محمدکاظم کاظمی
محمدکاظم کاظمی | |
---|---|
زادروز | ۲۰ دی ۱۳۴۶ هرات |
ملیت | افغان |
شریک(های) زندگی |
زینب بیات |
فرزندان | ساره، مریم، نرگس |
مدرک تحصیلی | کارشناس مهندسی عمران |
محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسندۀ افغانستانی است.
کاظمی عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی میباشد. وی در سال ۱۳۹۵ به عنوان دبیر علمی یازدهمین جشنوارۀ شعر فجر انتخاب شد. او برگزیدۀ نخستین دورۀ جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش فارسیزبانان بود.
تجاوز ارتش سرخ به افغانستان موجب شد تعداد زیادی از مردم به جهت قرابتهای دینی و زبانی به ایران مهاجرت کنند. از میان این مهاجران تعداد کمی که ذوق شعری داشتند بنا به ایجاد زمانه به سرودن شعر روی آوردند. اینان با سرمایههای ادبی و فکری خود سبکی را بنیان نهادند که به شعر مهاجرت افغانستان مشهور شد. زمینه اصلی عموما سختیها و مرارتهایی است که کشورش به خاطر اشغال و جنگ پایانناپذیر تحمل کرده است. وی تاکنون دو مجموعه مستقل شعری به چاپ رسانده است. اولین مجموعه شعری او «پیاده آمده بودم» نام دارد. دفتر شعری دیگ او که بیست سال بعد سروده شد «شمشیر و جغرافیا» نام گرفت[۱]. آنچه که انتشار دومین کتابش را سالها به تاخیر انداخت،انتشار سه گزیده شعرش با نامهای گزیدهٔ ادبیات معاصر ۴۹، قصهٔ سنگ و خشت و کفران بود [۲].
داستانک
علامه بلخی
تا مدتها مبلغ پولي را با خود نگه ميداشتم كه میگفتند علاّمه بلخي در واپسين سفرش به هرات وقتی به منزل ما آمده، در زير بالشم نهادهاست، به رسم اينكه براي نوزادان هديهاي به رسم تبرّک و تيمن میدادند. من در زمستان 1346 به دنيا آمدم و اين، شش ماه قبل از شهادت علاّمه بود[۳].
محفوظات شعری
خانواده ام نقل می کنند که شاید حدود پنجساله بودم که شعر «مصلحت نیست که از ئرده برون افتد راز» را می خوانده ام آن قدر کوچک بودم که مصلحت را نمی توانستم درست تلفظ کنم، یا شعر دیگری از حمید مصدق را از زبان من نقل میکنند که آن را حفظ کرده بودم «سیب دندان زده از دست تو افتاده به خاک» وقتی هم که وارد مدرسه شدم تمام شعرهای کتابهای درسی را از حفظ بودم، محفوظات شعریم خیلی خوب بود[۴].
داستانک استاد
پسري كمرو، خجالتي و منزوي بودم، ولي بسيار اهل مطالعه. در خانة ما كتاب بسيار يافت ميشد و اين از بركات وجود پدرم بود. ولي اين كتابها كفاف پُرخواني مرا نميكرد. در دورهٔ دبيرستان، علاوه بر اينكه كتابهاي موجود در خانه را ميخواندم، در دو كتابخانه عضو بودم; از دوستان و آشنايان هم كتاب ميگرفتم; گاهي از كتابفروشيها كتاب كرايه ميكردم كه اين كار رايجي در كابل بود و گاهي نيز پولهايم را جمع ميكردم و از دم پل باغ عمومي كتاب دست دوم ميخريدم (خريد كتاب نو، در كابل كاري اشرافي بود تا امروز هم بازار كتاب دست دوم رايجتر است) با اينهمه، وقت زياد ميآوردم و كتاب كم. ناچار بعضي آثار را چندبار ميخواندم. «سه تفنگدار» را به گمانم سه بار خواندم[۳].
داستانک شاگرد
در حوالی ده، دوازدهسالگی كتابهای پرويز قاضیسعيد را ميخواندم و در سيزده، چهاردهسالگي به مرحلة عزيز نسين، ژولورن، جکلندن و الكساندر دوما ارتقا يافتم تا اين كه كارم به آثار صادق هدايت و همينگوی و اشتاينبک و ويكتور هوگو و داستايوسكی و سامرست موام و امثال اينها رسيد. بعد، نوبت كتابهاي مذهبي و اعتقادي شد كه در كابل كم بود و تقريباً ممنوع. هفت، هشت كتاب از علاّ مه مطهری، آيتالله مكارم شيرازی، استاد جعفر سبحانی، محمد قطب، جورج جرداق، عباس محمودالعقاد و طه حسين خواندم و از اين بيشتر چيزی در دسترسم نبود. بعداً و در ايران بود كه از اين لحاظ در وفور نعمت قرار گرفتم و تا ميخواستم، كتابهای استاد مطهری را خواندم. البته از دكتر شريعتی هم چيزهايی خواندم، ولی مطهّری برايم چيز ديگری بود و هست. من در واقع در انديشة مذهبيام مديون مطهّری هستم و در انديشهٔ ادبیام مديون دكتر شفيعی كدكنی، چون با آثار اينها شيوة انديشيدن دربارهٔ اين مسايل را آموختم. انديشة سياسی و اقتصادی هم كه الحمدلله ندارم[۳].
خدمت سربازی
حضور در افغانستان، منوط به رفتن به خدمت سربازی بود و از این جهت که باید در خدمت رژیم و به جنگ مجاهدین میرفتیم، خیلی از جوانها به مجرد اینکه به سن سربازی میرسیدند؛ آواره میشدند. از جهت دیکر دوره سربازی ۴ سال بود، بعد از آن سه سال فراغت و دوباره چهار سال دیگر دورهٔ احتیاط، یعنی در طول ۱۰ – ۱۲ سال دوره جوانی باید ۸ سال آن را در سربازی میگذراندیم[۴].
داستانک مردم
در ليسهٔ شيرشاه سوری (غازی سابق) درس میخواندم كه از دبيرستانهای معتبر كابل بود، و در آن محيط، يک توفيق بزرگ برای من، دو همنصفی بود و دو استاد. يكي از همصنفیها، «عمركبير رحمت» فرزند يک پزشک بود و از خانوادهای اهل فضل. عجب استعدادی داشت اين آدم. نقاش بود، خوشنويس بود، انگليسی خيلی خوب میدانست، داستاننويس بود، شاعر بود و در عين حال، اول نمرهٔ صنف هم بود. يک نسبت خانوادگی هم با اعظم رهنورد زرياب داشت و داستانهايش را به او نشان میداد و من متأسف بودم كه چرا برای شعرهايم با چنين كسی آشنا نيستم[۳].
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
دو معلم دری هم داشتيم كه به راستی همانند استادان دانشگاه با بچهها كار میكردند و از آنها كار میكشيدند. يكی «نجيبالله» نام داشت و ديگری «زرير». با تشويق آنها بود كه به سوی تحقيق و مطالعه و كنفرانسدادن كشيده شديم، آن هم در شرايطی كه مدارس افغانستان فقط وسيلهای بود برای تفريح و وقتگذرانی و ايمنی از عسكری، كه مشكل اصلی جوانان كابل بود[۳].
شعر روایت
برای کنگرهٔ شعر دانشجویی به کرمان رفته بودیم، آنجا مثنوی «روایت» را خواندم استقبالی که از این شعر در آنجا شد، دیگر در خودم و شاعر دیگری ندیدم، شعر ۱۰ – ۱۲ بار با دست زدن حضار قطع شد؛ فردای آن روز شعر را چاپ کردند و در کنگره پخش کردند. خیلی شهرت عجیبی در کنگره پیدا کرد. وقتی به مشهد بازگشتم چند نامهای از دانشجوهایی از کرمان رسید یکی شعر فرستاده بود برای اصلاح، یکی از وضعیت دانشگاهش گلایه کرده بود یکی دیگر تشکر کرده بود، نامهای بود از خانم دانشجویی با تخلص نامجو از من خواسته بود که برای پدر شهیدش یک شعر بنویسم، این برای من خیلی خوشایند بود که از آن سر ایران و از جایی که فقط یکبار رفتهام کسی از من چنین خواستهای داشته باشد. من آن شعر «و آتش چنان سوخت با و پرت را» را نوشتم و برای او فرستادم[۴].
زندگی و تراث
سالشمار زندگی
در سال ۱۳۴۶ در هرات به دنیا آمد. محمدکاظم کاظمی در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از پایان دورۀ دبیرستان، کارشناسی خود را در رشتهٔ مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت. از سال ۱۳۶۵ فعالیتهای ادبیاش را آغاز کرد. در سال ۱۳۶۷ به عضویت گروه شعر حوزۀ هنری مشهد درآمد و در سال ۱۳۶۹ به انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان پیوست؛ و آن را در تا دههٔ هفتاد ادامه داد. انتشار مثنوی «بازگشت» او در فروردین ۱۳۷۰ مایۀ شهرت او شد. در سال 1374 ازدواج كرده است ، با كسی كه به قو خودش به راستی قدر كارهايش را میداند و درک میكند، چون خودش هم تحصيلكرده و اهل قلم است.
او افزونبر سرایش شعر، در زمینههای آموزش شعر، برگزاری محافل انجمنهای ادبی مهاجران افغانستانی در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتابهایی در زمینۀ زبان و ادبیات فارسی فعالیت کردهاست. همکاری با هنر و ادبیات روزنامهٔ قدس و مسئولیت صفحهٔ ادب این روزنامه و عضویت در هیئت تحریر فصلنامههای «دُرّ دری» و «خط سوم» و عضویت در مؤسسۀ فرهنگی دُرّ دری از دیگر فعالیتهای او بودهاست.
وی همچنین سابقۀ مسئولیت دفتر هنر و ادبیات افغانستان (۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵)، عضویت در هیئت تحریریۀ نشریههای هری و نینوا، مسئولیت جلسهٔ نقد و پژوهش شعر حوزهٔ هنری خراسان رضوی و مسئولیت جلسهٔ شعر آفتابگردانها در مشهد را در کارنامۀ خود دارد. شعر «مسافر» او در کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان در ایران به چاپ رسیده است.
فعاليتهای ادبی و فرهنگی
از سال ۱۳۶۵ به فعالیتهای ادبی خود افزود و آن را در دهه هفتاد ادامه داد. وی با سرودن مثنوی بازگشت در فروردین ۱۳۷۰ به شعر افغان درخششی تازه بخشيد. چنان که آفتاب، ماهنامهٔ ادبی - اجتماعی - فرهنگی دانشجويان دانشگاه واترلو، زير عنوان شعر همسايه مینويسد: محمدکاظم کاظمی با سرودن مثنوی بازگشت در فروردين ٧٠ نگاهها را به شعر افغان خيره ساخت و بخشی از غرور به تاراج رفتهٔ مردمش را بازگرداند. پس از آن در کنار تعميق مطالعات به جد به نقد ادبی روی آورد و به تربيت نسل تازهای از شاعران جوان افغان همت گماشت.او خود میگويد: فعلا عضو موسسهٔ فرهنگی "درّ دری" هستم و به فعاليتهای ادبی و فرهنگی اشتغال دارم.او تاكنون مسئول دفتر ادبیات افغانستان در حوزه هنری مشهد. مسئول صفحه ادبی روزنامه قدس و عضو هیئت تحریریه نشریه خط سوم بوده است. همچنین همكاریهایی با نشریات سوره، شعر، فصلنامه دُرّ دری و روزنامه اطلاعات داشته است. او در نمایشگاه كتاب تهران (سال ۸۲) بهعنوان شاعر برگزیده انتخاب شد[۵]. از کارنامهی ادبی و فرهنگی او بهطور کوتاه میتوان چنين نام برد:
- عضويت در گروه شعر حوزۀ هنری مشهد (١٣٦٧ تا اواسط دهۀ هفتاد)
- عضويت در انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان (١٣٦٩ تا اواسط دهۀ هفتاد)
- مسئوليت دفتر هنر و ادبيات افغانستان (١٣٦٩ تا ١٣٧۵)
- همكاری با سرويس هنر و ادبيات روزنامۀ قدس و مسئوليت صفحۀ ادب اين رونامه (اواسط دهۀ هفتاد)
- همكاری با كانون شاعران و نويسندگان آموزش و پرورش خراسان
- عضويت در هيئت تحرير فصلنامۀ در دری و سپس خط سوم (از ١٣٧٦ تا كنون)
- عضويت در هيئت تحرير نشريههای هری و نينوا (اواخر دهۀ هفتاد)
- داوری بعضی مسابقات و جشنوارههای شعر مثل «شهر بهشت»، «فلکالافلاک»، «آینۀ آفتاب هشتم»، «ملکوت هشتم»، «جشنوارۀ بینالمللی شعر نبوی»، «جشنوارۀ حرفی از جنس زمان» و...
