محمدرضا بایرامی
محمدرضا بایرامی | ||||
---|---|---|---|---|
زمینهٔ کاری | نویسنده، رئیس خانه داستان ایران | |||
زادروز | ۱۳۴۰ روستای لاطران،اردبیل | |||
ملیت | ایرانی | |||
محل زندگی | اردبیل، تهران | |||
کتابها | کوه مرا صدا زد،به دنبال صدای او و... | |||
مدرک تحصیلی | دارای نشان دکترای درجه یک هنری | |||
|
محمدرضا بایرامی یکیاز بهترین داستاننویسان معاصرایران در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان بشمار میآید. او نویسندهای است که قلم خویش را به ادبیات جنگ گرهزده و به خلق آثار ارزشمندی در این حوزه پرداخته و موفق به دریافت جوایز زیادی شده، او همچنین یک جایزه بینالمللی از سويیس برای کتاب «کوه مرا صدا زد » در کارنامه خود دارد.
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنجنفری درسال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوهسبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. او همراه خانوادهاش در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران آمدند[۱] و در کرج ساکن شدند.
از نوجوانی به خواندن داستان رو آورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علیاشرف درویشیان» را انتخاب کرد. و سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامه آموزشی قصه و قصهنویسی رادیو فرستاد. خواندهشدن و نقد آن در رادیو باعث شد علاقهاش به داستاننویسی زیاد شود.
بایرامی درسال ۱۳۶۶ به سربازی میرود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینهای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیباترین و ملموسترین وجه فراهم شدهاست.
همچنین او مایهٔ داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق میگیرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مهمترین آثار بایرامی عبارتند از: کوه مرا صدا زد(رمان)، بر لبهی پرتگاه(رمان)، بعد از كشتار(مجموعه داستان)، رعد یك بار غرید(داستان)، دود پشت تپه(رمان نوجوانان)، عقابهای تپه۶۰(رمان نوجوانان)، دشت شقایق ها(خاطرهی ادبی)، هفت روز آخر(خاطرهی ادبی)، به كشتی نشسته(داستان)، به دنبال صدای او(مجموعه داستان)، عبور از كویر(داستان)، همراهان(مجموعه داستان)،پل معلق(رمان)، دره پلنگهاو…
از مهمترین جوایز و افتخارات بایرامی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن برای دو سال متوالی از سوی كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان در سال ۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعالترین نویسنده و یا مؤسسهٔ پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ كتاب خوانی تعلق میگیرد. برندهی جوایز متعددی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان،انجمن نویسندگان كودك و نوجوان و كتاب سال مسجد جوادالائمه(علیهالسلام)، جایزه جهانی كبرای آبی و خرس طلایی از كشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال ۱۹۹۹ میلادی برای رمان کوه مرا صدا زد، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۵ برای رمان لم یزرع و...
داستانکها
دیدار با سبلان در حضور آلپ
خودش میگوید:«درباره آلپ خیلی شنیده و خوانده بودم،اما هیچ نمیدانستم که به واسطه کوه مرا صدا زد،از مجموعه قصههای سبلان، روزی این کوه بسیار معروف را از نزدیک خواهم دید.و این اتفاق روی داد.» و بعد میگوید: کاملا اتفاقی «فرصتی پیش آمده بود که درست مقابل آلپ قرار بگیرم.»[۲]
ادای احترام به جلال آلاحمد
انتخاب اسم جلال در کوه مرا صدا زد بخاطر ادای احترام به جلال آلاحمد بوده چون زمانی خیلی دوستش داشته و در نوجوانی آثار و مقالههای او را با اشتیاق میخوانده.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
آشنایی از ظهر جمعه
وقتی اولین کار نوجوان خود با عنوان «سپیدار بلند مدرسه ما» را مینویسد آن را برای دوستش که نویسنده «ظهر جمعه» میفرستد و داستان را از رادیو خوانده میشود. کار از همانجا به آقای فردی میرسد و ایشان ضمن تشویق آنرا در کیهان بچهها چاپ میکند واین شروع آشنایی آنها و چاپ اولین اثر مکتوب بایرامی در حوزه کودک و نوجوان میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سبلان مرا صدا میزند نه آلپ!
بایرامی وقتی مقابل آلپ قرار میگیرد سبلان را به آلپ نمیفروشد و اصلا معتقد است.
