او منعکس شوند، تا مخاطب پیام را به بهترین نحو دریافت کند و در زندگی خود بهکارگیرد. اگر این تهذیب به وجود نیاید و شاعر دچار منیت شود، آن وقت شعری که تولید میشود سهم کمتری از خلوص، پاکی و شفافیت دارد و لذا بر مخاطب نیز تأثیر کمتری میگذارد، چون در هیئت مهمترین بحث این است که مستمع دست پُر با روشنی دل و با صفای باطن از آن هیئت خارج شود. اما اگر شعر خالی از اخلاص، آگاهی و بصیرت باشد، آنوقت نمیشود توقع داشت که مستمع تأثیر مثبتی از آن شعر بگیرد و شاعر قطعا در آن صورت رسالت خودش را انجام نداده باشد.[۸]
ردپای انسان مسلمان و موحد در شعر
من بیشتر خودم به سمتی کشیده شدم که محتوا خیلی برایم ارزشمندتر است و سعی میکنم که ردپایی از یک انسان موحد و یک انسان مسلمان در شعرها باشد هر چند این ردّپا یا پنهان باشد و در ظاهر به چشم نیاید ولی در مجموع کتاب که خوانده میشود باید به گونهای در آن دیده شود.[۳]
بیشتر رباعی را برای سرودن انتخاب میکنم
قالبهای مختلف شعر فارسی هرکدامشان رنگ و لعاب خاص خودشان را دارند و ظرفیتهای خاص خودشان را برای انتقال پیام دارند. یک بخش که حالا بخش ذوقی هست که هر شاعری از حیث طبع و ذوقش گرایش به یک قالب پیدا میکند. یک شاعری غزل را بیشتر دوست دارد، باطنا و قلبا و یک شاعری ممکن است شعر نیمایی را. یک شاعری ممکن است مثنوی را. اما یک بخشش هم ذوق نیست یعنی شناخت شاعر هست نسبت به آن ظرفیتهای قالب و من هم ذوقا و هم براساس شناخت رباعی را بهعنوان حوزه جدیتر کار خودم انتخاب کردم. به دلایل مختلف از جمله نکاتی که حالا عرض میکنم.[۴]
دلایل انتخاب قالب رباعی از زبان شاعر
دلایل مختلفی برای اینکار داشتم؛ در ابتدا اینکه زمانی که ما در آن زندگی میکنیم زمانی است که فکر میکنم که ذوق و حوصله خواندن شعرهای مطول و درازدامن را از مخاطب گرفته؛ یعنی زندگی روزمره امروزی که شاید فراغت کمی را برای انسان باقی گذاشته باشد و فرصتهایی که انسان به دست میآورد معمولا فرصتهایی است که مثلا در ماشین نشسته از جایی به جایی دیگر میرود و فرصتها کوتاه است . در این زمانها معمولا مخاطب گرایش بیشتری دارد نسبت به شعرهای کوتاه و به این خاطر شعرهای کوتاه میتواند تاثیرگذارتر باشد و اضافه بر این رسانههایی که در دنیای امروز بهوجودآمدند و مخاطب دارند و رونق گرفتند رسانههایی است که این نوع قالبهای کوتاه را راحتتر منتقل میکنند. برای مثال فرض کنید پدیدهای مثل پیامک خیلی به بازار شعرهای کوتاه رونق و گرمی داده است. رباعی، دوبیتی یا شعرهای سپید و نیمایی و کوتاه خیلی راحت میتوانند از طریق پیامک منتقل بشوند درحالیکه یک مثنوی بلند یا یک غزل شاید این کاربرد را از حیث ارتباطی نداشته باشد. پس به دو دلیل بود یکی اینکه بهطور کلی شعر کوتاه در زمانه ما مخاطب بیشتری دارد، به دلیل کوتاهشدن فرصت انسان امروز و هم اینکه رسانههای امروز ایجاب میکنند که بیشتر قالبهای کوتاه سروده بشوند، چون اگر از حیث ارتباطی بخواهیم نگاه کنیم این قالبها را بیشتر میتوانند منتقل کنند. دلایل دیگرش هم این بود که از حیث ادبی و چارچوب رباعی با وجود اینکه دوبیت است و شاید قالب خیلی سادهای به نظر آید اما به نظرم یکی از پیچیدهترین قالبهای شعر فارسی است. اولا این نکته را بگویم که وزن رباعی وزنی کاملا فارسی است یعنی از شعر عربی گرفته نشده و یک وزنی است که کاملا در شعر فارسی متولد شده و رشدونمو کرده است. بهرغم اینکه ساده بهنظر میآید، اما چون وزن خیلی شگفتی و قابلیتهای متعددی دارد بهنظرم یکی از پیچیدهترین قالبهای شعر فارسی به شمار میرود. چون رباعی یک وزن ثابت دارد و به قولی ۱۸ و به قولی ۲۴ شعبه وزنی یعنی از حیث اختیارات وزن رباعی به تعداد زیادی از شعب و شاخهها تقسیم می شود که این باعث میشود که دست شاعر بازتر باشد؛ درحالیکه دوبیتی شاید این ظرفیت را نداشته باشد یا غزل این ظرفیت را کمتر دارد و از طرفی هم وزن خیلی جذابی هست و گیرایی خاصی در آن وجود دارد که شاید در سایر وزنها کمتر پیدا بشود. نکته بعد اینکه از حیث مضمونی و محتوایی این قالب به نظرم خیلی کارکرد دارد یعنی هم شعر فلسفی و حکمی در این قالب خیلی خوب جا میافتد و هم شعر عاشقانه، هم شعر اجتماعی و هم در موضوعات مختلف این قالب ظرفیت گنجایش مضمون را دارد. البته قبلا در قرون گذشته رباعیهایی که سروده میشده در بیشتر اوقات یا فلسفی بودند یا عاشقانه و یا عرفانی. اما در دوران معاصر این باب درواقع گستردهتر شده و پنجرههای جدیدی از حیث موضوعی به قالب رباعی گشوده شده که تنوع موضوعی این قالب را بیشتر کرده است. به همین دلایل بود که من بیشتر رباعی را برای سرودن انتخاب میکنم البته از همان دورانی که شعر را شروع کردم قالبهای مختلف را تجربه کردم. یعنی شاید با غزل شروع کردم، با چهارپاره، نیمایی، مثنوی، همه این قالبها را امتحان کردم و بعد به رباعی رسیدم و البته هیچوقت قالبهای دیگر را کنار نگذاشتم و مثلا غزل را هم نسبتا جدی پیگیری میکنم. قالب نیمایی را هم اخیراً جدیتر پیگیر هستم و قالبهای دیگر و فکر میکنم که رباعی بعد از انقلاب با احیای دوبارهای روبرو شد.[۴]
رباعی، بعد از انقلاب
بعد از سالهایی که کمتر به رباعی توجه میشد بعد از انقلاب با یک رویکردهای جدیدی شاعرها به سمت رباعی رفتند. شاعران بزرگی مثل دکتر حسن حسینی نقش عمدهای در احیای رباعی داشت. دکتر قیصر امینپور و سالهای بعد کسانی که رباعی گفتند، محمدرضا سهرابینژاد بهخصوص در دوران دفاع مقدس رباعیهای خوبی گفت. بعدها کسانی که رباعی گفتند و بهطور جدی دنبال کردند، بیژن ارژن که این سالها هم هنوز فعال هست و به نظرم یکی از بهترین رباعیسراهای معاصر هست هم از حیث مضمون و هم از حیث زبان و نوآوری آقای بیژن ارژن و همچنین آقای جلیل صفربیگی که باز از فعالهای عرصه رباعی هستند و آقای سهیل توکلی.[۴]
کتاب در جستوجوی کتابخوان
به نظرم با وضعیتی که از حیث مخاطب شعر امروز و در کل کتابخوانی پیدا کرده هرچقدر بیشتر نشر ما به سمت بستهبندی شیکتر و جذابتر برود موفقتر خواهد بود و در جذب مخاطب بهتر میتواند عمل کند؛ چرا که در حالت عادی متاسفانه باید قبول کنیم که مخاطب کتاب و ادبیات، مخاطبی است که باید دنبالش بروی و کمتر دنبال کتاب میآید مگر اینکه کتاب را بشناسد و این دحالی است که ما خیلی از کتابهایی داریم که شاعرش اولین کتابی باشد که منتشر میکند. در این حالت معمولا مخاطب به سراغش نمیرود اما اگر کتاب خوب چاپ بشود و با طرح جلد جذابی باشد مخاطب به سراغش میرود و وقتی چند تا از شعرهایش را بخواند جذب میشود. به این خاطر من به نظرم میرسد بهخصوص برای کتابهایی که ظرفیت مخاطب داشتن را دارند و ظرفیت اقبال عمومی را دارند هرچقدر بستهبندی بهتر و جذابتری از کتاب ارائه بشود، کتاب موفقتر خواهد بود.[۴]
شعر انقلاب٬ شعر اهل بیت است