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
در ٢٠ دی ۱۳۴۶ خورشیدی، در خانوادهای از اهل ادب و فرهنگ که در آن، سنّت شاعر و شعرپروری برپا بود، در شهر هرات به دنیا آمد. پدربزرگاش حاج محمدکاظم نام داشت که بازرگانی بود، شاعر و صاحب دیوان. هرچند آن مرحوم، به شعر به صورت حرفهای و انجمنیاش نپرداخت، آثار شعری قابلتوجهی دارد. يكي از آنها، كتابی است به نام جنگنامه كه در آن، وقايع جنگ جهانی دوم را به نظم درآوردهاست. شعرهای ديگری نيز از ايشان برجای مانده است، از جمله اين غزل:
- ديدی دلا كه يار به حالم نظر نكرد؟
- خون شد دلم ز درد، به جانش اثر نكرد
- نخل اميد كاشتم، اندر ره وصال
- آبش ز اشک ديده به دردم ثمر نكرد
- دارم عجب ز نعرهٔ عاشق كه من چرا
- واماندهام ز خان و مرا كس خبر نكرد
- بر حال خويش ناله كنم يا ز روزگار؟
- كاندر حريم قرب مرا بابصر نكرد
- دستم دراز نيست كه گيرم دو زلف او
- او از طريق لطف به سويم گذر نكرد
- سوزم ز آتش جگر اندر ره فراق
- شمع وجود من ز شرارش حذر نكرد
- بخت سياه من بنگر رخت برگرفت
- ليكن به كوی دوست شبی را سحر نكرد
او که در دهۀ چهل درگذشت، مجموعه شعری از او با عنوان عشق و حماسه، در سالهای اخیر به نشر رسیده است. پدرش محمدعلی، یکی از فعالان سیاسی و اجتماعی هرات در حوالی دهههای چهل و پنجاه و از دوستان و همرزمان علامه سید اسماعیل بلخی بوده است. او شغل آزاد داشت و تجارت پیشه بود. گذشته از این، فردی بود اهل مطالعه و علاقهمند به ادبیات که چند قطعه شعری هم از وی باقی مانده است. از او کتاب خاطرات سیاسیاش که به صورت مصاحبه با وی تهیه شده است به جای مانده است، محمدعلی کاظمی، در زمستان ۱۳٨٧ خورشیدی در مشهد درگذشت.
وی دبستان را در زادگاهاش به پایان رساند و در سال ۱۳۵۴ باخانوادۀ خود به کابل، پایتخت افغانستان، کوچید و از سال ۱۳۶۳ به سبب وضعیت بحرانی کشور به ایران مهاجرت کرد. او بخشی از تحصیلات را در کابل دنبال کرد و بخشی دیگر را در شهر مشهد پی گرفت و سرانجام موفق به دریافت مدرک کارشناسی (لیسانس) در رشتۀ مهندسی عمران (راه و ساختمان) از دانشگاه فردوسی مشهد شد[۶].
شخصیت و اندیشه
از آرزوهای قدیم من این بوده است كه این قلمرو جغرافیایی ـ سیاسی دوباره یك كشور بشود، از نظر جغرافیایی كه این امر در حال حاضر ممكن نیست، پس باید سوء تفاهمات فرهنگی را از بین برد تا از نظر فرهنگی یكپارچگی حاصل شود[۴].
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
در کمتر سرودهای از سرودههای او اندوه و تاسف شاعر از مشکلات هموطنانش و فضای مسلط بر جامعه افغانستان احساس نمیشود: «او در تمام اشعارش شاید کلمه درد و رنج و کلمات مترادف آن را با بسامد بالا نیاورده باشد ولی موضوع اصلی تمام اشعارش، درد و رنج است: درد شخصی، درد اجتماعی و درد مردم و درد خوب شناخته نشدن عقاید و نظریات و ... [۷].
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
بیش از همه خود را وامدار علی معلم دامغانی میداند که بیشترین تحول را در شعرش ایجاد کرده است و دیگری محمدرضا شفیعی کدکنی است که عمیقترین تاثیر را بر بینش ادبیاش گذاشته است[۲].