«این کوه در مقابل عظمت سبلان، چیز زیادی برای عرضه کردن ندارد. فکر کردم همانطور که مردم ما مظلوم هستند، کوه ما هم مظلوم است.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ماجرای حضرات یا حضرت...!
ماجرا از مراسم رونمایی رمان مردگان باغ سبز شروع میشود. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» میکند.[۱][۳]بایرامی هم ساکت نمینشیند و در دفاع مقالهای مینویسد با عنوان«کدام حضرات، حضرت»[۲][۴] کاوه بیات هم در جواب مقالهای مینویسد با عنوان«همان حضرات...!»[۳][۵] و اینگونه ماجرا به قضاوت خوانندهها ختم میشود.
نگرانی برای خاطرات
محمد رضا بایرامی میگوید: من نگران این نیستم که خاطرات داستان را به حاشیه ببرد ولی نگران این هستم که خاطرات داستانی به عنوان خاطرات مستند جازده شوند به خصوص در عرصه ادبیات پایداری و دفاع مقدس. ببینید فردی مثل من که سالهای سال مشغول نوشتن در این حوزه است و حتی حضور در متن جنگ را تجربه کرده است دیگر تفاوت بین خاطرات مستند و داستانی را متوجه میشود به این معنی که بعضی از این خاطرات امکان وقوع ندارند ولی متاسفانه امروزه با توجه به اقبال عمومی خیلی از این خاطرات داستانی که به خودی خود هم مشکلی ندارند به عنوان یک خاطره مستند و قابل وقوع به مخاطبین عرضه میشود و نتیجه اش این میشود که مخاطب تیزهوش نسبت به این حوزهها بدبین میشود.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنج نفری در سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران آمدندخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد و در کرج ساکن شدند.
از نوجوانی به خواندن داستان رو آورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علیاشرف درویشیان» را برای خواندن انتخاب کرد. سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامه آموزشی «قصه و قصهنویسی» رادیو فرستاد و خواندهشدن و نقد آن در رادیو باعث شد علاقهاش به داستاننویسی زیاد شود. واز همان سال نویسندگی را به صورت جدی و با رادیو و مطبوعات شروع کرد. سپس با برخی از گاهنامههای حوزههنری همکاری میکرد. «همچنین ایشان نویسندگی را با همراهی اساتیدی چون محمد رضا سرشار آغاز کردهاست.»[۶]
بایرامی درسال ۱۳۶۶ به سربازی میرود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینهای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیباترین و ملموسترین وجه شدهاست.
سوانح عمر
سالشمار زندگی محمدرضا بایرامی
- ۱۳۴۴: تولد در روستای لاطران استان اردبیل
- ۱۳۵۱: مهاجرت به تهران
- ۱۳۶۰: شروع به نوشتن با مجلات و رادیو
- ۱۳۶۶: رفتن به سربازی در مناطق عملیاتی دهلران
- ۱۳۶۷: انتشار اولین کتاب با عنوان مرغ مهربان ننه مهتاب
- ۱۳۶۸: انتشار کتابسپیدار مدرسه ما
- ۱۳۶۹: انتشار کتابدشت شقایقها؛ انتشار کتاب عقابهای تپه۶۰؛ انتشار کتاب هفتروز آخر؛ انتشار کتاب وقتیکه کولیها برمیگردند
- ۱۳۷۰: انتشار کتاب شبهای بمباران؛ انتشار کتاب شب در بیابان؛ انتشار کتاب شاخه شکسته
- ۱۳۷۱: انتشار کتابتفنگ؛ انتشار کتاب رعد یکبار غرید؛ انتشار کتاب کوه مرا صدا زد
- ۱۳۷۲: انتشار کتاب افسانه اژدها و آب
- ۱۳۷۳: انتشار کتاب آن آدم کوچک
- ۱۳۷۴: انتشار کتاببادهای خزان؛ انتشار کتاب بعد از کشتار
- ۱۳۷۵: انتشار کتابدود پشت تپه
- ۱۳۷۶: انتشار کتاب به کشتی نشسته؛ انتشار کتاب در ییلاق
- ۱۳۷۷: انتشار کتابسایه ملخ
- ۱۳۷۹: جایزه جهانی كبرای آبی و خرس طلایی از كشور سوئیس؛ انتشار کتاب گزیده؛ انتشار کتاب مهربانتر از نسیم
- ۱۳۸۰: سفر به سويیس و آلمان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد
- ۱۳۸۱: انتشار کتابپل معلق؛ انتشار کتاب پیش رو؛ انتشار کتاب به دنبال صدای او
