نامیرا
نامیرا | |
---|---|
نامیرا یعنی فناناپدیر، باقی و پایدار[۱] | |
نویسنده | صادق کرمیار |
ناشر | نیستان |
تاریخ نشر | ۱۳۸۸هجری خورشیدی |
شابک | ۰-۵۱۴-۳۳۷-۹۶۴-۹۷۸ |
تعداد صفحات | ۳۳۶ |
موضوع | واقعهٔ عاشورا |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
نامیرا رمانی است به قلم صادق کرمیار که واقعهٔ عاشورا را روایت میکند.[۲]
این رمان را صادق کرمیار در سال ۱۳۸۱ نوشته و سال ۱۳۸۸ در نشر نیستان چاپ شده است. نویسنده در این کتاب واقعهٔ کربلا را در قالب داستانی روایت میکند تا فضای شهر کوفه پیش از حادثهٔ عاشورا را نشان دهد و شک و تردید مردم در حمایت از امام حسین (ع) و علل آن را روشن سازد. پیکرهٔ اصلی نامیرا، جریان پیوستن مردی از قبیلهٔ «بنی کلب» به نام عبدالله بن عمیر به سپاه حسین بن علی است. این کتاب روایت سادهای است که از اوضاع کوفه شروع شده و به واقعهٔ کربلا میرسد. داستان نامیرا دربارهٔ دختر و پسر جوانی است که برای حمایت از امام حسین و یزید تردید دارند. در ادامهٔ داستان، این دو جوان طی استدلالهای مختلف به حقانیت امام حسین(ع) پی میبرند. بیان نامیرا روان و به زبان امروزی است به طوری که صمیمیتی را ایجاد کرده که مخاطب را به خود جذب میکند. نویسنده برای روایت داستان، از سوم شخص مفرد یا همان دانای کل استفاده کرده است. آیت الله خامنهای، رهبر ایران از این کتاب به نیکی یاد کرده است. «نامیرا» کتاب شایستهٔ تقدیر دورهٔ بیستوهشتم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شناخته شده و چندین بار تجدید چاپ شده است. نویسنده در این اثر به بخشی از تاریخ اسلام و شیعه میپردازد.[۱] صادق کرمیار برای نوشتن این رمان پژوهشهای بسیاری داشته و آثار تحلیلی و کتابهای مقاتل دربارهٔ امام حسین را مطالعه کرده است.[۳][۲]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
خلاصه
از میان یادها
پویانمایی
بخشهایی از این کتاب طی یک تیزر تلوزیونی و در قالب پویانمایی با نام «نامیرا» منتشر گردید. این پویانمایی توسط آتلیهٔ طراحی نشر معارف تهیه شده و در تمامی سینماهای کشور و پیش از نمایش فیلم به نمایش گذاشته شد.[۲]
فیلم سینمایی نامیرا
صادق کرمیار در مقطعی تصمیم گرفت فیلم سینمایی رمان «نامیرا» را بسازد. او دربارهٔ ساخت فیلم سینمایی این اثر میگوید: فیلم سینمایی نامیرا با نذور فرهنگی هیئتهای سوگواری امام حسین(ع) کلید میخورد. ساخت این فیلم برای من بیزینس نبود، برای همین هم قرار است این فیلم را کارگردانی کنم. نامیرا را دوست ندارم امام حسین(ع) را دوست دارم؛ افراد دیگر هم میتوانستند آن را بسازند اما به دلیل اینکه خودم کتاب را نوشتهام، تصور میکنم اگر نامیرا را خودم کارگردانی کنم اتفاق تازهای میافتد ک شاید مثل کتابش بشود.[۴]
کتاب در یک بند