تفسیر خود از آثارش
خود میگوید: «بسیاری از سرودههایم با مسائل دو دهه اخیر کشور افغانستان پیوند دارد و در پارهای از آنها با اشخاص، وقایع و یا جریانهای سیاسی اشارههایی شده است[۲]». سعی کردهام مسائل فنی در راستای محتوا قرار دهم یعنی بعضی از تكنیكهای فنی كه از لحاظ صوری در شعر مؤثر است، بنده بیشتر به آنها توجه كردم كه آنها در ارتقای محتوا میتوانست مؤثر باشد، ویژگیهای فنی كه در شعرهاست، به تعبیری مهارتهای زبانی یا بیانی یا هنرمندیهای شعری، بعضی از اینها خودشان محتواساز نیستند. مثلاً تناسبهای لفظی، آدم تكنیكگرایی نبودهام و بیشتر تلاشم بر این بود كه محتواگرا باشم ولی در عین حال شعر شاعرانی كه از لحاظ تكنیك قوی هستند را میخواندم، این خیلی مؤثر بوده یعنی درست است كه بنده بیشتر به محتوای شعر توجه میكردم، مثلاً در شاعران قبل از انقلاب، شعر شاعرانی را كه از لحاظ فكری با من همسویی نداشتهاند خواندهام، از تكنیكشان میخواستم استفاده كنم، مثلاً من شعر ایرج میرزا را بسیار خواندم و یكمقدار كه زبان شعرم نرمتر شد كه كلمات راحتتر كنار هم قرار میگیرند و نوعی بیان نسبتاً محاورهای همراه با ضربالمثلها این رقم بیان را بیشتر متأثر از ایرج میرزا هستم؛ و هیچگاه شعرم مربوط به شخص خودم نبوده و چیزی که درباره خودم اتفاق افتاده حدیث نفس نکردهام چیزی بوده که برای مردم و جامعه اتفاق افتاده است[۴].
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
قیصر امینپور
شعر قیصر علاوه بر تنوع مضمونی، در قالب و طرز بیان متنوع است؛ هم کهنه دارد و هم نو و در میان اشعار سنتی به قالب مهجور مثنوی نیز اقبال دارد: قیصر شاعری نیست که فقط در یک زمینه و موضوع، شعر سروده باشد، از دین و آیین تا جنگ و دفاع مقدس و همچنین عشقق و تغزل و ... همه در سرودهای او موجود است اعتدال سبکی از ویژگی بازر او بود، همین نکته باعث اقبال عام به شعرهای او گشت[۸].
سید حسن حسینی
شعر او به قیصر نزدیک است همسو در قالب و محتوا و سرشار از تعهدات ایدئولوژیک و این امر البته شدت و حدت افزونتری از شعر سید داشت. نوعی نگاه نوین در شعر سید پیداست و البته نوعی غیرت دینی که موجب رویارویی و تعارض با شبه روشنفکران میگردد[۸].
سلمان هراتی
خلاقترین شاعر نسل انقلاب بود. او بسیار مستعد و رشد شتابانی داشت: بدان سان که تنها در عرض دو سال از سطح یک شاعر مبتدی به چکاد شعر انقلاب برکشیده شد. گرایشهای آرمانخواهانه و معنوی سلمان کممانند است و خلاف سید حسن حسینی و قیصر در آن سالها، به امور باطنی نیز علاقه نشان میداد که از برخی جهات با مسائل اجتماعی و عاطفی گره میخورد. سلمان را از برخی جهات از جمله همین درونگراییها، شبیه سهراب میدانند و گاهی او را سلمان سپهری یا سهراب هراتی میخوانند. او از پیشگامان شعر اعتراض بود که پیش از دیگران پا به عرصه گذاشت. در مجموع او را میتوان نوپردازی طراز اول قلمداد کرد[۸].
احمد عزیزی
شعر احمد عزیزی تا حدود خوبی از زبان محاورۀ مردم برخوردار است. چیزی که آن را «مردمگرایی در زبان» میتوان نامید و منظور از آن استفاده از ضربالمثلها، تکیه کلامها و تعبیرهای خاص محاوره در شعر است. این مردمگرایی، ضمن ایجاد صمیمت در زبان، به سبب آشناییزدایی خاصی که دارد، یک کار هنری هم میکند. خواننده وقتی ناگهان در پیکرۀ زبان فاخر و رسمیِ یک شعر تعبیری محاورهای را میبیند، لاجرم نسبت به آن دقیق و حساس میشود، هر چند ممکن است خود همان تعبیر یا نظایر آن را در گفتارهای روزمره به کار برد و احساس لذت نکند. عزیزی در سیر نوگرایی در شعر کلاسیک ما بسیار مؤثر بود؛ هرچند خودش به آن شیوه بسیار وفادار نماند. شعر او، با آنکه تبش فرونشسته است، هنوز بسیار چیزها برای یادگرفتن دارد، بهویژه هنرمندیهایی که در شعر دیگران یا غایب است یا بسیار کمرنگ[۹].
پانتهآ صفایی
شعرهای صفایی شاید همه حسن مطلع خوب نداشته باشد، ولی غالباً پایانبندی زیبا دارند. یعنی بیشتر غزلها به گونهایاند که دم به دم اوج میگیرند و در مقطع به یک نقطهٔ انفجاری میرسند. بیاد خلاقیت، هوشمندی، عاطفهٔ قوی، تعادل و سرزندگی شعر صفایی را ستود و امیدوار بود که این شاعر با اندکی عمیقتر نگریستن و برخورداری از پشتوانهٔ غنی فرهنگی خویش، بتواند در مرتبهای رفیعتر از اقران خویش بایستد، چون نشان داده است که توان هنری این کار را دارد[۱۰].
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
فارسی افغانستان و چالشهای پیشرو
ضعف سواد و دانش عمومی به نظر من بزرگترین تهدید برای زبان فارسی افغانستان، ضعف دانش عمومی مردم و به ویژه باسوادان ما در مورد زبان است. رکود نظام آموزشی، از هم گسیختن حلقههای ادبی، وضعیت نابسامان چاپ و نشر و کمتوجهی رسانهها به این موضوع، سبب شده است که اهالی زبان فارسی در کشور ما در کاربرد صحیح و سالم زبان دچار مشکل باشند. غلطهای بسیار گفتاری و نوشتاری که اکنون هم بر زبان مردم جاری است و هم در نوشتههای نویسندگان ما به ویژه در مطبوعات و دنیای مجازی رواج دارد، همه نشانگر این حقیقت است[۱۱].