شعر انقلاب همان شعر اهل بیت است و شعر اهل بیت همان شعر انقلاب است، شعر دفاع مقدس همان شعر عاشوراست، اگر درست ببینیم جداکردن این فضاها کار خوبی نیست. شاعر اهل بیت باید همان شاعر انقلاب اسلامی باشد و شاعر عاشورا باید همان شاعر دفاع مقدس باشد. کسی نمیتواند ادعا کند من شاعر اهل بیت هستم و در زمان دفاع مقدس شعری برای این دفاع نسرودم، شعری برای جوانهایی که میروند و تابوتشان برمیگردد نگوید. کسی نمیتواند ادعا کند من شاعر اهل بیت هستم و در زمان فتنه که نیاز بود شاعران موضع بگیرند علیه این وضعیت حتی در زمانی که توهین شد به ابا عبدالله علیه السلام شاعرانی بودند که ادعای شاعر اهل بیت بودن داشتند و سکوت کردند و موضع نگرفتند. خب این چه شاعر اهل بیتی ست که میگوید من فقط برای مقتل و برای روضه شعر میگویم.[۴]
وضعیت امروز اشعار آیینی
بعد از انقلاب رشد بسیار خوبی در شعر دینی و شیعی داشتهایم. شاعرانی داریم که شانهبهشانه شاعران بزرگ تاریخ، شعر فارسی در حوزه شعر شیعی و آثار قابل توجه دارند. ما در موضوع انتظار و موضوعات ریز حوزه عاشورا شعر کم داشتیم؛ اما بعد از انقلاب حجم بسیار زیادی از این اشعار را شاهد هستیم.[۶]
رسالت شاعران
آن چیزی که ما یاد گرفتیم از بزرگترها و رهبر عزیزمان این است که شاعر باید در همه زمینهها رسالت خودش را عمل کند. گاهی رسالت به زندهکردن سیره اهل بیت علیهمالسلام است٬ گاهی رسالت به دفاع از ناموس وطن است، گاهی رسالت دفاع از مظلومی است، در هر گوشه از جهان دفاع از مردم غزه است، گاهی رسالت دفاع از کیان انقلاب اسلامی است، گاهی رسالت اعتراض در موضوعات اجتماعی است که آن چه ما میخواستیم از انقلاب کجاها محقق نشده و کجاها خلأ داریم اینها را کی قرار است بگوید، گاهی رسالت شعر اخلاقی گفتن است، گاهی رسالت این است که برای مادر شعر بگوییم. آن شاعر اهل بیتی که برای مادر خودش شعر ندارد برای موضوعات انقلابی و اجتماعی شعر ندارد به نظرم یک جای کارش میلنگد و با تمام احترامی که شاعر اهل بیت علیهمالسلام دارد و موضوع شعر اهل بیت دارد به نظرم اهل بیت علیهمالسلام راضیترند که شاعر اهل بیت موضع اهل بیت را در شعر گسترده کند؛ نه موضوع اهل بیت را صرفا و این اتخاذ کردن موضع اهل بیت علیهمالسلام یعنی زمانی که نیاز شد از انقلاب دفاع کنیم٬ زمانی که نیاز شد از ولایت دفاع کنیم٬ زمانی که نیاز شد ظلمی در اجتماع دیدی اعتراض کنی٬ زمانی که نیاز شد برای مادرت شعر بگویی و زمانی که نیاز شد حتی برای همسرت شعر عاشقانه بگویی با نجابت اسلامی و همه اینها و همه این ساحتها شاعری که ادعا دارد من شاعر اهل بیت علیهم السلام هستم باید وارد شود. من جداکردن شعر اهل بیت علیهمالسلام از فضای شعر امروز را نمیپسندم. طوری شده که اگر به شاعری اطلاق شود شاعر اهل بیت علیهمالسلام توقع و دیدی که از او هست این است که صرفا شعر روضهای و شعر مدح بگوید؛ آن هم البته آنطور که حضرت آقا فرمودند خیلی خوب است ولی همه شعر آیینی، همه شعر مذهبی و همه شعر مطلوب ما این نیست. یادم میآید در دیدار سال ۸۹ یا ۹۰ بود که ایشان تأکید کردند این تعبیر شعر آیینی که مرسوم شده تعبیر بدی نیست ولی ایشان شعر مذهبی را بیشتر میپسندند تا شعر آیینی چون آیین ممکن است آیین هندوها هم باشد ولی وقتی میگوییم مذهبی یا شعر اسلامی بیشتر مذهب و دین خودمان مدنظر قرار میگیرد. حالا سر عنوانش مناقشه نیست ولی ایشان فرمودند که فقط شعر برای اهل بیت علیهمالسلام نیست با وجود اینکه شعر برای اهل بیت خیلی ارزشمند است، این ارزشمندی باعث نمیشود که ما از سایر حوزههایی که رسالت داریم باز بمانیم. ایشان فرمودند شعر آیینی شعر اخلاقی و اجتماعی و عارفانه هم هست و این متأسفانه پرداخته نشد و من توصیه میکنم به دوستانم در مجمع شاعران اهل بیت علیهمالسلام که بهطور خاص متولی شعر آیینی است.[۴]
سبک شعری وارداتی نباید تبلیغ شود
وقتی میگوییم همه جریانها و همه صداها برخی احساس میکنند باید جریانهای انحرافی شعر امروز هم به رسمیت شناخته شوند، مثلا جریان شعر پست مدرن که سالهاست دارد بیاخلاقی و بیقیدوبندی را در شعر باب میکند. چرا ما باید این جریان را به رسمیت بشناسیم بهعنوان یک صدا، در چند صدایی اگر برخی از این صداها، صداهای ناکوک باشد این صداها را باید حذف کرد. در واقع از شعر انقلاب ما باید آنجا را تبلیغ کنیم و دامن بزنیم و به رسمیت بشناسیم که صرفا تفاوت ذوق باشد نه تفاوت دیدگاه با آنچه مردم قبول دارند. مردم هنوز آرمانهای انقلاب را قبول دارند و اسلام را قبول دارند و ارزشهای آن را. به این مردم نمیتوان گفت که شعر پست مدرن باید به رسمیت شناخته شود؛ شعری که قید و بند اخلاقی در آن نیست و خود سردمداران این نحله انحرافی میگویند که شاعر در مرحله سرایش آزاد است و بسیاری از موضوعاتی که در این نوع شعر سروده شده موضوعاتی است که واقعا نمیشود جلوی خانوادهها خواند و آدم شرم میکند از خواندنش. این سبکهای شعری و این شیوههای غربی وارداتی شعرگفتن نباید تبلیغ شود و نباید به رسمیت شناخته شود چون جذابیتی که این شیوههای برای خود درست کردهاند جذابیت فن شعرشان نیست؛ جذابیت موضوعات ممنوعهایست که اینها به سراغش میروند و قطعا این موضوعات در هر قالبی باشد مخاطب دارد؛ چون گناه جذاب است. آنچه اینها دارند تبلیغ میکنند به نظرم شیوه توحیدی نیست و به شیطان و خواست شیطان بیشتر گرایش دارد تا به توحید و حتی خداپرستی.[۴]
پاسداران حریم زبان فارسی
به نظرم شاعران در اصل پاسداران زبان فارسی هستند. یعنی اگر قرار است قشری بهعنوان مدافعان حریم زبان فارسی انتخاب شوند و عنوان شوند قشر شاعران هستند. شاعران با فعالیت خودشان و حفظ حریم زبان فارسی و حفظ ابهت شعر فارسی از حیث زبانی و سلامتش میتوانند کمک کنند در این جهت که اصالت زبان فارسی را حفظ کنیم. در قرون مختلف هم همین بوده و شعر بوده که زبان ما را نگه داشته و اگر شعر و نثر و داستان ما نبود٬ معلوم نبود چه بر سر زبان فارسی ما آمده بود. از همان جریان فردوسی که مشهور است گرفته تا به بعد این شاعران هستند که استخوانبندی یک زبان را حفظ میکنند در همه زبانهای دنیا در زبان عربی هم همینطور است. اگر شاعران آن استخوانبندی را حفظ نکنند کمکم زبان به سمت سستی و به سمت خروج از آن اصالت خودش پیش میرود اما در آن دورههایی که ما شاعران خوب داشتیم زبان هم قوت بیشتری گرفته و در دورههایی که شعر ما افول کرده زبان هم دچار سستی شده.[۴]
شاعران٬ رهروان مسیرهای مختلف
حافظ بهنظرم در فضای دیگری نسبت به سعدی هست و اگر نسبت به جامعیت نگاه کنیم که در همه حوزهها کار کرده باشد٬ خب٬ سعدی جامعتراست. هم نثرنویس فوقالعادهای هست٬ هم غزلسرای فوقالعادهای است و هم حکایات خیلی خوب دارد و یک جورایی معلم اخلاق است. از آنطرف حافظ هم همین است ولی با رنگ و لعاب دیگری؛ یعنی حافظ ابهت بیشتری نسبت به سعدی دارد در غزل. ولی خب ممکن است غزلهای سعدی را برخی دلنشینتر و روانتر بدانند نسبت به حافظ. بهنظرم چون دو مسیر مختلف پیمودهاند این شاعران نمیشود مقایسه کرد. همانطور که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرسیدند که کدام شاعران را بهتر میپسندید و کی شاعر بهتری است در زمان شما٬ همین جواب را دادند و گفتند چون شاعران در مسیرهای مختلفی رهپیمودهاند نمیشود یکی را انتخاب کرد؛ چون مسیرها یکسان نیست اما در نهایت میفرمایند حصان بن ثابت را بیشتر میپسندم.[۴]
اصل شعر٬ شخصیت شاعر است
ما هنوز خودمان جوان هستیم ولی اگر بخواهم دریافتی که خودم طی این سالها داشتم از شعر و شاعری بگویم چیزی که بتواند چراغ راه نوجوانها و نوقلمها باشد این است که شاعری اصل و بنیانش به شخصیت شاعر است. یعنی فن شعر آن رویه و جلد این موضوع است اما چیزی که باطن و قلب و بطن شاعریست شخصیت خود شاعر است. هرچقدر این شخصیت بیشتر با ادب انسانی آمیخته باشد و با خودسازی آمیخته باشد بیشتر میتواند تأثیرگذار باشد. من خودم شعرهایی که بیشتر مورد استقبال قرار گرفت از من شعرهایی میدانم که با حسوحال بهتری سرودهام و از حیث معنوی حس بهتری داشتم سروده شده. و قطعا هر شاعری که به این سمت برود یعنی به سمت خودسازی برود و فن شعر را هم کسب کند زمینه مطرحشدن و موفقشدن در شعر و پیامرساندن در قالب شعر را پیدا خواهد کرد. نکته بعد هم این که کسانی که میخواهند شعر را دنبال کنند باید این را در خود ببینند که شعرگفتن جدیست برای آنها. شاید راه امتحانش هم این است که ببینند میتوانند شعر نگویند یا نه اگر دیدند میتوانند٬ رها کنند و بروند سراغ موضوع دیگری. بدانند که شاعر نمیشوند اما اگر دیدند شعرگفتن مثل خندیدن و گریهکردن چیزی نیست که بتوانند ترکش کنند آن وقت میتوانند باور کنند که میتوانند شاعر شوند و این مسیر را طی کنند. آن وقت باید بهطور جدی دنبال مراحل کشفشدنی شعر بروند٬ سراغ فن شعر بنشینند و اینطور نیست که گوشه خانه بنشینند و منتظر الهام غیبی باشند؛ البته الهام بخشی از شعر است ولی حتما باید آموزش ببینند.[۴]
عرفانپور در نگاه دیگران:
دکتر محمدرضا سنگری، محقق و شاعر آیینی و عاشورایی دیدگاه خود را پیرامون اشعار عرفانپور در مقدمه کتاب «پاییز بهاریست که عاشق شده است» اینگونه اظهار میکند:
در سالهای پس از پیروزی انقلاب، کمتر از یک دهه، رباعی از قالبهای پرکاربرد شعری بود و نمونههایی چشمگیر از آن نیز خلق شد که برخی از آنها هرگز فراموش نخواهند شد. اما از میانه دهه۶۰ رباعیگویان پیشتاز، این قالب خوشآهنگ، دلربا و سرکش را رها کردند و به دیگر قالبها بهویژه غزل اقبال نشان دادند. تولید شتابزده و انبوهی از رباعی و نوعی آسانگیری در این زمینه را باید دلیل عمده این گریز و پرهیز دانست. حدود کمتر از یک دهه است که دیگر بار اقبال به رباعی و استقبال از آن آغاز شده است.
نوآوری در فرم، کشف و دستیابی به چشماندازهای تازه زبانی، نوعی جهتگیری فلسفی و ریختن مضامین غزلی در قالب خوشآهنگ رباعی از دستاوردهای کوششهای نو در عرصه این قالب شورانگیز است. شاعر جوان، خوشاستعداد و رباعیگوی عزیز ما میلاد عرفانپور که فرداها از او بیشتر خواهیم شنید، جدی و ژرف به این عرصه قدم گذاشته است و با رباعیهایی که با چند شاخصه ممتاز شدهاند، چشماندازهای تازهای را فراروی شعردوستان گشوده است.
شاخصه نخست رباعیهای میلاد، غافلگیری و ضربآهنگ خوشِ پایانی شعر است که در حقیقت اعتبار رباعی نیز به همین است. شاخصه دوم رباعیهای میلاد عرفانپور، تکاپوی شاعرانه در کشف مضامین بکر و تازه و حتی بهظاهر غیرشعری است و آنگاه پرداخت هنرمندانه و شاعرانه آنها در شعر. این توضیح بایسته است که برخی میانگارند شعر، پرمضمونی را برنمیتابد یا در ظرف کوچک رباعی به همهچیز نمیتوان پرداخت. اما چنین انگارهای ریشه در نشناختن شعر و شاعر دارد. شاخصه سوم شعر عرفانپور، تعهد و التزام و اندیشه جاری در رگرگ شعر است و که رباعی هماره یا عمدتا قلمرو مسائل فلسفی و عرفانی بوده است و مضامین دیگر در رباعی بسامد این دو موضوع را ندارند. اما استعداد رباعی در پذیرش همه این مقولهها انکارناپذیر است و از آن جمله مقولههای اعتقادی و آیینی است. تنوع موضوع از دیگر شاخصههای رباعیهای عرفانپور است. عاشقانه، عارفانه، اجتماعی، واگویه، تردید، اعتراض، تردید، طنز و دیگر فضاهای متنوع احساس و اندیشگی در شعر عرفانپور مشهود است و این گواه دغدغهها و تموج و تکثر حالها و قالهای شاعر است. با این همه تکثر، نوعی وحدت زبانی و احساسی در مجموعه سرودهها دیده میشود که گواه سمتوسوی روشن شعر شاعر است. از سرودههای میلاد عرفانپور بیش از این میتوان گفت. باید به انتظار فرداها نشست و آثار دیگر. امیدوارم شاعر جوان با اندیشه بیشتر و مطالعه گستردهتر و نقد مستمر سرودههایش، سرودههایی ماناتر، گیراتر و تاثیرگذارتر را رقم بزند.[۹]
دکتر غلامرضا کافی، شاعر و استاد دانشگاه در شیراز در خصوص منش و آثار عرفانپور معتقداست:
میلاد انسان اخلاقمدار و باورمندی است. بسیار معتقد است. متعهد و کاملا باورمند است. سر این مسائل اصلا مسامحه و معامله نمیکند و راه خودش را میرود. در باورش ایستادگی دارد و در این راه بهطور نمایان دارای تولی و تبری است. اگر بخواهد در مجامعی شرکت کند یا با نهاد و ارگانی همکاری کند همه اینها را لحاظ میکند و این بسیار نکته مهمی است. این مساله از آن جهت اهمیت دارد که برخی دوستان شاعر در این امور مسامحه بالایی دارند ولی میلاد هیچ تسامحی در این زمینه ندارد. خیلی معتقد و پابرجاست. میلاد نماینده و یکی از سرمداران جریان مجدد رباعی است. رباعی در دوره اول شعر انقلاب دیده شده و جایگاه مشخصی برای خود کسب کرده است. بعدا به افول رفت. در ادامه نسل سومیها و در اعقاب نسل چهارمیها دوباره به کوتاهسرایی توجه شد، یکی از همین کوتاهسراییها هم رباعی بود که مورد عنایت قرار گرفت و میلاد هم کارهای بسیار خوب و قابل عرضهای ارائه داد. به نظر من میلاد هر چند در سایر قالبها کار میکند اما بیشتر به خاطر همان آثار رباعیاش شناخته میشود. البته غزلهای خیلی خوبی هم دارد. مثلا آن غزلی که برای شهدای تفحص گفته، فوقالعاده است . تنوع موضوعی در تمام بسترهای مردمی و ادبیات مردمی و آیینی را از ویژگیهای مهم شعر عرفانپور توصیف کرده و معتقد است که نگاهی تازه و زبانی متفاوت و نرم و مخملی دارد. کافی، فعالیت اجرایی و ادبی عرفانپور در قالب موسسه شهرستان ادب را از دیگر وجوه شخصیت حرفهای عرفانپور دانسته و باور دارد: این کار میلاد دو جهت فنی و محتوایی دارد. بچهها و شاعران جوان را هدایت میکند. شاعران از همان ابتدا با اصول آشنا میشود. نقش دیگر این کار هم هدایت فکری است که اهمیتش از وجه قبلی مهمتر است. هدایت فکری اهمیت بیشتری دارد مخصوصا در این دوره و زمانه که آلودگیهای فکری زیاد است و این هدایت میتواند برای شاعران، پیراستگی ذهن و زبان به ارمغان بیاورد.[۱۰]
دکتر حسن بشیر، استاد دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) و رئیس سابق این دانشکده در خصوص حالوهوای شاعری میلاد عرفانپور بیان میکند:
برخی را فقط با یکبار دیدن میشناسی. برخی را با هزاران بار تنها نام و شکل آنها را به خاطر میسپاری. آنانکه میشناسی، گاهی نیازی به دیدن مداوم آنها نداری، همان اولین دیدار پیوندی را به وجود میآورند که همیشه با تو همراه است و همواره با تو نفس میکشد، همیشه زنده زنده است. «میلاد» از آن دسته افرادی است که فقط با یکبار دیدن وی، نوعی از پیوند را تحمیل کرد که در لطافت شعر و پاکی روح و صفای باطن نهفته بود. با کمال صداقت و صمیمیت اولین کتاب شعر خود را به من داد. تازه وارد دانشگاه شده بود و نه مانند بسیاری که دغدغه شناخت پیرامون خود را ندارند، گونهای از حس شناخت و معرفتشناسی داشت که همان باعث این پیوند شد.
شعر عرفانپور از نگاه دکتر حسن بشیر
او را با شعرش شناختم که این شناخت، شناخت وی را بهدنبال داشت. روحی بلند که در شعری پاک و متعهد نهفته بود. جریان شعری وی جریان روح وی را متجلی میکند. و من این جریان را در وی کشف کردم، بیشتر از آن، دیدم و فراتر از آن درک کردم و شناختم. درباره اولین کتاب شعرش، کلماتی نوشتم که گرچه بلند و طولانی نبودند اما احساس من در آنها کاملا هویدا بود. این شناخت، شناختی بود که هیچگاه متوقف نشد. با کتاب دومش که با کمال ادب و تواضع به من هدیه کرد، این شناخت عمیقتر و وسیعتر شد. کتاب اول وی از بهار و پائیز و عشق سرشار بود: «پاییز بهاریست که عاشق شده است». اما کتاب دوم وی از «یاد شهر» و دیاری سخن میگوید که بوی رجعت میدهد و نوستالژی ابدی وی برای دستیابی به آن را مجسم میکند.
«یاد شهر» یاد رجعت انسان آشفتهای است که گیسوی دربادرفته وی، مقاومتی در برابر باد ندارد. باد آشفته، آشفتگی وی را صد چندان کرده است. آشفتگی که به شیفتگی کشانده است. شیفتگی به «شهری» که میخواهد به آن رجعت کند. در این سیر عرفانی و هجرتگونه، «میلاد» با جریان حیات و اشکال مختلف آن گریبانگیر است و مبارزهای سخت و بیامان را دنبال میکند. تصاویر در متن حیات ذهنی وی نقشی از شهر و شبهشهر و نه چندان شهرهایی که در اینجا و آنجا شکل میگیرند و جامعه انسانی را بهدنبال خود میکشانند، شکل میگیرد. این نقش با آنچه که وی میخواهد گاهی در تناقض است و گاهی در تعامل. گاهی نیز خود را اسیر آن میبیند و زمانی آن را زندانی خود. اما در این سیر و سلوک شاعرانه که بوی معصومیت و فطرت از آن بلند میشود، «میلاد» گاهی کودکی است که پاکی را منعکس میکند و گاهی نوجوانی است که بهدنبال پاکی است که آرمان وی را تشکیل میدهد و گاهی نیز فراتر از آن به جوانی میماند که در حسرت این پاکی است که در شهرِ آرزوهای وی نهفته است.
در این سیروسلوک عارفانه به سوی شهر آرمانی، «میلاد» با زمان که در حرکتی ابدی است گریبانگیر است. کودکی با بیرحمی زمان به نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیری میگراید. معصومیت در این مسیر نه چندان کوتاه دچار طوفانهای ناخواسته میشود. زمان، وی را آرامآرام از آنچه با وی پیوند خورده است، دور میسازد. این حرکت در عین سلوک، بازتابی از غفلتهای زمان است که غرور و نخوت را منعکس میکند. «میلاد» نگرانی خود را با همان لحن کودکانه و معصومانه بازگو میکند. نگرانی سالکی که شعرش، تکههای روح اوست که همراه با باد مقدسی که به سمت شهر آرمانی میوزد، در اهتزاز میباشند. «من شهر به شهر از خودم دور شدم». این دوری در حرکت زمانی، واقعی است، اما در حرکت سلوکمآبانه، عین نزدیکی و قرب است.
«میلاد» در تنهایی جاده، با تنهایی خود همراه میشود. اما از این تنهایی نگران نیست. وی همسفر جادهای شده است که قطبنمای آن به سوی «شهر آرمانی» است. این تنهایی را بر جمع هزاران تن ترجیح میدهد. اصلا باکی از وحشت تنهایی ندارد که این تنها هستند که تنهایی را بر وی مستولی میکنند. «از دست ندادهایم تنهایی را». بر همین تنهایی مقدس، سلام میکند و با ایمانی استوار، در عین عینیتهای شهگونه، وعده بازگشتن به شهری که هیچ شباهتی با رنگ و بوی شهرهای زمینی ندارد، به خود میدهد. «از شهر، دلم گرفته... برخواهم گشت»، «ای تنهایی! سلام! حالت خوب است». و این تنهایی عین سلامت و آرامش و وصال را به ارمغان میآورد. با همه این مکاشفات خواسته و ناخواسته و دیدنی و نادیدنی، زمین و آسمان هر یک بهدنبال آن گمشدهای هستند که شهر آرزوهای خود را پیدا کرده است و در ازدحام دودودم شهرهای زمینی، قطبنمای وجود خود را با قبلهنمای شهر آسمانی همسو ساخته است. در همین فضای پر از مکاشفههای زمین و آسمان، «میلاد» نه در پی فتح جهان بلکه در پی کشف جهان و نماندن به جای ماندن در سرزمین ناکجاآباد ناخواسته فرورفته در دودودم است. فریادی از اعماق دل برمیکشد که تا کی باید در این فضای کوروکر، به دنبال چراغ نورانی شهر آرمانی، منتظر ماند. اگر تنهایی، مرا با تو پیوند میدهد، از این پس میخواهم که با تو تنهایی را تجربه کنم. «تنهایی اگر که با تو بودن باشد»، «میخواهم از این به بعد تنها باشم».
«میلاد» در لحظه پایانی و در تلاطم جاده بیانتها بهسوی شهر آرمانی که تنها نه دیدن آن که «یاد» آن نیز برای دستیافتن به لحظه وصل کافی است، از غربت غریب انسان زمینی، همسایگان دور از هم، شهر پر از توهم و اضطراب سخن میگوید و داد وی از این همه کوری و کری و دوری و غربت به درد میآید. به «یاد شهر» خود میافتد و بهاری که از هیجان شور و شوق و شوریدگی عشق، به پائیزی بدل میشود که گام در سنگلاخ زمستان میگذارد تا به بهار خواستههای تازه خود دست یابد. «پائیز، بهاریست که عاشق شده است». و این عشق همچنان عاشقانه روح و تن «میلاد» را تسخیر کرده است... و «یاد شهر» همچنان در چشمان منتظر وی موج میزند.[۱۱]
دیگران در نگاه عرفانپور:
در دومین نشست سلسله جلسات «آهات» با موضوع تحلیل هنری، فرهنگی و اجتماعی عزاداریهای محرم و صفر عرفانپور نظرات خود را در مورد مهدی رسولی و آثارش اینگونه بیان داشت:
عرفانپور با اشاره به اینکه کارهای او نشان میدهد، حساسیت و وسواس خوبی برای انتخاب اشعار دارد و برخی از کارها را رد میکند، برخی از مداحان این وسواس ندارند و یا سویه غلطی از حساسیت دارند و دنبال گرفتن اثر هستند و حساسیت ادبی ندارند، گفت: مهدی رسولی حساسیت ادبی دارد و نسبت به دیگر مداحان نگاه فرهنگیتر، ادبیاتمحور و هنرمحور دارد. گواه این مطلب این است که او از شاعران توانمند و جوانی استفاده میکند که دورههای رسمی شعر را گذراندهاند و بیرون از هیأت هم غزل رسمی دارند. این حلقه موجب موفقیت آثار رسولی از بُعد ادبی شده است.
او از جمله معدود مداحانی است که توجه جدی و قابلقبولی به ادبیات و هنر دارد. او در موسیقی هیأت از نغمات و آهنگهایی استفاده میکند که وجه هنری قابلقبولی دارد. شاید نتوان گفت او به موسیقی طراز انقلاب رسیده است اما نمره قابلقبولی میگیرد و میانگین آثاری که میخواند، ملودی موثر و نسبتدار با انقلاب دارد. از حیث ادبی نیز آثار او بیاعتنا به ادبیات نیست.