- ۱۳۸۲: دریافت جایزه شهید حبیب غنی پور؛ انتشار کتاب مرغهای دریایی؛ انتشار کتابدره پلنگها؛ انتشار کتاب هلتها نام تو را میخوانند؛ انتشار کتاب پرواز همیشه؛ انتشار کتاب گرگ صفر؛ انتشار کتاب گرگها از برفها نمیترسند؛ انتخاب رمان پلمعلق به عنوان کتاب سال دفاع مقدس
- ۱۳۸۳: دریافت جایزه قلمزرین برای رمان پل معلق
- ۱۳۸۶: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن؛ انتشار کتاب درمینودر چهار روز با رهبر در سفر؛ انتشار کتاب پرفسور حسابی؛ انتشار کتاب سفرت به خیر؛ انتشار کتاب سه روایت از یک مرد
- ۱۳۸۷: انتشار کتاب پاییز صحرا؛ انتشار کتابخوننوشت
- ۱۳۸۸: انتشار کتاب بر لبه پرتگاه؛ انتشار کتاب در باد آمد در باران رفت؛ انتشار کتابعبور از کویر؛ انتشار کتاب فصل درو کردن خرمن؛ انتشار کتابهفت روز آخر؛ انتشار کتابدر ییلاق؛ انتشار کتابمردگان باغ سبز
- ۱۳۸۹: انتشار کتاب غروب خورشید در سامرا؛ انتشار کتاب از پس ابر
- ۱۳۹۰: انتشار کتاب فصل پنجم:سکوت؛ انتشار کتابآتش بهاختیار؛ انتشار کتابهمسفران
- ۱۳۹۳: سفر به روسیه و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی؛ انتشار کتاببرخورد نزدیک
- ۱۳۹۴: انتشار کتاب سنگ سلام
- ۱۳۹۵: کسب جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران؛ انتشار کتاب خط تماس؛ انتشار کتابلم یزرع
- ۱۳۹۶: داور دهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد؛ انتشار کتابویلای کاکایی ها
- ۱۳۹۷: دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال ٰآلاحمد
زمینهٔ فعالیت
محمدرضا بایرامی در سالهای اخیر با نشریات متفاوت کودک و نوجوان، از جمله کیهان بچهها و باران همکاری نموده و به عنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزهی هنری و شورای بررسی رمان دفتر هنر و ادبیات ایثار و شورای بررسی کارگاه مفاخر حوزه هنری فعالیت کرده است. در حال حاضر هم رئیس خانه داستان ایران است. او همچنین در کنار خلق آثار ماندگار، داوری چند جشنواره، دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد و جوایز جشنوارههای ادبی در داخل و خارج کشور، را در کارنامه خود دارد.
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
- دیدگاه خدابخش اسداللهی
خدابخش اسداللهی، رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه محقق اردبیلی درباره او میگوید:
« | آقای بایرامی آثاری ارزشمندی در زمینه پایداری خلق کردهاند که دانشجویان در این برنامه از نقطه نظر مفاهیم پایداری، زیباییشناسی و روایت شناسی به بررسی آن خواهند پرداخت. | » |
- دیدگاه محمدرضا سرشار
محمدرضا سرشار، داستان نویس و منتقدادبی در جلسه ی نقد رمان مردگان باغ سبز درباره او میگوید:
« | بایرامی کسی نیست که داستاننویسی بلد نباشد. او از زمانی که دانشآموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من نشان میداد. | » |
- دیدگاه امیرحسین فردی
امیرحسین فردی، نویسنده و فعال عرصه ادبیات داستانی در جلسه ی بررسی آثار محمدرضا بایرامی میگوید:
« | در کنار نویسندهای نشسته ایم که موجب سربلندی همه ماست. کسی که ار صفر شروع کرد، با هیچ شروع کرد و آوازهی نام ایران و ادبیات ایران را و ادبیات کودک و نوجوان ایران را به آن طرف مرزها برد و به تعبیر من صدای سبلان را به آلپ رساند و این اتفاق کمی نبود. | » |
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تفسیر خود از آثارش
- کتاب «آتش به اختیار» قرار بود بهترین کارم باشد که نشد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- در «پل معلق» میخواستم اصلا دیالوگی وجود نداشته باشد و فضای سکون و عدم تحرک بر داستان وجود داشته باشد و این هم به خاطر شخصیت اصلی داستان بود که در آستانه افسردگی قرار داشت که به نظرم فقط در سی چهل صفحه اول این فضا به خوبی رعایت شد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- من یک مدت کار کودک کردم ولی بعد دیدم که این حوزه کاری من نیست.