جدا ساختن فارسیزبانان افغانستان از پیکره کلی زبان فارسی
یکی از کارهایی که فارسیستیزان کشور ما کردند و تا حدودی هم در انزوای این زبان مؤثر بود، جدا ساختن فارسیزبانان افغانستان از پیکره کلی زبان فارسی و حتی جداساختن آنها در داخل کشور از همدیگر بود. آنها در دهه چهل شمسی، نام «فارسی» را از رسمیات افغانستان حذف کردند و کلمهی «دری» را که نام دیگر این زبان است و البته اصالت کهن هم دارد، جایگزین آن ساختند. این در حالی بود که همه مردم افغانستان این زبان را فارسی مینامیدند؛ اهل شعر و ادب ما کلمهی «فارسی» را به کار میبردند و حتی نویسندگانی پشتونتبار همچون محمود طرزی و عبدالله افغانینویس هم این زبان را «فارسی» نامیده بودند.
«دری» نامیده شدن زبان به تنهایی مشکلی نداشت، ولی مشکل ازآنجا بروز کرد که «فارسی» و «دری» دو زبان مستقل با ریشههایی متفاوت وانمود شد. چیزی که از اساس غلط و بیپایه است. حاصل کار این شد که فارسیزبانان افغانستان که بخشی از جمعیت یکصد میلیونی فارسیزبان دنیا هستند، به یک اقلیت چند میلیونی در داخل کشور به عنوان «دریزبان» بدل شدند. مسلماً وقتی ما «دریزبان» باشیم و «فارسیزبان» نباشیم، همه مفاخر و پشتوانههای ادبی زبان «فارسی» از دسترس ما خارج میشود و به فارسیزبانان خارج از افغانستان تعلق مییابد. ما دیگر نمیتوانیم خود را از نظر زبانی وارث فردوسی و سعدی و حافظ بدانیم و لاجرم بخشی از تاریخ و متون ادب فارسی از دست ما خارج خواهد شد [۱۲].
ناگفتههای یک مهاجر
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
ما اتباع بیگانه نیستیم
ترکیب «اتباع بیگانه» همیشه من را آزار داده است. مهاجران، اتباع بیگانه نیستند، ما هم نیستیم. از سالهای دور تا به حال، انواع و اقسام اسامی بر مهاجران اطلاق میشده، حتی اسم نهادی که متولی امور مردم افغانستان بود، اسمش شورای هماهنگی امور افاغنه بود که بعدا تغییر کرد و تبدیل شد به شورای هماهنگی اتباع بیگانه. افاغنه یک نوع جمع بستن است و در دوره هایی یک جور برای تحقیر مردم افغانستان استفاده میشد، بار منفی دارد و خوشایند نیست برای مردم ما. زمانی من یک شعری گفته بودم: «نفرینی زمینیم، پس بی سبب نبود، هم وزن با فراعنه آمد افاغنه.» این تعابیر برای ما ناخوشایند بوده، حتی خود اتباع بیگانه، خودش مفهوم بیگانگی را میرساند در حالی که ما خودمان را با جامعه ایران، همزبان و هم کیش و هم دل و همراه میبینیم[۱۳].
این پیاده میشود، آن وزیر میشود
- این پیاده میشود، آن وزیر میشود،
- صفحه چیده میشود، دار و گیر میشود...
- این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رُخ!
- در پیادگان چه زود مرگ و میر میشود
- فیل کج روی کند، این سرشت فیلهاست!
- کج روی در این مقام دلپذیر میشود،
- اسب خیز میزند، جست وخیز کار اوست،
- جستوخیز اگر نکرد، دستگیر میشود ...
- آن پیاده ی ضعیف ،راست راست میرود،
- کج اگر که میخورَد، ناگزیر میشود!
- هرکه ناگزیر شد، نان کج بر او حلال!
- این پیاده قانع است، زود سیر میشود...
- آن وزیر میکُشد، آن وزیر میخورد!!!
- خورد و برد او چه زود چشمگیر میشود!
- ناگهان کنار شاه خانه بند میشود،
- زیر پای فیل، پهن، چون خمیر میشود!
- آن پیاده ی ضعیف عاقبت رسیده است!!
- هرچه خواست میشود، گرچه دیر میشود ...
- این پیاده، آن وزیر… انتهای بازی است!
- این وزیر میشود، آن به زیر میشود!.
شمشیر و جغرافیا
بادی وزید و دشت سترون درست شد | طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد | |
شمشیر روی نقشهی جغرافیا دوید | اینسان برای ما و تو میهن درست شد | |
یعنی که از مصالح دیوار دیگران | یک خاکریز بین تو و من درست شد | |
بین تمام مردم دنیا گل و چمن | بین من و تو آتش و آهن درست شد | |
یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم | یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد | |
یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی | یک سو من ایستادم و دشمن درست شد | |
یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند | یک سو همه دگرمن و تورَن درست شد | |
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون | این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد | |
آن حوضهای کاشی گلدار باستان | چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد | |
آن حلههای بافته از تار و پود جان | بندی که مینشست به گردن درست شد | |
آن لوحهای گچبری رو به آفتاب | سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب | |
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد | ||
سازی بزن که دیر زمانی است نغمهها | در دستگاه ما و تو شیون درست شد | |
دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ | شاید پلی برای رسیدن، درست شد | |
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان | با کاروان حلّه بیاید به سیستان | |
وقت وصال یار دبستانی آمده است | بویی عجیب میرسد از جوی مولیان | |
سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر | «بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان» | |
ما شاخههای توأم سیبیم و دور نیست | باری دگر شکوفه بیاریم توأمان | |
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را | در حوضهای کاشی گلدار باستان | |
بر نقشههای کهنه خطی تازه میکشیم | از کوچههای قونیه تا دشت خاوران | |
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن | لفظ دری بیاور و بگذار در کمان |
«هفتاد و دو تیغ»/ شهریور ۱۳۶۸
- آی دوزخسفران! گاهِ دریغ آمدهاست
- سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمدهاست
- طعمه تلخ جحیمید، گلوگیرشده
- چرکِ زخمید ـ که کوفه است ـ سرازیر شده
- فوج فرعونید یا قافله قابیلید؟
- ننگ محضید، ندانم ز کدامین ایلید
- ره مبندید که ما کهنهسواریم ای قوم!
