محمدمهدی سیار
محمدمهدی سیار | |
---|---|
زادروز | ۱تیر۱۳۶۲ زاهدشهرِ (فسای) استانِ فارس |
ملیت | ایرانی |
کتابها | «بیخوابی عمیق»، «حقالسّکوت»، |
مدرک تحصیلی | کارشناسیارشد إلهیات با گرایش فلسفه، دانشجوی دورهٔ دکتریِ فلسفه با گرایش مشاء. |
دانشگاه | دانشگاه امام صادق، دانشگاه تربیت مدرس |
محمدمهدی سیار، شاعر غزلسرای معاصر ایرانی است.[۱]
محمدمهدی سیار متولد ١ تیرِ ١٣٦٢ در زاهدشهر (فسای) استان فارس است. وی دانشآموختهٔ کارشناسیارشد إلهیات با گرایش فلسفه از دانشگاه امامصادق (ع) و دانشجوی دورهٔ دکتری فلسفه با گرایش مشاء در دانشگاه تربیّت مدرّس میباشد. عنوان پایاننامهٔ کارشناسی ارشد او «صورتبندی نظریهٔ ادبی براساس مبانی حکمت صدرایی» بوده است. سیّار شاعری غزلسراست که در دیگر قالبهای شعری (نظیر رباعی، دوبیتی، ترانه، نیمایی و سپید) هم شعر سروده و میسراید. محمدمهدی سیّار به اذعان خودش از (شعرهای) مرحوم قیصر امینپور تأثیر پذیرفته است و امینپور یکی از شاعران بسیار مورد علاقهٔ او میباشد.
غزلهای سیّار معمولاً از وحدت موضوعی خوبی در محور عمودی برخوردارند و علیرغم اینکه گاه در سبک هندی هم سروده شدهاند و هر بیت آن به تنهایی میتواند استقلال معنایی داشته باشد (و بیتالغزل باشد)، امّا در عین حال ارتباط طولی غزل هم خوب و قابل قبول است. کتابهای منتشرشدهٔ او عبارتند از: «بیخوابی عمیق» (شرکت انتشارات سورهی مِهر، ۱۳۸۸)، «حقالسّکوت» (فصلِ پنجم، ۱۳۸۹) و «دادخواست» (با همکاری امید مهدینژاد و مقدّمهٔ محمّدکاظم کاظمی به صورت گردآوری؛ سپیدهباوران، ۱۳۸۸).
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
تعریف شاعر از شعر
سیّار به معنای حقیقیِ کلمه «شاعر» است و شاعربودن مقدّمِ بر سرودن و نوشتنِ شعر، ویژهگیای بهنظر میرسد در نگاهِ او به عالَم. به هماین دلیل وقتی در هر قالبی غیر از غزل هم که گاه شعری سروده، کارش جزءِ کارهای موفّق و قابلِ تأمّلِ آن قالب از آب درآمده است. قاعدتاً سیّار برای شعر باید تعریفی و معیارهایی قائل باشد فراتر از فنّ و قالب و ساختار؛ معیارهایی که از او شاعری سختگیر، زحمتکش، کاربلد و نازکخیال ساخته و کارنامهی مثبتی هم برای او به ارمغان آورده است. برگزیدهی جایزهی قیصر شدن، برگزیدهگی در کتابِ فصل و کتابِ سال و… به خوبی این ادّعا را اثبات میکنند. نکتهی جالب و خوشمزهاش این است که سیّار در «نثر» هم شاعر است! او در وبلاگِ شخصیاش (چشمزخم) که خیلی به ندرت بهروزش میکند و معطوف است به شعر و غزل، گاهی که چندخطّی به عنوانِ توضیح یا پینوشت مینویسد، کاملاً شاعرانهگیِ قلمش هویدا میشود و همآن لفّاظیها و استفاده از آرایههای ادبیِ شعرهایش را در آنها هم دارد.
نسبتِ شاعر با تغزّل
تغزّل یا محادثهی عاشقانه با معشوق در شعرهای سیّار کمتر دیده میشود. او در شعرهایش معمولاً یا راویِ احساسات و تصاویرِ عاشقانه برای کسی جز خودِ معشوق است، یا راویِ عاشقانهایست که خودش یک پای آن نیست (مثلِ غزلِ «از دور چشم دوختهای بر تفاخرش»)، یا با زبانِ عناصر و استعارات و در لفّافه با معشوق گفتوگو میکند و یا اینکه اساساً مخاطبِ شعرِ او خداوند است. مثلاً وقتی میگوید: «از ریشه خشکم، از برم ای رود دور شو!/ جریان بگیر پای درختانِ لایقی»، او دارد با رود یا به عبارتِ صحیحتر با تشبیهِ معشوق به رود و خودش به درخت صحبت میکند.
تأثیرِ مذهب
سیّار شاعری مذهبیست و مذهب روی موضوع و ظاهرِ شعرش هم تأثیراتِ مستقیم و غیرِمستقیم گذاشته است. شاید آن بیتی که در آن غزلِ مشهورش که در رثای امامرضا (ع) سروده است، بهتر از هر توصیفی گویای این مسئله باشد که «نقّارهها به رقص کِشند اهلِ زُهد را/ شاعر کند خیالِ تو هر فیلسوف را». (هرچند که سابقهی شاعریِ او قدیمتر از فلسفهدانیاش هم باشد!) همچنین واژهگانِ گفتمانِ مذهب و دین در شعرهای او هرجا را که آدم ذرّهبین میگیرد به چشم میخورند. واژهها و کلماتی نظیرِ: حدیث، روایت، سند، تسبیح، مرثیه، مجلسِ ذکر، روضه، حرم، سجده، نماز، زیارت، شهادت، سوره، اذان و…
نسبتِ شاعر با مسئلهی «نقد» در شعرش
در شعرهای سیّار نقدِ معشوق خیلی کم به چشم میخورد. شاید یکی از دلایلش این باشد که معشوقِ مفروضِ بسیاری از شعرهای او وجودِ خداوند است و طبیعیست که شاعری موحّد چنین نخواهد کرد. شاید دلیلِ دیگرش هم کمیِ تغزّل باشد در شعرهای او و اینکه وقتی گفتوگویی با معشوق در کار نیست، طبعاً نقد و گلایهای هم در کار نخواهد بود. البته اینها علاوهی بر سلیقه و نگاهِ اوست به مسئلهی عشق. نگاهی که میتوان برای آن اصالت و ذات و پیشینهای به اندازهی حافظ و صائب قائل بود. شاعرهایی که نقص و قصور را عمدتاً متوجّهِ معشوق نپنداشتهاند در شعرهایشان و اگر هم گلایهای کردهاند، آن گلایه عاشقانه و با رعایتِ آدابِ عاشقی بوده است.
سیّار در شعرهایش اگر هم نقدی میکند، آن نقد متوجّهِ «انسان» است (مقابلِ خداوند) و یا نقدِ اجتماعی و سیاسیِ گروههاییست از مردم در برابرِ ارزشهایی که نباید فراموش بشوند. (بیشترک همآن نقدِ «ما» یا انسان در شعرهای او وجود دارد. مثلِ بیتِ «چشمانتظارِ آمدنِ مردمان مباش/ آنسوتر از مناره نرفتهست اذانمان» یا بیتِ «هوای هیچ دلی پُرسوجوی دریا نیست/ مدارِ پَرسهی این جویها خیابان است».)
مشکلِ انتخابِ مخاطب
یکی از اشکالاتی که بعضاً در شعرهای سیّار به چشمم میآید، این است که گاهی در انتخابِ مخاطبِ شعرش سردرگم است یا اینکه خوانندهی شعر را سردرگم میکند. افعال و ضمائرِ بعضی از غزلهای او گاه متغیّر یا نامشخّصاند. مثلاً در شعرِ «خاطرت جمع، من پریشانم» در بعضی از ابیات دارد از یک «او»ی دوستداشتنی صحبت میکند و در ابیاتی دیگر انگار آن او تبدیل به «تو» شده است (بیهیچ توجیه و توضیحی). در غزلِ «بهاریه» هم این ایراد باز به چشم میخورد. در یک بیت ما با مخاطبی گفتوگو میکنیم که ظاهراً حسبِ قرائنْ حضرتِ صاحبالزّمان (عج) باشند (یا معشوق)، امّا در بیتِ آخر «شکوفه» مخاطبِ شاعر است بیکه آن مخاطبِ بیتِ بالاتر، تشبیه شده باشد به شکوفه.
شعرهای آئینی
با اینکه راقمِ این سطور با قرارگرفتنِ هرگونه مضافٌإلیهی نظیرِ «آئینی» و «عاشورایی» در کنارِ «غزل» و ساختنِ ترکیبهای اضافی با آن مخالف است، امّا باید اعتراف کنم که محمّدمهدی سیّار دقیقاً به همآن دلیلی که پیشتر عرض شد، یعنی فیلترها، معیارها و تعریفِ شخصیِ ویژه و سختگیرانهای که برای «شعر» بهنظر میرسد قائل باشد، غزلهای با مضامینِ مرتبط به دینِ خیلی خوبی دارد و اگر قرار باشد گونهای به اسمِ «شعرِ آئینی» وجود داشته باشد، بیشتر از هرکسِ دیگری در این سالها، این اوست که شعرِ آئینیِ خوب و باکیفیّت سروده است. یا به عبارتِ دقیقتر بهترین شعرهای در این گونهی مفروض را بیشک او سروده است. ابیات و شعرهایی نظیرِ «بیتاب نیستیم… خداحافظت پدر!/ بیآب نیستیم… خداحافظت عمو!» (که بهنظرم خودش به تنهایی یک روضهی موجز و کافیست) و یا غزلِ «ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود…» یا آن شعری که در رثای امیرالمؤمنین (ع) و شهادتش سروده است؛ آنجایش که میگوید: «خطوطِ آخرِ نهجالبلاغه ریخت به خاک/ چکید هرطرفی صدچکامه روی زمین»، یا «حکایتِ من و باران که میگریست، یکیست/ از آسمان به زمین کردهاند تبعیدم/ مرور میکنم این سالهای هجری را/ پُر از تلاقیِ ماهِ محرّم و عیدم» و همچنین غزلی که برای شهادتِ حضرتِ زهرا (س) سروده است با این مطلعِ فراموشنشدنیاش که «گِردِ هم آوردند ماتمهای عالَم را/ وقتی جُدا کردند همدمهای عالَم را». اینها واقعاً جزءِ بهترینهای این حوزه و گونهاند.
او همچنین شعرها و ابیاتِ با مضامینِ اجتماعیِ خوبی هم دارد که در زیر برخی از آنها را به انتخابِ خودم میآورم:
سنگی برای «رمیْ» ازآن تسبیح برگیرید نامِ خدا را سنگ روی سنگْ نشمارید
فرجامِ ما سیرِ «مِنالحقِّ إلیالخلق» است برگشتنِ فوّارهها را ننگ نشمارید
یا
در پیشِ چشمِ کوخنشینان غریب نیست از کاهْ کوهساختنِ کاخسازها
قرآن به نیزه رفت… خدایا مخواه باز بر نیزهها طلوعِ سرِ سرفرازها
یا
هنوز ماتمِ زنهای خونجگرشده را هنوز داغِ پدرهای بیپسرشده را
کسی نبرده ز خاطر، کسی نخواهد بُرد ز یاد، خاطرهی باغِ شعلهور شده را
کسي نبرده ز خاطر، نه صبحِ رفتن را نه عصرهای به دلواپسی بهسرشده را
نه آهِ مانده بر آيينههای کهنهی شهر نه داغهای هر آيينه تازهتر شده را
جنازهها که میآمد هنوز يادم هست جنازههای جوان، کوچههای تر شده را…
کاملاً مشخّص است که سیّار در همهی شعرهایش که با مضامینِ مختلف سروده شدهاند، یک اسلوب و اصولِ ثابتی را رعایت میکند. همآن آرایههای ادبی و بازیهای لفظیای که در شعرِ عاشقانه بهکار میبرد را در شعرِ آئینی یا اجتماعی هم استفاده میکند و همآن کشفهایی که در شعرِ عدالتخواهانه دارد را در دیگرشعرهایش هم ذیلِ موضوعی دیگر دارد.
خطرِ پیشِ رو
به زعمِ راقمِ این سطور خطری که شاعریِ سیّار را تهدید میکند، تحلیلرفتن و تمامشدنِ ذوق و شوق و تواناییهای شاعرانهی او در پای مضامینِ مذهبی و اجتماعیست. همآنجور که پیشتر هم عرض شد، مهدی سیّار شاعری که شعرِ الکی و بیزحمت بگوید نیست. او برای سرودن و انتشارِ رسمیِ یک شعر (در هر قالب و مضمونی که باشد)، بسیار تلاش میکند و اصطلاحاً مایه میگذارد. چیزی که در این وانفسای کمتأمّلی و کمصبریِ آدمهای این نسل و روزگارِ ما کم و غنیمت است. این را بگذارید کنارِ استعدادِ ذاتی و بیشترک اکتساباتِ او در این سالهای شعر و شاعریاش. اگر اینها را بخواهد بهطورِ کامل معطوف کند به مضامینِ اجتماعی و آئینی، دیگر مجالی برای عشق و عاشقانهسُرایی باقی نمیماند و این حیف است بهنظرم.
امیدوارم او بتواند یک تعادلی بینِ خاستگاههای مختلفِ شعریاش برقرار کند و گاهی فاصله بگیرد از «راه»ی که در آن میپیماید و نگاهی به اطراف و اکناف و آسمان و ابر و نسیم و دریا و شقایق هم بیندازند همچون گذشتهها. بههرحال خودش هم در جایی گفته است: «بدونِ عشق بیدینم، بدونِ عشق میمیرم/ بدینسان زندهگی کردم، بدینسان زنده میمانم».
ابیاتِ زیباترِ محمّدمهدی سیّار به انتخابِ راقمِ این سطور:
چون دانهای بُریده ز تسبیحِ کائنات افتاده است در گذرِ عابران، زمین
دل میکَنَم به خاطرِ تو از دیارِ خویش ای خاطرت عزیزتر از خاطراتِ من
آیاتِ سجدهدارِ خدا چشمهای توست ای سورهی مغازله، ای سوروساتِ من!
شاعرشدن بهانهی تلمیحِ کهنهایست تا «حافظِ» تو باشم، شاخهنباتِ من!
سرِ مویی دلم آشفتهی گیسویی نیست گیسویی نیست ولی پیچوخَمی با من هست
عقلِ دیوانه که هربار سرِ جنگش بود سپر انداخته اینبار، کجا میبَریام؟
بُردی آنبار که باری دل و دینم بِبَری دلودینباخته اینبار کجا میبریام؟
کابوسِ من ندیدنِ او بود و دیدنش آنقدر خوب بود که انگار خواب بود
بههمم ریختهست گیسویی بههمم ریختهست مدّتهاست
هرکجا میروی دلم با توست هرکجا میروم غمت آنجاست
زخمهایی بر تنِ این چنگ باقی مانده است خاطراتی تار از آن آهنگ باقی مانده است
تکّهای از آسمان بودهست روزی این زمین رعدوبرقی در دلِ هر سنگ باقی مانده است
همدمِ ایکاشهاییم و غبارِ آهمان روی کاشیهای آبیرنگ باقی مانده است
کم نمیآید، خدا را شکر، من پرسیدهام غم برای یکجهان دلتنگ باقی مانده است
راه کوتاه است… یک آه است تا فانی شدن گرچه زاهد گفت صدفرسنگ باقی مانده است
مرغِ بسمل خواند: بسماللهالرحمنالرحیم در گلویم صدهزار آهنگ باقی مانده است…
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی اشعار
از دیگرویژهگیهای «شعر»های سیّار (بهطور عام) و غزلهایش (بهطور خاص) میتوان به استفادهٔ حدّاکثری او از ظرفیّتهای واژگان و بهتبع آن خلق و ایجاد آشنازداییها و کشفهای بدیع اشاره کرد. سیّار از آرایههای ادبی هم به خوبی استفاده میکند در شعرهایش. آرایههایی نظیر مراعات، واجآرایی، ایهام، تلمیح و جناس در شعرهای او حضور پررنگی دارند. درواقع سیّار علاوه بر ساختار و معنای شعر، برای لفظ و واژه هم اعتبارِ ویژهای قائل است. خصوصیّتی که در شعرهای مرحومِ امینپور هم به وضوح یافت میشود.
شعرهای سیّار به دلیل روانی و خوشلفظبودن، خیلی خوب به خاطر سپرده میشوند و در خاطر هم میمانند. اصطلاحاً شعرهای او زمزمهپذیرند. تقطیع مناسب، تسلّط بر وزن و پرهیز از سرودن مصراعهای سختخوان شاید از علل این مهم باشند. در زیر چندنمونه از آشناییزداییهای او در مورد یک پدیدهٔ ثابت (ابر) را میخوانیم:
ابرها ابر نیستند فقط، صدهزار آرزوی یخزدهاند | اینکه باریده نیز باران نیست، عاقبت از خجالت آب شدیم |
این ابرها بخار سرابند در هوا | بیهوده چشم دوخته بر آسمانْ زمین |
زمین سنگ صبورت نیست، آه ای ابر سرگردان | مریز اینگونه زیر دستوپا خاکستر خود را |
تریبون مستضعفین | محمّدمهدی سیّار؛ شاعری که «شاعر» است! https://www.teribon.ir/archives/189712/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%91%D8%AF%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%91%D8%A7%D8%B1%D8%9B-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
==================================================
- ↑ .