آنک پاریس

از ویکی‌ادبیات
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۵۸ توسط ذرّه (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب |عنوان = آنک پاریس |تصویر = |اندازه تصویر = |زیرنویس تص...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آنک پاریس
نویسندهمیرجلال‌الدین کزازی
ناشرصدای معاصر
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۵
شابک978-600-629-865-8
تعداد صفحات256
موضوعمستندنگاری
طراح جلدبیگلو

آنک پاریس به قلم میرجلال‌الدین کزازی در سال 1396، در دهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آل احمد، برندهٔ جایزهٔ بهترین کتاب در بخش مستندنگاری شد.

* * * * *

میرجلال الدین کزازی در دی ماه ۱۳۲۷ در کرمانشاه در خانواده‌ای فرهیخته و فرهنگی که بنیادگذار آموزش نوین در این سامان است، چشم به جهان گشود. خوگیری به مطالعه و دلبستگی پُرشور به ایران و فرهنگ گرانسنگ و جهانی آن را از پدر که مردی آزادمنش و فراخ‌اندیش و مردم‌دوست بود به یادگار ستاند. دوره دبستان را در مدرسه آلیانس کرمانشاه گذرانید و از سالیان دانش‌آموزی با زبان و ادب فرانسوی آشنایی گرفت. سپس دوره دبیرستان را در مدرسه رازی به فرجام آورد و آنگاه برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادب پارسی که در چشم او رشته و دانشی است گرامی و سپند، به تهران رفت و در دانشکده ادبیات فارسی و علوم انسانی دانشگاه تهران دوره‌های گوناگون آموزشی را سپری کرد و به سال ۱۳۷۰ به اخذ درجه دکتری در این رشته نائل آمد. او از سالیان نوجوانی نوشتن و سرودن را آغاز کرده است و در آن سالیان با هفته‌نامه‌های کرمانشاه، همکاری داشته و آثار خود را در آنها به چاپ می‌رسانیده است. او اینک عضو هیئت علمی در دانشکده ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی وابسته به دانشگاه علامه طباطبایی است. او افزون بر زبان فرانسوی که از سالیان خُردی با آن آشنایی یافته است، با زبان‌های اسپانیایی، آلمانی و انگلیسی نیز آشناست و تاکنون ده‌ها کتاب و نزدیک به دویست مقاله نوشته است و در همایش‌ها و بزم‌های علمی و فرهنگی بسیار در ایران و کشورهای دیگر سخنرانی کرده است. چندی را نیز در اسپانیا به تدریس ایرانشناسی و زبان فارسی اشتغال داشته است. او گهگاه شعر نیز می‌سراید و نام هنری‌اش در شاعری "زروان" است. ترجمه او از "انه اید" اثر "ویرژیل" برنده جایزه بهترین کتاب سال شده است و تألیف او "نامه باستان" نیز که در نُه جلد به چاپ رسیده است، حائز رتبه نخستین پژوهش‌های بنیادی در جشنواره بین المللی خوارزمی.

برای آنانی‌که کتاب را نخوانده‌اند

نویسنده به خواست خانه فرهنگ ایران در پاریس از سویی و از سوی دیگر یکی از شهرداری‌های پاریس، به این شهر رفته تا درباره نوروز و رازها و آیین‌های آن سخنرانی کند. یک سخنرانی برای فرهیختگان و دانشگاهیان پاریسی انجام گرفته که به زبان فرانسوی بوده و یک سخنرانی هم برای ایرانیان باشنده در پاریس که به زبان پارسی انجام شده است. چند نشست و دیدار و سخنرانی دیگر هم بیرون از برنامه پیش آمده که گزارش این سفر در این کتاب آمده است.

یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب

روزنگارهای سفر پاریس - باره ، نگاره، تنواره، آنک پاریس : هنر را، شکرپاره، یا در نام نیک کوتاه شدهٔ آن: آنک پاریس!، گزارش سفری است به پاریس که در واپسین سه شنبه سال 1394، آغاز گرفته است و در نخستین سه شنبه سال 1395، فرجام یافته است. آنک پاریس پنجمین است در این گونه گزارشها. این سفری حدود یک هفته طول کشید.

تقدیم‌شده به

به آن برترین بازارگان، به ابراهیم حسینجانی، که در سود و سودای سخن، «در مگان فروشد به دینارگان»

مقدمه‌نویس یا یادداشت‌نویس

میرجلال الدین کزازی نیز پس از دریافت جایزه خود در سخنانی خطاب به وزیر فرهنگ ارشاد اسلامی اظهار کرد: «آقای وزیر فرهنگ، من خوش نمی‌دارم دنباله این نامه فرهنگ را به زبان برانم. زیرا بر این باورم ایرانیان مردمانی فرهیخته، اندیشه‌ورز، خردور بوده‌اند. حتّی آنانکه دانش نیاموخته‌اند. سرزمین ما همواره سرزمین فر و فرزانگی بوده. آوازهٔ ما در پهنه گیتی به پاس فرهنگ است، پس شما چونان وزیر فرهنگ باریک‌ترین و ستوهنده ترین کار را در میان دولتمردان شده‌اند. شما اگر مرد فرهنگ باشید، مرد ایران هستید. در شگفتم که گاه در چنین بزمی سخن می‌رود که ما در کار ادب و داستان و اندیشه فروتر از دیگرانیم. در حالی که تنها یک داستان کهن ایرانی که در ایران ساسانی پدید آمده با نام «هزار افسان» با دگرگونی که در ایران می یابد با نام «هزار و یک شب» جهانی می‌شود و امروز باختریان توده مردم خاور زمین را با این کتاب می شناسند. کدام کتاب را در خاور سراغ دارید که چنین بوده باشد»[۱].

چرا باید این کتاب را خواند

من سفرهایی چند دیگر نیز به فرامرز و نِیْرانْ‌زمین (=کشورهای غیرایرانی و خارجی) داشته‌ام که گزارش آن‌ها را به نگارش درنیاورده‌ام. دو انگیزه مرا بر آن داشته است که پس از چند سال دوری از سفرنامه‌نویسی، دیگربار به نوشتن سفرنامه روی آرم و بازگردم: انگیزهٔ نخستین درخواست پیگیرانهٔ پاره‌ای از خوانندگان سخن‌سنج و ادبدوست بود که مرا به نوشتن گزارش سفرهایم برمی‌انگیختند و می‌گفتند که کتاب‌هایی که در گزارش سفرهای خویش فراپیش نهاده‌ام، آنان را بسیار دلپسند افتاده است و آن‌ها، کامهٔ هنری برگرفته‌اند. دومین انگیزه سفر به پاریس بود: شهری که کانون هنر و زیبایی است و گنجینه‌ای پایان‌ناپذیر از نگاره و تندیسه و آفریده‌هایی شگفتی‌آمیز و ستایش‌انگیز، در هنرهای دیگر. شهری که دیدارگران خود را، از شکوه و شگرفی زیبایی و هنر، سرمست می‌دارد و می‌اَفْساید. از این روی دریغم می‌آمد که آنک! پاریس: را ننویسم و خوانندگان گرامی را که شیفتگان هنرند و دلْ‌ربودگان و جانْ‌افسودگان زیبایی و دلارایی، در سرمستی‌های خویش هنباز و دمساز نگردانم و آنان را از افسونهای پاریس، بی‌بهره بدارم و بگذارم[۲].

سفرنامه‌نویسی

فنآوری رسانه‌ای جهان را به شیوه‌ای برهنه و آشکار فراپیش ما نهاده است. از همین روست که یافتن رازها، گوشه‌‌های نهفته و ناشناخته در این روزگار، کاری‌ است بسیار دشوار. آن یافته‌ها را هم کمتر در سفرنامه می‌توان نوشت. از روش‌های دیگر مانند نمایش، نمایش-عکس، نمایش-نگاره‌های جنبان یا فیلم در نشان‌ دادن آنها بیشتر بهره برده می‌شود. به ناچار سفرنامه‌نویسی در راهی نو می‌باید بیفتد از شگفتی‌های بیرونی-آشکار به شگفتی‌های درونی-نهان راه ببرد. سوی‌مندی ذهنی، اندیشه‌ای، روان‌شناختی بیابد به سخن دیگر، درست است که سفرنامه گزارش سفری‌ است در جهان برون اما گزارشی که سفرنامه‌نویس از این سفر می‌دهد، می‌باید گزارشی باشد از جهان درون او، در پیوند با سفر در جهان برون[۳].

علیت گرایش اندک ایرانیان به سفرنامه‌نویسی

یکی شاید پروای ما باشد از درمیان نهادن رازهای خود با دیگران. اما پروای دیگری هم هست: فروتنی ایرانی. این فروتنی ما را بازمی‌دارد که سفرنامه بنویسیم، زیرا در سفرنامه باید ناچار از خویشتن بگوییم، از آن‌چه انجام داده‌ایم و بر ما رفته است. ما بیشتر به خودشکنی می‌اندیشیم تا نوشتن از خود. راه سفرنامه‌نویسی امروز از برون‌گرایی به درون‌گرایی دیگر گشته است و سفرنامه‌ برون‌گرا با جهان امروز سازگار نیست[۴].

نظر نویسنده در مورد سفرنامه نویسی

سفرنامه‌نویسی شاخه‌ای از ادبیات خلاقه و نزدیک به ادبیات داستانی استسفرنامه، گزارش رخدادها نیست . گزارش رخدادهایی است که با جهان درونی نویسنده درآمیخته است. از همین رو، داستان را پدیده‌ای پنداری می‌دانیم. سفرنامه بیش از هر زمان، ساختاری داستانی دارد. می‌توان آن را از دیگر داستان‌هایی که می‌توانند یک سره پندارینه باشند، جدا می‌دارد و باز می‌شناساند، آن است که بنیاد این داستان که سفرنامه است بر رخدادهای راستین و واقعی نهاده شده است. اما گزارشی است درونی، پندارینه، آفرینشگرانه، از همین روی هنری از این رخدادها[۳].

نمونه ای از توصیفات

نمونه‌ای از آن؛ هنگامی که از گنج‌خانه لوور دیدار می‌کردم و آن آفریده‌های شگرف هنری را در زمینه‌ها و هنرهای گوناگون می‌دیدم، دریافت و برداشت خود را از این گنجینه کم مانند هنری را به گستردگی در کتاب نوشتم. آنجا همچنان برای نمونه می‌گویم؛ بر این نکته انگشت نهادم که بیننده در این گنج‌خانه و دیرین‌کده -موزه- به گونه‌ای ستوهیدگی هنری دچار می‌شود. زیرا به هر سوی که می‌نگرد، پی درپی با آفریده‌ای هنری روبه‌روست که در گونه خود بی‌همتا یا کم مانند است. نخست خیره و به درنگ آنها را می‌نگرد، اما اندک اندک، نگاهی لغزان‌تر به آنها می‌افکند. سرانجام، تنها می‌نگرد و می‌گذرد. سپس در پی دیدار از این گنجینه و دیرین‌کده به این پرسش بنیادین در هرشناسی و دبستان‌های هنری پاسخ دادم که چرا خاستگاه هنری که آن را هنر نوگرایانه یا مدرن می‌نامند، پاریس بوده است و فرانسه[۳].

سبک کتاب

این اثر بازتابی از دیده‌ها، شنیده‌ها، آزموده‌ها، اندیشیده‌ها در گیراگیر این سفر بر او آشکار خواهد شد. گزارش سفری است در درون؛ گشت و گذاری در نهاد نویسنده خواهد بود، به بهانه سفری که به کشوری یا شهری انجام داده است[۳].

طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب

«امروز روزی نو آغاز می‌گرفت و سالی نو و شاید روزگاری نو. با دلی آرام و روانی روشن و رایی رایومند از فرّ و فروغ نوی و شادابی و شکفتگی که همواره بهی و بهار و بارآوری را نوید می‌دهد و رهایی از پژمردگی و پژمانی و سترونی را و دل و جان را با امید به آینده‌ای بهتر می‌افروزد، با آسانبر به زیست مهمانسرای فرود آمدم. هنگامی که درِ آسانبر گشوده آمد، پیکر مردی بلندبالای و لاغراندام را بر آستانۀ در دیدم که می‌خواست به آسانبر درآید. از آن روی که چهرۀ او را به‌درستی و با درنگ ندیده بودم، پنداشتم که از کارکنان مهمانسراست. پس، به پاس ادب، او را به زبان فرانسوی درود گفتم. مرد اما به پارسی درود مرا پاسخ گفت و مرا به شگفت آورد..... در اندیشه بودم که او را نیک بنگرم تا شاید بتوانمش شناخت یا اگر نشناختمش، بپرسم که کیست که ناگاه آوایی دیگر از جایی دورتر برخاست و کسی گفت: «وه! استاد کزازی!» گوینده را نگریستم. استاد کیوان ساکت بود، نوازندۀ چیره‌دست تار که در آدینه‌شب، شگفتی آفریده بود. او، آغوش‌گشاده، به سوی من شتافت و مرا درود گفت و شادی خویش را از دیدن من بازنمود و ...» [۵].

جستارهای وابسته

پانویس

منابع

پیوند به بیرون