حمیدرضا صدر

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حمیدرضا صدر

اشراف‌زاده‌ای که شاه‌زاده نبود
زمینهٔ کاری نویسنده و منتقد سینما
زادروز ۲۸اسفند۱۳۳۴
مشهد
کتاب‌ها تو در قاهره خواهی مرد
پسری روی سکوها
از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و...
همسر(ها) مهرزاد دولتی
فرزندان غزاله
مدرک تحصیلی کارشناسی اقتصاد
کارشناسی ارشد شهرسازی
دکتری شهرسازی
دانشگاه تهران و لیدز


حمیدرضا صدر نویسنده، منتقد سینما و مفسر فوتبال که گران‌ترین جایزه ادبی ایران را برد.

* * * * *

وقتی صدر شروع به تحلیل فوتبال می‌کند، زمان به سرعت یک مسابقه هیجان‌انگیز سریع می‌گذرد. مردم با صدای صدر در دل تاریخ فوتبال سفر می‌کنند، یاد به یادماندی‌ترین روزهای زندگی‌شان می‌افتند و گاهی وقتی نام اسطوره‌شان را می‌برد، با یک آه حسرت درد نبودن اسطوره‌شان در مستطیل سبز را فرومی‌خورند. حمیدرضا صدر فرزند یک ارتشی است که روحیه فرهنگی‌اش باعث شد تا حمیدرضا از اول ابتدایی معلم خصوصی عربی و خط داشته باشد، و برای او فرصتی فراهم کند تا او در دوران ابتدایی بر زبان انگلیسی مسلط شود. حمیدرضا در خانواده‌ای به دنیا آمد، که هر فرزندش در یک گوشه از ایران به دنیا می‌آمدند. سهم حمیدرضا مشهد بود. او در سال 1334 در مشهد به دنیا آمد. اقامت او در مشهد زیاد طولانی نبود و در شش ماهگی به تهران بازگشت و از آنجا عازم سنندج شد. کردستان و کرمانشاه شهرهایی است که او را به یاد دوران شیرین کودکی می‌اندازد. روزهای جوانی حمیدرضا در دانشگاه و البته ورزشگاه امجدیه شب شد. همان جایی که او دوربین عکاسی به قول خودش خیلی خوبش را به دست می‌گرفت و از همان جایگاه تماشاگران از بازیکن محبوبش عکس می‌انداخت. وقتی در دهه 70 میلادی تیم محبوبش در لیگ ایران منحل شد، او فقط نگریست بلکه برای تیم عقاب کتاب پسری روی سکوها را نوشت تا با کتابش روی سکوها بروی و به تماشای تیمی بنشینی که حمیدرضا شیدا و عاشقش بود. علایق صدر کم کم داشت بزرگ می‌شد، موهای سفید صورتش فقط از درد تیم‌های کوچک نبود که با یک مشت پول ستاره‌های خود را از دست می‌دهند. از فرهنگ شاه و شاهزادگی بود که از بچگی با آن آشنا بود. او اشراف‌زاده‌ای بود که از نگاه بالا به پایین متنفر بود، بوی این تنفر را در برگ برگ صفحات کتاب تو در قاهره خواهی مرد می توان شنید. کتابی که آن‌قدر خوب بود که برنده گران‌ترین جایزه ادبی ایران شد و جایزه‌ادبی جلال را در بخش مستندنویسی برد.

داستان‌های چند خطی از زبان صدر

خانواده صدر

پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم.

پدری فرهنگی

کلاس اول بودم که پدرم برایم هم معلم عربی گرفت و هم معلم خط، زبان انگلیسی را هم در دبستان و هم از معلمی که پدر گرفت یاد گرفتم، پدرم فردی فرهنگی بود و ما رامیان کتاب و روزنامه بزرگ کرد.

دوران دانشجویی

در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری فیلم برداری می کردم. الان چند تا از بازی های جام تخت جمشید را هم دارم.

شورت ورزشی

سوای بازی‌های خیابانی که پایم در آنها شکست، هم در تیم دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران و هم در تیم دانشکده هنرهای زیبا بودم برادر کوچترم شاهین در تیم هما کنار حمید علیدوستی بازی می کرد و کمی بعد کنار مجید صالح به میدان رفت سه برادر بودیم و آنها خوره‌تر از من بودند.