- سرِ برگشت نداریم، نداریم ای قوم!
- حلق بر نیزه اگر دوخته شد، باکی نیست
- خیمه در خیمه اگر سوخته شد، باکی نیست
- خیمه تشنه است، غمی نیست، گلابآلوده است
- سجده بیمار، نه بیمار، شرابآلوده است
- آبِ این بادیه خون است که وانوشد کس
- زهر باد آن آب کز دست شما نوشد کس
- شعله گر افسرد، خاکستر ما خواهد رفت
- تن اگر خفت به صحرا، سر ما خواهد رفت
- راه سخت است، اگر سر برود نیست شگفت
- کاروان با سر رهبر برود نیست شگفت
- تن به صحرای عطش سوخته، سر بر نیزه
- برنمیگردیم زین دشت، مگر بر نیزه
- تشنه میسوزیم با مَشک در این خونیندشت
- دست میکاریم تا مرد بروید زین دشت
- آی دوزخسفران! گاهِ سفر آمدهاست
- سر بدزدید که هفتاد و دو سر آمدهاست
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
نام جاهایی که به اسم این فرد است
چهره هنری استان خراسان رضوی در سال ۱۳۹۷
نظرسنجی سالانه اصحاب رسانه خراسان رضوی به همت سازمان بسیج رسانه استان و با شرکت قریب به ۲۵۰ نفر از خبرنگاران و دستاندرکاران رسانههای خراسان رضوی برای انتخاب چهرههای سال ۹۷ در عرصههای مختلف فرهنگی و هنری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره که بیشترین تعامل را با اصحاب رسانه و افکار عمومی داشتند، به گزارش پایگاه اطلاعرسانی حوزه هنری خراسان رضوی، براساس نتایج این نظرسنجی، محمد کاظم کاظمی عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مسئول جلسه نقد و پژوهش شعر حوزه هنری انقلاب اسلامی خراسان رضوی بهعنوان یکی از چهرههای سال خراسان رضوی در عرصه فرهنگی و هنری معرفی شد[۱۴].
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
کاظمی که چهرهای نام آشنا در ادبیات امروز افغانستان است، نقش برجستهای در رشد و بالندگی شعر مقاومت داشته است. مجموعه آثار او عبارتند از:
- شعر مقاومت افغانستان، گردآوری، با همكاری محمدآصف رحمانی، تهران، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، ١٣٦٩ (اين كتاب به چاپ دوم رسيد)
- صبح در زنجير، حاصل مسابقۀ ادبی صبح در زنجير، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، تهران، ١٣٧٠
- پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت (مجموعۀ شعر)، حوزۀ هنری سازمان تبليغات اسلامی، ١٣٧١ (اين كتاب در سال ١٣٧۵ به چاپ دوم رسيد)
- روزنه، (مجموعۀ آموزشی شعر، در سه جلد)، مشهد، كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتی خراسان، جلد اول، ١٣٧٠، جلد دوم، ١٣٧٢ و جلد سوم، ١٣٧۴. چاپ بعدی (ويرايش تازهای از جلد اول و دوم با عنوان چاپ اول): مشهد، ١٣٧٧، چاپ دوم، مشهد، ١٣٨٦
- گزيدۀ شعرهای محمدكاظم كاظمی، از سلسلۀ گزيدۀ ادبيات معاصر (شمارۀ ۴٩)، كتاب نيستان، چاپ اول: تهران، ١٣٧٨، (چاپ دوم: ١٣٨٠)
- شعر پارسی، كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتی خراسان، مشهد، ١٣٧٩
- گزیدهٔ ادبیات معاصر، مجموعه شعر ۴۹؛ کتاب نیستان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸؛ (چاپ دوم، ۱۳۸۰)
- همزبانی و بیزبانی، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران، ١٣٨٢
- قصۀ سنگ و خشت، گزينۀ شعر، كتاب نيستان، (چاپ اول و دوم: تهران، ١٣٨۴ و چاپ سوم: تهران، ١٣٨۵ و چاپ چهارم: تهران، ١٣٨٦)
- دیوان خليلالله خليلی (گردآوری)، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران، ١٣٨۵
- گزيدۀ غزليات بيدل، ناشر: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، تهران، ١٣٨٦
- گزیدهٔ ادبیات معاصر، مجموعه شعر ۴۹؛ کتاب نیستان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸؛ (چاپ دوم، ۱۳۸۰)
- کلید در باز، رهیافتهایی در شعر بیدل؛ انتشارات سوره مهر، تهران، ١٣٨٧
- رصد صبح، خوانش و نقد شعر جوان امروز؛ انتشارات سوره مهر، تهران، ١٣٨٧
- کفران (گزیده اشعار)، (چاپ دوم، نشر تکا، تهران، ۱۳۸۸)
- این قند پارسی، فارسی دری در افغانستان امروز، عرفان، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۹
- ده شاعر انقلاب، چاپ اول، سورۀ مهر، تهران، ۱۳۹۰
- رصد صبح: خوانش و نقد شعر جوان امروز، (چاپ دوم، سوره مهر، تهران، ۱۳۹۰)
- قصهٔ سنگ و خشت (گزیده شعر)، (چاپ ششم، کتاب نیستان، تهران، ۱۳۹۰)
- شمشیر و جغرافیا، مجموعه شعر؛ سپیدهباوران، چاپ اول، ۱۳۹۲؛ (چاپ دوم، )۱۳۹۳
- مرقع صدرنگ: صد رباعی از بیدل (چاپ سوم، سپیدهباوران، مشهد، ۱۳۹۸)
- گزیدهٔ رباعیات بیدل، چاپ اول، سپیدهباوران، مشهد، ۱۳۹۸
- شعر پارسی (چاپ پنجم، سپیدهباوران، مشهد، ۱۳۹۸) [کتابی است که هم شعر قدیم و هم شعر جدید را در خود دارد]
- علاوه بر اینها میتوان از گردآوری دیوان خلیلالله خلیلی و ویراستاری کتابهایی چون افغانستان در پنج قرن اخیر میر محمدصدیق فرهنگ، نقد بیدل صلاحالدین سلجوقی، آثار هرات خلیلالله خلیلی، اخلاق نیکوماخوس صلاحالدین سلجوقی، تجلی خدا در آفاق و انفس صلاحالدین سلجوقی، افغانستان در قرن بیستم ظاهر طنین، هزارهها حسن پولادی و شناسنامه افغانستان بصیراحمد دولتآبادی نام برد. بهعلاوه، مقالات وی در نشريات گوناگون از جمله: فصلنامۀ "درّ دری"، مجلۀ "شعر" و مجلۀ "سوره" به نشر رسيده است.
سبک و لحن و ویژگی آثار
غالب شعری
نمونههای از مثنوی – غزل را میتوان در مجموعههای شعری او دید که از یک مثنوی بلند استفاده کرده است که گاه به ضرورت محتوا، قالب به غزل تغییر میکند و دوباره به مثنوی باز میگردد. در مجموعه شعری پیاده آمده بودم در شعرهای «چلچراغ»، «روایت»، «بازگست»، «از دهان تفنگ» و در شعر «قبیله آتشنژاد» از مجموعه شمشیر و جغرافیا مود استفاده شاعر قرار گرفته است[۱]. مثنویهای او اغلب کوتاه هستند تا جایی که میتوان گفت او در این قالب، ساتار طولی مثنوی و یا حتی در مواردی ساختارغرل را رعایت کرده است. چنانکه مثنویهای «۷۲ تیغ»، «تا دورترین ستاره واحد»، ۱۲ بیت و «مثنویهای غدیر و برگردید»، ۱۴ بیت و «مثنوی احد ۲»، ۶ بیت را دربرمیگیرد[۱].
روایت
بهرهگیری از تکنیک روایت از مشخصات شعری کاظمی است. استفاده از عنصر گفتگو، شعر کاظمی را به مرزهای درام نزدیک کرده است. این ویژگی به خصوص در مجموعه شعر و جغرافیا نمونههای بیشتری را به خود اختصاص داده است[۱].
تکرار
به صورتهای مختلفی میتوان تکرار در کلمه، عبارت یا جمله مشاهده کرد. گاهی او کلمه یا عبارت را به صورت عمودی در چند بیت متوالی نیز تکرار کرده است که موجب فصاحت کلام و ارتقای معانی و انتقال عواطف و احساسات او بیار مؤثر واقع شده است[۱].
- بیمناکم که بد حادثه تکرار شود
- در برگشت به روی همه تکرار شود
- بیمناکم که در این کوچه بمانم تا مرگ
- و غزلهای غریبانه بخوانم تا مرگ
ردیف
کاظمی به کاربرد ردیفهای طولانی تمایل نشان داده است. در نمونههایی نیز ردیف یک جمله طولاتی را در برمیگیرد[۱].
- سواره غرق خیالات خویشتن بوده
- پیاده غرق خیالات خویشتن بوده
اوزان طولانی
کاظمی به کاربرد اوزان طولانی در اشعار خود توجه نشان داده است. این ویژگی به خصوص در غزلهای مجموعه شمشیر و جغرافیا به عنوان یکی از شاخصههای سبکی سرودههای شاغر نمود بارزی دارد. در این مجموعه، غزلهای «دین و ترازو» با مصراع آغازین «نه میخواهم از جام و ساغر نویسم نه میخواهم از چشم جادم بگویم» ۱۶ رکن در وزن متقارب و غزل «پهلوانان ۱۳۹۰» با مصرع آغازین «پهلوانان شهر جادوییم گام بر آهن مذاب زدیم» در وزن ۲۰ سیلابی ارائه شدهاند[۱]. از نظر تخیل، تکنیکهای بیانی همچون تشبیه، استعاره، تشخیص، نماد و کنایه در اشعار او فراوان است اما کاظمی کمتر توانسته است در آفرینش تصاویر نو و خلاقانه توفیقی به دست آورد[۱].
زبان شعر
کوشش برای رسیده به زبانی غنی و سرشار از طریق ساخت واژگان و ترکیبات جدید به عنوان یکی از ویژگیهای زبانی شعر کاظمی مطرح است. این نوآوری در سه قلمرو واژگان مستق، مرکب و مشق – مرکب میتوان دید. بخش قابل توجهی از واژههای شاعر از فرهنگ دینی اخذ شده است. این ویژگی در اشعار کاظمی به حدی است که شعر او را از این جهت در بین اکثر آثار معاصر تشخّص میبخشد. بهرهگیری از افغانی در زبان شعر مهاجرت افغانستان به صورت چشمگیر خودنمایی میکند[۱]. توجه ویژه شاعر به امکانات زبان محاوره و استخدام لغات ساده و رایج برای تبیین احساسات شاعرانه نیز از دیگر عواملی است که هم از سویی موجب غنای زبان اشعار کاظمی شده و هم فضایی صمیمی را بر اشعار او گسترانده است. در رساتای زبان محاوره، ضربالمثلهای رایج در زبان نیز مجال حضور در شعر کاظمی را مییابند تا اندازهای که این مسأله میتواند آن را به عنوان یکی از شاخصههای سبکی آثار کاظمی شمرد[۱]. اشعار کاظمی در برخی موارد تصرفات بیسابقه او را در قوانین حوزه زبان نشان میدهد اما متأسفانه این تصرفات، در برخی موارد ناهمواریها و نارساییهایی را در زبان وی به وجود آورده است[۱].
مثنوی بازگشت، مشهد ۲۱ فروردین ۱۳۷۰
کاظمی در همان نخستین شعر مجموعه «پیاده آمده بودم» از فضایی سیاه و دل غربت کشیده سخن میگوید. او خود را دردمندی بیپناه معرفی میکند که توسط غم لگدمال میشود و در همان حال ضربههای تازیانه بر دوشش فرود میآید. درد و غم او دردی اجتماعی و مقدس است. او به خاطر کشورش میسراید.
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت | پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت | |
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد | و سفرهای که تهی بود، بسته خواهد شد | |
و در حوالی شبهای عید، همسایه! | صدای گریه نخواهی شنید، همسایه! | |
همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت | و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت | |
منم تمام افق را به رنج گردیده، | منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده | |
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود | و سفرهام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود | |
به هرچه آینه، تصویری از شکست من است | به سنگسنگ بناها، نشان دست من است | |
اگر به لطف و اگر قهر، میشناسندم | تمام مردم این شهر، میشناسندم | |
من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد | نماز خواندم، اگر دهر ابنملجم شد | |
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد | و سفرهام که تهی بود، بسته خواهد شد | |
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت | پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت | |
چگونه باز نگردم، که سنگرم آنجاست | چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست | |
چگونه باز نگردم که مسجد و محراب | و تیغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست | |
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود | قیامبستن و الله اکبرم آنجاست | |
شکستهبالیام اینجا شکست طاقت نیست | کرانهای که در آن خوب میپرم، آنجاست | |
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم | مگیر خرده، که آن پای دیگرم آنجاست | |
شکسته میگذرم امشب از کنار شما | و شرمسارم از الطاف بیشمار شما | |
من از سکوت شب سردتان خبر دارم | شهید دادهام، از دردتان خبر دارم | |
تو هم بهسان من از یک ستاره سر دیدی | پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی | |
تویی که کوچه غربت سپردهای با من | و نعش سوخته بر شانه بردهای با من | |
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم | تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم | |
اگرچه مزرع ما دانههای جو هم داشت | و چند بته مستوجب درو هم داشت | |
اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان | اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه تان | |
اگرچه متهم جرم مستند بودم | اگرچه لایق سنگینی لحد بودم | |
دم سفر مپسندید ناامید مرا | ولو دروغ، عزیزان! بغل کنید مرا | |
تمام آنچه ندارم، نهاده خواهم رفت | پیاده آمدهبودم، پیاده خواهم رفت | |
به این امام قسم، چیز دیگری نبرم | بهجز غبار حرم، چیز دیگری نبرم | |
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان | و مستجاب شود باقی دعاهاتان | |
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد | و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد |
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ بسمل، محبوبه. «بررسی سبکی اشعار محمدکاظم کاظمی». زیبایی شناسی ادبی، ش. ۳۲ (تابستان ۱۳۹۶): ۹۵ - ۱۱۴.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ کاظمی، شمشیر و جغرافیا، مقدمه کتاب.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ «زندگینامه محمدکاظم کاظمی». خبرگزاری صدای افغان، ۷ مهر ۱۳۸۷.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ مصاحبه کننده: خالقی، محمد مهدی، مصاحبه شونده: محمدکاظم کاظمی. «دوست دارم شعرم معترض باشد؛ دیداری با محمدکاظم کاظمی». سوره اندیشه، ش. ۱۳ (دی ۱۳۸۳): ۸ - ۱۷.
- ↑ «زندگی محمدکاظم کاظمی». بانگ هندوکش، ۳۰ بهمن ۱۳۹۲.
- ↑ «محمدکاظم کاظمی». کتاب نیستان.
- ↑ گرجی، مصطفی؛ افسانه میری. «دردهای نهفته، بررسی اهمیت و مفهوم درد و رنج دراشعار محمدکاظم کاظمی». کتاب ماه ادبیات، ش. ۱۴۹ (اسغند ۱۳۸۸): ۱۱ - ۲۱.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ مجاهدی (پروانه)، محمدعلی. «مشعلهداران شعر مشعشع شیعی». زمانه، ش. ۸۸ و ۸۹ (تیر و خرداد ۱۳۸۹): ۳۹.
- ↑ کاظمی، ده شاعر انقلاب.
- ↑ کاظمی، محمدکاظم. «شعر جوان ۵: همین مطلع در یادها میماند». شعر، ش. ۱۶ (تابستان ۱۳۸۸): ۶۱ - ۶۴.
- ↑ «فارسی افغانستان و چالشهای پیشرو». وبلاگ محمدکاظم کاظمی، ۱۳۹۳.
- ↑ کاظمی، این قند پارسی: فارسی دری در افغانستان امروز، مقدمه کتاب.
- ↑ «محمدکاظم کاظمی شاعر افغان: ما اتباع بیگانه نیستیم». عصر ایران، ۲۸ دی ۱۳۹۵.
- ↑ ««محمدکاظم کاظمی» چهره هنری استان خراسان رضوی شد». خبرگزاری فارس، ۲۱ اسفند ۱۳۹۷.
منابع
- کاظمی، محمدکاظم (۱۳۹۳). ده شاعر انقلاب. تهران: سوره مهر. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۰۹۹-۱.
- ـــــــــــــ (۱۳۹۵). این قند پارسی: فارسی دری در افغانستان امروز. تهران: موسسه انتشارات عرفان (ح ن بین الملل). شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۵۸-۰۱۹-۷.
- ـــــــــــــ (۱۳۹۴). شمشیر و جغرافیا: مجموعه شعر (۱۳۷۰ – ۱۳۹۱). سپیده باوران. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۹۵-۷۷۲-۳.