- یکی از موفق ترین کتاب هایم کتاب «هفت روز آخر» خاطرات من در هفت روز آخر جنگ است.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- من در همهی کارهایی که تا به حال در حوزههای مختلف انجام دادهام سعی کردهام نوشته هایم دارای ذات داستانی باشد به قول آن مثل معروف که نقل میکنند افلاطون بر سر آکادمی خود نوشته بود: «هرکس هندسه نمیداند وارد نشود» من هم به تمام مضمون هایی که به ذهنم میرسد میگویم: «اگر داستان نیستید بر قلم جاری نشوید»خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- به طور طبیعی فضای داستان نوجوان در مقایسه با داستان بزرگسال دلپذیرتر است چرا که امری تحمیلی در این حوزه وجود ندارد و مشکلاتی که در داستان بزرگسال هست در این حوزه نیست و فضا فضای امیدوار کننده و ساده تری است ولی به عکس در داستان بزرگسال همه چیز خشک و جدی است. هرچند داستان نوجوان برای من دلچسب تر است ولی نمیتوانم نسبت به مسائل و مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد بی تفاوت باشم به همین خاطر تمام داستان هایی که در حوزه بزرگسال نوشتم داستانهای تلخی است یعنی یاد ندارم داستان شیرینی در این حوزه نوشته باشم.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
- درباره امیر حسین فردی
« | امیر حسین فردی، انسانی تک بُعدی، یک ساحتی و اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود. آدم ملایمی بود و تندروی نمیکرد، مگر در موارد بسیار بسیار نادر و از سر ناچاری. گاهی برخی دوستان این اعتدال ایشان را برنمیتافتند و از آن به سازمان ملل تعبیر میکردند. بهنظر من او، چند ساحتی و جستجوگر بود، بنابراین در دورههای مختلف انتخابها و سلایق خودش را داشت. برخی از این سلایق را برخی از ما خیلی دوست داشتیم و برخی را کمتر و به ندرت مواردی هم بود که با سلیقه ما نخواند. اما این باعث نمیشد که رفاقت ما کم یا قطع بشود یا امیر حسین فردی، نقش بزرگی و میاندار بودن خود را از دست بدهد، چون مطلقا انسان جزماندیشی نبود که بگوید، من حقِ مطلقم و دیگران باطلِ مطلق. | » |
- درباره محمدرضا سرشار
بایرامی در توصیف نثر او میگوید:
« | امکان ندارد که حتی یادداشت سرسری از او پیدا کنید در حالی که علایم نگارشی و درست نویسی و مسایلی از این دست را رعایت نکرده باشد و یا غلط دیکته ای در نوشته اش پیدا کنید. | » |
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
- ایشان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد ابتدا به سويیس و سپس به آلمان در سال ۱۳۸۰ سفر کرده است.
- پس از ترجمه کتاب مردگان باغ سبز بایرامی به روسی ایشان به دعوت بنیاد مطالعات اسلامی روسیه، برای حضور و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی، در سال ۱۳۹۳ به روسیه سفر کرده است.