رسولی توجه جدی به زبان آذری دارد، تمایز آثار رسولی با دیگران، سهزبانه بودن آنهاست که در مداحی انقلاب اسلامی یعنی مداحی گفتمان انقلاب اسلامی این تمایز بسیار خوبی است. در بخش شاعران آذری زبان نیز شاهد حضور جوانان هستیم. در بُعد اندیشهای و حکمت شعر و مداحی نیز رسولی توجه جدی دارد، این بُعد در آثار او جای گسترش دارد که البته بخشی از آن به شاعر برمیگردد که باید مطالعات اندیشهای بیشتری داشته باشند اما در مجموعه کار او نسبت خوبی از حکمت و معرفت داریم. در میان آثار رسولی، هم شعر معیار و هم شعر محاورهای هم داریم که توازن خوبی میان این دو ایجاد کرده است. کارنامه هنری امسال رسولی، خیلی خوب است.[۱۲]
بیژن ارژن
به نظرم «بیژن ارژن» شاعر شاخصی است که دغدغه اصلیاش پرداختن به رباعی بوده است و از لحاظ تنوع مضمون و دقت در مضمون و رعایت ساختار رباعی ایشان به نظر من قابل ذکر هستند.[۳]
قیصر امینپور
قیصر واقعا یک شاعر بود. شاعر بودن در وهله اول به شخصیت انسان است. اگر شاعر شخصیت نداشته باشد در جهان خارج هم نمیشود عنوان شاعر را به او اطلاق کرد. قیصر شخصیت شاعر را داشت. شخصیت کسی که اطرافیانش را درک کند. انسان فروتنی بود، هم در شاعرانگی و هم در زندگیاش. هم در برخورد با دیگران در واقع آینهای بود که دوست داشت دیگران را ببیند تا خودش را. آینهای بود که ناگهان رفت، بهنظرم این ویژگی خود قیصر بود که شعرش را هم ماندگار کرد. به نظر من یک ارتباطی به شعر و شخصیت شاعر هست که اگر شخصیت شاعر، شخصیت ارزشمندی باشد حتی شعرش، شعر ارزشمندی خواهد بود.[۳]
سلمان هراتی
سلمان شاعر خاصی برای ادبیات انقلاب بود. شاعر روستایی خوشخلق، خوشقلب و پاکی که در آن سنین جوانی به این نتیجه رسیده بود که شعر را ابزاری برای انتقال پیام انقلاب اسلامی و فرهنگ انقلاب اسلامی میدانست و متاسفانه بعد از فوت سلمان و حتی در زمان حیات سلمان خیلی از شاعران بودند با وجود این که به شهرتی رسیده بودند و در همین انقلاب هم به شهرت رسیده بودند، ارج و قربی برای معرفتگرایی قایل نبودند و اتفاقا شاعران انقلابی را مورد هجمه قرار میدادند. با توجه به اینکه همین شاعران با انقلاب اسلامی و رسانههای انقلاب به شهرت رسیده بودند! سنگر آنها سنگر روشنفکری بود و در این سنگر مایهای از شاعرانگی نداشتند. شاعر یعنی کسی که اطرافش را درک کند. آنهایی که اطرافشان هشت سال دفاع مقدس بود. آن اتفاقات خاص و ناب بود که برای این عزیزان شعر نگفتند. به نظرم نمیشود نام شاعر را بر این طایفه گذاشت.[۳] شاعری که بهنظرم حیف شد که آن را از دست دادیم و در دورانی که منتظر اوج گرفتن سلمان بودیم از بین ما رفت و شاید اگر بود الان یکی از چهرههای شاخص ادبیات امروز بود و از چهرههایی که بسیار قدوس داشت و بسیار آنچیزی که ما شنیدیم و در آثارش دیدیم؛ بسیار پاکی روستایی خودش را حفظ کرده بود و اگر بود یکی از شاعرانی بود که همچنان پای ارزشهای انقلاب ایستاده بود و همچنان یکی از قلههای شعر انقلاب اسلامی را ایشان در اختیار داشت.[۴]
پروین اعتصامی
پروین اعتصامی بزرگترین بانوی شعر فارسی در کل تاریخ شعر فارسیست. ایشان نهتنها شاعر معلم است و معلم انسانیت و اخلاق هم هست و باز یکی از تأسفهای ما این است که قرن ما حضور ایشان را خیلی کم درک کرد و ایشان را از دست دادیم و به نظرم گنجینه شعری ایشان هم به اندازه کافی شناخته نشده و کسی هم راه ایشان را دنبالهروی نکرد در حوزه شعر تعلیمی.[۴]
علیرضا قزوه
علیرضا قزوه بزرگترین شاعر شیعی بعد از انقلاب اسلامی که نمادهای شعر شیعه در شعرش بیشتر جریان دارد، ایشان است و باز نقش معلمی و جریانسازی هم دارند.[۴]
علی محمد مودب
برادر بزرگ خیلی از شاعران جوان انقلاب اسلامی هستند و طلایهدار شعر انقلاب اسلامی در این چند سال اخیر.[۴]
محمدمهدی سیار
شاعر بسیار آیندهدار انقلاب اسلامی که درآینده میتواند نمادی در شعر شیعی و انقلابی ما باشد.[۴]
جوایز و افتخارات
- سرو زرین جشنواره بینالمللی شعر فجر (۱۳۸۶)
- مقام اول جشنواره جوان خوارزمی (۱۳۸۵)
- جایزه ادبی قیصر امینپور (۱۳۸۶)
- نامزد جایزه قلم زرین (۱۳۹۴)
- برگزیده جشنواره تقریب مذاهب اسلامی (۱۳۸۹)
- برگزیده جایزه کتاب سال شعر جوان (جایزه قیصر امین پور)(۱۳۹۷)
آثار و کتابشناسی
- از شرم برادرم (مجموعه رباعی)، انتشارات سپیدهباوران (۱۳۸۵)
- پاییز بهاریست که عاشق شدهاست (مجموعه رباعی)٬ انتشارات سپیدهباوران (۱۳۸۶)
- پادشهر (مجموعه رباعی)، انتشارات سپیدهباوران (۱۳۸۸)
- جشن فراموشیها (مجموعه رباعی)، انتشارات سپیدهباوران (۱۳۸۹)
- بیخبریها (مجموعه شعر)٬ نشر شهرستان ادب (۱۳۹۱)
- چارهها٬ (گزیده رباعی سه دهه انقلاب اسلامی)٬ نشر شهرستان ادب (۱۳۹۲)
- ناخوانده٬ (مجموه شعر)٬ نشر شهرستان ادب (۱۳۹۳)
- از آخر مجلس شهدا را چیدند (مجموعه شعر)٬ نشر شهرستان ادب (۱۳۹۴)
- دربارهٔ تو( مجموعه شعر)، انتشارات سوره مهر (۱۳۹۵)
- راهبندان (مجموعه شعر) نشر شهرستان ادب (۱۳۹۶)
- ۱۷۵ اقیانوس (انتخاب و گزینش شعرهای سروده شده درباره شهدای غواص)٬ نشر شهرستان ادب (۱۳۹۵)
- تماشایی٬ نشر شهرستان ادب (۱۳۹۶)
سبک و لحن و ویژگی آثار
عرفانپور علاوه بر داشتن ذوق و قریحه ذاتی و طبع روان شاعری که خداوند در وجودش به امانت گذاشته است، به گفته خودش در فضا و محیط مناسبی نیز رشد کرده است. او اولین شعر قاعدهمندش را سال ۱۳۸۳ یعنی زمانی که تنها ۱۶ سال داشته، سروده است و البته خودش به یاد دارد که در ۷سالگی هم طبع شعریاش به کمکش میآمده و چیزهایی میسروده است. سرانجام سیر صعودی موفقیتهای او کار را به آنجا رساند که در سن ۱۸ سالگی جایزه خوارزمی را از آن خود کرد. با این وجود علاوه بر اینکه زبان این شاعر جوان در سرودن شعر استوار است، محتوای بهکاررفته در اشعار او نیز جذاب و غنی است و همین باعث شده که او در میان شاعران امروز شناخته شود و چهره شناختهشدهای به حساب بیاید.
شعرها و بهخصوص رباعیهای او ویژگیها و مشخصههای زیادی دارند که میتوان آنها را برشمرد اما دو ویژگی خیلی بارز اشعارش یکی غافلگیری در رباعیها و دیگری پرداختن به مضمونهای اجتماعی و بهنوعی شعر اعتراض است. ضمن اینکه او این توانایی را دارد که در یک رباعی که تنها ۴ بیت دارد، مضمونهای متفاوتی را بیان کند و یک موضوع را از چند زاویه ببیند.
برانگیزانندگی و غافلگیریهای این شاعر در مصراع آخر رباعیهایش است. که این سبک از قدیم تاکنون هم رواج داشته. از خیام و مولانا گرفته تا قیصر امینپور، سلمان هراتی و ...
از سوی دیگر او در قدیمیترین قالب شعری زبان فارسی شعر میگوید اما با زبان و مضمون امروزی. او در فضاهای مضمونی مختلف سرک میکشد و در حوزههای مختلف تبحر دارد. شعر عاشقانه، دفاع مقدس، آیینی، اجتماعی و شعر اعتراض مضمونهایی هستند که عرفانپور همه آنها را با موفقیت تجربه کرده است.