نامیرا رمانی از صادق کرمیار است که عنوان آن به حقیقت جاودان و فراموشنشدنی واقعهٔ کربلا و نامیرایی آن جانهای بزرگی اشاره دارد که در راه خداوند و حقیقت شهید شدند. نویسنده با تحقیقات فراوان دربارهٔ اتفاقات قبل از واقعهٔ عاشورا، بستری تاریخی بر مبنای حقیقت بنا کرده و سپس روایتی تخیلی و قصهگونه را در دل آن شکل داده است. وی ابتدا این اثر را به شکل فیلمنامه تدوین نمود اما دست سسرنوشت سبب شد تا این کتاب توسط دوستان کرمیار به دست ناشر برسد و با استقبال نشر نیستان، بازنویسی شده و به صورت کتاب در اختیار مخاطبان قرار گیرد. داستان پیش از واقعهٔ عاشورا اتفاق میافتد و شخصیتهای زیادی دارد اما مهمترین شخصیتهای آن، دو جوان به نامهای ربیع و سلیمه هستند که به یکدیگر دل باختهاند و گفتوگویی میان آنها در باب حقانیت امام سوم شیعیان و یزید بن معاویه شکل میگیرد. نویسنده در خلال داستان این امر را بررسی میکند که دعوت کوفیان از امام حسین(ع) در حمایت از حق و ایستادگی در برابر ظلم نبود. به همین دلیل ساختار سستی داشته و منجر به از هم پاشیدن پیمان آنها و خیانت و پشت کردن به امام مظلوم شد. نویسندهٔ این کتاب معتقد است کوفیان به دلیل به خطر افتادن منافع و کینهای که از خاندان بنیامیه به دل داشتند، دست به این کار زدند و در نهایت، زمانی که پای نطمیع و تهدید وسط آمد، خیلی راحت موضع خود را تغییر داده و از آن برگشتند. این امر تفاوت میان یاران حقیقی امام که با وجود تعداد کم به دلیل راستی و بزرگی آرمانشان کنار حضرت ماندند را با افراد سست عنصری که تنها به دلیل مال و منفعت تظاهر به حمایت از امام حسین(ع) داشتند، به خوبی نشان میدهد.(ایران کتاب)[۵]
گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب
دلیل شهرت
چرا باید این کتاب را خواند
نوشتن داستانی که مخاطب، آخرش را میداند کار آسانی نیست. و اینجاست که صادق کرمیار با نگاه درست به عاشورا و استفاده از عنصر رمانس به خوبی بهره گرفته است. از کوفه هجده هزار نامه برای امام حسین(ع) ارسال شد ولی این افراد که مشتاق استقبال از پسر پیامبر و علی(ع) بودند، ناکهان با زرق و برق سکههای پسر مرجانه پشت او را خالی کردند، سفیرش را کشتند و بزرگان کوفه ناگهان یار قدیمی ابن زیاد شدند. اینجاست که میفهمیم که عمروبن حجاج -از سردمداران دعوت امام به کوفه- که سعی می کرد سپاهی برای امام تهیه کند، چگونه با یک جلسه نشست و برخاست با والی خناس کوفه یک شبه از دوست به دشمن تبدیل می شود و همتش را براین میگذارد که مقابل یاران امام حتی اگر دختر و دامادش باشند بایستد.
در نامیرا است که میفهمی بخشی از انبوه مردمی که به امام نامه نوشتند حضور امام را برای منافع شخصی خود میخواستند. امضاها به خاطر درد دین نبود بلکه برای طایفهای سوال این بود که چرا معاویه شام را برتر از کوفه دانسته است. وقتی که ابن زیاد سر کیسه را شل کرد و از بیتالمال کیسههای طلا بخشید، دیگر آمدن امام فایدهای برای این قوم نداشت. قصور معاویه را یزید جبران کرده بود، شاید اگر امام میآمد به کوفه و زعامت قوم را بر عهده میگرفت اینان باز هم مخالفت میکردند. هرچند ابن زیاد هلاکشان کرد و دستشان را به خون پسر پیامبر آلوده کرد.
این کتاب یک مشخصهٔ بارز دارد. نامیرا یک دورهٔ فتنهشناسی است برای کسانی که در پی حق هستند و میخواهند بدانند که حق و باطل چگونه جابهجا میشوند. که حتی عبدالله بن عمیر با آن همه سابقه در چهاد با کفار تردید میکند که چرا پسر پیامبر به مقابلهٔ با یزید پرداخته است؟ نامیرا داستان عاشقانه هم دارد و نویسنده آگاهانه درام و رمانس را در کتابش خوب پرداخته است. عشق در نامیرا عشق بازاری نیست؛ آنجا که سلیمه، دختر عمروبنحجاج با ربیع پیمان زناشویی میبندد و خوشحال است که همسرش محب علی و اولاد اوست و خشمگین میشود که چرا پدرش به حسین (ع) پشت کرده است. این عشق آنقدر قوی است که وقتی ربیع کارش به تردید میکشد سلیمه هشدار میدهد که پیوند آن دو از سر حبّ علی و حسین است. در داستان کسانی را میبینیم که در لحظههای آخر به کاروان امام میرسند و البته چه خوش میرسند. اینان مدیون یک لحظه محاسبهٔ درست هستند تا به سوی امام بروند و البته میروند و میتوانند با امام باشند.[۲]
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب
بازتاب در توئیتها و مجازی
جلسات نقد و بررسی
سالشمار کتاب
خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند
سبک کتاب
نامیرا داستانی شخصیتمحور است رمانی با خردهروایتهایی از تغییر روش، هدف، آرزو و عاقبت آدمها. این روزگار است که آدمها را در محک انتخاب شدن و انتخاب کردن میگذارد و نویسندهٔ نامیرا فقط تصویرساز صادق این رویدادهاست. نویسنده، کتاب را به سبک رمانهای کلاسیک با شروعی آرام آغاز میکند، تصویرسازی میکند، شخصیتها را یک به یک وارد داستان میکند، آنها را معرفی میکند و با داستان پیش میبرد. «نامیرا» اسیر اختلاف روایتهای تاریخی نشده و از عقبهٔ تحقیقی درستی بهره برده است.[۶]
پیشینهٔ کتاب
پیرنگ
شخصیتپردازی
شخصیتهای اصلی
شخصیتهای فرعی
نثر
ویژگیهای مهم کتاب
زبان
گزارشی از فروش کتاب
نشستهای خبرساز درباره کتاب
گزارشی از ترجمه به زبانهای دیگر
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
اظهارنظرها
نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب
نقدهای مثبت
نقدهای منفی
تأثیرپذیرفته از
تأثیرگذاشته بر
جوایز
کتاب نامیرا در سومین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد در سال ۱۳۸۹ شایستهٔ تقدیر شد. همچنین در بیستوهشتمین دورهٔ جایزهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۸۹ شایستهٔ تقدیر شناخته شد و به عنوان اثر برگزیده چهارمین جشنوارهٔ کتاب دین و پژوهشهای برتر معرفی شد.[۳]
چند سطر از کتاب
عبدالله ناگهان صدای چکاچک شمشیرها و نیزهها را شنید. یکباره از جا پرید و به ام وهب نگریست که همچنان آرام نشسته بود و به آتش مینگریست. صدا قطع شد اما عبدالله آرام به سراغ شمشیرش رفت و آن را از نیام بیرون کشید. ام وهب از رفتار او حیرت کرد و با تعجب برخاست.
عبدالله گفت: «شنیدی؟»
«نه! چیزی نشنیدم.»
عبدالله به اطراف چشم انداخت و در تاریکی بیابان اطراف را پایید. بار دیگر صدای سم اسب به گوش رسید و این بار هر دو شنیدند و با دقت به جهت صدا رو برگرداندند. از عمق تاریکی، سواری نزدیک شد. عبداالله به ام وهب اشاره کرد که کنار اسبها پناه بگیرد و خود آرام به سمت سوار رفت. سوار نزدیکتر شد و وقتی عبدالله را در حالت هجوم دید، همان جا ایستاد و گفت: «سلام برادر، من مسافری هستم از راهی دور. میخواهم به کوفه بروم. از راه آمده مطمئن نیستم.»
عبدالله به بدگمانی به او نگریست و سپس اطراف را زیر نظر گرفت و انگار به دنبال سواران دیگری بود که با غریبه همراهند. سوار ام وهب را دید. گفت: «من تنها هستم برادر. راه کوفه را به من نشان بده. زحمت دیگری برایت ندارم!»[۳]