تأثیرپذیریها
محمدرضا بایرامی در آثار خود به زیبایی فضای روستا را نشان داده و خودش درباره این فضاسازی هنرمندانه میگوید: «در مورد تمام داستانهای روستایی که تا به حال نوشتهام وامدار آن هفت هشت سالی هستم که در دوران کودکی به همراه خانواده ام در روستا زندگی میکردم. و آن نگاه کودکی تاثیر بسیار زیادی در کارهایم گذاشت. در واقع کودکان نگاه فوق العاده دقیقی دارند در حالی که بزرگسالان این طور نیستند و خیلی از وقایع اطرافشان را نمیبینند و دچار نوعی کوررنگی هستند. من سال هاست که به این موضوع اعتقاد دارم که ما نویسندهها از مصالح کودکیمان که همان خاطراتمان هستند استفاده میکنیم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سبک و لحن و ویژگی آثار
- او مایهی داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق میگیرد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه - بررسی محتوای گفتگوها و توصیفها و نیز شخصیتهای داستانهایش همگی ایجاد کننده فضایی مساعد برای جذب طیف سنی خاص هستند. درکل می توان گفت: درونمایه و دستمایه و زبان آثار به گونهای انتخاب و پرداخته شدهاست که به خوبی میتواند با طیف سنی مخاطبان خود ارتباط برقرار کند. برای مثال در رمان عقابهای تپه۶۰ که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، این گروه به خوبی با اثر ارتباط برقرار میکنند و جذب اثر میشوند.[۱۱]
- استفاده از زبانی ساده و با واژگانی متناسب مخاطب و همچنین اسفاده از روایتی یک دست توانسته جذابیت خاصی در خوانش آثارش ایجاد نماید.خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ
</ref>
برای برچسب<ref>
پیدا نشد
مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین «به دنبال صداى او»، «قربانى»، «عیدىمادربزرگ»، «وقتى کولىها برگشتند»، «کلاغها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعى و مذهبى است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این کتاب، قصه زندگى دو پلنگ نر و مادهاى است که همراه با تولههایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگى مىکند وقصه زندگى آنها بهانه اى براى پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام در سال ۱۳۵۹ است.
در روزهاى آغاز جنگ، با حمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراه با خانوادهاش از محل زندگى خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» مىرود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته و پلنگ ماده و تولههایش به درهاى پناه مىبرند. وقتى شب، پلنگ ماده براى تهیه غذاى تولههایش از لانه خارج مىشود، صداى گفتوگوى چند انسان را مىشنود که در مورد جنگ صحبت مىکردند:«عراقىها در «چوار» از «نىخضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کردهاند. آنها حتى نام میمک را به«سیف سعد» تغییر دادهاند، اما رزمندگان ایرانى حمله بزرگى که کار شناسایى آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان بسیج عمومى دادهاند، تا مردم بومى براى این حمله آماده باشند» …
در انتهاى داستان، وقتى پلنگ ماده لاشه گوسفندى را براى تولههاى خود مىبرد، با گله گوسفندان روبهرو مىشود، تصمیم به شکار مىگیرد اما وقتى در پس گله، مردم روستاهاى اطراف ایلام را مىبیند که در حال کوچ هستند، مىفهمد این شکارى نیست که بتوان به آن نزدیک شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این کتاب توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد. از جمله این جوایز می توان به جایزه کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، وزارت فرهنگ وارشاداسلامی، مجله سوره نوجوان و… در داخل و جایزه خرس طلایی استان “برن” و کتاب سال “سوییس” (جایزه مار عینکی آبی)اشاره کرد.
قابل ذکراست این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی، خانم ” یوتا هیمل رایش” به زبان آلمانی با عنوان «جلال همچنان ميتازد» ترجمه شده و ترجمه آن مورد توجه منتقدان و مطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته و جایزهای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است.
داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکدهاى در کوههاى سبلان زندگى مىکند. جلال با اسب خود «قاشقا» به دهکده همسایه مىرود تا براى پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه حکیم، عمو اسحق پدر را براى معالجه به شهر مىبرد. اما حکیم و پزشکان شهر نمىتوانند پدر را نجات دهند و او مىمیرد. جلال تصمیم مىگیرد بنا به توصیه پدر جاى خالى او را در خانواده پر کند.
یکى از روزها، وقتى عمو اسحق براى گرفتن «کبک» به کوهستان مىرود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانى به دنبالش روانه مىشود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزى او را هم با خود همراه مىکند.
آنها موفق مىشوند در کوهستان کبکى را شکار کنند. وقتى عمواسحق به دنبال کبک دیگرى مىرود، گرفتار بهمن مىشود. جلال عمو را نجات مىدهد و به دهکده باز مىگرداند. عمواسحق جریان را براى مادر جلال تعریف مىکند، او باور مىکند که پسرش دیگر مىتواند کارهاى مردانه خانه را انجام دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این کتاب روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت میکند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع میشود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله، که در مقابل تشنگی است.
