نجف دریابندری

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نجف دریابندری

زادروز ۱ شهریور ۱۳۰۸
الگو:تولد و سن[۱]
آبادان،
ملیت الگو:ایرانی
محل زندگی تهران
پیشه مترجم، نویسنده، مقاله‌نویس
همسر(ها) فهیمه راستکار (۱۳۹۱–۱۳۱۱)
فرزندان سهراب
پرونده:Photo 2019-06-16 17-38-09.jpg
متن زیرنویس
پرونده:Photo 2019-06-16 17-38-05.jpg
متن زیرنویس
پرونده:Photo 2019-06-16 17-38-01.jpg
متن زیرنویس
پرونده:Photo 2019-06-16 17-37-52.jpg
متن زیرنویس
پرونده:Photo 2019-06-16 17-37-48.jpg
متن زیرنویس
پرونده:Photo 2019-06-16 17-37-42.jpg
متن زیرنویس
پرونده:Photo 2019-06-16 17-37-38.jpg
متن زیرنویس
متن زیرنویس

نجف دریابندری (زادۀ ۱۳۰۸(خورشیدی) در آبادان) روشن‌فکر، مترجم، ویراستار و نویسندهٔ معاصر و عضو افتخاری انجمن صنفی مترجمان ایران است.

* * * * *

نجف دریابندری یکی از معروف‌ترین مترجمان معاصر ایران است که با گذشت هفتاد سال(1330 تاکنون) از عمر کاری خود، توانسته است آثار مهم و متنوعی را ترجمه کند. وی از هجده‌سالگی، ترجمه را با آثار کوتاه ویلیام فاکنر آغاز کرد.


داستانک

تلفظ نام همینگ‌وی

بین خودمان بماندُ من آن موقع اسم همینگ‌وی را «همین‌گوی» تلفظ می‌کردمُ چون نویسندَ مقاله «همینگوی» نوشته بود. به همین دلیل خود من بعد از آنکه تلفظ درست اسم آن بابا را یاد گرفتم این اسم را همیشه به صورت «همینگ‌وی» نوشته‌اُ مبادا باز «همین‌گوی» تلفظ کنم. به‌هرحال، من با خواندن آن مقالۀ گلستان با اسم همینگ‌وی آشنا شدم؛ اولین داستان‌های او را هم مدتی بعد در مجموعه‌ای که همان آقای گلستان ترجمه کرده بود خواندم.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

احضار روح

داستان از این قرار است که حدود بیست سال پیش یکی از دوستان من و چند نفر دیگر را برد به یک جلسۀ احضار ارواح. یادش به‌خیر، غلامحسین ساعدی هم بود. شاید خود ساعدی بود که ما را برد، درست یادم نیست. در هر حال احضارکنندۀ ارواح یک سرهنگ بازنشسته بود، طرف‌های پارک شهر یک مدیوم هم داشت که جوان بیست و دوسه ساله‌ای بود. جناب سرهنگ مدیومش را هیپنوتیزم می‌کرد. بعد از او می‌خواست روحِ اشخاص متفرقه را حاضر کند. روح هم حاضر می‌شد و با مدیوم که خوابیده بود با حضار حرف می‌زد. خلاصه، جناب سرهنگ مدیوم را خواب کرد و از ما پرسید روح چه‌کسی را مایلید احضار کنیم. من هم گفتم لطفاً روح صادق هدایت را احضار کنید، چون کار خیلی واجبی با ایشان دارم. جناب سرهنگ گفت آقای هدایت خودشان تشریف می‌آورند احتیاجی به احضار نیست. معلوم شد این کار هرشبشان است. گفتم بسیار خب. پس هروقت آقای هدایت تشریف آوردند، مرا خبر کنید. خلاصه بعد از مدتی گفتند آقای هدایت تشریف آوردند اگر سؤالی دارید بفرمایید. فیلم «داش آکَل» مثل اینکه تازه درآمده بود، بحث آکُل و آکَل مطرح شده بود. گفتم از آقای هدایت بپرسید «داش آکَل» درست است یا «داش آکُل»؛ هدایت به زبان فصیح گفت: «داش آکَل» ما بعد از مذاکره با چند روح دیگر بلند شدیم رفتیم هتل مرمر توی خیابان فیشرآباد، که پاتوق خیلی از دوستان بود. آنجا دیدم اسماعیل شاهرودی شاعر معروف و مرحوم نشسته دارد با یک عده سر همین مسئلۀ آکَل و آکُل دعوا می‌کند. شاهرودی می‌گفت آکَل، آن‌ها می‌گفتند آکُل. من گفتم حق با شاهرودی اسا، چون من نیم‌ساعت پیش از خود هدایت پرسیدم، گفت آکَل. شاهرودی گفت بفرمایید، این هم شاهد. ولی هیچ‌کس از من نپرسید تو نیم‌ساعت پیش هدایت را کجا دیده‌ای...خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

زندگی و تراث

روی دور تند

۱۳۰۸: در آبادان به دنیا آمد.

۱۳۲۶: در سوم دبیرستان مدرسه را ترک کرد.

۱۳۲۷: در شرکت نفت آبادان شروع به کار کرد.

۱۳۳۲: وداع با اسلحه؛ اثر مشهور ارنست همینگوی را به فارسی ترجمه کرد. ۱۳۳۳: به‌سبب فعالیت‌های سیاسی دستگیر شد.

۱۳۳۴: به زندان تهران منتقل شد و مشغول به ترجمۀ کتاب «تاریخ فلسفه»؛ اثر برتراند راسل شد.

۱۳۳۷: بعد از گذراندن ۴ سال حبس از زندان آزاد شد و به‌عنوان سردبیر انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. و در طول هفده سال آثار مهمی مثل «پیرمرد و دریا» و هاکلبری‌فین را ترجمه کرد.

۱۳۵۴: همکاری خود را با انتشارات فرانکلین قطع کرد و با رادیو تلوزیون ایران قرارداد بست. در رادیو تلوزیون به ترجمۀ متون فیلم‌های خارجی مشغول بود.

۱۳۵۷: بعد از انقلاب، از رادیو تلوزیون استعفا کرد و به‌طور جدی به تألیف و ترجمه مشغول شد.[۲]

از نگاه نجف

محمد جعفر محجوب

دربارۀ فضل و کمال محمدجعفر محجوب و خصایل و مکارم او، به‌عنوان استاد برجسته و شیرین‌زبان ادبیات فارسی و نویسنده و محقق و مترجم نام‌آور، و دربارۀ اهمیت آثار او، شاگردان و همکارانش که یکایک به او دلبستگی داشتند و برایش احترام فراوان قائل بودند. محمد جعفر محجوب که در حلقۀ خانواده و دوستان نزدیکش«امیر» نامیده می‌شد، بدون شک، آدمیزاد بسیار ممتازی بود و نویسندۀ این سطور می‌تواند ادعا کند که نزدیک به پنجاه سال سعادت رفاقت با او را داشته است.[۳]

محمد قاضی

نام محمد قاضی را اولین‌بار از دوست فقیدم مرتضی کیوان شنیدم این پیش از 1330 بود. تا آن زمان قاضی فقط یک کار ادبی کرده بود و آن ترجمۀ فیلم‌نامۀ دون‌کیشوت بود که گویا پیش از شهریور 1320 منتشر شده بود. این ترجمه را من هرگز ندیده بودم؛ ولی ما-یعنی حلقۀ دوستان کیوان می‌دانستیم که دون‌کیشوت اثر مهمی است و خیال می‌کردیم که آنچه قاضی ترجمه کرده است متن کامل این اثر است و به همین جهت برای اسم او احترام زیادی قائل بودیم. بعدها قاضی نقل می‌کرد که خود او هم کم یا بیش همینطور خیال ی‌کرده است. و اگر اشتباه نکنم این را در شرح حالش-خاطرات یک مترجم-هم نوشته است این نشانۀ گویایی از سادگی و صداقت شخصیت قاضی بود. و کسانی که قاضی را از نزدیک می‌شناختند می‌دانند که او این سادگی و صداقت را همیشه داشت و هرگز از دست نداد به هر حال قاضی در فاصلۀ ترجۀ آن فیلم‌نامه تا ترجمة جزیرة پنگوئن‌ها که گمان می‌کنم بیش از ده سال.[۴]

غلام‌حسین مصاحب

نجف برای درگذشت او در روزنامۀ اطلاعات چنین می‌نویسد: غلام‌حسین مصاحب مولف دایره‌المعارف فارسی، درگذشت. مدت‌ها بود که بیم آن می‌رفت بیش از آنکه کار نشر باقیمنادۀ دایره‌المعارف به پایان رسیده باشد چراغ عمر این مرد خاموش شود. اما هفتۀ گذشته این حادثه روی داد. بیشت و چهار پنج سال پیش که قرارداد ترجمۀ دایره‌المعارف وایکینگ یک جلدی با مصاحب بسته شد. انتظار می‌رفت که این کار در ظرف یکی دو سال به پایان برسد و اگر مصاحب آدمی بود که به ترجمۀ یک دایره‌المعارف خارجی به همان صورت اصلی و بدون کم و زیاد رضایت می‌داد.و البته این انتظار بیجا نمی‌بود. ولی خیلی زود معلوم شد که مصاحب یک مترحم معمولی نیست بلکه می‌خواهد ترجمۀ دایره‌المعارف وایکینگ را بهانۀ تالیف یک اثر بزرگ قرار دهد که دایره‌المعارف فارسی باشد.[۵]

ذبیح‌الله منصوری

مرحوم منصوری درواقع مترجم نبود، نوعی نویسنده بود که از اول بنا را بر این گذاشته بود که خودش را مترجم معرفی کند. برحسب عادت اسم خودش را مترجم می‌گذاشت. شاید به این علت که خیال می‌کرد اگر بنویسد مؤلف فروشش صدمه می‌خورد. چه بسا درست هم خیال می‌کرد. منصوری درواقع تهیه‌کنندۀ مواد خواندنی آسان و روان و نازل برای قشر وسیعی از خوانندگان فارسی زبان بود. این قشر ظاهراً بیشتر از مردم مسن تشکیل می‌شد: کارمندان بازنشسته، بیوه‌زن‌های بیکار، و مانند این‌ها.[۶]

نیما یوشیج

نیما آدمی است که سنت هزار سالۀ فرمالیسم شعر فارسی را کنار گذاشت و از جای دیگری شروع کرد. با این کار ساده آن بت کهن را شکست. ولی کار دنیا طوری است که غالب بت‌شکن‌ها خودشان مبدل به بت می‌شوند.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد

ترجمۀ خشم و هیاهو

تمام حقیقت این است که ترجمۀ خشم و هیاهوی بهمن شعله‌ور به دست منوچهر انور، جمله به جمله با اصل مقابله و اصلاح شده بود به طوری که سهم اصلاح کننده از سهم مترجم بیشتر بود که کمتر نبود. منوچهر انور آن موقع سردبیر یا به‌اصطلاح امروز سرویراستار مؤسسۀ فرانکلین بود و مدت زیادی وقت صرف این کار کرد.[۷]

ترجمه به‌مثابه خلق ادبی

ترجمه به‌محض اینکه از حد کار مکانیکی یا ساختکاری بالاتر برود یعنی از حد کاری که از ماشین ساخته باشد نوعی آفرینش ادبی است و باید با ملاک‌های نقد ادبی سنجیده شود. بنابراین ملاک‌ها یا مبانی نقد ترجمه از مبانی نقد ادبی جدا نیست، گیرم اینکه بعضی ملاحظات مربوط به حدود مطابقت ترجمه با اصل اثر هم اینجا پیش می‌آید، ولی من شاید برخلاف نظر خیلی‌ها معتقد نیستم که این مطابقت تنها ملاک سنجش ترجمه است.[۸]

ترجمۀ آثار کهن

ما هیچ سبک و سیاق حاضر و آماده‌ای در آثار متقدمین سراغ نداریم که برای ترجمۀ فلان یا بهمان اثر خارجی به آن رجوع کنیم. در ترجمۀ هر اثری باید به زبان خاص آن برسیم. حالا البته آدم هرچه از میراث ادبیات فارسی اندوختۀ بیشتری داشته باشد، لابد مقدوراتش برای رسیدن به زبانی که دنبالش می‌گردد بیشتر خواهد بود، گرچه در این مورد هم راستش من خیلی یقین ندارم، چون همیشه این خطر هست که آد م در آن آثار غرق بشود.[۹]

رابطۀ مترجم و آزادی

مترجم وقتی کارش قابل اعتناست که بتواند اثری را در زبان خودش از نو بیافریند. این آفرینش ناچار محتاج آزادی است. به همین دلیل بهترین ترجمه‌ها آن‌هایی نیستند که مترجم با ترس و لرز قلم را روی کاغذ گذاشته و زبان فارسی را با فشار و با عجز و التماس توی قالب تألیف‌ کلام خارجی چپانده. من نگران این‌جور ترجمه‌ها نیستم. چون فکر می‌کنم این‌ها وارد ادبیات فارسی نمی‌شوند، این‌ها خیلی زود در ردیف کتاب‌های مرده و فراموش شده قرار می‌گیرند.[۱۰]

رمان شوهر آهوخانم

احساس من همیشه این بوده است که لای این کتاب هفت‌صد صفحه‌ای یک رمان بسیار عالی خوابیده، که اگر روزی از لای آن خاک و خل دربیاید چیز درخشانی خواهد بود.<ref>یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)

زبان فاخر

زبان فاخر در بسیاری از موارد چیزی نیست جز همان زبان مندرس روزنامه‌ها که مقداری زر و زیور و خرمهره و این‌جورچیز‌ها به آن آویزان کرده‌اند، یا نوعی لحاف چل‌تکه است که از متون کهن سرهم کرده‌اند، اما چیزی که به نظر من مهم‌تر است، وقتی ما برای اثری که داریم ترجمه می‌کنیم زبان پیش‌ساخته‌ای در نظر داشته باشیم، دیگر محلی برای کار آفرینشی روی آن ترجمه باقی نمی‌ماند.<ref>یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)

ترجمۀ دون‌کیشوت

چیزی که در ترجمۀ دنکیشوت از همان سطرهای اول نظر آدم را می‌گیرد این است که خواننده احساس می‌کند با نثر خاصی سروکار دارد که دقیقا برای این کار یعنی برای نقل داستان سروانتس به زبان فارسی، ساخته و پرداخته شده. این اولا، اما این نوع کوشش‌ها همیشه به نتیجه نمی‌رسد. چه بسا مترجمی کوشش می‌کند زبان خاصی به اصطلاح برای ترجمۀ اثری بسازد، ولی زبانش با متنی که دارد ترجمه می‌کند مناسبت ندارد. نثر قاضی در دن کیشوت برای این داستان بسیار مناسب است. این ثانیاً سوم اینکه نثر یا زبان بی‌ریشه و بی‌پدر و مادر یا به اصطلاح من دراوردی نیست. خواننده ریشه‌هایش را تشخیص می‌دهد. چه در ادبیات کلاسیک فارسی چه در زبان داستان‌سرایی قدیم، مثل حسین‌کرد و امیر‌ارسلان و غیره. چهارم اینکه سبک یا لحن بیانی که مترجم برای نقل داستان پیدا کرده صحبت یک صفحه و ده صفحه و یک فصل و دو فصل نیست، این زبان در سراسر داستان با تمام قوت از توی داستان می‌جوشد و هیچ‌جا افت نمی‌کند. به نظر من همۀ این‌ها مشخصات یک کار هنری ممتاز است.<ref>یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)

کتاب‌شناسی

از منظر خودش

چنین کنند بزرگان

من در ترجمۀ این کتاب راه ترکستان را در پیش گرفتم و این را در مقدمۀ کتاب هم صراحتاً اعلام کردم، ولی تا آنجا که می‌دانم هیچ‌کس اعتراضی نکرده است.<ref>یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)

پانویس

  1. نجف دریابندری، مترجم و نویسنده، در آی سی یو بستری شد بی‌بی‌سی فارسی، ۲۳ آبان ۱۳۹۳
  2. با آقای مترجم: نگاهی به زندگی نجف دریابندری،
  3. پژوهشگران معاصر ایران. ۱۲. تهران: فرهنگ معاصر. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  4. یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  5. پژوهشگران معاصر ایران. ۱۲. تهران: فرهنگ معاصر. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  6. یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  7. یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  8. یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  9. یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)
  10. یک گفت‌وگو با نجف. ۱. کارنامه=تهران. ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۶۳۷۵۵۷. از پارامتر ناشناخته |نام‌خانوادگی= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |first1= بدون |last1= در Authors list وارد شده‌است (کمک)

آثار و منبع‌شناسی

ترجمه‌ها:

آنتیگونه؛ نویسنده: سوفوکلس؛ نشرآگه-1393

افسانه دولت؛ ارنست کاسیرر؛ انتشارات خوارزمی 1362

بازمانده روز؛ کازوئو ایشی‌گورو؛ انشارات کارنامه 1375

برف‌های کلیمانجارو؛ ارنست همینگوی؛ نشر تجربه

بیگانه‌ای در دهکده؛ مارک تواین؛ نشر امیرکبیر

بیلی باتگیت؛ ادگارلارنس دکتروف؛ طرح نو

پیامبر و دیوانه؛ جبران خلیل جبران؛ کارنامه

پیرمرد و دریا؛ ارنست همینگوی؛ خوارزمی

تاریخ سینما؛ آرتور نایت؛ امیرکبیر

تاریخ فلسفه غرب؛ برتراند راسل؛ پرواز

چنین کنند بزرگان؛ ویل کاپی؛ کتاب پرواز

خانه برناردا آلبا؛ فدریکو گارسیا لورکا؛ کارنامه

رگتایم؛ ال دکتروف؛ خوارزمی

سرگذشت هاکلبری فین؛ مارک تواین؛ خوارزمی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) دوره ساسانی؛ آرتور اپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: ازودروان پیش از تاریخ تا امروز(متن) دوره‌های پیش از هخامنشی، هخامنشی و پارتی/اشکانی؛ آرتوراپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) سفالگری، خوشنویسی و کتیبه‌نگاری؛ آرتوراپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) فرش و فرشبافی، فلزکاری، هنرهای فرعی: آرایه‌ها و موسیقی آرتوراپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) مشتمل بر تصاویر پارچه‌بافی: لوح‌های 1106-981؛ آرتوراپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) فرش و فرشبافی، فلزکاری، هنرهای فرعی: آرایه‌ها و موسیقی آرتوراپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) مشتمل بر تصاویر سفال و سفالینه لعابدار: لوح‌های 811-555؛ آرتوراپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) مشتمل بر تصاویر مجلدهای اول و دوم: لوح‌های 1 تا 257 آرتور اپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) معماری دوران اسلامی؛ آرتور اپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز(متن) هنر نقاشی، کتاب‌آرایی و پارچه‌بافی؛ آرتور اپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

سیری در هنر ایران: از دوران پیش از تاریخ تا امروز: نمایه، کتابنامه، واژه‌نامه ؛ آرتور اپهام پوپ و فیلیس اکرمن؛ علمی فرهنگی

عرفان و منطق؛ برتراند راسل؛ امیرکبیر

غریبه عجیب؛ مارک تواین؛ علمی و فرهنگی

فلسفه روشن‌اندیشی؛ ارنست کاسیرز؛ خوارزمی

قدرت؛ برتراند راسل؛ خوارزمی

گوربه‌گور؛ ویلیام فاکنر؛ نشر چشمه

متفکران روس؛ آیزایا برلین؛ خوارزمی

معنی هنر؛ هربرت ادوارد رید؛ انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی

وداع با اسلحه؛ ارنست همینگوی؛ نیلوفر

کلی‌ها؛ هیلری استتیلند؛ نشر کارنامه

یک گل سرخ برای امیلی؛ ویلیام فاکنر؛ نیلوفر

سعادت: مجموعه اشعار؛ سیما یاری؛ کتاب مس

تألیف:

از این لحاظ؛ کارنامه

به عبارت دیگر: مجموعه مقالات؛ پیک

دانشنامه دانش‌گستر: آ-اتینگهاوزن

در عین حال؛ کتاب پرواز

درد بی‌خویشتنی: بررسی مفهوم الیناسیون در فلسفه غرب؛ نشر نو

کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز؛ نویسنده نجف و فهیمه راستکار؛ کارنامه

دربارۀ نجف:

سال‌های جوانی و سیاست: حاطرات نجف دریابندری از آبادان در گفت‌وگو با حسین میرزایی؛ حسین میرزایی؛ جیبی

سی سال ترجمه، سی سال تجربه: سخن می‌گویند از تجربیات خویش بهاء‌الدین خرمشاهی، نجف دریابندری، کامران فانی، صفدر تقی‌زاده؛ به اهتمام مهدی افشار؛ واژه‌آرا

گفت‌وگو با نجف دریابندری؛ مهدی مظفری ساوجی؛ مروارید

یادداشت‌های روزانه: سی‌ روز با نجف دریابندری؛ تدوین مهدی مظفری ساوجی؛ نگاه

یک گفت‌وگو: ناصر حریری با نجف دریابندری؛ ناصر حریری؛ کارنامه


منابع

پیوند به بیرون