نوستراداموس

ای کاش همیشه پیش بینی هایم درست از آب در می آمدند. اولین بار هم برای بازی های یورو 2004 وارد سیما شدم. یادم است درباره قهرمانی یونان با آقای لارودی صحبت می کردیم و تحلیلم این بود که بسکتبال یونان خیلی قوی است و در بسکتبال، زونینگ و منطقه بندی کردن خیلی اهمیت دارد و رهاگل در تیم یونان حریفانش را با چنین منطقی به بند کشید و از این حرف ها.

سرطان و صدر

تلاش می کنم از هر چیز کوچکی بهره ای ببرم نمی دانم شاید دلیلش هم این است که در خانواده پدری ام خیلی ها خیلی زود به دلیل سرطان جان دادند پدرم در 60 سالگی فوت کر و مادرم خیلی جوان بود که به با پنج بچه جوان ماند. دخترعمو و پسرعموی من به 30 سال نرسیدند که جان دادند. همیشه فکر می کردم تا 35 سالگی بیشتر زنده نخواهم ماند. زمانی که ازدواج کردیم به خانمم همین را گفتم و او هم به طنز گفت نگران نباش پس از آن فکری خواهم کرد. جلو که آمدیم همسرم در 35 سالگی درگیر سرطان شد. ولی خوشبختانه او برخلاف من آدمی قوی است.

همه می‌فهمند

از نظر من نقد فیلم در دنیا تمام شده است و مخاطبان خودشان صاحب نظرند، چرا که نسل جدید این امکانات را دارند که فیلمی را بارها ببینند و در موردش صحبت کنند.

عقابی که مرد

عقاب هیچ وقت قهرمان نشد و بعد هم منحلش کردند. من مثل جوانی شدم که عشقش رادر جوانی از دست داده اما دیگر هیچ وقت این عشق را فراموش نکرده. احتمالا برای همین همیشه طرفدار تیم های کوچک و ضعیف شدم. و من می دانم که به خاطر علاقه ام به فریبرز اسماعیلی و اکبر افتخاری عقابی شدم. پس از انحلال عقاب همه چیز تمام شد. در کتاب «پسری روی سکوها» تلاش کرده ام این شیدایی زخم خورده درباره طرفداری را توصیف کنم.

دوستان پرتقالی دخترم

او سه چهار سال پیش رفته بود پرتغال و با یک سری دانشجوی پرتغالی آشنا شده بود. یک سال بعد شش تا از آن دانشجوهای پرتغالی راهی ایران شدند و غزاله برای شان هتل گرفت و کارهای شان را انجام داد. یک شب هم آنها را به خانه دعوت کرد تا همسرم با غذاهای ایرانی از آنها پذیرایی کند. من که وارد خانه شدم صحبت از کی روش و سیموئز شد. سیموئز برای شان مثل ناصر حجازی برای ما است. من با سیموئز رابطه صمیمانه ای داشتم و هر بار او را می دیدم به بازی هایش برای پرتغال و بنفیکا اشاره می کردم. دانشجویان پرتغالی مهمان گفتند می توانیم با سیموئز صحبت کنیم؟ من هم شماره سیموئز را گرفتم و به او گفتم چند نفر از همشهری هایت اینجا هستند و بعد هم گوشی را به آنها دادم و صحبت کردند. آنها فردا صبح صبحانه مهمان کی روش و سیموئز جایی در شهرک غرب بودند.

کتابی که پدرم دوستش نداشت

کتاب تو در قاهره خواهی مرد به پدرم تقدیم شده؛ نوشته ام «به یاد پدرم که اگر این کتاب را می خواند مرا مواخذه می کرد». پدر من مهندس ارتشی زمانی شاه بود. هم سید بود و هم شازده قاجاری. عموی پدرم سال 1325 نخست وزیر بود محسن صدر یا همان صدرالاشراف بود. من در این محیط ها بزرگ شده و تکبر از بالا به پایین را همیشه در خانواده پدرم می دیدم و به همین دلیل هم همیشه با پدرم مشکل داشتم.» اتفاقا «تو در قاهره خواهی مرد»، نقد قدرت و نظامی و نظامی گری است. درباره چیزی نوشته ام که حال و هوایش را زندگی کرده‌ام.

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

سالشمار

کودکی و نوجوانی، جوانی و پیری

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناختی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

منابع

پیوند به بیرون