رضا امیرخانی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو

داستانک‌ها

امیرخانی در سال ۶۹
وقتی که نفر اول جشنواره خوارزمی در بخش پژوهش شد.

شیرکاکائو سرِ مزرعه

مزرعه شخم و شاید هم دیسک زده شده و خاک نرم و قهوه‌ای به رو آمده است. کودک سرِ‌ ذوق می‌آید و کنار زمین می‌نشیند. ذوقش از دیدن آن‌همه کاکائو است و «کلّی» شیرکاکائو که با این‌همه کاکائوی تازه درست خواهد شد. ذوق را با پدر درمیان می‌گذارد. پدر، حرف کودک را تأیید می‌کند. این تأیید خلّاقانه را می‌توان نخستین پرواز پرندهٔ خیال در سرزمینی دانست که بعدها برای امیرخانی، داستان نام یافت.

حساب‌کتاب

پدر فرستادش تا چک بانکی را پاس کند. قد پسر به پیشخوان نمی‌رسید. بانکی دستی را می‌دید که روی پیشخوان آمده است و چکی را نگه داشته است. دریافت که پسرکی حامل چک است. او را برگرداند تا با پدرش بیاید. پدر امّا بانکی را ملامت کرد که چرا چک پسر را نپذیرفته؛ کجای قانون نوشته که پسرش نمی‌تواند چک نقد کند؟ بانکی جوابی ندارد و رضا خوش‌حال بود از اعتمادی که یافته بود.

دیدار

نه سالش بود که از سربالایی محلهٔ قدیمی تهران بالا رفت. نهال انقلاب در خاک مملکت ریشه، سفت کرده بود. پیچید. از سرِ پیچ، هیبت مرد پیدا بود. می‌گوید آنچه دیده بود «نور» بود؛ نوری که سوسوی یقین را در همه گذرگاه‌های شک‌دار زندگی‌اش حفظ می‌کرد. نزدیک شد. دست خمینی را بوسید.

شب‌های شعر حلّی

سرود:« شمسِ من اينک مسجدالاقصاست، ای دوست، در ناصره، در صور، در صيداست، ای دوست، هر جا شهيدي رفت شمسِ من همان‌جاست، هر جا دلي مي‌تفت شمسِ من همان‌جاست.» و البته شعرهای دیگر هم گفت. اما ساکن سرزمین شعر نماند. به توصیه علی معلم به داستان‌نویسی روی آورد.

کتاب اوّل

ارمیا را نوشت و به دوستی سپرد تا بخواند و دیدگاهش را بگوید. ۲۲ ساله بود. سفری پیش آمد. وقتی بازگشت کتاب منتشر شده بود. به همّت همان دوست.

استاد یا استاذ

تنها مصطفی ملکیان را استاد می‌نامید. چنان که ملکیان او را شاگرد خود می‌داند. امّا استاد دیگری نداشت، اما استاذ یا پیرِ دیر یا راهنمای راه یا دوستِ معمّر همانی بود که خطاب به او نوشت: «آخرین تیر ترکش خداوند.» [آیت‌الله] سید علی گلپایگانی.

رقابت در ادبیات

معلّم جلسه‌های کتاب‌خوانی راه انداخت. جلسه‌های معلّم را خوش نداشت. او با کَل انداخت. همیشه جلوتر بود و بیشتر می‌خواند. صدها کتاب در یک سال خواند. همان حس رقابت او را به ملک ادبیات رساند. جذب شد و ماند.

از رهبر

در سفر بلوچستان و سیستان حاضر بود و رهبر را در آغوش کشید. «وه چه نحیف است...» و بعد در جلسه‌های خاطره‌گویی رهبر هم حاضر بود و در فیلم معروف عیادت هنرمندان هم. در جلسه‌ها، سخنانی را از قول رهبر نقل می‌کند؛ هم‌چون تأکیدات معظم له بر وحدت بین شیعه و سنّی.

سایت لوح

نوشت: «صبح به صبح عمو، دست مي‌كشد توي لانه‌ها و تخمِ مرغ‌ها را توي سبدش مي‌گذارد. "لوح" تخمِ دو زرده‌اي هم نيست. مالِ بد بيخِ ريشِ صاحبش. اما مي‌دانيد كه تخمِ كبوتر جان مي‌دهد براي زبان باز كردنِ بچه... عمو سامِ عزيز! اين طفل، بدجوري شرور است، بي‌ادبي‌اش را ببخش... بگذر تا بگذريم، آخر گذشت كارِ بزرگان است.اصحابِ ل و ح، لشوشِ ويلانِ حوزه‌ي هنري، آمده‌اند تا ل و ح، لانه‌ي وسيعِ حواصيل را پر كنند...»

حمایت از شهردار تهران

احمدی‌نژاد تازه شهردار شده بود. از آن کوه یخ تنها قلّه‌اش پیدا بود. به جلسهٔ هیأت دولت راهش ندادند. امیرخانی نوشت:‌ «پرواضح است كه اگر فرداروز مثلا وزيرِ تعاون اعلام كند كه وزارتِ متبوع و بل مطبوعش از بيخ تعطيل مي‌شود، هيچ تغييري در زنده‌گيِ بنده و شما رخ نخواهد داد و واضح‌تر است كه اگر شهردارِ تهران اعلام كند كه جمعه‌ها شهرداري تا ظهر باز است، بر نرخِ مسكن در تهران -و به تبع ايران تاثير خواهد گذاشت. چه‌گونه بود كه شهردارِ مفنگي در جلساتِ كابينه جا داشت، اما نوبت به اين بنده‌خدا كه رسيد، آسمان تپيد؟ ...

درست كه ما اهلِ سياست نيستيم، اما چيزهايي هست كه بيش از آن‌چه سياسي باشند، فرهنگي‌اند. فرهنگي كه بايستي مادرِ سياست باشد و نه فرزند خوانده‌ي او... به هر رو، نقشِ غلط مبين كه همان "لوح"ِ ساده‌ايم.»

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر