محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کَدکَنی | |
---|---|
نام اصلی | محمدرضا شفیعی کدکنی |
زمینهٔ کاری | نویسنده، شاعر و پژوهشگر |
زادروز | ۱۹مهرماه۱۳۱۸ کَدکَن(از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه) |
پدر و مادر | میرزااحمد شفیعی کدکنی |
لقب | م.سرشک |
سبک نوشتاری | اشعار به سبک نیمایی، اجتماعی و حماسی |
کتابها | درکوچه باغهای نیشابور، صورخیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، با چراغ و آینه و... |
مدرک تحصیلی | دکتری زبان و ادبیات فارسی |
دانشگاه | تهران |
محمدرضا شفیعی کدکنی پژوهشگر، نسخهشناس و نسخهدان، مصحح، منتقد ادبی و شاعر با تخلص م.سرشک است.
تنها فرزند خانوادهای روحانی با پیشهٔ کشاورزی تربیت و تحصیل را نه بهمانند بقیه کودکان در مدرسه بلکه در محیط خانه و در مدرسهٔ علوم دینی فراگرفته است. پدرش که عطاردوست و از عالمان خوشنام آن روزگار بود با تولد «محمدرضا» کلاسهای درسش را تعطیل کرده و تنها به فرزند درس میدهد.[۱]تدریس در مدارس علوم دینی و شاگردی کسانی چون «آیت الله حاج شیخهاشم قزوینی»، محمدتقی ادیب نیشابوری و «آیتالله میلانی» در زندگی و آثار او تأثیر شگرفی داشته است. خودش بعدها نرفتن به مدرسه را نوعی «عنایت الهی» ذکر میکند که باعث فراگیری آموختههایی بزرگ برای او شده است.[۲] مادرش حافظهای قوی داشته خوشذوق بوده، اشعار زیادی از شعرای مختلف را حفظ بوده و شعر هم میگفته است. هم او بوده که علاقهٔ اولیهٔ شفیعی به شعر و شاعری را شکل بخشیده است.[۳]ورود به دانشگاه و تدریس در رشتهٔ ادبیات فارسی و دیدار با چهرههای دانشگاهی آفاق جدیدی به روی او میگشاید.[۴]همچنین سفر به کشورهای مختلف و بالاخص اولین سفرهایش به غرب بر بخش زیادی از آرا و نظرات او اثرگذار بوده است.
شفیعی کدکنی جمع بین محقق، منتقد و شاعر است. اگرچه دانشش در نسخهشناسی و تصحیح متون کممانند است اما نظرات او در باب موضوعات و چهرههای ادبیات فارسی با نقدهایی روبهرو شده است. کتاب با چراغ و آینه حاوی بخشی از نظرات جنجالبرانگیز شفیعی درباب ریشههای شعر معاصر است. [۵]
شفیعی کدکنی علاقهٔ خاصی به خراسان، و سبک خراسانی، دارد و زبان شعرش نیز زبان خراسانی است[۶]. آثار این علاقه را در کارهای تصحیحی تحقیقی وی درباب «عطار»، «ابوسعید ابوالخیر»، «سنایی» و «مولوی» نیز که بخش زیادی از آثار او در این زمینه را تشکیل میدهد، میتوان مشاهده کرد. شفیعی کدکنی از سال ۱۳۴۸تاکنون به تدریس در دانشگاه تهران مشغول است.[۷]
داستانک
کودکی بازیگوش
شفیعی خود میگوید:
« | بازیگوشترین بچهٔ محله من بودم چه در کدکن چه در مشهد اولین بچهای که صبح زود وارد کوچه میشد علیالتحقیق من بودم و آخرین نفری که کوچه را ترک میکرد نیز من بودم.[۸] | » |
بزرگترین جنایت زندگی
تقریباً نیمی از سال را بهاتفاق خانواده در کدکن بهسر میبردهاند و در تمام این لحظات با پدربزرگش، پدر مادرش، همنشین بوده است. آدمی باذوق و خوشسلیقه و اهل مطالعهٔ کتابهای مذهبی و تاریخی. پدربزرگ نمونههایی از مرقعهای خط «درویش عبدالمجید طالقانی» را جمعآوری کرده بوده که شفیعی در کودکی آنها را سطرسطر با قیچی میبریده و به دفترهای خودش میچسبانده است تا از روی آنها مشق کند. شفیعی میگوید بزرگترین جنایتی که در طول عمر مرتکب شده همین سطرسطر بریدن مرقعهای خط درویش عبدالمجید طالقانی بوده است.[۹]
لذت فضلا
تمام همّوغم پدرش این بوده که چیزی به او یاد بدهد. چون حافظهای نیرومند داشته پدر برایش پارههای «الفیه» ابن مالک را قرائت میکرده و شفیعی بیآنکه معنی آنها را بداند «طوطیوار» حفظ میکرده است. وقتی با پدرش به منزل بعضی از علمای مشهد میرفتهاند فضلای شهر یکی از خوشیهایشان این بوده که او را در خواندن ابیات «الفیه» امتحان کنند.[۱۰]
شعر مادر به خط فرزند
مادرش حافظهای قوی و طبعی شاعرانه داشته و عربی و فارسی را بهخوبی میدانسته است. اما برطبق سنت قدیمیها که زن را از یادگیری نوشتن منع میکردند فقط میتوانسته بخواند و به گفتهٔ شفیعی «نه تنها خوب بلکه بهکمال. تمام کتابهای خانه را با حافظهٔ خیلی وحشتناک خوانده بود و در حفظ داشت». هر چه کتاب شعر در دسترس داشته مانند مثنوی معنوی شاهنامه کلیات سعدی و... را میخوانده و دیوان حافظ را از حفظ بوده است. مادر شعرهایی بسیار لطیف در مدح ائمه میسروده و پسر با خط کودکانهٔ خود آنها را مینوشته است.[۱۱] [۱۲]
اولین شعر
در هفت هشت سالگی بهاتفاق یکی از همبازیهایش به دکان سر کوچهشان میرود. اولین شعرش را در همانجا میسراید. شعری بداهه در هجو دوستش. فروشنده که میشنود تهدیدش میکند که به پدرش میگوید.[۱۳]
فرخی بخوان اما نه سیستانی
شعری از فرخی سیستانی در کتاب فارسی یکی از همبازیهایش میخواند با این مطلع: ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهارآید. دربهدر به دنبال دیوان فرخی به کتابفروشیهای مشهد میرود. در کتابفرروشی باستان کتابفروش که جوانی انقلابی بوده از دیدن کودک ده دوازده سالهای که برای خریدن دیوان فرخی سیستانی مراجعه کرده متعجب شده و به او میگوید: دیوان او فقط مدح سلاطین است قیمتش هم گران است من یک فرخی دیگر به تو میدهم که هم برای مردم، آزادی و مبارزه شعر گفته و هم قیمتش سه تومان است. شفیعی پولش را میدهد و با یک نسخه از «دیوان فرخی یزدی» به خانه بازمیگردد.«تا رسیدم خانه هم مقدمه را خوانده بودم و هم مقدار زیادی از شعرهایش را.»
شفیعی بعدها زمانی که سیزده چهارده ساله بوده تحتتأثیر فرخی مخمسی برای محمد مصدق میسراید.[۱۴] [۱۵]
طفلی در مکتب
هفت هشت ساله بوده که برای اولین بار به حوزه و به «مدرس ادیب نیشابوری» میرود. روز اول که وارد اتاق ادیب میشود سن کم و جثهٔ کوچکش اسباب خنده و استهزا طلبههای جوانی را فراهم میآورد که در کلاس حضور داشتهاند. «تو کوچکی باید تو را برداریم و در طاقچهٔ مدرس ادیب بگذاریم.» شفیعی خود دربارهٔ این روز میگوید:
« | آنچه در روز نخستین بر من گذشت از التهاب و دستپاچگی و ترس به هیچ بیانی قابل توصیف نیست. | » |
اما طولی نمیکشد که ادیب در مواردی بعضی از پرسشهای طلبههای جوان را به خردسالترین شاگرد خود، بهدلیل تسلطش بر درس، ارجاع میدهد: از آن بچه بپرسید.[۱۶]
طلبه را چه به زمستان
یک روز با لباس طلبهگی جهت خرید زمستان اخوان به یک کتابفروشی در مشهد میرود: « گفتم آقا کتاب زمستان دارید؟ نگاه کرد، طلبه و زمستان؟ رفت آورد و گفت: آره. این هم یک جوری از شعر است. یکی نوعی از شعر.»[۱۷]
اعتراف بهترین غزلسرای معاصر از زبان شاعر جوان خراسانی
در سالهای بعد از کودتای ۲۸مرداد شاعری ظهور کرده بود با غزلهای درخشان و حیرتآور. شهریار دربارهاش میگفت: « او استاد شعر و ادب و پیر طریقت است.»[۱۸] شفیعی میگوید:«من نیز بهمانند همه از دلباختگان غزلهای شورانگیز این پیرمرد گردیدم. تا اینکه پس از مدتی هنگام مطالعه یکی از تذکرهها چند بیت از شعرهای این پیرمرد بزرگوار معاصر را در شرح احوال «حزین لاهیجی» یافتم».[۱۹] شفیعی که در ابتدا فکر میکرده شاعر معاصر از «حزین لاهیجی» تضمین آورده، با تکرار این موضوع در بقیهٔ شعرهای او به صحت امر مشکوک شده و به دیوان حزین مراجعه میکند و متوجه میشود تمام غزلهای برجستهٔ این شاعر بزرگ معاصر بدون کوچکترین تغییری در «دیوان حزین» موجود است. شفیعی که در آن زمان صفحهٔ ادبی روزنامهٔ خراسان را اداره میکرده طی مقالهای در این روزنامه موضوع را اعلام عمومی میکند. پس از مشخصشدن موضوع، پیرمرد آن را به « کشف و کرامت» حواله میدهد: «حزین مرا در خواب مخاطب قرار داد: من شاعر بزرگی هستم اما سخت در گمنامی ماندهام تو این غزلها را به نام خودت منتشر کن و آنگاه که به کمال شهرت رسید در یک اعترافنامه یادآور شو که این شعرها از حزین است و من در خواب از او مأموریت یافتم. اما قبل از اینکه من آن اعترافنامه را منتشر کنم این شاعر جوان خراسانی این کار را انجام داد.»[۲۰]
از آشناییها
غلامحسین ساعدی
اولین بار اخوان ثالث او را به کافه نادری میبرد و نخستین کسی را که به او معرفی میکند غلامحسین ساعدی بوده است. شفیعی قبلاً کارهای ساعدی را در نشریات مختلف خوانده و خیلی دوست داشته تا با او آشنا شود. این اتفاق به دوستی منجر شده و تا سالها نیز ادامه مییابد، تا آخرین لحظات زندگی ساعدی. شفیعی از مرگ ساعدی بهعنوان «فرجام شوم» یاد میکند. او میگوید پس از شنیدن این خبر بیاختیار در سر کلاس درس گریستم.
بهرام صادقی
آشناییاش با بهرام خیلی زود تبدیل به دوستی میشود شفیعی داستانهای او و بهرام شعرهای شفیعی را پیش از آشنایی خوانده بودهاند. شفیعی دربارهٔ او میگوید بسیار باذوق و تند و نکتهسنج بود و شعرشناسیاش از شاعریاش بهتر بود. صادقی دربارهٔ شعر عبور شفیعی نکتهای میگوید که خود شفیعی هیچ آگاهیای نسبت به آن نداشته است: «وزن این شعر با ریتم حرکت قطار همخوانی دارد.»
فریدون مژده
شفیعی کدکنی در کنار علی شریعتی و نعمت آزرم که ساحت نوگرای وجودش را تشکیل میدهند، آشنایی با فریدون مژده را بسیار مغتنم میداند. شفیعی مژده را کسی میداند که در زندگی و عقایدش نوگرا و در شعر و نقاشی معتدل بوده و اطلاعش از تاریخ هنر مدرن و نظریههای جدید در عالم شعر از «هنر پراتیکش» هم بیشتر بوده و در تمایل شفیعی به سمت هنر نو تأثیر زیادی داشته است.
شفیعی دربارهٔ روزهای آخر زندگی او چنین میگوید:
« | این اواخر دچار نوعی جنون و فراموشی شده بود. به منزل ما میآمد و ضمن صحبت با من میگفت: خب از شفیعی کدکنی چه خبر؟ یک بار که به منزل ما آمد یک دوره نقاشی مدرن چاپ شوروی داشتم و به او هدیه کردم. بسیار خوشحال شد و رفت. چند روز بعد خبر مرگش را شنیدم.[۲۱] | » |
زندگی و تراث
از کودکی معمم تا استادی در دانشگاه تهران
محمدرضا شفیعی کدکنی بهتاریخ نوزدهم مهر ۱۳۱۸ در روستای کدکن و در یک خانوادهٔ روحانی کشاورز متولد شد. مادرش، فاطمه، دختر شیخ عبدالرزاق توسلی بود. شیخ عبدالرزاق توسلی نیز مردی کشاورز روحانی بود و تا حدود هشتاد سالگی به کار کشاورزی اشتغال داشت. شفیعی در توصیف او میگوید:
«مردی پرانرژی و کاری و باذوق و خوشسلیقه بود. تعداد زیادی کتابهای تاریخی و مذهبی داشت که من از بس آنها را خوانده بودم حفظ شده بودم.» خانوادهٔ پدری او نیز روحانی کشاورز بودند. پدرش میرزا محمد، فرزند میرزا عبدالمجيد، فرزند میرزاحسین، فرزند میرزا شفیعی کدکنی است که شرح حالش را در کتب عصر صفوی میتوان یافت. او که کودکی شدیداً پرجنبوجوش و اهل بازی بوده، نیمی از سال، تابستان و پائیز، را در کدکن بهسر میبرده و نیمی دیگر زمستان و بهار، را در مشهد. در کدکن، اغلب در جوار پدربزرگها و مادربزرگهای خود بوده است. پدرش، میرزامحمد، اولین معمار شخصیت او بوده است.[۲۲] او که شاگرد معروفترین حکیم و فیلسوف خراسان در آن سده «آقابزرگ حکیم مشهدی».[۲۳] و از اقران و همدرسهای ملکالشعرای بهار، بدیعالزمان فروزانفر و علیاکبر فیاض در محفل درس عبدالجواد ادیب نیشابوری بوده،[۲۴]برای تکوین و تهذیب ساختار شخصیتی تنها فرزند خانواده از هر شیوهای استفاده میکرده است. میرزامحمد گاه و بیگاه فرزند را مجبور به حفظ کردن اشعار «سیوطی» و منظومهٔ «ملاهادی سبزواری» میکرده. شفیعی هم که از همان دوران کودکی از حافظهٔ بسیار خوبی برخوردار بوده شعرها را سریع حفظ میکرده است. در کنار این محفوظات که ذخایر آیندهٔ ذهن او را تشکیل میدهد، در ۶، ۷سالگی، جامعالمقدمات را در خانه نزد پدر فرا میگیرد. هر زمان که فرزند از بازی در کوچهها خسته و ملول میشده و به خانه بازمیگشته پدر چیزی، برای آموزش فرزند آماده داشته است.پدر گاهی اوقات دست فرزند را میگرفته و پیاده، در اطراف شهر میگردانده و در تمام طول راه تصویری تازه از زندگی به او نشان میداده است .
غیر از میرزامحمد، مادر و مادربزرگش نیز بخشی از ساختمان وجودیاش را بنیان نهادهاند. شفیعی بخشی از معارف تذکرهای خویش را از مادربزرگش اخذ کرده است. مادرش طبع شعر داشته و بدون اینکه بتواند بنویسد، میخوانده و میسروده. زنی با ذوق شاعرانه و حافظهای بینظیر که شفیعی در وصفش میگوید: آن بزرگ آموزگار زندگی و شعر و آن شیفتهٔ سرودههای حافظ که نخستین نغمهٔ سخن فارسی را: یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آموخت.[۲۵][۲۶]
شفیعی کدکنی پس از فراگیری مقدمات علوم دینی نزد پدر و آشنایی کامل با زبان عربی و فارسی از «هفت هشت سالگی» به حوزهٔ علمیه میرود و از پس آن، دریچههای جدیدتری به رویش باز میشود. نزد «حاج میرزااحمد مدرس یزدی»، «فلسفی اصفهانی»، «آیتالله حاجمیرزا حسین سبزواری» و «آیت الله حاج شیخ محمدکاظم دامغانی» به فراگیری علوم دینی و فلسفهٔ اسلامی میپردازد.[۲۷]
یکی از اساتید او در این دوره «شیخهاشم قزوینی» از جمله کسانی است که بیشترین تأثیر را بر او داشته و علاوه بر فقه و اصول عملاً بیرونآمدن از «تنگنظریهای قرون وسطایی» و نداشتن تعصب در یادگیری را به او آموخته است. دومین شخصیت شاخصی که در حوزههای علمیهٔ آن دوره مطرح بود و در تکوین شخصیت شفیعی کدکنی نقش مهمی داشت، محمدتقی ادیب نیشابوری معروف به ادیب دوم بوده که علاوه بر تدریس متون قدیمه، با استناد به اشعار شعرای کلاسیک نوعی ادب تطبیقی را به طلاب جوان میآموخته است. شفیعی بخش عظیمی از آموختههای خود در شعر فارسی و عربی را حاصل تعلیمات او میداند.[۲۸] از جمله دیگر کسانی که شفیعی در این دوره در درس او حاضر میشده «آیتالله میلانی» بوده است. او که از نجف به مشهد آمده بوده در آنجا ماندگار میشود. شفیعی در درس خارج از فقه میلانی بیش از سه سال حضور داشت و حتی در سال اول حضور در دانشکدهٔ ادبیات نیز به حضور در این درس ادامه داد.
یکی از نقاط عطف در زندگی شفیعی حضور در دانشگاه است. خودش جرقهٔ نخست در ورود به دانشگاه را ناشی از ملاقات با «سیداحمد خراسانی»، دوست و همفکر احمد کسروی، که برای تدریس به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه مشهد دعوت شده بود، و مباحثه با او دربارهٔ شعر محمدتقی بهار میداند. همین آشنایی و تشویقهای دیگران باعث میشود که شفیعی در امتحانات سال آخر دبیرستان به صورت متفرقه شرکت کرده و با اخذ دیپلم دبیرستان و با قبولی در کنکور در رشتهٔ ادبیات فارسی وارد دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه مشهد گردد.
شفیعی پس از اخذ مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی به تهران رفته و تا درجهٔ دکتری در این رشته به ادامه تحصیل میپردازد. با ارائهٔ پایاننامه دکتری، صور خیال در شعر فارسی، و با سفارش پرویز ناتل خانلری به عنوان استاد در این دانشگاه مشغول به تدریس میشود.[۲۹]
سالشمار زندگی
- ۱۳۱۸: تولد بهتاریخ ۱۹مهرماه در کدکن. گذراندن آموزشهای اولیه در محیط خانواده و در مدارس دینی.
- ۱۳۳۸: ورود به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه مشهد.
- ۱۳۴۲: انتشار حزین لاهیجی: زندگی و زیباترین غزلهای او. انتشار شعر امروز خراسان با همکاری نعمت آزرم.
- ۱۳۴۴: انتشار مجموعههای شعر زمزمهها و شبخوانی. انتشار ابومسلم خراسانی. ورود به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران و ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی تا مقطع دکتری. اشتغال به کار در «بنیاد فرهنگ ایران» و «کتابخانه مجلس سنا».
- ۱۳۴۶: انتشار رسوم دار الخلافه.
- ۱۳۴۷: انتشار جلد اول «آفرینش و تاریخ». انتشار مجموعه شعر از زبان برگ و از بودن و سرودن.
- ۱۳۴۸: انتشار آوازهای سندباد. دفاع از پایاننامهٔ دکتری بهعنوان صور خیال در شعر فارسی و اخذ مدرک دکتری. شروع رسمی تدریس در دانشگاه تهران. انتشار جلد دوم «آفرینش و تاریخ».
- ۱۳۴۹: ازدواج. انتشار جلد سوم «آفرینش و تاریخ».
- ۱۳۵۰: انتشار مجموعه شعر در کوچه باغهای نشابور. انتشار صور خیال در شعر فارسی. انتشار جلد «چهارم آفرینش و تاریخ».
- ۱۳۵۱: انتشار جلد پنجم آفرینش و تاریخ.
- ۱۳۵۲: انتشار مرموزات اسدی در مزمورات داودی. انتشار گزیده غزلیات شمس. انتشار جلد ششم «آفرینش و تاریخ». سفر به آمریکا و انگلستان و تدریس و تحقیق در دانشگاههای آکسفورد، پنسیلوانیا و پرینستون به مدت چهار سال.
- ۱۳۵۶: بازگشت به ایران. انتشار مجموعه شعر مثل درخت در شب باران.
- ۱۳۵۷: انتشار مجموعه شعر بوی جوی مولیان. انتشار شاعری در هجوم منتقدان. انتشار تصوف اسلامی و رابطه انسان با خدا.
- ۱۳۵۸: انتشار «مختارنامه»، مجموعه رباعیات عطار. انتشار موسیقی شعر.
- ۱۳۵۹: انتشار شعر معاصر عرب. انتشار ادوار شعر فارسی.
- ۱۳۶۰: انتشار ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما به زبان انگلیسی.
- ۱۳۶۶: انتشار «اسرار التوحید» و «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر». انتشار شاعر آینهها.
- ۱۳۶۹: سفر به اروپا بههمراه مهدی اخوان ثالث و شرکت در جلسات مختلف شعرخوانی و گفتوگو. انتشار آینه در آینه.
- ۱۳۷۲: انتشار «آنسوی حرف و صوت» و تازیانههای سلوک و مفلس کیمیافروش.
- ۱۳۷۳: انتشار در اقلیم روشنایی.
- ۱۳۷۵: انتشار «تاریخ نیشابور».
- ۱۳۷۶: انتشار آیینهای برای صداها: مجموعهٔ هفت دفتر شعر. انتشار هزارهٔ دوم آهوی کوهی: مجموعهٔ پنج دفتر شعر.
- ۱۳۷۷: سفر به ژاپن به دعوت دانشگاه توکیو. انتشار مجموعه شعر آواز باد و باران.
- ۱۳۷۸: انتشار زبور پارسی و «ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما»، ترجمه به فارسی.
- ۱۳۸۳: انتشار منطقالطیر عطار نیشابوری.
- ۱۳۸۴: انتشار چشیدن طعم وقت، نوشته بر دریا و «دفتر روشنایی».
- ۱۳۸۵: انتشار «اسرارنامه» و «الهینامه». انتشار این کیمیای هستی و زمینهٔ اجتماعی شعرفارسی.
- ۱۳۸۶: انتشار «مصیبتنامه عطار» و قلندریه در تاریخ.
- ۱۳۸۸: انتشار غزلیات شمس تبریز. سفر به آمریکا و حضور در موسسهٔ مطالعات پیشرفته پرینستون جهت انجام تحقیق.
- ۱۳۹۰: انتشار حالات و مقامات م.امید و با چراغ و آینه.
- ۱۳۹۱: انتشار رستاخیز کلمات.
- ۱۳۹۲: انتشار زبان شعر در نثر صوفیه.
- ۱۳۹۳: انتشار درویش ستیهنده.
- ۱۳۹۴: انتشار «در هرگز و همیشهٔ انسان».
- ۱۳۹۸: انتشار «تذکرةالاولیاء عطار».
محورهای اندیشگانی
در باب نقش زبان
بهاعتقاد شفیعی کدکنی زبان بعد وجودی تاریخ حیات بشر است و هر قومی در درون زبان خویش زیست میکند و از پنجرهٔ کلمات و ساختارهای صوتی و نحوی آن به جهان مینگرد و جهاناندیشگی خود را میسازد.[۳۰] وی تنها راهحل مسائل سیاسی و اجتماعی را در گرو فهم مسئلهٔ زبان و معنی در زبان میداند.[۳۱] او زبان را گستردهترین حوزهٔ سیمبولیسم دانسته و انتقال تمامی کارکردهای روح از اندیشیدن تا احساس، هیجان و شهود را منوط به تبدیل به کدهای زبانی میداند.[۳۲] شفیعی که در این زمینه متأثر از «ویتگنشتاین» است، ذهن و زبان را یک چیز دانسته و معتقد است همهٔ خلاقیتهای ادبی جهان فقط و فقط در حوزهٔ زبان اتفاق میافتد و هرکس هرقدر گسترش زبانی داشته باشد بههماناندازه دارای جهانبینی وسیعتری است.[۳۳] وی حتی پا را فراتر نهاده و میگوید «تجربههای هنری قدیم و جدید نشان داده است که زبان، در لحظههایی، بر ذهن سبقت میگیرد و معانی و عوالمی میآفریند که ذهن بهخودی خود به آن عوالم معانی راه نداشته است».[۳۴]
شفیعی شعر را تجلی موسیقایی زبان و حادثهای که در زبان رخ میدهد دانسته[۳۵] و شاعر را کسی میداند که باید دیوارهای محل سکونت انسان، زبان، را گسترش دهد.[۳۶]
شفیعی کدکنی با تقسیمبندی زبان به «زبان معرفت» و «زبان علم». زبان معرفت را زبانی عاطفی و گنگ و اثباتناپذیر میداند که همان زبان شعر و هنرها و تجربههای دینی و عرفانی است. او معتقد است در یک گزارهٔ دینی و عرفانی یا در یک بیت شعر به تعداد شنوندگان و حالات ایشان معانی مختلف وجود دارد ولی در یک گزارهٔ «ارجاعی علمی» یک معنی بیشتر وجود ندارد و بههمین دلیل است که علم کهنه میشود و هنر نه.[۳۷]
شفیعی دربارهٔ تکامل زبان معتقد است:
«زبان در تکامل خود همواره دو عمل انجام میدهد: توسع و تخصیص. منظور از توسع این است که فعل یا صفتی که ویژه امری معین است اندکاندک با جسارتی که شاعران و گاه تودهٔ مردم در خود احساس میکنند از محدودهٔ تثبیتشدهاش بیرون میرود و پس از چندی ممکن است آن مبدأ اصلی فراموش شده و آن کلمه در مورد ثانوی شکل استعمال بهخود بگیرد :تخصیص[۳۸] وی در باب رابطهٔ زبان و آثار شاعران و عارفان میگوید: عرفا و شعرا با کشف اسرار کلمه عوالم جدید روحی را میآفرینند و هر چقدر یک عارف یا شاعر در کشف عوالم جدید روحی تواناتر باشد در کاربرد زبان نیز چالاکتر و نوآورتر است.[۳۹]وی «شطحیات» صوفیه را بیان پارادوکسیکالی میداند که در اثر شکستن عادتهای زبانی روی داده و آن را رفتار هنری با زبان و الاهیات میداند. شفیعی تاریخ تکامل و انحطاط تصوف، را نیز تاریخ انحطاط و تکامل زبان صوفی میداند.[۴۰]
از آنجا که در نگاه او زبان ابزار هنری عارف است شفیعی کدکنی با شناسایی آن میان زبان عارفان فرق و فاصله مینهد و تا آنجا پیش میرود که با شناسایی زبان عطار و ابنعربی هشدار میدهد که مقدمههای «الهینامه» آمیخته به زبان ابنعربی است و کسانی که روایات متعدد دیباچهٔ «الهینامه» را جعل کردهاند بهشدت متأثر از زبان ابنعربی و اتباع او بودهاند.[۴۱]
شفیعی کدکنی معتقد است یک رابطهٔ دیالکتیکی بین تجربهٔ روحی عارف یا شاعر و زبان او وجود دارد و از نظر صوفی از یک سوی ساحتها و ابعاد زبان است که تجربههای روحی را بهوجود میآورد و راهگشای اوست به عوالم روحی دستنیافتنی و از سوی دیگر سیر در آن عوالم است که او را به کاربردهای تازهتر و نوآیینتر زبان سوق میدهد. حاصل این دیالکتیک در طول تاریخ باعث شکلگیری قلمرو پهناور معارف بشری شده است.[۴۲] شفیعی در کار نیما نیز مسئله زبان و گسترش آن را مهم دانسته و معتقد است بریدگی و دورشدن او از هنجارهای سنتی زبان، این امتیاز را داشت که زبان را از محدودیت و قائلشدن نقش خاصی برای هر واژه رهانید و عملاً باعث گستردگی دامنهٔ واژگان زبان شد.[۴۳]
در باب عرفان و تصوف
شفیعی کدکنی عرفان و تصوف را دو مقولهٔ جداگانه نمیداند و معتقد است آنها که میگویند «تصوف غیر از عرفان است و عرفان غیر از تصوف» شیادانی بیش نیستند. او عرفان را نگاه «هنری و جمالشناسانه» به الاهیات دانسته و میگوید همهٔ ادیان عرفان ویژهٔ خود را دارند. او میگوید:
« | هر کجا که تجربهٔ دینی حضور داشته باشد، خودبهخود تجربهٔ عرفانی امکان ظهور دارد. اگر به گونهٔ مفروض جمعی بیایند و مذهبی جدید اختراع کنند، پس از مدتی پیروان آن دین خودبهخود به دو گروه تقسیم میشوند: آنان که این دین را با نگاهی جمالشناسانه و هنری مینگرند و آنها که چنین نگاهی نسبت به این دین ندارند. گروه اول عارفان این دین جدید خواهند بود. | » |
شفیعی کدکنی معتقد است از آنجا که «نگاه هنری و جمالشناسانه» تقریباً مصداقش بینهایت است پس شمارهٔ کسانی که زیر چتر عنوان «عارف» قرار میگیرند بینهایت خواهد بود.[۴۴] بر همین مبنا شفیعی کدکنی دربارهٔ «کرامات» عرفا، که در کتب مختلف نقل شده است، معتقد است که هیچ ضرورتی ندارند که به هنگام خواندن این کرامتها به واقعیت تاریخی آنها اعتقاد حاصل کرد چرا که صدق و کذب اینگونه قضایا صدق و کذب هنری است و نه منطقی. آنچه از این کرامتها باید آموخت یا ساختار هنری نثر مولف و شیوهٔ دلپذیر ادای مقصود نویسنده است، که امروزه ما را بهکار میآید، یا آن نکتهٔ اخلاقی و معرفتی که که در درون آن کرامت نهفته است.[۴۵]
شفیعی «عادتستیزی» را وجه مشترک عرفا و هنرمندان بزرگ، نقاشان، شاعران ، آهنگسازان و... در عرصهٔ خلاقیت دانسته[۴۶] و معتقد است «رسیدن به مقام حیرت» عمق مشترک تجربهٔ دینی و هنری است. «وقتی به آستانهٔ زیبایی و عمق تجربهٔ هنری برسیم جز درماندگی و حیرت چیزی در برابر ما نیست، بههمیندلیل بزرگان صوفیه که خواستار رسیدن به عمق تجربهٔ عرفانی بودهاند همواره از حق تعالی خواستار حیرت بیشتر بودهاند».[۴۷]
شفیعی کدکنی که معتقد است فقر نگاه تاریخی نسبت به مسائل فلسفی و هنری و ادبی عامل اصلی واپسماندگی ماست میگوید میتوان با «نگاه تاریخی» و با «معیار نگاه هنری» به پست و بلند پدیدهٔ عرفان رسیدگی کرد و نشان داد در کدام دورهای و در گفتار و رفتار چه کسانی مفهوم عرفان بهصورتعالی جلوه کرده و در کجاها مبتذل و بیاعتبار و زیانبخش شده است.[۴۸] براساس همین نگاه تاریخی و با دردستداشتن «معیار هنری» شفیعی به عنوان مثال تصوف «احمد غزالی» را از «محمد غزالی» و «ابوسعید ابوالخیر» را از «ابوالقاسم قشیری» هنریتر میداند و همچنین میان تصوفهایی از نوع «ابنعربی» و «مولانا» تفاوت قائل شده و آنها را دو گونهٔ متفاوت ارزیابی میکند چرا که برخورد هنری این دو با مقولهٔ دین دو برخورد متفاوت است که باعث پدیدآمدن دو مکتب و سبک هنری متفاوت و دو نوع تصوف با دو منظومهٔ متفاوت از تخیل خلاق، شده است.[۴۹]
در باب هنر و هنرمند
«به هنر اندیشیدن» و «هنری اندیشیدن» همواره از دغدغههای شفیعی کدکنی بوده است. او هنر را مجموعهای از تخیل و رمز میداند که خود را در گونهٔ مجموعهای صورتهای جمالشناسانه و بهعنوان نظامی از نشانهها عرضه میکند. وی «متخیلبودن» و «رمزوارگی» و «داشتن زبان هنری»، زبان خاص آن هنر، و در داخل آن زبان خاص زبان ویژهٔ هنرمند، را عناصر اصلی هنر دانسته و آغاز انحطاط در هنرها را حاصل انحطاط در مجموعهٔ «زبان» و «رمز» و «تخیل» آن هنرها میداند.[۵۰]
شفیعی کدکنی در مورد منطق هنر و هنرمند میگوید: در هنر برخلاف منطق، اجتماع نقیضین پذیرفتنی است.[۵۱]
« | هر هنرمند بزرگی در مرکز وجودی خود یک تناقض ناگزیر دارد تناقضی که اگر روزی به ارتفاع یکی از نقیضین منجر شود کار هنرمند نیز تمام است از هنر چیزی جز مهارتهای آن برایش باقی نمیماند. خلاقیت هنری چیزی جز ظهورات گاهگاه این تناقضها نیست.[۵۲] | » |
شفیعی کدکنی که یکی از ویژگیهای اصلی اثر هنری را «تعریف ناپذیری» آن و فرورفتن در پردهٔ ابهام دانسته[۵۳] و عمق تجربهٔ هنری را مقام حیرت میداند.[۵۴]دربارهٔ معنا در یک اثر هنری میگوید:
«نباید در هنر به جستوجوی معنی از نوع معنایی که در یک عبارت تاریخی یا جغرافیایی یا فیزیکی یا هندسی مطلوب است بود معنی در هنر همان صورتی است که شما را مسحور خود میکند «صورت» و «معنا» در هنر گاه چنان به یکدیگر گره میخورند که تجزیهٔ آنها از یکدیگر مثل تجزیهکردن «رقص» از «رقصنده» است که حتی در عالم تخیل نیز امکانپذیر نیست».[۵۵]
نقش تاریخی و خلاقیت فردی
شاید مهمترین موضوعی که شفیعی کدکنی، در باب هنر و هنرمند، مطرح کرده «نقش تاریخی و خلاقیت فردی» هنرمند باشد. به اعتقاد وی هر اثر برجستهٔ هنری ترکیبی است از «خلاقیت فردی» هنرمند از سویی و «نقش تاریخی» اثر او از سویی دیگر و کسانی که فکر میکنند در یک شب میتوانند صدها بیت و شعر بهتر از نمونههای ماندگار تاریخی بگویند از این نکته غافلند که اگر حتی قادر به چنین کاری، سرودن صدها هزار شعر اینچنینی، باشند محال است حتی یکی از اینها بتواند جای یکی از آن آثار ماندگار را بگیرد چرا که فاقد «نقش تاریخی»اند.
وی غفلت از نقش تاریخی یک اثر و جانب حیات ارگانیک آن و خیرهشدن در اجزای سازندهٔ ساخت و صورت آن را مهمترین عامل گمراهی نسلهایی میداند که در هر عصری خود را تباه کرده و با درغلطیدن در «خلاقیت فردی» به ورطهٔ «مجرداندیشی»، «انتزاعگرایی»، «اصالتدادن به ساخت و صورت»، بهخصوص اجزای سازندهٔ ساخت و صورت، سقوط کردهاند. کسانی که این نکتهٔ اساسی را نادیده گرفتهاند که هیچ اثر هنری در تاریخ حاصل خلاقیت فردی محض نیست. شفیعی میگوید نمیتوان تعریف دقیقی از «نقش تاریخی» ارائه داد و هیچ ناقدی هم نمیتواند آن را کشف یا پیشبینی کند فقط میتوان گفت چیزی نیست جز معنا و رنگ و بویی که یک هنرمند از بافت تاریخی اجتماعی خودش میگیرد. آن «حال و هوای حاکم بر نیازهای روحی کل جامعه». به این معنا خلاقیت فردی شامل فنآوریهایی است که از حیات ارگانیک بیبهره است و وقتی با مقتضای حال اجتماعی، همان نقش تاریخی، هماهنگ شده تبدیل به کلام زنده شده و حیات در او دمیده میشود.
شفیعی کدکنی معتقد است سبک و قالبهای هنری نیز بهمانند اثر هنری و هنرمند دارای نقش تاریخی است و ممکن است در تکامل تاریخی یک فرهنگ نقش تاریخی خود را از دست بدهد یا نقش تاریخی ازدسترفتهٔ خود را بازیابد. با این همه، آثار اصیل و واجد نقش تاریخی هیچگاه تزاحمی برای یکدیگر ندارند و با ظهور نمونههای پیچیدهتر، متکاملتر، یک اثر باز هم نیاز به نمونهٔ آغازین باقی میماند و میتوان در کنار نمونههای تکاملیافته از نمونههای نخستین آن نیز لذت برد.[۵۶]
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
عبدالحسین زرینکوب
« | استاد شفیعی عزیزم دوست بسیار گرامی، این روزها یک هفته تمام با دو مجموعه اخیر دیوان نورسیدهٔ آن عزیز ساعتهایی خوش و بهواقع بهرهای از عمر حاصل کردم. شعر، شعر جوهردار، شعر بینقاب همین است.دستمریزاد دوست عزیز. از تعادلی که در اجزا و مجموع یکیک این اشعار به چشم میخورد لذت بردم.خرسندم که شعر واقعی ما در صافترین و درخشانترین اشکال خویش شکفت و این آرزوی دیرینم برآورده شد.[۵۷] | » |
تقی پورنامداریان
« | شفیعی کدکنی بیآنکه قصد مبالغه داشته باشم، در دوره ما چهرهای کم نظیر است. جمع میان محقق و شاعر از مقوله جمع اضداد است. اما تحقق این جمع اضداد در وجود شفیعی کدکنی به او چهره ای متناقضنما و بنابراین شگفتانگیز داده است.[۵۸] | » |
بزرگ علوی
« | شفیعی کدکنی را یکی از بهترین گویندگان ایران میدانم. آثار او را خوانده و از آنها لذت بردهام. چند سال پیش در خانهٔ فرهنگهای جهان در برلین دعوت شد که شعر بخواند ابتدا از اخوان ثالث اجازه گرفت و سپس زبان گشود. این ادب یک مرید در برابر مراد همه را مفتون کرد.[۵۹] | » |
خسرو گلسرخی
« | شفیعی کدکنی شاعریست که به سنتهای شعری عشق میورزد و این امر با انعطافی که او در بهرهگیری از شعر گذشته دارد باعث شده که برای او تکیه گاهی پدید آورد که تا حدی موجب استقلال او شده و او را از تاثیرپذیری دیرینه اش از م.امید نجات بخشد.
شفیعی با آنکه در مجموع کلمهباز نیست گاهی دچار نوعی ولنگاری و بازی با کلمات میشود که باعث میشود توجه او صرفاً معطوف به فرم شده و کنترل شعر از دستش خارج شود.[۶۰] |
» |
نظرات او دربارهٔ دیگران
جلال آلاحمد
« | جلال نویسندهای سیاسی به معنی درست کلمه بود و مسلما از مردمیترین نویسنگان معاصر ایران این و به احتمال، دامنه نفوذ وی حتی از هدایت نیز گستردهتر است. جلال در آثاری که در نیمه دوم زندگانی خویش آفرید زبانی مخصوص خویش پدید آورد. این زبان که نوعی گسست از هنجارهای اصلی نثر فارسی بود مقلدان بسیاری پیدا کرد.[۶۱] | » |
هوشنگ ابتهاج
« | در طول چهلواند سال دوستی از نزدیک و خوشبختانه بسیار نزدیک هرگز ندیدم که او هنرمند راستینی از مردم زمانه ما را به چشم انکار نگریسته باشد. او بر چکاد بلندی ایستاده که نیازی به انکار دیگران ندارد و این موهبتی الهی است.[۶۲] | » |
مهدی اخوان ثالث
« | اخوان یگانه شاعری بود در میان معاصران ما که مجموعه میراث شعر فارسی را در خویش گلچین و ذوب کرده بود و از همه قاره ها و سرزمینهای شعر، بهترین محصولاتش را دیده و چشیده بود اما تابعیت رسمی از هیچ کشوری را نپذیرفته بود.[۶۳] | » |
عباس زریاب خویی
پس از مرگ زریاب شفیعی کدکنی مقالهای مینویسد به عنوان «دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی» در بخشی از آن میخوانیم:
« | در میان محققان و استادانی که از نزدیک به سالیان محضر ایشان را درک کردم زریاب، به مانند علیاکبر فیاض و بدیعالزمان فروزانفر، در زمرهٔ کسانی بود که خواندهها و نوشتهها و اندیشههاشان بههیچروی با آنچه از ایشان به صورت مکتوب باقی مانده است هماهنگ نیست. یعنی میراث تألیفی و مکتوب ایشان از حجم دانستهها و برق هوش و ژرفای اطلاعاتشان حکایت نمیکند. مرگ او که والاترین مصداق کلمهٔ حکیم بود غبن بزرگی است برای فرهنگ ایرانی.[۶۴] | » |
فریدون توللی
« | در مجلهٔ سخن بود که توللی چند شعر غنایی بسیار دلانگیز و در حد زمان خود متجدد عرضه کرد که آنها نیز پلهایی بودند برای عبور به طرف شعر دیرآشنای نیما. بسیاری از کسانی که امروز نیما را به نیکی میشناسند و از سهم او در ادب معاصر دفاع میکنند از رهگذر شعر توللی، گلچین و خانلری مفهوم تجدد را درک کردهاند. اگر شعرهایی از نوع «کارون»، «مهتاب» و «مریم» توللی منتشر نشده بود، شاید نیما، کمی دیرتر میتوانست مورد توجه حتی جوانترها قرار گیرد.[۶۵] | » |
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها=
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
آخرین شعر
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
سفر و نقش آن در شکلگیری اندیشهٔ شفیعی کدکنی
شفیعی کدکنی بهسال ۱۳۵۲به انگلستان و آمریکا رفته و بهمدت چهار سال در دانشگاههای «آکسفورد»، «پنسیلوانیا» و «پرینستون» به تدریس و تحقیق میپردازد. گذشته از سفرهای کوتاه به فرانسه و اطریش و انگلستان، بهسال ۱۳۶۹بههمراه اخوان ثالث به دعوت خانهٔ فرهنگ آلمان سفری به اروپا کرده و در جلسات مختلف شعرخوانی و گفتوگو شرکت میکند. در پاییز ۱۳۷۵ بهدعوت دانشگاه توکیو به ژاپن میرود و حدود یک سال در آنجا اقامت میگزیند.[۶۶]او در شهریورماه ۱۳۸۸جهت انجام امور پژوهشی سفر دوبارهای به آمریکا داشته و پس از ۹ماه حضور در موسسهٔ مطالعاتی پرینستون و انجام امور تحقیقی مجدداً به ایران بازمیگردد.
سفر به آمریکا و انگلیس و دیدن فضاهای دانشگاهی آن کشورها و تفاوتشان با دانشگاههای ایران شفیعی کدکنی را دچار شگفتی و حسرت میکند. در گزارشهایی که از او در ایام حضور در آنجا در دست است میتوان توجه خاص او به تفاوت شیوهٔ تحقیق را مشاهده کرد:
« | وقتی میبینم فلان محقق فرنگی، برای نوشتن یک فقره از یک مقاله، تا چه شعاعی، حوزهٔ وسواس و دقت و کمالطلبی خود را توسعه میدهد، دلم میخواهد یکهزارم آن را رعایت کنم و آنگاه میبینم باید در تمام عمرم فقط یکی دو فقره بیشتر مطلب ننویسم. ازسویدیگر احساس میکنم ما در فقر عجیبی بهسر میبریم، از هرجهت.»[۶۷] | » |
در همان ایام، مجلهای پرزرق و برق، از منشورات دانشگاه تهران، به دستش میرسد که در آن از «تولید علم» و «حرکت چرخهای قطار تمدن بزرگ ایران» و...سخن به میان آمده، شفیعی کدکنی نامهای به همکاران خود در دانشگاه تهران میفرستد و آنها را دستاندرکاران آن «بازی» و «ادعای گزاف» مینامد و با ارائهٔ آمار و ارقام، میگوید خجالت بکشید و هیچوقت ادعای «تولید علم» نکنید وقتی در دنیا جایی به نام دانشگاه آکسفورد یا پرینستون وجود دارد.
سفر او به غرب که به یک اعتبار سفری از «معنا» به «صورت» و از «مفهوم» به «قالب» است در جهان فکر و باورهایش تأثیر بسزایی میگذارد.[۶۸]
وجه غالب این سفر مطالعه در مباحث نقد ادبی بهخصوص آرا صورتگرایان روسی و نومنتقدان آمریکایی و ساختگرایان فرانسه و چک بوده است.[۶۹] مطالعه دربارهٔ بافت، صورت، ساخت و دهها نام دیگر که همه به کشف مبانی «جمالشناسی» شعر ناظرند و یک هدف را دنبال میکنند: تحلیل متن، جدا از شرایط تاریخی آن و رها از همهٔ عواملی که در خارج از حوزهٔ متن قرار دارد.».[۷۰] شفیعی در آمریکا شروع به نوشتن کتابی با عنوان «صورتگرایان روسی» کرده و مقالههایی از «رنه ولک»[۷۱] و «امبرتو اکو»[۷۲] نیز ترجمه میکند.
دیدارها
«عبدالوهابالبیاتی»، که سالها قبل شعرهایش را ترجمه کرده بود، را در پرینستون از نزدیک میبیند و میانشان دوستی برقرار شده و تا سالها ادامه پیدا میکند. شفیعی او را یکی از متواضعترین شاعرانی که در زندگی با آنها برخورد داشته و «شاعری جوینده» میداند. سالها بعد به هنگام اقامت در دانشگاه توکیو ژاپن خبر مرگ او را میشنود و مرثیهٔ «چشم سگان مرده» را برای او میسراید.[۷۳]
«ادونیس»، شاعر بزرگ لبنانی، نیز از جمله کسانی است که شفیعی کدکنی او را در آمریکا دیده است. شفیعی دربارهٔ او میگوید: «یکی از بافرهنگترین ادیبانی است که من در حوزهٔ ادبیات میانه میشناسم. ادبیات غرب را خوب شناخته و جریانهای بسیاری از مدرنیسم شعر فرنگی را جذب و هضم کرده است. سهم او بهعنوان یک ناقد هوشیار و یک شاعر نوسخن در شعر عرب معاصر سهمی قابلملاحظه است. اولین دیدار این دو در جلسهٔ سخنرانی ادونیس در آکسفورد رقم میخورد. «هنوز صدای او در گوشم زنگ میزند که میگفت: ساختمان خانواده را در کشورهای عربی باید درهمشکست.» در این جلسه میان شفیعی و او گفتوگویی شکل میگیرد و شفیعی در جواب ادونیس که اسلام را ضد هنر و ضد شعر میداند میگوید در این زمینه و به این اعتبار مارکسیسم هم ضد هنر و ضد شعر است، زیرا این دو مکتب فکری برای همه چیز راه و رسم معینی دارند.[۷۴]
کتابی سخت اثرگذار
شفیعی کدکنی در ماههای اول حضور خویش در غرب با کتابی آشنا میشود که به گفتهٔ خودش هیچ کتابی، در طول زندگیاش، به اندازهٔ آن در افکار و اندیشههایش تأثیر نداشته است. کتاب «معنی معنی» نوشتهٔ ای.ار.ریچاردز با همکاری سی.کی.اوگدن.[۷۵]
شفیعی دربارهٔ این کتاب میگوید:
« | آنچه ریچاردز و اوگدن در آغاز قرن بیستم در باب مسائل «زبان عاطفی» و «زبان ارجاعی» مطرح کردهاند خود نوعی نگاه «نو اثباتگرایانه» است. من تا وقتی که این کتاب را نخوانده بودم بر این باور بودم که تمام عبارات موجود در زبان از یک مقولهاند یا صادقاند یا کاذب.[۷۶] | » |
شفیعی که خود را وامدار این کتاب و نویسندهٔ آن میداند چند سال قبل از فوت ریچاردز به دیدنش رفته و بعدها کتاب او را در مقالهای، که هرگز چاپ نشد، تلخیص کرده و کوشید او را به جامعهٔ ادبی معرفی کند.[۷۷]
نوشتن در سفر
برخی از کتابهای شفیعی در طول سفرهایش سامان یافتهاند از جمله کتاب تصوف اسلامی و رابطهٔ انسان وخدا[۷۸] و برخی فصول موسیقی شعر[۷۹] در آمریکا و تکمیل بخشهایی از «منطقالطیر» در توکیو.[۸۰]
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
کارنامه و فهرست آثار
تصحیح، مقدمه و تعلیقات
- مرموزات اسدی در مزمورات داودی، نجمالدین رازی. تهران: موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، ۱۳۵۲سخن، ۱۳۸۱
- مجموعه رباعیات عطار، مختارنامه. تهران: توس، ۱۳۵۸
- اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید. محمدبن منور. تهران: آگاه، ۱۳۶۶
- حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر. ابوروح لطفاللهبن ابیسعد. تهران: آگاه، ۱۳۶۶
- آنسوی حرف و صوت: گزیدهٔ اسرارالتوحید در مقامات ابوسعید ابوالخیر. محمدبن منور. تهران: سخن،۱۳۷۲
- تاریخ نیشابور. ابوعبدالله حاکم نیشابوری. ترجمهٔ محمدحسین خلیفه نیشابوری. تهران: آگه، ۱۳۷۵
- منطق الطیر عطار. تهران: سخن، ۱۳۸۳
- چشیدن طعم وقت از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر. تهران: سخن ، ۱۳۸۴
- اسرارنامه عطار. تهران: سخن، ۱۳۸۵
- الهی نامه عطار. تهران: سخن، ۱۳۸۵
- مصیبتنامه عطار. تهران: سخن، ۱۳۸۶
- تذکرةالاولیاء عطار. تهران: سخن، ۱۳۹۸
شعر
- زمزمهها. مشهد: امیرکبیر ۱۳۴۴. تهران: سخن ، ۱۳۸۸
- شبخوانی. مشهد: توس ۱۳۴۴. تهران: سخن ، ۱۳۸۸
- از بودن و سرودن. تهران: توس، ۱۳۴۷
- از زبان برگ تهران: توس: ۱۳۴۷سخن، ۱۳۸۸
- در کوچه باغهای نشابور. تهران: رز، ۱۳۵۰. سخن: ۱۳۸۸
- مثل درخت در شب باران. تهران.توس ۱۳۵۶
- بوی جوی مولیان. تهران: توس، ۱۳۵۷
- آیینهای برای صداها: مجموعهٔ هفت دفتر. تهران: سخن، ۱۳۷۶
- هزارهٔ دوم آهوی کوهی: مجموعهٔ پنج دفتر. تهران: سخن، ۱۳۷۶
- آواز باد و باران تهران: چشمه، ۱۳۷۷
- گزینه اشعار. تهران: مروارید، ۱۳۷۷
- خطی ز دلتنگی. تهران: سخن، ۱۳۸۸
- در ستایش کبوترها. تهران: سخن، ۱۳۸۸
- ستارهٔ دنبالهدار. تهران: سخن، ۱۳۸۸
- غزل برای گل آفتابگردان. تهران: سخن، ۱۳۸۸
- مرثیههای سرو کاشمر. تهران: سخن، ۱۳۸۸
پژوهش و نقد ادبی
- ادوار شعر فارسی: از مشروطیت تا سقوط سلطنت. مشهد: توس، ۱۳۵۹.
- این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتها درباره حافظ. تبریز: آیدین ، ۱۳۸۵. تهران: سخن: ۱۳۹۶
- حالات و مقامات م.امید. تهران: سخن، ۱۳۹۰
- حزین لاهیجی: زندگی و زیباترین غزلهای او. مشهد: توس، ۱۳۴۲.
- در اقلیم روشنایی: تفسیر چند غزل از حکیم سناییغزنوی. تهران: آگاه ، ۱۳۷۳
- تازیانههای سلوک: نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی غزنوی. تهران: آگاه، ۱۳۷۲
- رستاخیز کلمات: درس گفتارهایی درباره نظریه ادبی صورتگرایان روس. تهران: سخن،۱۳۹۱
- زبان شعر در نثر صوفیه: درآمدی به سبکشناسی نگاه عرفانی. تهران : سخن ، ۱۳۹۲
- زبور پارسی: نگاهی به زندگی و غزلهای عطار. تهران: آگاه، ۱۳۷۸.
- زمینه اجتماعی شعرفارسی. تهران: اختران: زمانه، ۱۳۸۵
- شاعر آینهها : بررسی سبک هندی و شعر بیدل. تهران : آگاه ، ۱۳۶۶
- شاعری در هجوم منتقدان: نقد ادبی در سبک هندی پیرامون شعر حزینلاهیجی. تهران: آگاه ، ۱۳۵۷.
- شعر امروز خراسان، با همکاری نعمت آزرم. مشهد: توس، ۱۳۴۲
- شعر معاصر عرب. تهران: توس، ۱۳۵۹ سخن: ۱۳۸۰
- صور خیال در شعر فارسی: تحقیق انتقادی در تطور ایماژهای شعر پارسی و سیر نظریه بلاغت در اسلام و ایران. تهران : نیل: ۱۳۵۰، آگه ، ۱۳۸۹.
- قلندریه در تاریخ : دگردیسیهای یک ایدئولوژی. تهران: سخن، ۱۳۸۶
- موسیقی شعر. تهران: توس، ۱۳۵۸ آگاه: ۱۳۶۸
- نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی. تهران: سخن، ۱۳۸۴.
- آینه در آینه: برگزیده شعر ه.ا. سایه؛ به انتخاب محمدرضا شفیعیکدکنی. تهران: چشمه، ۱۳۶۹
- ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما، بهزبان انگلیسی. ۱۳۶۰(۱۹۸۱م)
- با چراغ و آینه در جستوجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران. تهران: سخن، ۱۳۹۰
- «در هرگز و همیشه انسان»، از میراث عرفانی خواجه عبدالله انصاری. تهران: سخن، ۱۳۹۴
- مفلس کیمیافروش، نقد و تحلیل شعر انوری. تهران: سخن، ۱۳۷۲.
- «در عشق، زنده بودن»: گزیده غزلیات شمس تبریز. تهران: سخن، ۱۳۸۸
- «غزلیات شمس تبریز». تهران: سخن، ۱۳۸۸
- «گزیده غزلیات شمس». تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۲
- درویش ستیهنده: از میراث عرفانی شیخ جام. تهران: سخن،۱۳۹۳
ترجمه
- «ابومسلم خراسانی»، حسن محمدعبدالغنی. تهران: امیرکبیر، ۱۳۴۴
- «تصوف اسلامی و رابطه انسان با خدا»، رینولد ا. نیکلسون. تهران: توس:۱۳۵۷. سخن: ۱۳۷۴
- «دفتر روشنایی»: از میراث عرفانی بایزید بسطامی، گردآورنده محمدبن علی سهلگی. تهران: سخن ، ۱۳۸۴
- «رسوم دار الخلافه»، نقش آیینهای ایرانی در نظام خلافت اسلامی، ابوالحسن جلالبن محسن صابی؛ تصحیح و حواشی میخائیل عواد. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۶
- «آوازهای سندباد»، مجموعه شعر عبدالوهاب بیاتی. تهران: نیل، ۱۳۴۸
- «آفرینش و تاریخ»، مطهربنطاهر مقدسی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران: ۱۳۴۷تا۱۳۵۲. تهران: آگاه، ۱۳۷۴
دیگر آثار
- همکاری در فراهمآوری جلد دوم و سوم دایرةالمعارف فارسی به سرپرستی غلامحسین مصاحب و نوشتن مدخلها از حرف «س» به بعد.
- چاپ مقالات متعدد در نشریههای آرش، آینده، انتقاد کتاب، بررسی کتاب، جهان نو، بخارا، فرهنگ و مردم، سخن، راهنمای کتاب، یغما، حافظشناسی و...
- «علینامه، منظومهای کهن»، سروده بهسال ۴۸۲ه.ق. مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: میراث مکتوب، کتابخانه مجلس شورای اسلامی ۱۳۸۸.
- «افسانههای هفت گنبد» اقتباسی از هفتپیکر نظامی گنجوی؛ نگارنده نثر فرنگیس پرویزی؛ ویراستار محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۴۸
- «پردگیان خیال»: ارجنامه محمد قهرمان بهدرخواست و اشراف محمدرضا شفیعیکدکنی، محمدجعفر یاحقی. مشهد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی خراسان رضوی، ۱۳۸۴
- گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری با گفتاری از محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران:مروارید ۱۳۸۴
- مجموعه اشعار بدیعالزمان فروزانفر با مقدمهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: طهوری۱۳۶۸.
- «دیوان قائمیات»، تالیف حسنمحمود کاتب، تصحیح سیدجلال حسینیبدخشانی. مقدمه و شرح واژگان محمدرضا شفیعیکدکنی. تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب لندن: موسسه مطالعات اسماعیلی، ۱۳۹۰
- «زندگی و اشعار ادیب نیشابوری». با گفتاری از محمدرضا شفیعی کدکنی؛ بهکوشش یدالله جلالی پندری. تهران:نشر بنیاد، ۱۳۶۷
- «سهشنبههای سخنوری»، تقریرات محمدرضا شفیعیکدکنی. علی جانبزرگی(جهانی). تهران:حریم دانش۱۳۹۵
آثار چاپ نشده
در میان آثار شفیعی کدکنی جایجای به عناوین کتابهایی برمیخوریم که در آینده نوید انتشارشان داده میشود، برخی از آنان به چاپ رسیدهاند اما بعضی هنوز نه:
- «تأثیر ادبیات اروپایی و آمریکایی بر تحولات شعر فارسی»
- «تکامل شعر عرفانی فارسی»
- «سبک شعر فارسی»
- «پیران خراسان»
- تصحیح «حقایقالتفسیر»
- ترجمهٔ «معیدالنعم»
ترجمهٔ آثار او
- «الادب الفارسی منذ عصر الجامی و حتی ایامنا» ؛ ترجمه بسام ربابعه. کویت:عالم المعرفه،۱۴۳۰ق،۲۰۰۹م،۱۳۸۸
- ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما ترجمه به فارسی حجتالله اصیل. تهران: نشر نی ، ۱۳۷۸
- «آنسوی حرف و صوت»: گزیده اسرار التوحید در مقامات ابوسعید ابوالخیر. ترجمه به روسی تهران:الهدی ۱۳۸۰(۲۰۰۱م).
- «در آیینه رود»: برگزیده اشعار همراه با ترجمه انگلیسی ؛ ترجمه و نقاشیها پری آزرممعتمدی. تهران:سخن، ۱۳۸۷
شفیعی کدکنی از دریچهٔ آثار
شفیعی کدکنی مصحح
متأثر از بدیعالزمان فروزانفر
آشنایی شفیعی کدکنی با فروزانفر در ایام اقامت در مشهد در خانهٔ محمود فرخ رخ میدهد. شفیعی کتابش «حزین لاهیجی» را که تازه چاپ شده بود به فروزانفر میدهد و او با نگاهی به کتاب دربارهٔ «حزین» شروع به صحبت کرده و مطالبی دربارهٔ او میگوید که شفیعی با وجود تسلط به زندگی و شعر وی هرگز کلمهای از آنها را نشنیده و نخوانده بوده است. با رفتن شفیعی به تهران آشنایی با فروزانفر تمعق یافته و چندی بعد او بهعنوان دانشجوی فروزانفر جایگاهی خاص در نزد او مییابد. فروزانفر برای شفیعی قلهٔ علم و ادب و تحقیق و معیار دانش و دانایی بهشمار میرود. شفیعی هواره تلاش میکرده تا بیشترین بهره را از او بگیرد. شفیعی را شاگرد اصلی و خلف فروزانفر میشمارند و هرچند رابطهٔ استاد و شاگردی آنان حدود پنج سال بود اما کیفیت و کمیت تأثیرپذیری شفیعی از وجود علمی و فکری فروزانفر توصیفناپذیر است. و این نکته مسلم و قطعی بهنظر میآید که این شاگرد در متدولوژی و روش، که تعیینکنندهترین مسئله در هر نوع تحقیقی است، متأثر از فروزانفر است.[۸۱]
شفیعی دربارهٔ او میگوید:
« | من در دورهٔ طلبگی و دانشجویی خود، استادان بسیاری را دیدهام. غالب آنها که محققان و معلمان برجستهای بودند، به جز چند تن، معلمهای خوبی نبودند؛ بیحوصله و بسیار کمسخن یا وقتکش و بهانهجو برای فرار از مطلب اصلی و آنها که معلمهای شایستهای بودند، به جز برخی استثناها، غالباً فقط معلم بودند و از حدود اطلاعات رایج و مشترک نزد همگان فراتر نمیرفتند و حرفهای ایشان حرفهایی بود که در هر کتاب یا در هر کلاسی میتوان آموخت. تنها و تنها فروزانفر بود که هم محقق بیهمتایی بود و هم معلم بیمانندی.[۸۲] | » |
نسخهشناسی و نسخهکاوی
شفیعی کدکنی معتقد است برخی از حقیقتهای تاریخی و فرهنگی را جز از راه نسخهشناسی و دانستن رمز و راز نسخهها و توانایی در تحقیق بر و تصحیح آنها نمیتوان فهم کرد.[۸۳] شفیعی دربارهٔ اهمیت و ضرورت نسخهشناسی میگوید: شعر سعدی با شعر همام تبریزی اشتباه شده و شعر سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی وارد دیوان حافظ شده است. شناسایی و رفع اینها فقط از راه نسخهشناسی قابل تشخیص است.[۸۴] یکی از اجزای کاری شفیعی که از مشخصات اوست و فرق او را با دیگران آشکار میکند ویژگی نسخهشناسی و نسخهکاوی اوست. در تمام کارهای تحقیقی و تصحیحی وی به صورت پیوسته و مدام بحث نسخ خطی و مراجعه و ارجاع به آنها وجود دارد و مقدمهٔ آثار او معمولاً با گزارشی از نسخ گوناگون خطی همراه است. آنچه مسلم و محرز است این است که شفیعی کدکنی به لحاظ کار بر روی نسخههای خطی و جستوجو در میان نسخههای متعدد، یکی از برجستگان این حوزه است.[۸۵] صحت این مدعا را میتوان از اظهارنظر او راجع به «منطقالطیر» دریافت:
« | با جستوجوهایی که در طول سی سال دربارهٔ نسخهشناسی آثار عطار داشتهام به این نتیجه رسیدهام که هنوز هم درستترین و کاملترین و اصیلترین نسخهٔ «منطقالطیر» که در جهان شناخته شده، دو نسخه است به خط «ابراهیم بن عوض مراغی» که از لحاظ تاریخی نیز قدیمترین نسخههای موجود است.[۸۶] | » |
عطار
شفیعی کدکنی دربارهٔ عطار میگوید: «در حوزهٔ عطارشناسی ما هنوز اندر خم یک کوچهایم و تمامی احکامی که تاکنون صادر شده است از مقولهٔ ظنیات است و نمیتواند اساس تحقیق علمی قرار گیرد. تصحیح مجدد آثار مسلم او به شیوهٔ علمی مقدمهٔ واجبی است برای هرگونه تحقیق دیگر در باب او. او علت این حرف را آشفتگی و تعدد آثاری که به نام عطار شهرت یافته و باعث شده که هیچکس نتواند تحقیق راستینی در باب عطار و اندیشههای او انجام دهد، میداند و میگوید: تا وقتی که آثار مسلم و آثار منتسب به عطار بهطورقطع روشن نشود هرگونه بحثی دربارهٔ او به نتیجهٔ علمی نخواهد رسید.[۸۷]
شفیعی نه تنها آثار بیشمار منسوب به عطار بلکه «عطار»های جعلی تاریخ ادبیات را نیز شناسایی کرده است. بعضی از اینان، با فاصلههای دو سه قرن، کوشیدهاند که در کنار شعرهای سستی که با تخلص «عطار» سرودهاند خود را سرایندهٔ «منطقالطیر»، «اسرارنامه» و... نیز بنامند. شفیعی مینویسد: «تا آنجا که میدانم چنین اقدامی در تاریخ ادبیات بیسابقه است. نمیدانم در فرهنگ ملل دیگر آیا نمونهای برای آن دیده شده است یا نه؟»[۸۸] شفیعی اطمینان میدهد که آدم مبتذل و بیاستعدادی که طبع نظمی هم داشته و آثار عطار را پیوسته میخوانده نوعی نقیضه در برابر آنها میسروده است و دخلوتصرفهایش حتی به نسخههای کهن و قدیم عطار نیز راه یافته است. شفیعی این شخص را همان سرایندهٔ «اشترنامه» و دیگر مثنویهایی میداند که به نام عطار شهرت یافته و بارها و بارها با نام او چاپ شده است.[۸۹] شفیعی طی تحقیق چندین و چندساله به این نتیجه میرسد که جز «دیوان»، «منطقالطیر»، «الهینامه»، «اسرارنامه»، «مصیبتنامه»، «مختارنامه» و «تذکرةالاولیا» هیچ اثر دیگری از عطار نبوده و تمام منظومههایی به اسم «بلبلنامه»، «بیسرنامه»، «پسرنامه»، «پندنامه»، «جوهرالذات»، «حلاجنامه»، «سیاهنامه»، «اشترنامه»، «لسانالغیب»، «معراجنامه» و... که برخی از آنان نظیر «پندنامه»، معروفترین اثر منسوب به عطار، بارها به نام او انتشار یافته از آثار او نیست.[۹۰] وی در مورد دیوان عطار نیز که دو چاپ مشهور آن توسط سعید نفیسی و تقی تفضلی خراسانی تصحیح شده میگوید که هر دو مقداری از شعرهای شاعران دیگر را نیز در خود دارد و اگر براساس روشهای علمی تصحیح مجددی از این اثر انجام شود حدود ۳۰تا ۳۵ درصد شعرهای دیوان تصحیحی تفضلی که جامعتر و مستندتر است به کنار خواهد رفت.[۹۱] وسیعترین عرصهٔ کوشش و تحقیق شفیعی را باید حوزهٔ عطارشناسی و تصحیح آثار عطار و پژوهش در آنها دانست. او در این حوزه تقریباً از هیچ و از سال تولد و وفات و ایام حیات عطار کار خود را آغاز کرده و حدود پنجاه سال مجدانه به این کار مشغول است.[۹۲]
شفیعی کدکنی در این مقوله تا آنجا پیش میرود که حدود صد بیت از «مصیبتنامه» را با اطمینانخاطر از جای اصلی و تاریخیاش جدا کرده و به آخر کتاب منتقل میکند.
« | من یقین دارم که بعضی از خوانندگان مرا ملامت خواهند کرد که شفیعی کدکنی اجتهاد در مقابل نص کرده. من این ملامت را به جان خریدارم و تردیدی ندارم که در آیندهٔ نهچنداندوری با روشهای علمیای که در روزگار ما هنوز کشف نشده است ثابت خواهد شد که حق با من بوده است.[۹۳] | » |
ابوسعید ابوالخیر
آغاز ابوسعیدشناسی شفیعی کدکنی، کار تحقیقی بر روی اسرارالتوحید، به سالهای میانی دههٔ چهل برمیگردد و به خواست و توصیهٔ فروزانفر. از ابوسعید و میراث عرفانی وی میتوان بهعنوان یکی از نقطههای اساسی و محوری تحقیق و پژوهشهای شفیعی کدکنی، در قلمرو تاریخ و ادبیات و عرفان، یاد کرد. اگر این میراث و تحقیق در آن، برای او، اینگونه که مطرح شده مطرح نمیشد بسیاری از دیدگاههای او امکان بروز نمییافت.[۹۴]
شفیعی در مقدمهٔ اسرارالتوحید مینویسد:
« | سپاسگزار این عارف بزرگوار و انسان نجیب تاریخ فرهنگ ایران هستم که در جستوجوی او بسیار آموختم و خوشوقتم که حاصل جنبی این جستوجو خود چندین برابر آن چیزی شد که مستقیماً مرتبط با ابوسعید و اسرارالتوحید است و آن شناخت تصوف خراسان بود؛ سرچشمههای تفکر سنایی و عطار و مولوی. اگر بوسعید هیچ کرامتی نداشت، جز اینکه مرا بدین کار واداشت، این خود بزرگترین کرامتهای او بوده است.[۹۵] | » |
تلاش شفیعی کدکنی در تصحیح آثار ابوسعید و گشودن گرهها و ابهامهای آنها صرفاً تصحیح یک کتاب نبوده بلکه دراصل کوششی است برای دستیافتن به نحوهای از ارتباط با مسائل اصلی عرفان و جزئیترین مسائل این حوزه.[۹۶] توضیح شفیعی کدکنی در مقدمهٔ دو کتاب «چشیدن طعم وقت» و «حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر» خود مبین این امر است:
چشیدن طعم وقت کتابی «کهن و نویافته» که تصور همگان تاکنون بر آن بود که بر اثر حوادث روزگار از بین رفته است.[۹۷]
این کتاب قدیمترین زندگینامهٔ ابوسعید ابوالخیر عارف روشنضمیر و انسان برجستهٔ تاریخ ادب و عرفان سرزمین ماست و شاید قدیمترین اثر در نوع خود باشد زیرا در زبان فارسی کتابی در مقامات مشایخ تصوف نداریم که قبل از این کتاب؛ یعنی قبل از ۵۴۱هجری تألیف شده باشد مگر آنچه با عنوان «مقامات شیخالاسلام انصاری» امروز در دست است و اصالت آن جای بحث دارد.[۹۸]
مولوی
سومین حوزهٔ پژوهشی شفیعی کدکنی را میتوان مولونا و بیش از آن «غزلیات شمس» دانست. او مولانا را بزرگترین چهرهٔ تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران میداند. وی معتقد است مولانا فراز و فرود و قطب مثبت و منفی ندارد بلکه «مولانا همه مولاناست.» و همهٔ آن را باید پذیرفت.[۹۹] موضع شفیعی کدکنی در قبال آنچه تعابیر و عبارات مستهجن مولوی خوانده شده و هموارهٔ تاریخ مورد نقد بوده است به جای نفی و سلب و نقد، «ضرورت» است.[۱۰۰]
شفیعی کدکنی دو برگزیده از غزلیات شمس ارائه داده است یکی «گزیدهٔ غزلیات شمس»، بهسال ۱۳۵۲، و دیگری «غزلیات شمس تبریز»، بهسال ۱۳۸۷. به گفتهٔ او کار دوم تکمیل کار قبلی است با این تفاوت که در تدوین کتاب نخستین تنها چند ماه وقت صرف کرده ولی در گزینش و تصحیح دوم حدود سیوپنچ سال از عمر خویش را هزینه کرده است و در هر گوشهٔ ادب و فرهنگ ایرانی و اسلامی نکتهای دیده که میتوانسته در فهم سخن مولانا یاریدهنده باشد آن را در تفسیر و شرح غزلها و رباعیها آورده است.[۱۰۱]
شفیعی کدکنی نتیجهٔ این تحقیقات چندین سالهٔ دربارهٔ مولانا را به غیر از این دو کتاب در کتابهای ادوار شعر فارسی و موسیقی شعر و همچنین در مقالههای متعددی بیان کرده است. اما جان سخن او دربارهٔ مولانا میتواند این اظهار نظرش باشد:
« | اگر روزی بخواهیم دایرةالمعارفی از حوزهٔ اندیشهٔ عرفانی در فرهنگ ایرانی و اسلامی پدید آوریم، باید آثار مولانا را در متن قرار داد و میراث دیگران را در حاشیهٔ آن افزوده و تکملهٔ آن تلقی کرد. از منظر تحلیل تماتیک عرفان ایرانی و اسلامی، آثار مولانا، بهویژه «مثنوی» و «دیوان شمس» در صدر ادبیات خلاق جهان اسلام قرار میگیرد.[۱۰۲] | » |
شفیعی کدکنی شاعر
« | آنچه برای من مهم است این است که تو پسر خوبی هستی با جانی نجیب. ذوق و حس داری و حال و هوا را درمییابی، متغنی و مترنمی و خوشبختانه و خوشبختانه در سخنوری و گفتن و ارائه پاکدست و توانایی، اگر چالاکی تو گهگاه کم است بیش باد و بیشتر باد. اکنون تو در بهترین ایام تغنی و ترنم، عمر میگذرانی، بترس از روزی که شانهها را بالا بیندازی و بگویی هه! که چه؟ و ساکت بمانی. از سکوت فاصله بگیر چون برای یک سخنور سکوت مرگ است و مرگ سکوت. تو زنده باش و گویا، بادا که چنین بادی، ایدون باد ایدونتر باد. | » |
« | اما اسم کتاب: من شبخوانی را بیشتر از آنهای دیگر میپسندم با همان توضیحی که در حاشیه دادهای. | » |
تهران، جمعه، ۲۷آذر ۱۳۴۳.
از متن نامهٔ مهدی اخوان ثالث به شفیعی کدکنی.[۱۰۳]
نخستین تلاشهای شعری شفیعی کدکنی مخمس کردن غزلیات حافظ بوده است. بهسال ۱۳۳۷نمونهای از این اشعار را به یکی از روزنامههای خراسان میفرستد و چون میپندارد ممکن است در شأن او نباشد اسم مستعاری برای خود انتخاب میکند. اسمی مرکب از نخستین حرفهای نام و نامخانوادگیاش که برای معنیدار کردنش یک حرف «س» هم به آن میافزاید: م.سرشک.[۱۰۴]
م.سرشک در نخستین گام جدی شاعری خود به عرصهٔ غزل پا مینهد. غزل در منظر او قالب بسته و کهنهشدهای نیست، بلکه برعکس در میان انواع گوناگون شعر کهن فارسی از همه عمیقتر و گستردهتر است و شاید هم ابدیتر. به نظر او غزل از عاطفهای سرچشمه میگیرد که تا آدمی در روی زمین است روحش بدان نیازمند است.[۱۰۵] او قالب غزل را هرگز رها نکرد، بلکه نسبت و نگاهش را نسبت به غزل عوض کرد. م.سرشک غیر از غزل قالبهای دیگر شعری را نیز تجربه نموده است؛ از قصیده تا شعر نو.
آشنایی او با شعر نو طی دوستی با علی شریعتی، رقم میخورد:
« | چیزی به نام شعر نو برایم غیرعادی بود. با دکتر شریعتی بحث میکردیم. معرف اخوان و، حتی یادم است، نیما هم در همان مباحثی که داشتیم دکتر شریعتی بود. او روی آشنایی فکری من با شعر نو خیلی اثر داشت. یادم میآید که شعر «چاووشی» «اخوان » را با آن لحن قشنگش خواند همانجور مرتب هم پک به سیگار میزد و آن وسط میخواند و من، یک مرحلهٔ تازهای از شعر نو جلو چشمم با شنیدن این شعر باز شد.[۱۰۶] | » |
مجتبی بشردوست معتقد است: اگرچه برخی میگویند م.سرشک غزلسرای موفقی نیست اما در غزلیات اجتماعی خاصه غزلیاتی که با سبک و سیاق سایه سروده کاملاً موفق است. او شاعر لحظهها و ایجازهاست؛ از هر رخدادی که متأثر شود آن را فیالبداهه به تندیس شعر تبدیل میکند. لحظههای شاعری م.سرشک کوتاه کوتاه اما مستمر است. بههمینجهت کمتر به عنصر روایت تمایل نشان داده است.[۱۰۷]
م.سرشک که در نخستین دفاتر شعری خود متأثر از فریدون توللی و اخوان ثالث است بهتدریج دوران انتقال از تقلید به استقلال را پشت سرگذاشته و بهسال ۱۳۴۷با انتشار از زبان برگ موفق میشود سبک و سیاق و بیان و زبان سرایش ویژهٔ خود را اعلام و اثبات کند.[۱۰۸]
غلامحسین یوسفی م.سرشک را شاعری اجتماعی میداند: «شعرهای م.سرشک که در دفترهای متعدد چاپ شده غالباً رنگ اجتماعی دارد اوضاع جامعهٔ ایران در شعر او به صورت تصویرها، نمادها، کنایهها و ایماها منعکس است. حتی گاه یک درونمایه در اشعار متعدد او به صور گوناگون جلوهگر است. از طرفی م.سرشک دارای حسن شیوهٔ بیان و شیوایی زبان شعر است و این به علت مایهٔ فراوانی که از زبان و ادب فارسی اندوخته و نیز انس وی با زبان دری، شعر و شاعران خراسانی است.[۱۰۹]
منوچهر آتشی دربارهٔ م.سرشک میگوید: آنهایی که او را با شعرهای نخستینش میشناسند دربارهٔ او هنوز قضاوتی کجاندیشانه دارند و به عمق شعر او، که به قضایا و زوایای تازه و زندهای دست یافته و رازهای جذابتری را فراگشوده است، راه نبردهاند. البته او در روال و راستای مدرنیستها نیست و تلاشی در جهت شکلهای ذهنی و مرغوبیتهای فرمالیستی از خود نشان نمیدهد.
« | شعر را در غیاب تغنی و ترنم فاقد روح شاعرانه میداند، این است که در شعر خود بیشتر به جای نمایشهای پیچیدهٔ ذهنی، از تصویرها و توصیفهایی از قلمرو طبیعت بهره میبرد. استفاده از چنان جلوه و جمالهایی شعر م.سرشک را در حد نظمی وصفی یا غزلپارههایی سوزناک ساقط نمیکند و اصل مهم در جهان شعر او عرضاندام جلوههای زندگی و نفس زندهبودن و مثل یک آدم زنده به جهان نگریستن است.[۱۱۰] | » |
اگرچه برخی عناون میکنند م.سرشک درون پرباغ و باران و اشراق را در خدمت تصویر و توصیف این بیرون زهرآگین ظلمانی گذاشته است تا شاید به نیروی آن این بیرون را تغییر دهد و به هیأت و جمال آن درون درآورد[۱۱۱] اما خسرو گلسرخی معتقد است:
« | م.سرشک با گرایش به طبیعت سعی در رسیدن به نوعی عرفان دارد که نتیجهٔ آن غرقشدگی و درهمآمیختگی با درخت، کوه، گل، آب و خاک است. وفادارماندن او به طبیعتگرایی محض تا حدی او را از درگیریهای جدّی و برخوردهای سینهبهسینه آدمی با مسائل مختلف دنیایی دور نگاهداشته و از او چهرهای آرام و فروتن در برابر تهاجم زخمههای زندگی ساخته و شعر او را به صورت نوعی دعوت به زندگی شفاف و بیغلوغش محصور در طبیعت درآورده است. فضای شعر م.سرشک فضایی است که آدمی میتواند برای دمی هم که شده در آن درنگ کند تنها بدان جهت که لحظاتی به صدای آبریزههای کوهی گوش فرادهد و احیاناً در جهان سبز و شادابی که در آن هوای مسموم راه ندارد غرق گردد. فضای شعر او فضایی نیست که انسان هر لحظه از خوردن دشنهای از پشت میهراسد و مضطرب است و میبیند و میبیند و نمیگوید یا نمیتواند که بگوید و دائم در نوسان است.[۱۱۲] | » |
در میان شاعران نوپرداز معاصر شفیعی کدکنی بیشتر از همه دلبستگی به میراث فرهنگی و ادبی گذشته دارد و بیشتر و گستردهتر و متنوعتر جلوههای تأثر از این میراث را در شعر او میبینیم. اگر این تأثر در اشعار شاملو بیشتر با متنهای منثور و در شعر اخوان بیشتر با متنهای منظوم کلاسیک ارتباط برقرار میکند اما در شعرهای م.سرشک ضمن توجه به ظرایف و ظرفیتهای زبانی بیشتر در قلمرو فرهنگ و فضاهاست که این تاثرپذیری برجسته مینماید.[۱۱۳]
عزتالله فولادوند تعارض و تقابل را در اشعار م.سرشک ویژگی دیالکتیکی آنها میداند که مثل جریان رودی پرشتاب رو به آیندهای در گذر است. او معتقد است: این برخورد دیالکتیک و درک و دریافت از کم و کیف حیات تاریخی و اجتماعی و جستوجوی تناقضات گوناگون آن منجر به شکلگیری تفکری پویا در او شده که از او شاعری مردمی، جامعهگرا، متعهد و مبارز با زبانی سنجیده و استوار ساخته است.[۱۱۴]
هزارهٔ دوم آهوی کوهی
مجموعهٔ پنج دفتر شعر م.سرشک است که در اسفند ۱۳۷۶منتشر شد. فاصلهٔ آخرین دفتر شعر او، بوی جوی مولیان، تا این مجموعه حدوداً بیست سال است. انتشار این دفتر شعر نشان داد که در این سالهایی که شفیعی کدکنی بیشتر وقت خود را صرف تحقیقات ادبی کرده لحظهها و فرصتهای شاعرانه را نیز از دست نداده است.[۱۱۵]
اشعار گردآمده در این مجموعه اجتماعیتر و انتقادیتر از اشعار گذشتهٔ شاعر است و زبانش، زبانی پرتوان با مایههای فراوان از شعر خراسان. زبانی حدفاصل زبان اخوان و سایه.[۱۱۶] نام کتاب خود حاکی از شخصیت شعری شاعر است که هم نگاهی به میراث و سنت گذشته و هم جریانهای ادبی امروز دارد. هزارهٔ اول شعر فارسی با بیتی از «ابوحفص صغدی» آغاز میشود که بهسال ۳۰۰هجری میزیسته است و بعضی از محققان او را اولین شاعر فارسیگو شمرده و این بیت را منسوب به او میدانند:
آهوی کوهی در دشت چگونه دوَدا | او ندارد یار بییار چگونه بوَدا |
بنابراین هزارهٔ دوم آهوی کوهی کنایهایست از استمرار شعر فارسی که اکنون هزارهٔ دوم خود را میگذراند. تقی پورنامداریان معتقد است: دایرهٔ واژگان در شعرهای این مجموعه، هم در حوزهٔ واژگان محلی و هم در حوزهٔ واژگان کهن ادبی تنوع بیشتری یافته است. گذشته از واژگان، جهان شعری او نیز هم از نظر زمان و هم از نظر مکان بسیار گستردهتر از اشعار قبلی اوست و در مجموع قلمرو نگاه او به زندگی، طبیعت و فرهنگ گستردهتر شده است.[۱۱۷]
شفیعی کدکنی معلم
در شهریورماه ۱۳۴۸پس از پایان جلسهٔ دفاع پایان نامه دکتری با موضوع صور خیال در شعر فارسی پرویز ناتل خانلری نامه ای خطاب به دانشگاه تهران نوشته و تقاضا میکند که از شفیعی کدکنی دعوت به تدریس شود. فروزانفر پس از رویت نامه در پای آن مینویسد: «احترامی است به فضیلت او». اینگونه بود که محمدرضا شفیعی کدکنی که تدریس را در دانشگاه تهران از دورهٔ تحصیل در مقطع فوق لیسانس شروع کرده بود ده روز بعد از دفاع از پایاننامه و اخذ مدرک دکتری آن را رسماً ادامه داد. او از معدود اساتیدی است که در سن سی سالگی به این مقام رسیده است.[۱۱۸]
سالها است که شفیعی کدکنی، که به تعبیر خودش چون از مزایای فولتایم جدید همان فول تایم اسلامی برخوردار نشده است، فقط سهشنبههای هر هفته را به تدریس در دانشگاه تهران میگذراند.
«در همین یک روز، از سراسر ایران، به قول ایرج: زائر و شاعر مهمان دارم. همه به هوای اینکه علیآباد همشهری است میآیند».[۱۱۹]
روش معلمی او بر یادداشت و کتاب استوار نیست. خودش میگوید در تمام دوره معلمی کمتر یادداشت و کتابی به کلاس بردهام. هرچه در ذهنم بوده همان را با دانشجویان در میان گذاشتهام و آنها هم یا یادداشت کرده و یا ضبط کردهاند.[۱۲۰] روش شفیعی در تدریس بیش از آنکه به استادان همدورهٔ خود نزدیک باشد متاثر از استادان نسلهای پیشین دانشگاه است و در این میان بیش از همه شیوهٔ بدیعالزمان فروزانفر را در پیش گرفته است. بهرهگیری وافر شفیعی کدکنی از آموختههای خویش در حوزهٔ علمی خراسان و نیز تجربهای که از ایام حضور خویش در دانشگاههای بزرگ جهان حاصل کرده است یکی از عوامل تفاوت تدریس او است. عدهای معتقدند دروس وی از معدود درسهای دانشگاهی است که قابلیت تنظیم و انتشار را از دیرباز داشته است. کتابادوار شعر فارسی و سهشنبههای سخنوری تنها کتابهایی هستند که از این رهگذر چاپ شده است.[۱۲۱]
شفیعی کدکنی منتقد
شفیعی کدکنی دربارهٔ نوع برخورد با ادب گذشتهٔ فارسی ترکیب «نگاه انتقادی و خلاق» را بهکار میبرد. «به همانگونهای که فرنگیها، آلمانها، فرانسویها و انگلیسیها، با فرهنگشان برخورد میکنند؛ یعنی انتقادی و خلاق.»[۱۲۲]
بر همین مبناست که شفیعی به نقد بسیاری از پژوهشگران معاصر ادبیات میپردازد. چهرههایی از جمله فروزانفر، که شفیعی او را برجستهترین ناقد شعر کلاسیک فارسی[۱۲۳] و مولویشناس بینظیر[۱۲۴] میداند، بهخاطر رجوع به منابع نامعتبر در باب عطار و همچنین اینکه «خسرونامه» را در شمار آثار عطار قلمداد کرده است[۱۲۵]، عبدالحسین زرینکوب که بدون دلیل قانعکنندهای، اهل کدکن بودن عطار را انکار میکند،[۱۲۶] مجتبی مینوی، به خاطر عدم مراعات برخی از اصول مربوط به تصحیح نسخ قدیمی،[۱۲۷] تقی تفضلی خراسانی که تصحیحش از دیوان عطار نیازمند بازنگری است،[۱۲۸] هلموت ریتر، به لحاظ نقص در عطارپژوهی،[۱۲۹]محمدتقی ادیب نیشابوری، دربارهٔ موضوع ادبیات عرب و همچنین نوع نگاهش به دنیای جدید.[۱۳۰]و...
شفیعی کدکنی اما دربارهٔ نقد شعر و تأثیر آن دچار تردید است:
« | بعد از عمری جستوجو در تاریخ شعر فارسی، هنوز این نکته بهروشنی برایم مسلم نشده است که آیا میان تعالی و انحطاط دورههای ادبی و کیفیت و کمیت نقد ادبی، ارتباطی هست یا نیست؟ و اگر هست، این ارتباط، آیا مستقیم است یا در این مورد پیوندی باژگونه برقرار است؟ چه از مطالعهٔ اسناد موجود، احتمالاً به این نتیجه خواهیم رسید که بهترین ادوار شعر فارسی عصر فردوسی و خیام یا عصر مولوی و سعدی، دورههایی است که نقد ادبی در آن کاملاً از صحنهٔ ادبیات ما غایب است و برعکس اواخر دورهٔ زندیه و صفویه را، که عصر انحطاط آشکار شعر و شاعری است، باید دورهٔ اوج و شکوفایی نقد ادبی در زبان فارسی به حساب آورد. شفیعی ضمن بررسی این امر در دورهٔ پنچاه سالهٔ شعر نو به این نتیجه میرسد که «به هنگام گسترش نظریههای انتقادی، شعرا، بهجای آنکه از خلاقیت ذاتی خویش بهره ببرند از روی نظریهها به کار شاعری میپردازند و از آنجا که شعر محصول ضمیر نابهخود است و این نظریهها حاصل ضمیر آگاه، بسیار طبیعی خواهد بود اگر شعر به انحطاط روی آورد زیرا منشأ طبیعی خود را از دست داده است.[۱۳۱] | » |
شاید این تردید باعث عدمتبعیت شفیعی کدکنی از متد و قواعد نقد ادبی و شکل دادن نظامی منحصربهفرد در این زمینه شده است. نظامی شخصی و چالشبرانگیز که نوعاً در تقابل با دیدگاههای مرسوم قرار میگیرد.[۱۳۲]از چالشبرانگیزترین مباحثی که شفیعی به آن پرداخته مبحث شعر نو است.
روی سخن با کیست؟
شفیعی بخش عظیمی از تولیدات ادبی چند دههٔ اخیر شعر فارسی را نوعی «شعر جدولی» دانسته که چیزی جز حاصل درهمریختگی نظام خانوادگی کلمات زبان فارسی نیست. او حتی شعرایی مانند سهراب سپهری را نیز متهم به «بهرهبرداری اسرافکارانه» از این «جدول» میکند. شفیعی با بررسی این امر در تاریخ ادبیات فارسی به این نتیجه میرسد که: تکامل و انحطاط خرد ایرانی و ژرفای بلند عقلانیت ما در ارتباط مستقیمی است با همین مسألهٔ رعایت معتدل خانوادهٔ کلمات یا درهمآمیختگی آن. هرگاه روح جامعهٔ ایرانی روی در سلامت و میل به نظام خردگرای داشته است، از میل به استعارهها و مجازهای افراطی و تجرید اندر تجرید کاسته و زبان در جهت اعتدال و همنشینی طبیعی خانوادههای کلمات، حرکت کرده است. فردوسی در عصر خود و بیهقی در عصر خود و خیام در عصر خود و... مظاهر این خردگراییاند. آخرین مرحلهای که خرد ایرانی روی در سلامت میآورد «دورهٔ مشروطیت» است شعرش، شعر بهار و ایرج و پروین و دهخدا، گریزان از هر نوع استعارهٔ تجریدی و غریب است. شفیعی اضافه میکند که در خط ممتد ادبیات و فرهنگ ما، درست برعکس مغربزمین، هر چه جلوتر میآییم میل به بالابردن استعاره و تجرید بیشتر و بیشتر میشود و در عصر تیموری و صفوی به اوج خود میرسد. و بعد از مشروطه نیز دوباره حریص بر تجرید میشویم و از خرد گریزان.[۱۳۳]
از جنجالبرانگیرترین نقدهای شفیعی کدکنی نظرات او دربارهٔ ریشههای شعر نو و نیما، احمد شاملو و...است که بهسال ۱۳۹۱در کتاب با چراغ و آینه منتشر شد. در بخشی از این کتاب، شفیعی ضمن مقایسهٔ پرویز ناتل خانلری و نیما میگوید: خانلری را در کنار نیما باید از نخستین شاعرانی بهشمار آورد که مفهوم تجدد در شعر را عملاً درک کردند و برای بهسامانرساندن آن کوشیدند. وی در مورد شعر «عقاب» خانلری میگوید: «من تردید ندارم اگر از همهٔ شعردوستان و شعرشناسان عصر، بهوسیلهای بتوان دربارهٔ بهترین شعرهای معاصر نظرسنجی کرد، شعر «عقاب» خانلری یکی از ده شعر انتخابی خواهد بود». شفیعی معتقد است که جمعی از جوانان مایهور آن سالها از طریق خانلری به ضرورت تجدد در شعر فارسی پی بردند و آثار آن روز توللی، نادرپور، مشیری، سایه و...بیشتر از اینکه متأثر از نیما باشد متأثر از خانلری و آرا انتقادی وی بوده است. شفیعی سپس در ادامهٔ متن میگوید حتی میتوان تأثیر اندک بعضی از شعرهای خانلری را بر بعضی از اشعار نیما در سالهای بعد از ۱۳۲۰مشاهده کرد.
او در مورد آثار نیما معتقد است: «ملاک اعتبار تاریخ نشر آنهاست و نه تاریخی که نیما در پای آنها ذکر کرده است». شفیعی علت این اظهارنظر را یادداشتهای روزانهٔ نیما میداند که در آنها در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده و در لحظههای خشم و کین از تهمتزدن به دیگران چندان پروایی نداشته است. وی با این استدلال در مورد شعر «با غروبش» نیما چنین میگوید:
«من جستوجویی در مطبوعات آن سالها ندارم ولی تصور میکنم که نیما یوشیج شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر خانلری در «سخن» شمارهٔ ۱۱و۱۲بهتاریخ مرداد ۱۳۲۳سروده است و تاریخ قدیمیتری، فروردین۱۳۲۳، زیر شعر گذاشته است.»[۱۳۴]
انتشار این کتاب و این نظرات با واکنش جامعهٔ ادبی روبهرو شد. «حسن گلمحمدی» با انتشار کتاب دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید؟ دیدگاههای شفیعی دربارهٔ نیما و شاملو را نقد کرده است. وی دیدگاههای شفیعی کدکنی دربارهٔ نیما را به دو دوره، قبل از رفتن به تهران و آشنایی با پرویز ناتل خانلری و پس از آن، و نظرات خانلری دربارهٔ نیما را نیز به دو دورهٔ قبل از ورود به سیاست و نزدیکی به حلقهٔ «اسدالله علم» و پس از آن تقسیمبندی میکند. او ضمن این تقسیمبندی معتقد است شفیعی که زمانی نیما را «پیکرهٔ رود بلندی میدانست که تا بیکران گسترده است» در پی آشنایی با خانلری، که در تضادی برنامهریزی شده جهت مقابله با مانیفست شعر نیمایی که برای رژیم پهلوی خطرناک بود و با امکانات و موقعیت اجتماعی سیاسی و مطبوعاتی بهپا خاست و طرزی برای سرودن شعر جدید به نام «کلاسیک مدرن» پیشنهاد داد، و استخدام در دانشگاه تهران دیگر نیما را پیشروی شعر نو قلمداد نکرده و در هرزمان ممکن سعی کرده است تا فرد یا افراد دیگری را بر چگونگی ایجاد شعر نو مقدم بشمارد.[۱۳۵]
از اظهارنظرهای جنجالبرانگیز دیگر شفیعی کدکنی میتوان به نظرات او دربارهٔ پروین اعتصامی و احمد شاملو اشاره کرد. او پروین را شاعری میداند که با کمترین عمر و کمترین مجال برای شعرگفتن بیشترین توفیق ممکن را در زبان فارسی از آن خویش کرده است. توفیقی که در تاریخ شعر فارسی فقط نصیب چهار پنج تن از بزرگان از قبیل فردوسی، مولوی، خیام، حافظ، سعدی و نظامی شده است.[۱۳۶]
شفیعی کدکنی شاملو را سراسر متأثر از «الوار»، «آراگون»، «مایوکوفسکی»، «هیوز» و، بیشتر از همهٔ اینها، «لورکا» میداند. وی معتقد است آنچه شاملو به شعر فارسی هدیه کرده، دگرگونکردن «رتوریک» شعر فارسی، نتیجهٔ ضعف او در زبان فرانسه است نه قوتش. «اگر او زبان فرانسه را بهخوبی میدانست این اتفاق در شعر فارسی بهاینسرعت نمیافتاد که یکشبه رتوریک لورکا و آراگون و الوار طابقالنعلبالنعل وارد شعر فارسی شود.» شفیعی که معتقد است درصد زیادی از علت معروفیت شاملو نه شعر او که حضور مستمر نامش در مطبوعات توسط سیاسیون، تودهایها، چریکها، سلطنتطلبان و... است، دربارهٔ تأثیر او بر نسلهای بعدی میگوید:
« | سی سال است که شاملو، با کنارگذاشتن وزن و البته بدون آنکه قصد سویی داشته باشد، دو سه نسل از جوانان این مملکت را طوری سترون کرده است که حتی یک بند درخشان که خوانندگان جدی شعر بپسندند نتوانستهاند بسرایند.[۱۳۷] | » |
جوایز و افتخارات
منبعشناسی
- اسطوره در شعر شفیعیکدکنی. فرهاد محمدی، الهام باباقنبری. کرج: نارین رسانه، ۱۳۹۷
- این همه یاس و نسترن: گفتگووارهای با محمدرضا شفیعیکدکنی. کورش گوهریان. تهران: نماد اندیشه، ۱۳۹۱
- بعد پنجم درخت : پژوهشی در سبک شعر شفیعی کدکنی حجتالله بهمنیمطلق. تهران: ویسپار، ۱۳۹۸.
- تاریخنگار تصویرگرا، یا، شاعر فرمالیست: نقد تاریخی جامعهشناختی شعر محمدرضا شفیعیکدکنی. يوسف عالیعباسآباد. تهران: نشر قطره، ۱۳۹۸
- تا لب حیرت: زندگی و شعر محمدرضا شفیعیکدکنی. علیاصغر بشیری. تهران: نسل آفتاب، ۱۳۹۰
- تحلیل زیباشناختی اشعار محمدرضا شفیعیکدکنی (م. سرشک) مجموعه «آیینهای برای صداها». آرزو حیدری. اراک: نویسنده، ۱۳۹۳.
- ترجمان صبح: بررسی اشعار شفیعی کدکنی بر اساس نقد عاطفه و همسویی آن با صورخیال. بشیر علوی. تهران : روزگار، ۱۳۹۷.
- در اقلیم بهار، بررسی شعر شفیعی کدکنی. زینب باوندپور، بلقیس روشن. ایلام: ریسمان، ۱۳۹۶
- در روشنی بارانها، تحلیل و بررسی آثار محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک). کامیار عابدی. تهران: کتاب نادر، ۱۳۸۱
- سلامی به شکوفهها و باران، زیباییشناسی و آهنگ شعر پارسی معاصر صور خیال و موسیقی در شعر شفیعیکدکنی. وحید مبارک، فرحناز حیدرینسب. تهران: یار دانش، ۱۳۹۵
- صور خیال در شعر شفیعیکدکنی. فردین ایرانپورممان. تهران: رادان ، ۱۳۹۲.
- در جستوجوی نشابور خراسان: زندگینامه، شناختنامه شعر محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک). محمدباقر نجفزادهبارفروش. تهران : سفیر اردهال، ۱۳۹۷
- مضامین شعری عبدالمعطی حجازی و محمدرضا شفیعیکدکنی. سکینه صالحیزاده. قم: دارالتفسیر، ۱۳۹۵
- کفه ترازو، مجموعه مقاله. تحلیل آرا و اشعار شفیعی کدکنی. تهران: نشرالنبي، ۱۳۷۹
- شفیعی کدکنی : شعر شفیعی کدکنی از آغاز تا امروز شعرهای برگزیده، تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها. فیض شریفی. تهران: نگاه، ۱۳۹۲
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفیعی کدکنی، گزینه اشعار.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ برهانی، از زبان صبح.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفیعی کدکنی، گزینه اشعار.
- ↑ شفیعی کدکنی، گزینه اشعار.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ گلمحمدی، دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید؟.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفیعی کدکنی، گزینه اشعار.
- ↑ «زمینه اجتماعی شعر فارسی». بخارا، ش. ۳۲ (۱۳۸۲): ۷۰و۷۱.
- ↑ شفیعی کدکنی، حزین لاهیجی، زندگی وزیباترین غزلهای او.
- ↑ شفیعی کدکنی، شاعری در هجوم منتقدان.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ برهانی، از زبان صبح.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر فارسی.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ گلمحمدی، دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید؟.
- ↑ شفیعی کدکنی. «جادوی مجاورت». بخارا، ش. ۲، ۱۹.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ مولانا جلال الدین، غزلیات شمس تبریز جلد۱، گزینش محمدرضا شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی.
- ↑ عطار، الهینامه، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، موسیقی شعر.
- ↑ مولانا جلال الدین، غزلیات شمس تبریز جلد۱، گزینش محمدرضا شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ شفیعی کدکنی، موسیقی شعر.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ ابوسعید ابوالخیر، چشیدن طعم وقت.
- ↑ عطار، الهینامه، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ شفیعی کدکنی، ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ ابوسعید ابوالخیر، آن سوی حرف و صوت، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ ابوسعید ابوالخیر، چشیدن طعم وقت.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ ابوسعید ابوالخیر، آن سوی حرف و صوت، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ عطار، منطقالطیر، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، این کیمیای هستی.
- ↑ شفیعی کدکنی، زمینه اجتماعی شعر فارسی.
- ↑ شفیعی کدکنی. «از عرفان بایزید تا فرمالیسم روسی». هستی، ش. ۳، ۱۲.
- ↑ ابوسعید ابوالخیر، چشیدن طعم وقت.
- ↑ سهلگی، دفتر روشنایی.
- ↑ شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه در جست وجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران.
- ↑ عباسی، سفرنامه باران.
- ↑ شفیعی کدکنی، آواز باد و باران.
- ↑ «سفرنامه بزرگ علوی». زمان، ش. ۱۸، ۳۲،۳۳.
- ↑ عباسی، سفرنامه باران.
- ↑ شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی.
- ↑ شفیعی کدکنی. «بر چکاد بلند». بخارا، ش. ۱۸، ۲۳.
- ↑ شفیعی کدکنی. «در بازخوانی سنتها». کلک، ش. ۱۳، ۱۲۶.
- ↑ شفیعی کدکنی. «دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی». دنیای سخن، ش. ۶۴، ۴۵.
- ↑ شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی.
- ↑ برهانی، از زبان صبح.
- ↑ شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر فارسی.
- ↑ شفیعی کدکنی، موسیقی شعر.
- ↑ شفیعی کدکنی. «مفاهیم ساخت و صورت در نقد قرن بیستم». کلک، ش. ۸، ۱۷۰،۱۷۱.
- ↑ شفیعی کدکنی. «تحلیل ساختار ادبی». کلک، ش. ۹، ۲۶.
- ↑ شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب.
- ↑ شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ نیکلسون، تصوف اسلامی و رابطهٔ انسان وخدا.
- ↑ شفیعی کدکنی، موسیقی شعر.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ فروزانفر، دیوان اشعار.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ شفیعی کدکنی، موسیقی شعر.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ عطار، منطقالطیر، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ عطار، مختارنامه، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ عطار، اسرارنامه، بهتصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ عطار، منطقالطیر، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ عطار، منطقالطیر، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ عطار، مصیبتنامه، بهتصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ محمدبن منور، اسرارالتوحید، بهتصحیح شفیعی کدکنی.جلد۱.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ ابوسعید ابوالخیر، چشیدن طعم وقت.
- ↑ جمالالدین ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، بهتصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ شفیعی کدکنی، تازیانههای سلوک.
- ↑ مولانا، غزلیات شمس تبریز جلد۱.
- ↑ مولانا، غزلیات شمس تبریز جلد۱.
- ↑ عباسی، سفرنامه باران.
- ↑ برهانی، از زبان صبح.
- ↑ شفیعی کدکنی، شبخوانی.
- ↑ شفیعی کدکنی، گزینه اشعار.
- ↑ بشردوست، در جستوجوی نیشابور.
- ↑ فولادوند، مردیست میسراید.
- ↑ عباسی، سفرنامه باران.
- ↑ عباسی، سفرنامه باران.
- ↑ عباسی، سفرنامه باران.
- ↑ گلسرخی. «چراغوارهٔ کمسو». آیندگان.
- ↑ عباسی، سفرنامه باران.
- ↑ فولادوند، مردیست میسراید.
- ↑ شفیعی کدکنی، آواز باد و باران.
- ↑ «هزارهٔ دوم آهوی کوهی». آینهٔ پژوهش، ش. ۵۰، ۷۷تا۷۹.
- ↑ شفیعی کدکنی، آواز باد و باران.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفییعی کدکنی، موسیقی شعر.
- ↑ شفییعی کدکنی، ادوار شعر فارسی.
- ↑ فیضی، شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان.
- ↑ شفیعی کدکنی. «نظرخواهی درباب فرهنگ گذشته و نیازهای امروز». هستی، ۶۴،۶۵.
- ↑ شفیعی کدکنی، مفلس کیمیافروش.
- ↑ مولانا، گزیده غزلیات شمس، بهکوشش شفیعی کدکنی.
- ↑ عطار، مختارنامه، تصحیح شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، زبور پارسی.
- ↑ عطار، الهینامه، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی.
- ↑ شفیعی کدکنی، قلندریه در تاریخ.
- ↑ عطار، الهینامه، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ شفیعی کدکنی، شاعری در هجوم منتقدان.
- ↑ فیضی، صدها سال تنهایی.
- ↑ شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه در جست وجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران.
- ↑ خانلری، گزینه اشعار.
- ↑ گلمحمدی، دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید؟.
- ↑ شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه در جست وجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران.
- ↑ شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه در جست وجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران.
منابع
- فیضی، کریم (۱۳۸۸). شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان. تهران: اطلاعات. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۷۵۶-۰.
- فولادوند، عزتالله (۱۳۸۸). مردیست میسراید: شعر و زندگی شفیعی کدکنی. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۹۱-۰۷۶-۳.
- برهانی، مهدی (۱۳۷۸). از زبان صبح. تهران: پاژنگ. شابک ۹۶۴-۶۰۷۷-۲۱-۸.
- عباسی، حبیبآلله (۱۳۷۸). سفرنامهٔ باران، تحلیل گزیدهٔ اشعار دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: روزگار. شابک ۹۶۴-۶۶۷۵-۴۲-۵.
- بشردوست، مجتبی (۱۳۷۹). در جستوجوی نیشابور؛ زندگی و شعر محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: ثالث، یوشیج. شابک ۹۶۴-۶۴۰۴-۸۷-۱.
- فیضی، کریم (۱۳۸۸). صدها سال تنهایی؛ در باب آرای شفیعی کدکنی. تهران: اطلاعات. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۳-۷۶۸-۳.
- گلمحمدی، حسن (۱۳۹۵). دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید؟(نقدی بر دیدگاههای استاد دربارهٔ نیما و شاملو. مشهد: بوتیمار. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۰۴-۱۷۹-۹.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۴). با چراغ و آینه در جستوجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۵۰۸-۲.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۲). زبان شعر در نثر صوفیه. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۱۴۱-۱.
- عطار نیشابوری، محمدبنابراهیم (۱۳۸۹). منطقالطیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۰۶۸-۱.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۰). ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۰۰۳-۲.
- سهلگی، محمدبنعلی (۱۳۹۵). دفتر روشنایی: از میراث عرفانی بایزید بسطامی؛ ترجمهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۱۰۳-۹.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۰). ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما، ترجمهٔ حجتالله اصیل. تهران: نی. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۴۴۹-۵.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۹). صور خیال در شعر فارسی: تحقیق انتقادی در تطور ایماژهای شعر فارسی و سیر نظریهٔ بلاغت در اسلام و ایران. تهران: آگه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۹-۲۴۰-۹.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۶). موسیقی شعر. تهران: آگه. شابک ۹۶۴-۳۲۹-۰۴۲-۵.
- فروزانفر، بدیعالزمان (۱۳۶۸). مجموعه اشعار، با مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: طهوری.
- خانلری، پرویز (۱۳۹۴). گزینهٔ اشعار پرویز ناتل خانلری. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۹۱-۳۶۸-۹.
- ابوروح، لطفاللهبن ابیسعد (۱۳۸۶). حالات و سخنان ابوسعیدابوالخیر، مقدمه تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۱۲۷-۲.
- مولوی، جلالالدین محمدبن محمد (۱۳۹۲). گزیدهٔ غزلیات شمس. تهران: امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۳-۰۱۱-۷.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۸). گزینه اشعار. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۹۱-۸۰۵-۹.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «زمینهٔ اجتماعی شعر فارسی». بخارا، ش. ۳۲ (مهر و آبان۱۳۸۲): ۷۰،۷۱.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۴۲). حزین لاهیجی، زندگی و زیباترین غزلهای او. مشهد: توس.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۷۵). شاعری در هجوم منتقدان، نقد ادبی در سبک هندی پیرامون شعر حزین لاهیجی. تهران: آگه. شابک ۹۶۴-۴۱۶-۰۱۹-۳.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۰). شعر معاصر عرب. تهران: سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۰۴-۷.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۸). موسیقی شعر. تهران: آگه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۹-۰۴۲-۹.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «مفاهیم ساخت و صورت در نقد قرن بیستم». کلک، ش. ۸ (آبان۱۳۶۹): ۱۷۰،۱۷۱.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «تحلیل ساختار ادبی». کلک، ش. ۸ (آذر۱۳۶۹): ۲۶تا۳۳.
- نیکلسون، رینولد (۱۳۹۲). تصوف اسلامی و رابطهٔ انسان با خدا. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۰۳۵-۳.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «جادوی مجاورت». بخارا، ش. ۲ (مهر و آبان۱۳۷۷): ۱۹.
- مولوی، جلالالدین محمد (۱۳۸۷). غزلیات شمس تبریز. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۳۱۹-۴.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۰). ادوار شعر فارسی. تهران: سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۰۳-۹.
- عطار نیشابوری، فریدالدین محمدبن ابراهیم (۱۳۸۷). الهینامه، بهتصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۲۰۱-۲.
- ابوالخیر، ابوسعید (۱۳۸۶). چشیدن طعم وقت، بهتصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۱۴۲-۸.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۷۲). آنسوی حرف و صوت، گزیدهٔ اسرارالتوحید. تهران: آگاه.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۸). این کیمیای هستی. تبریز: آیدین. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۵۹۲-۶۹-۹.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۵). زمینهٔ اجنماعی شعر فارسی. تهران: اختران، زمانه. شابک ۹۶۴-۸۸۹۷-۴۱-۷.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «از عرفان بایزید تا فرمالیسم روسی». هستی، ش. ۳ (پاییز۱۳۸۰): ۱۲.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۷۷). آواز باد و باران. تهران: چشمه. شابک ۹۶۴-۵۵۷۱-۰۲-۲.
- علوی، بزرگ. «بخشی از سفرنامه». زمان، ش. ۱۸ (فروردین۱۳۷۶): ۳۲،۳۳.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «بر چکاد بلند». بخارا، ش. ۲۳ (فروردین و اردیبهشت۱۳۸۶): ۲۳.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «در بازخوانی سنتها». کلک، ش. ۱۳ (فروردین۱۳۷۰): ۲۶.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی». دنیای سخن، ش. ۶۴ (اسفند۱۳۷۳): ۴۵.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا. «نظرخواهی درباب فرهنگ گذشته و نیازهای امروز». هستی، بهار۱۳۷۲، ۶۴،۶۵.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۷۴). مفلس کیمیافروش، نقد وتحلیل شعر انوری. تهران: سخن. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۱۰۵-۱ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - عطار نیشابوری، فریدالدین محمدبن ابراهیم (۱۳۸۹). مختارنامه، بهتصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۱۶۸-۸.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۰). زبور پارسی، نگاهی به زندگی و غزلهای عطار. تهران: آگاه. شابک ۹۶۴-۴۱۶-۱۰۵-۱ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۶). قلندریه در تاریخ، دگردیسیهای یک ایدئولوژی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۲۱۳-۹ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - عطار نیشابوری، فریدالدین محمدبن ابراهیم (۱۳۸۶). اسرارنامه، بهتصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۲۰۳-۱ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - عطار نیشابوری، فریدالدین محمدبن ابراهیم (۱۳۸۶). مصیبتنامه، بهتصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۲۰۲-۹.
- میهنی، محمدبن منور (۱۳۹۰). اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، بهتصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی۰ جلد۱. تهران: آگه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۹-۰۴۳-۳ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۷۲). تازیانههای سلوک، نقد وتحلیل چند قصیده از حکیم سنایی. تهران: آگاه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۱۶-۰۵۱-۷ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۶۱). شبخوانی، مجموعه شعر. تهران: توس.
- گلسرخی، خسرو. «چراغوارهٔ کمسو». آیندگان، خرداد۱۳۴۸.
- موحدی، محمدرضا. «هزارهٔ دوم آهوی کوهی». آینهٔ پژوهش، ش. ۵۰ (۱۳۷۷): ۷۱تا۷۷.
پیوند به بیرون
- «کتابهای محمدرضا شفیعی کدکنی». سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی جمهوری اسلامی ایران. بازبینیشده در ۲۵آبان۱۳۹۸.
- «کتابهای محمدرضا شفیعی کدکنی». کتابخانهٔ دانشگاه تهران. بازبینیشده در ۲۵آبان۱۳۹۸.