در مورد شعرهای اعتراض و شعرهای اجتماعی او هم نکته مهم که خودش هم بر آن تاکید دارد، سیاهنمایی نکردن است. او اعتراض میکند و درعینحال نقطههای امید را هم نشان میدهد.[۱۳]
نگاهی به برخی آثار
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
در پی توهین کشیش آمریکایی به ساحت ارجمند پیامبر اسلام، میلاد عرفانپور شعری سروده و دراینباره نیز نوشته است: بیحرمتی به رسول مهربانیها، حضرت محمد(ص)، جرئت خاموشی را از من گرفت.[۱۴]
روی گل محمدی از اشک، تر شدهست | با ما مصیبتیست که عالم خبر شدهست | |
با ما مصیبتیست که ورد زبان شده | با ما مصیبتیست که خون جگر شدهست | |
دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت | لشکر نبردهایم و نبردی دگر شدهست | |
آن سوی خندهها، همه دندان گرگ بود | اینک زبانشان به دهان ، نیشتر شدهست | |
از هیچ زادهاند و پی هیچ، زیسته | شیطان، بر این جماعت ابتر، پدر شدهست | |
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا | زیبایی خدا، به خدا بیشتر شدهست | |
عالم، هنوز در صلوات است و همچنان | این رایت نبیست که بر بام، بَر شدهست |
در عرقریز روزهای جهاد
میلاد عرفانپور پس از مشاهده مستند لبه روشنایی که به زندگی شهید احمدی روشن میپردازد، و به مناسبت سالگرد شهادت این شهید بزرگوار شعری سروده است و یادداشت کوتاهی هم در ابتدا دارد که به شرح زیر است:
خلق اثر فاخر در هر یک از رشتهها میتواند مقدمه خلق آثار در رشتههای دیگر شود. مستند زیبای «لبه روشنایی» که روایت تازهای از شهید احمدی روشن داشت باز مرا به سرودن برای آن بزرگ واداشت. احساس میکنم در مقابل آن شهید هیچ ندارم جز توان سرودن.[۱۵]
بی تو بالابلند! دلتنگیم! از هوای بهشتیات چه خبر؟ | خبر از دور دورها داری، دل ما نیز با تو رفته سفر | |
با مینیبوس خسته پدرت ، سفر تو شروع شد آری | سفر تو شروع شد با رنج، با همان لقمه حلال پدر | |
در عرقریز روزهای جهاد، خم به ابروی خود نیاوردی | کمر دشمنان تو خم شد، بس که خوردند از تو خون جگر | |
زیستی با حکایتی زیبا، در هوای شهادتی زیبا | ماندن تو چقدر زیبا بود، رفتن تو چقدر زیباتر | |
وای بر ما که کم گذاشتهایم، سر به بالین غم گذاشتهایم | دل ندادیم ساعتی به حضور، تن ندادیم لحظهای به خطر | |
خوش به حال تو که رشید شدی، امتحان داده رو سپید شدی | خوش به حال تو که شهید شدی ، خوش به حال تو لحظه آخر! | |
ای دل بیقرار ناآرام، دیگر آرام شو! خدا قوت! | بی گمان دیدهای امامت را، چه خداقوتی از این بهتر؟! | |
تاب، خالی ...علیرضا بیتاب ...خانه خاموش مانده بعد از تو | خانه خاموش مانده اما نه...باز شاید تویی...صدای در |
که من شهیدم و در رمی دایم جمراتم
غزل میلاد عرفانپور برای قربانیان فاجعه منا:[۱۶]
هنوز گرم مناجات و گریهی عرفاتم | چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم | |
هنوز تشنهام آری، قسم به اشک دمادم | دمی به چشمهی زمزم، دمی کنار فراتم | |
در امتحان منا, شرمسار طفل حسینم | به لطف کندی چاقو اگر دهند نجاتم | |
نفس نمانده برایم در این هوای مقدس | ولی به کوری اهل نفاق، در صلواتم | |
خبر دهید به شیطان، خیال خام نبندد | که من شهیدم و در رمی دایم جمراتم | |
خبر دهید به مردم لباس سوگ نپوشند | خبر دهید به مردم که عید بوده وفاتم |
این نعش شهید نیمه شعبان است
در پی حرکت سلفیهای مصر که حسن شحاته، دانشمند شیعه و سه تن از یاران او را در خانه خود و در حال برگزاری مراسم نیمه شعبان، به طرز تکاندهندهای به شهادت رساندند و نعش پاکش را بر خاک کوچهها کشیدند و خانهاش را آتش زدند، میلاد عرفانپور در واکنش به این حادثه تلخ چند رباعی سروده و به حسن شحاته و دیگر شهیدان نیمه شعبان تقدیم کرده است:[۱۷]
نقد برخی آثار
مجموعه اشعار «جشن فراموشی»
مهدی حیدری دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران بر این کتاب میلاد عرفانپور یادداشتی نوشته است که میخوانید:
شادکردنِ مردم با آتشِ جگر، هنری است که فقط شاعران آن را خوب بلدند؛ شاعرانی که برای چند دقیقه هم که شده تو را از هیاهوی روزمرّه جدا و مهمان لحظات نابِ کشف و شهود میسازند؛ شاعرانی که به قول قیصر امینپور میتوانند کوهستانی از اندوهترینِ اندوهها را بر دوشِ جان کِشند و دَم درنکِشند؛ همانان که هُرم درونشان، زبان و گوش را میسوزاند و مثل آتش چهارشنبهسوری خود شعلهور میگردند تا مایه سرور و نشاط مردم باشند:
کشتند تو را و عید ، عاشورا شد | عیدانه تو جان تو شد، غوغا شد | |
پیداست که قتلگاه یاران علیست | هر خانه که خانه غم زهرا شد | |
آتش بزنید،این گلستان زندهست | تا عشق علی هست، مسلمان زندهست | |
با لشکر سبز یار، برمیگردد | این مرد که با نیمه شعبان زندهست | |
هم تشنه دیداری و هم سیرابی | با هدیه جان، منتظر اربابی | |
بر خاک کشیدند تو را مثل حسین(س) | تا معنی انتظار را دریابی | |
تا چشم خدا به آه مظلومان است | فریاد (حسن شحاته) جاویدان است | |
مظلوم، به خاک کوچهها بردندش | این نعش شهید نیمه شعبان است |
من مثل چهارشنبه آخر سال | آتش به جگر دارم و مردم شادند |
میلاد عرفانپور، نخبه جوان روزگار ما از جنس چنین شاعرانی است. او با انتشار مجموعه رباعیاتش که روزبهروز علاقهمندان بیشتری مییابد، لحظاتی را برای درنگ و تامّل هنری توام با فهمی لطیف و عمیق در اختیار اهل ذوق قرار میدهد. کتاب «جشن فراموشیها»، شماره هفتم از مجموعه شعر امروز که از سوی نشر سپیدهباوران منتشرشده، بهانهای است تا لحظاتی با این مکث هنری همراه شویم.
بهطور کلّی، مضامین این دفتر را میتوان تحت عناوین عشق، تنهایی، انتقاد از نابرابریهای اجتماعی، مرگاندیشی، نگاه شاعرانه به طبیعت، عبادت و ولایت طبقهبندی کرد؛ هر چند اشعار زیبایی پیرامون موضوعات پراکنده (مثل حجاب، گذشت، دفاع مقدّس و ...) نیز در این مجموعه به چشم میآید.
اشک، طفلِ زبانبسته گویا، محورِ چند رباعی عاشقانه این دفتر قرار گرفته است. زلف پریشان، خالِ هندو و چشمان عسلی محبوب هم از عناصر دیگر این بخش هستند که شاعر با استفاده از شگردِ ایهام و تعلیق، آنها را در شعرش گنجانده و رباعیات تحسینبرانگیزی خلق کرده است.
یکی از شاخصههای رباعیِ خوب این است که حرفِ اصلِ کاری را در مصراع آخر به خواننده منتقل کند و این ویژگی در بسیاری از ابیاتِ این دفتر جلوهگری مینماید. مثلاً:
از آن خُم بسته انگبین میخواهم | داروی شفای دل و دین میخواهم | |
ترمیمِ دلِ شکسته کار عسل است | چشمان تو را برای این میخواهم |
یا:
با خرمنی از بهانهها میآمد | در پاسخ تازیانهها میآمد | |
طوفان که شکست برج و باروها را | از سمت یتیم خانهها میآمد |
چنان که در این بیت نیز دیدیم، عرفانپور با نگاهی تیزبین و اجتماعی، مسئله نابرابری و شکاف میان فقیر و غنی را بهخوبی در این مجموعه مطرح میکند. او با توجّهِ ویژه به «یتیم»، بهعنوان شخص ضعیف جامعه، او را در برابر برجسازانی قرار میدهد که جز پول چیز دیگری نمیشناسند. البتّه او در این باره نگاهی فراملّی و جهانوطنی دارد و همه زراندوزان را در برابر همه مستضعفان میبیند و آرزو میکند:
ای کاش دلم خوشهای از گندم بود | در دستِ گرسنگانِ آفریقایی |
میبینیم که شاعر چگونه زبان امروز را در اشعارش به کار گرفته است و حتّی کلماتی مانند «آفریقایی» را که کاربردش در رباعی، نازل به نظر میرسد، چنان در بطن شعر گنجانده که هیچ غرابتی ایجاد نکرده است.
مرگاندیشی نیز از جلوههایِ بارزِ جشن فراموشیهاست. شاعر، مرگ را بهمثابه حادثه تکاندهندهای میبیند که وصالِ قریب دنیایی را بعید میسازد و خواب سنگین ما جز با آن نمیشکند. از نظر او مرگ، جادهای است که به خلاف همه جادهها، پیران خمیدهپشت در آن از جوانان چالاک سبقت گرفتهاند و میتوان برای رسیدن به آن لحظهشماری کرد، هرچند آدمی مانند سالهای تقویم نیست که اجلش همواره سرِ وقت برسد. در مواجهه با مرگ، انسان نیز که خود را بار سنگینی بر شانههای زمین میبیند و حس میکند که آرامشِ تسبیحِ درخت و گل و رود را بر هم زده و کاری کرده که به قانون طبیعت برخورده است، چارهای ندارد جز آن که بگوید:
عمری به هوای دل خود زیستهایم | جان دادن ما برای او باشد کاش |
البتّه این نگاه عبرتآموز با مرگنترسی نیز جمع میشود؛ چنان که دلتنگیِ وصلِ محبوب، از تنگدلیِ قبرها وحشت میزداید و با این طرز تفکّر، میتوان مانند عصا تا محضر مرگ پایکوبی کرد.
نگاهِ هنرمندانه به پدیدههای طبیعت مثل خورشید و ماه که سرشار از حسن تعلیل است، به برخی از رباعیهای این دفتر نمایِ خیالیِ جالبی داده است؛ مثلاً در این اشعار، خورشید با آن تاج و تخت، لباسِ خوابِ غروب به تن میکند و پشتِ کوه، در زیر چراغ خوابِ ظریف ماه، در خانه کوچ کلنگیاش استراحت میکند و یا مانند کسی که کلید خانهاش را گم کرده است، بر سر دیوار میرود (طلوع میکند). ماه نیز از دِهِ شب، نان سپید برای سفره ستارگان میآورد و با چادرِ حیاانگیزِ شب، سکه بیرواجش رونق میگیرد. گنجاندن اصطلاحات شرعی و عبادی در شعر و پیوند دادن آنها با مضامین عاشقانه که به گونهای بسیار طبیعی صورت پذیرفته، بر لطف کلامِ عرفانپور افزوده است. وی در اواخرِ این دفتر، با نگاهی ویژه به نماز، واژگان و عباراتی مانند «سبحانالله، ذکرِ مستحب، سجاده، تسبیح، نمازِ شب، نمازِ شکسته، سجده، مسجد، وضوخانه، رکعت و استغفار» را در اثنای شعر میگنجاند. این بینش تخیّلی که همراه با حسن تعلیل و نگاه هنری به طبیعت است از مهمترین ویژگیهای زبان شعری عرفانپوراست که از روح لطیف و بیآلایش او حکایت میکند، همان روحی که به قول سهراب، آب را میفهمد؛ مثلاً:
از سجده و لذّت عبادت گفتی | یا آیهای از صبحِ قیامت گفتی | |
برگ از پی برگ بر زمین ریخته است | ای باد چه در گوش طبیعت گفتی؟ |
یا وقتی که عشق و شرع را به هم میآمیزد:
دل معتکف سیاهی چشمانت | جان صوفی خانقاهی چشمانت | |
یک عمر دلمشکسته خواندهست نماز | در مسجدِ بین راهیِ چشمانت |
اگر بخواهیم از برخی عیبهای این مجموعه نیز سخن بگوییم، ناگزیر تکراری و کلیشهای شدن مفاهیم، یکی از آنهاست. اگر شاعر در رباعیِ امروز حرف یا لحن تازهای نداشته باشد و همان مضامینِ شعرِ سنّتی را تکرار کند، به زودی فراموش خواهد شد. در این دفتر گاه به ابیاتی برمیخوریم که یک مضمون آشنا را به گونهای نه چندان متفاوت، بیان کرده و یا یادآوریِ برخی مثلهای تکراری، تا حدّی تازگی و طراوتِ مضمون یابیهای شاعر را خدشهدار نموده است. مثلاً به ابیات زیر توجّه کنید:
خسران زدهایم و سرنوشتش این است | آن کس که در آفتاب، یخ بفروشد | |
عشق تو به سینه راه خود بگشاید | چون شعله که در جان نیستان افتد | |
امشب همه یاران قدیم آمدهاند | انصاف دهید جای غم هم خالی است |
که فرضاً میتوان بیت آخر را با این بیت مولوی مقایسه کرد و اذعان نمود که چیز تازهای ندارد:
دیدی که مرا هیچ کسی یادنکرد | جز غم که هزار آفرین بر غم باد |
در مجموع، این اثرِ عرفانپور گامی به جلو محسوب میشود. این دفتر کشکولی است که بسیاری از لحظات و تجربههای شخصی، اجتماعی و فرازمانی و فرامکانی در آن ثبت شده است و مطالعه آن در غوغای مشغله و گرفتاری، در مترو، اتوبوس، تاکسی و یا در حال استراحت، لحظهای ما را از فضای سنگین شهر جدا میکند و نشان میدهد که هنوز «یک شاخه گل سرخ دهاتی مانده است».[۱۸]
گزیده رباعیات «شمعدانیها»
حامد طونی، شاعر آئینی به بهانه انتشار کتاب «شمعدانیها»، گزیده رباعیات میلاد عرفانپور، یادداشتی درباره این اثر نوشت. متن این یادداشت به شرح زیر است: میلاد عرفانپور نامی است آشنا در رباعی امروز. عرفانپور در قالبهای مختلفی طبعآزمایی کرده و در حوزه ترانه و نوحه هم فعالیت داشته، اما به گواه آثار منتشرشدهاش از آغاز تاکنون٬ اهتمام اصلیاش به رباعی معطوف بوده است. اکنون گزیدهای از رباعیات ۱۷ سال شاعری خود را در کتاب «شمعدانیها» پیش چشم مخاطب آورده است.
رباعی عرفانپور، در عین خاصپسندی، عامفهم است و طیف وسیعی از مخاطب را با خود همراه کرده است. از وجوه مختلفی میتوان درباره رباعیهای او صحبت کرد. دریچهای که این نوشتار برای تماشای رباعیات عرفانپور در نظر گرفته، اشارتی است به کشف در رباعی و جایگاه تجربه زیسته در آثار میلاد عرفانپور.
شعر و همه هنرها بر پایه کشف استوارند. کشف به منزله جوهره شعر، بیش از هر قالبی از قالبهای شعر فارسی در رباعی خود را به رخ میکشاند. تا آنجا که رباعی بیکشف، نمک کافی ندارد و آنطور که باید به دل نمینشیند. کشف حاصل تجربه است و تجربه در نوعی انفعال رخ میدهد. شاعرها همه در عمیقترین لحظات شعر و شاعریشان نوعی انفعال و جذبه را تجربه میکنند. جذبه و ربایشی که شاعر را در آنی میهمان خود میکند و از رهگذر آن مضمونی بدیع در کالبد کلمات مینشیند. به میزانی که شعر شاعر حاصل این جذبه و ربایش باشد، اصالت، طراوت و حلاوت بیشتری خواهد داشت. در یک دستهبندی میتوان تجربه را به دوگونه آفاقی و انفسی تقسیم کرد.
بحث درباره چیستی هر یک از این دو گونه و اقسام آنها مجال دیگری میطلبد، آنچه اینجا مهم است اینکه بخش مهمی از عیار شعر و شاعری یک شاعر و بطور خاص یک رباعیسرا به مجموعه کشفهای او بازمیگردد. در این بخش برآنیم به اختصار برخی تجربههای آفاقی شعر میلاد عرفانپور را به تماشا بنشینیم. با حکایتی که خود شاعر چند روز پیش در مراسم رونمایی از کتاب شمعدانیها گفت شروع کنیم:
'پرسید از من رهگذر: آتش داری؟'
گفتم: دلم آتش است٬ آری٬ آری!
آنگونه که تا روز ابد میسوزد
از آن سرسوزنی اگر برداری
ماجرا از این قرار است که شاعر روزی قصد برگشت از جایی داشته، اما وقتی در محل پارک ماشین خود حاضر میشود میبیند خبری از ماشینش نیست! در همین اثنا که تلاطم و ابهام ضمیر شاعر را دربرگرفته و خوشبینانهترین احتمال این است که جرثقیل راهنمایی رانندگی ماشین را برده باشد، رهگذری عبور میکند و میپرسد: «آتیش داری؟» این میشود که شعری در جان شاعر گُر میگیرد و در قالب کلمات ریخته میشود.
همیشه البته نباید دنبال ماجرای خاص و پیچیدهای برای خلق یک شعر باشیم. اگر شاخکهای شاعرانگی شاعر حساس باشد، ماجرا میتواند خیلی سادهتر از این هم باشد. میشود یک دانشآموز دبیرستانی بود که در سرویس اتوبوس دبیرستان در مسیر رفت یا برگشت، در ماههای پاییزی منظرهای از درختان رنگرنگ شیراز را دید و نتیجهاش یک مصرع ماندگار شود: «پاییز بهاریست که عاشق شده است.»
نمونهای دیگر این رباعی شناخته شده است:
ما سینه زدیم٬ بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم٬ آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
این رباعی هم حکایتی دارد. شاعر دوران نوجوانی خود را در حسینیه رهپویان وصال شیراز گذرانده و آنجا بالیدن گرفته است. عِرقی بسیار به این حسینیه و هیأت دارد و خود را مدیون آن میداند. حادثه تلخ تروریستی بمبگذاری در حسینیه رهپویان در بخش انتهایی حسینیه و شهادت جمعی از حاضران در فروردینماه ۸۷ دستمایه خلق یک رباعی زنده دیگر میشود.
نمونهای دیگر رباعی گیرای زیر است:
یک پنجره٬ گلدان فراموش شده
یک خاطره٬ انسان فراموش شده
در خانه جماعتی پی معجزهها
بر طاقچه قرآن فراموش شده
شاعر روزی سوار یک تاکسی میشود که قرآنی کوچک روی داشبورد خود دارد. قرآنی که احتمالاً قدری خاک هم گرفته باشد. نتیجه دیدن این تصویر روزمره، میشود سرایش یک رباعی تازه و جاندار دیگر.
این رباعیها نماینده خوبی هستند. برای این حقیقت که هرچقدر شعر بیشتر به تجربه زیسته شاعر نزدیک باشد، بدیعتر و جاندارتر است. گو اینکه بخشی از جان شاعر به آن شعر الحاق شده و تا همیشه در آن نفس میکشد. این زندهبودن، این بدعت، حاصل فردیت شاعر و صدق او در مواجهه با پدیدههاست، و صدالبته مرهون شاخکهای حساس و تیز شاعرانهای که در چنین لحظاتی برانگیخته میشوند. شعر هرچقدر صادقانهتر باشد و به دور از نقش و نقاب تجربههای شاعر را بیان کند، زندهترو تازهتر است. یکی از علل همشکلشدن و قشریشدن بخش مهمی از شعرهایی که امروز به عنوان شعر جوان میشناسیم، همین نداشتن تجربههای شخصی اصیل، چه از نوع آفاقی و چه از نوع انفسی است. امروز با شاعران کمی مواجهیم که در شخصیت خود فردیت و در شعر خود تشخص داشته باشند.
شاعر کسی است که به زبان اشیاء دسترسی پیدا میکند و با آنها همسخن میشود. کسی که آنچه را دیگران بدان نگاه میکنند ولی نمیبینند، به تماشا مینشیند. در آنچه دیگران سرسری و روزمره از کنارش عبور میکنند، ژرفشده و با اشیاء و پدیدهها همسخن میشود و از رهگذر این همسخنی، کشفهایی تازه به ارمغان میآورد. از لوازم این همسخنی آنطور که این قلم درک میکند، اولاً طلب، بیقراری و انتظار شاعرانه و ثانیاً گشودگی دائم به اشیاء و برداشتن مرزهای میان خود و پدیدههاست. میلاد عرفانپور به گواه اشعارش به جمع میان این بیقراری و گشودگی دستیافته و البته همچنان در مسیر کمال در این زمینه است. تنوع سوژههایی که در شعر او دیده میشود هم مؤیدی است برای دسترسی او به این همسخنی و تخاطب با پدیدهها و اشیاء.
دیدار بهاری من و گنجشکان
آرامش جاری من و گنجشکان
من این طرف میزم و آنها آن سو
صبحانه کاری من و گنجشکان
«شمعدانیها» گزیدهای از رباعیات میلاد عرفانپور، در ده کتاب پیشتر منتشر شده و یک کتاب زیر چاپ اوست. میان مجموعههای پیشتر منتشر شده از او که شاعری پرکار است، میشد معدود رباعیهایی هم پیدا کرد که طرازی بهنسبت پایینتر از کلیت رباعیها داشتند، اما این گزیده یکدست است و ۱۷۷ رباعی کامل و سرشار را پیش چشم قرار داده است. کارنامه شعری میلاد عرفانپور در همین سن ۳۴ سالگی کارنامهای برجسته است، کارنامهای که برای امروز و فرداها حرف برای گفتن دارد. (11)
باور کنید امام نمردهست
عرفانپور شعر در سوگ رحلت امام روح الله (ره) سروده است که خواندنی است:
جاری شدهست نغمه بدرود اما تب سلام نمردهست
رفت آن بزرگوار و پس از او، آن رسم و آن مرام نمردهست
آن مـرد بی نمونه دوران، از خاطر خواص نرفته
لبـخندهـای پیـر جماران در سینه عوام نمردهست
ما نسل لحظههای حضوریم، در روزگار بیتو صبوریم
چشـم انتظار صبـح ظهوریم، خـون در رگ قیام نمردهست
زندهست آنکه نام نکویـش در ذهـن روزگار بماند
آری چنانکه شیخ اجل گفت، آن مرد نیک نام نمردهست
ای ابرهای بغض! ببارید، خود را به گریهها بسپارید
ای گریههای تلخ بشورید، باور کنید امام نمردهست[۱۹]
گرفته رنگی از خوناب گویا تور جاشوها
میلاد عرفانپور درباره واقعه 12 تیر و هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری توسط ناو آمریکایی شعری سروده این شعر که به گلهای سرخی که ۱۲تیر ۶۷ خلیج فارس را معطر کردند، تقدیم شده است، به شرح زیر است:
هنوز آثاری از گلهای سرخی مانده بر دریا
هنوز از بغض معصومانهای دارد خبر دریا
خلیج فارس دارد رودرودی تازه می خواند
که موجاموج سرشار است از خون جگر دریا
گرفته رنگی از خوناب گویا تور جاشوها
غروبی سرخ دارد همچنان این نوحهگر دریا
هنوز انگار میبیند مصیبت را که پیوسته
به ساحل میرسد آشفته با چشمان تر، دریا
هنوز این موجها بر صخرههای کینه میتازند
هوای انتقام از دشمنان دارد به سر دریا
به هر سو داستان ناتمامی مانده روی آب
هنوز از گفتهها، ناگفته دارد بیشتر دریا [۲۰]
پانویس
- ↑ «میلاد عرفانیپور».
- ↑ «مروری بر آثار میلاد عرفانپور در بیست و چهارمین عصرانه ادبی فارسی».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ۳٫۷ ۳٫۸ «گپوگفتی با میلاد عرفانپور/حسین قرایی».
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ ۴٫۱۷ ۴٫۱۸ ۴٫۱۹ ۴٫۲۰ ۴٫۲۱ ۴٫۲۲ ۴٫۲۳ ۴٫۲۴ ۴٫۲۵ ۴٫۲۶ ۴٫۲۷ ۴٫۲۸ ۴٫۲۹ ۴٫۳۰ ۴٫۳۱ ۴٫۳۲ ۴٫۳۳ ۴٫۳۴ «مصاحبه و گفتوگو با میلاد عرفانپور شاعر آیینی».
- ↑ «به بهانه انتشار کتاب «شمعدانیها»/ آستانه همسخنی با اشیاء».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «پای صحبتهای جوانی که در روز شهادت حاج قاسم خبر از زندهبودن سردار دلها داد/ عرفانپور: رهبر انقلاب از کار من متأثر شدند».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «عرفانپور: در مهدکودکها از موسیقی نامناسب استفاده میشود!/ کودکان را از موسیقی سخیف دورکنیم».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ «گفتوگو با میلاد عرفانپور شاعر هیئتی».
- ↑ «شاعری با ضرباهنگهای دلربا».
- ↑ «شاعری آرمانگرا با تولی و تبری».
- ↑ «- شاعری که شعرش٬ تکههای روح اوست».
- ↑ «میزگرد فارس/ هیات ثارالله زنجان جمع میان نگاه ملی و محلی است/ رسولی: از مداح باید به اندازه ظرفیتش انتظار داشت».
- ↑ «کهنترین قالب شعر فارسی در دستان جوانترین نامزد قلم زرین».
- ↑ «نمرود تیر بسته به زیبایی خدا/ زیبایی خدا٬ به خدا بیشتر شدهاست».
- ↑ «در عرقریز روزهای جهاد٬ خم به ابروی خود نیاوردی».
- ↑ «خبر دهید به شیطان٬ خیال خام نبندد/ من که شهیدم و در رمی دائم جمراتم».
- ↑ «مظلوم٬ به خاک کوچهها بردندش/ این نعش شهید نیمه شعبان است».
- ↑ «مثل چهارشنبه آخر سال».
- ↑ «سرودههایی برای حضرت روحالله/ باز خردادی دگر آمد عروج پیر ما».
- ↑ «گرفته رنگی از خوناب گویا تور جاشوها».