شرح پیادهرویهای او و گروهی از رزمندگان در بیابانهای جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، ازاین گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده بازگویی آن بر آمده است و با وجود شیوه روایتگون و خاطرهمحور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثالزدنی دارد که صحنههای نفسگیر و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این کتاب در زمره یکی از موفقترین تلاشهای محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا میرود؛ به جایی که مختصات زیستی آن را به خوبی میشناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب میکند که به خاطر کمسو شدن چشمهای پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقود شدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیده شدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران به اوج میرسد و درست در همینجاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنهای تازه و نادیده از زندگی میبییند.
بایرامی در این رمان تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایینویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند. همچنین با شخصیت پردازیهای استادانه، این کتاب را میتوان یکی از موفقترین نمونههای این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بایرامی در این کتاب به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان، فضای روستایی، داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب، توصیفهای او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز به کار بردن ظریف اصطلاحات و عبارتهای محلی آذری که در کار درو و خرمن به کار برده میشود از رمان او یک اثر بلند فولکلور و در عین حال یک تریلر داستانی با حل و هوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آن هم میتواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقهمندان پیگیر به داستانهایی که کشف و نگاه تازهای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقهمندان به داستان فولکلور.
«باد و کاه» از جمله معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته میشود؛ روستایی که رفته رفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این کتاب افتخاراتی چون جایزه کتاب سال، جایزه ادبی جلال آل احمد، جایزه شهید حبیب غنی پور را در کارنامه خود دارد.
این رمان با رویکرد ترسیم چهره غیرانسانی جنگ نوشته شده و همچنین برای انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانیها رفته. و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراق در هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده است.
«لمیزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمینهای کشاورزیشان را نابود میکند.
این رمان با هوشمندی نویسنده از چند زاویه دید بهره میبرد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنتهای قبیلهای اجازه وصلت به آنها نمیدهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم میگیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست.
بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی دیده میشد، روایتهای داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بکهایی داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیهای را در فضای دیگر روایت می کند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشدهاش نیز در آن درج شدهاند، کارنامه داستانیاش میداند. داستانهای کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شدهاند. در بخش کتاب اول داستانهایی با نامهای «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، و «دلشوره»، و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغهای عصر»، «فلوت»، «تعقیب»، و «آواز گم شده» نیز داستانهاییاند که در بخش «کتاب دوم» آمدهاند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ناشرینی که با او کار کردهاند
- انتشارت سوره مهر
- انتشارات قدیانی
- انتشارات علمي و فرهنگي
- انتشارات شهرستان ادب
- انتشارات علم
- انتشارات افق
- انتشارات همشهری
- موسسه نشر و تحقیقات ذکر
- انتشارات زلال
- انشارات دانش آموز
- انتشارات شاهد
- انتشارات سروش
- کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- کتاب نیستان
- نشر توسعه کتاب ایران
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
بیشتر آثار ایشان بارها تجدید چاپ شده، برای نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «هفت روز آخر» به چاپ سیزدهم، «بادهای خزان»و«دشت شقایقها» به چاپ یازدهم، «پل معلق» به چاپ دهم، «کوه مرا صدا زد» به چاپ نهم، «فصل پنجم:سکوت» و «دود پشت تپه» به چاپ هفتم، «مردگان باغ سبز»،«سایه ملخ »، «گرگها از برف نمیترسند» و «عقابهای دره۶۰» به چاپ ششم، «شبهای بمباران» و «افسانه اژدها و آب» به چاپ پنجم، رسیده اند.
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ «گفتوگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱).
- ↑ ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- ↑ «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹).
- ↑ «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب، ش. مرداد و مهر (۱۳۸۹).
- ↑ «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹).
- ↑ ««درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶.
- ↑ ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴.
- ↑ ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹.
- ↑ ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵.
- ↑ سیفی، زینب. ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسی ارشد (دانشگاه محقق اردبیلی)، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵.
منابع
- «گفتوگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۶). فرهنگ داستاننویسان ایران. نشر چشمه. ص. ۵۳.
- «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱).
- ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹).
- «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب، ش. مرداد و مهر (۱۳۸۹).
- «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹).
- سیفی، زینب. ««بررسی تطبیقی محتوای آثار کامل کیلانی و محمدرضا بایرامی»». پایان نامه کارشناسی ارشد (دانشگاه محقق اردبیلی)، ۱۳۹۵، ۱۴و۱۵.
پیوند به بیرون
- «محمدرضا بایرامی». ویکیپدیا.
- ««درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». آکادمی داستان نیستان.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴.
- ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷.
- ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹.
- ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵.